سرانجام قاتلین امام حسین: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
==کور بدریخت== | ==کور بدریخت== | ||
[[ابونضر جرمی]] نقل کرده است که: مردی بدریخت و [[کور]] را دیدم. از او سبب کور شدنش را پرسیدم. گفت: من از اعضای [[لشکر]] [[عمر بن سعد]] بودم. وقتی شب فرا رسید، خوابیدم و [[پیامبر]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم که در برابرش، تشتی از [[خون]] بود و پَری خون آلود که برای [[یاران]] عمر بن سعد، برده میشد و عمر بن سعد، آن پَر را میگرفت و با آن، در میان دو چشم سپاهیانش، علامت میکشید. آن گاه مرا آوردند. گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! به [[خدا]] [[سوگند]]، نه شمشیری زدم، نه نیزهای و نه تیری. فرمود: «آیا بر تعداد [[دشمنان]] ما نیفزودی؟»، آن گاه، انگشت اشاره و وسطیِ خود را در خون کرد و آن دو را به سوی چشمان من، بالا آورد. چون صبح شد، دیدم که [[بینایی]] ام از دست رفته است<ref>{{متن حدیث|رَأَيْتُ رَجُلاً سَمْجَ الْعَمى، فَسَأَلَتُهُ عَنْ سَبَبِ ذَهَابِ بَصَرِهِ، فَقَالَ: كُنْتُ مِمَّنْ حَضَرَ عَسْكَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَلَمَّا جَاءَ اللَّيْلُ رَقَدْتُ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فِي الْمَنَامِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ فِيهَا دَمٌ، وَ رِيشَةٌ فِي الدَّمِ، وَ هُوَ يُؤْتِى بِأَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَيَأخُذُ الرِّيشَةَ، فَيَخُطُّ بِهَا بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ، فَاُتِيَ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَلَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ، وَلَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ. قَالَ: أَفَلَمْ تُكَثِّرْ عَدُوَّنا؟! فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ فِي الدَّمِ ـ السَّبَّابَةَ وَالوُسْطَى ـ وَ أَهْوَى بِهِمَا إِلَى عَيْنِي، فَأَصْبَحْتُ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرِي}}(تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۹؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۴۰۵، ح۴۵۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۶۰.</ref> | [[ابونضر جرمی]] نقل کرده است که: مردی بدریخت و [[کور]] را دیدم. از او سبب کور شدنش را پرسیدم. گفت: من از اعضای [[لشکر]] [[عمر بن سعد]] بودم. وقتی شب فرا رسید، خوابیدم و [[پیامبر]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم که در برابرش، تشتی از [[خون]] بود و پَری خون آلود که برای [[یاران]] عمر بن سعد، برده میشد و عمر بن سعد، آن پَر را میگرفت و با آن، در میان دو چشم سپاهیانش، علامت میکشید. آن گاه مرا آوردند. گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! به [[خدا]] [[سوگند]]، نه شمشیری زدم، نه نیزهای و نه تیری. فرمود: «آیا بر تعداد [[دشمنان]] ما نیفزودی؟»، آن گاه، انگشت اشاره و وسطیِ خود را در خون کرد و آن دو را به سوی چشمان من، بالا آورد. چون صبح شد، دیدم که [[بینایی]] ام از دست رفته است<ref>{{متن حدیث|رَأَيْتُ رَجُلاً سَمْجَ الْعَمى، فَسَأَلَتُهُ عَنْ سَبَبِ ذَهَابِ بَصَرِهِ، فَقَالَ: كُنْتُ مِمَّنْ حَضَرَ عَسْكَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَلَمَّا جَاءَ اللَّيْلُ رَقَدْتُ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فِي الْمَنَامِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ فِيهَا دَمٌ، وَ رِيشَةٌ فِي الدَّمِ، وَ هُوَ يُؤْتِى بِأَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَيَأخُذُ الرِّيشَةَ، فَيَخُطُّ بِهَا بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ، فَاُتِيَ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَلَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ، وَلَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ. قَالَ: أَفَلَمْ تُكَثِّرْ عَدُوَّنا؟! فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ فِي الدَّمِ ـ السَّبَّابَةَ وَالوُسْطَى ـ وَ أَهْوَى بِهِمَا إِلَى عَيْنِي، فَأَصْبَحْتُ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرِي}}(تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۹؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۴۰۵، ح۴۵۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۶۰.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۹ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۰۲
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
رشید غلام عبیدالله بن زیاد
رُشَید، غلام ابن زیاد و قاتل هانی بن عروه بوده است. در قیام مختار، او به همراه ابن زیاد با لشکر ابراهیم بن مالک اشتر، رو به رو شد و با آنها در کنار رودخانه خازِر جنگید. در این جنگ، عبدالرحمان بن حصین مرادی - که از سپاهیان ابراهیم بن اشتر بود - او را دید و چون شنید که مردم گفتند: «این، کشنده هانی است»، با نیزهاش به وی حمله کرد و او را کشت.[۱]
کور بدریخت
ابونضر جرمی نقل کرده است که: مردی بدریخت و کور را دیدم. از او سبب کور شدنش را پرسیدم. گفت: من از اعضای لشکر عمر بن سعد بودم. وقتی شب فرا رسید، خوابیدم و پیامبر(ص) را در خواب دیدم که در برابرش، تشتی از خون بود و پَری خون آلود که برای یاران عمر بن سعد، برده میشد و عمر بن سعد، آن پَر را میگرفت و با آن، در میان دو چشم سپاهیانش، علامت میکشید. آن گاه مرا آوردند. گفتم: ای پیامبر خدا! به خدا سوگند، نه شمشیری زدم، نه نیزهای و نه تیری. فرمود: «آیا بر تعداد دشمنان ما نیفزودی؟»، آن گاه، انگشت اشاره و وسطیِ خود را در خون کرد و آن دو را به سوی چشمان من، بالا آورد. چون صبح شد، دیدم که بینایی ام از دست رفته است[۲].[۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۶.
- ↑ «رَأَيْتُ رَجُلاً سَمْجَ الْعَمى، فَسَأَلَتُهُ عَنْ سَبَبِ ذَهَابِ بَصَرِهِ، فَقَالَ: كُنْتُ مِمَّنْ حَضَرَ عَسْكَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَلَمَّا جَاءَ اللَّيْلُ رَقَدْتُ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِي الْمَنَامِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ فِيهَا دَمٌ، وَ رِيشَةٌ فِي الدَّمِ، وَ هُوَ يُؤْتِى بِأَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَيَأخُذُ الرِّيشَةَ، فَيَخُطُّ بِهَا بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ، فَاُتِيَ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَلَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ، وَلَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ. قَالَ: أَفَلَمْ تُكَثِّرْ عَدُوَّنا؟! فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ فِي الدَّمِ ـ السَّبَّابَةَ وَالوُسْطَى ـ وَ أَهْوَى بِهِمَا إِلَى عَيْنِي، فَأَصْبَحْتُ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرِي»(تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۹؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۴۰۵، ح۴۵۹).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۰.