بحث:اراده
اراده صفت ترجیحدهنده یکی از دو طرف فعل و ترک، همراه با علم و شعور[۱].
واژهشناسی لغوی
اراده در فلسفه و کلام
تفاوت اراده با دیگر عناوین مشابه
مبادی اراده
متعلّقات اراده
اراده الهی
اراده در فرهنگ مطهر
اراده یعنی تحت کنترل قراردادن همه میلهای نفسانی و ضدمیلهای نفسانی یعنی تنفّرها، خوفها و ترسها. اراده نیرویی است در انسان که همه میلها و ضدمیلها، را همه کششها و تنفّرها، خوفها، بیمها و ترسها را تحت اختیار خود قرار میدهد و نمیگذارد که یک میل یا ضدّمیل انسان را به یک طرف بکشد[۵]. اراده عبارت است از میل و شوق مفرط به پرواز که در نفس پدید میآید[۶]. اراده مربوط است به مالکبودن بر نفس و احساسات خود[۷]. انسان قادر است و توانایی دارد که در برابر میلهای درونی خود ایستادگی کند و فرمان آنها را اجرا نکند. این توانایی را انسان به حکم یک نیروی دیگر دارد که از آن به “اراده” تعبیر میشود. اراده به نوبه خود تحت فرمان عقل است؛ یعنی عقل تشخیص میدهد و اراده انجام میدهد[۸].
اراده حالت خاصی است که پس از استبصار و اعتقاد و ایمان به غیب در انسان پیدا میشود خواه آنکه این اعتقاد ناشی از برهان علمی باشد و یا در اثر ایمان به گفتههای اولیاء حاصل شده باشد. به هرحال پس از این اعتقاد، انسان احساس میکند که ناقص است و باید به کامل متّصل شود و ضعیف است و باید به قوی متّکی گردد و قطره است و باید با دریا متّحد شود و جزء است و باید اتّصال به کل پیدا کند؛ از اینرو یک حالت هیجان و رغبت شدیدی از نوع رغبت بازگشت فرع به اصل در وی پدید میآید. این رغبت شدید در اصطلاح عارفان “اراده” نامیده میشود[۹].[۱۰]
اراده آزاد
ارادهای که تابع قانون علّیّت نباشد[۱۱].[۱۲]
اراده تشریعی
معنای اراده تشریعی این است که خدا اینطور راضی است، خدا اینچنین میخواهد[۱۳].[۱۴]
اراده تکوینی
اراده تکوینی، یعنی قضاء و قدر الهی که اگر چیزی قضا و قدر حتمی الهی به آن تعلق گرفت، معنایش این است که در مقابل قضا و قدر الهی دیگر کاری نمیشود کرد[۱۵]. مقصود از اراده تکوینی، قضا و قدر حتمی الهی است[۱۶].[۱۷]
اراده کامله
اراده کامله، ارادهای است بالفعل و ازلی و احتیاج به انگیزه و محرّک و باعث ندارد، مانند اراده باریتعالی و همچنین عقول مجرده که حکمای الهی به آن قائلاند[۱۸].[۱۹]
اراده نیک
اراده نیک انسان یعنی در مقابل فرمانهای وجدان مطیع مطلق باشد[۲۰].[۲۱]
پانویس
- ↑ حشمتپور، محمد حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۲، ص ۴۴۲.
- ↑ القاموسالمحیط، ج۱، ص۴۱۵ «رود».
- ↑ اقربالموارد، ج۲، ص۴۵۵ «رود»؛ شمسالعلوم، ج۴، ص۲۶۸۱؛ المنجد، ص۲۸۶ «راد».
- ↑ حشمتپور، محمد حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج ۲، ص ۴۴۲.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۴۹.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۱۷۱؛ مجموعه آثار، ج۷، ص۱۳۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۷، ص۳۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۸۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۷، ص۱۲۷؛ مقالات فلسفی جلد دوم، ص۱۶۷.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴.
- ↑ حماسه حسینی، جلد اول، ص۳۱۷ و جلد سوم، ص۳۴۸.
- ↑ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۷۴.
