اصول اربعمائه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصول اربعمائه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

معنای اصل و تفاوت آن با کتاب

گفتیم منابع کتب اربعه دو قسم است: یکی اصول و دیگر کتاب ها. اکنون لازم است به تعریف اصل بپردازیم تا تفاوت آن با کتاب روشن گردد. گفته‌اند اصل عنوانی است که بر شماری از کتاب‌های حدیث اطلاق می‌شود و کتاب بر تمام آن اطلاق می‌گردد. در تعریف اصل ذکر کرده‌اند اصل اثری است که شخص مؤلف، احادیث آن را از امام شنیده یا از کسی که او از امام شنیده، در مجموعه‌ای جمع کرده است؛ اما اگر اثری از اصول دیگر گردآوری شده باشد، به آن کتاب می‌گویند[۱]. وحید بهبهانی در تعریف اصل همین مطلب را بیان کرده: “اصل کتابی است که مصنف آن احادیثی را که از معصوم روایت نموده یا راوی از معصوم نقل کرده، گرد آورده است”[۲].

ایشان می‌افزاید: “اگر در کتاب یا تصنیفی حدیث قابل اعتمادی باشد، آن را غالباً از اصل گرفته است”[۳]؛ یعنی هم اصول قابل اعتماد هستند و هم کتابی که از این اصول حدیث نقل کرده است. مرحوم نراقی تعریف‌های دیگری برای اصل ذکر کرده است؛ مانند اینکه اصل مجموعه‌ای از اخبار متفرقه است، اما کتاب اخبار آن باب‌بندی شده است[۴]. آقابزرگ تهرانی در کتاب الذریعه پس از بحث از اصل به معرفی اصول شیعه پرداخته و درمجموع نام ۱۱۶ اصل شیعه را ذکر کرده است. برخی دیگر به معرفی ۱۲۲ اصل شیعه پرداخته‌اند[۵]. بسیاری از اصول شیعه در کتب اربعه و دیگر آثار حدیثی شیعه گزارش شده است. شیخ صدوق به اصول اعتمادی خاص داشته است. ایشان ذیل روایتی می‌نویسد: “مطلبی دراین باره در اصول ندیدم و علی بن ابراهیم بن هاشم در نقل آن متفرد است”[۶]. ابن ادریس در پایان سرائر به نقل برخی از احادیث چند اصل از اصول تحت عنوان “مستطرفات” پرداخته است[۷]. امروزه شانزده اصل از اصول شیعه، در کتابی با عنوان الأصول الستة عشر: اصول شانزده‌گانه، منتشر شده و در دسترس است. در کتاب‌ها تعبیر اصول چهارصدگانه ذکرشده که از اهمیت زیادی برخوردار بوده‌اند.[۸]

عنایت شیخ طوسی به معرفی اصول شیعه

به سبب تفاوت اصل با کتاب، شیخ طوسی در کتاب فهرست خود به بیان هر دو عنوان عنایت داشته است. عنوان اصلیِ فهرست شیخ طوسی چنین است: “فهرست کتب الشیعه و أصولهم و أسماء المصنفین و أصحاب الأصول”. شیخ در این اثر به معرفی کتب و اصول شیعه و نویسندگان آنها اهتمام داشته است. درباره نویسندگانی که در متن کتاب فهرست آمده، گاه گفته شده “له کتاب” و گاه گفته می‌شود “له اصل”؛ مثلاً کتاب سلیم بن قیس هلالی[۹] را برخی اصل می‌دانند[۱۰]؛ چون وی آنچه را خود از امیر مؤمنان(ع) شنیده است یا دیگران از پیامبر(ص) و امیر مؤمنان شنیده‌اند، در مجموعه‌ای گرد آورده است. علما بین اصل و کتاب از جهت تفاوت ارزشی آنها تفکیک می‌کردند. شیخ طوسی در مقدمه کتاب فهرست خود نکاتی دارد که این مطلب را تأیید می‌کند. شماری از دانشمندان شیعه، هم کتاب داشته‌اند و هم اصل. وی می‌نویسد: ابوالحسن احمد بن حسین بن عبیدالله غضائری دو کتاب نگاشته بود که در یکی مصنفات و کتب را و در دیگری اصول را نوشته بود و به قدر توان خود تلاش کرده بود که کامل باشد. جز این از این دو اثر نسخه‌ای استنساخ نشد و با مرگ ایشان، ورثه وی آن دو و دیگر آثار او را از بین بردند و از آنجا که علاقه به این کار داشت، کوشش کردم کتابی بنگارم که مشتمل بر مصنفات و اصول باشد و برای هر یک جداگانه اثری را در نظر نگرفتم تا دو کتاب و طولانی نگردد؛ زیرا عده‌ای از مصنفان دارای اصل هم بودند و نیاز بود نام آنان در هر دو کتاب بیاید و این باعث طولانی شدن دو کتاب می‌شد[۱۱].

