عمل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:


==کار در [[فرهنگ]] [[مطهر]]==
==کار در [[فرهنگ]] [[مطهر]]==
کار، در طول عرضه و در دسترس قرار دادن از یک طرف و مفید کردن و مورد تقاضا قرار دادن از طرف دیگر است، نه در عرض آنها<ref>نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۱۳۱.</ref>. کار یعنی صَرف انرژی<ref>نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۷۵.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۶۵۷.</ref>
کار، در طول عرضه و در دسترس قرار دادن از یک طرف و مفید کردن و مورد تقاضا قرار دادن از طرف دیگر است، نه در عرض آنها<ref>نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۱۳۱.</ref>. کار یعنی صَرف انرژی<ref>نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۷۵.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۶۵۷.</ref>


===کار اتفاقی===
===کار اتفاقی===
کاری را می‌گویند که آن کار خود می‌توانسته [[هدف]] باشد، ولی عامل آن را برای این هدف به وجود نیاورده است، اتفاقاً به وجود آمده است؛ ممکن بود یک فاعل آن را هدف خود قرار دهد، ولی آن کار بدون آنکه هدف فاعلی باشد به وجود آمده است<ref>مجموعه آثار، ج۷، ص۴۰۲.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۷.</ref>
کاری را می‌گویند که آن کار خود می‌توانسته [[هدف]] باشد، ولی عامل آن را برای این هدف به وجود نیاورده است، اتفاقاً به وجود آمده است؛ ممکن بود یک فاعل آن را هدف خود قرار دهد، ولی آن کار بدون آنکه هدف فاعلی باشد به وجود آمده است<ref>مجموعه آثار، ج۷، ص۴۰۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۷.</ref>


===کار [[اخلاقی]]===
===کار [[اخلاقی]]===
کار اخلاقی کاری است که از عاطفه‌ای عالی‌تر از [[تمایلات]] فردی یعنی عاطفه غیر [[دوستی]] سرچشمه می‌گیرد. کارهای اخلاقی [[انسان‌ها]] کارهایی است [ناشی از این] که آن انسان‌ها غیر را هم [[دوست]] می‌دارند یعنی تنها خودشان را دوست ندارند، به [[سرنوشت]] دیگران هم مانند سرنوشت خودشان علاقه‌مند هستند و از اینکه به غیر سود یا لذّتی برسد، همان اندازه شادمان می‌شوند که به خودشان سودی برسد و خودشان به لذّتی برسند<ref>فلسفه اخلاق، ص۳۸.</ref>. [به عبارت دیگر] کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدأ، از میلی ناشی می‌شود که آن میل مربوط به خود [[انسان]] نیست، مربوط به دیگران است و اسمش را می‌گذاریم عاطفه غیر دوستی؛ و از نظر منظور، هدف انسان رسیدن خیر به خودش نیست، رسیدن خبر به دیگران است<ref>فلسفه اخلاق، ص۳۹.</ref>. کاری است که از [[وجدان]] [[الهام]] گرفته شده باشد<ref>فلسفه اخلاق، ص۵۴.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.</ref>
کار اخلاقی کاری است که از عاطفه‌ای عالی‌تر از [[تمایلات]] فردی یعنی عاطفه غیر [[دوستی]] سرچشمه می‌گیرد. کارهای اخلاقی [[انسان‌ها]] کارهایی است [ناشی از این] که آن انسان‌ها غیر را هم [[دوست]] می‌دارند یعنی تنها خودشان را دوست ندارند، به [[سرنوشت]] دیگران هم مانند سرنوشت خودشان علاقه‌مند هستند و از اینکه به غیر سود یا لذّتی برسد، همان اندازه شادمان می‌شوند که به خودشان سودی برسد و خودشان به لذّتی برسند<ref>فلسفه اخلاق، ص۳۸.</ref>. [به عبارت دیگر] کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدأ، از میلی ناشی می‌شود که آن میل مربوط به خود [[انسان]] نیست، مربوط به دیگران است و اسمش را می‌گذاریم عاطفه غیر دوستی؛ و از نظر منظور، هدف انسان رسیدن خیر به خودش نیست، رسیدن خبر به دیگران است<ref>فلسفه اخلاق، ص۳۹.</ref>. کاری است که از [[وجدان]] [[الهام]] گرفته شده باشد<ref>فلسفه اخلاق، ص۵۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.</ref>


===کار بایع===
===کار بایع===
کار بایع این است که توزیع بکند، دائماً بخرد و بفروشد<ref>مسأله ربا، ص۱۰۹.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.</ref>
کار بایع این است که توزیع بکند، دائماً بخرد و بفروشد<ref>مسأله ربا، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.</ref>


===[[کار حکیمانه]] انسان===
===[[کار حکیمانه]] انسان===
کار حکیمانه انسان‌ها عبارت است از کاری که ما را به کمال لایق‌مان برساند<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۶۵۸.</ref>
کار حکیمانه انسان‌ها عبارت است از کاری که ما را به کمال لایق‌مان برساند<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۶۵۸.</ref>