- ↑ حماسه حسینی، جلد اول، ص۳۱۷.
- ↑ حماسه حسینی، جلد سوم، ص۳۴۸
- ↑ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۷۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۴۳۱.
- ↑ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۷۴.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۷۰.
- ↑ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۷۴.
اراده: صفت ترجیحدهنده یکی از دو طرف فعل و ترک، همراه با علم و شعور
اراده، مصدر باب افعال، بهمعنای خواستن و به چیزی میل و رغبت کردن[۱] و از مادّه «رَوْد» بهمعنای طلب و رفت و آمد در جستوجوی چیزی[۲] است. اراده در فلسفه و کلام بهصورتهای گوناگونی تعریف شده است؛ مانند حالتی که پس از تصوّر منافع و مصالح، برای فاعل حاصل میشود؛[۳] صفتی که صاحبش را به یکی از دو طرف مقدور سوق میدهد؛[۴] صفتی که به واسطه آن، از دو طرفِ ممکن، یک طرف همراه با علم و شعور ترجیح داده میشود؛[۵] علمی که سبب صدور فعل میشود بدون آنکه این صدور، از روی کراهت و جبر باشد؛[۶] صفتی که اقتضای صاحبش را بالفعل و تأثیر او را تمام میکند که در حق تعالی، عبارت از علم عنایی یعنی علم به نظام احسن است و در انسان، غیر از علم بهشمار میرود؛[۷] داعی[۸] (علم به مصلحت موجود در فعل[۹])؛ اعتقاد منفعت؛ میلی که در پی اعتقاد منفعت حاصل میشود؛ شوق مؤکّدی که به دنبال ادراک امر ملائم پدید میآید، چه ادراک یقینی باشد و چه ظنّی یا تخیّلی؛[۱۰] شوق به برطرف کردن نقصی که شخص در وجود خود میبیند.[۱۱] قصدی که به دنبال جزمِ حاصل از ادراک تصوّری و تصدیقی پدید میآید؛[۱۲] عزم راسخی که پس از مقدّمات فعل، یعنی تصوّر و تصدیق و میل و جزم و عزم پدید میآید.[۱۳] برخی نیز اراده را معنایی منافی با کراهت و اضطرار دانستهاند.[۱۴] در معنایی جامع میتوان اراده را حالت یا صفتی دانست که پس از تصوّر منفعت یا مصلحت در فاعل حاصل، و موجب ترجیح یکی از دو طرف میشود؛ بنابراین، برخی از تعاریف پیشین نادرست است و برخی نیز تعریف دقیق اراده نیستند؛ بلکه از لوازم آن شمرده میشوند. اراده در انسان، از کیفیّات نفسانیّه (امور وجدانی مانند لذّت و درد)، و شناختن آن برای انسانها آسان است؛ ولی علم به ماهیّت آن و نیز تعریف دقیق آن مشکل است.[۱۵] در عرفان، اراده یکی از منازل سلوک دانسته شده است، و برخی آن را نخستین درجه از سلوک عارفان دانسته و گفتهاند: در چنگ زدن بهدستگیره محکم [الهی ]رغبتی است که باعث میشود باطن شخص برای اتّصال حقیقی به عالم قدس بهسوی آن حرکت کند. این رغبت در پی تصدیق جازم (خواه از راه یقین برهانی بهدست آید یا اعتقاد ایمانی) حاصلمیشود.