علم غیب در لغت: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'علامه جوادی آملی' به 'علامه جوادی آملی') |
(←پانویس) |
||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] | ||
[[رده:علم غیب]] | [[رده:علم غیب معصوم]] | ||
[[رده:مدخل برگرفته از پرسمان]] | [[رده:مدخل برگرفته از پرسمان]] | ||
{{علم معصوم افقی}} | {{علم معصوم افقی}} |
نسخهٔ ۲۰ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۴
غیب در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.[۲].
تعریف غیب در کتابهای لغت
- در دیوان الأدب فارابی (ت ۳۵۰ ه) آمده است: «در مورد شهادت (حضور) گفته میشود: آن را مشاهده کرد، نقیض و نقطه مقابل آن یعنی از او غایب شد»[۳].
- در تهذیب اللغة ازهری (ت ۳۷۰ ه) نیز آمده است: «ابوالعباس درباره ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾[۴] از اعرابی نقل میکند که گفته است: به خداوندایمان میآورند. میگوید: همچنین غیب به معنای آن چیزی است که از دیدگان پنهان است هرچند در قلبها حاضر باشد»[۵].
- جوهری (ت ۳۹۳ ه) در تاج اللغة و صحاح العربیة آورده است: «الغیب یعنی هر آنچه از شما غایب است. غیبت کردن زمانی است که در غیاب کسی سخن بگویند، اسم آن غیبت است یعنی پشت سر انسان درباره چیزی که پنهان است سخن گفته شود که اگر بشنود، ناراحت میشود. اگر حقیقت داشته باشد غیبت نامیده میشود و اگر دروغ باشد بهتان نامیده میشود»[۶].
- ابن فارس (ت ۳۹۵ ه) در معجم مقاییس اللغة میگوید: «(غیب) غین، یا و باء، اصلی که دلالت میکند بر پوشیده شدن چیزی از دیدگان، سپس از آن ریشه قیاس شده است که غیب به معنای هر آن چیزی است که جز خدا کسی آن را نمیداند. و گفته میشود: غابت الشمس خورشید غایب شد (غروب کرد) و «غاب الرجل عن بلده» مرد از سرزمین خود غایب شد. و اغابة المرأة به معنای زنی است که شوهرش از او غایب گردیده که به او المغیبة میگویند. وقعنا فی غیبة و غیابة در غیبت قرار گرفتیم یعنی در فرورفتگی زمین که اشیاء در آن پنهان میشوند. خداوند در داستان حضرت یوسف (ع) میفرماید: ﴿أَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ﴾[۷] او را در قعر چاه قرار دادند. «الغابة» به معنای جنگل و بیشه است که جمع آن «غابات» و «غاب» است و جنگل به این واژه نامیده شده چون پوشیده شده از درختان است که هر چیزی در آن پنهان میشود. کلمه «غیبت» به معنای بدگویی درباره مردم، از همین ماده است، زیرا این بدگویی گفته نمیشود مگر در غیاب شخص»[۸].
- ثعالبی (ت ۴۲۹ ه) در فقه اللغة مینویسد: «هر آنچه از دیدگان غایب شود و در قلبها موجود باشد، غیب است»[۹].
- ابن سیده (ت ۴۵۸ ه) در المخصص بیان میکند: «ابو زید میگوید: غاب الرجل غیباً و غیاباً و مغیباً و تغیّب یعنی دور شد، یا پنهان شد پس آشکار نیست. ابن سکیت هم میگوید: بنو فلان یشهدون أحیاناً و یتغایبون أحیاناً: بنو فلان گاهی حضور دارند و گاهی غیبت دارند»[۱۰]. همچنین در این کتاب آمده است: غاب عنی الأمر؛ یعنی امر بر من پوشیده شد و غابت الشمس و سائر النجوم؛ یعنی خورشید و سایر ستارگان غروب کردند»[۱۱].
