بحث:سریه عبدالله بن جحش

عبدالله و مأموریت نخله

یکی از کارهای بزرگ عبدالله، سریه‌ای است که پیامبر(ص) او را سرپرست آن قرار داد و به سوی نخله، معروف به بوستان ابن عامر فرستاد. پیامبر اکرم(ص) در ماه هفده هجرت، هشت نفر را برای کاری مأمور کرد و عبدالله را بر ایشان رئیس قرار داد. عبدالله بن جحش گوید: "پیامبر در هنگام نماز عشاء مرا خواست و به من فرمود: "صبح به همراه اسلحه خود نزد من بیا تا تو را به جایی روانه کنم. " صبح در حالی که شمشیر و کمان و تیردان و سپرم را همراه داشتم، آماده شدم. پیامبر(ص) نماز صبح را با مردم خواند و به خانه بازگشت. حضرت متوجه من شد که قبل از رسیدن او کنار در خانه‌اش ایستاده بودم و چند تن از قریش را هم به همراه آورده بودم. پیامبر(ص) ابی بن کعب را فرا خواند و به او فرمود تا نامه‌ای بنویسد. آنگاه مرا فرا خواند و نامه‌ای را که روی چرم نوشته شده بود، به من داد و فرمود: " تا دو روز، نامه را باز نکن؛ پس از دو روز آن را باز کن و به هر چه نوشته‌ام، عمل کن و هیچ یک از همراهانت را به اطاعت مجبور مکن. " گفتم: یا رسول الله، به کدام ناحیه باید بروم؟ فرمود: " راه نجد را پیش بگیر و به سوی چاه‌های نجد برو"[۱].

عبدالله با افراد خود به طرف مکه حرکت کرد. او پس از دو روز راهپیمایی نامه پیامبر(ص) را گشود و دید در آن چنین نوشته شده است: همچنان به راه خود ادامه بده و به نخله که میان مکه و طایف است، برو و آنجا در کمین قریش بمان تا از ایشان خبری کسب کنی. عبدالله هنگامی که نامه پیامبر(ص) را خواند، به یاران خود گفت: "پیامبر(ص) مرا مأمور ساخته که به نخله بروم و در آنجا سنگر بگیرم خبری از قریش به دست بیاورم و بن به من فرمان داده که همراهان خود را به این کار مجبور نکنم؛ هر یک از شما علاقه‌مند به شهادت است، با من بیاید و هر که دوست ندارد، بازگردد". همه همراهان از او اطاعت کردند و به طرف نخله به راه افتادند تا این که به محلی به نام معدن رسیدند. در این هنگام، شتر سعد بن ابی وقاص یا عتبة بن غزوان گم شد و آنها برای جستجو رفتند و از عبدالله جدا شدند. عبدالله با بقیه همراهان تا نخله رفتند و در آنجا با قافله‌ای از قریش که کشمش و پوست دباغی شده به همراه داشتند، روبرو شدند. عمر و حضر می‌ریاست کاروان و مال التجاره را به عهده داشت؛ افراد قافله که مسلمانان را دیدند، خیلی از آنها ترسیدند؛ زیرا مسلمانان در نزدیکی آنها آمده بودند و آنها راه فرار هم نداشتند. وقتی عکاشة بن محصن نزدیک ایشان رسید، چون سر خود را تراشیده بود، خیال کردند مسلمانان به قصد زیارت خانه خدا حرکت کرده‌اند، پس تا اندازه‌ای آسوده خاطر شدند. این حادثه در آخرین روز ماه رجب اتفاق افتاد. مسلمانان درباره چگونگی کار با هم مشورت کردند؛ زیرا عرب‌ها جنگ را در ماه رجب جایز نمی‌دانستند و از طرفی اگر آن روز به آنها حمله نمی‌کردند، کاروان شب هنگام از آنجا کوچ کرده، داخل حرم می‌شد و دیگر به هیچ وجه به آنان دسترسی نبود. گفتگو طولانی شد تا این که بالاخره مسلمانان تصمیم گرفتند با آنها بجنگند. پس واقد بن عبدالله تمیمی با تیر عمرو حضرمی، رئیس کاروان را کشت و بقیه افراد کاروان فرار کردند و عثمان بن عبدالله و حکم بن کیسان نیز اسیر شدند.

عبدالله با دو نفر اسیر و اموال کاروان به مدینه برگشت[۲]. در راه عبدالله به همراهان خود گفت: "خمس این اموال را به پیامبر(ص) تقدیم کرده و بقیه را میان افراد تقسیم می‌کنیم". همه پذیرفتند. عبدالله خمس غنیمت را مخصوص پیامبر قرار داد با آنکه هنوز آیه خمس نازل نشده بود[۳].[۴]

پانویس

  1. المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳.
  2. السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۶۰۲-۶۰۱، المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۷-۱۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۲؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۷۳.
  3. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۰۱-۶۰۳؛ المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳-۱۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۲.
  4. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «عبدالله بن جحش»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص:۶۴۸-۶۴۹.
بازگشت به صفحهٔ «سریه عبدالله بن جحش».