[۱۶] برخی دیگر در تبیین آن گفتهاند: نفس را از خواستههایش منع کردن و او را به اوامر حق و رضا به قضای او متوجّه ساختن یا ترک کردن عادت، و ترکِ فرورفتن در شهوات و غفلت از حق و توجّه به امور دنیایی[۱۷] یا انگیزههای حقیقت را از روی میل و رغبت اجابتکردن[۱۸] یا دل را به طلب حق متوجّه ساختن[۱۹] یا مبدأ محبّت یا پارهای از آتش محبّت که در دل میافتد و شخص را به اجابت انگیزههای حقیقت سوق میدهد.[۲۰] اسناد اراده به موجوداتی مانند دیوار (کهف/۱۸، ۷۷) که دارای شعور نیستند، مجاز است؛[۲۱] البتّه در این خصوص باید به این نکته توجّه داشت که نگاه ما به موجودات، دو گونه است: گاهی با دید واقعی و حقیقی به اصل حقیقت وجود بدون در نظر گرفتن مراتب آن نظر میکنیم. در این صورت، تمام موجودات، حتّی جمادات بهاندازه بهرهای که از وجود دارند، دارای علم و شعور و ارادهاند و اسناد اراده به آنها حقیقی است؛ ولی گاهی با دید ظاهری به مقایسه بین مراتب وجود میپردازیم. با این دید، موجودات به دو بخش با شعور و فاقد شعور تقسیم میشوند و اسناد اراده به قسم اوّل، حقیقت، و به قسم دوم، مجاز خواهد بود؛ بنابراین، اراده مانند وجود، مشترک معنوی است که حقیقت آن واحد، ولی دارای مراتب است.[۲۲] اراده گاهی به خداوند اسناد داده میشود که وجود آن در او به نحو ایجاب و فعلیّت است (=>مرید) و گاهی نیز به غیرخدا اسناد داده میشود. اراده در موجوداتی مانند انسان بهگونه امکان و استعداد است.[۲۳] اراده انسان چون در طول اراده تکوینی خدا قرار دارد، همیشه مقهور آن است. (=>جبر و اختیار) موضوع این مقاله، اراده غیر خداوند است که در قرآن ۹۰ بار بهکار رفته و ضمن آن، به موارد گوناگون اراده انسانها مانند اراده خوبیها، اراده بدیها، اراده دنیا، اراده آخرت، اراده پاداش گرفتن، اراده برتری یافتن، اراده وجه اللّه، اراده عزّت، یا اراده اموری که توانایی انجام آنها را ندارند، اشاره، و نیز بیان شده که اراده شیطان، گمراه کردن انسانها و ایجاد دشمنی بین آنها است. تفاوت اراده با دیگر عناوین مشابه:
اراده با عناوین مشابهی نظیر اختیار، مشیّت و قصد فرق دارد و این تفاوت چنین تبیین میشود: ۱. اراده با اختیار ترادف ندارد؛ زیرا اوّلاً از آن جا که اختیار* از خیر مشتق شده، به آنچه خیر است یا خیر دیده میشود، تعلّق میگیرد و تعلّق اراده به آنچه شرّ است یا شرّ دیده میشود نیز ممکن است. ثانیاً در حالت اجبار و اکراه* و نیز در حالت اضطرار، اختیار تحقّق نمییابد؛ ولی اراده در این دو حال نیز حاصل میشود.[۲۴](نور/۲۴، ۳۳) این دو فرق به استعمال واژههای اراده و اختیار مربوط است. ۲. اراده و مشیّت گاهی مترادف به نظر میآیند؛ ولی باهم تفاوت نیز دارند؛ زیرا مشیّت، صرفاً خواستن چیزی است؛ ولی اراده، به سمت آن چیز رفتن و اقدام کردن است و روشن است که گاهی چیزی خواسته میشود؛ ولی اراده بر انجام آن تعلّق نمیگیرد؛ ازاینرو میتوان گفت: مشیّت، مرتبه ضعیف اراده است که با فعل فاصله دارد و اراده، مرتبه قوی مشیّت و متّصل به فعل است.