اَبدال در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مهدویت}}
{{مهدویت}}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[اَبدال]]''' است. "'''اَبدال'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[اَبدال]]''' است. "'''[[اَبدال]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اَبدال در معارف مهدویت]] - [[اَبدال در معارف و سیره رضوی]]</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اَبدال در معارف مهدویت]] - [[اَبدال در معارف و سیره رضوی]]</div>



نسخهٔ ‏۳۱ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۰

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث اَبدال است. "اَبدال" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

جماعتی خاص از بندگان صالح خداوند در همه اعصار. در روایات نقل شده از امام رضا(ع) عنوان ابدال و تفسیر آن ذکر شده است. این واژه و مفردات آن (بَدَل و بِدل و بدیل) در قرآن کریم نیامده است. این معنای خاص از واژه «اَبدال» ابتدا در برخی روایات نبوی ملاحظه می‌شود. پیامبر اکرم(ص) جماعت ابدال را در کنار علما، زهاد و مجاهدان (جنگاوران) از جماعات برتر و برگزیده در اسلام دانسته[۱] و در وصیت خود به امام علی(ع) ذکری از آن به میان آورده است[۲]. همچنین از ایشان نقل شده که در زمان ظهور حضرت مهدی(ع) گروهی از ابدال از شام به یاری قائم آل محمد(ص) می‌شتابند[۳]. در روایات معصومان(ع)، به ویژه امام علی(ع) و امام صادق(ع) نیز از ابدال و برخی اعمال ایشان سخن رفته[۴] است. حتی امام صادق(ع)، در دعایی بر ابدال درود فرستاده و ایشان را در شمار بندگان صالح خداوند یاد کرده است[۵]. امام رضا(ع) نیز ضمن روایتی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت، تعریفی از ابدال ارائه می‌کند[۶]. سیدرضی در مقدمه نهج البلاغة امام علی(ع) را با لقب «بدل الابدال» می‌خواند[۷]. شارحان این کتاب برای این تعبیر سیدرضی وجوه مختلفی را بیان کرده‌اند. از جمله اینکه امام را از آن رو بدین لقب خوانده که ایشان پیشوای صالحان است و نیز اینکه چون ائمه معصوم(ع) یا همان ابدال‌اند، امام علی(ع) را پیشوای آنان دانسته است[۸]. در کتب رجالی نیز برخی از اصحاب خاص ائمه(ع) را از شمار ابدال دانسته‌اند و از ایشان به بزرگی یاد کرده‌اند. از جمله افرادی که همه منابع رجالی ایشان را از ابدال دانسته‌اند، حجر بن عدی و زید بن صوحان از اصحاب خاص امام علی(ع) هستند[۹]. در منابع اسلامی بحث از ابدال، عمدتاً در متون عرفانی مطرح شده است که بدون تردید متأثر از فضای روایات معصومان(ع) بوده است، چنان که ابوطالب مکی صراحتاً به روایتی از امام علی(ع) توجه می‌دهد که در آن در باب ابدال و خصوصیات ایشان سخن رفته است[۱۰]. از این رو، شگفت نیست که ابن‌خلدون مطرح شدن بحث ابدال را در تاریخ اسلام متأثر از منابع شیعی می‌داند[۱۱]. نخستین کسانی که به طور گسترده این بحث را در متون عرفانی مطرح کرده‌اند حارث محاسبی (۲۴۳ق)، سهل تستری (۲۸۳ق) و ابوطالب مکی بوده‌اند[۱۲].

واژه ابدال جمع مکسر بَدَل، بدیل و بِدل است و علاوه بر این شکل، به صورت «بدلاء» نیز جمع بسته می‌شود[۱۳]. در معنای اصطلاحی این واژه اختلاف دیدگاه‌هایی وجود دارد. برخی معتقدند ابدال نزد اهل عرفان - که این اصطلاح بیش از همه در آن حوزه مطرح شده - مشترکی لفظی است که دو معنای نزدیک به یکدیگر را افاده می‌کند. گاه اصطلاح «ابدال» برای اشاره به مطلق کسانی به کار رفته که صفات نکوهیده و زشت خویش را به صفات نیکو و پسندیده مبدل کرده‌اند که عدد مشخصی برایشان تعیین نشده است. گاه نیز به افراد معدود و معینی از بندگان خاص خدا اطلاق می‌شود که اعداد مختلفی از جمله هفت، چهل و... برای شمارشان بیان شده است[۱۴]. به نظر می‌رسد که این دو معنا از ابدال، بیش از آنکه با هم متضاد و حتی مغایر باشند تا از اجتماعشان در کلمه‌ای واحد اشتراک لفظ لازم بیاید، واجد نسبت عموم و خصوص‌اند و