اصبغ بن نباته در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۹۹: خط ۹۹:
*[[شیخ مفید]]<ref>متن این حدیث در حدیث شماره ۴ آمده است.</ref> و [[شیخ طوسی]] آخرین [[ملاقات]] [[اصبغ بن نباته]] را با پیشوای [[متقیان]] و [[خدا]] باوران، [[حضرت]] [[مولی]] الموحدین [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} چنین [[نقل]] کرده‌اند: "چون [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ضربت خورد و ایشان را به [[خانه]] بردند، من و [[حارث همدانی]] و [[سوید بن غفله]] با گروهی از [[اصحاب]] بر در سرای آن [[حضرت]] جمع شدیم؛ چون صدای [[گریه]] از [[خانه]] آن [[حضرت]] بلند شد، ما نیز گریستیم و بانگ ناله و فغان برکشیدیم که ناگاه [[امام حسن]]{{ع}} از [[خانه]] بیرون آمد و فرمود: "ای [[مردم]]! [[امیرمؤمنان]] [[فرمان]] داده است که به خانه‌های خویش باز گردید"؛ پس آن [[جماعت]] پراکنده شدند، و من به جای خود ماندم؛ بار دیگر صدای شیون از [[خانه]] آن [[حضرت]] شنیدم و من نیز گریستم؛ پس [[حضرت امام حسن]]{{ع}} بار دیگر از [[خانه]] بیرون آمده، فرمودند: "نگفتم به خانه‌های خود بروید؟" گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]] یا بن [[رسول الله]]! که جانم [[یاری]] نمی‌کند و پایم [[قوّت]] رفتن ندارد، و تا [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را نبینم، نمی‌توانم بروم؛ پس بسیار گریستم و [[حضرت امام حسن]]{{ع}} به [[خانه]] داخل شد و بعد از اندک زمانی بیرون آمد و مرا به اندرون خانه‌ طلبید؛ چون داخل شدم، دیدم که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را بر بالش‌ها تکیه داده‌اند و دستمال زردی بر سرش بسته‌اند و رنگ روی مبارکش از [[خون‌ریزی]] فراوانی که از سر مبارکش داشته است، چنان زرد شده بود که تشخیص زردی دستمال از زردی صورت مبارکش دشوار بود. چون مولای خود را بر آن حال دیدم، بی‌تاب شدم و بر قدمش افتادم و آنها را می‌بوسیدم و بر دیده‌های خود می‌مالیدم و می‌گریستم؛ پس [[حضرت]] فرمود: "ای [[اصبغ]]! [[گریه]] مکن که من راه [[بهشت]] را در پیش دارم"؛ گفتم: فدای تو شوم! میدانم که تو به [[بهشت]] می‌روی؟ من بر حال خود و بر جدایی و دوری از تو می‌گریم<ref>بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۰۴؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۱۶؛ جلاء العیون، علامه مجلسی، ص۳۲۶؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۲۳.</ref>؛ در این هنگام، به خاطر سمی که در بدنش وارد شده بود، بی‌هوش شد، همان‌گونه که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} به سبب [[زهری]] که به او داده بودند، گاهی بی‌هوش می‌شد؛ چون [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به هوش آمد، [[امام حسن]]{{ع}} کاسه‌ای از شیر به دست آن [[حضرت]] داد.؛ پس پس آن [[حضرت]] گرفت و اندکی خورد و [[دستور]] داد که بقیّه آن را برای [[ابن ملجم مرادی]] ببرند، و بار دیگر به [[امام حسن]]{{ع}} درباره آب و غذای او سفارش فرمود"<ref>بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۷۶-۲۸۹.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۹-۲۳۰.</ref>.