[۲۵] در نگاه دیگر، اراده از تعیّنات مشیّت و متأخّر از آن است؛[۲۶] زیرا مشیّت، مربوط به مرتبه علم، و اراده، مربوط به مرتبه خارج است. ۳. اراده با قصد نیز مغایر است؛ زیرا قصد فقط به فعل خود قصدکننده تعلّق میگیرد؛ ولی اراده، هم به فعل ارادهکننده و هم به فعل غیرش متعلّق میشود.[۲۷] افزون بر این، در معنای قصد، نوعی میانهروی نیز مورد نظر است.[۲۸] اراده با عناوین دیگری مانند قدرت، شهوت و میل، تمنّی و رضا، محبّت و شوق که ممکن است با اراده یکی دانسته شوند نیز تفاوت دارد؛ زیرا قدرت صاحبش را به دو طرف فعل و ترک متمکّن میسازد؛ ولی اراده یکی از دو طرف را ترجیح میدهد. گاهی اراده هست و شهوت نیست؛ مانند خوردن دارویی تلخ که برای انسان مفید است، و گاهی شهوت هست و اراده نیست؛ مانند اینکه انسان از خوردن غذای لذیذی که برای وی مضر است، امتناع میورزد.[۲۹] اراده بنا به نظر برخی محقّقان فقط به مقدوری که زمان آن نیز گذشته نباشد، تعلّق میگیرد؛ ولی تمنّی به امر مقدور و غیر مقدور و نیز به امر گذشته و آینده تعلّق میگیرد.[۳۰] اراده مربوط به آینده و رضا مربوط به گذشته یا حال است.[۳۱] محبّت اگر بهمعنای شهوت نباشد، مزیّتی دارد که در اراده نیست؛ زیرا وقتی گفته میشود: «اُحبّه»، یعنی هیچ نوع بدی را برای او نمیخواهم؛ ولی وقتی گفته میشود: «ارید له الخیر»، به این معنا نیست که هیچگونه بدی را برای او نمیخواهم.[۳۲] اراده، میلی اختیاری، ولی شوق، میلی طبیعی است؛ افزون بر اینکه گاهی شوق هست و اراده نیست و گاهی اراده هست و شوق نیست.[۳۳] مبادی اراده:
همانگونه که انجام هر فعل اختیاری، به اراده مسبوق است، خود اراده نیز به مبادی و عللی مسبوق است که باعث تحقّق ارادهای خاص میشوند. در آیاتی از قرآن به برخی از این مبادی اشاره شده؛ مانند اینکه ایمان آوردن انسان در پی آن است که خداوند، ایمان را محبوب وی قرار داده، در قلب او زینت دهد. (حجرات/۴۹، ۷) پیامبران به واسطه وحی الهی، کارهای نیک را اراده کرده و انجام میدهند (انبیاء/۲۱، ۷۳). امر* الهی سبب اراده برخی امور بهوسیله پیامبران میشود. (کهف/۱۸، ۷۹ و ۸۲) رویگردانی از یادخدا باعث میشود که انسان فقط زندگی دنیا را اراده کند (نجم/۵۳، ۲۹). پیروی از شهوات باعثمیشود که شخص، انحراف دیگران را نیز اراده کند (نساء/۴، ۲۷) و.... از دیدگاه فلسفی، مبادی اراده بهترتیب تصوّر، تصدیق و شوق است؛ یعنی در ابتدا چیزی تصوّر میشود و بعد از تصوّر، تصدیق به فایده یا ضرر پیدا میشود و در اثر این تصدیق، شوق به جذب منفعت که شهوت نامیده میشود یا شوق به دفع ضرر که غضب نام دارد، پدید میآید و با قویشدن این شوق، اراده تحقّق مییابد. تصدیقی که از مبادی اراده است، به سه قسم تقسیم میشود: اوّل تصدیق یقینی که تصدیق به خیرات عالم عقل، یعنی دارالیقین است. دومتصدیق ظنّی که تصدیق به خیرات محدود آخرتی است؛ خیراتی که بهدلیل محدود بودن، ظنّی