معنای نخست آن اعم از معنای دوم است. البته آنچه موجب شده این تلقی درباره این لفظ به وجود بیاید، در هم آمیختگی بحثی لغوی و تبیین وجه تسمیه «ابدال» با تحدید و تعریف آن است. در برخی مواضع آنچه تعریف پنداشته شده، صرفاً بیان وجه تسمیه این کلمه بوده که در بیشتر موارد امری ذوقی و شخصی است. با این مقدمه می‌توان تعدد مطالبی را که در تشریح معنای ابدال آمده، فهمید. آنچه از بررسی منابع به دست می‌آید این است که متصوفه بیش از آنکه در مقام تعریف و تحدید این لفظ باشند، به بیان وجه تسمیه آن پرداخته‌اند. میبدی دو وجه تسمیه برای این لفظ بیان کرده است. بر اساس وجه نخست، ابدال را بدین نام نامیده‌اند، چون قومی از ایشان از دنیا می‌روند و قومی دیگر جایگزین می‌شوند. مطابق وجه دوم، چون ایشان صفات بھیمی را به اوصاف ملکی تبدیل کرده‌اند، بدین نام خوانده شده‌اند[۱۵]. احمد جام گفته ابدال را بدین نام خوانده‌اند، زیرا بدل پیامبران‌اند[۱۶]. مؤیدالدین جندی وجه تسمیه ابدال را این دانسته که جسم این جماعت به جهت مداومت در مجاهدت و ریاضت، مبدل به جان شده است[۱۷]. سهل تستری معتقد است ابدال را بدین جهت چنین نامیده‌اند که دائماً از حالی به حالی و از علمی به علمی دیگر در زیادت و تغییرند[۱۸]. عبدالقادر گیلانی نیز وجه این نام را آن دانسته که این جماعت از بسیاری امور متعارف حیات مبدل شده‌اند و برای نمونه با وجود اختیار الهی چیزی را اختیار نمی‌کنند[۱۹]. سلطان ولد نیز وجه تسمیه دیگری برای این واژه آورده و گفته است این طایفه را بدین نام خوانده‌اند، زیرا به کیمیای مصاحبت حق متعال از صفات بشری به اوصاف الهی تبدل یافته‌اند[۲۰]. در همه نقل‌های مذکور کوشیده‌اند که ضمن بیان ارتباط واژه ابدال با جماعتی که بدین نام خوانده می‌شوند، تعریفی از آن بیان کنند که البته تعریفی است شرح الاسمی. رو آوردن به چنین تعاریفی به جهت پنهان بودن هویت و ماهیت این افراد است و در چنین مواردی ارائه تعریف حقیقی امکان‌پذیر نیست. از این رو، اگر تعریف و تحدیدی در آثار صوفیه ملاحظه گردد، صرفاً به تشریح برخی امور مخصوص بدیشان منحصر می‌شود. تنها روایتی که از امام رضا(ع) در منابع درباره ابدال موجود است، نیز چنین شیوه‌ای را در تعریف ابدال دنبال می‌کند. ایشان در روایت مذکور در ابتدا وجود ابدال را تصدیق می‌کند و سپس می‌فرماید که ابدال همان اوصیایی هستند که خداوند ایشان را بدل (جانشینان) پیامبران(ع) در زمین قرار داده است و این همواره در عصر همه پیامبران(ع) از ابتدا تا انتها بوده است[۲۱].

امام در این روایت به دقت رابطه میان معنای لغوی این لفظ و وجه استعمال آن را مشخص کرده و نشان داده است که معنای اصلی این واژه مرتبط با جانشینی پیامبران(ع) است و در اصل اصطلاح تبدیل چیزی به چیز دیگر مدنظر نیست، همچنان که در نقل‌های مذکور از عارفان نامبرده، تأکید بسیار بر این وجه وجود دارد. در واقع سخن امام هم مبین معنای لغوی ابدال و هم معنای اصطلاحی آن است. نکته دیگری که در روایت مذکور قابل توجه است این است که بنا بر سخن امام رضا(ع)، ابدال اوصیای پیامبران‌اند و بی‌شک وصی پیامبر باید هم از حیث کمالات معنوی و هم از حیث کارکرد در نظام هستی، با وی اشتراکاتی داشته باشد و گرنه مفهوم وصایت در اینجا بی‌وجه می‌گردد. این مطلب این مسأله را پیش می‌آورد که ابدال چه کسانی هستند که چنین مقامی را حائزند و بنا بر برخی گزارش‌ها مقامشان فوق بهشت دانسته شده است[۲۲] و می‌توانند جانشین پیامبران گردند. پاسخ‌های متعددی به این پرسش داده شده است. چنان که در ادامه ذکر خواهد شد برخی برای ابدال مصادیق مشخص و خاصی را برشمرده‌اند و گاه عدد خاصی را برای ایشان مطرح کرده‌اند و برخی نیز بی آن‌که چنین کنند، از عظمت روحی و معنوی ابدال سخن گفته‌اند. مجلسی وجوه مختلفی را جهت تعیین مصادیق ابدال بیان می‌کند. وی معتقد است از برخی روایات استفاده می‌شود که ابدال در عصر پیامبر اسلام، همان امامان معصوم(ع) هستند. وی پس از