- راغب اصفهانی (ت ۵۰۲ ه) در مفردات غریب القرآن میگوید: «شهادت و گواهی سخنی است که از روی علم و آگاهی صادر میشود که با مشاهده بصیرتی یا چشمی حاصل میشود» و در این کتاب آمده است: «سخن خداوند ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾» یعنی آنچه از حواس و دیدگان مردم و آنچه به وسیله حواس و دیدگان مشاهده میکنند، غایب است». ایشان در ادامه آورده است: «و گفته میشود شاهد فلان قضیه بودم یعنی در آن حضور داشتم»[۱۲]. همچنین ایشان درباره واژه غیب میگوید: «الغیب مصدر است، زمانی که خورشید و سایر ستارهها از دیدگان مخفی شوند، گفته میشود: غابت الشمس و غیرها، گفته میشود غاب عنی کذا یا خداوند در آیه قرآن میفرماید: ﴿أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[۱۳] و در مورد هر چیزی که از حواس غایب باشد به کار میرود و آنچه از علم انسان پنهان میشود، به معنی غایب است خداوند میفرماید: ﴿وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[۱۴] و گاهی به چیزی غیب یا غایب گفته میشود نسبت به مردم نه نسبت به خداوند، زیرا هیچ چیزی از او غایب نمیشود چنانچه هیچ ذرهای در آسمانها و زمین، از او پوشیده نگردد»[۱۵]. همچنین راغب آورده است: «و سخن خداوند که میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ یعنی آنچه از شما غایب است و شما آن را نمیبینید» و نیز سخن خداوند در وصف زنان که میفرماید: ﴿حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ﴾[۱۶] یعنی زنانی که در غیاب شوهر کاری که موجب ناراحتی او شود، انجام نمیدهند». همچنین ایشان در جای دیگر میگوید: ﴿وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[۱۷] یعنی از آن جهت که با چشم سر و چشم دل آن را درک نمیکردند»[۱۸].
- ابن منظور (ت ۷۱۱ ه) در لسان العرب مینویسد: «و غیب یعنی هر آنچه از شما پنهان گردیده است». همچنین آورده است: «و گفته میشود: صدایی از ما ورای غیب شنیدم یعنی از جایی که نمیبینم» و در سخن واژه غیب بسیار تکرار میشود که به معنای هر آن چیزی است که از دیدگان غایب است و فرقی نمیکند که در قلب وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد. و غاب عنِّی الأمرُ غَیباً و غیاباً و غَیبَةً و غَیبُوبَةً و غُیُوباً و مَغاباً و مَغِیباً و تغَیَّب یعنی پنهان شد»[۱۹].
- فیومی (ت ۷۷۰ ه) در مصباح المنیر میگوید: «و ضَلَّ البعیر یعنی مکانش پنهان شد و مخفی گردید».
- زبیدی (ت ۱۲۰۵ ه) در تاج العروس آورده است: «و غیب یعنی هر آنچه از شما غایب است، مثل اینکه مصدر به معنای فاعل است و در کشاف نیز مانند آن آمده است... و شَمِر میگوید: هر مکانی که روشن نباشد، چه چیزی در آن وجود دارد، غیب است و همچنین جایگاهی که ما وراء آن مشخص نباشد، غیبت است و جمع غیب، غیوب است»[۲۰].[۲۱].[۲۲]
جمعبندی
- تعریف غیب به «آنچه از دیدگان غایب است» و به «آنچه مخفی است» مانع اغیار نیست زیرا آنچه شخص نابینا میشنود داخل در شهادت و حضور است و حب و بغض و ناراحتی و شادی و آرزو و همّ و غمّ همگی از دیدگان غایب هستند و همگی از امور مخفی هستند ولی در عین حال نسبت به صاحب این حالات داخل در امور حضوری هستند.
- تعریفی که راغب در مفردات ذکر کرده[۲۳]، نسبت به آنچه از لسان العرب نقل شد، بهتر است، غیر از اینکه باید توجه داشت ظاهر کلام ایشان درباره حواس، این است که حواس ظاهری مراد است و بر او اشکال میشود که حب و بغض و شادی و ناراحتی و امثال آن از حواس غایب هستند، ولی برای صاحبشان غایب نیستند چرا که انسان نسبت به حب و شادی خود علم حضوری دارد.
- نسبت به تعریفهایی که ذکر شد اشکال در آنچه زبیدی بیان کرده روشنتر است، زیرا آنچه از من غایب است غیب نسبت به من است ولی نسبت به کسانی که حاضر هستند غیب نیست.
بنابراین، تعریف صحیح غیب این است که غیب نقطه مقابل شهادت و آنچه نزد انسان نیست، چنانچه قرآن بر آن دلالت دارد. پس هر آنچه حواس ظاهری و باطنی آن را درک نمیکند، غیب است[۲۴].
علم غیب در لغت
لغتشناسان با عبارتهای گوناگون، «غیب» را معنا کرده و برخی نوشتهاند: «به هر چیزی که از تو پنهان باشد، غیب گفته میشود»[۲۵]. بعضی گفتهاند غیب به هر چیز گویند که از چشم پنهان باشد[۲۶].
