برهان امکان

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

  • اولین بار ابن‌سینا از مسئله "وجوب" و "امکان" که مسئله‌ای فلسفی است، استفاده کرده است. حرف ابن‌سینا مبتنی بر این نکته است که موجودات محال نیستند؛ چون اگر محال بودند، موجود نبودند. پس، اینکه وجود دارند، یکی از دو شق دیگر را دارند و در حقیقت به حسب احتمال عقلی، از این دو شق خارج نیستند: یا "ممکن‌الوجودند" و یا "واجب‌الوجود"[۱].
  • اگر آنچه در عالم وجود دارد، واجب‌الوجود است، فهو المطلوب. اگر نه، آنچه هست، ممکن‌الوجود است. ممکن‌الوجود باید به واجب‌الوجود منتهی شود؛ زیرا اگر واجب‌الوجود نباشد، ممکن‌الوجودی هم نیست؛ چون ممکن‌الوجود، یعنی چیزی که در ذاتش، هم می‌‌تواند باشد، هم می‌‌تواند نباشد؛ پس بودن آن، به حکم علتی است و در حقیقت، آن علت است که وجود را به او داده است.
  • به عبارت دیگر: همین قدر که وجود برای ممکن‌الوجود ذاتی نیست، بلکه امری عرضی است؛ علتی آن را به وجود آورده است. حال می‌‌رویم سراغ آن علت. وجود آن علت، یا واجب است یا ممکن. اگر واجب باشد، پس مطلوب ما که واجب‌الوجود در عالم هست، حاصل گردیده است و اگر ممکن است، باز آن هم علت می‌‌خواهد. همین طور سراغ علت علت می‌‌رویم، الی آخر. ابن‌سینا می‌‌گوید: تسلسل محال است؛ زیرا نمی‌تواند تمام نظام هستی از بی‌نهایت ممکن‌الوجودها تشکیل شده باشد[۲]. بر این اساس، بایستی سلسله وجود، به یک واجب‌الوجودی که وجودش ذاتی است و متکی به غیر نیست، منتهی گردد.
  • برهان امکان از خطبه ۱۸۶ نهج‌البلاغه نیز قابل استفاده است. در بخشی از آن خطبه آمده است: "هر امری که به نفس ذات خود شناخته شود، مصنوع است، و هر امری که به غیر خود قائم باشد، معلول است"[۳].
  • در فرق میان برهان امکان و حدوث تذکر این نکته مفید است که در برهان حدوث، از حدوث اشیا استفاده می‌‌شود و در برهان امکان، امکان اشیا حد وسط برهان و حدوث واقع می‌‌شود. در این برهان، حدوث و فنا صرفاً عهده‌دار اثبات امکان برای موجوداتی است که مشاهده می‌‌شوند[۴].

منابع

پانویس

  1. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۵۷.
  2. مطهری، توحید، ص۱۹۹ - ۱۹۷.
  3. «كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ»؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۶.
  4. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۵۸.