حسین بن عمر بن یزید

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

او از ثقات اصحاب حضرت رضا(ع) می‌باشد، شیخ در رجال خود او را از راویان آن حضرت ذکر کرده و گوید. او در نقل حدیث موثق است، احمد بن ابی عبدالله برقی نیز در رجال خود او را از اصحاب امام کاظم(ع) نوشته و در خلاصة الأقوال هم از یاران امام رضا(ع) ذکر شده است.

کشی گوید: حسین بن عمر گفت: من نزد امام رضا(ع) رفتم و گفتم: پدرم به من اطلاع داد که من نزد موسی بن جعفر رفتم و به او گفتم: من در نزد خداوند احتجاج خواهم کرد که تو به من امر کردی تا من عبدالله را ترک گویم، و گفتی: من امام هستم، او هم فرمود: آری درست است اگرخلافی در این مورد باشد گناه آن به گردن من خواهد بود و اینک هم من مانند او با شما سخن می‌گویم.

شما امروز به من می‌گویید پدرت درگذشته است و تو جای او نشسته‌ای و صاحب امر می‌باشی، امام رضا(ع) فرمودند: آری من این را می‌گویم، گفتم: من از مکه بیرون نشدم مگر این که نزدیک بود این امر آشکار گردد، یکی از اشخاص نامه شما را برای من قراءت کرد که ترکه امام ماضی در نزد شما می‌باشد، امام رضا(ع) فرمودند: او راست می‌گوید.

او از حضرت رضا(ع) فقط یک حدیث نقل می‌کند، حسین بن عمر گوید: خدمت امام رضا(ع) رسیدم در حالی که هنوز مذهب واقفیه داشتم، پدرم از پدر او هفت مسأله سؤال کرده بود، او پاسخ شش مسأله را داده و یکی را پاسخ نداده بود، گفتم: به خداوند سوگند من هم مسائلی را که پدرم از پدرش کرده بود سؤال می‌کنم.

اگر پاسخ آنها را مانند پدرش داد، که معلوم است جانشین پدرش می‌باشد، من سؤالات خود را مطرح کردم و او مانند پدرش پاسخ داد بدون این که در آنها فرقی باشد، و در جواب سؤال هفتم نیز مانند پدرش خودداری کرد. پدرم به پدر او گفته بود من به خاطر شما از امامت عبدالله دست کشیدم و روز قیامت خواهم گفت: که تو مرا وادار کردی تا امامت او را ترک گویم.

هنگامی که خواستم از منزل آن حضرت خارج گردم فرمودند: اگر شیعیان در مشکلات و گرفتاری‌ها صبر کنند خداوند پاداش هزار شهید به آنها خواهد داد، من از این سخن که هیچ مناسبتی به مجلس ما نداشت تعجب کردم، پس از این که از آنجا بیرون شدم در میان راه گرفتار بیماری شدم، و سخت پریشان گردیدم، و سال بعد که برای حج رفته بودم بار دیگر خدمت آن حضرت رسیدم و هنوز اندکی از آن درد بود.

من از درد به آن جناب شکایت کردم و گفتم: قربانت گردم به پای من دعائی بخوانید، در این جا پای خود را مقابل آن جناب دراز کردم، فرمودند: این پایت عیبی ندارد، پای سالم خود را به من نشان دهید، من پای خود را نشان دادم و امام دعائی بر آن خواندند، هنگامی که از محضر آن حضرت بیرون شدم اندکی گذشت و درد از پای بیمارم بیرون شد و تسکین یافت.[۱]

منابع

پانویس