اگر این تعریف از اصل و کتاب را بپذیریم که اصل مجموعه‌ای از احادیث است و کتاب، مبوّب و در موضوع یا موضوعات خاصی است، بسیاری از این آثار که موضوعشان مشخص است، کتاب هستند، نه اصل. اگر بپذیریم که شیخ به این اصل پایند بوده که اصول را مستقل نام ببرد، می‌بینیم که وی در کتاب فهرست حدود ۶۳ اصل ذکر کرده و در شرح حال افراد گفته است “له اصل”[۱۲] که نشان می‌دهدحجم زیادی از آثار ذکرشده کتاب بوده است. البته بعید نیست آثاری که در موضوعات مستقل بوده و تعریف پذیرفته شدۀ اصل بر آنها صادق است، به عنوان کتاب معرفی شده باشد؛ مانند کتاب سلیم بن قیس هلالی که نجاشی با عنوان کتاب از آن یاد می‌کند[۱۳] و بهبهانی آن را اصل می‌داند[۱۴]. شیخ در معرفی حمید بن زیاد می‌نویسد: “ثقه و دارای تصنیفات زیادی است. بیشتر اصول را روایت کرده و او دارای کتاب‌های زیادی است به مقدار کتاب‌های اصول”[۱۵] که نشان می‌دهد اصول محدود بوده است.

تفاوت قایل شدن بین اصل و کتاب در روش دیگر علما هم بوده است. ابن شهرآشوب در معالم العلما که در مقدمۀ خود آن را تتمه فهرست شیخ می‌داند و طبق آن نگاشته شده و از زوائد به دور است، برای افرادی می‌نویسد “له کتاب” و گاهی می‌نویسد “له اصل” و حداقل بیست اصل برای افراد برشمرده و از “اصل زید نرسی” و “اصل زید زراد” نام برده و مدعی است صدوق به آن دو اعتماد نداشته است[۱۶]. نکته مهم دیگری که ایشان بیان می‌کند، این است که بعد از معرفی کتب برخی از بزرگان، ذکر می‌کند که این کتاب از اصول شمرده می‌شود؛ مثلاً برای حسین بن ابی العلاء می‌نویسد: او کتابی دارد که از اصول شمرده می‌شود[۱۷]. این تعبیر درباره نوادر احمد بن حسین قرشی هم به کار رفته است[۱۸] یا درباره آثار جریر بن عبدالله سجستانی[۱۹] آورده که کتاب‌هایی دارد مانند صلاة، صیام، زکاة و نوادر؛ شیخ سپس می‌افزاید: “و تمام اینها جزو اصول شمرده می‌شود”[۲۰]. این مطلب نشان می‌دهد که تدوین کتابی در موضوعی خاص آن را از شمول تعریف اصل خارج نمی‌کند وقتی که آن اثر برای اولین بار گردآوری شده باشد. وی تعبیر دیگری هم دارد و درباره برخی آثار می‌نویسد: به ترتیب[۲۱] یا بر نسق اصول[۲۲] نگاشته شده است که به نظر می‌رسد اصول باب‌بندی خاصی نداشته و گردآوری احادیث بوده است.[۲۳]

نگارش اصول اربعه مائه (چهارصدگانه)

درباره زمان نگارش و چگونگی تدوین اصول چهارصدگانه دو نظر قابل جمع ابراز شده است:

