ادراک

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ادراک (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

ادراک به معنای احساس جزئیات با حواس ظاهری یا باطنی یا علم به محسوسات از راه حواس است.

مقدمه

  • ادراک مصدر باب افعال از ماده "د، ر، ک" در لغت به معنای رسیدن و ملحق شدن شیئی به شیئ دیگری [۱] و نیز به معنای نیروی درک کردن، فهمیدن و تشخیص آمده است [۲].
  • ادراک در اصطلاح دو کاربرد دارد:
  1. ادراک در یک کاربرد مقابل تعقل (علم به کلیات) و به معنای احساس جزئیات است. در این کابرد، ادراک مشترک میان انسان و سایر حیوانات است؛ چراکه آنها نیز مانند انسان از قوه ادراک و احساس برخوردارند و جزئیات و امور محسوس را درک می‌‌کنند. اما تقعل مختص انسان است که کلیات را از طریق قوه عاقله نفس ناطقه بدون احتیاج به آلات جسمانی (قوای حسی ظاهری و باطنی) درک می‌‌کند[۳]
  2. در کابرد دیگر بر معنایی که مشترک میان علم، ادراک جزئیات و معرفت است، اطلاق می‌‌گردد؛ که این معنا عبارت است از "صور و معانی مدرَکه اعم از کلی و جزئی" [۴] که شامل احساس، تخیل، توهم و تعقل است [۵].
  1. ادراک حسی یا از طریق "حواس ظاهری" (لامسه، باصره، ذائقه، سامعه و یا ذائقه) است یا "حواس باطنی"؛ ادراک از راه "حواس ظاهری" که روشن است؛ اما از طریق "حواس باطنی" یا از راه "حس مشترک" است که همه صور جزئی فراهم شده توسط حواس ظاهری را درک می‌‌کند؛ یا از راه "واهمه" است که معانی جزئی را درک می‌‌کند؛ ادراکات این دو قوه هر یک در جای خاص نگهداری می‌‌شود؛ "قوه خیال" بایگانی صور حس مشترک است و "قوه حافظه" بایگانی معانی جزئی قوه واهمه است؛ یا از راه "قوه متصرفه" هست که در صور و معانی جزئیه جمع آوری شده در خیال و حافظه تصرف می‌‌کند. "قوه متصرفه" اگر از سوی واهمه بکار گرفته شود و تنها در صور و معانی جزئی تصرف کند به نام "متخیله" خوانده می‌‌شود؛ اما اگر بکار گیرنده آن نفس ناطقه انسانی باشد در امور کلی نیز تصرف می‌‌کند و به آن "مفکره" گویند.
  2. تعقل یا ادراک عقلی نیز از طریق قوه ناطقه حاصل می‌‌شود.
  • حکمای مشاء قوای ادراک حسی را اعم از ظاهره و باطنه را قوای مادی حال در جسم حیوان یا انسان می‌‌دانند. در اینجا نفس به کمک ابزار است که از مدرَکات جزئئ آگاه می‌‌شود. اما عقل از طریق تجرید صور و معانی از پایین و یا به‌وسیله عقل فعال از بالا به مدرکات کلی آگاه می‌‌شود و قوه عاقله تجرد دارد و بخلاف قوای دیگر در جسم حلول نمی‌کند[۶]. از نظر حکمت متعالیه همه قوای نفس که مراتب او بشمار می‌‌روند مجرد هستند و میزان تجرد از ماده، تعیین کننده هر مرتبه از ادراک است [۷]. برخی حکما ادراک را حقیقت مشککه ای دانسته‌اند که دارای مراتب و درجات جزئی و کلی (مجرد) است. در ادراکات جزئی ادراک شخصی از زید به عنوان یک فرد مشخص از طریق چشم یک مرتبه از ادراک است که رؤیت نام دارد؛ مرتبه دیگر ادارک خیالی از او است که تخیل است. دیگر ادراک در عالم خواب با چشم مثالی است که رویا نام دارد و در نهایت ادراک با چشم مثالی و کشف صوری در عالم مثال است که کشف صوری و مثالی نام دارد. ادراک کلیات و مجردات نیز بر همین منوال به اقسامی تقسیم می‌‌شود. ادراک کلی به ادارک توهمی، ظنی، عادی، تقلیدی، یقینیِ برهانی و یقینیِ شهودی تقسیم می‌‌شود. مرتبه خیالی پایین ترین و مرتبه شهودی بالاترین مرحله ادراک است [۸].
  • بنابراین، هر کدام از مراتب ادراک ابزار خاص خود دارد. ادارک حسی از طریق اندام‌ها و حواس پنج گانه قابل صورت می‌‌گیرد و ادارک خیالی به وسیله حواس باطنی که بالاتر از حواس ظاهری است و ادراک عقلی نیز به کمک قوه ای درک می‌‌شود که بالاتر از عالم ماده و عالم مثال است [۹].

جستارهای وابسته

منابع


پانویس

  1. التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۳، ص ۲۰۰؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۱۹.
  2. فرهنگ ابجدی، ج۱، ص ۳۴)
  3. کشف المراد، ص۱۹۱.
  4. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏۳، ص ۲۹.
  5. شرح الاشارات مع المحاکمات ج۲ ص۳۱۴؛ دروس شرح اشارات آیة الله حسن حسن‌زاده آملی، نمط سوم در نفس ج۱ ص۴۶۶؛ میر سد احمد علوی عاملی، علاقة التجرید، ج۱، ص ۵۵۴.
  6. الحکمه المتعالیه، ج۸، ص۵۵-۷۸؛ مصباح، شرح جلد هشت اسفار، ج۱، ص۲۶۶-۲۷۰؛ عیون مسائل النفس، ص۳۶۴-۳۶۶.
  7. ملا صدرا، مفاتیح الغیب، ص ۲۶۲؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏۹، ص ۹۴؛مصباح،شرح جلد هشتم اسفار، ج۱، ص۲۱۵؛ عیون مسائل النفس، ص۳۶۴.
  8. حسن حسن‌زاده آملی، عیون مسائل النفس، ص ۴۲۳ - ۴۲۴.
  9. عیون مسائل النفس، ص ۴۲۵.