مخالفان علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
این مدخل از زیرشاخه‌های بحث امام علی است. "امام علی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام علی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مخالفان علی

امیرمؤمنان (ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست؛ اصحاب جمل که آنان را ناکثین خواند، اصحاب صفین که آنها را قاسطین نام نهاد و اصحاب نهروان یعنی خوارج که آنها را مارقین نامید. ناکثین پول‌پرستان، صاحبان مطامع و طرفداران تبعیض بودند. سخنان علی (ع) درباره عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است. روح قاسطين، روح سیاست‌بازی و تقلب و نفاق بود. آنها می‌کوشیدند زمام حکومت را در دست گرفته و بنیان حکومت علی (ع) را فرو ریزند. جنگ علی (ع) با معاویه و افراد او در حقیقت جنگ با نفاق و دورویی بود. دسته سوم که مارقین هستند عصبیت‌های ناروا، خشکه‌مقدسی‌ها و جهالت‌های خطرناک داشتند.[۱]

ویژگی‌های اصلی مخالفان علی

جهل: از اصلی‌ترین ویژگی‌ها که هم در خوارج و هم در یاران معاویه وجود داشت، جهل است. جهل شامیان سبب شد تا معاویه بتواند آنچه می‌خواهد با نام اسلام ترویج کند. هنگامی که پیک علی (ع) در شام بود، معاویه در روز چهارشنبه گفت: اعلام نماز جمعه کنید و در همان روز نماز جمعه خواند و کسی هم اعتراض نکرد. مخفیانه نماینده علی (ع) را خواست و به او گفت: به علی (ع) بگو با صدهزار شمشیرزن به سراغ تو می‌آیم که چهارشنبه را از جمعه تشخیص نمی‌دهند.[۲] خوارج نیز چنان جاهل بودند که برای دشمنی خود با علی (ع)، فلسفه و مبنا ساخته بودند و آن را به صورت یک مذهب و روش دینی درآوردند؛ یعنی تعصب را با جهل آمیختند.[۳] در اوصاف خوارج در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.