===[[کار حکیمانه]] [[خداوند]]===
===[[کار حکیمانه]] [[خداوند]]===
کار حکیمانه خداوند عبارت است از کاری که مخلوق را به کمال لایق خود برساند و نسبت دادن کار و [[عبث]] به خداوند به این معنی است که مخلوقی را بیافریند بدون آنکه آن مخلوق را به کمال ممکن و لایقش برساند<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.</ref>
کار حکیمانه خداوند عبارت است از کاری که مخلوق را به کمال لایق خود برساند و نسبت دادن کار و [[عبث]] به خداوند به این معنی است که مخلوقی را بیافریند بدون آنکه آن مخلوق را به کمال ممکن و لایقش برساند<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.</ref>


===کار طبیعی===
===کار طبیعی===
کار طبیعی، کاری است که به [[وجدان]] مربوط نیست، به [[طبیعت]] [[ارتباط]] دارد. مثل غذاخوردن، آب [[نوشیدن]] و امثال اینها. ولی کار [[اخلاقی]] به طبیعت [[انسان]] ارتباط ندارد، به وجدان انسان ارتباط دارد، به فرمانی است که انسان از [[ضمیر]] خود می‌گیرد<ref>فلسفه اخلاق، ص۵۴.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.</ref>
کار طبیعی، کاری است که به [[وجدان]] مربوط نیست، به [[طبیعت]] [[ارتباط]] دارد. مثل غذاخوردن، آب [[نوشیدن]] و امثال اینها. ولی کار [[اخلاقی]] به طبیعت [[انسان]] ارتباط ندارد، به وجدان انسان ارتباط دارد، به فرمانی است که انسان از [[ضمیر]] خود می‌گیرد<ref>فلسفه اخلاق، ص۵۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.</ref>


===کار عادی===
===کار عادی===
گروهی رمز اخلاقی بودن را در [[عواطف]] [[بشر]] می‌دانند، می‌گویند کار عادی و معمولی کاری است که از انگیزه‌های خودخواهانه و میل‌های طبیعی انسان سرچشمه بگیرد و [[هدف]] از آن کار هم رساندن سودی به خود و یا رسیدن خود شخص به لذّتی باشد<ref>فلسفه اخلاق، ص۳۷.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.</ref>
گروهی رمز اخلاقی بودن را در [[عواطف]] [[بشر]] می‌دانند، می‌گویند کار عادی و معمولی کاری است که از انگیزه‌های خودخواهانه و میل‌های طبیعی انسان سرچشمه بگیرد و [[هدف]] از آن کار هم رساندن سودی به خود و یا رسیدن خود شخص به لذّتی باشد<ref>فلسفه اخلاق، ص۳۷.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.</ref>


===کارهای غیر اختیاری===
===کارهای غیر اختیاری===
کارهای طبیعی که در [[بدن]] صورت می‌گیرد اصطلاحاً آنها را کارهای غیر اختیاری می‌نامند<ref>حرکت و زمان، ج۲، ص۶۹.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.</ref>
کارهای طبیعی که در [[بدن]] صورت می‌گیرد اصطلاحاً آنها را کارهای غیر اختیاری می‌نامند<ref>حرکت و زمان، ج۲، ص۶۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۶

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عمل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

منظور جایگاه عمل در فرهنگ دینی و رفتار پیامبر است. درباره حقیقت کار و عمل‌گرایی بحث‌های بسیاری مطرح است، مانند پیوند ایمان با عمل صالح، معیار بودن نتیجه در آرمان‌ها و بازخورد عمل در ادعاها، و ارزشمند بودن برخی اعمال نسبت به اعمال دیگر و یا سبک و سنگین بودن عملی مانند رفتار زنان پیامبر نسبت به دیگران که توقع بیشتری از آنان می‌رود، یا مسئولیت هر شخص درباره اعمال خود و یا تعیین کارهای بسیار ناپسند و خسران‌آور و مسائل دیگر در حوزه شخصیت و موضع‌گیری‌های کارکردگرایانه پیامبر.

پیامبر تنها مسئول اعمال خویش

  1. ﴿مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱].
  2. ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ[۲].
  3. ﴿قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[۳].
  4. ﴿وَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ[۴].
  5. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۵].
  6. ﴿فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ[۶].
  7. ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ[۷].
  8. ﴿قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ[۸].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. در مقابل پیشنهاد اشراف قریش برای کنار زدن اطرافیان مستضعف پیامبر به عنوان شرط حضور آنان خداوند به رسول گرامی‌اش میگوید نباید آنها را طرد کنی تو درباره منزلت ایمانی و رسیدگی به حساب آنان مسئولیتی نداری و پیامبر مسئول عمل خویش است: ﴿وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ؛
  2. خداوند به پیامبر دستور میدهد که بگو مسئولیت اعمال مشرکان با خودشان است و اعلام تبرّی و بیزاری پیامبر از اعمال مشرکان و پیامبر مسئولیتی در قبال کارهای آنان ندارد: ﴿وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛
  3. خداوند به پیامبر میگوید: به آنها بگو: از خدا و پیامبرش اطاعت کنید ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ پس اگر سر پیچی کنید و روی‌گردان شوید ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا پیامبر مسئول اعمال خویش است ﴿فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ و شما هم مسئول اعمال خود هستید ﴿وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ؛
  4. مشرکان در قبال اعمال و کردار پیامبر مسئولیتی ندارند و بیزاری جستن مشرکان از اعمال و کردار ایشان: ﴿أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ، ﴿فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛
  5. مسئولیت نداشتن پیامبر برای اجبار مردم به اعمال صالح: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ، ﴿قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ، ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ؛

عمل زنان پیامبر در معرض توجه بیشتر

﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا * وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا[۹].