  1. منظور از اصول اربع مائه (چهارصدگانه) کتاب‌هایی است که اصحاب امام صادق و کاظم(ع) از احادیث امام صادق(ع) نوشته‌اند. این نظر را بسیاری از علمای شیعه ابراز کرده‌اند. به نظر می‌رسد اولین شخصی که این مطلب از وی به ما رسیده، شیخ طبرسی (م ۵۴۸ق) در إعلام الوری است. او می‌نویسد: “چهارهزار انسان دانشمند بنام از امام صادق(ع) در ابواب فقهی حدیث نقل کرده‌اند و از پاسخ‌های حضرت در مسائل مختلف، چهارصد کتاب تصنیف شده که معروف به أصول است. آنها را یاران حضرت و یاران پدرش در گذشته و یاران فرزندش موسی بن جعفر(ع) نقل کرده‌اند”[۲۴]. محقق (م ۶۷۶ق) در معتبر[۲۵]، أربلی (م ۶۹۲ق) در کشف الغمه[۲۶]، پدر شیخ بهایی در وصول الأخیار[۲۷] و دیگران این مطلب را نقل کرده‌اند. میرداماد می‌نویسد: مشهور این است که اصول چهارصدگانه از چهارصد مصنف از شاگردان امام صادق(ع) است که از او روایت کرده یا حدیث شنیده‌اند؛ ایشان آن گاه به این نکته اشاره می‌کند که مفید شاگردان حضرت را چهارهزار نفر دانسته است[۲۸]؛ در نتیجه نویسندگان اصول چهارصد تن از این جمع هستند[۲۹].
  2. برخی بر این نظرند که منظور از اصول چهارصدگانه اصولی است که از زمان امیر مؤمنان(ع) تا زمان امام حسن عسکری(ع) نگاشته شده است. این مطلب در معالم العلماء از شیخ مفید نقل شده است: “امامیه از زمان امیرالمؤمنین علی(ع) تا زمان ابو محمد حسن عسکری(ع) چهارصد کتاب تصنیف کرده‌اند که اصول نامیده می‌شود و این معنی سخن آنان است که می‌گویند: او دارای اصل است”[۳۰].

شیخ بهایی در مشرق الشمسین در هنگام تأیید کتب اربعه، اصول چهارصدگانه را از یاران تمام معصومان دانسته[۳۱] و نظر وی را استرآبادی[۳۲]، مجلسی اول[۳۳] و دیگران پذیرفته‌اند[۳۴]. خواجویی در حاشیه مشرق الشمسین این نظر را بیان کرده و آن را نظر مشهور می‌شمارد[۳۵]. این نظر شیخ مفید در مقایسه با نظر اول، با حقایق تاریخی سازگار‌تر است؛ زیرا شماری از آثار مربوط به دوران امیرالمؤمنین(ع) از اصول شمرده شده و آثاری که در غیر زمان صادقین(ع) بعداً نگاشته شده است؛ در نتیجه می‌توان گفت این چهارصد کتاب در طول دوران امامت معصومان تنها آثاری است که از معصوم شنیده شده یا با یک واسطه از راوی از معصوم نقل و گردآوری شده است.

از سید نعمت الله جزایری چنین نقل شده است: “اصول حدیثی که اصحاب ائمه نوشته‌اند، چهارصدتاست؛ اما کتاب‌ها بیش از اینهاست و مشایخ ما، محمدهای سه‌گانه (کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی)، هنگامی که کتب اربعه را نوشتند؛ از این چهارصد اصل استفاده کردند”[۳۶]. درنتیجه این اصول چهارصدگانه از منابع مهم کتب اربعه هستند.[۳۷]

