انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:


==[[انسان در قیامت]]==
==[[انسان در قیامت]]==
==مقدمه==
انسان با تعبیرها و تعریف‌های مختلف و متفاوتی تعریف شده است. از قبیل: حیوان [[ناطق]] (تعقّل کننده)، مطلق [[طلب]]، لایتناهی، آرمان‌خواه، [[ارزش]] جو، حیوان ماوراء الطّبیعی، سیری ناپذیر، غیرمعیّن، متعهّد و مسؤول، آینده‌نگر، [[آزاد]] و مختار، عصیانگر [[اجتماعی]]، خواستار [[نظم]]، خواستار [[زیبایی]]، خواستار [[عدالت]] دو چهره، [[عاشق]]، مکلّف، صاحب [[وجدان]]، دو ضمیری، آفریننده و خلّاق، تنها، مضطرب، عقیده‌پرست، ابزارساز، ماوراءجو، تخیّل‌آفرین، [[معنوی]]، دروازه [[معنویّت]]، و....
[[بدیهی]] است که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است، امّا شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوت‌های اساسی باشد، همان به که از [[علم]] و [[ایمان]] یادکنیم و بگوییم انسان حیوانی است که با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیازیافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵.</ref>.
انسان حیوان هو عیناً ناطق است. حیوانیتی است که آن حیوانیّت در ضمن ناطق است<ref>حرکت و زمان، جلد دوم، ص۲۸.</ref>. انسان، خود نوعی حیوان است؛ از این رو با دیگر جانداران مشترکات بسیار دارد؛ امّا یک [[سلسله]] تفاوت‌ها با هم‌جنسان خود دارد که او را از جانداران دیگر متمایز ساخته و به او مزیّت و تعالی بخشیده و او را بی‌رقیب ساخته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۱.</ref>. انسان مجموعه‌ای است از قوا، [[غرائز]] و استعدادها، انسان هم به [[زمان]] حاضر بستگی دارد و هم به زمان [[آینده]]<ref>مجموعه آثار، ج۷، ص۵۷.</ref>. انسان موجودی است ارزش جو، آرمان‌خواه و کمال‌مطلوب خواه آرمان‌هایی را جستجو می‌کند که [[مادّی]] و از نوع سود نیست؛ آرمان‌هایی که تنها به خودش و حدّاکثر [[همسر]] و فرزندانش اختصاص ندارد؛ عامّ و شامل و فراگیرنده همه بشریّت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‌ای خاص از [[زمان]] محدود نمی‌گردد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳.</ref>. انسان تنها موجودی است که میان خودش و ماهیّتش جدایی و فاصله است، یعنی میان انسان و [[انسانیت]]<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. انسان برخلاف جماد و نبات و حیوان، شخصی دارد و شخصیّتی. شخص انسان (یعنی مجموعه جهازات بدنی او) بالفعل به [[دنیا]] می‌آید. انسان در آغاز [[تولد]] از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است، ولی از نظر جهازات [[روحی]] از نظر آنچه بعداً [[شخصیّت]] [[انسانی]] او را می‌سازد، موجودی بالقوّه است، [[ارزش‌های انسانی]] او در زمینه وجودش بالقوّه موجود است و آماده روییدن و [[رشد]] یافتن. انسان از نظر روحی و [[معنوی]] یک مرحله بدنی عقب‌تر است. جهازات بدنی‌اش در [[رحم]] عوامل دست‌اندرکار [[آفرینش]] ساخته و پرداخته می‌شود، ولی جهازات روحی و معنوی و ارکان شخصیّتش در مرحله بعد از رحم باید رشد داده شود و پایه‌گذاری گردد. از این رو می‌گوییم هرکس خود بنّا و معمار و مهندس شخصیّت خود است؛ قلم تصویرکننده و نقّاش [[خلقت انسان]] (برخلاف شخص او) به دست خودش داده شده است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۳.</ref>. [انسان] او مخلوقی است [[اجتماعی]]، [[اجتماع]] در نیروی [[علمی]] و دماغی و بدنی او که آن محصول را به وجود آورده است سهیم است؛ او در قوای جسمی و روحی خود مدیون اجتماع است؛ آن قوا و نیروها تنها [[مال]] خود او نیست، اجتماع در خود آنها ذی‌حق است، علیهذا اجتماع در محصول این نیروها نیز ذی‌حق است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۵۶.</ref>.
