سنت در قرآن: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
*در [[قرآن کریم]] از موضوعات گوناگون مرتبط با [[سنت]]، از جمله منبع و منشأ [[سنت]]، [[حجیت سنت]]، کارکرد و نقش [[سنت]]، [[لزوم]] [[پیروی]] از [[سنت]] و [[پرهیز]] از [[مخالفت]] با آن سخن به میان آمده است<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[سنت (مقاله)|سنت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۱۵.</ref>. | *در [[قرآن کریم]] از موضوعات گوناگون مرتبط با [[سنت]]، از جمله منبع و منشأ [[سنت]]، [[حجیت سنت]]، کارکرد و نقش [[سنت]]، [[لزوم]] [[پیروی]] از [[سنت]] و [[پرهیز]] از [[مخالفت]] با آن سخن به میان آمده است<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[سنت (مقاله)|سنت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۱۵.</ref>. | ||
== | ==منشأ و منبع [[سنت]]== | ||
*[[سنت]] به معنای قول، فعل و تقریر [[معصوم]]، اعم از [[پیامبر]] یا [[امامان]] [[اهلبیت]]{{ع}}، نشئت گرفته از [[وحی]] و [[تعالیم]] [[الهی]] است<ref>التبیان، ج۵، ص۳۵۱؛ روح المعانی، ج۱، ص۳۵۴؛ بحوث فی الفقه المعاصر، ج۴، ص۴۹-۵۰.</ref>. [[قرآن کریم]] [[سخنان پیامبر اکرم]] را برگرفته از [[وحی]] دانسته است. {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>. نطق [[پیامبر]]{{صل}} در [[آیه]]، افزون بر [[قرآن]]، شامل [[سنت]] آن [[حضرت]] نیز میشود<ref>المحیط الاعظم، ج۱، ص۳۷۳؛ التفسیر الحدیث، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.</ref>. در آیاتی دیگر نیز از [[نزول]] کتاب و [[حکمت]] و علومی بر آن [[حضرت]] یاد شده است که [[پیامبر]]{{صل}} از آنها [[آگاهی]] نداشت: {{متن قرآن| وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>؛ نیز {{متن قرآن|وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان میدهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست»؛ سوره بقره، آیه ۲۳۱.</ref>. به نظر بسیاری از [[مفسران]]، مراد از {{متن قرآن|الْكِتَابَ}} در [[آیه]]، [[قرآن]] و مقصود از {{متن قرآن|وَالْحِكْمَةَ}}، [[سنت]]<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲۸۹.</ref> و مراد از {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} علومی است که با [[الهام]] بر [[قلب]] آن [[حضرت]] [[القا]] میشود.<ref>المیزان، ج۵، ص۸۰؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۷۹.</ref> [[روایات]] منقول از [[پیامبر]]{{صل}} که سخنان آن [[حضرت]] را موافق با [[قرآن]] شمرده<ref>الکافی، ج۱، ص۶۹؛ معانی الاخبار، ص۳۹۰.</ref> و در صورت عدم موافقت، بر رد آنها تأکید کرده است<ref>تهذیب، ج۷، ص۲۷۵؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۴۶۳-۴۶۴.</ref> نیز از [[وحیانی]] و [[الهی]] بودن [[سنت]] آن [[حضرت]] حکایت دارد. | *[[سنت]] به معنای قول، فعل و تقریر [[معصوم]]، اعم از [[پیامبر]] یا [[امامان]] [[اهلبیت]]{{ع}}، نشئت گرفته از [[وحی]] و [[تعالیم]] [[الهی]] است<ref>التبیان، ج۵، ص۳۵۱؛ روح المعانی، ج۱، ص۳۵۴؛ بحوث فی الفقه المعاصر، ج۴، ص۴۹-۵۰.</ref>. [[قرآن کریم]] [[سخنان پیامبر اکرم]] را برگرفته از [[وحی]] دانسته است. {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>. نطق [[پیامبر]]{{صل}} در [[آیه]]، افزون بر [[قرآن]]، شامل [[سنت]] آن [[حضرت]] نیز میشود<ref>المحیط الاعظم، ج۱، ص۳۷۳؛ التفسیر الحدیث، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.</ref>. در آیاتی دیگر نیز از [[نزول]] کتاب و [[حکمت]] و علومی بر آن [[حضرت]] یاد شده است که [[پیامبر]]{{صل}} از آنها [[آگاهی]] نداشت: {{متن قرآن| وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>؛ نیز {{متن قرآن|وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان میدهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست»؛ سوره بقره، آیه ۲۳۱.</ref>. به نظر بسیاری از [[مفسران]]، مراد از {{متن قرآن|الْكِتَابَ}} در [[آیه]]، [[قرآن]] و مقصود از {{متن قرآن|وَالْحِكْمَةَ}}، [[سنت]]<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲۸۹.</ref> و مراد از {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} علومی است که با [[الهام]] بر [[قلب]] آن [[حضرت]] [[القا]] میشود.<ref>المیزان، ج۵، ص۸۰؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۷۹.</ref> [[روایات]] منقول از [[پیامبر]]{{صل}} که سخنان آن [[حضرت]] را موافق با [[قرآن]] شمرده<ref>الکافی، ج۱، ص۶۹؛ معانی الاخبار، ص۳۹۰.</ref> و در صورت عدم موافقت، بر رد آنها تأکید کرده است<ref>تهذیب، ج۷، ص۲۷۵؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۴۶۳-۴۶۴.</ref> نیز از [[وحیانی]] و [[الهی]] بودن [[سنت]] آن [[حضرت]] حکایت دارد. | ||
*افزون بر [[سنت پیامبر]]، [[سنت]] منقول از [[امامان معصوم]]{{ع}} نیز برگرفته از [[قرآن]] و سخن [[خداوند]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۲۹؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۸۱.</ref>، زیرا بر پایه [[تعالیم اسلامی]]، [[امامت]] [[اهلبیت]]{{ع}} تداوم [[رسالت پیامبر]] اکرم است<ref>تفسیر ابوحمزه ثمالی، ص۸۰؛ الدرر النجفیه، ج۳، ص۱۱۲.</ref>، بنابر این [[سنت]] منقول از آنان همانند [[سنت پیامبر]] برگرفته از [[وحی]] و سخن خداست. [[آیات]] و [[روایات]] متعدد این معنا را [[تأیید]] میکنند؛ مانند آیاتی که از وجود [[علوم قرآن]] در نزد برخی افراد یاد کرده است: {{متن قرآن| وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ}}<ref>« و کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.</ref> که براساس [[روایات]]، مراد از {{متن قرآن|مَنْ}} [[اهل بیت]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۲۹، ۲۷۵؛ مجمع البیان، ج۶، ص۵۴.</ref> و آیاتی که از به [[ودیعه]] نهاده شدن [[قرآن]] در سینه برخی افراد سخن به میان آورده است: {{متن قرآن|بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ}}<ref>«اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش دادهاند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.</ref> که بر پایه روایاتی دیگر، مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ}} [[علی]]{{ع}} و [[فرزندان]] [[معصوم]] آن [[حضرت]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۸۰.</ref>. | *افزون بر [[سنت پیامبر]]، [[سنت]] منقول از [[امامان معصوم]]{{ع}} نیز برگرفته از [[قرآن]] و سخن [[خداوند]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۲۹؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۸۱.</ref>، زیرا بر پایه [[تعالیم اسلامی]]، [[امامت]] [[اهلبیت]]{{ع}} تداوم [[رسالت پیامبر]] اکرم است<ref>تفسیر ابوحمزه ثمالی، ص۸۰؛ الدرر النجفیه، ج۳، ص۱۱۲.</ref>، بنابر این [[سنت]] منقول از آنان همانند [[سنت پیامبر]] برگرفته از [[وحی]] و سخن خداست. [[آیات]] و [[روایات]] متعدد این معنا را [[تأیید]] میکنند؛ مانند آیاتی که از وجود [[علوم قرآن]] در نزد برخی افراد یاد کرده است: {{متن قرآن| وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ}}<ref>« و کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.</ref> که براساس [[روایات]]، مراد از {{متن قرآن|مَنْ}} [[اهل بیت]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۲۹، ۲۷۵؛ مجمع البیان، ج۶، ص۵۴.</ref> و آیاتی که از به [[ودیعه]] نهاده شدن [[قرآن]] در سینه برخی افراد سخن به میان آورده است: {{متن قرآن|بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ}}<ref>«اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش دادهاند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.</ref> که بر پایه روایاتی دیگر، مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ}} [[علی]]{{ع}} و [[فرزندان]] [[معصوم]] آن [[حضرت]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۸۰.</ref>. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
