حجاج بن علاط سلمی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

حجاج اهل مکه و کنیه‌اش ابو محمد است و به خاطر وابستگی‌اش به قبایل بنی بهز و بنی‌سلمه، به ابوعبدالله سلمی و بهزی معروف بوده است. در سلسله نسب او نام‌های امرء القیس و سلمی دیده می‌شود که یادآور شاعران درگیری هواداران بزرگ ایرانی عرب است و چون خانواده حجاج و خود او نیز دارای ذوق شعری بوده‌اند، می‌توان او را از شاعران معروف دوره قبل از اسلام شمرد.

حجاج در دوران جاهلیت، چنان که فرهنگ غالب آن زمان بوده است، مدتی به راهزنی و غارت مشغول بود و سپس به تجارت مشغول شد[۱].

شغل حجاج، تجارت بود و وضعیت مالی خوبی داشت و معادن طلای منطقه بنی سلیم نیز در اختیار او بود [۲].

حجاج اولین کسی است که خمس مال خود را داد و از سود معدنش اموالی را برای پیامبر (ص) فرستاد [۳].

در پی اتفاقی که برایش افتاد، به گونه جدی خواهان اسلام شد و خود را به پیامبر (ص) می‌رساند و ایمان آورد. در این زمان، پیامبر (ص) در مدینه و مشغول جنگ خیبر بود؛ از این رو، حجاج جزء مهاجران به مدینه محسوب می‌شود. حجاج به همراه پیامبر (ص) و دیگر اصحاب، در جنگ خیبر شرکت کرد و بعد از پیروزی مسلمانان بر یهودیان قلعه خیبر، به مکه برگشت و به همراه تمام خانواده و اموالش مکه را ترک کرد و در مدینه ساکن شد. حجاج در مدینه مسجدی بنا کرد که به نام خودش مشهور است. پس از مدتی به شام رفت و در آنجا ساکن شد[۴].[۵]

چگونگی اسلام آوردن حجاج

حجاج و شاعری

حجاج؛ پدر شهید

معدن طلای حجاج

هدیه حجاج به پیامبر (ص)

رفتار حجاج با دزد خانه‌اش

تدبیر حجاج برای پس گرفتن اموال خود

نقش حجاج در فتح مکه

حجاج و نقل روایاتی از پیامبر (ص)

حجاج؛ نماینده شامیان

پایان کار حجاج

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۱۰۷.
  2. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی) ج۱، ص۵۳۵؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۲۶؛ التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة، سخاوی، ج۱، ص۲۶۴.
  3. الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۴.
  4. التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة، سخاوی، ج۱، ص۲۶۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۶۵.
  5. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «حجاج بن علاط سلمی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۴۱-۳۴۲.