انسان به عنوان یک حیوان به اصطلاح مستوی‌القامّه و یک سر و دو گوش که روی دو گوش که روی دو پای خود [[راه]] می‌رود که نیست، انسان یعنی انسانیّت، یعنی [[فضائل انسانی]]، نه این گوشت و پوست. اگر انسان این گوشت و پوست بخواهد باشد و هیچ فرقی میان انسان و حیوان نیست، انسان هم حیوانی است که جانی دارد و می‌خورد و می‌خوابد و شهواتی دارد، پس برایش نمی‌توان [[ارزش]] قائل شد. وقتی می‌گوییم انسان به اعتبار آن [[کمالات]] و اعتبارهای [[انسانی]] می‌گوییم. اگر کسی ضدّ انسان باشد، و در واقع انسانی بالقوّه، و ضدّ انسانِ بالفعل باشد، او انسان شمرده نمی‌شود<ref>تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۴۷.</ref>. [انسان] موجودی است مرکب از آنچه در [[فرشتگان]] وجود دارد و از آنچه در خاکیان موجود است؛ هم [[ملکوتی]] است و هم مُلکی، هم [[علوی]] است و هم سفلی<ref>انسان کامل، ص۳۹.</ref>.
انسان یعنی هرچیزی که متعلّق به خودش است با چشم تحسین و اعجاب نگاه می‌کند. به قول [[سعدی]]: هرکسی را [[عقل]] خود به کمال نماید و فرزند خود به [[جمال]]. انسان [[غریزه]] [[حبّ]] به ذات دارد، به خودش بیش از هرچیزی و هرکسی علاقمند است، همیشه خودش را و آنچه وابسته به خودش است با عینک [[خوش‌بینی]] می‌نگرد؛ یعنی درباره خودش و آنچه مربوط به خودش است طوری [[قضاوت]] می‌کند که دلش [[راضی]] شود، نه آن طور که [[حقیقت]] است. انسان [[اخلاق]] بد خود را خوب می‌پندارد و [[اعمال]] [[ناپسند]] خود را [[پسندیده]]. {{متن قرآن|أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا}}<ref>«پس آیا کسی که بدی کردارش در چشم وی آرایش یافته است و آن را نیکو می‌بیند (چون کسی است که رهیافته است)؟» سوره فاطر، آیه ۸.</ref>. {{متن قرآن|تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ}}<ref>«سوگند به خداوند که ما به سوی امّت‌های پیش از تو (نیز پیامبرانی) فرستاده‌ایم امّا شیطان کردار آنان را در چشمشان آراست» سوره نحل، آیه ۶۳.</ref><ref>بیست گفتار، ص۲۸۳.</ref>.
بنابر تلقی [[فطری]] از انسان، انسان موجودی است دارای [[سرشت]] [[الهی]]، مجهز به فطرتی [[حق‌جو]] و حق‌طلب، [[حاکم]] بر خویشتن و [[آزاد]] از [[جبر]] [[طبیعت]]، جبر محیط، جبر سرشت و جبر [[سرنوشت]]<ref>قیام و انقلاب حضرت مهدی{{ع}}، ص۵۲.</ref>.
خود انسان این است که خودی نداشته باشد و به اصطلاح خودمان انسان عبارت است از لا تعینی مطلق، حد انسان بی‌حدی و مرز او بی‌مرزی، و رنگ او بی‌رنگی و شکل او بی‌شکلی و قید او بی‌قیدی و بالاخره ماهیت او بی‌ماهیتی است. انسان موجودی است فاقد [[طبیعت]]، فاقد هرگونه اقتضاء ذاتی، بی‌رنگ و بی‌شکل و بی‌ماهیت؛ هر حد و هر مرز و هر قید و طبیعت و هر رنگ و شکلی که به او [[تحمیل]] کنیم خود واقعی او را از او گرفته‌ایم<ref>سیری در نهج البلاغه، ص۲۸۷.</ref>.
مقصود از انسان نه هر [[انسانی]] است، نه انسان بالقوّه و نه انسان ضدّ انسان، بلکه انسان دارای [[انسانیت]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۶.</ref>.
مراجعه به [[جوهر]] انسان<ref>انسان کامل، ص۱۵۵.</ref> [[اصالت انسان]]<ref>اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۲۲۷؛ فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۱۰.</ref>، ناس و انسان<ref>آشنایی با قرآن، جلد اول و دوم، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۲.</ref>


