نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
تا قبل از میلاد، اطلاع چندانی از "تدمر" در دست نیست. وجه تسمیه این شهر به درستی مشخص نیست. گویا این نام برگرفته از لفظ عربی "تمر" به معنای خرماست. این نام در دورههای بعدی به دست یونانیان و رومیان به "پالمیرا" (نخل خرما)تغییر یافت[۱].
در برخی منابع آمده است که هسته نخست این شهر در کنار چشمهای پرآب به نام "افقی"، بنا نهاده شد. این اعراب به کمک اعراب بیابانگرد، عهدهدار راهنمایی و هدایت کاروانهایی بودند که از بادیةالشام عبور میکردند و به مبادله کالاهای بازرگانی میپرداختند. آنها به تدریج با آرامیان درآمیخته و خط و زبانشان را پذیرفتند[۲].
تدمر در محل تلاقی راههای تجاری قرار داشت. این راهها بینالنهرین را به سوریه و آسیای صغیر در شمال را به نواحی جنوبی آن مرتبط میساختند؛ از این رو این شهر در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد به عنوان منزلگاهی مهم شناخته شد[۳]. در این زمان، توسعه و ثروت تدمر، سبب حمله اقوام بیابانگرد به آنجا شد. این تهاجمات، آسیبهای جبرانناپذیری بر تدمر وارد آورد؛ به گونهای که تا مدتها نامی از این شهر در کتابهای تاریخی دیده نمیشود؛ اما در سده نخست قبل از میلاد، تدمر، رونق گذشتهاش را باز یافت[۴]. واقع شدن این مکان، میان ایران و روم نیز بر اهمیت آن میافزود. آنها برای حفظ موجودیت خود میان دو دولت، توازن را حفظ کرده، از اصل بیطرفی بهره میجستند[۵].
تدمر در قرنهای نخست میلادی، مستعمره دولتروم تدمریان در ظاهر تابع دولتروم بودند؛ اما استقلال داخلی داشتند[۶] و خودشان به دریافت مالیات و عوارض گمرگی میپرداختند. البته بخشی از درآمدهای عمومی را به خزانهدولتروم واریز میکردند.
حاکم تدمر، مأموریتدفاع از مرزهای شرقی را نیز به عهده داشت[۷]. مابین سالهای ۱۳۰ تا ۲۷۰ م پررونقترین دوران تدمر رقم خورد؛ زیرا در این زمان، بازرگانی جهانی تدمر در مشرقزمین تا چین گسترده بود[۸].
شهرت تدمریان به عنوان مردمی جنگاور، زمانی آغاز شد که "اذینه" (اودیناتوس) در سال ۲۶۵ م توانست شاپور اول را از سوریه بیرون کند. او به علت اقداماتش به لقبهایی چون "دوکس اوریتانتیس" (نائبرئیس امپراتور در شرق) مفتخر شد؛ اما چهار سال بعد در سال ۲۶۷ م، اذینه، همراه پسر بزرگش در حمص با حیلهرومیان کشته شدند[۹].
بعد از مرگ اذینه، همسرش زنوبیا (زباء) به نیابت از فرزند کوچکش "وهب اللات" اداره امور را به دست گرفت[۱۰]. او با درایت خود، حدود کشورش را گسترش داد، مصر و قسمت اعظم آسیای صغیر را ضمیمه کشورش کرد و در سال ۲۷۰ م اسکندریه- دومین شهر امپراتوری روم - را تصرف کرد[۱۱]. "زنوبیا" برای استقلال کامل تدمر تلاش بسیار کرد و سرانجام در سال ۲۷۳ م از "آورلیانوس"، امپراتور روم، شکست خورد و به اسارت در آمد. بدین ترتیب، عصر طلایی امیرانِ تدمری پایان یافت[۱۲][۱۳].