نکته: خداوند خطاب به همسران پیامبر میگوید: ای همسران پیامبر ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود عذاب او دو چندان خواهد بود ﴿مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ و این برای خدا آسان است ﴿وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا شما در خانه وحی و مرکز نبوت زندگی می‌کنید، دیگران به شما نگاه می‌کنند و اعمالتان سرمشقی است برای آنها، بنا بر این گناهتان در پیشگاه خدا عظیم‌تر است و هر کس از شما در برابر خدا و پیامبر خضوع و اطاعت کند و عمل صالحی به جا آورد پاداش او را دو چندان خواهیم داد، و روزی پرارزشی را برای او فراهم ساخته‌ایم ﴿وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا و مداومت بر عمل صالح از سوی همسران پیامبر مایه بهره‌مندی آنان از پاداش مضاعف از جانب خداوند است نکته‌ای که از آیه استفاده می‌شود این است عمل زنان پیامبر از این جهت مورد توجه بیشتر خداوند است که دارای دو حیثیت است یک نفس عمل و جزایی که بر آن مترتب است. دو پاسداری از حریم رسول الله و تأثیر اسوه‌ای آنان بر مردم در اعمال نیک و تأثیر تخریبی بر شخصیت پیامبر و تأثیر منفی رفتاری بر مسلمانان چرا که هم ثواب و هم عذاب بر طبق معرفت و میزان آگاهی، و همچنین تأثیر آن در محیط داده می‌شود.

اعمال به نیت خوب آنان

  1. ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۰].
  2. ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۱].
  3. ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[۱۲].

نتیجه: در آیات فوق این نکته مطرح گردیده است:

  1. نقش اساسی در عمل را نیت افراد تشکیل می‌دهد و این مسئله مهم است که انگیزه عمل برای نزدیکی به خداوند - قربة الی الله - است یا انگیزه‌های منعفت‌طلبانه و یا روحیه اشرافی‌گری وجود دارد که خداوند در مقابل درخواست سران اشرافی شرک که خواهان دور کردن فقرای مؤمن از اطراف پیامبر بودند و آن را شرط نزدیکی خود به پیامبر قرار دادند به پیامبر میگوید کسانی را که صبح و شام پروردگار خود را می‌خوانند و جز ذات پاک او - نیت – انگیزه‌ای ندارند، هرگز از خود دور مکن و ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ دلیلی ندارد که این‌گونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازی، برای این که نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها ﴿مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ با این حال اگر آنها را از خود برانی از ستمگران خواهی بود ﴿فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ؛
  2. خداوند خطاب به پیامبر و مردم میگوید: هنگامی که شما از جنگ تبوک به مدینه باز می‌گردید، منافقان به سراغ شما می‌آیند و عذرخواهی می‌کنند ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ و به پیامبر می‌فرماید: به منافقان بگو: عذرخواهی مکنید، ما هرگز به سخنان شما ایمان نخواهیم آورد ﴿قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ چرا که خداوند ما را از اخبار شما - نیت – و انگیزه شما آگاه ساخته بنابراین ما از نقشه‌های شیطانی شما به خوبی باخبریم ﴿قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ و به زودی خداوند و پیامبرش اعمال شما را می‌بینند ﴿وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ بعد می‌فرماید: همه اعمال و نیات شما امروز ثبت و بایگانی می‌شود، سپس به سوی کسی که اسرار پنهان و آشکار را می‌داند باز می‌گردید، و او شما را به اعمالتان آگاه می‌کند ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛
  3. مأموریت پیامبر، برای توجه مردم به موجبات خسران، در اعمال بر اساس - نیت – و انگیزه‌های منفعت‌طلبانه غیر الهی و پرهیز از توهم و خیال انجام عمل صالح با ارتکاب اعمال ناپسند: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.

بازخورد عمل در ادعاها

منظور آن دسته از آیاتی است که عمل مبنای داوری در ادعاها قرار می‌گیرد، یا عمل امتحانی برای تشخیص ادعای پیروی از پیامبر است: ﴿لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ[۱۳] یا نشان داده می‌شود که عمل تا چه اندازه صادقانه است و یا از روی تظاهر و ریا. حال در آیات بسیاری به پیامبر معیار نیکی عمل را تعیین می‌کند و آن اخلاص و برای خدا انجام دادن است، یا نشان می‌دهد که بسیاری در هنگام فشار و سختی به دعا و کرنش و عمل عبادی روی میآورند، اما در حالت رفاه و آسایش خدا را فراموش می‌کنند، این جا است که نقش عمل واقعی از عمل ظاهری و صورت‌سازی جدا می‌شود.