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]
# [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]
* [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[غلام علی امین|امین غلام علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم''']]
# [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[غلام علی امین|امین غلام علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم''']]
{{حکمت}}
{{حکمت}}
# [[پرونده:1100662.jpg|22px]] [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|'''فرهنگ مطهر''']]


==پانویس==
==پانویس==

نسخهٔ ‏۲۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۲۶

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل انسان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

انسان: برآیند مُلک و ملکوت[۱].

واژه‌شناسی لغوی

  • واژه انسان یا از ریشه "ا ـ ن ـ س" مشتق شده[۲] که در این صورت، وزن آن فِعلان و جمع آن نیز أناسی است یا از ریشه "ن ـ س ـ ی" و در اصل اِنسیان "بر وزن افعلان" بوده که یای آن به جهت فراوانی استعمال، حذف شده و بر وزن افعان آمده است. شاهد این رأی اینکه "أنیسیان" به اتّفاق همگان اسم مصغّر انسان است و چون در تصغیر، حروف اصلی هر کلمه باز می‌گردد نتیجه این می‌شود که حروف اصلی انسان، نون، سین و یاء و ریشه این کلمه، نسیان است[۳] دو کلمه "ایناس" و "نَوْس" را نیز مبدأ اشتقاق انسان دانسته‌اند که واژه نخست به معنای ادراک و علم و احساس و دومی به معنای تحرّک است[۴][۵].
  • چنانچه واژه انسان را مشتق از "انس" بدانیم، وجه تسمیه‌اش آن است که رونق، زیبایی و الفت در زمین، تنها با وجود او حاصل می‌شود[۶] یا آنکه حیات انسان بدون انس با دیگران تأمین نمی‌گردد و ازاین‌رو گفته می‌شود: انسان "مدنی بالطبع" است[۷] یا بدان جهت انسانش خوانده‌اند که با هرچه مرتبط است انس و الفت می‌گیرد[۸] یا اینکه همواره با دو اُنس همراه است: انس روحانی با حق و انس جسمانی با خلق[۹] یا بدان سبب که دو پیوند در او نهادینه شده است: یکی با دنیا و دیگری با آخرت[۱۰][۱۱].
  • اما اگر انسان را مشتق از "نسیان" بدانیم، وجه تسمیه‌اش بنابر قول ابن عباس آن است که آدمی عهد خود با خدا را به فراموشی سپرده است: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا[۱۲][۱۳][۱۴].
  • در صورتی که انسان از واژه ایناس مشتق شده باشد، وجه تسمیه‌اش عبارت است از دسترسی او به اشیای گوناگون از طریق علم و احساس و ابصار[۱۵] و اگر از کلمه نَوْس اشتقاق یافته باشد، وجه تسمیه او تحرک شدید و جنب و جوش فراوانش در کارهای بزرگ است[۱۶][۱۷].
  • در برخی منابع عرفانی وجه تسمیه انسان این‌گونه تبیین شده که انسان یا به سبب آنکه نشئه وی مشتمل بر همه مراتب و حقایق عالم است انسان نامیده شده است، زیرا در این صورت اگر از انس مشتق شده باشد بدین معناست که او مظهر اسما و حقایق است و اسما و حقایق با وی مأنوس‌اند و نشئه‌های جسمانی، مثالی و روحانی در او محصور است و اگر از نسیان مشتق گردیده باشد بدین معناست که به حکم اتصاف به وصف: ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[۱۸] خداوند در یک شأن متوقف نمی‌شود که این نیز نشان‌دهنده عموم و احاطه اوست یا تسمیه وی به انسان برگرفته از "انسان العین" (مردمک چشم) است؛ بدین معنا که به حکم قرب فرایض، انسان برای خداوند به منزله مردمک چشم برای چشم است؛ یعنی خداوند به وسیله انسان "انسان کامل" به عالم نظر می‌کند، چنان‌که چشم به وسیله مردمک می‌بیند[۱۹][۲۰].