*[[شیخ مفید]]<ref>متن این حدیث در حدیث شماره ۴ آمده است.</ref> و [[شیخ طوسی]] آخرین [[ملاقات]] [[اصبغ بن نباته]] را با پیشوای [[متقیان]] و [[خدا]] باوران، [[حضرت]] [[مولی]] الموحدین [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} چنین [[نقل]] کرده‌اند: "چون [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ضربت خورد و ایشان را به [[خانه]] بردند، من و [[حارث همدانی]] و [[سوید بن غفله]] با گروهی از [[اصحاب]] بر در سرای آن [[حضرت]] جمع شدیم؛ چون صدای [[گریه]] از [[خانه]] آن [[حضرت]] بلند شد، ما نیز گریستیم و بانگ ناله و فغان برکشیدیم که ناگاه [[امام حسن]]{{ع}} از [[خانه]] بیرون آمد و فرمود: "ای [[مردم]]! [[امیرمؤمنان]] [[فرمان]] داده است که به خانه‌های خویش باز گردید"؛ پس آن [[جماعت]] پراکنده شدند، و من به جای خود ماندم؛ بار دیگر صدای شیون از [[خانه]] آن [[حضرت]] شنیدم و من نیز گریستم؛ پس [[حضرت امام حسن]]{{ع}} بار دیگر از [[خانه]] بیرون آمده، فرمودند: "نگفتم به خانه‌های خود بروید؟" گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]] یا بن [[رسول الله]]! که جانم [[یاری]] نمی‌کند و پایم [[قوّت]] رفتن ندارد، و تا [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را نبینم، نمی‌توانم بروم؛ پس بسیار گریستم و [[حضرت امام حسن]]{{ع}} به [[خانه]] داخل شد و بعد از اندک زمانی بیرون آمد و مرا به اندرون خانه‌ طلبید؛ چون داخل شدم، دیدم که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را بر بالش‌ها تکیه داده‌اند و دستمال زردی بر سرش بسته‌اند و رنگ روی مبارکش از [[خون‌ریزی]] فراوانی که از سر مبارکش داشته است، چنان زرد شده بود که تشخیص زردی دستمال از زردی صورت مبارکش دشوار بود. چون مولای خود را بر آن حال دیدم، بی‌تاب شدم و بر قدمش افتادم و آنها را می‌بوسیدم و بر دیده‌های خود می‌مالیدم و می‌گریستم؛ پس [[حضرت]] فرمود: "ای [[اصبغ]]! [[گریه]] مکن که من راه [[بهشت]] را در پیش دارم"؛ گفتم: فدای تو شوم! میدانم که تو به [[بهشت]] می‌روی؟ من بر حال خود و بر جدایی و دوری از تو می‌گریم<ref>بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۰۴؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۱۶؛ جلاء العیون، علامه مجلسی، ص۳۲۶؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۲۳.</ref>؛ در این هنگام، به خاطر سمی که در بدنش وارد شده بود، بی‌هوش شد، همان‌گونه که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} به سبب [[زهری]] که به او داده بودند، گاهی بی‌هوش می‌شد؛ چون [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به هوش آمد، [[امام حسن]]{{ع}} کاسه‌ای از شیر به دست آن [[حضرت]] داد.؛ پس پس آن [[حضرت]] گرفت و اندکی خورد و [[دستور]] داد که بقیّه آن را برای [[ابن ملجم مرادی]] ببرند، و بار دیگر به [[امام حسن]]{{ع}} درباره آب و غذای او سفارش فرمود"<ref>بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۷۶-۲۸۹.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۹-۲۳۰.</ref>.


==مأموریت‌ها==
===[[ابلاغ]] و توضیح و تشریح [[معارف الهی]] و پاسخ دادن به سؤال و [[شبهه]] [[مردم]]===
*[[کلینی]] در کتاب "الرسائل" خود آورده است: [[امیر مؤمنان]]{{ع}} پس از بازگشت از [[مبارزه]] با [[خوارج نهروان]]، در پاسخ به [[پرسش‌ها]] و زمزمه‌هایی که عده‌ای درباره [[خلفاء]] پیشین مطرح می‌کردند، نامه‌ای نوشت و [[دستور]] داد که برای [[مردم]] خوانده شود. این [[مأموریت]] به افراد مطمئن و [[موثق]] [[حضرت]] سپرده شد که [[اصبغ بن نباته]] نیز از ایشان بود. این [[نامه]] در منابع متعدد<ref>سید بن طاووس در کتاب ارزشمند «کشف المحجة لثمرة المهجة» در وصیت به فرزندش، محمد مینویسد: و ای فرزند! ای محمد که آرزومندم خدای جلّ جلاله هدایت تو را به کمال رساند و فضل ولایت تو را والا سازد، بدان که