نفاق: نفاق، بارزترین مشخصۀ معاویه و طرفداران او بود که بخش مهمی از مخالفان امام علی (ع) را تشکیل می‌دادند و علی (ع) سالیان متمادی مشغول مبارزه با آنها بود. مشکل‌ترین مبارزه‌ها مبارزه با نفاق است. مبارزه با زیرک‌هایی که احمق‌ها را وسیلۀ خود قرار می‌دهند. این پیکار چون مبارزه با جریان پنهان است از مبارزه با کفر دشوارتر است. نفاق دو رو دارد: روی ظاهر که اسلام است و چهرۀ باطن که کفر و شیطنت است و درک آن برای مردم عادی بسیار دشوار و گاهی ناممکن است؛ چون درک توده‌ها از ظاهر فراتر نمی‌رود. پیامبر (ص) فرمودند: من بر امتم از مؤمن و مشرک نمی‌ترسم، بلکه از منافق دانای زمان می‌ترسم که آنچه را می‌پسندد، می‌گوید و آنچه را ناشایست می‌داند، می‌کند. هر قدر در جامعه‌ای افراد احمق و جاهل بیشتر باشد بازار نفاق داغ‌تر است، زیرا جاهل ابزار دست منافق است.[۴] تاریخ اسلام گواه این مطلب است که هرگاه مسلمانان با کفر روبه‌رو شده‌اند پیروز گشته و هر زمان در مقابل جبهۀ نفاق قرار گرفته‌اند مغلوب شده‌اند؛ زیرا شناخت و مبارزه با جبهۀ کفر آسان و تشخیص خط نفاق بسیار مشکل است.[۵] در میان دشمنان امیرمؤمنان (ع) از سرکردۀ جبهه نفاق معاویه بود. او در هر زمان برای حفظ حکومت خود از ترفندی سود می‌جست. هنگامی که عثمان در اثر انحرافاتش در محاصره مخالفان و نیازمند حمایت بود، معاویه هیچ کمکی به او نکرد. زیرا او به خوبی دریافته بود که در چنین شرایطی مرده عثمان بیشتر از زنده او مفید است؛ از این‌رو با وقت‌کشی زمینه را برای قتل او فراهم ساخت. بلافاصله پس از کشته‌شدن عثمان، معاویه جاسوسان خود را گسیل داشت تا لباس خون‌آلود و انگشت بريدۀ عثمان را به شام آوردند. او نیز پیراهن خلیفۀ سوم را بر سر دروازه شام یا مسجد جامع دمشق آویزان کرد و در خطبه‌ای عوام‌فریبانه در غم کشته شدن خلیفۀ مظلوم به شدت گریست و مردم را به انتقام‌جویی و خون‌خواهی تحریک کرد. مردم که از قتل مظلومانۀ عثمان به شدت ناراحت بوده و امام علی (ع) را قاتل او می‌دانستند، برای خون‌خواهی عثمان حاضر به جنگ با علی (ع) شدند.[۶] اکثر مردم دوره‌های پیشین باور نمی‌کردند که معاویه در قتل عثمان دست داشته و یا حداقل در دفاع از او کوتاهی کرده باشد، زیرا هر دو اموی بوده، پیوند قبیله‌ای بسیار محکمی داشتند. معاویه بارها از حمایت و محبت عثمان بهره‌مند بود. اما امام علی (ع) با تیزبینی توانست تشخیص دهد که معاویه برای قتل عثمان زمینه‌چینی کرده و در لحظاتی که کاملاً قادر به حمایت بود، او را تنها گذاشت. امیرمؤمنان (ع) در نامه ۲۸ و ۳۷ نهج البلاغه این نکته را به معاویه گوشزد کرده‌اند: تو بسیار مسئله عثمان و قاتلان او را مطرح می‌کنی، در حالی که تا جایی که یاری او به سود تو بود وی را حمایت کردی، ولی آنجا که یاری تو به سود عثمان بود وی را تنها گذاشتی و با وقت‌کشی زمینه مرگ او را فراهم آوردی.[۷] معاویه در خون‌خواهی عثمان، هم بهانه‌ای برای مبارزه با امام علی (ع) پیدا کرد و هم توانست خود را در نظر عوام مردم به ابزار دین مجهز کند. امویان پس از حکومت عثمان، بر بیت‌المال و مناصب حکومتی دست یافتند. تنها عامل نیرومندی که کسر داشتند دیانت بود. او پس از قتل عثمان خود را مؤمن و مدافع خون ریخته شدۀ خليفۀ مظلوم جلوه داد و با زبردستی این عامل را نیز استخدام کرد. او با سر دادن آیه ۳۳ سوره اسراء ﴿﴿وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا؛ هرکس مظلومانه کشته شود ما برای ولی او حقی قرار داده‌ایم توانست سپاهی به نام دین ضد امام علی (ع) تجهیز کند. معاویه پس از این ماجرا با اجیر کردن روحانی‌نمایان پول‌پرستی همچون ابوهریره، عامل روحانیت را نیز در اختیار گرفت.[۸] او در جنگ صفین نیز هنگامی که خود را در آستانه شکست می‌دید منافقانه دستور داد قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها کردند و به سپاه امام علی (ع) گفت: قرآن در میان ما و شما حاکم است. در حالی که او نه اهل قرآن بود و نه اعتقادی به آن داشت. او برای رسیدن به هدف‌های خود از تظاهر به هر عقیده‌ای بهره می‌برد.[۹] معاویه حتی پس از شهادت امام علی (ع) دست از دشمنی با وی بر نداشت. او پس از مشاهده تأثیر روش و اندیشه امام علی (ع) بر جان‌ها، دستور داد بر ایشان در منابر و خطابه‌ها لعن کنند. طرفداران علی (ع) را به هر بهانه‌ای هرچند به ناروا دستگیر می‌کرد و با هزینه‌های مالی فراوان برخی را به جعل حدیث ضد امام علی (ع) و به نفع امویان تشویق می‌کرد. این سنت سوء تا سال‌ها پس از مرگ معاویه نیز ادامه داشت.[۱۰]

