بحث:عبد خیر بن ناجد ازدی
عبد خیر بن ناجد مکنی به ابو صادق ازدی و از اصحاب و راویان علی(ع) میباشد.[۱] از شرح حال این فرد مجهول الهویه [۲] در منابع شیعی بیش از این اطلاعی در دست نیست. اما در منابع رجالی اهل سنت، در ذیل عنوان ابو صادق الازدی مطالبی یافت میشود که شباهتهای بسیاری با شخصیت نام برده شده در رجال شیخ طوسی دارد. از جمله این منابع، کتاب تهذیب الکمال و به تبع آن، تهذیب التهذیب ابن حجر است. در این کتابها و در مدخل ابوصادق الازدی، او فردی کوفی و از افراد قبیله ازد شنوءه معرفی شده، نامش به نقلی مسلم بن یزید و به نقل دیگر عبدالله بن ناجد عنوان شده است. آنها در ادامه، ابو صادق ازدی را از راویان روایات ربیعة بن ناجد و مخنف بن قیس و دیگران معرفی کرده، آوردهاند که وی احادیث مرسلی را از برخی بزرگان از جمله علی(ع) نقل کرده است. [۳] ابو صادق مذکور از رجال نسائی و ابن ماجه به شمار رفته، [۴] ابوحاتم او را به مستقیم الحدیث بودن توصیف [۵] و یعقوب بن شبه [۶] و ابن حبان [۷] وی را به عنوان فردی قابل اعتماد و ثقه ستودهاند. ضمن این که ابن حجر هم، در کتاب دیگرش وی را صدوق من الرابعه [۸] و ابن سعد او را مسلمانی با تقوی و قلیل الحدیث که مردم درباره او سخنانی میگویند، [۹] یاد کردهاند. ابن خطیب نیز با ذکر این مطلب که نام اصلی ابو صادق ازدی اسلم بن یزید و به نقلی عبدالله بن ناجذ است وی را از کوفیانی دانسته که به هنگام بازگشت امیرالمؤمنین(ع) از صفین در مدائن با ایشان دیدار و حدیثی را از آن حضرت درباره چگونگی ازدواج خود با حضرت زهرا(س) اخذ و سپس نقل کرده است. [۱۰] برخی منابع نیز از نسبت برادری بین او و ربیعة بن ناجد خبر دادهاند.[۱۱]
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص72. نیز ر. ک. خویی، معجم رجال الحدیث، ج10، ص311؛ تستری، قاموس الرجال، ج11، ص367.
- ↑ جواهری، المفید من معجم رجال الحدیث، ص306.
- ↑ المزی، تهذیب الکمال، ج33، ص412؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج12، ص116.
- ↑ تقرشی، نقد الرجال، ج2، ص417.
- ↑ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج8، ص200.
- ↑ المزی، تهذیب الکمال | تهذیب الکمال، ج33، ص412؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج4، ص537.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج5، ص41.
- ↑ ابن حجر، تقریب التهذیب، ج2، ص417.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج6، ص299.
- ↑ ابن خطیب، تاریخ بغداد ج14، ص367. نیز ر. ک. تستری، قاموس الرجال، ج11، ص368).
- ↑ المزی، تهذیب الکمال، ج33، ص413؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج12، ص116.