بکاره هلالیه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان') |
جز (جایگزینی متن - 'خواندن' به 'خواندن') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
- هر روز [[خطیب]] و سخنگویی از [[بنیامیه]] در جمع [[مردم]]، [[خاندان پیامبر]] را مورد [[عیبجویی]] و [[شماتت]] قرار میدهد. | - هر روز [[خطیب]] و سخنگویی از [[بنیامیه]] در جمع [[مردم]]، [[خاندان پیامبر]] را مورد [[عیبجویی]] و [[شماتت]] قرار میدهد. | ||
بکاره هلالیه چون دید اطرافیان [[معاویه]] با | بکاره هلالیه چون دید اطرافیان [[معاویه]] با خواندن اشعار او در [[صفین]] و غیر آن، قصد تحریک [[معاویه]] و ضربه زدن به او را دارند با همان صراحت لهجه و شهامتی که داشت بیدرنگ خطاب به [[معاویه]] گفت: ای [[معاویه]]، سگانت را به [[جان]] من انداختهای که از هر طرف به من پارس کنند! حال آنکه عصایم کوتاه و در اثر [[پیری]] کمرم خمیده و [[بینایی]] [[چشم]] را از دست دادهام. آری به [[خدا]] قسم، آنچه را که میگویند من گفتهام و گفتههای آنان را [[تکذیب]] نمیکنم. پس هر چه میخواهی بکن که بعد از [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} [[زندگی]] برای من هیچ ارزشی ندارد. | ||
[[محمد بن عبد ربه]] در ادامه آورده است: [[معاویه]] خندید و گفت: اینها مانع از آن نمیشود که نسبت به تو [[احسان]] نکنم، بنابراین حاجتت را بگو؟ بکاره هلالیه گفت: با این برخوردی که با من شد، نه، حاجتی ندارم. و فوراً از جا برخاست و رفت<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۰۴؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۸۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۸۷-۱۴۸۹.</ref> | [[محمد بن عبد ربه]] در ادامه آورده است: [[معاویه]] خندید و گفت: اینها مانع از آن نمیشود که نسبت به تو [[احسان]] نکنم، بنابراین حاجتت را بگو؟ بکاره هلالیه گفت: با این برخوردی که با من شد، نه، حاجتی ندارم. و فوراً از جا برخاست و رفت<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۰۴؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۸۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۸۷-۱۴۸۹.</ref> |
نسخهٔ ۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۲۹
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
بکاره هلالیه یکی از زنان آزاده و بانوان شجاع و حماسه سرای عرب و از یاران مخلص و موالیان راستین حضرت علی(ع) بود که در جنگ صفین با سخنرانیهای آتشین و اشعار حماسی خود به نیروهای رزمنده سپاه امیرالمؤمنین(ع) توان تازه میبخشید، با این که در تاریخ و ادبیات اسلام نامی از این بانوی فداکار و پاکدامن جز ملاقاتی با معاویه از او به یادگار نمانده است در عین حال همین ملاقات روح شجاعت خواهی، صراحت لهجه، ایمان و اعتقاد راسخ او به امیرالمؤمنین(ع) را به خوبی بازگو مینماید. لذا در اینجا تنها به نقل همین داستان میپردازیم.[۱]
بکاره هلالیه در مجلس معاویه
معاویة بن ابی سفیان پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) برای تسلط بر بلاد اسلامی و کنار زدن خاندان پیامبر(ص) از حکومت اسلامی دست به حیله و نیرنگ فراوان زد و برخی از فرماندهان سپاه امام حسن مجتبی(ع) را با پول و وعدۀ مقام، خرید و بدین وسیله امام مجتبی(ع) را وادار به تسلیم و امضای قرارداد صلح و متارکه جنگ نمود. وی پس از آنکه حکومت غاصبانه خود را بر بلاد اسلامی گسترش داد با شوکت و قدرت وارد شهر مدینه، پایگاه پیامبر اسلام(ص) شد، او در این شهر از همه سران و بزرگان شهر و اصحاب پیامبر دعوت کرد تا به دیدار او بشتابند و اطاعت و فرمانبرداری خود را از حکومت وی اعلام دارند، از جمله افرادی که به ملاقات معاویه آمد همین بانوی بزرگوار و با فضیلت، بکاره هلالیه بود که سنین پیری را میگذرانید.
وقتی بکاره هلالیه وارد مجلس معاویه شد، مروان حکم، عمروعاص و سعید بن ابیالعاص حضور داشتند، همین که چشم اطرافیان معاویه به بکاره هلالیه افتاد، او را شناختند و هر کدام به نحو تحریکآمیزی او را به معاویه معرفی کردند! نخست مروان به معاویه گفت: این پیرزن را میشناسی؟ معاویه پرسید: او کیست؟ مروان گفت: او کسی است که در جنگ صفین سپاهیان علی(ع) را تهییج و تحریک به جنگ با تو میکرد: - ای زید، شمشیری را که در خانۀ ما، زیر خاک پنهان است بیرون بیاور.
- این شمشیر برای حوادث بزرگ پنهان شده، و امروز زمانه آن را برای جنگیدن از زیر خاک بیرون آورده است.
بعد عمرو عاص برای تحریک معاویه گفت: این همان زنی است که میگفت:
- آیا میبینی، پسر هند هوای خلافت به سرش زده است ولی هرگز چنین چیزی امکان ندارد.
- هوای نفس تو را به گمراهی کشانده و عمرو و سعید تو را به بدبختی انداختهاند....
در آخر سعید بن عاص گفت: ای معاویه، این همان است که میگفت:
-آرزو داشتم که که بمیرم و از بنی امیه کسی را بالای منبر در حال سخنرانی نبینم.
- لکن خدا مرگ مرا به تأخیر انداخت تا مواجه با شگفتیهای روزگار شوم.
- هر روز خطیب و سخنگویی از بنیامیه در جمع مردم، خاندان پیامبر را مورد عیبجویی و شماتت قرار میدهد.
بکاره هلالیه چون دید اطرافیان معاویه با خواندن اشعار او در صفین و غیر آن، قصد تحریک معاویه و ضربه زدن به او را دارند با همان صراحت لهجه و شهامتی که داشت بیدرنگ خطاب به معاویه گفت: ای معاویه، سگانت را به جان من انداختهای که از هر طرف به من پارس کنند! حال آنکه عصایم کوتاه و در اثر پیری کمرم خمیده و بینایی چشم را از دست دادهام. آری به خدا قسم، آنچه را که میگویند من گفتهام و گفتههای آنان را تکذیب نمیکنم. پس هر چه میخواهی بکن که بعد از امیرالمؤمنین علی(ع) زندگی برای من هیچ ارزشی ندارد.
محمد بن عبد ربه در ادامه آورده است: معاویه خندید و گفت: اینها مانع از آن نمیشود که نسبت به تو احسان نکنم، بنابراین حاجتت را بگو؟ بکاره هلالیه گفت: با این برخوردی که با من شد، نه، حاجتی ندارم. و فوراً از جا برخاست و رفت[۲].[۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۸۷.
- ↑ عقد الفرید، ج۲، ص۱۰۴؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۸۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۸۷-۱۴۸۹.