*همچنین در برخی [[روایات]] از [[نزول]] [[فرشتگان الهی]] در [[شب قدر]] بر [[امامان]]<ref>الكافى، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۹؛ حقيقة علم آل محمد، ص۸۱ ، ۸۳ .</ref> و وجود عمودی از [[نور]] میان [[امامان معصوم]] تا [[آسمان]]<ref>بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۳۲-۱۳۶؛ حقیقة علم آل محمد، ص۸۳.</ref> یاد شده است که از دیگر [[منابع علم]] [[اهلبیت]]{{ع}} به شمار رفته است. | *همچنین در برخی [[روایات]] از [[نزول]] [[فرشتگان الهی]] در [[شب قدر]] بر [[امامان]]<ref>الكافى، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۹؛ حقيقة علم آل محمد، ص۸۱ ، ۸۳ .</ref> و وجود عمودی از [[نور]] میان [[امامان معصوم]] تا [[آسمان]]<ref>بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۳۲-۱۳۶؛ حقیقة علم آل محمد، ص۸۳.</ref> یاد شده است که از دیگر [[منابع علم]] [[اهلبیت]]{{ع}} به شمار رفته است. | ||
*در جمع میان [[آیات]] و روایاتی که [[قرآن]] را جامع همه [[معارف دین]] شمرده، با [[ادله]] منابع یاد شده میتوان گفت که [[قرآن]] جامع همه [[معارف]] و [[احکام]] مورد نیاز [[بشر]] است؛ ولی این [[معارف]] و [[احکام]] در [[قرآن]] بیشتر به صورت کلی آمدهاند و جزئیات و تفاصیل آنها در دیگر منابع آمدهاند. مؤید این امر، روایاتی دیگر است که از وجود اصل هر آنچه [[بشر]] در آن [[اختلاف]] دارد در [[قرآن]] سخن گفته و یادآور شده است که [[عقول]] همه [[انسانها]] به این اصول دسترسی ندارند<ref>الکافی، ج۱، ص۶۰؛ تهذیب، ج۹، ص۳۵۷.</ref> و نیز احادیثی که در آنها از عرضه [[سنت]] و [[روایات]] [[معصومان]]{{ع}} بر [[قرآن]] و رد [[روایات]] [[مخالف]] با [[قرآن]]<ref> الکافی، ج۱، ص۶۹؛ تهذیب، ج۷، ص۲۷۵.</ref> یاد شده است<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[سنت (مقاله)|سنت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۱۵.</ref>. | *در جمع میان [[آیات]] و روایاتی که [[قرآن]] را جامع همه [[معارف دین]] شمرده، با [[ادله]] منابع یاد شده میتوان گفت که [[قرآن]] جامع همه [[معارف]] و [[احکام]] مورد نیاز [[بشر]] است؛ ولی این [[معارف]] و [[احکام]] در [[قرآن]] بیشتر به صورت کلی آمدهاند و جزئیات و تفاصیل آنها در دیگر منابع آمدهاند. مؤید این امر، روایاتی دیگر است که از وجود اصل هر آنچه [[بشر]] در آن [[اختلاف]] دارد در [[قرآن]] سخن گفته و یادآور شده است که [[عقول]] همه [[انسانها]] به این اصول دسترسی ندارند<ref>الکافی، ج۱، ص۶۰؛ تهذیب، ج۹، ص۳۵۷.</ref> و نیز احادیثی که در آنها از عرضه [[سنت]] و [[روایات]] [[معصومان]]{{ع}} بر [[قرآن]] و رد [[روایات]] [[مخالف]] با [[قرآن]]<ref> الکافی، ج۱، ص۶۹؛ تهذیب، ج۷، ص۲۷۵.</ref> یاد شده است<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[سنت (مقاله)|سنت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۱۵.</ref>. | ||
==[[حجیت]] و اعتبار [[سنت]]== | |||
قول، فعل و تقریر [[معصوم]]{{ع}} [[حجت]] و معتبر است. برخی از [[ادله]] [[حجیت]] [[سنت پیامبر]] عبارتاند از: | |||
۱. [[آیات]] ۳ - ۴ [[سوره نجم]] / ۵۳ که [[سخن پیامبر]] را [[وحی الهی]] دانستهاند<ref>المستصفی، ص۱۰۳؛ الاصول العامه، ص۱۲۶.</ref>؛ مراد از نطق [[پیامبر]] در این [[آیات]] اعم از [[قرآن]] است<ref>التفسیر الحدیث، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۷۹.</ref> و [[سنت]] آن [[حضرت]] را نیز در بر میگیرد<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۷، ص۸۵؛ روح المعانی، ج۱، ص۳۵۳؛ السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۱۲.</ref>. | |||
۲. آیاتی که در آنها [[مؤمنان]] به [[اطاعت از خدا]] و [[رسول]] [[مأمور]] شدهاند: «اَطیعُوا اللهَ واَطیعُوا الرَّسولَ»؛ ([[نساء]] / ۴، ۵۹؛ نیز [[مائده]] / ۵، ۹۲؛ [[نور]] / ۲۴، ۵۴ و ۵۶؛ تغابن / ۶۴، ۱۲)<ref>التفسیر الکاشف، ج۲، ص۳۶۲؛ الاصول العامه، ص۱۲۶.</ref> | |||
۳. آیاتی که [[اطاعت از پیامبر]] را [[اطاعت از خداوند]] دانستهاند: «مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللهَ»؛ ([[نساء]] / ۴، ۸۰) | |||
۴. آیاتی که [[مسلمانان]] را به [[پذیرش]] [[اوامر و نواهی]] آن [[حضرت]] [[فرمان]] دادهاند: «وما ءاتکُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ و ما نَهکُم عَنهُ فَانتَهوا»؛ ([[حشر]] / ۵۹، ۷) | |||
۵. آیاتی که داشتن [[اختیار]] [[انتخاب]] و [[نافرمانی]] را در برابر [[حکم]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[مؤمنان]] [[نفی]] کردهاند؛ ([[احزاب]] / ۳۳، ۳۶) | |||
۶. آیاتی که در آنها [[مؤمنان]] از [[مخالفت]] با امر [[پیامبر]]{{صل}} برحذر داشته شدهاند ([[نور]] / ۲۴، ۶۳) و این امر، سبب ورود به [[جهنم]] و [[عذاب الهی]] شمرده شده است؛ ([[نساء]] / ۴، ۱۴) | |||
۷. آیاتی که [[تسلیم]] در برابر [[حکم]] [[پیامبر]] را رکن [[ایمان]] شمردهاند<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۸۲.</ref> ([[نساء]] / ۴، ۶۵) افزون بر [[آیات]] یاد شده که بر [[حجیت]] مطلق [[سنت پیامبر]] یا [[سنت]] گفتاری آن [[حضرت]] دلالت دارند، آیهای که [[رسول خدا]] را اسوهای [[نیکو]] برای [[مؤمنان]] معرفی کرده است: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ [[الله]] اُسوَةٌ حَسَنَه» ([[احزاب]] / ۳۳، ۲۱)، آیهای که در آنها [[مؤمنان]] به [[تبعیت]] از [[رسول خدا]] [[مأمور]] شدهاند ([[آل عمران]] / ۳، ۳۱) و آیهای که [[عمل]] [[پیامبر]]{{صل}} را [[الگو]] برای [[مؤمنان]] معرفی کرده است ([[احزاب]] / ۳۳، ۳۷) نیز بر [[حجیت]] [[سیره علمی پیامبر]]{{صل}} و [[وجوب]] یا [[استحباب]] [[تأسی]] به آن [[حضرت]] در این [[اعمال]] دلالت دارند<ref>الذریعه، ج۲، ص۵۷۶؛ الاحکام، آمدی، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۶؛ مبادی الوصول، ص۱۶۸.</ref>. افزون بر [[آیات قرآن]]، به [[روایات]]، [[اجماع]] [[مسلمانان]] و [[ادله عقلی]] نیز بر [[حجیت]] [[سنت پیامبر]] استناد شده است<ref> ارشاد الفحول، ص۳۳؛ الاصول العامه، ص۱۲۷.</ref>؛ همچنین به نظر [[فقیهان]] [[شیعه]] قول، فعل و تقریر [[امامان معصوم]]{{ع}} نیز [[حجت]] است<ref>اصول الفقه، ج۳، ص۶۴؛ الاصول العامه، ص۱۴۷.</ref>. [[دلیل]] این امر [[آیه]] ۵۹ [[سوره نساء]] / ۴ است که [[اطاعت از اولی الامر]] را همانند [[اطاعت از خدا]] و [[رسول]] او [[واجب]] دانسته است: «اَطیعُوا اللهَ واَطیعُوا الرَّسولَ و اُولِی الاَمرِ مِنکُم» <ref> الاصول العامه، ص۱۵۹.</ref>؛ با این بیان که در این [[آیه]]، [[خداوند]] [[مؤمنان]] را به [[اطاعت]] مطلق از [[اولی الامر]] [[فرمان]] داده است و [[فرمان]] به [[اطاعت]] مطلق از آنان، [[دلیل]] بر [[عصمت]] آنان و راه نیافتن [[خطا]] در گفتار و کردارشان است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ الاصول العامه، ص۱۵۹.</ref>. | |||
طبق [[روایات]] منقول از [[پیامبر]] و [[اهل بیت]]{{ع}} مراد از «[[اولیالامر]]» در [[آیه]] [[امامان شیعه]]{{ع}} است<ref>علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴؛ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۶۶؛ الکافی، ج۱، ص۲۷۶.</ref>. [[دلیل]] دیگر، [[آیه تطهیر]] است که [[اهل بیت پیامبر]] را از هرگونه [[آلودگی]] [[پاک]] دانسته است: «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیرا» ([[احزاب]] / ۳۳، ۳۳)؛ با این [[استدلال]] که در این [[آیه]]، [[اهل بیت]]{{ع}} با [[اراده تکوینی]] [[خدا]] از هرگونه [[آلودگی]] [[باطنی]] و [[نفسانی]] مبرا دانسته شدهاند و کسانی که از هر گونه [[آلودگی]] مبرا باشند، معصوماند و [[گناه]] و [[خطا]] به گفتار و [[کردار]] ایشان راه ندارد و از این رو، گفتار و [[کردار]] آنان [[حجت]] خواهد بود<ref>الاصول العامه، ص۱۴۹-۱۵۹؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۳۱۳.</ref>.براساس [[روایات]] منقول از طریق [[شیعه]]<ref>الکافی، ج۱، ص۲۸۷، ۴۲۳.</ref> و بسیاری از [[منابع اهل سنت]]<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰؛ المستدرک، ج۲، ص۴۱۶.</ref>، مراد از [[اهلبیت]]{{ع}} در [[آیه]]، [[حضرت علی]] و [[فاطمه]] و ۱۱ [[فرزند]] [[معصوم]] آنان است. | |||
