جز
جایگزینی متن - 'بویژه' به 'بهویژه'
جز (جایگزینی متن - 'ثابت' به 'ثابت') |
جز (جایگزینی متن - 'بویژه' به 'بهویژه') |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
سپس [[معاویه]] به کارگزارانش نوشت: "درباره [[عثمان]]، [[حدیث]]، بسیار شده و در هر کوی و برزن، پراکنده گشته است. وقتی [[نامه]] من به دست شما رسید، [[مردم]] را به [[روایت]] نمودن در [[فضایل]] [[صحابه]] و دو [[خلیفه اول]]، فرا بخوانید و هیچ [[حدیثی]] را که یکی از [[مسلمانان]] درباره [[فضایل]] ابو ترابْ [[نقل]] میکند، رها مکنید، مگر آنکه در برابرش، [[حدیثی]] در [[فضیلت]] یکی از [[صحابه]] بیاورید، که این کار برای من دوستداشتنیتر و چشمنوازتر، و در برابر استدلالهای [[ابو تراب]] و شیعیانش کوبندهتر، و برای آنان از [[احادیث]] [[فضایل]] و [[مناقب]] [[عثمان]]، کوبندهتر است". [[نامه]] وی برای [[مردم]]، خوانده شد. از آن پس، روایتهای ساختگی و بیپایه بسیاری در [[فضایل]] [[صحابه]] [[نقل]] شد و [[مردم]] در [[نقل]] این دستْ خبرها، کوشش بسیار نمودند و با [[نقل]] آنها بر [[منبرها]] به تعریف و [[تمجید]] از [[صحابه]] [ی مورد نظر] پرداختند و این [[اخبار]] ساختگی به معلمان مکتبخانهها نیز دیکته شد و آنان به [[کودکان]] و [[نوجوانان]] نوآموز، از این [[احادیث]] بیحد و [[حصر]] دروغین آموختند، تا آنکه آنها این [[احادیث]] را همچون [[قرآن]]، یاد گرفتند و [[روایت]] کردند. آنان حتی به [[دختران]] و [[زنان]] و خدمتکاران و بردگان خود هم آموختند و تا آنجا که در توانشان بود، به این کار ادامه دادند. | سپس [[معاویه]] به کارگزارانش نوشت: "درباره [[عثمان]]، [[حدیث]]، بسیار شده و در هر کوی و برزن، پراکنده گشته است. وقتی [[نامه]] من به دست شما رسید، [[مردم]] را به [[روایت]] نمودن در [[فضایل]] [[صحابه]] و دو [[خلیفه اول]]، فرا بخوانید و هیچ [[حدیثی]] را که یکی از [[مسلمانان]] درباره [[فضایل]] ابو ترابْ [[نقل]] میکند، رها مکنید، مگر آنکه در برابرش، [[حدیثی]] در [[فضیلت]] یکی از [[صحابه]] بیاورید، که این کار برای من دوستداشتنیتر و چشمنوازتر، و در برابر استدلالهای [[ابو تراب]] و شیعیانش کوبندهتر، و برای آنان از [[احادیث]] [[فضایل]] و [[مناقب]] [[عثمان]]، کوبندهتر است". [[نامه]] وی برای [[مردم]]، خوانده شد. از آن پس، روایتهای ساختگی و بیپایه بسیاری در [[فضایل]] [[صحابه]] [[نقل]] شد و [[مردم]] در [[نقل]] این دستْ خبرها، کوشش بسیار نمودند و با [[نقل]] آنها بر [[منبرها]] به تعریف و [[تمجید]] از [[صحابه]] [ی مورد نظر] پرداختند و این [[اخبار]] ساختگی به معلمان مکتبخانهها نیز دیکته شد و آنان به [[کودکان]] و [[نوجوانان]] نوآموز، از این [[احادیث]] بیحد و [[حصر]] دروغین آموختند، تا آنکه آنها این [[احادیث]] را همچون [[قرآن]]، یاد گرفتند و [[روایت]] کردند. آنان حتی به [[دختران]] و [[زنان]] و خدمتکاران و بردگان خود هم آموختند و تا آنجا که در توانشان بود، به این کار ادامه دادند. | ||
