جز
جایگزینی متن - 'یأتی: ص' به 'سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'یأتی: ص' به 'سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص') |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
==سید حسنی در فرهنگنامه آخرالزمان== | ==سید حسنی در فرهنگنامه آخرالزمان== | ||
*سید حسنی یکی از کسانی است که پیش از [[قیام حضرت مهدی]]{{ع}} [[قیام]] مینماید و در پایان به [[لشکر]] [[حضرت]] ملحق شده و به همراه [[یاران]] خود با [[حضرت]] [[بیعت]] مینماید. در [[حدیثی]] [[امام صادق]]{{ع}} به [[مفضل]] فرمود: سید حسنی [[جوانی]] است زیباروی، که از سوی [[دیلم]] و [[گیلان]] [[قیام]] مینماید. او با بیانی رسا اعلام میکند: ای [[خاندان]] [[احمد]]! این ستمدیده [[دل]] سوخته را [[یاری]] کنید... آنگاه گنجهایی از سرزمین [[طالقان]] به او پاسخ مثبت میدهند، گنجهایی که از جنس طلا و نقره نیستند بلکه مردانی هستند چون [[پارههای آهن]] که بر اسبهایی ابلق سوار میشوند و [[سلاح]] به دست گرفته و پیاپی [[ستمکاران]] را به [[قتل]] میرسانند و به سوی [[کوفه]] پیش روی میکنند و بیشتر سرزمینهایی را که [[تصرف]] میکنند خراب میسازند و در [[کوفه]] [[پناه]] میگیرند. در آن حال خبر ظهور [[حضرت مهدی]]{{ع}} به او و [[یاران]] او میرسد. [[یاران]] [[حسنی]] از او میپرسند: ای پسر [[پیغمبر]] این شخص که خبرش به ما رسیده کیست و به دنبال چیست؟ [[امام صادق]]{{ع}} در این حال به [[مفضل]] فرمود: به [[خدا]] قسم [[حسنی]] میداند که او [[مهدی]]{{ع}} است و کاملاً او را میشناسد، بلکه فقط به خاطر اینکه [[حضرت مهدی]]{{ع}} را به یارانش بشناساند (ابراز [[جهل]] میکند). [[حسنی]] با [[یاران]] خود به سوی [[امام زمان]]{{ع}} میرود و از [[حضرت]] سؤال میکند. اگر شما واقعاً [[مهدی]] [[آل محمد]]{{صل}} هستید، پس [[میراث]] [[پیامبر]] که عبارتند از عصا، انگشتر، [[لباس]]، [[زره]] که نام آن [[فاضل]] است، [[عمامه]] که نام آن [[سحاب]] است، اسب که نامش [[یربوع]] است، شتر که نامش [[غضباء]] است، قاطر که نام آن [[دلدل]] است، الاغ که نام آن [[یعفور]] است، مرکب [[براق]] و [[قرآن]] [[امیرالمؤمنین]] را به ما نشان بدهید. سپس حضرت همه آنها را به او نشان خواهد داد؛ و عصای [[رسول خدا]]{{صل}} را در سنگی سخت فرو خواهد کرد و آن عصا سبز میشود و برگ میرویاند ـ و [[حسنی]] با این کار میخواهد [[شایستگی]] ([[امامت]]) [[حضرت مهدی]]{{ع}} را به [[یاران]] خود نشان دهد تا با ایشان بیعت کنند ـ آنگاه سید حسنی میگوید: [[الله اکبر]]! ای [[فرزند]] [[رسول خدا]] دست بگشای تا با تو [[بیعت]] کنم، [[حضرت]] نیز دست مبارکش را میگشاید و [[حسنی]] با او [[بیعت]] مینماید و سایر [[لشکریان]] او نیز با [[حضرت]] [[بیعت]] مینمایند، و از آن میان [[چهل]] هزار نفر [[زیدی]] مذهب هستند که [[قرآن]] حمایل کرده و با [[حضرت]] [[بیعت]] نمیکنند و میگویند که این کار [[حضرت]] جادویی بزرگ است و در میان آنان و بقیه [[لشکر]] [[نزاع]] در میگیرد. حضرت [[حجت]]{{ع}} رو به آن [[جماعت]] [[زیدی]] نموده و آنان را [[پند]] میدهد اما آن گروه بیشتر سرکشی میکنند. سپس [[حضرت]] [[دستور]] میدهد که همه آنان را به [[قتل]] برسانند و میفرماید: قرآنها را از گردنشان در نیاورید تا در [[روز قیامت]] [[حسرت]] آنان فزونتر باشد زیرا [[قرآن]] را (از معنی [[حقیقی]] خود) تغییر دادند و [[تحریف]] کردند و بدان عمل ننمودند<ref>بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۵ و یأتی | *سید حسنی یکی از کسانی است که پیش از [[قیام حضرت مهدی]]{{ع}} [[قیام]] مینماید و در پایان به [[لشکر]] [[حضرت]] ملحق شده و به همراه [[یاران]] خود با [[حضرت]] [[بیعت]] مینماید. در [[حدیثی]] [[امام صادق]]{{ع}} به [[مفضل]] فرمود: سید حسنی [[جوانی]] است زیباروی، که از سوی [[دیلم]] و [[گیلان]] [[قیام]] مینماید. او با بیانی رسا اعلام میکند: ای [[خاندان]] [[احمد]]! این ستمدیده [[دل]] سوخته را [[یاری]] کنید... آنگاه گنجهایی از سرزمین [[طالقان]] به او پاسخ مثبت میدهند، گنجهایی که از جنس طلا و نقره نیستند بلکه مردانی هستند چون [[پارههای آهن]] که بر اسبهایی ابلق سوار میشوند و [[سلاح]] به دست گرفته و پیاپی [[ستمکاران]] را به [[قتل]] میرسانند و به سوی [[کوفه]] پیش روی میکنند و بیشتر سرزمینهایی را که [[تصرف]] میکنند خراب میسازند و در [[کوفه]] [[پناه]] میگیرند. در آن حال خبر ظهور [[حضرت مهدی]]{{ع}} به او و [[یاران]] او میرسد. [[یاران]] [[حسنی]] از او میپرسند: ای پسر [[پیغمبر]] این شخص که خبرش به ما رسیده کیست و به دنبال چیست؟ [[امام صادق]]{{ع}} در این حال به [[مفضل]] فرمود: به [[خدا]] قسم [[حسنی]] میداند که او [[مهدی]]{{ع}} است و کاملاً او را میشناسد، بلکه فقط به خاطر اینکه [[حضرت مهدی]]{{ع}} را به یارانش بشناساند (ابراز [[جهل]] میکند). [[حسنی]] با [[یاران]] خود به سوی [[امام زمان]]{{ع}} میرود و از [[حضرت]] سؤال میکند. اگر شما واقعاً [[مهدی]] [[آل محمد]]{{صل}} هستید، پس [[میراث]] [[پیامبر]] که عبارتند از عصا، انگشتر، [[لباس]]، [[زره]] که نام آن [[فاضل]] است، [[عمامه]] که نام آن [[سحاب]] است، اسب که نامش [[یربوع]] است، شتر که نامش [[غضباء]] است، قاطر که نام آن [[دلدل]] است، الاغ که نام آن [[یعفور]] است، مرکب [[براق]] و [[قرآن]] [[امیرالمؤمنین]] را به ما نشان بدهید. سپس حضرت همه آنها را به او نشان خواهد داد؛ و عصای [[رسول خدا]]{{صل}} را در سنگی سخت فرو خواهد کرد و آن عصا سبز میشود و برگ میرویاند ـ و [[حسنی]] با این کار میخواهد [[شایستگی]] ([[امامت]]) [[حضرت مهدی]]{{ع}} را به [[یاران]] خود نشان دهد تا با ایشان بیعت کنند ـ آنگاه سید حسنی میگوید: [[الله اکبر]]! ای [[فرزند]] [[رسول خدا]] دست بگشای تا با تو [[بیعت]] کنم، [[حضرت]] نیز دست مبارکش را میگشاید و [[حسنی]] با او [[بیعت]] مینماید و سایر [[لشکریان]] او نیز با [[حضرت]] [[بیعت]] مینمایند، و از آن میان [[چهل]] هزار نفر [[زیدی]] مذهب هستند که [[قرآن]] حمایل کرده و با [[حضرت]] [[بیعت]] نمیکنند و میگویند که این کار [[حضرت]] جادویی بزرگ است و در میان آنان و بقیه [[لشکر]] [[نزاع]] در میگیرد. حضرت [[حجت]]{{ع}} رو به آن [[جماعت]] [[زیدی]] نموده و آنان را [[پند]] میدهد اما آن گروه بیشتر سرکشی میکنند. سپس [[حضرت]] [[دستور]] میدهد که همه آنان را به [[قتل]] برسانند و میفرماید: قرآنها را از گردنشان در نیاورید تا در [[روز قیامت]] [[حسرت]] آنان فزونتر باشد زیرا [[قرآن]] را (از معنی [[حقیقی]] خود) تغییر دادند و [[تحریف]] کردند و بدان عمل ننمودند<ref>بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۵ و سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۱۸۲.</ref>. | ||
*[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: [[حسنی]] از سرزمین [[طبرستان]]<ref>نام قدیمی نواحی مازندران، گلستان و اطراف آن است.</ref> با گروهی بسیار از سواره نظام و پیاده [[نظام]] به سوی [[نیشابور]] میرود و آنجا را به [[تصرف]] خود در میآورد و بخشهای آن را (بین افراد) تقسیم میکند. سپس به سوی [[اصفهان]] به حرکت در میآید و پس از آن به طرف [[قم]] میرود. بین او و اهل [[قم]] [[جنگ]] [[سختی]] در خواهد گرفت و [[مردم]] بسیاری به [[قتل]] خواهند رسید و [[قمیها]] [[شکست]] میخورند و پا به فرار میگذارند. [[سید]] حسنی [[اموال]] ایشان را به [[غنیمت]] برده و [[زنان]] و [[فرزندان]] آنها را به [[اسارت]] میگیرد و خانههای ایشان را ویران مینماید. اهالی [[قم]] به سوی کوههای اردهال پناهنده میشوند و پس از آن سید حسنی [[چهل]] روز در [[قم]] میماند و بیست نفر دیگر را کشته و دو نفر را هم به دار میآویزد و سپس از [[قم]] کوچ میکند<ref>بحار الانوار: ج ۶۰، ص ۲۱۵ و یأتی | *[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: [[حسنی]] از سرزمین [[طبرستان]]<ref>نام قدیمی نواحی مازندران، گلستان و اطراف آن است.