تعصب باطل: یکی از ویژگی‌های برخی دشمنان امام علی (ع) جمود و تعصب باطل بود که بیش از همه در میان خوارج دیده می‌شد و می‌توان گفت خوارج نخستین جریان جمود فکری و تعصب باطل در دنیای اسلام هستند. ایشان عقل و منطق را در اجرای دین به کار نبرده و سرسختانه بر ظاهر تأكيد می‌کردند. ظاهربینی آنان ضربه‌های سختی به جامعه اسلامی وارد آورد. جمود و جهالت ایشان به قدری بود که توطئه قتل امام علی (ع) را در شب نوزدهم رمضان ترتیب دادند تا اجر بیشتری از این عبادت ببرند.[۱۱] از آنجا که خوارج مهم‌ترین دشمنان امام علی (ع) بودند، ایشان را به‌طور جداگانه بررسی می‌نماییم.[۱۲]


خوارج

پیدایش خوارج: خوارج در لغت به معنای شورشیان است. پیدایش این گروه به جنگ صفين باز می‌گردد. در آخرین روزی که سپاه امام علی (ع) در آستانه پیروزی بود سپاه معاویه قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند تا یاران علی (ع) دچار تردید شوند. علی (ع) با تیزهوشی دستور به ادامه جنگ داد و فرمود: حقیقت قرآن منم و این کاغذها ظاهر قرآن است. کاغذ قرآن در برابر حقیقت آن احترامی ندارد. اصحاب خاص امام علی (ع) به رهبری مالک اشتر به جنگ ادامه دادند، ولی برخی افراد ظاهربین نادان و مقدس‌نمای فاقد تشخیص، امام را به ترک جنگ مجبور کردند. تلاش علی (ع) برای روشن کردن این افراد بی‌فایده بود و حضرت به ناچار حکمیت را پذیرفت. عمروعاص از سوی معاویه حکم شد و امام علی (ع) نیز عبدالله بن عباس را معرفی کرد؛ اما این جاهلان به بهانۀ خویشاوندی او با علی (ع)، با این پیشنهاد مخالفت کردند. امام علی (ع) مالک اشتر را معرفی کرد که با او نیز مخالفت کردند. سرانجام ابوموسی اشعری را که فردی احمق و با گرایش‌هایی ضد علی (ع) بود، معرفی کردند. او نیز با ساده‌لوحی از عمروعاص فریب خورد و معاویه برای خلافت تعیین شد. پس از این رسوایی، مقدس‌نمایان، امام را مقصر دانستند و مدعی شدند حکمیت انسان کفر است و حکم تنها از آن خداوند است. آنها امام علی (ع) را کافر دانسته و او را به توبه و استغفار امر کردند، اما علی (ع) این کار را نپذیرفت و ایشان حکم ارتداد علی (ع) را صادر کردند. این عده در آینده‌ای نه چندان دور باغی و شورشی شدند و به خوارج لقب یافتند. حزب سیاسی ایشان کم‌کم تبدیل به یک جریان فاسد عقیدتی با اصول عقایدی خشک و شکننده شد.[۱۳] در میان دشمنان امام علی (ع) خطر خوارج بیش از دیگران و مقابله با ایشان نیز دشوارتر بود؛ زیرا تقوای ظاهری آنان هر مؤمن نافذالايمانی را به تردید وا می‌داشت. جوی تاریک و فضایی پر از شک و تردید به وجود آمده بود. امام علی (ع) در عظمت مقابله با خوارج فرمودند: تنها من بودم که چشم این فتنه را درآوردم. کسی غیر از من جرأت چنین اقدامی را نداشت. در آن شرایط موج تاریکی و شبهه‌ناکی بالا گرفته بود.[۱۴] امام علی (ع) می‌دانست که قوت گرفتن ایشان اسلام را به جمود و تحجر و ظاهرگرایی می‌کشاند و لطمه جبران‌ناپذیری بر اسلام وارد می‌سازد.[۱۵]

اوصاف خوارج: روحیه خوارج مرکب از زشتی و زیبایی است ولی در مجموع روحيۀ خطرناک و وحشتناکی است که آنها را در صف دشمنان امام علی (ع) قرار داد.