افزون بر این، [[آیه]] ۱۱۹ [[سوره توبه]] / ۹ که در آن [[مؤمنان]] به [[همراهی]] مطلق با [[راستگویان]] [[مأمور]] شدهاند: «کونوا مَعَ الصّدِقین» بر [[حجیت]] سخنان و کارهای [[اهل بیت]] دلالت دارد، زیرا لازمه [[مأمور]] شدن [[مسلمانان]] به [[همراهی]] بیقید و شرط با آنان، [[حجیت]] گفتار و کردارشان است و براساس [[روایات شیعه]] و برخی [[احادیث]] [[اهلسنت]]، مصداق «[[صادقین]]» <ref>الکافی، ج۱، ص۲۰۸؛ کمال الدین، ص۳۷۸.</ref> یا مصداق کامل آنها [[علی]]{{ع}} و [[فرزندان]] آن [[حضرت]] است. افزون بر [[آیات قرآن]]، [[روایات]] متعدد از جمله [[حدیث ثقلین]] که در آن [[پیامبر]] [[مسلمانان]] را به [[پیروی]] و [[تمسک به اهل بیت]] [[فرمان]] داده <ref>کمال الدین، ص۲۳۴-۲۳۵؛ مسند احمد، ج۳، ص۱۴؛ المستدرک، ج۳، ص۱۰۹.</ref> نیز بر [[حجیت سنت]] منقول از [[اهل بیت]] دلالت دارد<ref>نضد القواعد الفقهیه، ص۱۲؛ الاصول العامه، ص۱۶۴.</ref>. بیشتر [[عالمان اهل سنت]] نیز همه [[خلفا]] و [[صحابه پیامبر]] اکرم{{صل}} را [[عادل]] و [[سنت]] آنان را [[حجت]] دانستهاند<ref>اصول السرخسی، ج۱، ص۱۱۴؛ المحصول، ج۶، ص۱۲۹؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. مستند آنان، [[آیه]] ۵۹ [[سوره نساء]] / ۴ است که [[مسلمانان]] را به [[اطاعت]] از «[[اولواالامر]]» [[فرمان]] داده است؛ با این بیان که مصداق [[اولواالامر]] [[خلفا]] یا صحابهاند<ref>الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۳.</ref>؛ همچنین برخی با استناد به [[آیه]] ۱۱۰ [[سوره آل عمران]] / ۳ که مسلمانانِ همراه [[پیامبر]] را [[بهترین]] [[امت]] دانسته: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ» و [[آیه]] ۱۴۳ [[سوره بقره]] / ۲ که [[مسلمانان]] را [[امت]] میانه دانسته است: «و کَذلک جَعَلنکُم اُمَّةً وسَطًا» و [[آیات]] ۱۸ [[سوره فتح]] / ۴۸ و ۱۰۰ [[سوره توبه]] / ۹ که در آنها از [[رضایت خداوند]] از [[صحابه]] [[سخن]] به میان آمده است، همه [[صحابه]] را [[عادل]] و [[سنت]] و [[اخبار]] منقول از آنان را [[حجت]] دانسته و برخی بر این امر ادعای [[اجماع]] کردهاند<ref>ارشاد الفحول، ص۶۹.</ref>. [[دلیل]] دیگر آنان روایتی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است که در آن [[اصحاب]] آن [[حضرت]] همانند [[ستارگان]] دانسته شدهاند که [[مسلمانان]] در صورت [[اقتدا]] به هریک از آنان [[هدایت]] میشوند<ref>الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۳؛ المحصول، ج۴، ص۱۳۹.</ref>. در برابر، [[فقیهان]] [[امامیه]] و برخی از [[عالمان]] [[اهلسنت]]، [[عدالت صحابه]] و [[حجیت سنت]] آنان را نپذیرفتهاند. برخی از [[عالمان اهل سنت]]، [[معصوم]] نبودن [[صحابه]]، وقوع [[اختلاف]] میان آنان و تصریح به جواز [[مخالفت]] با آنان از سوی دیگر [[صحابه]] را از [[ادله]] عدم [[حجیت]] قول [[خلفا]] و [[صحابه]] دانستهاند<ref>المستصفی، ص۱۶۸.</ref>. برخی نیز با استناد به [[اختلاف]] بزرگان [[صحابه]] در نزد [[پیامبر]] و [[نزول]] آیاتی همچون [[آیه]] ۲ [[سوره حجرات]] / ۴۹ درباره [[نزاع]] آنان، [[عدالت]] و [[حجت]] بودن سخنان [[صحابه]] را [[نفی]] کردهاند<ref>الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۴.</ref>. برخی از [[عالمان]] و محققان [[امامیه]] نیز گفتهاند: [[آیات]] فراوانی که از [[اختلاف]] و [[گناه]] [[صحابه]] [[سخن]] به میان آوردهاند، مانند «حَتّی اِذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِی الاَمرِ و عَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَرکُم ما تُحِبّونَ مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا» ([[آل عمران]] / ۳، ۱۵۲؛ نیز [[توبه]] / ۹، ۱۰۲؛ [[تحریم]] / ۶۶، ۴) و آیاتی که از وجود [[نفاق]] در میان آنان یاد کردهاند: «و مِمَّن حَولَکُم مِنَ الاَعرابِ مُنفِقونَ و مِن اَهلِ المَدینَه» ([[توبه]] / ۹، ۱۰۱؛ نیز منافقون / ۶۳، ۱ - ۹) و نیز [[روایات]] متعدد، مانند احادیثی که از بازگشت [[صحابه]] به گذشته خود پس از [[پیامبر]] و ورود آنان به [[جهنم]] خبر دادهاند<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۰؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۶۸؛ المستدرک، ج۲، ص۴۴۷.</ref>، بر ### [[313]]### نبودن همه [[صحابه]] و عدم [[حجیت سنت]] آنان دلالت دارند<ref>الصوارم المهرقه، ص۱۰؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. [[پیروان]] این دیدگاه، در ردّ دلالت [[آیه]] ۵۹ [[سوره نساء]] / ۴ بر [[حجیت سنت]] [[صحابه]] گفتهاند: [[آیه]] یادشده بر [[اطاعت]] مطلق از [[اولی الامر]] و [[عصمت]] آنان دلالت دارد<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.</ref>، در حالی که [[خلفا]] به جز [[علی]]{{ع}} [[معصوم]] نبوده و نمیتوان به طور مطلق از آنان [[اطاعت]] کرد. افزون بر این، در [[روایات]] متعدد منقول از [[پیامبر]] و [[اهل بیت]]{{ع}}، مصداق [[اولی الامر]] تنها [[امامان]] معصومِ پس از [[پیامبر]] دانسته شده است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۷۶؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴.</ref>. [[آیات]] ۱۱۰ [[سوره آل عمران]] / ۳ و ۱۴۳ [[سوره بقره]] / ۲ نیز در [[مقام]] [[تشریع]] و بیان [[حجیت]] قول [[صحابه]] و [[امت اسلامی]] نیستند، بلکه در صدد بیان [[افضل]] بودن آنها بر دیگر امتهایند. ضمن اینکه [[افضلیت]] نیز مشروط به داشتن [[ایمان به خدا]] و پایبند بودن به دو [[فریضه]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] دانسته شده است: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِو تُؤمِنونَ بِالله». ([[آل عمران]] / ۳، ۱۱۰)<ref>فتح القدیر، ج۱، ص۳۷۱؛ السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۲۱.</ref> افزون بر این، [[افضلیت]] در [[آیه]]، برای مجموع [[امت]] است، نه برای یکایک افراد [[مسلمان]]؛ همچنین مجرد [[عدالت صحابه]]، [[دلیل]] بر [[حجیت سنت]] آنها نیست وگرنه باید [[سنت]] هر عادلی، اعم از [[صحابی]] و غیر [[صحابی]] [[حجت]] باشد.<ref>السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۲۱-۲۲.</ref> [[آیات]] ۱۸ [[سوره فتح]] / ۴۸ و ۱۰۰ [[سوره توبه]] / ۹ نیز تنها از [[مدح]] و ثنای گروهی از [[صحابه]] یاد کرده و [[مدح]] افراد [[دلیل]] بر [[حجیت]] و [[پذیرش]] [[سخن]] آنان نیست.<ref>الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۳-۸۰۴.</ref> [[روایت]] مورد استناد نیز [[ضعیف]] و [[باطل]] است<ref>الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۱۰؛ اضواء علی السنة المحمدیه، ص۳۴۴؛ السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۲۴.</ref> و بر فرض صحت [[سند]]، لازمه این [[حدیث]] آن است که [[پیامبر]]{{صل}} [[مسلمانان]] را به دو امر متناقض [[فرمان]] داده باشد، زیرا [[سیره]] [[صحابه]] در بسیاری از موارد، مختلف، بلکه با یکدیگر متناقض بوده و براساس همین دیدگاههای متفاوت، گاه با یکدیگر جنگیدهاند<ref>السنه فی الشریعهالاسلامیه، ص۲۴؛ الایضاح، ص۵۲۱.</ref><ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[سنت (مقاله)|سنت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۱۵.</ref>. | |||
==[[جایگاه]] [[سنت]]== | ==[[جایگاه]] [[سنت]]== |
نسخهٔ ۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۰۲
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سنت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
واژهشناسی لغوی
- سنت از ریشه "س - ن - ن" و در لغت به معنای سیره، روش پسندیده و مستقیم، یا مطلق روش، اعم از پسندیده یا ناپسند و معانی دیگر آمده است[۱].
- برخی، سنت را به معنای روش و شیوه مداوم و مستمر[۲] یا شیوهای دانستهاند که عادت شده است[۳]؛ اما برخی میان سنت و عادت تفاوت نهاده و برآناند که آن دسته از اعمالی که براساس الگوی پیشین انجامپذیرند "سنت" و رفتارهایی که بر اساس خُلق و خوی شخصی انجام گیرند "عادت"اند[۴].
- برخی نیز سنت را به معنای جریان منظم امری از امور دانستهاند؛ اعم از اینکه جریان یاد شده در صفات یا اعمال یا گفتار باشد[۵].