من از راه‌های روشن و گوناگون بعضی از همه آن‌چه را که شیخ «محمد بن یعقوب کلینی» رضی الله عنه و ارضاه، در کتاب (رسائل) جمع‌آوری و روایت کرده است، در بخش نخستین کتاب خویش «المهمات و التتمات» یاد کرده‌ام. در آن کتاب، نامه‌ای دیگر از پدرت، علی{{ع}} آمده که به شیعیان و عزیزان خویش نگاشته است و آن، درباره کسانی است که با آن حضرت{{ع}} مخالف کرده و بر او پیشی جسته بودند. این نامه در حقیقت خطاب به توست؛ آن‌سان که نامه‌ای که ان امام بزرگوار به پسرش، حسن{{ع}} فرزند خود نوشته است و گویی آن نامه را نیز آن دو بزرگوار خطاب به تو نوشته‌اند؛ پس، با دیده منّت‌پذیری این نامه را بنگر. (بخش ۱۵۵ [نامه امیر المؤمنین{{ع}} به شیعیان] کشف المحجّة، فصل سوم؛ لؤلؤة البحرین، ص۲۳۸؛ عمدة الطالب، ص۱۹۰.)</ref> آمده است. سبب [[نوشتن]] [[نامه]] این بود که عده‌ای درباره "[[ابوبکر]]"، "[[عمر]]" و "[[عثمان]]" از آن مولای بزرگوار مطالبی می‌پرسیدند و [[حضرت]]{{ع}} از این [[پرسش]] و مطالب مطرح شده نابه‌هنگام، [[خشمگین]] شد و فرمود: "این پرسش‌های بی‌حاصل چه سودی دارد؟ بنگرید که [[شهر]] [[مصر]] را [[تصرف]] کرده‌اند و "[[معاویه]]" "[[ابن خدیج]]" و "[[محمد بن ابی‌بکر]]" را کشته است؛ چه [[مصیبت]] بزرگی! کشته شدن "[[محمد بن ابی‌بکر]]" برای من مصیبتی است بزرگ؛ به [[خدا]] [[سوگند]]! که او مانند یکی از [[فرزندان]] من بود. سبحان [[الله]] ما [[امیدوار]] بودیم که بر این [[قوم]] و متصرفاتشان چیره شویم اما ناگهان آنان بر ما تاختند و متصرفات ما را به چنگ آوردند؛ اینک من برای شما نامه‌ای مینویسم که ان شاء [[الله]] تعالی پاسخی روشن برای پرسش‌های شما باشد". پس، به دبیر و کاتب خود، "[[عبید الله بن ابی رافع]]" فرمود: "چند تن از مردمی را که به آنان [[اعتماد]] دارم، نزد من حاضر کن!"
*او گفت: "یا [[امیرالمؤمنین]] نام آنان چیست و چه کسانی را به [[خدمت]] آورم؟"
*فرمود: "[[اصبغ ابن نباته]]" و "[[ابوطفیل عامر بن وائله کنانی]]" و "[[رزین بن حبیش اسدی]]" و "[[جویریه بن مسهر عبدی]]" و "[[خندف بن زهیر اسدی]]" و "[خحارثه بن مضرب الهمدانی]]" و "[[حارث بن عبدالله أعور همدانی]]" و "[[مصباح نخعی]]" و "[[علقمة بن قیس]]" و "[[کمیل بن زیاد]]" و "[[عمیر بن زراره]]". وقتی آنان حاضر شدند، [[علی]]{{ع}} به ایشان فرمود: "در این نوشته را بگیرید و "[[عبید الله بن ابی رافع]]" آن را برای [[مردم]] بخواند و شما هر [[جمعه]] در [[نماز]] حاضر باشید و اگر کسی بر ضد شما برخیزد، با او بر اساس [[کتاب خدا]]، در [[اختلاف]] خود [[انصاف]] دهید و به داد [[رفتار]] کنید"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۳۰۲- ۳۲۲؛ الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة دینوری، ج۱، ص۱۵۴- ۱۵۹؛ أنساب، بلاذری، ج۲، ص۲۹۰؛ المسترشد، طبری امامی، ۴۰۹- ۴۲۷، کشف المحجة لثمرة المهجة، سید بن طاووس، ص۱۷۳، باب ۱۵۵؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۷، ص۳۰؛ مکاتیب الأئمة، میانجی، ج۲، ص۷۵؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۰۸- ۳۱۰.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۳۰-۲۳۲.</ref>.
===پیک [[امام علی]]{{ع}} به سوی [[معاویه]]===
*[[امام امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} خطاب به [[معاویه]] نامه‌ای نوشت و آن را همراه [[اصبغ بن نباته]] برای او فرستاد؛ متن [[نامه]] چنین بود: "از [[علی]] به [[معاویة بن صخر]]؛ أما بعد: از مردی نامه‌ای به دستم رسید که نگاه هدایت‌گرانه نداشت و نیز او [[رهبری]] که او را [[هدایت]] کند، ندارد و [[خواهش‌های نفسانی]] او را به [[گمراهی]] کشانده و او نیز از آن [[پیروی]] کرده است"<ref>تا این جا در نهج البلاغه و در نامه هفتم و مصادرش در المعجم المفهرس، ص۱۳۹۴ و در شرح النهج ابن اواخر جنگ شافعی (ج۱۴، ص۴۲) آمده است. ظاهراً این نامه پاسخی بود به نامه دیگری از معاویه در صفین.</ref>.