</ref> با گروهی بسیار از سواره نظام و پیاده [[نظام]] به سوی [[نیشابور]] میرود و آنجا را به [[تصرف]] خود در میآورد و بخشهای آن را (بین افراد) تقسیم میکند. سپس به سوی [[اصفهان]] به حرکت در میآید و پس از آن به طرف [[قم]] میرود. بین او و اهل [[قم]] [[جنگ]] [[سختی]] در خواهد گرفت و [[مردم]] بسیاری به [[قتل]] خواهند رسید و [[قمیها]] [[شکست]] میخورند و پا به فرار میگذارند. [[سید]] حسنی [[اموال]] ایشان را به [[غنیمت]] برده و [[زنان]] و [[فرزندان]] آنها را به [[اسارت]] میگیرد و خانههای ایشان را ویران مینماید. اهالی [[قم]] به سوی کوههای اردهال پناهنده میشوند و پس از آن سید حسنی [[چهل]] روز در [[قم]] میماند و بیست نفر دیگر را کشته و دو نفر را هم به دار میآویزد و سپس از [[قم]] کوچ میکند<ref>بحار الانوار: ج ۶۰، ص ۲۱۵ و سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۵.</ref>. | ||
*[[امیر المؤمنین]]{{ع}} در [[حدیثی]] مفصل از [[حضرت مهدی]]{{ع}} و [[یاران]] او سخن میگوید. در آن [[حدیث]] میفرماید: [[حضرت مهدی]]{{ع}} در کنار [[کعبه]] از [[یاران]] خویش پیمان میستاند و شرایطی را برای آنان تعیین مینماید... سپس [[حسنی]] با [[دوازده]] هزار نفر به نزد [[حضرت]] آمده و میگوید: من برای [[حکومت]] از شما سزاوارترم، (اگر قبول ندارید) نشانهای [[آشکار]] کنید. سپس [[حضرت]] به پرندهای اشاره میکند و آن پرنده بر دوش آن جناب مینشیند و چوب دستی خود را در [[زمین]] فرو میکند و بلافاصله سبز شده و برگ میرویاند. [[حسنی]] چون این [[معجزه]] را میبیند لشکرش را به آن [[حضرت]] میسپارد و با [[حضرت]] [[بیعت]] مینماید و خود پیشاپیش آنان خواهد بود...<ref>ملاحم: ص ۱۴۹.</ref>.در [[روایات]] زیادی صحبت از گروهی با [[پرچمهای سیاه]] شده است که از سوی شرق [[قیام]] میکنند و [[حکومت]] را از [[ستمگران]] میستانند و به [[حضرت مهدی]]{{ع}} تسلیم مینمایند. در این [[روایات]] نام پیشوای این گروه برده نشده است و ممکن است که همان سید حسنی یا [[خراسانی]] باشد<ref>ر.ک: پرچم، قیامهای قبل از ظهور.</ref><ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]] صفحه ۳۷۴.</ref>. | *[[امیر المؤمنین]]{{ع}} در [[حدیثی]] مفصل از [[حضرت مهدی]]{{ع}} و [[یاران]] او سخن میگوید. در آن [[حدیث]] میفرماید: [[حضرت مهدی]]{{ع}} در کنار [[کعبه]] از [[یاران]] خویش پیمان میستاند و شرایطی را برای آنان تعیین مینماید... سپس [[حسنی]] با [[دوازده]] هزار نفر به نزد [[حضرت]] آمده و میگوید: من برای [[حکومت]] از شما سزاوارترم، (اگر قبول ندارید) نشانهای [[آشکار]] کنید. سپس [[حضرت]] به پرندهای اشاره میکند و آن پرنده بر دوش آن جناب مینشیند و چوب دستی خود را در [[زمین]] فرو میکند و بلافاصله سبز شده و برگ میرویاند. [[حسنی]] چون این [[معجزه]] را میبیند لشکرش را به آن [[حضرت]] میسپارد و با [[حضرت]] [[بیعت]] مینماید و خود پیشاپیش آنان خواهد بود...<ref>ملاحم: ص ۱۴۹.</ref>.در [[روایات]] زیادی صحبت از گروهی با [[پرچمهای سیاه]] شده است که از سوی شرق [[قیام]] میکنند و [[حکومت]] را از [[ستمگران]] میستانند و به [[حضرت مهدی]]{{ع}} تسلیم مینمایند. در این [[روایات]] نام پیشوای این گروه برده نشده است و ممکن است که همان سید حسنی یا [[خراسانی]] باشد<ref>ر.ک: پرچم، قیامهای قبل از ظهور.</ref><ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]] صفحه ۳۷۴.</ref>. | ||