- سنت در اصطلاح فقه به حکمی گفته میشود که به شریعت مستند باشد[۶]، یا به مجموع معارف دینی، اعم از اعتقادات، اخلاقیات و احکام[۷]. در مقابل، بدعت به آنچه مخالف دین و شریعت است گفته میشود[۸]؛ همچنین گاهی در منابع فقهی، سنت به اعمال مستحب و نوافل اطلاق شده است [۹].
- سنت در اصطلاح اصول و حدیث، براساس دیدگاه اهل سنت به قول، فعل و تقریر پیامبر(ص)[۱۰] و گفتار و سیره خلفا[۱۱] و صحابه[۱۲] اطلاق شده است؛ ولی در اصطلاح فقیهان و اصولیان امامیه، تنها بر قول، فعل و تقریر معصوم، اعم از پیامبر(ص) و امامان اهل بیت(ع) اطلاق میگردد[۱۳].
- برخی سنت را مقید کردهاند که قرآن[۱۴] و گفتار و کردار عادی معصوم نباشد[۱۵]. به نظر برخی، "حدیث" و "خبر" نیز به معنای سنت و با آن مترادف است؛[۱۶] اما بسیاری آن دو را با یکدیگر متفاوت دانسته و گفتهاند: سنت بر خود قول و فعل و تقریر معصوم اطلاق میشود؛ ولی حدیث و خبر از قول و فعل و تقریر معصوم حکایت میکند،[۱۷] یا حدیث تنها بر سنت گفتاری پیامبر(ص) اطلاق میشود؛ ولی سنت اعم از گفتار، عمل و تقریر آن حضرت است[۱۸].
- سنت در اصول فقه از جهاتی گوناگون به اقسامی قسمت شده است: از جهت نوع عمل صادر شده از معصوم به سنت قولی، فعلی و تقریری قسمت شده است. سنت قولی، سخنان و احادیث معصوم است و سنت فعلی آنچه معصوم آن را در محضر دیگران برای تعلیم انجام داده است. سنت تقریری نیز تأیید افعالی است که در حضور یا غیاب معصومان(ع) انجام گرفته و آنان پس از آگاهی با سکوت یا مدح خود، آن عمل را امضا کردهاند[۱۹]. سنت از جهت حکایت آن از سوی راویان نیز به سنت منقول به خبر متواتر و سنت منقول به خبر واحد[۲۰] قسمت شده است[۲۱]. سنت منقول به خبر متواتر به خبر گروهی از راویان گفته میشود که اتفاق آنها بر دروغ به صورت عادی ممتنع باشد [۲۲] و سنت منقول به خبر واحد به خبری اطلاق میگردد که در حد تواتر نباشد[۲۳] و اگر راویان آن در هر طبقه دو یا سه نفر باشند، خبر یا سنت مستفیض نام دارد[۲۴].
سنت در قرآن
- سنت در آیاتی به معنای لغوی آن آمده است ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾[۲۵]؛ ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۲۶] و...؛ اما به معنای اصطلاح مورد نظر در قرآن به صراحت مطرح نیست؛ اما در آیاتی با تعبیرهایی دیگر به آن اشاره شده است؛ مانند:
- امر به اطاعت از رسول خدا و اولی الامر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ﴾[۲۷] که مراد، اطاعت از سنت آنان است[۲۸].
- عمل به فرمانهای رسول خدا و پرهیز از نواهی آن حضرت: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۲۹].
- اسوه قرار دادن پیامبر در گفتار و کردار: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۳۰] که لازمه آن پیروی از سنت آن حضرت است [۳۱]؛
- نطق و گفتار پیامبر: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۳۲] که افزون بر قرآن، شامل سنت گفتاری آن حضرت نیز میشود[۳۳]؛
- حکمت: ﴿َ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[۳۴] که مراد از آن به نظر بسیاری از مفسران، سنت پیامبر است[۳۵]. افزون بر این، آیاتی که در آنها پیامبر(ص) مسلمانان را به پیروی از خود فراخوانده ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۳۶]؛ ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۳۷]، یا مسلمانان از مخالفت با پیامبر منع شدهاند ﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۳۸]؛ ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ يُشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۳۹]، یا به اجابت دعوت پیامبر فرمان داده شدهاند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾[۴۰] و... به سنت به معنای مصطلح اشاره دارند.
- در قرآن کریم از موضوعات گوناگون مرتبط با سنت، از جمله منبع و منشأ سنت، حجیت سنت، کارکرد و نقش سنت، لزوم پیروی از سنت و پرهیز از مخالفت با آن سخن به میان آمده است[۴۱].
منشأ و منبع سنت
- سنت به معنای قول، فعل و تقریر معصوم، اعم از پیامبر یا امامان اهلبیت(ع)، نشئت گرفته از وحی و تعالیم الهی است[۴۲]. قرآن کریم سخنان پیامبر اکرم را برگرفته از وحی دانسته است. ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۴۳]. نطق پیامبر(ص) در آیه، افزون بر قرآن، شامل سنت آن حضرت نیز میشود[۴۴]. در آیاتی دیگر نیز از نزول کتاب و حکمت و علومی بر آن حضرت یاد شده است که پیامبر(ص) از آنها آگاهی نداشت: ﴿ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۴۵]؛ نیز ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۴۶]. به نظر بسیاری از مفسران، مراد از ﴿الْكِتَابَ﴾ در آیه، قرآن و مقصود از ﴿وَالْحِكْمَةَ﴾، سنت[۴۷] و مراد از ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ علومی است که با الهام بر قلب آن حضرت القا میشود.[۴۸] روایات منقول از پیامبر(ص) که سخنان آن حضرت را موافق با قرآن شمرده[۴۹] و در صورت عدم موافقت، بر رد آنها تأکید کرده است[۵۰] نیز از وحیانی و الهی بودن سنت آن حضرت حکایت دارد.
- افزون بر سنت پیامبر، سنت منقول از امامان معصوم(ع) نیز برگرفته از قرآن و سخن خداوند است[۵۱]، زیرا بر پایه تعالیم اسلامی، امامت اهلبیت(ع) تداوم رسالت پیامبر اکرم است[۵۲]، بنابر این سنت منقول از آنان همانند سنت پیامبر برگرفته از وحی و سخن خداست. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید میکنند؛ مانند آیاتی که از وجود علوم قرآن در نزد برخی افراد یاد کرده است: ﴿ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۵۳] که براساس روایات، مراد از ﴿مَنْ﴾ اهل بیت است[۵۴] و آیاتی که از به ودیعه نهاده شدن قرآن در سینه برخی افراد سخن به میان آورده است: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾[۵۵] که بر پایه روایاتی دیگر، مراد از ﴿الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ علی(ع) و فرزندان معصوم آن حضرت است[۵۶].
- امام باقر(ع) احادیث صادر شده از خود را سخن پدر و جد خویش و سخن رسول خدا(ص) شمرد که پیامبر آنها را از طریق جبرئیل از خداوند متعالی دریافت کرده است[۵۷]. امام صادق(ع) نیز سخنان خود را منقول از اجداد خویش و سخن رسول خدا دانست که آن حضرت آنها را از خداوند متعالی گرفته است[۵۸].
- نخستین منبع وحیانی دریافت سنت پیامبر و اهلبیت(ع)، قرآن کریم است که جامع همه معارف دین، از جمله معارف بیان شده در روایات و سنت معصومان(ع) است: ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ﴾[۵۹]؛ ﴿ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ ﴾[۶۰]. امام صادق(ع) در تفسیر آیه فرمود: قرآن بیان کننده همه نیازهای بشر بوده و هیچ کس نمیتواند بگوید کاش فلان موضوع در قرآن میبود، زیرا آن چیز در قرآن هست[۶۱]. امام رضا(ع) نیز با استناد به آیه ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾[۶۲] و آیه اکمال دین ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۶۳]. قرآن کریم را جامع همه معارف دین شمرده است[۶۴].
- امام باقر(ع) نیز منبع همه سخنان خود را قرآن دانست و سپس به سه موضوع نهی رسول خدا از قیل و قال و فساد در اموال و سؤال بسیار اشاره کرد که شخصی مدرک و مستند قرآنی این سه موضوع را از آن حضرت خواست و آن حضرت آیات ﴿لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ ﴾[۶۵]، ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾[۶۶] و ﴿ لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ ﴾[۶۷] را منبع و مدرک سخنان یادشده برشمرد[۶۸]. افزون بر قرآن کریم، در روایات از وجود منابعی دیگر در نزد پیامبراکرم(ص) و امامان معصوم(ع) یاد شده که از دریافت و صدور بخشی از سنت از این منابع حکایت دارند؛ از جمله در روایتی از رسول خدا(ص) از اعطای قرآن و کتابی همانند آن از سوی خداوند به آن حضرت سخن به میان آمده است[۶۹].
- در احادیث اهل بیت(ع) نیز از وجود کتابهایی در نزد آنان یاد شده است:
- کتاب "جَفْر" که در بر دارنده علوم پیامبران الهی و اوصیای آنان و عالمان بنیاسرائیل است[۷۰].
- "کتاب جامعه" که نوشتهای با املای رسول خدا(ص) و خط علی(ع) و در بر دارنده همه حلالها و حرامها و نیازهای بشر است[۷۱].
- "مصحف فاطمه" که همانند قرآن بوده؛ ولی چیزی از قرآن در آن وجود نداشته است[۷۲].
- "تورات و انجیل" و دیگر کتابهای پیامبران الهی[۷۳].
- همچنین در برخی روایات از نزول فرشتگان الهی در شب قدر بر امامان[۷۴] و وجود عمودی از نور میان امامان معصوم تا آسمان[۷۵] یاد شده است که از دیگر منابع علم اهلبیت(ع) به شمار رفته است.