این، توضیح می‌دهد که البته با توجه به دعای امام صادق(ع) در حق ابدال، احتمال اینکه ائمه(ع) همان ابدال نباشند، وجود دارد و شاید ابدال همان اصحاب خاص ائمه معصوم(ع) باشند. البته خود وی این وجه را نیز مطرح می‌کند که می‌توان دعای امام صادق(ع) را حمل بر تأکید بر ابدال بودن خود ائمه(ع) کرد. او دیدگاه صوفیه را درباره ابدال دانستن مشایخ عرفا نادرست می‌داند[۲۳]. ابدال دانستن ائمه، ریشه در برخی روایات منقول در منابع شیعی دارد. یکی از مهم‌ترین آنها نقلی است که نعمانی ذکر کرده است. وی حدیثی را نقل می‌کند که بر اساس آن امام صادق(ع) از جابر بن عبدالله انصاری می‌خواهد که محتوای لوح موجود نزد حضرت زهرا(س) را برای آن حضرت تشریح کند. در موضعی از این لوح از ائمه معصوم(ع) تعبیر به «أَبْدَالُ الْأَرْضِ» شده است[۲۴]. در میان عرفا نیز اقوال دیگری وجود دارد. روزبهان بقلی بر این باور است که ابدال همان اهل بیت(ع) و صحابه پیامبر اکرم(ص) هستند[۲۵]. سعدالدین حمویه، چنان که نسفی گزارش می‌کند، معتقد است که ابدال مرتبه‌ای پایین‌تر از مقام ایشان است و دوازده امام، اولیای خاص خداوندند که مقامشان را هیچ فرد دیگری دارا نیست و اساساً جز این دوازده نفر کسی را نباید «ولی» خواند[۲۶]. سهروردی معتقد است که ابدال همان مشایخ راستین صوفیه‌اند که سخنانشان همان کلام پیامبران الهی است[۲۷]. ابونصر سراج به نقل از یحیی بن معاذ اظهار می‌کند هر کس به کرامات و آیات اشاره می‌کند، از ابدال است[۲۸]. در منابع، علاوه بر تنوع مصادیق ابدال، با تعدد عدد ایشان نیز مواجه می‌شویم. برخی منابع تعداد ابدال را هفت نفر دانسته‌اند[۲۹]. قائلان این نظر بر این باورند که ابدال هفت کس‌اند، نه زیاد می‌شوند، نه کم و خداوند اقالیم هفت‌گانه را به واسطه آنان حفظ می‌کند که برای هر اقلیمی بدلی است که ولایت او در آن اقلیم است. بدل اقلیم اول بر قدم خلیل، بدل اقلیم دوم بر قدم کلیم، بدل اقلیم سوم بر قدم هارون، بدل اقلیم چهارم بر قدم ادریس، بدل اقلیم پنجم بر قدم یوسف، بدل اقلیم ششم بر قدم عیسی و بدل اقلیم هفتم بر قدم آدم است. ایشان به رموز و اسراری که خداوند در حرکات سیارات و نزول آنها در منازل مقدر ودیعه نهاده، عارف و آگاه‌اند و به نام‌های عبدالحی، عبدالعلیم، عبدالودود، عبدالقادر، عبدالشکور، عبدالسمیع و عبدالبصیر نامیده شده‌اند[۳۰]. برخی نیز ایشان را چهل نفر دانسته‌اند[۳۱]. برخی نیز تعدادشان را شصت نفر دانسته‌اند. نقل است که شخصی با حضرت الیاس(ع) ملاقات کرد و از ایشان تعداد ابدال را پرسید. ایشان بدو فرمود: ابدال شصت نفرند که پنجاه نفر ایشان از شهر عریش مصر تا کنار فرات حضور دارند و دو نفرشان از شهر مصیصه‌اند و یک نفرشان از عسقلان است و مابقی از دیگر شهرهایند[۳۲]. برخی منابع تعداد ابدال را هفتاد دانسته‌اند و تشریح کرده‌اند که چهل نفر از ایشان در شام و سی نفر در دیگر بلاد زندگی می‌کنند[۳۳]. مستملی بخاری تعداد ابدال را چهارصد نفر می‌داند و البته توضیح می‌دهد که اوتاد و برخی جماعات دیگر نیز جزو این چهارصد نفرند[۳۴]. تعدد و تنوع مصادیق و عدد ابدال در منابع مختلف، رسیدن به دیدگاه واحدی را در این باب دشوار می‌سازد، اما واقع این است که با مراجعه به همین سنخ منابع می‌توان مطالبی را یافت که بر اساس آن وجه اختلافات مذکور دانسته شود. سعیدالدین فرغانی مراتب ابدال را متفاوت دانسته و گفته که در هر مرتبه تعداد خاصی از ابدال حضور دارند. او سه مرتبه را ذکر کرده که در هر یک تعدادی خاص از ابدال وجود دارند. «در مرتبه اول، ابدال سیصدگانه‌اند که غالب بر هر یکی خُلقی باشد از اخلاق سیصدگانه، با تخلق هر یک به جمله این اخلاق که در حدیث آمده است که: «إن لله تعالى ثلاثمائة خلق، من لقي الله بواحد منها مع التوحيد، دخل الجنة». در مرتبه دوم، ابدال چهل‌گانه‌اند که متحقق‌اند به حقایق اطوار چهل‌گانه و حکمت‌های ایشان و غلبه بر هر یک، یکی از آن حکمت‌ها را باشد، چنان که در حدیث آمده است که: «مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِينَ‏ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ». اما مرتبه سوم، ابدال هفت‌گانه‌اند، چهار نفر از ایشان او تاد و دو نفر امام یمین و یسار عالم و یک نفر قطبی است که غوث و کامل و ولی جمله اوست، و مدار این افراد خصوصاً و جمله عالم عموماً بر اوست»[۳۵]. به نظر می‌آید قرابت بسیاری میان آنچه فرغانی درباره قطب ابدال گفته با عبارت بدل الأبدال که شریف رضی در مقدمه نهج البلاغه برای امام علی به کار برده[۳۶] وجود دارد. در عرف اهل عرفان، قطب، رئیس ابدال است[۳۷] و در عرفان شیعی قطب همان امام است، چنان که کفعمی و سید حیدر آملی تصریح کرده‌اند[۳۸]. قریب به بیان فرغانی در سخنان مستملی بخاری نیز دیده می‌شود و او نیز ابدال را صاحب مراتب می‌شمارد و اوتاد و قطب و... را در دایره آن می‌داند[۳۹]. تفاوت مراتب کمالات معنوی ابدال به حدی است که برخی عرفا آورده‌اند که گروهی از ایشان، از مقامات گروهی دیگر بی‌خبرند، چنان که موسی(ع) از خضر(ع) بی‌خبر بود. حتی اگر برخی ابدال بر احوال بعضی دیگر اطلاع یابند، ایشان را خواهند گشت[۴۰]. چنان که در آغاز سخن گذشت، مفهوم ابدال نزد اهل عرفان گاه معنایی اعم دارد و می‌تواند برخی از اعداد و مصادیق متعلق به همین وجه باشد. به این جهت است که عرفا حتی برای انبیا و مرسلین(ع) نیز قائل به وجود ابدال‌اند و معتقدند که ابدال مرسلین از ابدال نبیین افضل‌اند[۴۱]. با این توضیحات می‌توان دانست که همه اعداد و مصادیق گفته شده می‌تواند با توجه به مراتب ابدال وجه درستی داشته باشد و نیازی نیست که برخی اقوال را بر بعضی دیگر ترجیح بدهیم، هر چند برخی شهرت افزون‌تری دارند.

یکی از مباحث مهم در بحث از ابدال، چگونگی وصول ایشان به این مقام است. هم در روایات معصومان(ع) و هم در منابع اهل عرفان مطالبی در باب این دو موضوع وجود دارد. در باب کمالات معنوی ابدال این مسأله اهمیت بسیار دارد که چگونه ایشان به مقام وصایت انبیا که جایگاه بسیار شامخی است، نائل شده‌اند. چنان که از مطالعه متون مذکور به دست می‌آید، مجموعه‌ای از امور در وصول به مرتبه ابدال دخیل‌اند. در وصیت پیامبر(ص) به امام علی(ع) حتی زمان مجامعت مرد با زن و زمان شکل‌گیری نطفه نیز در این امر دخیل دانسته شده است. پیامبر(ص) به امام می‌فرماید: اگر مجامعت زن و مرد در شب جمعه پس از نماز عشا باشد، امید است که فرزند ایشان از ابدال باشد[۴۲]. چنان که از این روایت استفاده می‌شود، چنین توجهی می‌تواند یکی از شروط لازم تولد شخصی از ابدال باشد و شرط کافی به حساب نمی‌آید. در روایات ذکر شده که ابدال اهل طهارت باطنی و توبه و خشوع و رکوع و سجود بسیارند[۴۳]. فضائل و اعمالی نیز بیان شده که فرد را به موضع ابدال نزدیک می‌سازد. از پیامبر(ص) نقل شده است: سه چیز است که در هر کس باشد از ابدال است: رضا به قضای الهی، صرف نظر کردن از محرمات الهی و خشم گرفتن برای خدا[۴۴]. همچنین از ایشان منقول است: هر کس روزی ۲۵ بار برای مردان و زنان مؤمن دعا کند، خداوند حقد و کینه را از سینه وی بر می‌دارد و او را از زمره ابدال قرار می‌دهد[۴۵]. اهل عرفان نیز برای وصول به مقام ابدال مطالبی را بیان کرده‌اند. سمعانی معتقد است اگر کسی خواهان وصول به مقام ابدال است، باید احوال خود را از حالت متعارف تغییر دهد و خلاف عادات معهود خود عمل کند[۴۶]. همچنین گفته‌اند هر کس لقمه حلال خورد و به سنت پیامبر(ص) عمل کند از ابدال می‌گردد[۴۷]. صوفیه برای لقمه حلال در این باب جایگاه مهمی قائل‌اند. ابوحامد غزالی نقل می‌کند: یکی از صالحان طعامی به یکی از ابدال داد و او آن را نخورد. آن صالح از او علت را بپرسید و او پاسخ داد ما جز حلال نخوردیم، به سبب آن دل‌های ما مستقیم باشد و حال ما دائم بماند و ملکوت بر ما کشف شود و آخرت را مشاهده کنیم، و اگر سه روز از آنچه شما می‌خورید ما بخوریم، به چیزی از علم یقین باز نگردیم و خوف و مشاهده از دل‌های ما برود»[۴۸].