  1. فداکاری و مبارزه؛ آنها روحیه‌ای مبارزه‌گر و فداکار داشتند و در راه عقیده خویش سرسختانه می‌کوشیدند. معاویه پدر یکی از خوارج را به دنبال پسرش فرستاد. پدر که نتوانست فرزندش را منصرف کند عاقبت به او گفت: می‌روم و کودک خردسالت را می‌آورم تا او را ببینی و به واسطه مهر پدری از این کار دست برداری. فرزند پاسخ داد: به خدا قسم، من به ضربتی سخت مشتاق‌ترم تا به فرزندم.
  2. تمسک و عبادت؛ خوارج بسیار متنسک بودند؛ به احکام اسلام سخت پایبند بودند. ابن عباس درباره ایشان به علی (ع) می‌گوید: دوازده هزار نفر که از کثرت عبادت پیشانی‌هایشان پینه بسته و از فرط سجده، دست‌هایشان مانند پاهای شتر سخت شده است. پیراهن کهنه و مندرس دارند ولی بسیار مصمم و قاطع هستند. ابن عباس از دیدن تقوای آنها در حیرت افتاده بود. او می‌بایست با کسانی می‌جنگید که از وی عابد‌تر و زاهدتر بودند. از او کمتر گناه می‌کردند و حتی یک دروغ نمی‌گفتند و یاران علی (ع) تنها با اطمینان به او بود که توانستند با افرادی با چنین ظاهر نورانی جنگ کنند.[۱۶]
  3. جهل و نادانی؛ ایشان مردمی جاهل و نادان بودند. حقایق را نمی‌فهمیدند و معارف را بد تفسیر می‌کردند. خوارج با روح فرهنگ اسلامی ناآشنا بودند. امام علی (ع) می‌فرماید: ایشان مردمی خشن، فاقد اندیشۀ عالی و احساسات لطیف، مردمی پست، برده‌صفت، اوباش هستند که از هر گوشه‌ای جمع شده و از هر ناحیه‌ای گرد هم آمده‌اند (ریشه ندارند) و باید تربیت شوند و تعلیمات دینی ببینند. باید کسی قیم آنها باشد و برایشان حکومت کند. اینها مانند مهاجرین و انصار نبودند که تربیت‌شدۀ پیامبران باشند.[۱۷] جهالت این گروه باعث تردید و گمراهی دیگران نیز می‌شد. آنان آن‌چنان جاهل بودند که در تمجيد عمل ابن ملجم، قاتل علی (ع) شعری بدین مضمون سرودند: ارزش عمل او از عبادت تمام انسان‌ها بالاتر است.[۱۸]
  4. کوته‌بینی و تنگ‌نظری؛ مردمی کوته‌بین و تنگ‌نظر بودند. تنها خود را اهل هدایت دانسته و سایر مردم را در ضلالت و گمراهی و جهنمی می‌شمردند. تنگ‌نظری خود را به صورت عقیده‌ای دینی مطرح می‌کردند. افراد را با ارتکاب یک کبيره مثل دروغ یا غیبت، کافر و مستحق خلود در آتش می‌دانستند.
  5. ظاهربینی و ساده‌لوحی؛ خوارج تنها به ظاهر عبادت‌ها توجه داشته و در اثر ناآشنایی با روح فرهنگ اسلامی به راحتی فریب می‌خوردند. مانند ماجرای بر نیزه کردن قرآن که فریب ظاهر قرآن را خوردند.[۱۹]
  6. تزلزل و بی‌ثباتی در عقیده؛ ایشان به دلیل فقدان بینش عمیق به سرعت اختلاف‌نظر پیدا کرده و تغییر عقیده می‌دادند. مثلاً ایشان نخست بر حکمیت تأکید داشتند و سپس آن را به شدت محکوم کرده و مساوی كفر دانستند و یا اینکه ابتدا وجود خلیفه و حاکم را غیرضروری و غیرشرعی می‌پنداشتند، ولی بعداً با عبدالله بن وهب راسبی بیعت کردند.[۲۰]