  1. ﴿قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ[۱۴]. نکته: و از آنجا که یهود و غیر آنها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو بر می‌خاستند و می‌گفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته، و دین ما قدیمی‌ترین ادیان و کتاب ما کهن‌ترین کتب آسمانی است، اگر محمد(ص) نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد! قرآن خط بطلان به روی همه این پندارها کشیده، نخست به پیامبر می‌گوید: “به آنها بگو: آیا درباره خداوند با ما گفتگو می‌کنید؟ در حالی که او پروردگار ما و پروردگار شما است ﴿قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ این را نیز بدانید که ما در گرو اعمال خویشیم و شما هم در گرو اعمال خود و هیچ امتیازی برای هیچ کس جز در پرتو اعمالش نمی‌باشد ﴿وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ با این تفاوت که ما با اخلاص او را پرستش می‌کنیم و موحد خالصیم اما بسیاری از شما توحید را به شرک در عمل آلوده کرده‌اند ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ و باید ادعای توحید بازتاب در عمل خالص بدون شائبه شرک داشته باشد.
  2. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ[۱۵]. نکته: خداوند خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: ما آن قبله‌ای را که قبلاً بر آن بودی - بیت المقدس - تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از رسول خدا(ص) پیروی می‌کنند از آنها که به جاهلیت باز می‌گردند باز شناخته شوند و آزمایش شوند ﴿وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ و بازخورد عمل در ادعای آنان دیده شود اگر چه موفقیت در این آزمایش جز برای کسانی که خداوند هدایتشان کرده دشوار است ﴿وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ و مرحوم طالقانی مینویسد: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا نخست خطاب به سوی رسول برگشت آن‌گاه در این آیه به سوی مسلمانان: و کذلک، عطف و بیان ﴿يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ و سرّ دیگری از تحول قبله و مشعر بر توسعه آن است: همچنان که با تحول قبله خداوند مردمی را مطابق مشیت خود از انحراف و جمود می‌رهاند و به صراط مستقیم هدایت می‌نماید، با این هدایت و این تحول و نسخ و این‌گونه احکام و این برگرداندن به سوی کعبه است که شما امت اسلام را از انحراف می‌رهاند و سطح عقول شما را بالا می‌برد تا از آن محیط بلند، گواه دیگران باشید، و این میانه روی و برتری پیوسته راه و روش و خوی شما گردد: ﴿لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ رسول و راه و روش او هم همواره میزان و گواه شما باشد: ﴿وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا در حقیقت تغییر قبله به سوی کعبه، برگرداندن توجه است به سوی ملت ابراهیم که مبدأ آیین و روح اسلام است تا پیوسته در شبانه روز دورنمای ملت ابراهیم و راه و روش او در برابر چشم مسلمانان نمایان گردد و از جمود و انحراف‌هایی که یهودیان و مسیحیان و عرب که همه خود را منتسب به او می‌دانند برهند. این وسعت نظر چون در مسلمانان تکوین یافت: ﴿لِتَكُونُوا شهداء پیروان دیگر ادیان خواهند شد. دیگر از اسرار تغییر قبله این است که خوی فرمان‌بری و پیروی از رسول پیشرو در مسلمانان ثابت و نمایان گردد: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ و این گروه از مسلمانان از آنها که به عقب برمی‌گردند (مرتجعند) ممتاز و جدا شوند: ﴿مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ و برای آن‌که هسته و نطفه ایمان در قلوب آنها ضایع نشود و محکم بسته شود و رشد نماید: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ در پایان همه این قوانین و احکام و تغییرات از مبدأ رؤوف و رحیم می‌باشد: ﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ[۱۶].
  3. ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۷].
  4. ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ[۱۸].
  5. ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ[۱۹].
  6. ﴿قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي[۲۰].
  7. ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ[۲۱].
  8. ﴿وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ[۲۲].
  9. ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ[۲۳]. نکته: امر به عبادت خداوند، هم از جانب او و هم به وسیله پیمبران و روشن‌بینان و هم مقتضای عقل فطری بشر است. لام ﴿لِيَعْبُدُوا، برای ارائه غایت و نهایت است، یعنی امرها و احکام الهی برای این بوده که خلق از عبادت و فرمانبری غیر خدا آزاد شوند و فقط او را بپرستند. اخلاص، پاک و خالص نمودن نیت و عمل از هر انگیزه‌ای جز مقصود و هدف است. ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ جمله ﴿مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حال برای فاعل ﴿لِيَعْبُدُوا و حنفاء صفت یا حال پس از حال است. ﴿لَهُ دلالت به اختصاص یا غایت دارد. این حالات و اوصاف برای ارائه کمال عبادت می‌باشد؛ زیرا چه بسا که پیروان ادیان الهی، دچار تجزیه روحی و دورویی می‌شوند چنان که شده‌اند و یک روی به سوی خدا و عبادت او دارند و روی دیگر به قوانین و روابط زندگی، گرچه این قوانین از جانب خدا و برای او نباشد. با آن‌که از نظر ادیان اصول احکام باید از جانب خدا و در طریق عبادت او باشد. و دین که همان احکام و شرایع است چه بسا خود هدف مستقل می‌گردد با آن‌که طریق به سوی خدا و مقدمه برای کمال انسانی می‌باشد. حنیف بودن، یعنی اعراض از هر باطل و استقامت به حق، آخرین مرتبه دین و کمال انسانی است؛ زیرا در این مرتبه، انسان یکسره به خدا روی ﴿وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ عطف به ﴿لِيَعْبُدُوا... و بیان تکمیلی اهداف و غایات ادیان الهی است. یعنی بیش از عبادت خدا و اخلاص دین برای او و استقامت، باید همگی در یک صف اجتماعی و هماهنگ نماز درآیند و خود را به پا دارند و در راه تولید سرمایه‌های زمین و توزیع عادلانه آن بکوشند. ذلک و تقدیم آن، تعظیم و حصر را می‌رساند: این همان دین به پا دارنده و نگهبان و مستقیم است. ﴿وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ دین به معنای نظامات و قوانین و روابط بشری هر چه مترقی باشد، اگر اهداف و اغراض نهایی آن مجهول یا محدود به حدود نخستین روابط اجتماعی و اقتصادی باشد، نمی‌تواند برای همیشه همه قوا و استعدادهای فردی و اجتماعی را به پا و مستقیم بدارد، زیرا چشم اندازها و هدف‌های محدود، تا حدی انسان‌ها را به پا می‌دارد و پیش می‌برد ولی نهایت این مسیر سستی و پستی و ناپایداری و توقف است. آن اصول و نظاماتی می‌تواند انسان متکامل و نامتناهی در استعدادها را، پیوسته به پا دارد و پیش برد که هدف‌های مشخص و برتر از حدود زندگی دنیا و طریق وصول به آنها را بنمایاند: ﴿وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ و اگر آیینی با نشان دادن اهداف برتر که همان گرایش به خدا و پرستش او می‌باشد ﴿وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ از زندگی بر کنار ماند، تا حدی می‌تواند اندیشه‌های روحانی افرادی را پرورش دهد و پیش ببرد ولی قوای دیگری که باید در محیط اجتماع رشد یابد راکد و ضایع، و در نتیجه، پرورش روحی نیز دچار اختلال و اوهام می‌شود و از استقامت باز می‌ماند. از این‌گونه انحراف دینی، گروهی مأیوس و افسرده و عرفان‌پیشه و اتکالی و مذهب‌تراش، و منحرف در غرائز، به نام راهب و درویش و مقدس مآب، پدید می‌آیند که انعکاس راه و روش آنها منشأ ناتوانی و رکود استعدادهای دیگران و گمراهی از هدایت پیمبران و مصیبت و وبال ملت‌های زیردست است. و اکنون این گروه‌ها، دانسته یا ندانسته و مستقیم و غیر مستقیم مورد تأیید دشمنان دین قیّم و طراحان پس پرده و بهره‌گیران از ملل ضعیف می‌باشند[۲۴].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. خداوند خطاب به پیامبر میگوید: بگو: عمل کنید ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا پس به زودی خدا و فرستاده‌اش و مؤمنان، کردار شما را می‌بینند ﴿فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ و به زودی، به سوی دانای نهان و آشکار، بازگردانده می‌شوید ﴿وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ و او شما را از آن‌چه همواره انجام می‌دادید، با خبر می‌سازد ﴿فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آگاهی انسان از اینکه کسانی اعمال او را تحت نظر دارند، کارها از میان نمی‌روند وبازخورد دنیایی، آخرتی دارند و اثر عمیقی در پاک‌سازی اعمال و نیت‌های انسان دارد که سبب می‌شود انسان مواظب رفتار خود باشد، به‌ویژه اگر بداند که خدا، پیامبر و مؤمنان برجسته اعمالش را می‌بینند؛
  2. درباره وسوسه‌های ابلیس و کسانی که در حوزه نفوذ او قرار می‌گیرند قرآن این نکته را مطرح می‌کند که شیطان سلطه‌ای بر آنها نداشت و کسی را به پیروی خود نمی‌تواند مجبور کند ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ ولی پیداست بعد از اجابت دعوت او از ناحیه افراد بی‌ایمان و هوی‌پرست او آرام نمی‌نشیند و پایه‌های سلطه خود را بر وجود آنان مستحکم می‌کند. لذا در دنباله آیه می‌افزاید: هدف از آزادی ابلیس در وسوسه‌هایش این بود، که مؤمنان به آخرت از افراد بی‌ایمان و کسانی که در شکّند شناخته شوند ﴿إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ و پروردگار تو حافظ همه چیز و نگاهبان آن است ﴿وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ تا پیروان شیطان تصور نکنند چیزی از اعمال و گفتار آنها در این جهان از بین می‌رود یا خداوند آن را فراموش می‌کند؛
  3. عبادت مخلصانه به دور از شائبه شرک در عمل دستور خداوند به پیامبر ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ * قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي؛
  4. خداوند درباره بعضی از مشرکان و مدعیان توحید می‌فرماید: زمانی که سوار کشتی میشوند ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ و یا گرفتار امواج طوفانی دریا میشوند ﴿وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ با رجوع به فطرت خدا را خالصانه میخوانند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ و خواهان نجات از آن وضعیت هستند اما زمانی که خدا آنها را نجات میدهد ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ بعضی از آنها در عمل پای‌بند به تعهد فطرت خویش میمانند و به راه اعتدال می‌روند ﴿فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ و برخی از آنها به شرک باز میگردند ﴿إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ.