برخی مراقبات و ریاضات نیز در یافتن مقام ابدال مهم دانسته شده است. در منابع اهل عرفان مکرر ذکر شده که ابدال، ابدال نمی‌شوند مگر به چهار عمل: خالی کردن شکم، سکوت، شب زنده‌داری و خلوت‌گزینی[۴۹]. بر کم خوردن و کم خفتن و کم گفتن تأکید بسیار کرده‌اند[۵۰]. صوفیه به پیروی از پیامبر اکرم(ص) یکی از مهم‌ترین راه‌های وصول به مقام ابدال را خیرخواهی خلق خدا و به ویژه مؤمنان دانسته‌اند[۵۱]. در این باب منابع روایتی را از پیامبر اکرم(ص) ذکر کرده‌اند که قابل توجه است. بر اساس این منابع، پیامبر(ص) می‌فرماید: ابدال امت من به بهشت می‌رسند، نه به نماز و روزه، بلکه به سخاوت و پاکی و نصیحت و شفقت بر خلق[۵۲]. با توجه به اینکه بر اساس منقولات مذکور، ایمان و عمل صالح در وصول به مرتبه ابدال نقش اساسی دارد، با توجه به آیه شریفه ﴿أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى[۵۳] می‌توان دانست که امکان رسیدن به این مرتبه منحصر در مردان نیست و ابدال زن نیز وجود دارند، چنان که متصوفه نیز در آثار خود بدان تصریح نموده‌اند[۵۴]. البته باید توجه داشت که ایمان و عمل صالح به همراه سلامت نفس، شروط لازم از ناحیه قابل برای رسیدن به مرتبه ابدال است و چنان که از منابع استفاده می‌شود، توفیق و رحمت الهی به عنوان فاعل، خاصیت تمام کنندگی و تکمیل دارد[۵۵].

یکی دیگر از مباحثی که در بحث از ابدال هم در روایات و هم در متون عرفانی بررسی شده، بحث از مکان حضور ابدال است. از امام علی(ع) نقل شده ابدال از اهالی شام‌اند و در روزی که سخت‌ترین روز برای دشمنان ماست، خداوند آنان را گرد هم می‌آورد[۵۶]. همچنین از ایشان منقول است که فرمودند: اهل شام را دشنام ندهید که ابدال از شمار ایشان‌اند[۵۷]. در برخی روایات دیگر نیز این سخن از پیامبر(ص) نقل شده است[۵۸]. در میان عرفا نیز چنین دیدگاهی وجود دارد. برخی از دیگر منابع نیز جایگاه ابدال را در شام در جبل لکام می‌دانند[۵۹]. جبل لکام کوهی است مشرف بر انطاکیه و مصیصه و طرسوس و ادامه یک رشته کوه است که از میان مکه و مدینه آغاز می‌شود و تا شام ادامه دارد و در هر نقطه‌ای به نامی خوانده می‌شود: در اردن، جبل جلیل و در حلب و حماة و حمص، جبل لبنان و آنجا که به انطاکیه و مصیصه می‌پیوندد، جبل لکام خوانده می‌شود[۶۰]. اینکه ابنتیمیه جایگاه چهل نفر از ابدال را در کوه‌های لبنان می‌داند[۶۱] نیز با توضیحی که درباره این کوه گفته شد، و جهش آشکار می‌شود. همچنین است آنچه پیش‌تر از قول حضرت الیاس(ع) گفته شد. البته گفته‌اند که ابدال می‌توانند در مکان‌های مختلف و به شکل‌های گوناگونی در آیند[۶۲]. از جمله مکان‌هایی که گفته شده آنان دائم به آنجا می‌روند، مکه جهت زیارت خانه خداست. غزالی اظهار می‌کند که هیچ روزی خورشید غروب نمی‌کند، مگر اینکه یکی از ابدال، کعبه را طواف کرده باشد[۶۳].[۶۴].[۶۵]

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. روضة الواعظین، ج۲، ص۴۰۵.
  2. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۵۶۹.
  3. الاختصاص، ص۲۰۸.
  4. روضة الواعظین، ج۱، ص۹؛ ج۲، ص۲۸۷؛ مختصر البصائر، ص۴۷۱.
