عدل در لغت
مقدمه
- عدالت در لغت، به معنای استواری و استقامت است؛ چنانکه در برخی کتابهای لغوی به همین معنا آمده است. ابن اثیر مینویسد: هو الذي لا يَمِيلُ به الهوى فيَجورَ في الحكم؛ انسان عادل کسی است که هوای نفس او را از حق رویگردان نمیکند و او را در داوری به ستم وا نمیدارد[۱].
- معانی اصطلاحی عدالت چنیناند:
- عدالت در برابر ستم؛ به معنای رعایت انصاف و ادای حقوق کسانی که شایستگی آن حقوق را دارند.
- عدالت در برابر سرکشی و فسق؛ به معنای پرهیز از گناه و به سخن دیگر، رعایت تقوای الهی در ابعاد گوناگون است.
- عدالت به معنای وجود ملکه و نیرویی که پرهیز از سرکشی و نابهنجاری را در پی دارد.
- عدالت به معنای پرهیز از دروغگویی در نقل روایت و ایجاد انحراف در آن است؛ به عبارت دیگر، پرهیز از آنچه که موجب نپذیرفتن نقل روایت میشود[۲].
- غزالی مینویسد: عدالت؛ عبارت از مستقیم بودن در رفتار و دین است که سرانجام به حالت و نیروی نفسانی باز میگردد و آن نیروی نفسانی به گونهای در نفس پا برجا است که تقوا و اطمینان نفسانی را در پی دارد؛ از این رو به گفتار کسی که از خدا ترسی ندارد، اعتمادی نیست[۳].[۴]
- ↑ النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰؛ و ر.ک: لسان العرب، ابنمنظور، ج۹ (واژه عدل).
- ↑ پاورقی تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، جلالالدین سیوطی، ص۳۷۸.
- ↑ المستصفی، ج۱، ص۱۵۷؛ و ر.ک: الاحکام، آمدی، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵-۲۸.