نفسانسان

محدوده مالکیّت و ولایت انسان در جهان

آفرینش انسان

انسان پیش از ورود به دنیا

انسان در دنیا

گرایش‌های انسانی

مراحل آفرینش انسان

نیک سرشتی انسان

اختیار و تکلیف

حمل امانت الهی

تعلیم و تربیت

آفت‌ها و کاستی‌ها

انسان در برزخ

انسان در قیامت

مقدمه

انسان با تعبیرها و تعریف‌های مختلف و متفاوتی تعریف شده است. از قبیل: حیوان ناطق (تعقّل کننده)، مطلق طلب، لایتناهی، آرمان‌خواه، ارزش جو، حیوان ماوراء الطّبیعی، سیری ناپذیر، غیرمعیّن، متعهّد و مسؤول، آینده‌نگر، آزاد و مختار، عصیانگر اجتماعی، خواستار نظم، خواستار زیبایی، خواستار عدالت دو چهره، عاشق، مکلّف، صاحب وجدان، دو ضمیری، آفریننده و خلّاق، تنها، مضطرب، عقیده‌پرست، ابزارساز، ماوراءجو، تخیّل‌آفرین، معنوی، دروازه معنویّت، و....

بدیهی است که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است، امّا شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوت‌های اساسی باشد، همان به که از علم و ایمان یادکنیم و بگوییم انسان حیوانی است که با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیازیافته است[۲۸]. انسان حیوان هو عیناً ناطق است. حیوانیتی است که آن حیوانیّت در ضمن ناطق است[۲۹]. انسان، خود نوعی حیوان است؛ از این رو با دیگر جانداران مشترکات بسیار دارد؛ امّا یک سلسله تفاوت‌ها با هم‌جنسان خود دارد که او را از جانداران دیگر متمایز ساخته و به او مزیّت و تعالی بخشیده و او را بی‌رقیب ساخته است[۳۰]. انسان مجموعه‌ای است از قوا، غرائز و استعدادها، انسان هم به زمان حاضر بستگی دارد و هم به زمان آینده[۳۱]. انسان موجودی است ارزش جو، آرمان‌خواه و کمال‌مطلوب خواه آرمان‌هایی را جستجو می‌کند که مادّی و از نوع سود نیست؛ آرمان‌هایی که تنها به خودش و حدّاکثر همسر و فرزندانش اختصاص ندارد؛ عامّ و شامل و فراگیرنده همه بشریّت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‌ای خاص از زمان محدود نمی‌گردد[۳۲]. انسان تنها موجودی است که میان خودش و ماهیّتش جدایی و فاصله است، یعنی میان انسان و انسانیت[۳۳]. انسان برخلاف جماد و نبات و حیوان، شخصی دارد و شخصیّتی. شخص انسان (یعنی مجموعه جهازات بدنی او) بالفعل به دنیا می‌آید. انسان در آغاز تولد از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است، ولی از نظر جهازات روحی از نظر آنچه بعداً شخصیّت انسانی او را می‌سازد، موجودی بالقوّه است، ارزش‌های انسانی او در زمینه وجودش بالقوّه موجود است و آماده روییدن و رشد یافتن. انسان از نظر روحی و معنوی یک مرحله بدنی عقب‌تر است. جهازات بدنی‌اش در رحم عوامل دست‌اندرکار آفرینش ساخته و پرداخته می‌شود، ولی جهازات روحی و معنوی و ارکان شخصیّتش در مرحله بعد از رحم باید رشد داده شود و پایه‌گذاری گردد. از این رو می‌گوییم هرکس خود بنّا و معمار و مهندس شخصیّت خود است؛ قلم تصویرکننده و نقّاش خلقت انسان (برخلاف شخص او) به دست خودش داده شده است[۳۴]. [انسان] او مخلوقی است اجتماعی، اجتماع در نیروی علمی و دماغی و بدنی او که آن محصول را به وجود آورده است سهیم است؛ او در قوای جسمی و روحی خود مدیون اجتماع است؛ آن قوا و نیروها تنها مال خود او نیست، اجتماع در خود آنها ذی‌حق است، علیهذا اجتماع در محصول این نیروها نیز ذی‌حق است[۳۵].