نقش پیامبر در ترویج به عمل

منظور این است که جایگاه پیامبر در دین چیست‌؟ در این باره اوصافی ذکر شده که مبین آن است که او شاهد و ناظر و حداکثر مروج و مشوق به عمل است و نه مجبور کننده به آن. از سوی دیگر در مقام عمل او اسوه و الگوی کیفیت و کمیت و شیوه عمل است، تا کم و زیاد، زیبایی و زشتی عمل را مشخص کند و کسی در مقام عمل زیادروی و تندروی و یا سهل انگاری نکند. نقش الگو برای این است که اولاً، دعوت به خوبی اجرا پذیر است و ذهنی نیست. ثانیاً، وقتی به کاری مانند تواضع ترویج می‌شود، مرز آن با خواری و سبکی و حفظ شخصیت چیست‌؟ در اینجا داشتن الگو کمک می‌کند که حدود آن معین شود.

  1. ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا[۲۵].
  2. ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۲۶].
  3. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۲۷]
  4. ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۲۸].
  5. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۲۹].
  6. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا[۳۰].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. پیامبر شاهد و ناظر بر اعمال امت خویش: ﴿وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا، ﴿وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا، ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا؛
  2. پیامبر اسوه مردم است تا عمل خود را بر پیامبر منطبق کنند ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ چنان‌که اسوه بودن در چند جای دیگر به جز پیامبر اسلام مطرح شده، مانند حضرت ابراهیم: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۳۱]. این معنا در دو آیه بعد هم مطرح می‌شود که قطعاً برای شما در [[[پیروی]] از] آنان سرمشقی نیکوست [یعنی] برای کسی که به خدا و روز بازپسین امید می‌بندد. و هر کس روی برتابد [بداند که] خدا همان بی‌نیاز ستوده [صفات] است. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[۳۲][۳۳].

فعل در فرهنگ مطهر

فعل یعنی کلمه‌ای که دلالت بر معنای مستقل می‌کند به علاوه زمان[۳۴].[۳۵]

فعل اتفاقی

فعل اتفاقی آن فعلی است که بلاغایت است، یعنی در آن فعل رابطه‌ای میان غایت و مغیّی وجود ندارد، به این معنا که همان طور که در فعل عبث غایت وجود ندارد در اتفاق هم غایت وجود ندارد[۳۶].[۳۷]

فعل اخلاقی

فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی انجام دهد، خواه به خاطر زیبایی فعل، خواه به خاطر زیبایی روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خویش، و خواه به خاطر هوشیاری، همین قدر که “خودی” و منفعت فردی در کار نبود (البته آن نظریه آخر کمی مخدوش می‌شود) فعل، اخلاقی است[۳۸] پس فعل اخلاقی فعلی است که ناشی از یک هوش زیاد باشد که هوش انسان او را رهبری کند. به اینکه اگر می‌خواهی منفعت خود را در حدّ اعلی به دست آوری باید آن را در ضمن منفعت اجتماع به دست آوری. یعنی منافع خود را با منافع اجتماع هماهنگ کن، اگر برای اجتماع کار کنی منفعت بهتر تأمین می‌شود[۳۹]. به عبارت دیگر فعل اخلاقی، یعنی فعل ضد طبیعی، و ما هر فعلی را که بر ضد اقتضای طبیعت باشد فعل اخلاقی می‌نامیم. نه، مقصود این نیست که ملاک فعل اخلاقی این است که بر ضد طبیعت باشد، و هر کاری را که بر ضد طبیعت باشد کار اخلاقی بنامیم یک آدم مرتاض به خود رنج می‌دهد و برخلاف طبعش رفتار می‌کند، ولی ما نمی‌گوییم که چون او کاری ضد طبیعت خود انجام داده فعلش اخلاقی است[۴۰]. فعل اخلاقی، اعمّ از اخلاق خوب و اخلاق بد. بعد هم وقتی گفتیم فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف غیر باشد، یعنی اعمّ از آنکه هدف احسان به غیر باشد: اخلاق خوب، یا هدف زیان رساندن به غیر باشد: اخلاق بد[۴۱].[۴۲]

فعل اخلاقی از نظر کانت

فعل اخلاقی، یعنی فعلی که انسان آن را به عنوان یک تکلیف از وجدان خودش گرفته باشد. فعل اخلاقی یعنی فعلی که وجدان گفته بکن و انسان هم بدون چون و چرا، نه برای هدف و غرضی، صرفاً و صرفاً برای اطاعت امر و فرمان وجدان آن را انجام می‌دهد. پس فعل اخلاقی یعنی فعلی که ناشی از فرمان وجدان است[۴۳].[۴۴]

فعل اخلاقی در مکتب تکلیف

فعل اخلاقی آن است که از همه این گونه اغراض منزّه و ناشی از احساس تکلیف باشد، یعنی شخصی هر چه وجدان و وظیفه و تکلیف اقتضاء می‌کند، انجام می‌دهد و هیچ غایت و هدفی از کار خود جز انجام تکلیف نداشته باشد[۴۵].[۴۶]

فعل اخلاقی در مکتب مذهبی

فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف و انگیزه‌اش رضای حق باشد[۴۷].[۴۸]

فعل حکیمانه

فعل حکیمانه فعلی است که حتی به طور نسبی نیز فاقد عنایت و غرض نباشد، و به عبارت دیگر، غرض معقول داشته باشد، و علاوه بر غرض معقول داشتن، توأم با انتخاب اصلح و ارجح بوده باشد[۴۹].[۵۰]