سپس [[معاویه]]، در بخش نامهای به کارگزارانش در همه [[شهرها]] نوشت: "بنگرید و هر کس را که علیه وی دلیلی (مبنی بر این که وی [[علی]] و خاندانش را [[دوست]] دارد) اقامه شد، نامش را از [[دیوان]]، [[پاک]] کنید و عطا و سهمش [از [[بیت]] المال] را [[قطع]] کنید". او نامهای دیگر، ضمیمه آن ساخت که: "هر کس را به دوستداری این [[قوم]] ([[علی]] و خاندانش) متهم دانستید، تنبیهش کنید و خانهاش را ویران سازید". در هیچ جا، گرفتاری و [[بدبختی]]، بیشتر از [[عراق]] و | سپس [[معاویه]]، در بخش نامهای به کارگزارانش در همه [[شهرها]] نوشت: "بنگرید و هر کس را که علیه وی دلیلی (مبنی بر این که وی [[علی]] و خاندانش را [[دوست]] دارد) اقامه شد، نامش را از [[دیوان]]، [[پاک]] کنید و عطا و سهمش [از [[بیت]] المال] را [[قطع]] کنید". او نامهای دیگر، ضمیمه آن ساخت که: "هر کس را به دوستداری این [[قوم]] ([[علی]] و خاندانش) متهم دانستید، تنبیهش کنید و خانهاش را ویران سازید". در هیچ جا، گرفتاری و [[بدبختی]]، بیشتر از [[عراق]] و بهویژه [[کوفه]] نبود، به طوری که اگر شخص مورد اطمینانی نزد یکی از [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} میآمد، او وی را به اندرون خانهاش میبرد و در آنجا اسرارش را میگفت و از خدمتکاران و بردگانش میترسید و تا هنگامی که از وی برای [[کتمان]] [[سخن]]، سوگندهای شدیدی نمیگرفت، با وی حرف نمیزد. | ||
از این رو، حدیثهای ساختگی، فراوان شد و بُهتان، منتشر گشت و [[فقیهان]]، قاضیان و [[کارگزاران]] بر همین روش، پیش رفتند. در این [[مصیبت]]، [[قاریان]] [[ریاکار]] و افراد ضعیفنما که به [[خداترسی]] و عبادتْ [[تظاهر]] میکردند، بیشترین نقش را داشتند. آنان [[احادیث]] بسیاری ساختند تا بدین [[وسیله]]، پیش حاکمانشان بهرهمند شوند و به مجالس ایشان نزدیک گردند و به [[اموال]]، اثاثیه و منزل، [[دست]] یابند. این [[اخبار]] و [[احادیث]]، کمکم به دست دیندارانی رسید که [[دروغ]] و [[بهتان]] را [[حلال]] نمیشمردند. آنان با این [[پندار]] که این [[اخبار]] و [[احادیث]]، درستاند، آنها را قبول کردند و [[روایت]] نمودند، که اگر میدانستند این روایاتْ ساختگیاند، هرگز آنها را [[روایت]] نمینمودند و قبول نمیکردند. روزگار، چنین [[گذشت]] تا آنکه [[حسن بن علی]]{{عم}} در [[گذشت]] و [[بلا]] و [[فتنه]] فزون شد و هیچ کس از این قبیل [[مردم]] ([[شیعه]] [[علی]]{{ع}}) باقی نماند، جز آنکه بر [[خون]] خود، نگران و یا در [[زمین]]، آواره بود. پس از [[شهادت]] [[حسین]]{{ع}}، کار، سختتر شد و [[عبد]] الملک بن [[مروان]] به [[حکومت]] رسید. او بر [[شیعه]] سخت گرفت و حَجاج بن [[یوسف]] را بر آنان گمارد. [[اهل]] [[عبادت]] و [[صلاح]] و [[دین]]، از طریق [[دشمنی]] با [[علی]]{{ع}} و [[دوستی]] با [[دشمنان]] وی و همچنین [[دوستی]] با آن گروه از [[مردم]] که مدعی بودند [[دشمن]] [[علی]]{{ع}} هستند، به حَجاج، [[تقرب]] جستند و درباره [[فضل]] و سابقه و [[بزرگواری]] ایشان ([[دشمنان]] واقعی و ادعایی [[علی]]{{ع}})، بسیار [[روایت]] کردند و در به کوچک شمردن، عیبجویی [[طعن]] [[علی]]{{ع}} و ابراز [[دشمنی]] با او [[افراط]] کردند، به گونهای که [روزی،] فردی- که گفته میشود [[پدر]] بزرگ [[عبد]] الملک بن قریب اصمعی بوده است- در مقابل حَجاج ایستاد و فریاد زد و گفت: ای [[امیر]]! [[خانواده]] من دربارهام [[ستم]] روا داشتهاند و نام مرا "[[علی]]" گذاشتهاند. من، [[فقیر]] و بیچارهام و به عطای [[امیر]]، [[نیازمند]]. | از این رو، حدیثهای ساختگی، فراوان شد و بُهتان، منتشر گشت و [[فقیهان]]، قاضیان و [[کارگزاران]] بر همین روش، پیش رفتند. در این [[مصیبت]]، [[قاریان]] [[ریاکار]] و افراد ضعیفنما که به [[خداترسی]] و عبادتْ [[تظاهر]] میکردند، بیشترین نقش را داشتند. آنان [[احادیث]] بسیاری ساختند تا بدین [[وسیله]]، پیش حاکمانشان بهرهمند شوند و به مجالس ایشان نزدیک گردند و به [[اموال]]، اثاثیه و منزل، [[دست]] یابند. این [[اخبار]] و [[احادیث]]، کمکم به دست دیندارانی رسید که [[دروغ]] و [[بهتان]] را [[حلال]] نمیشمردند. آنان با این [[پندار]] که این [[اخبار]] و [[احادیث]]، درستاند، آنها را قبول کردند و [[روایت]] نمودند، که اگر میدانستند این روایاتْ ساختگیاند، هرگز آنها را [[روایت]] نمینمودند و قبول نمیکردند. روزگار، چنین [[گذشت]] تا آنکه [[حسن بن علی]]{{عم}} در [[گذشت]] و [[بلا]] و [[فتنه]] فزون شد و هیچ کس از این قبیل [[مردم]] ([[شیعه]] [[علی]]{{ع}}) باقی نماند، جز آنکه بر [[خون]] خود، نگران و یا در [[زمین]]، آواره بود. پس از [[شهادت]] [[حسین]]{{ع}}، کار، سختتر شد و [[عبد]] الملک بن [[مروان]] به [[حکومت]] رسید. او بر [[شیعه]] سخت گرفت و حَجاج بن [[یوسف]] را بر آنان گمارد. [[اهل]] [[عبادت]] و [[صلاح]] و [[دین]]، از طریق [[دشمنی]] با [[علی]]{{ع}} و [[دوستی]] با [[دشمنان]] وی و همچنین [[دوستی]] با آن گروه از [[مردم]] که مدعی بودند [[دشمن]] [[علی]]{{ع}} هستند، به حَجاج، [[تقرب]] جستند و درباره [[فضل]] و سابقه و [[بزرگواری]] ایشان ([[دشمنان]] واقعی و ادعایی [[علی]]{{ع}})، بسیار [[روایت]] کردند و در به کوچک شمردن، عیبجویی [[طعن]] [[علی]]{{ع}} و ابراز [[دشمنی]] با او [[افراط]] کردند، به گونهای که [روزی،] فردی- که گفته میشود [[پدر]] بزرگ [[عبد]] الملک بن قریب اصمعی بوده است- در مقابل حَجاج ایستاد و فریاد زد و گفت: ای [[امیر]]! [[خانواده]] من دربارهام [[ستم]] روا داشتهاند و نام مرا "[[علی]]" گذاشتهاند. من، [[فقیر]] و بیچارهام و به عطای [[امیر]]، [[نیازمند]]. |