جستارهای وابسته

منابع

  1. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه

پانویس

  1. شیخ محسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۲۵.
  2. الأصل هو الكتاب الذي جمع فيه مصنفه الأحاديث التي رواها عن المعصوم أو عن الراوي عنه (محمد باقر بن محمد بهبهانی، فوائد الرجال، ص۳۴؛ شیخ محسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۲۶؛ امام خمینی تعریف مشابهی نقل کرده و درباره معنای اصل بحث کرده است: أنّ الأصل هو الكتاب الذي لم ينتزع من كتاب (روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج۳، ص۳۵۵)؛ البته ایشان در ادامۀ بحث، اصل را کتبی می‌داند که درباره اصول اعتقادی تدوین شده باشد. به نظر می‌رسد که اصل به اصول اعتقادی اختصاص ندارد؛ بلکه ممکن است اصول اعتقادی باشد یا مسائل فقهی که احادیث آن را از معصوم شنیده باشد. ما می‌دانیم کتاب توحید و حجت کافی مشتمل بر احادیثی است که در مسائل اعتقادی است و فروع آن در مسائل فقهی؛ هر بخش ممکن است از اصلی گرفته شده باشد.
  3. عبدالله بن محمد مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۹۱.
  4. احمد بن محمدمهدی نراقی، عوائد الأیام، ص۵۹۴.
  5. محمدعلی مهدوی راد، تدوین الحدیث عند الشیعة الإمامیه، ص۳۵۹-۳۷۴.
  6. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۱۷.
  7. ابن ادریس، السرائر، ج۳، ص۵۴۹-۶۵۳؛ البته یکی از کتاب‌های بزرگان شیعه است.
  8. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۰۷.
  9. شیخ طوسی، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، ص۲۳۰.
  10. شیخ محسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۵۲.
  11. شیخ طوسی، فهرست کتب الشیعه، ص۲-۳.
  12. شیخ طوسی، فهرست کتب الشیعه، ص۵۹۵-۵۹۷.
  13. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۸.
  14. محمد باقر بهبهانی، فوائد الرجال، ص۳۲ و ۳۴.
  15. شیخ طوسی، فهرست کتب الشیعة و أصولهم، ص۱۵۵: ثقة، كثير التصانيف، روى الأصول أكثرها؛ له كتب كثيرة على عدد كتب الأصول.
  16. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۵۱. این دو اصل در کتاب الأصول الستة عشره آمده است.
  17. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۳۸: له كتاب يعّد في الأصول.
  18. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۱۵: له كتاب النوادر و يعّد من الأصول.
  19. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ج۱، ص۴۹۴، ش۲۹۰، (تحقیق و چاپ آل البیت). در این چاپ «جریر» آمده و در چاپ نجف «حفص». جریر درست است؛ زیرا حفص نامی با این مشخصات نداریم و اگر بود، آن را در ضمن نام حفص‌ها ذکر می‌کرد نه اسم‌هایی که یک یا چند مورد دارد. ترتیب اسامی در این اثر بر اساس فراوانی نام هاست.
  20. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ج۱، ص۴۴: و تعّد كلّها في الأصول.
  21. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ج۱، ص۲۲: احمد بن محمد بن نوح ابو العباس السيرافي... و له كتاب في الفقه على ترتيب الاصول.
  22. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ج۱، ص۲۹: بندار بن محمد بن عبدالله... له: كتب منها: الطهارة، الصلاة على نسق الاصول.
  23. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۰۹.
  24. فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲، ص۲۰۰.
  25. نجم الدین ابوالقاسم جعفر بن حسن محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر، ج۱، ص۲۶.
  26. علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۵۱۲.
  27. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار الی أصول الأخبار، ص۶۰.
  28. شیخ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۱۷۹.
  29. محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص۱۶۰.
  30. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۳؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۳۰، ص۲۰۸، فایده ششم؛ احمد بن محمدمهدی نراقی، عوائد الأیام، ص۵۹۳، عائده ۵۷ در بیان معنی له کتاب و له اصل.
  31. شیخ بهائی، مشرق الشمسین، ص۲۶: منها: وجوده في كثير من الأصول الأربع مائة الّتي نقلوها عن مشايخهم بطرقهم المتّصلة بأصحاب العصمة سلام الله عليهم.
  32. محمدامین استرابادی، الفوائد المدنیه، ص۱۲۰.
  33. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۱، ص۱۸ و ۸۶.
  34. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۳۰، ص۱۹۸؛ علامه محمدباقرمجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱، ص۲۳؛ روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج۳، ص۳۵۵.
  35. شیخ بهائی، مشرق الشمسین، ص۲۰.
  36. نعمت الله جزائری، منبع الحیاة و حجیة قول المجتهد من الأموات، ص۲۸ و ۵۵؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ص۱۴.
  37. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۱۲.