عقاید و دیدگاه‌های خوارج: پیدایش خوارج ابتدا در قالب جریان سیاسی بود، ولی سپس به جریان فکری و عقیدتی تبدیل شد که مهم‌ترین مبانی فکری آنها از این قرار است:

  1. راضی شدن به حکمیت کفر است و هرکس به آن راضی شده همچون علی ، عثمان، اصحاب جمل، اصحاب حکمیت و ... کافر است و باید توبه کند. آنان خود را هم کافر می‌دانستند و از کار خود توبه کردند.
  2. هر کس که افراد توبه نکرده همچون علی و عثمان و ... را کافر نداند کافر است.
  3. ایمان تنها عقیده قلبی نیست، بلکه عمل نیز بخشی از ایمان است. پس اگر کسی گناه کند، کافر می‌شود. چون علی (ع) کافر است، تمام جامعۀ زمان او نیز کافر هستند.[۲۱]
  4. حکومت‌ها ریشۀ فساد هستند، پس باید امر به معروف را از آنها شروع کرد. در وجوب امر به معروف، احتمال تأثير و عدم ترتب مفسده شرط نیست. خوارج دو شرط اصلی امر به معروف و نهی از منکر را نداشتند: بصیرت در دین و بصیرت در عمل. لذا با علم به اینکه خونشان هدر می‌رود و هیچ نتیجه‌ای بر قیام آنها مترتب نیست قیام و امر به معروف را واجب می‌دانستند.[۲۲]
  5. خوارج ابتدا معتقد بودند که با وجود قرآن، نیازی به حاکم و خلیفه نیست و مردم خود باید به کتاب خدا عمل کنند. بعداً از این اعتقاد برگشتند و با عبدالله بن واهب راسبی بیعت کردند و معتقد شدند که خلافت باید با انتخابات آزاد صورت گیرد؛ خلاف نظر شیعه که خلافت را امری الهی می‌داند.[۲۳]
  6. آنها تمام فرقه‌های مسلمانان را غیر از خوارج، کافر شمرده و به همین دلیل با آنها نماز نمی‌خواندند، ذبیحۀ آنها را پاک نمی‌دانستند و با آنان ازدواج نمی‌کردند.[۲۴]
  7. خوارج خلافت ابوبکر و عمر و انتخاب عثمان و علی (ع) را صحیح می‌شمردند؛ ولی عثمان را به دلیل انحراف و نادیده گرفتن مصالح مسلمانان و امام علی (ع) را به دلیل پذیرش حکمیت و توبه نکردن کافر و واجب‌القتل می‌پنداشتند. آنان با سایر خلفا نیز همواره در جنگ بودند.[۲۵]

خوارج امروز: گرچه خوارج منقرض شده‌اند ولی افکار ایشان در میان مسلمانان ریشه دوانید و روح این تفکر در میان بسیاری از مقدس‌نماها وجود داشته و مزاحمی برای پیشرفت اسلام و مسلمانان بوده است. امام علی (ع) مخالف فکر خوارج بودند. شخص آنها و فکر آنها در هر زمانی که باشد مورد انتقاد علی (ع) است.[۲۶] یکی از مشخصات تفکر خوارج که در حال حاضر هم میان مسلمانان وجود دارد ظاهرگرایی و تشخیص حق و باطل به اعتبار شخصیت‌ها و چهره‌های تأثیرگذار در جامعه است. ایشان در هر قضیه‌ای ظاهر را دیده و معتقد بودند اکثریت که بزرگان صحابه هم در میان آنها هستند، ملاک حقیقت‌اند. در حالی که در اندیشه امیرمؤمنان (ع) حق و باطل مقياس شخصیت‌ها است نه اینکه اشخاص مقياس حق و باطل باشند.[۲۷] تنگ‌نظری نیز از دیگر ویژگی خوارج است که امروز در جامعه اسلامی مشاهده می‌شود. امروزه برخی خشک‌مغزان، همه مردم جهان، جز عده کمی مانند خود را، به دیده الحاد و کفر می‌نگرند و دایره اسلام و هدایت را بسیار محدود می‌پندارند. این تفکر که سایر فرق مسلمانان مخلد در عذاب هستند از خوارج به مسلمانان رسیده است.[۲۸] علی (ع) همواره با جهالت و خشکه‌مقدسی مخالف است و از شیعیان خود در هر زمانی انتظار هوشیاری و بینش دارد.[۲۹] درسی که می‌توانیم از خوارج برای این دوران بگیریم لزوم هماهنگی میان تقدس و بینش افراد است. تاریخ اسلام گواه این مطلب است که با افزایش مقدس‌های فاقد بینش و بصیرت، خطر عوام‌فریبی از سوی دشمنان بیشتر شده است. منفعت‌پرستان با زیرکی از تقوای بدون بصیرت برخی متدينان سوء استفاده کرده و حوادثی همچون بر نیزه کردن قرآن بارها رخ داده است. نکته دیگر اینکه بسنده کردن به کلیات بی‌نتیجه است. بدون تعیین طرز صحیح استنباط و برداشت از قرآن دعوت به پیروی از قرآن مفید نیست. خوارج گرچه دعوت به قرآن می‌کردند، ولی چون با شیوه صحیح استفاده از این منبع نورانی آشنا نبودند بیشتر گمراه می‌شدند. قرآن وجوه متعددی دارد که باعث گمراهی بیشتر افراد فاسد می‌شود. مثلاً در قرآن از حقانیت علی (ع) یا معاویه در جنگ صفین سخنی به میان نیامده است، بلکه تنها توصیه به هوشیاری در تشخیص فرقه ظالم شده است. علی (ع) می‌فرماید: عدم تطبیق کلیات به مصادیق جزئی بی‌فایده است. باید در هر زمان مصداق ظلم و عدل را به درستی تشخیص داد.[۳۰][۳۱]


جستارهای وابسته

منابع


پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۹۳ تا۱۰۶.
  2. همان، ص ۶۱۱.
  3. همان، ج ۲۲، ص ۲۴۹.
  4. همان، ج ۱۶، ص ۳۳۸.
  5. آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۶۶.
  6. کتاب: نبرد حق و باطل در مجموعه آثار، ج ۳، ص ۴۴۵.
  7. همان، ج ۱۶، ص ۴۷۸.
  8. همان، ج ۱۷، ص ۴۳۳.
  9. همان، ج ۲۱، ص ۸۸.
  10. همان، ج ۱۷، ص ۴۳۸.
  11. همان، ج ۲۱، ص ۹۲.
  12. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۹۳ تا۱۰۶.
  13. همان، ج ۱۶، ص ۲۹۴؛ ج ۲۱، ص ۸۸.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۹۰.
  15. کتاب سیری در نهج البلاغه در مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۹۲.
  16. همان، صص ۳۱۷ و ۶۰۰.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸.
  18. کتاب: مشکلات علی در مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۶۱۲.
  19. همان، ص ۳۲۰.
  20. یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۶۷.
  21. یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۷۶.
  22. کتاب: معاد در مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۶۴؛ یادداشت‌ها، ج ۳، صص ۳۷۲ و ۳۸۶؛ کتاب: جاذبه و دافعه علی در مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۰.
  23. کتاب: سیری در نهج البلاغه در مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۱؛ کتاب: معاد در مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۶۴.
  24. همان، ج ۴، ص ۹۶۳.
  25. همان، ج ۱۶، ص ۳۰۳؛ یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۶۷.
  26. کتاب: مشکلات علی در مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۹۳، ۳۰۹ و ۶۱۱.
  27. همان، ج ۱۶، ص ۳۰۶.
  28. همان، ج ۱۶، ص ۲۹۳؛ یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۷۱.
  29. کتاب: مشکلات علی در مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۶۱۱.
  30. یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۷۴.
  31. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۹۳ تا۱۰۶.