بهشمار میآیند. سوم تصدیق تخیّلی که تصدیق به خیرات دنیایی است؛ خیراتی که بهدلیل محدودیّت و قابل زوال بودن تخیّلی شمرده میشوند. قسم اوّل منشأ پیدایش ارادهای میشود که مخصوص مقرّبان است. آنها با این اراده، خیرات یقینی را میطلبند. قسم دوم، ارادهای را پدید میآورد که به اصحاب یمین اختصاص دارد. آنان با این اراده، به سمت خیراتآخرتی میروند. قسم سوم باعث پیدایش ارادهای میشود که خاص اصحاب شمال است. آنان با این اراده، همه همّت خویش را متوجّه امور دنیایی میکنند.[۳۴] متعلّقات اراده:
مقتضای صفت اراده آن است که متعلَّق داشته باشد. اراده شیطان در قرآن فقط به چیزی تعلّق گرفته است که به ضرر معنوی انسان باشد؛ مانند گمراه کردن انسانها: «ویُریدُ الشَّیطـنُ اَن یُضِلَّهُم» (نساء/۴، ۶۰)، و ایجاد دشمنی میان آنان: «اِنَّما یُریدُ الشَّیطـنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ و یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللّهِ و عَنِ الصَّلوةِ». (مائده/۵، ۹۱) قرآن با توجّه به این مطلب، از انسانها میخواهد تا در برابر اراده شیطان مقاومت، و گناهانی مانند شرابخواری و قماربازی را که شیطان خواستار آن است، ترک کنند: «...فَهَل اَنتُم مُنتَهون». (مائده/۵، ۹۱) روشن است که اراده شیطان چون به انسان مرتبط است، تأثیر آن درصورت مقاومت انسان، کم، و درصورت پذیرش یا سستی او، فراوان میشود. اراده انسان به امور گوناگونی تعلّق میگیرد. حتّی ممکن است انسان به عللی مانند نادانی، گمراهی و لجاجت و اشتیاق وافر به هدایت دیگران، اموری را اراده کند که از توان وی خارج است؛ چنانکه چیزی را اراده کند که مخالف خواست تکوینی خدا است؛ مانند خروج از جهنّم: «یُریدونَ اَن یَخرُجوا مِنَ النّارِ و ما هُم بِخـرِجینَ مِنها» (مائده/۵، ۳۷)، خاموش کردن نور خدا: «یُریدونَ اَن یُطفِـوا نورَ اللّهِ بِاَفوهِهِم و یَأبَی اللّهُ اِلاّ اَن یُتِمَّ نورَهُ» (توبه/۹، ۳۲) نیز ۸ صف/۶۱، نیرنگ به پیامبر و خیانت به او: «واَرادوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَخسَرین» (انبیاء/۲۱، ۷۰؛ انفال/۸، ۶۲ و ۷۱) و هدایت کردن گمراهانی که دیگر قابل هدایت نیستند: «اَتُریدونَ اَن تَهدوا مَن اَضَلَّ اللّهُ». (نساء/۴،۸۸) متعلَّق اراده انسان سبب راجح و پسندیده بودن یا مرجوح و ناپسند بودن آن اراده است. اموری که اراده آنها پسندیده است؛ مانند آخرت: «ومِنکُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ» (آلعمران/۳، ۱۵۲)، ثواب آن: «ومَن یُرِد ثَوابَ الأخِرَةِ...» (آلعمران/۳، ۱۴۵)، اصلاح: «اِن یُریدا اِصلـحـًا» (نساء/۴، ۳۵)، تحصّن و پاکدامنی: «اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا» (نور/۲۴، ۳۳)، تذکّر و شکر: «لِمَن اَرادَ اَن یَذَّکَّرَ اَو اَرادَ شُکورا» (فرقان/۲۵، ۶۲)، وجه اللّه: «یُریدونَ وجهَهُ» (انعام/۶، ۵۲)، عزّت: «مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ...» (فاطر/۳۵، ۱۰)، و کامل کردن دوره شیر دادن به نوزاد: «...