- در جمع میان آیات و روایاتی که قرآن را جامع همه معارف دین شمرده، با ادله منابع یاد شده میتوان گفت که قرآن جامع همه معارف و احکام مورد نیاز بشر است؛ ولی این معارف و احکام در قرآن بیشتر به صورت کلی آمدهاند و جزئیات و تفاصیل آنها در دیگر منابع آمدهاند. مؤید این امر، روایاتی دیگر است که از وجود اصل هر آنچه بشر در آن اختلاف دارد در قرآن سخن گفته و یادآور شده است که عقول همه انسانها به این اصول دسترسی ندارند[۷۶] و نیز احادیثی که در آنها از عرضه سنت و روایات معصومان(ع) بر قرآن و رد روایات مخالف با قرآن[۷۷] یاد شده است[۷۸].
حجیت و اعتبار سنت
قول، فعل و تقریر معصوم(ع) حجت و معتبر است. برخی از ادله حجیت سنت پیامبر عبارتاند از:
۱. آیات ۳ - ۴ سوره نجم / ۵۳ که سخن پیامبر را وحی الهی دانستهاند[۷۹]؛ مراد از نطق پیامبر در این آیات اعم از قرآن است[۸۰] و سنت آن حضرت را نیز در بر میگیرد[۸۱]. ۲. آیاتی که در آنها مؤمنان به اطاعت از خدا و رسول مأمور شدهاند: «اَطیعُوا اللهَ واَطیعُوا الرَّسولَ»؛ (نساء / ۴، ۵۹؛ نیز مائده / ۵، ۹۲؛ نور / ۲۴، ۵۴ و ۵۶؛ تغابن / ۶۴، ۱۲)[۸۲]
۳. آیاتی که اطاعت از پیامبر را اطاعت از خداوند دانستهاند: «مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللهَ»؛ (نساء / ۴، ۸۰) ۴. آیاتی که مسلمانان را به پذیرش اوامر و نواهی آن حضرت فرمان دادهاند: «وما ءاتکُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ و ما نَهکُم عَنهُ فَانتَهوا»؛ (حشر / ۵۹، ۷) ۵. آیاتی که داشتن اختیار انتخاب و نافرمانی را در برابر حکم پیامبر(ص) از مؤمنان نفی کردهاند؛ (احزاب / ۳۳، ۳۶) ۶. آیاتی که در آنها مؤمنان از مخالفت با امر پیامبر(ص) برحذر داشته شدهاند (نور / ۲۴، ۶۳) و این امر، سبب ورود به جهنم و عذاب الهی شمرده شده است؛ (نساء / ۴، ۱۴) ۷. آیاتی که تسلیم در برابر حکم پیامبر را رکن ایمان شمردهاند[۸۳] (نساء / ۴، ۶۵) افزون بر آیات یاد شده که بر حجیت مطلق سنت پیامبر یا سنت گفتاری آن حضرت دلالت دارند، آیهای که رسول خدا را اسوهای نیکو برای مؤمنان معرفی کرده است: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ الله اُسوَةٌ حَسَنَه» (احزاب / ۳۳، ۲۱)، آیهای که در آنها مؤمنان به تبعیت از رسول خدا مأمور شدهاند (آل عمران / ۳، ۳۱) و آیهای که عمل پیامبر(ص) را الگو برای مؤمنان معرفی کرده است (احزاب / ۳۳، ۳۷) نیز بر حجیت سیره علمی پیامبر(ص) و وجوب یا استحباب تأسی به آن حضرت در این اعمال دلالت دارند[۸۴]. افزون بر آیات قرآن، به روایات، اجماع مسلمانان و ادله عقلی نیز بر حجیت سنت پیامبر استناد شده است[۸۵]؛ همچنین به نظر فقیهان شیعه قول، فعل و تقریر امامان معصوم(ع) نیز حجت است[۸۶]. دلیل این امر آیه ۵۹ سوره نساء / ۴ است که اطاعت از اولی الامر را همانند اطاعت از خدا و رسول او واجب دانسته است: «اَطیعُوا اللهَ واَطیعُوا الرَّسولَ و اُولِی الاَمرِ مِنکُم» [۸۷]؛ با این بیان که در این آیه، خداوند مؤمنان را به اطاعت مطلق از اولی الامر فرمان داده است و فرمان به اطاعت مطلق از آنان، دلیل بر عصمت آنان و راه نیافتن خطا در گفتار و کردارشان است[۸۸].
طبق روایات منقول از پیامبر و اهل بیت(ع) مراد از «اولیالامر» در آیه امامان شیعه(ع) است[۸۹]. دلیل دیگر، آیه تطهیر است که اهل بیت پیامبر را از هرگونه آلودگی پاک دانسته است: «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیرا» (احزاب / ۳۳، ۳۳)؛ با این استدلال که در این آیه، اهل بیت(ع) با اراده تکوینی خدا از هرگونه آلودگی باطنی و نفسانی مبرا دانسته شدهاند و کسانی که از هر گونه آلودگی مبرا باشند، معصوماند و گناه و خطا به گفتار و کردار ایشان راه ندارد و از این رو، گفتار و کردار آنان حجت خواهد بود[۹۰].براساس روایات منقول از طریق شیعه[۹۱] و بسیاری از منابع اهل سنت[۹۲]، مراد از اهلبیت(ع) در آیه، حضرت علی و فاطمه و ۱۱ فرزند معصوم آنان است.
افزون بر این، آیه ۱۱۹ سوره توبه / ۹ که در آن مؤمنان به همراهی مطلق با راستگویان مأمور شدهاند: «کونوا مَعَ الصّدِقین» بر حجیت سخنان و کارهای اهل بیت دلالت دارد، زیرا لازمه مأمور شدن مسلمانان به همراهی بیقید و شرط با آنان، حجیت گفتار و کردارشان است و براساس روایات شیعه و برخی احادیث اهلسنت، مصداق «صادقین» [۹۳] یا مصداق کامل آنها علی(ع) و فرزندان آن حضرت است. افزون بر آیات قرآن، روایات متعدد از جمله حدیث ثقلین که در آن پیامبر مسلمانان را به پیروی و تمسک به اهل بیت فرمان داده [۹۴] نیز بر حجیت سنت منقول از اهل بیت دلالت دارد[۹۵]. بیشتر عالمان اهل سنت نیز همه خلفا و صحابه پیامبر اکرم(ص) را عادل و سنت آنان را حجت دانستهاند[۹۶]. مستند آنان، آیه ۵۹ سوره نساء / ۴ است که مسلمانان را به اطاعت از «اولواالامر» فرمان داده است؛ با این بیان که مصداق اولواالامر خلفا یا صحابهاند[۹۷]؛ همچنین برخی با استناد به آیه ۱۱۰ سوره آل عمران / ۳ که مسلمانانِ همراه پیامبر را بهترین امت دانسته: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ» و آیه ۱۴۳ سوره بقره / ۲ که مسلمانان را امت میانه دانسته است: «و کَذلک جَعَلنکُم اُمَّةً وسَطًا» و آیات ۱۸ سوره فتح / ۴۸ و ۱۰۰ سوره توبه / ۹ که در آنها از رضایت خداوند از صحابه سخن به میان آمده است، همه صحابه را عادل و سنت و اخبار منقول از آنان را حجت دانسته و برخی بر این امر ادعای اجماع کردهاند[۹۸]. دلیل دیگر آنان روایتی از پیامبر اکرم(ص) است که در آن اصحاب آن حضرت همانند ستارگان دانسته شدهاند که مسلمانان در صورت اقتدا به هریک از آنان هدایت میشوند[۹۹]. در برابر، فقیهان امامیه و برخی از عالمان اهلسنت، عدالت صحابه و حجیت سنت آنان را نپذیرفتهاند. برخی از عالمان اهل سنت، معصوم نبودن صحابه، وقوع اختلاف میان آنان و تصریح به جواز مخالفت با آنان از سوی دیگر صحابه را از ادله عدم حجیت قول خلفا و صحابه دانستهاند[۱۰۰]. برخی نیز با استناد به اختلاف بزرگان صحابه در نزد پیامبر و نزول آیاتی همچون آیه ۲ سوره حجرات / ۴۹ درباره نزاع آنان، عدالت و حجت بودن سخنان صحابه را نفی کردهاند[۱۰۱]. برخی از عالمان و محققان امامیه نیز گفتهاند: آیات فراوانی که از اختلاف و گناه صحابه سخن به میان آوردهاند، مانند «حَتّی اِذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِی الاَمرِ و عَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَرکُم ما تُحِبّونَ مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا» (آل عمران / ۳، ۱۵۲؛ نیز توبه / ۹، ۱۰۲؛ تحریم / ۶۶، ۴) و آیاتی که از وجود نفاق در میان آنان یاد کردهاند: «و مِمَّن حَولَکُم مِنَ الاَعرابِ مُنفِقونَ و مِن اَهلِ المَدینَه» (توبه / ۹، ۱۰۱؛ نیز منافقون / ۶۳، ۱ - ۹) و نیز روایات متعدد، مانند احادیثی که از بازگشت صحابه به گذشته خود پس از پیامبر و ورود آنان به جهنم خبر دادهاند[۱۰۲]، بر ### 313### نبودن همه صحابه و عدم حجیت سنت آنان دلالت دارند[۱۰۳]. پیروان این دیدگاه، در ردّ دلالت آیه ۵۹ سوره نساء / ۴ بر حجیت سنت صحابه گفتهاند: آیه یادشده بر اطاعت مطلق از اولی الامر و عصمت آنان دلالت دارد[۱۰۴]، در حالی که خلفا به جز علی(ع) معصوم نبوده و نمیتوان به طور مطلق از آنان اطاعت کرد. افزون بر این، در روایات متعدد منقول از پیامبر و اهل بیت(ع)، مصداق اولی الامر تنها امامان معصومِ پس از پیامبر دانسته شده است[۱۰۵]. آیات ۱۱۰ سوره آل عمران / ۳ و ۱۴۳ سوره بقره / ۲ نیز در مقام تشریع و بیان حجیت قول صحابه و امت اسلامی نیستند، بلکه در صدد بیان افضل بودن آنها بر دیگر امتهایند. ضمن اینکه افضلیت نیز مشروط به داشتن ایمان به خدا و پایبند بودن به دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر دانسته شده است: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِو تُؤمِنونَ بِالله». (آل عمران / ۳، ۱۱۰)[۱۰۶] افزون بر این، افضلیت در آیه، برای مجموع امت است، نه برای یکایک افراد مسلمان؛ همچنین مجرد عدالت صحابه، دلیل بر حجیت سنت آنها نیست وگرنه باید سنت هر عادلی، اعم از صحابی و غیر صحابی حجت باشد.[۱۰۷] آیات ۱۸ سوره فتح / ۴۸ و ۱۰۰ سوره توبه / ۹ نیز تنها از مدح و ثنای گروهی از صحابه یاد کرده و مدح افراد دلیل بر حجیت و پذیرش سخن آنان نیست.[۱۰۸] روایت مورد استناد نیز ضعیف و باطل است[۱۰۹] و بر فرض صحت سند، لازمه این حدیث آن است که پیامبر(ص) مسلمانان را به دو امر متناقض فرمان داده باشد، زیرا سیره صحابه در بسیاری از موارد، مختلف، بلکه با یکدیگر متناقض بوده و براساس همین دیدگاههای متفاوت، گاه با یکدیگر جنگیدهاند[۱۱۰][۱۱۱].