  5. مصباح المتهجد، ج۲، ص۸۰۹؛ فضائل شهر رجب، ص۵۰۸.
  6. الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۷؛ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.
  7. نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۶.
  8. منهاج البراعة، خویی، ج۱، ص۲۸۵؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۴۹-۵۱.
  9. اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۵۳؛ رجال الطوسی، ص۶۰، ۶۴؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۱۶۳؛ خلاصة الأقوال، ص۱۴۸، ۳۰۹.
  10. قوت القلوب، ج۱، ص۲۰۰.
  11. تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۶۲۱.
  12. الرعایة لحقوق الله، ص۳۱۳؛ المسائل فی أعمال القلوب و الجوارح، ص۵۰؛ تفسیر التستری، ص۷۷؛ قوت القلوب، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۷.
  13. مجمع البحرین، ج۵، ص۳۱۹؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۴۹.
  14. موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۸۷.
  15. کشف الأسرار، میبدی، ج۱، ص۲۰۴.
  16. کنوز الحکمة، ص۱۳۷.
  17. نفحة الروح، ص۱۴۹.
  18. تفسیر التستری، ص۷۷.
  19. الفتح الربانی، ص۵۳.
  20. انتهانامه، ص۹؛ معارف، ص۲۷۴.
  21. الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۷؛ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.
  22. انتهانامه، ص۹.
  23. بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.
  24. کتاب الغیبة، نعمانی، ص۶۵.
  25. المصباح فی مکاشفة بعث الأرواح، ص۷۳.
  26. الإنسان الکامل، ص۳۱۹-۳۲۱.
  27. عوارف المعارف، ج۱، ص۹۵.
  28. اللمع فی التصوف، ص۳۲۷.
  29. نفحات الأنس، ص۱۵.
  30. الفتوحات المکیة، ج۲، ص۷.
  31. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۹۶؛ الرد علی الإخنائی، ص۱۸۷؛ کشف المحجوب، ص۲۶۹؛ تذکرة الخواص، ص۱۴۲.
  32. بحار الأنوار، ج۱۳، ص۴۰۲.
  33. مجمع البحرین، ج۵، ص۳۱۹؛ منهاج البراعة، خویی، ج۱، ص۲۸۵.
  34. شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۹۴.
  35. مشارق الدراری، ص۵۳۳-۵۴۴.
  36. نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۶.
  37. شرح شطحیات، ص۳۶۸.
  38. بحار الأنوار، ج۵۳، ص۳۰۱؛ المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۲۱۷.
  39. شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۹۴.
  40. شرح شطحیات، ص۴۲۵.
  41. قوت القلوب، ج۲، ص۱۱۲؛ الفتح الربانی، ص۲۶۹.
  42. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۵۶۹.
  43. مختصر البصائر، ص۴۷۹.
  44. الفردوس بمأثور الخطاب، ج۲، ص۸۴.
  45. الأشعثیات، ص۲۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۴۶.
  46. روح الأرواح، ص۱۹۳.
  47. قوت القلوب، ج۲، ص۴۷۷؛ کیمیای سعادت، ج۱، ص۳۰۶.
  48. إحیاء علوم الدین، ج۲، جزء۵، ص۲۶.
  49. کیمیای سعادت، ج۲، ص۳۵، ۶۵؛ شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۱، ص۴۴۸.
  50. إحیاء علوم الدین، ج۱، جزء ۱، ص۱۱۸.
  51. کیمیای سعادت، ج۱، ص۴۲۲؛ مجموعه آثار سلمی، ج۲، ص۷۴.
  52. ارشاد در معرفت و وعظ و اخلاق، ص۲۶۱؛ کیمیای سعادت، ج۲، ص۱۶۶- ۱۶۷.
  53. «آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن -که همانند یکدیگرید» سوره آل عمران، آیه ۱۹۵.
  54. تنبیه المغترین، ص۹۳؛ کشف المعنی، ص۲۷.
  55. مجموعه آثار سلمی، ج۲، ص۲۳۸.
  56. الأمالی، مفید، ص۳۱.
  57. دلائل النبوة، ج۶، ص۴۴۹.
  58. بحار الأنوار، ج۳۳، ص۲۱۵؛ تذکرة الخواص، ص۱۴۲.
  59. روح الأرواح، ص۶۱۳، آثار البلاد، ص۲۰۶؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۲، ص۷۵۱.
  60. معجم البلدان، ج۵، ص۱۱، ۲۲.
  61. الرد علی الإخنائی، ص۱۸۷.
  62. تفسیر المحیط الأعظم، ج۴، ص۹۹.
  63. إحیاء علوم الدین، ج۱، ج۳، ص۴۴.