لِمَن اَرادَ اَن یُتِمَّ الرَّضاعَةَ» (بقره/۲، ۲۳۳)؛ البتّه پدر و مادر با مشورت با یکدیگر میتوانند نوزاد را از شیر بگیرند؛ چنانکه میتوانند نوزاد را به دایه بسپارند تا او را شیر دهد (بقره/۲، ۲۳۳). ازدیگر آیاتی که به اراده پسندیده انسان اشاره دارد، عبارتاند از: توبه/۹،۴۶؛ قصص/۲۸،۲۷؛ ابراهیم/۱۴، ۱۰۰؛ قصص/۲۸، ۱۹؛ مائده/۵، ۱۱۳؛ مائده/۵، ۲۹؛ کهف/۱۸، ۷۹. اموری که اراده آنها ناپسند است؛ مانند دنیا: «مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا» (آلعمران/۳، ۱۵۲)، و ثواب آن: «ومَن یُرِد ثَوابَ الدُّنیا...» (آلعمران/۳،۱۴۵)؛ درحالیکه خداوند، خواهان آخرت است: «تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا و اللّهُ یُریدُ الأخِرَةَ» (انفال/۸، ۶۷)، گمراهی مؤمنان و انحراف آنان از حق: «یُریدونَ اَن تَضِلُّوا السَّبیل» (نساء/۴،۴۴)، و «یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعونَ الشَّهَوتِ اَن تَمیلوا» (نساء/۴، ۲۷)، تحریف کلام خدا: «یُریدونَ اَن یُبَدِّلوا کَلـمَ اللّهِ» (فتح/۴۸، ۱۵)، کار خلاف عفّت: «اِنَّکَ لَتَعلَمُ ما نُرید» (هود/۱۱، ۷۹) نیز ۲۵ یوسف/۱۲، ظلم و کجروی: «ومَن یُرِد فیهِ بِاِلحاد بِظُـلم...» (حج/۲۲،۲۵)، فرار از جنگ: «اِن یُریدونَ اِلاّ فِرارا» (احزاب/۳۳، ۱۳)، حلول غضب پروردگار: «اَم اَرَدتُم اَن یَحِلَّ عَلَیکُم غَضَبٌ مِن رَبِّکُم» (طه/۲۰،۸۶). از دیگر آیاتی که به اراده ناپسند انسان اشاره دارد، عبارتاند از: نساء/۴، ۹۱؛ نساء/۴، ۱۵۰؛ صافات/۳۷، ۸۶؛ نساء/۴، ۱۴۴؛ قیامت/۷۵، ۵؛ بقره/۲، ۱۰۸؛ اسراء/۱۷، ۱۰۳؛ مدثّر/۷۴، ۵۲. درآیهای نیز بیان شده که آخرت برای کسانی است که طالب برتریطلبی در زمین و فساد نباشند. از این آیه استفاده میشود که اراده برتریطلبی در زمین و فساد ناپسند است: «تِلکَ الدّارُ الأخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لایُریدونَ عُلُوًّا فِی الاَرضِ و لا فَسادًا». (قصص/۲۸، ۸۳) چگونگی برخورد خداوند با انسانها، به نوع اراده آنان بستگی دارد. اگر کسی زندگی دنیا را اراده کند، خداوند در دنیا بخشی از خواستههای وی را به او میدهد؛ ولی جزای چنین شخصی در آخرت، عذاب جهنم و دوری از رحمت و مغفرت الهی است: «مَن کانَ یُریدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَن نُریدُ ثُمَّ جَعَلنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصلـها مَذمومـًا مَدحورا» (اسراء/۱۷، ۱۸)، و اگر کسی زندگی آخرت را اراده کند و برای رسیدن به آن، بهگونهای شایسته بکوشد و به توحید و نبوّت و معاد اعتقاد داشته باشد، خداوند از او تشکّر میکند، به این صورت که افزون بر پذیرش اعمال وی و اعطای