جایگاه سنت
- سنت در لغت به معنی راه، روش، شریعت و طبیعت میآید، گفتار و رفتار پیغمبر را هم در اصطلاح سنت مینامند و با قرآن قرین نموده، «کتاب و سنت» میگویند. سنی منسوب به همین سنت است و بر چهار فرقهای که اکثریت مسلمین را تشکیل میدهند، گفته میشود؛ چون خود را پیرو و مطیع اقوال و اعمال پیغمبر میدانند. در قرآن کریم نزدیک بیست بار لفظ سنت به صورت مفرد و جمع و با اضافه به خدا و خلق آمده، ولی هیچ گاه در نظام خلقت و قوانین و قواعد حاکم بر جهان آفرینش و خلاصه در امور تکوینی به کار نرفته است. هر چند چنین استعمالی معمول و متداول و صحیح است. همچنین در قرآن در چند جا این کلمه را به کار گرفته است:
- ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ﴾[۱۱۲]
- ﴿فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ﴾[۱۱۳]
- ﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾[۱۱۴]
- ﴿وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا﴾[۱۱۵]
- ﴿سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ﴾[۱۱۶]
- بنابراین، منظور از سنت در این مدخل، قانون و طریقه و معاملهای است که خداوند با اقوام گذشته نموده، مانند: اهلاک، تعذیب کفار، مثل ایجاد طوفان و عذاب قوم نوح. چنانکه در بحث سنت و برخورد پیامبر با سنتهای اقوام و ملل، مسائل بسیاری مطرح است. مثلاً، قرآن کریم در چند جا گفته است که هرگز در سنت خدا تغییری نخواهی یافت و تعبیر به سنة الله که در قرآن آمده، اشاره به آن است که سرنوشتی که برای امتهای پیش میآید طبق یک قانون و سنت و دارای شرایط ثابتی است[۱۱۷]
- ﴿قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ﴾[۱۱۸]
- ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا﴾[۱۱۹]
- ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا﴾[۱۲۰]
- نکات: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- مأموریت پیامبر در مورد ابلاغ سنت الهی هلاکت کافران حق ستیز، به کفار عصر بعثت: ﴿قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ﴾[۱۲۱]
- تذکر خداوند به هلاکت مشرکان در صورت اخراج پیامبر از مکه بر اساس سنت الهی: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا﴾[۱۲۲]
- رویگردانی ستمگران و گناهکاران از سنت و راه پیامبر، موجب حسرت آنان در قیامت ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا﴾[۱۲۳]
- نتیجه: اهمیت شناخت سنت در رابطه با پیامبر اسلام این است که بفهمیم، قانونی برای دعوت حاکم است، یا نمیتوان نظامی برای آن ترسیم کرد.
- از آیات قرآن استفاده میشود که خود رسالت پیامبر در مجموعه نظام و مشیت الهی است. وانگهی در این کتاب حتی یک بار نگفته که سنت خدا در امور تکوینی غیر قابل تغییر است، بلکه همواره در این امور میفرماید: خداوند هر چه بخواهد میکند و هر گونه مشیت بالغهاش اقتضا کند، انجام میدهد. از نظر عقل هم هیچ دلیل و برهانی وجود ندارد که خداوند از قوانین طبیعی نظامات تکوینی تخلف نکند، بلکه بر عکس، اما این معنایش هرج و مرج نیست. عقل حکم میکند که قادر مطلق، طبق حکمت و به مقتضای مصلحت بتواند در مصنوع و مخلوق خود بر اساس طرح و تدبیری که در افکنده - که از آن قرآن بارها به عنوان مشیت یاد میکند - تصرف کند. بر این اساس پروردگار حکیم، نباید در دستگاه خلقت، نظم جهان را بر هم زند و هر روز وضعی جدید پدید آرد و طرحی نو در اندازد که موجب اختلال و اغتشاش میگردد.
- اما سنت لا یتغیر پروردگار، منحصرا مربوط به راه و روش خداوند در جوامع انسانی است و در قرآن فقط و فقط سنت در همین معنی به کار رفته است. مثلا در سوره الفتح، میفرماید: ﴿وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا * سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾[۱۲۴]. و در سوره احزاب آمده: ﴿لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا * مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا * سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾[۱۲۵]. همچنین گناهکاران از سنت و راه پیامبر، موجب حسرت آنان در قیامت: ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا﴾[۱۲۶]
سنت تاریخ در باره آینده جهان
منظور آن دسته از آیاتی است که آینده جهان را به طور کل به عنوان سنتهای الهی و فلسفه تاریخ بیان شده است. این بیان در آیاتی در خطاب به پیامبر و توجه به سنت خودس در چند آیه مطرح شده که از جمله آنها این دو آیه شریفه است.
- ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾[۱۲۷]، ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ﴾[۱۲۸]، ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا﴾[۱۲۹]
- ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾[۱۳۰]
نکته: جمله ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ﴾[۱۳۱].»... هر چند ناظر به جمله: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ﴾[۱۳۲] دارد، که فرعون در حالی که برتری جویی و ستم میکرد و مردان را میکشت و زنان را نگه میداشت، و ظاهراً حکایت از گذشته دارد که چنین و چنان بود، اما با کلمه مضارع: ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ﴾[۱۳۳] میخواهد بیان کند که این اراده خدا اختصاصی به آنان ندارد و سنتی ابدی و قانونی اجتماعی و تاریخی است که در برابر هر ستمگری، اگر مردم آن بایستند و قیام کنند و با ظالم همراهی نکنند، خداوند آنانرا پیروز میکند.
توضیح و دفع شبهه: این آیه هر چند در سیاق آیات سوره قصص مربوط به داستان حضرت موسی و مبارزه او با فرعون آمده، اما شیوه بیان آن کلی و در مقام بیان یکی از سنتهای الهی در تاریخ است، و اگر این آیه در کتابهای کلامی به امام زمان تطبیق داده شده، به این جهت است که ایشان یکی از مصادیق مستخلفین زمین و وارثان خواهند بود. و کسانی که اشکال کردهاند، که این آیه را نباید به مسئله انتظار فرج آن حضرت جری و تطبیق داد، توجه نکرده، که این فراز از آیات قرآن عام و شامل همه مواردی است که به آن تطبیق داده میشود، هر چند سبب نزول خاص داشته باشد، و یا سیاق آن مربوط به موضوعات معین میباشد، باز: نمیتواند آن را محدود به موضوع کند، به تعبیر قرآن پژوهان، سبب خاص موجب محدودیت دلالت نمیشود، بویژه آنکه لحن آیه کلی است و خطاب آیه اگر به حضرت موسی است، اما به بنی اسرائیل نوید میدهد که اراده و سنت الهی بر این تعلق گرفته که پیروان حق را که در سرزمین فرو دست شدهاند، کمک کند و آنان را پیشوایان مردم و وارث زمین گرداند. اکنون با این توضیخ کوتاه به تفسیر این آیه از جهت مختلف اشاره میشود: نکته دیگر همانطور که علل زوال باطل عام نیست، شرایط تحقق پیروزی هم مطلق نیست. اگر گفته شده که فرعون نابود شدنی است، تنها به این خاطر نیست که تنها فرعون تجاوز از این سنت کرده و قومی را برده قومی دیگر کرده، و بهرهمندی قومی به قیمت محروم کردن قومی دیگر بوده و فرعون انسانیت را به سوی هلاکت و نابودی کشانده است و در نتیجه، تمامی اسباب و شرایط برای فنای خود را فراهم کرده است، خیر باید فردی دیگر با موقعیت رهبری موسی بیاید و بنی اسرائیل را متحد کند و زمینههای مبارزه را فراهم سازد و نقشههایی را که علیه بنی اسرائیل جریان مییافت، همه را به نفع خود تغییر دهد، در این صورت است که آنچه به نفع آل فرعون جریان مییافت، به ضرر آنان تمام میشود. بنابراین، تنها ستم کردن عامل بیرون آمدن و آشکار شدن این سنت نمیشود، چه بسیار از اقوامی بودهاند که مورد ستم قرار گفته و نابود شده و شاهد تحقق وعده الهی نبوده و ظالمی بعد از ظالمی رخ نموده است. حتماً باید در این قانون تبصرهای وجود داشته باشد که بیان کند در کجا این پیروزی به سراغ اهل حق میآید، چرا در گذشتههای بسیار دور برخی از جریانهای حق پیروز نشدهاند و چرا در ظاهر اهل باطل موفق شده و برخی که در جبهه اهل حق بوده، و یا در برابر جبهه باطل بودهاند، موفق نشدهاند، در حالی که در باره این قوم میگوید: اراده پیروزی و پیشوایی آنان را کرده و میخواهد که آن قوم ستمگر را نابود و آنان را جانشین قرار دهد؟ به این دلیل گفته میشود، دلالت آیه نمیتواند مطلق باشد و پاسخ به این سئوال از آیه دیگری استفاده میشود که قانون دیگری را یاد آور میشود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۱۳۴]خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست، و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود. چنانکه در جایی دیگر میفرماید: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۳۵] دلیل میآورد و قانون ذکر میکند، چون خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدا شنوای داناست. در آیه نخست هم با قید مجاهدت آمده: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا﴾[۱۳۶]، یعنی اگر تلاش و کوشش کردند، خدا راه بعدی مبارزه را نشان میدهد، نه این که در خانه بنشینند و بگویند انتظار میکشیم.
- ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۱۳۷]
- ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾[۱۳۸]
- ﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۳۹]
- ﴿مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۴۰]
- ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۱۴۱]
نکات:
- سنت خداوند پیروزی خدا وپیامبرانش میباشد البته این نافی توجه به قوانین وسنت حاکم برهستی و جامعه نیست ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[۱۴۲].
- سنت الهی یاری رساندن به پیامران وپیامبر دردنیا وآخرت میباشد ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾[۱۴۳] ما بهطور مسلم رسولان خود و کسانی را که ایمان آوردهاند در زندگی دنیا و روز قیامت که گواهان بر پا میخیزند یاری میدهیم» حمایتی که بیقید و شرط است و به همین جهت انواع پیروزیها را به دنبال دارد، اعم از پیروزی در منطق و بیان، یا پیروزی در جنگها، یا فرستادن عذاب الهی بر مخالفان و نابود کردن آنان و یا امدادهای غیبی که قلب را تقویت و روح را به لطف الهی نیرومند و قوی میسازد. مقصود از «اشهاد» فرشتگان و پیامبران و مؤمنانند که گواهان اعمال انسانها میباشند. (گزیده تفسیرنمونهُ ج ۴، ص ۲۷۷)
- خداوند به پیامبر میفرماید که بگوجزآ نچه خدا مقررکرده وسنت اوست چیزی به ما نمیرسد: ﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۴۴]. در کتاب تفسیرالمیزان آمده است: «حاصل این جواب این است که: ولایت و اختیار امور ما تنها و تنها بهدست خداست: این انحصار از جمله"﴿هُوَ مَوْلَانَا﴾[۱۴۵] " استفاده میشود - و اختیار ما نه بهدست خود ما است و نه بهدست هیچ یک از این اسباب ظاهری، بلکه حقیقت ولایت تنها از آن خداست و خدای تعالی سرنوشتی حتمی از خیر و شر برای همه تعیین نموده، و با اینکه میدانیم قبل از ما سرنوشتمان معلوم و معین شده چرا اوامر او را امتثال ننموده در احیاء امر او و جهاد در راه او سعی نکنیم. خدای تعالی هم مشیت خود را اجراء میکند و ما را پیروزی و یا شکست میدهد و این به عالم ما مربوط نیست، زیرا وظیفه بنده، بندگی و ترک تدبیر و امتثال امر است، که خلاصه، همه توکل است فقط اراده و مشیت خداوند جاری است و توکل و واگذاری امور به او جایی برای سرور یا غم نمیگذارداز همین جا معلوم میشود که جمله" ﴿وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۴۶]" گفتاری مستانف و تازه و غیر مربوط بما قبل نیست، بلکه جملهای است معطوف بما قبل و متمم آن، و معنای آن و ما قبلش این است که ولایت و اختیار امر ما با خداست، و ما به او ایمان داریم، و لازمه این ایمان این است که بر او توکل کرده امر خود را به او واگذار کنیم، بدون اینکه در دل، حسنه و موفقیت در جنگ را بر مصیبت و شکست خوردن ترجیح داده آن را اختیار کنیم. بنا بر این، اگر خداوند حسنه را روزی ما کرد منتی بر ما نهاده، و اگر مصیبت را اختیار کرد مشیت و اختیارش بدان تعلق گرفته، و ملامت و سرزنشی بر ما نیست، و خود ما هم هیچ ناراحت و اندوهگین نمیشویم. (ترجمه المیزان ج ۹ ص ۴۱۰).
- قانون وسنت نوشته شده خداوند این است که کسی ولایت شیطان به پذیرد اورا گمراه وبه جهنم هدایت میکند ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۱۴۷] در کتاب تفسیر المیزان آمده است «کلمه "تولی" به معنای این است که کسی را برای پیروی ولی خود بگیری. و کلمه "فَأَنهُ یضِلهُ" مبتدایی است که خبرش حذف شده و معنایش این است که:پیروی میکند هر شیطان پلیدی را که از جمله صفاتش یکی این است که بر او نوشته شده که هر کس او را ولی خود بگیرد و پیرویش کند، اضلال و هدایتش او را به سوی عذاب سعیر، ثابت و لازم است. و مراد از اینکه فرمود "بر او نوشته شده که..." این است که قضای الهی در حق وی چنین رانده شده که اولا پیروان خود را گمراه کند، و ثانیا ایشان را داخل آتش سازد و این دو قضا که در حق وی رانده شده همان است که آیه ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۱۴۸]* ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۱۴۹]آن را بیان میکند، (المیزان ج ۱۴ ص ۴۸۴)[۱۵۰].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
صادقی فدکی، سید جعفر، سنت، دائرةالمعارف قرآن کریم
سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۱۳، ص۲۵۵؛ تاج العروس، ج۱۸، ص۲۹۹-۳۰۰، «سنن».
- ↑ ارشاد الفحول، ص۳۳؛ الاصول العامه، ص۱۲۱.
- ↑ تفسیر العز بن عبد السلام، ج۲، ص۵۸۱؛ الاصول العامه، ص۱۲۱.
- ↑ معجم الفروق اللغویه، ص۳۴۶، «سنن».
- ↑ التحقیق، ج۵، ص۲۳۷، «سنن».
- ↑ السنة فی الشریعة الاسلامیه، ص۷؛ بحوث فی الفقه المعاصر، ج۱، ص۱۳.
- ↑ فرهنگ فقه، ج۴، ص۵۳۸؛ معجم لغة الفقهاء، ص۲۵۱، «السنه».
- ↑ ارشاد الفحول، ص۳۳؛ معجم لغهالفقهاء، ص۲۵۱؛ فرهنگ فقه، ج۴، ص۵۳۸.
- ↑ معجم الفاظ الفقه، ص۲۳۴؛ معجم المصطلحات، ج۲، ص۲۹۸، «السنن».
- ↑ معجم لغة الفقهاء، ص۸۳؛ اضواء علی السنة المحمدیه، ص۳۹.
- ↑ اصول السرخسی، ج۱، ص۱۱۴؛ نیل الاوطار، ج۷، ص۳۱۸.
- ↑ المحصول، ج۶، ص۱۲۹؛ الاصول العامه، ص۴۴۰.
- ↑ مقباس الهدایه، ج۱، ص۶۸-۶۹؛ اصول الفقه، ج۳، ص۶۴؛ دراسات فی علم الدرایه، ص۱۲.
- ↑ زبدة الاصول، ص۸۷؛ ارشاد الفحول، ص۳۳.
- ↑ زبدة الاصول، ص۸۷؛ معجم مصطلحات الرجال و الدرایه، ص۷۹.
- ↑ کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۷۹؛ مقباس الهدایه، ج۵، ص۲۱.
- ↑ حبل المتین، ص۴؛ عوائد الایام، ص۴۶۷؛ مقباس الهدایه، ج۱، ص۶۹.
- ↑ مقباس الهدایه، ج۵، ص۲۲.
- ↑ التعدیل و الترجیح، ج۱، ص۱۳؛ وصول الاخیار، ص۸۸؛ السنة فی الشریعة الاسلامیه، ص۹۶.
- ↑ الاحکام، ابن حزم، ج۴، ص۴۴۷.
- ↑ ارشاد الفحول، ص۱۹۰.
- ↑ الامام جعفر الصادق، ص۲۴۰؛ بدایة الوصول، ج۵، ص۳۰۳؛ مباحث الاصول، ج۱، ص۴۹۶.
- ↑ وسیلة الوصول، ص۴۹۶؛ اصول الحدیث، ص۸۲.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، سنت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵.
- ↑ «پیش از شما سنّتهایی (بوده و) از میان رفتهاند پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغانگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.
- ↑ «خداوند میخواهد (احکام خود را) برای شما روشن گرداند و شما را به روشهای (نیکوی) پیشینیانتان، رهنمون گردد و توبه شما را بپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۲۶.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ التفسیر الکاشف، ج۲، ص۳۶۲؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
- ↑ « آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ تفسیر سلمی، ج۲، ص۱۴۳؛ اضواء البیان، ج۷، ص۳۰۱.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۷، ص۸۵؛ روح المعانی، ج۱، ص۳۵۳؛ تفسیر سید مصطفی خمینی، ج۳، ص۳۶.
- ↑ « به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد » سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ جامع البیان، ج۱، ص۷۷۵؛ مجمع البیان، ج۱، ص۳۹۴؛ التفسیر الکاشف، ج۶، ص۲۱۷.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راهها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
- ↑ «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامینهیم و وی را به دوزخ میافکنیم و این بد پایانهای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
- ↑ «این بدان روست که اینان با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدند و هر کس با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزد بیگمان خداوند سخت کیفر است» سوره انفال، آیه ۱۳.
- ↑ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده میشوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، سنت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵.
- ↑ التبیان، ج۵، ص۳۵۱؛ روح المعانی، ج۱، ص۳۵۴؛ بحوث فی الفقه المعاصر، ج۴، ص۴۹-۵۰.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ المحیط الاعظم، ج۱، ص۳۷۳؛ التفسیر الحدیث، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.
- ↑ «خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان میدهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست»؛ سوره بقره، آیه ۲۳۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۸۰؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۷۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۶۹؛ معانی الاخبار، ص۳۹۰.
- ↑ تهذیب، ج۷، ص۲۷۵؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۴۶۳-۴۶۴.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۲۹؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۸۱.
- ↑ تفسیر ابوحمزه ثمالی، ص۸۰؛ الدرر النجفیه، ج۳، ص۱۱۲.
- ↑ « و کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۲۹، ۲۷۵؛ مجمع البیان، ج۶، ص۵۴.
- ↑ «اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش دادهاند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۸۰.
- ↑ الامالی، ص۴۲؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۹۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۳؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۸۳.
- ↑ « ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم» سوره انعام، آیه ۳۸.
- ↑ «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز » سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۹؛ بحار الانوار، ج۶۵، ص۲۳۷.
- ↑ «و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نیز هیچ پرندهای که با دو بال خود میپرد، جز اینکه گروههایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده میشوند» سوره انعام، آیه ۳۸.
- ↑ «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۹۹؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ «در بسیاری از گفتوگوهای زیرگوشی آنان خیری نیست مگر کسی به صدقه فرمان دهد» سوره نساء، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و داراییهایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کمخردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.
- ↑ « از چیزهایی مپرسید که چون برای شما آشکار گردانند به اندوهتان میافکند » سوره مائده، آیه ۱۰۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۶۰؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۸۳.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۱۳۱؛ سنن ابی داود، ج۲، ص۳۹۲.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۲۵؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۳۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۳۹، ۲۴۱؛ جامع احادیث الشیعه، ج۱، ص۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۳۹؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۳۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۲۷؛ نورالثقلین، ج۱، ص۳۳۰.
- ↑ الكافى، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۹؛ حقيقة علم آل محمد، ص۸۱ ، ۸۳ .
- ↑ بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۳۲-۱۳۶؛ حقیقة علم آل محمد، ص۸۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۶۰؛ تهذیب، ج۹، ص۳۵۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۶۹؛ تهذیب، ج۷، ص۲۷۵.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، سنت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵.
- ↑ المستصفی، ص۱۰۳؛ الاصول العامه، ص۱۲۶.
- ↑ التفسیر الحدیث، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۷۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۷، ص۸۵؛ روح المعانی، ج۱، ص۳۵۳؛ السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۱۲.
- ↑ التفسیر الکاشف، ج۲، ص۳۶۲؛ الاصول العامه، ص۱۲۶.
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۸۲.
- ↑ الذریعه، ج۲، ص۵۷۶؛ الاحکام، آمدی، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۶؛ مبادی الوصول، ص۱۶۸.
- ↑ ارشاد الفحول، ص۳۳؛ الاصول العامه، ص۱۲۷.
- ↑ اصول الفقه، ج۳، ص۶۴؛ الاصول العامه، ص۱۴۷.
- ↑ الاصول العامه، ص۱۵۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ الاصول العامه، ص۱۵۹.
- ↑ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴؛ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۶۶؛ الکافی، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ الاصول العامه، ص۱۴۹-۱۵۹؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۸۷، ۴۲۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰؛ المستدرک، ج۲، ص۴۱۶.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۰۸؛ کمال الدین، ص۳۷۸.
- ↑ کمال الدین، ص۲۳۴-۲۳۵؛ مسند احمد، ج۳، ص۱۴؛ المستدرک، ج۳، ص۱۰۹.
- ↑ نضد القواعد الفقهیه، ص۱۲؛ الاصول العامه، ص۱۶۴.
- ↑ اصول السرخسی، ج۱، ص۱۱۴؛ المحصول، ج۶، ص۱۲۹؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۳.
- ↑ ارشاد الفحول، ص۶۹.
- ↑ الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۳؛ المحصول، ج۴، ص۱۳۹.
- ↑ المستصفی، ص۱۶۸.
- ↑ الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۰؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۶۸؛ المستدرک، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ الصوارم المهرقه، ص۱۰؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۷۶؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ فتح القدیر، ج۱، ص۳۷۱؛ السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۲۱.
- ↑ السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۲۱-۲۲.
- ↑ الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۰۳-۸۰۴.
- ↑ الاحکام، ابن حزم، ج۶، ص۸۱۰؛ اضواء علی السنة المحمدیه، ص۳۴۴؛ السنه فی الشریعة الاسلامیه، ص۲۴.
- ↑ السنه فی الشریعهالاسلامیه، ص۲۴؛ الایضاح، ص۵۲۱.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، سنت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵.
- ↑ «به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشتههایشان بخشوده میگردد و اگر (به آن) باز گردند، (بدانند که) سنّت پیشینیان گذشته است» سوره انفال، آیه ۳۸.
- ↑ «از سر گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت؛ و نیرنگ زشت، جز به نیرنگباز برنمیگردد؛ پس آیا جز سنّت پیشینیان (خود) را چشم میدارند؟ هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نخواهی یافت و هرگز برای سنّت خداوند جابهجایی نخواهی یافت» سوره فاطر، آیه ۴۳.
- ↑ «از سر گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت؛ و نیرنگ زشت، جز به نیرنگباز برنمیگردد؛ پس آیا جز سنّت پیشینیان (خود) را چشم میدارند؟ هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نخواهی یافت و هرگز برای سنّت خداوند جابهجایی نخواهی یافت» سوره فاطر، آیه ۴۳.
- ↑ «از سر گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت؛ و نیرنگ زشت، جز به نیرنگباز برنمیگردد؛ پس آیا جز سنّت پیشینیان (خود) را چشم میدارند؟ هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نخواهی یافت و هرگز برای سنّت خداوند جابهجایی نخواهی یافت» سوره فاطر، آیه ۴۳.
- ↑ «اما همین که عذاب ما را دیدند دیگر ایمانشان برای آنها سودی نداشت- بنابر سنّت (و قانون) خداوند که میان بندگانش برگذشته است- و در آنجا کافران زیان دیدند» سوره غافر، آیه ۸۵.
- ↑ ر. ک: مطهری، عدل الهی، ص ۱۲۶ - جهان و انسان از دیدگاه قرآن، ش ۵۸، ص ۵۴.
- ↑ «به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشتههایشان بخشوده میگردد و اگر (به آن) باز گردند، (بدانند که) سنّت پیشینیان گذشته است» سوره انفال، آیه ۳۸.
- ↑ «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمییابی» سوره اسراء، آیه ۷۶-۷۷.
- ↑ «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم!» سوره فرقان، آیه ۲۷.
- ↑ «به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشتههایشان بخشوده میگردد و اگر (به آن) باز گردند، (بدانند که) سنّت پیشینیان گذشته است» سوره انفال، آیه ۳۸.
- ↑ «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمییابی» سوره اسراء، آیه ۷۶-۷۷.
- ↑ «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم!» سوره فرقان، آیه ۲۷.
- ↑ «و اگر کافران با شما به جنگ برمیخاستند واپس میگریختند سپس یار و یاوری نمییافتند * بنابر سنّت خداوند که پیشتر هم بر گذشته است و هرگز برای سنت خداوند، دگرگونی نخواهی یافت» سوره فتح، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ «اگر منافقان و بیماردلان و شایعهافکنان مدینه دست (از کارهایشان) برندارند، تو را بر آنان برمیانگیزیم سپس در آن شهر جز زمانی اندک در کنار تو نخواهند بود * در حالی که لعنتشدگانند؛ هر جا یافته شوند باید بیدرنگ گرفتار و کشته شوند * بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیشتر درگذشتهاند؛ و برای سنّت خداوند هرگز دگر کردنی نخواهی یافت» سوره احزاب، آیه ۶۰-۶۲.
- ↑ «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم!» سوره فرقان، آیه ۲۷.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند- چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بیگمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار میدارد و (حال) آنان ر» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند- چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بیگمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار میدارد و (حال) آنان ر» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند- چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بیگمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار میدارد و (حال) آنان ر» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ «بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد» سوره قصص، آیه ۴.
- ↑ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ «او را از پیش رو و پشت سر فرشتگانی پیگیرند که به فرمان خداوند، نگهبان ویاند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ «آن، از این روست که خداوند نعمتی را که به گروهی بخشیده است نمیگرداند تا آنان آنچه در خود دارند بگردانند و بیگمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۵۳.
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ «خداوند مقرّر فرموده است که من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد؛ بیگمان خداوند توانایی پیروزمند است» سوره مجادله، آیه ۲۱.
- ↑ «ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری میکنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
- ↑ «بگو هیچگاه جز آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است به ما نمیرسد، او سرور ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره توبه، آیه ۵۱.
- ↑ «مردم مدینه و تازیان بیاباننشین پیرامون آنان حق ندارند از (همراهی) پیامبر بازمانند و نه جانهای خودشان را از جان او دوستتر بدارند؛ از این رو که هیچ تشنگی و سختی و گرسنگی در راه خداوند به آنان نمیرسد و بر هیچ جایگاهی که کافران را به خشم آورد گام نمینه» سوره توبه، آیه ۱۲۰.
- ↑ «بر او مقرّر است که هر کس او را دوست گیرد وی، گمراهش میکند و او را به عذاب آتش رهنمون میشود» سوره حج، آیه ۴.
- ↑ «خداوند مقرّر فرموده است که من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد؛ بیگمان خداوند توانایی پیروزمند است» سوره مجادله، آیه ۲۱.
- ↑ «ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری میکنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
- ↑ «بگو هیچگاه جز آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است به ما نمیرسد، او سرور ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره توبه، آیه ۵۱.
- ↑ «بگو هیچگاه جز آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است به ما نمیرسد، او سرور ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره توبه، آیه ۵۱.
- ↑ «(یاد کنید) آنگاه را که دو دسته از شما میخواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.
- ↑ «بر او مقرّر است که هر کس او را دوست گیرد وی، گمراهش میکند و او را به عذاب آتش رهنمون میشود» سوره حج، آیه ۴.
- ↑ «بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ «و به یقین دوزخ وعدهگاه همه آنان است» سوره حجر، آیه ۴۳.
- ↑ سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۷۳۱-۷۳۹.