ظلم در لغت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Saqi (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ظلم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • ظلم اسم مصدر ظَلَم، در لغت به سه معنی استعمال شده است:
  1. قراردادن چیزی در غیر جای مناسب خودش[۱]؛ از این باب است که عرب می‌گوید هرکس به پدرش شبیه باشد ظلم نکرده است؛ یعنی شباهت را در غیر موضعش قرار نداده است[۲]؛ و می‌گوید آن کس که گرگ بچراند، ظلم کرده است؛ یعنی رعایت و چوپانی را در غیر جای مناسبش قرار داده است[۳]. در مقابلِ ظلم به این معنی، عدل به معنی نهادن هر چیزی در جای مناسب خود قرار دارد...
  2. تجاوز از حد[۴]؛ به این معنی است که قرآن کریم گناهان را ظلم می‌نامد چون گناه تجاوز از حد الاهی است و از این باب است که هرکس بدون انحراف به چپ و راست در راهی پیش رود، عرب درباره او می‌گوید ظلم نکرده است[۵]. و باز از همین باب است که برخی کتب لغت[۶] تصرف در ملک و حق دیگری را ظلم نامیده‌اند.
  3. کم‌کردن[۷]؛ ظلم به این معنی در قرآن کریم به کار رفته است. می‌فرماید: ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا[۸]. صاحب معجم مقائیس تنها معنی اول را برای ظلم ذکر کرده است[۹] و ظاهر این اکتفا، این است که معانی دیگر، معنی اصلی این واژه نیستند، بلکه از معانی مجازی آن یا از فروع معنی اولند. ...در صورتی که واژه ظلم در آیه یا روایتی همراه با قرینه‌ای آمده باشد، بدیهی است که معنی آن، با توجه به قرینه همراهش تعیین می‌شود؛ ولی در صورتی که بدون قرینه به کار رود، بر شایع‌ترین معنی خود که همان ظلم رفتاری است حمل می‌شود[۱۰]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ فیومی، مصباح المنیر، ص۳۸۶؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  2. بغدادی، خزانة الادب، ج۴، ص۱۱۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  3. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸؛ جوهری صحاح اللغة، ج۵، ص۱۹۹۷.
  4. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  5. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  6. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۱۶۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۷.
  7. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  8. «هر دو باغستان میوه خویش را می‌آورد و از آن چیزی کم نمی‌نهاد و ما در میان آن دو (باغستان) جویباری روانه ساخته بودیم» سوره کهف، آیه ۳۳.
  9. ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۳، ص۴۶۸.
  10. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص94، 95.