برهان نقض غرض: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'سلب' به 'سلب') |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +)) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> |
نسخهٔ ۲۱ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۴۶
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل برهان نقض غرض (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
اثبات عصمت امام با برهان نقض غرض
این برهان بر دو مقدمه استوار است:
- غرض از جعل امامت، هدایت و ارشاد انسانها به راه مستقیم انسانیّت است[۱].
- اگر امامان، معصوم نباشند و دچار گناه شوند، از دو گونه بیرون نیست: یا مردم گناه بودن آن عمل را میدانند یا نمیدانند. اگر بدانند، از امام سلب اعتماد شده و غرض از امامت تحقق نخواهد یافت و اگر ندانند، چهبسا آنها این عمل امام را الگو قرار داده و به گمراهی افتند. و در این صورت غرض از جعل امامت نیز تحقق نخواهد یافت و نقض غرض با حکمت خداوند سازگاری ندارد[۲].
به عبارت دیگر: غرض و هدف از نصب امام پیروی و انقیاد امت از اوامر و نواهی اوست و امام به معنی مقتدا و الگوی مردم است. حال بر فرض عدم عصمت و انجام معصیت و صدور خطا و اشتباه از او این هدف نقض میشود زیرا پیروی از غیر معصوم و عاصی و خطاکار لازم نیست. خواجه طوسی میگوید: و یفوت الغرض من نصبه
اشکال و پاسخ
وجوب اطاعت از امام فقط در مواردی است که امام خطا نکرده باشد لذا تخلف از او در سایر موارد محذوری ندارد[۳]. پاسخ: تشخیص درست از نادرست و خطا از صواب در کارهای مدعی امامت و هدایت، بر عهده کیست؟ اگر امت این تشخیص را به صورت کامل داشتند نیازی به امام و هادی الهی نبود. حاصل کلام این که امام برای انجام وظیفه مهم هدایت و راهنمایی امت به معارف و اجرای درست احکام ابزاری لازم دارد که یکی از آنها عصمت است. با عصمت جانشین دینی رفتار کنند. پیامبر، امت میتوانند به معارف صحیح دسترسی یافته و در مقام عمل نیز مطابق با وظیفه دینی رفتار کنند[۴].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ هدایت و ارشاد دو گونه است: گاهی نشاندادن راه و گاهی بهمعنای ایصال به مطلوب است. هدایت امام از نوع دوم است.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۴۲-۴۴.
- ↑ ر.ک: قوشجی، شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۶۷.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۰۱-۱۰۴