ثواب به او، وی را ستایش نیز میکند: «ومَن اَرادَ الأخِرَةَ و سَعی لَها سَعیَها و هُوَ مُؤمِنٌ فَاُولـئِ کَ کانَ سَعیُهُم مَشکورا». (اسراء/۱۷، ۱۹)[۳۵] این مطلب در آیات دیگری نیز بیان شده است؛ مانند: آلعمران/۳، ۱۴۵؛ شوری/۴۲، ۲۰؛ هود/۱۱، ۱۵ـ۱۶؛ بنابراین، خداوند، هم به کسانیکه دنیا را میخواهند و هم به کسانیکه آخرت را اراده میکنند، از عطای خویش یاری میرساند: «کُلاًّ نُمِدُّ هـؤُلاءِ و هـؤُلاءِ مِن عَطَـاءِ رَبِّکَ». (اسراء/۱۷، ۲۰) ناگفته نماند که مقصود از اراده دنیا در آیات قرآن، آن است که شخص، دنیا را بهصورت مستقل قصد و از آخرت اعراض و آن را فراموش کند؛[۳۶] پس انسان میتواند هم دنیا و هم آخرت را اراده کند، به این صورت که دنیا را به تبع آخرت بخواهد.[۳۷] گاهی انسان، ارادهای را به دیگری نسبت میدهد که در وی وجود ندارد؛ چنانکه کافران قوم نوح(علیه السلام)درباره حضرت به قوم خویش گفتند: او اراده کرده است بر شما برتری طلبد: «یُریدُ اَن یَتَفَضَّلَ عَلَیکُم». (مؤمنون/۲۳، ۲۴) نیز ۱۱۰ اعراف/۷ و ۱۹ قصص/۲۸. گاهی هم برخی وجود ارادهای را در خود ادّعا میکنند که در آنها وجود ندارد؛ چنانکه منافقان ادّعا میکنند که اراده آنان احسانکردن است: «اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا...». (نساء/۴، ۶۲)
[۱]. القاموسالمحیط، ج۱، ص۴۱۵ «رود». [۲]. اقربالموارد، ج۲، ص۴۵۵ «رود»؛ شمسالعلوم، ج۴، ص۲۶۸۱؛ المنجد، ص۲۸۶ «راد». [۳]. گوهر مراد، ص۲۵۰. [۴]. شرح المنظومه، ج۳، ص۶۴۷. [۵]. المیزان، ج۱، ص۱۰۶. [۶]. درةالتاج، ص۵۶۹. [۷]. دررالفوائد، ج۲، ص۷۸. [۸]. انوارالملکوت، ص۱۳۷ـ۱۳۸. [۹]. مفتاحالباب، ص۱۱۷. [۱۰]. شرح المنظومه، ج۳، ص۶۴۸. [۱۱]. تهافت التهافت، ص۴۲. [۱۲]. شرح المنظومه، ج۳، ص۶۴۷. [۱۳]. شرح المنظومه، ج۳، ص۶۴۷. [۱۴]. المصطلحات الکلامیه، ص۱۵. [۱۵]. اسفار، ج۶، ص۳۳۵ـ۳۳۶. [۱۶]. الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۳۷۸. [۱۷]. الطبقات الصوفیه، ص۴۷۵. [۱۸]. شرح منازل السائرین، ص۶۶. [۱۹]. مصطلحات التصوف، ص۴۷. [۲۰]. همان، ص۷۶ـ۹۶. [۲۱]. المیزان، ج۱۳، ص۵۹ـ۶۰ و ۳۴۶ . [۲۲]. اسفار، ج۶، ص۳۳۵ـ۳۳۶؛ الدرر الفوائد، ج۲، ص۷۹. [۲۳]. اسفار، ج۶، ص۳۳۶؛ شرحالمنظومه، ج۳، ص۶۴۸. [۲۴]. الفروق اللغویه، ص۲۸. [۲۵]. همان، ص۳۵، ش ۱۳۸. [۲۶]. شرح فصوص الحکم، ص۸۱۶ـ۸۱۷. [۲۷]. الفروق اللغویه، ص۴۲۹. [۲۸]. نثر طوبی، ج۲، ص۳۰۱. [۲۹]. اسفار، ج۴، ص۱۱۳؛ کشافاصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۳۲ـ۱۳۶؛ الفروق اللغویه، ص۳۴. [۳۰]. کشاف اصطلاحاتالفنون، ج۱، ص۱۳۶ـ۱۳۲؛ الفروقاللغویه،ص۱۴۲. [۳۱]. الفروق اللغویه، ص۳۴. [۳۲]. همان، ص۴۸۴. [۳۳]. اسفار، ج۴، ص۱۱۳. [۳۴]. شرح المنظومه، ج۳، ص۶۴۸؛ شرح الاسماء، ص۳۴۴ـ۳۴۹؛ دررالفوائد، ج۲، ص۸۴. [۳۵]. المیزان، ج۱۳، ص۶۳ـ۶۶. [۳۶]. همان، ص۶۳. [۳۷]. مجمعالبیان، ج۶، ص۶۲۸.