انسان به عنوان یک حیوان به اصطلاح مستوی‌القامّه و یک سر و دو گوش که روی دو گوش که روی دو پای خود راه می‌رود که نیست، انسان یعنی انسانیّت، یعنی فضائل انسانی، نه این گوشت و پوست. اگر انسان این گوشت و پوست بخواهد باشد و هیچ فرقی میان انسان و حیوان نیست، انسان هم حیوانی است که جانی دارد و می‌خورد و می‌خوابد و شهواتی دارد، پس برایش نمی‌توان ارزش قائل شد. وقتی می‌گوییم انسان به اعتبار آن کمالات و اعتبارهای انسانی می‌گوییم. اگر کسی ضدّ انسان باشد، و در واقع انسانی بالقوّه، و ضدّ انسانِ بالفعل باشد، او انسان شمرده نمی‌شود[۳۶]. [انسان] موجودی است مرکب از آنچه در فرشتگان وجود دارد و از آنچه در خاکیان موجود است؛ هم ملکوتی است و هم مُلکی، هم علوی است و هم سفلی[۳۷]. انسان یعنی هرچیزی که متعلّق به خودش است با چشم تحسین و اعجاب نگاه می‌کند. به قول سعدی: هرکسی را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال. انسان غریزه حبّ به ذات دارد، به خودش بیش از هرچیزی و هرکسی علاقمند است، همیشه خودش را و آنچه وابسته به خودش است با عینک خوش‌بینی می‌نگرد؛ یعنی درباره خودش و آنچه مربوط به خودش است طوری قضاوت می‌کند که دلش راضی شود، نه آن طور که حقیقت است. انسان اخلاق بد خود را خوب می‌پندارد و اعمال ناپسند خود را پسندیده. ﴿أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا[۳۸]. ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ[۳۹][۴۰].

بنابر تلقی فطری از انسان، انسان موجودی است دارای سرشت الهی، مجهز به فطرتی حق‌جو و حق‌طلب، حاکم بر خویشتن و آزاد از جبر طبیعت، جبر محیط، جبر سرشت و جبر سرنوشت[۴۱]. خود انسان این است که خودی نداشته باشد و به اصطلاح خودمان انسان عبارت است از لا تعینی مطلق، حد انسان بی‌حدی و مرز او بی‌مرزی، و رنگ او بی‌رنگی و شکل او بی‌شکلی و قید او بی‌قیدی و بالاخره ماهیت او بی‌ماهیتی است. انسان موجودی است فاقد طبیعت، فاقد هرگونه اقتضاء ذاتی، بی‌رنگ و بی‌شکل و بی‌ماهیت؛ هر حد و هر مرز و هر قید و طبیعت و هر رنگ و شکلی که به او تحمیل کنیم خود واقعی او را از او گرفته‌ایم[۴۲]. مقصود از انسان نه هر انسانی است، نه انسان بالقوّه و نه انسان ضدّ انسان، بلکه انسان دارای انسانیت است[۴۳]. مراجعه به جوهر انسان[۴۴] اصالت انسان[۴۵]، ناس و انسان[۴۶].[۴۷]

منابع

  1. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
  2. امین غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم
  1. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر

پانویس

  1. امین غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۸۱ - ۵۰۰.
  2. التحقیق، ج ۱، ص ۱۶۱، «انس»؛ مصطلحات قرآنیه، ص ۶۸ ـ ۶۹.
  3. لسان‌العرب، ج ۱، ص ۲۳۱؛ الفروق اللغویه، ص ۸۰، «انسان».
  4. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۲؛ تفسیر سوره والعصر، ج ۲، ص ۱۰.
  5. امین غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۸۱ - ۵۰۰.
  6. المخصص، ص ۱۶.
  7. مفردات، ص ۹۴، «انسان».
  8. مفردات، ص ۹۴، «انسان».
  9. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۱.
  10. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۱.
  11. امین غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۸۱ - ۵۰۰.
  12. و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم؛ سوره طه، آیه:۱۱۵.
  13. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۳۲؛ المخصص، ص ۱۶؛ مفردات، ص ۹۴، «انسان».
  14. امین غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۸۱ - ۵۰۰.
  15. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۲.
  16. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۲.
  17. امین غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۸۱ - ۵۰۰.
  18. هر که در آسمان‌ها و زمین است از او درخواست دارد، او هماره در کاری است؛ سوره الرحمن، آیه:۲۹.
  19. شرح فصوص الحکم، ص ۳۴۸، ۳۵۰.
  20. امین غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۸۱ - ۵۰۰.
  21. «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم،» سوره تین، آیه ۴.
  22. مرحوم علامه طباطبایی در رساله الانسان قبل الدنیا، ص۲۱، پیرامون این مطلب به این ترتیب است: ولا تزال تتنزل عن مرتبه إلی مرتبه، حتی تشرف علی عالم الأجسام، و هی فی جمیع مراحلها مشتمله علی جمل الکمالات مبرّأة عن النواقص. غیر أنّها فی کلّ مرتبه، بحسب ما یقتضیه حال المرتبه من قوه الموجود و ضعفه، و لا حجاب و لا غیبوبه، بل أشعه الکل واقعه من الکل علی الکل، و منعکسه من الکل إلی الکل، فهی أنوار طاهره، ولذلک وصف سبحانه الروح الذی هو من عالم الأمر بالطهاره و القدس، فقال: ﴿وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ.
  23. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۵۸-۳۵۹.
  24. «و بخورید و بیاشامید و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.
  25. «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  26. اصلی که اشاره شد، در نصوص روایی در قالب‌های مختلف به طور گسترده مورد اشاره قرار گرفته؛ چنان‌که رسول خدا(ص) پیرامون مؤاخذه درباره خصوصی‌ترین امور انسان در قیامت می‌فرماید: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا يَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعَةٍ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَ أَفْنَاهُ وَ شَبَابِهِ فِيمَ أَبْلَاهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فِيمَ أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ(ع)»(الأمالی (للصدوق) (ط. کتابچی، ۱۳۷۶ ه.ش.)، ص۳۹: المجلس اللعاشر).
  27. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۶۲-۴۶۴.
  28. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵.
  29. حرکت و زمان، جلد دوم، ص۲۸.
  30. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۱.
  31. مجموعه آثار، ج۷، ص۵۷.
  32. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳.
  33. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۴.
  34. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۳.
  35. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۵۶.
  36. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۴۷.
  37. انسان کامل، ص۳۹.
  38. «پس آیا کسی که بدی کردارش در چشم وی آرایش یافته است و آن را نیکو می‌بیند (چون کسی است که رهیافته است)؟» سوره فاطر، آیه ۸.
  39. «سوگند به خداوند که ما به سوی امّت‌های پیش از تو (نیز پیامبرانی) فرستاده‌ایم امّا شیطان کردار آنان را در چشمشان آراست» سوره نحل، آیه ۶۳.
  40. بیست گفتار، ص۲۸۳.
  41. قیام و انقلاب حضرت مهدی(ع)، ص۵۲.
  42. سیری در نهج البلاغه، ص۲۸۷.
  43. فلسفه اخلاق، ص۲۶.
  44. انسان کامل، ص۱۵۵.
  45. اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۲۲۷؛ فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۱۰.
  46. آشنایی با قرآن، جلد اول و دوم، ص۱۹۳.
  47. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۲.