  64. منابع: الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی (قرن ۶ق)، تحقیق: سیدمحمدباقر خرسان، مشهد، نشر المرتضی، اول، ۱۴۰۳ق؛ إحیاء علوم الدین، محمد بن محمد غزالی (۵۰۵ق)، تصحیح: عبدالرحیم حافظ عراقی، بیروت، دار الکتاب العربی، اول، بی تا، الاختصاص، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت، دار المفید، دوم، ۱۴۱۴ قی؛ اختیار معرفة الرجال، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تصحیح و تعلیق: میرداماد استرآبادی، تحقیق: سیدمهدی رجایی، قم، مؤسسة آل البیت علیها لإحیاء التراث، اول، ۱۳۶۳ش؛ ارشاد در معرفت و وعظ و اخلاق، عباد الله بن محمد قلانسی نسفی (قرن ۶ق)، تصحیح: عارف نوشاهی، تهران، میراث مکتوب، اول، ۱۳۸۵ش؛ الأشعثیات، محمد بن محمد معروف به ابن اشعث کوفی (قرن ۴ق)، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، اول، بی تا، الأمالی، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة البعثة، تهران، اول، ۱۴۱۷ق؛ الأمالی، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: حسین استاد ولی - علی اکبر غفاری، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق؛ انتهانامه، بهاء الدین بن محمد معروف به سلطان ولد (۷۱۲ق)، تصحیح: محمدعلی خزانه دار لو، تهران، نشر روزنه، اول، ۱۳۷۶ش؛ الإنسان الکامل، عزیز بن محمد نسفی (۶۸۶ق)، تصحیح: ماریژان موله، تهران، نشر طهوری، هشتم، ۱۳۸۶ش؛ آثار البلاد و أخبار العباد، زکریا بن محمد قزوینی (۶۸۲ق)، بیروت، دار صادر، اول، ۱۴۰۴ق؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار غلاا محمد باقر بن محمدتقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۱ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد معروف به ابن عدیم (۶۶۰ق)، تصحیح: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، اول، بی تا؛ تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون (۸۰۸ق)، تحقیق: خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، دوم، ۱۴۰۸ق؛ تذکرة الخواص، یوسف بن فرغلی معروف به سبط بن جوزی (۶۵۴ق)، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۴۱۸ق؛ تفسیر التستری، سهل بن عبدالله تستری (۲۸۳ق)، تصحیح: محمد باسل عیون سود، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۳ق، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، سید حیدر بن علی آملی (۷۸۲ق)، تصحیح: محسن موسوی تبریزی، تهران، وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، سوم، ۱۴۲۲ق؛ تنبیه المغترین، عبدالوهاب بن علی شعرانی (۹۷۳ق)، تصحیح: احمد عبدالرحیم سایح، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، اول، ۱۴۲۵ق؛ خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، حسن بن یوسف معروف به علامه حلی (۷۲۶ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة نشر الفقاهة، اول، ۱۴۱۷ق، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، احمد بن حسین بیهقی (۴۵۸ق)، تحقیق: عبدالمعطلی قلعجی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۵ق؛ رجال الطوسی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق.)، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۱۵ق؛ الرد علی الإخنائی، احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه (۷۷۸ق)، بیروت، المکتبة العصریة، اول، ۱۴۲۳ق؛ الرعایة الحقوق الله، حارث بن اسد محاسبی (۲۴۳ق)، تصحیح: عبدالرحمن عبدالحمید، قاهره، دار الیقین، اول، ۱۴۲۰ق؛ روح الأرواح فی شرح أسماء الملک الفتاح، احمد بن منصور سمعانی (۵۳۴ق)، تصحیح: نجیب مایل هروی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، ۱۳۸۴ش؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، محمد بن احمد فتال نیشابوری (۵۰۸ق)، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۳۷۵ش؛ شرح أصول الکافی، محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا (۱۰۵۰ق)، تصحیح: محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، اول، ۱۳۸۳ش؛ شرح التعرف لمذهب التصوف، اسماعیل بن محمد مستملی بخاری (۴۳۴ق)، تصحیح: محمد روشن، تهران، اساطیر، اول، ۱۳۶۳ ش؛ شرح شطحیات، روزبهان بن ابی نصر بقلی (۶۰۶ق)، تصحیح: هانری کربن، تهران، نشر طهوری، سوم، ۱۳۷۴ش؛ شرح نهج البلاغه، عبدالحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۴ق؛ عوارف المعارف، عمر بن محمد سهروردی (۶۲۳ق)، تصحیح: احمد عبدالرحیم السایح - توفیق علی وهبة، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، اول، ۱۴۲۷ق، الفتح