*متن [[نامه]] در جای دیگر چنین آمده است: "امّا بعد: [[نامه]] مردی به دست من رسید که نه بینشی دارد که او را [[هدایت]] کند و نه سودی که راه راست را به او بنمایاند؛ او هر چه را که [[هوای نفس]] بخواهد، می‌پذیرد و به هر طرف که زمام او را بکشد، می‌رود! [[معاویه]]! تو [[گمان]] بردی که من [[عثمان]] را [[یاری]] نکردم! به [[جان]] خودم [[سوگند]]! من همانند یکی از [[مهاجران]] و [[انصار]] بودم و مانند آنها به [[خانه]] او وارد و از آن خارج می‌شدم و با آن گروه ([[شورشیان]]) نبودم. و اما اینکه گفتی، [[اهل شام]] در [[شورا]] [[حاکم]] باشند؛ به [[راستی]] در [[شام]] چه کسی [[شایستگی]] [[خلافت]] را دارد؟ اگر یک نفر را نام ببری، [[مهاجران]] و [[انصار]] تو را [[تکذیب]] خواهند کرد. و اما اعتراف تو به سوابق من، (ناگزیر بودی) اگر می‌توانستی رد کنی، رد می‌کردی ولی تو توان آن را نداشتی".
*[[حضرت]] سپس ذیل [[نامه]] این اشعار را نوشت: [[معاویه]]! آنچه را که [[حقیقت]] ندارد، و [[قاتلان عثمان]] را که تو ادّعا داری ما هستیم! از خود دور کن! [[علی]]{{ع}} [[مردم]] [[عراق]] و [[مردم]] [[حجاز]] را نزد شما آورده است؛ اکنون می‌خواهید با ما چه کنید؟ در هر سپاهی جمع زیادی است و هر جای خشک و [[سختی]] چشم‌ها را روشن می‌کند. در آنجا سوارانی از [[پیروان]] [[علی]] همچون شیران بیشه‌زار وجود دارند که از سرزمینش [[حمایت]] می‌کنند؛ نیزه زنانی که از درون گرد و غبار دیده می‌شوند و ضربت [[شمشیر]] سوارانی که در میان گرد و غبار هستند و این، رسم دیرین آنهاست. آنان که امروز این گروه انبوه؛ [[زبیر]]، [[طلحه]] و دیگر [[بیعت‌شکنان]] را [[شکست]] دادند، و اگر شما از آن سرزمین، یعنی سرزمین [[عراق]] بدتان می‌آید، البته این [[قوم]] نیز آن‌چه را که شما از ما نمی‌پسندید، نمی‌پسندند؛ به آن فرد بسیار [[گمراه]] [[شرور]] و به او که امروز لاغر را چاق و فربه پنداشته است، بگو! تو پسر ([[هند]]) و [[پیروان]] او را همانند [[علی]] (و [[یاران]] او) دانسته‌ای؟ آیا از ما خجالت نمی‌کشید؟! [[علی]]، ولی خدای ستوده و با [[عظمت]] و [[جانشین]] و [[وصی پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} به امر [[خالق]] [[جهان]] است".
*[[امام علی]]{{ع}} سپس [[نامه]] را به [[اصبغ بن نباته]] داد تا برساند و خود از [[کوفه]] بیرون شد و [[سپاهیان]] در [[نخیله]] اردو زدند و [[اصبغ]] راهی [[شام]] شد...<ref>این قسمت از استدلال اصبغ بن نباته به حدیث شریف غدیر را در نزد معاویه و برخی از اصحاب که به دنبال مطامع دنیایی رفتند و حق و حقیقت را رها کردند، در بخش آغازین مقاله با عنوان «احتجاج به حدیث غدیر در نزد معاویه» نقل کرده‌ایم.</ref>.