فعل طبیعی

فعل طبیعی تعریفش این است که انسان کاری را از روی غریزه انجام دهد، خواه غریزه فردی و خواه غریزه جمعی[۵۱]. افعال طبیعی، افعال عادی است و انسان به موجب این افعال مورد ستایش و تحسین واقع نمی‌شود. مثلاً انسان گرسنه می‌شود، غذا می‌خورد، تشنه می‌شود، آب می‌آشامد. کسل می‌شود، می‌خوابد، عمل جنسی انجام می‌دهد، یک کسی به او اهانت می‌کند یا می‌خواهد حقش را برباید، از حق خودش دفاع می‌کند، اینها را می‌گویند فعل طبیعی یا کارهای عادی و طبیعی که حیوان‌ها هم در این کارها با انسان شرکت دارند[۵۲]. فعل طبیعی فعل غیر اکتسابی است. یعنی فعلی است که ریشه آن، احساسات غیر اکتسابی و طبیعی است[۵۳].[۵۴]

کار در فرهنگ مطهر

کار، در طول عرضه و در دسترس قرار دادن از یک طرف و مفید کردن و مورد تقاضا قرار دادن از طرف دیگر است، نه در عرض آنها[۵۵]. کار یعنی صَرف انرژی[۵۶].[۵۷]

کار اتفاقی

کاری را می‌گویند که آن کار خود می‌توانسته هدف باشد، ولی عامل آن را برای این هدف به وجود نیاورده است، اتفاقاً به وجود آمده است؛ ممکن بود یک فاعل آن را هدف خود قرار دهد، ولی آن کار بدون آنکه هدف فاعلی باشد به وجود آمده است[۵۸].[۵۹]

کار اخلاقی

کار اخلاقی کاری است که از عاطفه‌ای عالی‌تر از تمایلات فردی یعنی عاطفه غیر دوستی سرچشمه می‌گیرد. کارهای اخلاقی انسان‌ها کارهایی است [ناشی از این] که آن انسان‌ها غیر را هم دوست می‌دارند یعنی تنها خودشان را دوست ندارند، به سرنوشت دیگران هم مانند سرنوشت خودشان علاقه‌مند هستند و از اینکه به غیر سود یا لذّتی برسد، همان اندازه شادمان می‌شوند که به خودشان سودی برسد و خودشان به لذّتی برسند[۶۰]. [به عبارت دیگر] کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدأ، از میلی ناشی می‌شود که آن میل مربوط به خود انسان نیست، مربوط به دیگران است و اسمش را می‌گذاریم عاطفه غیر دوستی؛ و از نظر منظور، هدف انسان رسیدن خیر به خودش نیست، رسیدن خبر به دیگران است[۶۱]. کاری است که از وجدان الهام گرفته شده باشد[۶۲].[۶۳]

کار بایع

کار بایع این است که توزیع بکند، دائماً بخرد و بفروشد[۶۴].[۶۵]

کار حکیمانه انسان

کار حکیمانه انسان‌ها عبارت است از کاری که ما را به کمال لایق‌مان برساند[۶۶].[۶۷]

کار حکیمانه خداوند

کار حکیمانه خداوند عبارت است از کاری که مخلوق را به کمال لایق خود برساند و نسبت دادن کار و عبث به خداوند به این معنی است که مخلوقی را بیافریند بدون آنکه آن مخلوق را به کمال ممکن و لایقش برساند[۶۸].[۶۹]

کار طبیعی

کار طبیعی، کاری است که به وجدان مربوط نیست، به طبیعت ارتباط دارد. مثل غذاخوردن، آب نوشیدن و امثال اینها. ولی کار اخلاقی به طبیعت انسان ارتباط ندارد، به وجدان انسان ارتباط دارد، به فرمانی است که انسان از ضمیر خود می‌گیرد[۷۰].[۷۱]

کار عادی

گروهی رمز اخلاقی بودن را در عواطف بشر می‌دانند، می‌گویند کار عادی و معمولی کاری است که از انگیزه‌های خودخواهانه و میل‌های طبیعی انسان سرچشمه بگیرد و هدف از آن کار هم رساندن سودی به خود و یا رسیدن خود شخص به لذّتی باشد[۷۲].[۷۳]

کارهای غیر اختیاری

کارهای طبیعی که در بدن صورت می‌گیرد اصطلاحاً آنها را کارهای غیر اختیاری می‌نامند[۷۴].[۷۵]

