حمراء دیلم
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
عدهای از ایرانیان ساکن در کوفه به این نام خوانده میشدند، بلاذری مورخ و نسبشناس متقدم مینویسد: مدائنی به من گفت خسروپرویز به دیلمستان رفت و چهار هزار مرد، که همه خدمه و خواص او شدند با خود آورد. پس از خسروپرویز این گروه در مقام خود باقی ماندند و به عنوان خواص و خدمه شاهان ساسانی محسوب بودند تا اینکه در جنگ قادسیه در رکاب رستم فرخزاد حضور یافتند. پس از قتل رستم و فرار سپاهیانش، اینان از جنگ کناره گرفتند و گفتند: «ما مانند دیگر ایرانیان نیستیم؛ آنان قدر ما را نمیشناسند و دیگر پناهگاهی نداریم. بهتر است که به دین عربها در آییم و بدین وسیله عزیز گردیم». آنها از دیگران کناره گرفتند و به جنگ ادامه ندادند. سعد وقاص متوجه آنها شد و مغیرة بن شعبه را به منظور آگاهی از احوالشان فرستاد. آنان مغیره را از حال خود مطلع کردند و گفتند: به دین شما میگرویم. مغیره نزد سعد برگشت و او را در جریان امر قرار داد. سعد هم آنها را امان داد و همه اسلام آوردند. آنها در جنگ مدائن و جلولا با سعد همکاری کردند و پس از بازگشت، همراه مسلمانان در کوفه ساکن شدند[۱]. به روایت دیگر از بلاذری، در روز نبرد قادسیه چهار هزار مرد همراه رستم بودند که آنها را سپاه شاهنشاه میگفتند. آنها امان خواستند به شرط اینکه آزادانه زندگی کنند و حلیف هر کس خواستند، بشوند و از عطایا نیز مقرری داشته باشند. خواستههای آنها پذیرفته شد و همگی حلیف زهرة بن حویه سعدی از قوم بنی تمیم شدند و سعد، آنها را در محلی که برگزیده بود ساکن گردانید و مقرری آنها را یک میلیون درهم تعیین کرد. رئیس آنان را «دیلم» میخواندند؛ به این جهت آنان به حمراء دیلم مشهور شدند[۲]. در اینکه چرا به این گروه «حمراء» و «حمراء دیلم» گفته شد، صریحاً در تاریخ ذکری به میان نیامده است. به روایت بلاذری، اعراب، عجمها را «حمراء» میخوانند. میگویند از حمراء دیلم آمدم همانگونه که گویند از جهینه آمدم؛ و به روایت دیگری از او، این سپاه نزدیک دیلمستان مستقر بودند و چون مسلمانان در قزوین بر آنها غلبه کردند با همان شرایطی که «اسواران» بصره اسلام آورده بودند، مسلمان شدند[۳].
ابوحنیفه دینوری مینویسد: گروه بسیاری از ایرانیان که در کوفه ساکن بودند و معاویه برایشان مستمری تعیین کرده بود به «حمراء» معروف بودند؛ اما درباره آنها توضیحی نمیدهد[۴]. مرحوم محدث ارموی در حاشیه کتاب الغارات از ابوعبید قاسم بن سلام[۵] نقل میکند که گفته است اینکه ایرانیان را سرخ رویان - الحمراء - خواندهاند به این دلیل است که عربها اغلب سبزه و عجمها بیشتر سرخ و سفید بودند. مراد از «سرخها» کسانی بودند که عمدتاً «سفیدرو» بودند[۶]. به گفته جرجی زیدان، بنی امیه مسلمانان غیر عرب را مولی میخواندند، همچنین آنها را سرخ رو (احمر) میگفتند و در فرهنگ عرب، هر عجمی، احمر لقب دارد[۷]. احتمال دارد این ایرانیان که متعلق به سواحل دریای مازندران بودهاند (و نه همه ایرانیان آنگونه که ابوعبید معتقد است) رنگ و رویی سرخ و سفید داشتهاند و از این جهت در نظر اعراب، که عمدتاً در اثر محیط گرم و خشک رنگی تیره داشتند، جالب توجه بودهاند[۸]. به نظر میرسد مدتی بعد از استقرار «الحمراء» در کوفه، کلمه «حمراء» با موالی مترادف شده است و ایرانیان را گاه «موالی» و گاه «حمراء» مینامیدند.[۹]
منابع
پانویس
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۹۴.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۹۳.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۹۴.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۳۳.
- ↑ ابوعبید قاسم بن سلام: ادیب و مفسر احادیث غریب که در سال ۱۵۰ در هرات متولد شد و به سال ۲۲۴ در مکه درگذشت.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۵۰۰.
- ↑ تاریخ تمدن اسلام، ج۴، ص۶۸۶.
- ↑ آقای آذرنوش در پاورقی، ص۴۱ ترجمه فتوح البلدان - قسمت ایران - مینویسد: حمرا در این جا به معنی سرخ نیست. تازیان این کلمه را در مقابل اسود به کار میبردند، سیاه پوستان و سفید پوستان و به این ترتیب خود نیز «احمر» بودهاند، ولی این کلمه به معنی مطلق بیگانه نیز به کار میرود.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۴۱.