*پس از گفت‌وگوهای آتشین [[اصبغ بن نباته]] و [[روشنگری]] وی و سخن [[حق]] مدارانه او، گروهی از اطرافیان [[معاویه]] مانند [[ذوالکلاع]]، حوشب و [[معاویه بن خدیج]] که مبهوت مانده بودند، برای فرار از این گرفتاری به سخن آمده، گفتند: "یا [[معاویه]]! ما شما را [[یاری]] می‌کنیم تا وقتی که یا به مقصودت برسی و یا تا آخرین نفر کشته شویم"؛ [[اصبغ]] نیز از جا بلند شد؛ در حالی که می‌گفت: "ای [[معاویه]]! [[خدا]] را درباره بندگانش در نظر بگیر؛ بندگانی که [[قساوت]]، [[قلب]] آنها را گرفته است و [[قلب]] تو نیز از بدترین این قلب‌هاست و چون [[قلب]] [[گنهکار]]، [[فرمانبردار]] [[حق]] نیست! [[ابن خدیج]]، [[حوشب]] و [[ذا کلع]] (ذو الکلاع) را رها کن و به [[عافیت]] و [[نجات]] رو بیاور"؛
*پس [[معاویه]] فریاد برآورد که: "آیا تو پیک هستی یا آمده‌ای [[تفرقه]] بیندازی؟!" آن‌گاه [[اصبغ بن نباته]] به جانب [[عراق]] باز گشت<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۵۷ - ۵۸؛ تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، ص۸۳ و ۸۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۲-۴۴.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۳۲-۲۳۴.</ref>.
==[[راویان]] از [[اصبغ بن نباته]]==
*بنابر آن‌چه در [[معجم رجال الحدیث (کتاب)|معجم رجال الحدیث]] و نیز [[جوامع حدیثی]] آمده است: [[أبوالجارود]]<ref>از جمله آنها: کلینی به استاد خود در کافی، ج۲، کتاب الإیمان و الکفر، ص۱، باب الصبر، ص۴۷، ح۱۱؛ شیخ طوسی در التهذیب، ج۳، باب فضل المساجد و الصلاة فیها، ح۶۸۱ به او اشاره کرده‌اند.</ref>، [[ابوجمیله]]<ref>شیخ الطائفه طوسی در التهذیب، ج۱۰، باب الحد فی السرقة و الخیانة، ح۵۲۱ از او نام برده برده است.</ref>، [[حارث بن حصیرة]]<ref>شیخ طوسی در التهذیب، ج۳، باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها، ح۳۰؛ کلینی در الکافی، ج۳، کتاب الطهاره، باب وجوب الغسل یوم الجمعة، ص۲۸، ح۵ از او نام برده‌اند.</ref>، [[سعد بن طریف]]<ref>شیخ طوسی در تهذیب، ج۱، باب تلقین المحتضرین من الزیادات، ح۱۴۸۴ از او یاد کرده است.</ref>، [[أبوالبلاد]]<ref>شیخ طوسی در تهذیب، الجزء ۱۰، باب الحد فی السکر و شرب المسکر، ح۳۶۳ نام او را آورده است.</ref> و [[قاسم بن أصبغ بن نباته]] ([[فرزند]] او) از [[اصبغ بن نباته]] [[حدیث]] [[نقل]] کرده‌اند<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۳۴-۲۳۵.</ref>.
==سرانجام==
*در کتب شرح حال درباره درگذشت این [[صحابی]] بزرگ و ویژه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به صراحت مطلبی نیامده، ولی در برخی کتب [[رجال]] آمده است که او پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مدت زیادی [[زندگی]] کرده است.
*برخی از صاحبان تراجم وی را از کسانی می‌دانند که محضر [[امام حسین]]{{ع}} را نیز [[درک]] کرده و از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] به شمار رفته است<ref>أصحاب أمیر المؤمنین{{ع}} و الرواة عنه، محمد هادی امینی، ج۱، ص۶۵.</ref>.
*با توجه به روایتی که [[شیخ صدوق]] در [[ثواب الاعمال و عقاب الاعمال]] آورده، [[اصبغ بن نباته]] پس از واقعه دهم [[محرم]] سال ۶۱ [[هجری]] زنده بوده است<ref>ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۲۱۹، این روایت را در قسمت فرزند اصبغ نقل کرده‌ایم.</ref>. عده‌ای وی را دارای [[عمر طولانی]] دانسته‌اند؛ [[ابن سعد]] در طبقات به [[نقل]] از [[فضل بن دکین]]، از فطر، [[نقل]] می‌کند که گفته است: [[اصبغ بن نباته]] را دیدم که محاسنش را رنگ می‌کرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.</ref> این عمل، نشان دهنده [[عمر طولانی]] اوست. در برخی از مصادر درباره زمان در [[گذشت]] [[اصبغ بن نباته]] چنین آمده است: او در اوائل [[قرن دوم]] [[هجری]] [[دار]] فانی را [[وداع]] گفت؛ در پاورقی تنقیح المقال نیز سال درگذشت وی بعد از سال [[صد]] [[هجری]] [[نقل]] شده است <ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۳۵ (پاورقی ۱) و مصادر نهج البلاغة و اسانیده، سید عبدالزهراء ۱، ص۴۹.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۳۵.</ref>.
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش