جب در قرآن
مقدمه
﴿...لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ...﴾[۱]. ﴿...وَأَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ...﴾[۲]. «جب» به معنی چاهی است که آن را سنگ چین نکردهاند و شاید غالب چاههای بیابانی چنین بوده است و «غیابت» به معنی نهانگاه داخل چاه است، این تعبیر گویا اشاره به محلی است که در چاههای بیابانی معمول است و آن این که در قعر چاه، نزدیک به سطح آب، در داخل بدنه چاه محل کوچک طاقچه مانندی درست میکنند که اگر کسی به قعر چاه برود بتواند داخل آن بنشیند و ظرفی را که با خود برده پر از آب کند، بیآنکه خود وارد آب شود و طبعاً از بالای چاه که نگاه کنند این محل درست پیدا نیست و به همین جهت، از آن تعبیر به «غیابت» شده است[۳].
دقیقتر اگر بخواهیم نشان چاهی که یوسف را برادرانش در آن انداختند بدهیم ناگزیر هستیم بخشی از داستان دلکش یوسف را مرور کنیم: «برادران یوسف باهم گفتند: یوسف و برادرش بنیامین پیش پدر ما بیش از برادران دیگر محبوبند و پدر ما گرفتار اشتباهی عجیب شده است (نام بنیامین در قرآن مجید مسطور نیست) یکی از آنان گفت یوسف را بکشید یا او را از این سرزمین دور سازید تا توجه پدر به شما معطوف گردد و پس از اقدام بدین عمل ناشایست میتوانید توبه کنید و صلاح و نیکوکاری پیشه سازید. یکی از آنان گفت: یوسف را نکشید، او را به چاه افکنید تا کاروانیان او را بردارند و برده خود سازند (پیشنهاد اخیر از طرف «یهودا» یا «روبیل» مطرح میشود) نام روبیل در تورات، روبین، مضبوط است»[۴].
«بالاخره آتش حسد برادران زبانه کشید و کینه یوسف و بنیامین را به دل گرفتند، حسادتشان جوشید، کینههایشان خروشید»[۵] «یوسف طفلی هفت ساله بود که برادران حسود او را به چاه انداختند»[۶].[۷]
چاهی بر سر راه کاروانیان
طبق نوشته تفسیر «طیب البیان فی تفسیر القرآن»[۸]، ظاهراً الف و لام الجب عهد است یعنی چاه مخصوصی بوده و به قرینه ﴿يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ﴾[۹] در مسیر قافله بوده است. معروفیت چاهی که یوسف را به درون آن انداختند در تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرآن[۱۰] و مجمع البیان[۱۱] ذکر گردیده است[۱۲].
همچنین شیخ طبرسی در مجمع البیان از جمله ﴿يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ﴾ نتیجه میگیرد که «چاه بر سر راه بوده است، نه در جای پرت و دور افتادهای». «برخی معتقدند منظور از ﴿غَيَابَتِ الْجُبِّ﴾ که در دو جای این داستان در قرآن آمده جای گاه مخصوصی بوده که در کناره چاه بالای سطح آب میکندهاند و جای نشیمن و استفاده از آب چاه بوده و این که یوسف را در آن جایگاه زندانی کردند، برای آن بود که نخواستند مستقیماً او را بکشند و از طرفی منظورشان را نیز عملی کرده باشند»[۱۳]. «برادران یوسف که قصد کشتن او را نداشتند و یا حداقل حاضر نبودند که این کار را به دست خود انجام دهند، یوسف را در غیابه چاه انداختند (غیابه چاه، فضای وسیعتری از دهانه چاه است که در بالای سطح آب ایجاد میکنند تا به سهولت آب از چاه بر دارند) تا شاید رهگذران او را با خود ببرند»[۱۴]. «گویا مراد از غیابه الجب جائی باشد پایینتر از خاکریز چاه؛ زیرا اگر بنا بود یوسف را به قعر چاه بیافکنند هلاک میشد و به دست کاروانیان نمیافتاد و هر گاه به قعر چاه خشک میانداختند مورد توجه به مسافرین واقع نمیگردید»[۱۵].
برخی نویسندگان این چاه را در سر راه مسافرین و منزلگاه کاروانها دانستهاند[۱۶] برخی نویسندگان نوشتهاند: پسران یعقوب، هر روز گوسفندان او را به چرآگاهی «قطیعه» نام در یک فرسنگی کنعان میبردند»[۱۷]. شیخ طبرسی نقل کرده که برخی گفتهاند: این چاه در بیابان دور افتاده و بیآب و علفی بوده و سر راه کاروانیان نبود و کاروانیان هم که سر چاه آمده و یوسف را بیرون آوردند[۱۸] راه گم کرده و بیراهه آمده بودند و به طور تصادفی از آنجا میگذاشتند.[۱۹]
نشانی چاه
با استناد به گفته نیشابوری نتیجه میگیریم که چرآگاهی که پسران یعقوب گله را به آنجا میبردند با کنعان یک فرسنگ فاصله داشته است همین نویسنده در صفحه ۱۵۵ کتاب خود یعنی قبل از مطلب گفته شده یادآور میشود: «چون از کنعان مقدار دو فرسنگ راه پیمودند و از شهر بیرون آمدند، به آن جایگاه رسیدند که چراگاه و چاه سار ایشان بود. آن هنگام یوسف پیش میدوید و بازی میکرد. پس برادرانش از پس او در آمدند و یک یک بر قفای او و پشت او زدند. او را دشنام میدادند و هریک از برادران که دستش به او میرسید کتکش میزد». پس با این حساب چاه نیز از چراگاه یک فرسنگ فاصله داشته است. «در تفسیر روح البیان آمده است چاه مزبور در سه فرسخی کنعان قرار داشت که آن را شداد هنگام آباد کردن سرزمین اردن، حفر کرده بود و هفتاد ذرع یا بیشتر عمق داشت و مخروطی شکل هم بود یعنی دهانه آن تنگ و قعر آن فراخ بود»[۲۰]. محمد احمد جاد المولی و همکارانش در اثر معروف قصههای قرآنی، از چاه بیت المقدس نام بردهاند که جای مناسبی برای بیرون راندن یوسف از صحنه زندگی است[۲۱].
میبینید «در اینکه آن چاهی که یوسف را در میانش افکندند چه چاهی بوده و در کجا واقع است، اختلاف است که غزالی آن اقوال مختلفه را در تفسیرش بر سوره یوسف بیان و جمعآوری کرده است و از این قرار است: قولی بر این است که چاه را «شوادبن عاد» کنده، از حفرههای او بود، قول دیگر آنکه آن چاه چاهی بوده که سام ابن نوح(ع) حفر کرده بود، او را جب الاحزان میگفتند و گفته شده که نام آن چاه دوثن بوده و در زمین اردن ما بین مدین و مصر واقع بوده و در روایتی است که چراگاه (اغنام) آنها دو فرسخ تا کنعان طول داشته و آن چاه، چاه ایشان بوده که آن را فضاء ادنی میگفتند که مراد زمین اردن است»[۲۲].[۲۳]
جمعبندی بحث
کاروان در داستان یوسف و برادران، کاروانی بوده که از طرف مدین به جانب مصر رهسپار بوده، برخی نویسندگان[۲۴] مینویسند: خط سیر این کاروان از سوریه شروع میشده و از اردن میگذشته و از آنجا به طرف دریاچه طبریه و پس از آن به بیسان و دوثان عبور میکرد. (چاهی که یوسف را در آن انداختهاند در همین سرزمین دوثان است). و از آنجا به سبطیه و سامره و جلجولیه و یافا و غزه میگذشته و به مصر وارد میشده است و داستان به چاه انداختن یوسف در سال ۱۶۷۶ قبل از مسیح اتفاق افتاده است»[۲۵].[۲۶]
منابع
پانویس
- ↑ «گویندهای از آنان گفت: اگر میخواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در ژرفگاه چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد» سوره یوسف، آیه ۱۰.
- ↑ «پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه میکنی، در حالی که آنان درنیابند» سوره یوسف، آیه ۱۵.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۹، ص۳۸۶.
- ↑ خزائلی، اعلام قرآن، ص۶۷۲.
- ↑ قصههای قرآن، محمد احمد جادالمولیو، همکاران ترجمه مصطفی زمانی، ص۱۲۱.
- ↑ عمادزاده، تاریخ انبیاء، ص۳۸۷؛ در مجمع البیان آمده است روزی که یوسف را در چاه انداختند ۱۷ ساله و به نقلی دیگر ۱۰ ساله بوده است و برخی نیز گفتهاند که ۱۲ سال داشت و قول دیگری هست که ۷ ساله یا ۹ ساله بوده است. مجمع البیان، ج۵، ص۲۰۹ - ۲۱۳ و تاریخ انبیاء، محلاتی، ص۲۲۹.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۴۰۱.
- ↑ طیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۶۷.
- ↑ «گویندهای از آنان گفت: اگر میخواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در ژرفگاه چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد» سوره یوسف، آیه ۱۰.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۰.
- ↑ از آیه شریف چنین استفاده میشود که اولاً این چاه معروف بوده است. ثانیاً سر راه کاروانیان و رهگذران بوده است زیرا بعید نیست الف و لام در «الجب» الف و لام عهد باشد.
- ↑ محلاتی، تاریخ انبیا، ص۲۳۱.
- ↑ قصههای قرآن، محمد احمد جادالمولی، مصطفی زمانی، ص۱۲۵.
- ↑ خزائلی، اعلام قرآن، ص۶۷۲.
- ↑ ر.ک: بلاغی، قصص قرآن، چاپ چهاردهم، ص۸۸.
- ↑ ر.ک: ابواسحق بن منصور بن خلف نیشابوری، قصص الانبیاء، ص۲۲۲.
- ↑ محلاتی، تاریخ انبیاء، ص۳۳۰.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۴۰۳.
- ↑ تفسیر روح البیان، ج۴، ص۲۳۳.
- ↑ تاریخ انبیا، محمد احمد جاد المولی، ترجمه مصطفی زمانی، ص۱۲۳.
- ↑ زاهدی گلپایگانی، قصص شگفتانگیز قرآن مجید، ص۲۲۹.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۴۰۵.
- ↑ مصطفی دباغ مصری، بلادنا، ج۳.
- ↑ بلاغی، قصص قرآن.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۴۰۷.