الربانی و الفیض الرحمانی، عبدالقادر بن صالح گیلانی (۵۶۱ق)، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، اول، ۱۴۲۶ق، الفتوحات المکیة، محمد بن علی معروف به ابن عربی (۶۳۸ق)، بیروت، دار صادر، اول، بی تا؛ الفردوس بمأثور الخطاب، شیرویه بن شهردار دیلمی (۵۰۹ق)، تحقیق: سعید بسیونی زغلول، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۶ق؛ فضائل شهر رجب، عبیدالله بن عبدالله معروف به حاکم حسکانی (۴۹۰ق)، تصحیح: محمدباقر محمودی، تهران، وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، اول، ۱۴۱۱ق؛ قوت القلوب فی معاملة المحبوب، محمد بن علی معروف به ابوطالب مکی (۳۸۶ق)، تصحیح: باسل عیون سود، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۷ق، کتاب الرجال، حسن بن علی معروف به ابن داود حلی (۷۴۰ق)، تهران، دانشگاه تهران، اول، ۱۳۴۲ش؛ کتاب الغیبة، محمد بن ابراهیم معروف به نعمانی (قرن ۴ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، ۱۳۹۷ق، کشف الأسرار و عدة الأبرار، احمد بن ابی سعید میبدی (قرن ۶ق)، به کوشش: علی اصغر حکمت، تهران، امیر کبیر، پنجم، ۱۳۷۱ق، کشف المحجوب، علی بن عثمان هجویری (۴۶۵ق)، تصحیح: ژوکوفسکی، تهران، نشر طهوری، چهارم، ۱۳۷۵ش؛ کشف المعنی عن سر أسماء الله الحسنی، محمد بن علی معروف به ابن عربی (۶۳۸ق)، ترجمه و شرح: علی زمانی قمشه‌ای، قم، مطبوعات دینی، اول، ۱۳۸۳ش؛ کنوز الحکمة، احمد بن ابی الحسن معروف به احمد جام (۵۳۶ق)، تصحیح: علی فاضل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، اول، ۱۳۸۷ش؛ کیمیای سعادت، محمد بن محمد غزالی (۵۰۵ق)، تصحیح: حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، یازدهم، ۱۳۸۳ش؛ لسان العرب، محمد بن مکرم معروف به ابن منظور (۷۱۱ق)، تحقیق: أحمد فارس، بیروت، دار صادر، سوم، ۱۴۱۴ق؛ اللمع فی التصوف، عبدالله بن علی طوسی معروف به ابونصر سراج (۳۷۸ق)، تصحیح: رینولد نیکلسون، لیدن، مطبعة بریل، ۱۹۱۴ق؛ مجمع البحرین، فخرالدین بن محمدعلی معروف به طریحی (۱۰۸۵ق)، تحقیق: سیداحمد حسینی، تهران، المکتبة المرتضویة، سوم، ۱۳۷۵ش؛ مجموعه آثار سلمی، محمد بن حسین سلمی (۴۱۲ق)، به کوشش: نصرالله پورجوادی، تهران، نشر دانشگاهی، اول، ۱۳۶۹ش؛ مختصر البصائر، حسن بن سلیمان حلی (۸۳۰ق)، تحقیق: مشتاق مظفر، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۲۱ق؛ المسائل فی أعمال القلوب و الجوارح، حارث بن اسد محاسبی (۲۴۳ق)، تصحیح: خلیل عمران منصور، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۱ق؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین بن محمدتقی معروف به محدث نوری (۱۳۲۰ق)، قم، مؤسسة آل البیت(ع) لإحیاء التراث، دوم، ۱۴۰۸ق؛ مشارق الدراری، سعید بن محمد فرغانی (قرن ۸ق)، تعلیق: جلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، دوم، ۱۳۷۹ق؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، اول، ۱۴۱۱ق، المصباح فی مکاشفة بعث الأرواح، روزبهان بن ابی نصر بقلی (۶۰۶ق)، تحقیق و تصحیح: عاصم ابراهیم کیالی حسینی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۸ق؛ معارف، بهاء الدین بن محمد معروف به سلطان ولد (۷۱۲ق)، تصحیح: نجیب مایل هروی، تهران، مولی، اول، ۱۳۶۷ ش؛ معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله رومی حموی (۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المقدمات من کتاب نص النصوص، حیدر بن علی آملی (قرن ۸ق)، تصحیح: هانری کربن، تهران، توس، دوم، ۱۳۶۷ ش؛ من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، ۱۴۰۴ق؛ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، حبیب الله بن محمد هاشمی خویی (۱۳۲۴ق)، ترجمه: حسن حسن زاده آملی - محمد باقر کمره‌ای، تحقیق: ابراهیم میانجی، تهران، المکتبة الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۰ق؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، محمدعلی تھانوی (۱۱۵۸ق)، تحقیق: علی دحروج، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، اول، ۱۹۹۶م؛ نفحات الأنس من حضرات القدس، عبدالرحمن بن نظام الدین معروف به جامی (۸۹۸ق)، تصحیح: محمود عابدی، تهران، نشر اطلاعات، سوم، ۱۳۷۵ش؛ نفحة الروح و تحفة الفتوح، مؤید بن محمود جندی (۷۰۰ق)، تصحیح: نجیب مایل هروی، تهران، مولی، اول، ۱۳۶۲ش؛ نهج البلاغة، محمد بن حسین موسوی معروف به سیدرضی (۴۰۶ق)، تحقیق و تصحیح: صبحی صالح، قم، دار الهجرة، اول، ۱۴۱۴ق.
  65. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اَبدال»، دانشنامه امام رضا، ص ۲۹۱.