جستارهای وابسته

منابع

  1. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم
  2. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
  2. «و اگر خداوند می‌خواست شرک نمی‌ورزیدند و ما تو را بر آنان نگهبان نگمارده‌ایم و تو گمارده بر آنها نیستی» سوره انعام، آیه ۱۰۷.
  3. «بگو ای قوم من! هر چه می‌توانید کرد انجام دهید من نیز خواهم کرد، به زودی خواهید دانست که سرانجام (نیکوی) جهان واپسین از آن کیست؛ به راستی ستمگران رستگار نمی‌گردند» سوره انعام، آیه ۱۳۵.
  4. «و اگر تو را دروغگو می‌شمارند بگو کردار من از آن من و کردار شما، از آن شما شما از آنچه من انجام می‌دهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام می‌دهید بیزارم» سوره یونس، آیه ۴۱.
  5. «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  6. «آنگاه اگر با تو نافرمانی کردند بگو من از آنچه انجام می‌دهید بیزارم» سوره شعراء، آیه ۲۱۶.
  7. «پس اگر روی گرداندند تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‌ایم، بر تو جز پیام‌رسانی نیست و ما هر گاه به آدمی بخشایشی از خود چشاندیم بدان شادمان شد و چون برای کارهایی که کرده‌اند گزندی به آنان برسد بی‌گمان (در آن حال) آدمی بسیار ناسپاس است» سوره شوری، آیه ۴۸.
  8. «بگو ای قوم من! هر چه می‌توانید کرد انجام دهید من نیز خواهم کرد، به زودی خواهید دانست» سوره انعام، آیه ۱۳۵.
  9. «ای زنان پیامبر! هر یک از شما دست به زشتکاری آشکاری زند عذاب او دو چندان می‌گردد و این (کار) بر خداوند آسان است * و هر یک از شما که در برابر خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کند و کاری شایسته انجام دهد پاداش او را دوبار می‌دهیم و برای او روزی ارجمندی آماده می‌داریم» سوره احزاب، آیه ۳۰-۳۱.
  10. «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
  11. «چون نزد آنان باز گردید، برای شما عذر می‌آورند؛ بگو عذر نیاورید که هرگز باورتان نخواهیم داشت؛ خداوند ما را از اخبار شما آگاه کرده است و به زودی خداوند و پیامبرش کردار شما را خواهند دید سپس به سوی دانای پنهان و آشکار برگردانده می‌شوید آنگاه او شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گرداند» سوره توبه، آیه ۹۴.
  12. «بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ * آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
  13. «بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  14. «بگو: آیا درباره خداوند با ما چون و چرا می‌کنید با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شماست و ما برای او یکرنگیم» سوره بقره، آیه ۱۳۹.
  15. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌ای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی واپس می‌گراید، و بی‌گمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  16. پرتوی از قرآن، ج۱، ص۳۲۵.
  17. «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام می‌داده‌اید آگاه خواهد ساخت» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
  18. «و او را بر آنان چیرگی نبود مگر برای آنکه: آن کس را که به جهان واپسین ایمان دارد از آن کس که بدان در شک است معلوم داریم. و پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است» سوره سبأ، آیه ۲۱.
  19. «بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را در حالی که دین (خویش) را برای او ناب می‌دارم بپرستم» سوره زمر، آیه ۱۱.
  20. «بگو: خداوند را در حالی که دینم را برای او ناب می‌دارم، می‌پرستم» سوره زمر، آیه ۱۴.
  21. «و چون در کشتی سوار می‌شوند خداوند را می‌خوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب می‌گردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک می‌ورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۵.
  22. «و چون موجی سایه‌بان‌آسا آنان را فراگیرد خداوند را در حالی که دین (خود) را برای وی ناب داشته‌اند می‌خوانند امّا همین که آنان را رهانید و به خشکی رسانید آنگاه (تنها) برخی از ایشان میانه‌رو هستند و نشانه‌های ما را جز هر فریبکار ناسپاس انکار نمی‌کند» سوره لقمان، آیه ۳۲.
  23. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۵.
  24. پرتوی از قرآن، ج۴، ص۲۱۱.
  25. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
  26. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  27. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  28. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  29. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  30. «ما به سویتان پیامبری که گواه بر شماست فرستاده‌ایم چنان که به سوی فرعون پیامبری فرستادیم» سوره مزمل، آیه ۱۵.
  31. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  32. «بی‌گمان برای شما آنان نمونه‌ای نیکویند، برای هر کس که به خداوند و روز بازپسین امید می‌ورزید و هر که روی بگرداند بداند خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره ممتحنه، آیه ۶.
  33. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۹۶-۳۰۶.
  34. شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۳۳۴.
  35. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۱۱.
  36. مجموعه آثار، ج۷، ص۳۸۹.
  37. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۱.
  38. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  39. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۳۰.
  40. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۹۶.
  41. فلسفه اخلاق، ص۳۰۰.
  42. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۱۱.
  43. فلسفه اخلاق، ص۵۶.
  44. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۲.
  45. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۱۰.
  46. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۲.
  47. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۰۱.
  48. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۲.
  49. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۶.
  50. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۳.
  51. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۱۰.
  52. فلسفه اخلاق، ص۲۹۵.
  53. فلسفه اخلاق، ص۲۹۹.
  54. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۱۳.
  55. نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۱۳۱.
  56. نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۷۵.
  57. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۵۷.
  58. مجموعه آثار، ج۷، ص۴۰۲.
  59. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۷.
  60. فلسفه اخلاق، ص۳۸.
  61. فلسفه اخلاق، ص۳۹.
  62. فلسفه اخلاق، ص۵۴.
  63. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  64. مسأله ربا، ص۱۰۹.
  65. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  66. مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.
  67. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  68. مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.
  69. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  70. فلسفه اخلاق، ص۵۴.
  71. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.
  72. فلسفه اخلاق، ص۳۷.
  73. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.
  74. حرکت و زمان، ج۲، ص۶۹.
  75. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.