جعفر سبحانی مینویسد: «غیب در لغت عرب به معنای امر پوشیده از حس است در برابر شهود که به معنای محسوس با یکی از حواس میباشد»[۲۷]. بنابراین غیب از نظر لغتشناسان یعنی پنهان، چیزهای پشت پرده و به طور کلی، تمام آنچه از نظر حواس ظاهری پنهان است. گاهی معنای غیب در قرآن، همان معنای لغوی آن است؛ مانند آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾[۲۸].
علم غیب، علمی است که شناخت آن به کمک اسباب عادی صورت نمیپذیرد[۲۹]، بلکه بدون آموختن از افراد دیگر بشر به دست میآید و موهبت الهی است که خدا به هر که بخواهد، عطا کند[۳۰]. علامه جوادی آملی در مورد علم غیب مینویسد: «علم غیب، ترکیب اضافی به معنای غیبدانی و غیبگویی و دانش و آگاهی به امور پنهان و چیزهایی است که با حواس قابل درک نیستند»[۳۱].
توجه به این نکته ضروری است که غیب، امری نسبی میباشد؛ زیرا ممکن است چیزی که برای فردی از افراد انسان مخفی باشد و برای او غیب محسوب شود، برای دیگری آشکار باشد. بنابراین اگر برای شخصی به اذن خدا امری که برای دیگران غایب است، آشکار شد، او عالم به غیب و امور پنهان از دیگران میشود. مطلب دیگر آن است که آنچه در این نوشتار از غیب مد نظر میباشد، علم به امور غیبی است، نه علم به غیب؛ زیرا علم به غیب، خاص خداست و توضیح آن در فصل «قلمرو علم امام» میآید.[۳۲]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منبعشناسی جامع علم غیب
منابع
پانویس
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص ۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
- ↑ فارابی، دیوان الأدب، ج ۲ ص۲۲۹.
- ↑ «همان کسانی که «غیب» را باور دارند» سوره بقره، آیه ۳.
- ↑ ازهری، تهذیب اللغة ج ۳ ص۱۰۶.
- ↑ جوهری، الصحاح ج ۲ ص۲۹.
- ↑ «او را در ژرفگاه چاه بیندازید» سوره یوسف، آیه ۱۰.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة ج ۴ ص۴۰۳.
- ↑ ثعالبی، فقه اللغة، ج ۴ ص۴۰۳.
- ↑ ابن سیده، المخصص ج ۳ ص۵۶.
- ↑ ابن سیده، المخصص ج ۴ ص۳۴.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات غریب القرآن ص۲۶۸.
- ↑ «یا او از غایبان است؟» سوره نمل، آیه ۲۰.
- ↑ «و هیچ (چیز) پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر که در کتابی روشنگر (آمده) است» سوره نمل، آیه ۷۵.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات غریب القرآن ص۳۶۶.
- ↑ سوره نساء، آیه ۳۴.
- ↑ «و (اکنون) از جایی دور تیر به تاریکی میافکنند» سوره سبأ، آیه ۵۳.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات غریب القرآن ص۳۶۶.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب ج ۱ ص۶۵۴.
- ↑ زبیدی ج ۲ ص۲۹۵.
- ↑ چنانچه علامه طباطبائی نیز به همین معنا اشاره کرده است، او میگوید: «غیب نقطه مقابل شهادت و حضور است و بر هر چیزی که محسوس نباشد، منطبق میشود» المیزان ج ۱ ص۴۵.
- ↑ جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب.
- ↑ مراد راغب درمورد سخن خداوند متعال است که میفرماید: ﴿أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾ و درباره هر چیزی که از حواس غایب باشد، به کار میرود.
- ↑ جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب.
- ↑ زبیدی، تاجالعروس، ج۳، مدخل «غیب»، ص۴۹۷: الغیب، کل ما غاب عنک. ابنمنظور، لسانالعرب، ج۱، مدخل «غیب»؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ ابنفارس، مجمع المقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳، باب الغین و الیاء.
- ↑ جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ص۴۰۷: أن الغیب یطلق فی اللغة، علی الأمر الغائب عن الحس فی مقابل الشهود الذی یطلق علی المعنی المحسوس بأحد الحواس.
- ↑ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم و تو هنگامی که آنان تیرچههای (قرعه) خود را (در آب) میافکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه میورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
- ↑ جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ص۴۰۲-۴۰۷.
- ↑ شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۷۸۰.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۳، ص۴۱۴، ذیل عبارت «علم غیب».
- ↑ یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی، ص ۲۵.