جعال بن سراقه ضمری

آشنایی اجمالی

به وی ثعلبی و غفاری نیز گفته شده است[۱]. می‌گویند وی از تیره بنی سواد از قبیله بنی سلمه و از اوس است[۲]. نام او را «جُفّال» (تصحیف جمال)[۳] و جعیل بن سراقه نیز گفته‌اند[۴]. ابن حجر[۵] از اینکه جعیل تصغیر جعال باشد، اظهار بی‌اطلاعی کرده و احتمال داده جعیل برادر جعال باشد و شرح حال جداگانه‌ای نیز[۶] برای جعیل آورده است، ولی ابن سعد[۷] نام جعال بن سراقه را صحیح دانسته که رسول خدا (ص) در روز خیبر نام او را به عمرو تغییر داد. مسلمانان در آن روز به مناسبت این تغییر نام چنین رجز می‌خواندند:

سمّاهُ من بعد جُعیل عمروکان للبائس یوماً ظُهَر

و در رجز «جعال» را مصغر کردند و جممیل گفتند. چنان که رسول خدا (ص) نام او را عمرو نهاد، اما در رجز او را عُمَر می‌خواندند. ابن سعد می‌گوید: پیامبر در خواندن رجز، از بیت یاد شده، فقط واژه عمر را با آنان تکرار می‌کرد و جعال نیز این بیت را تکرار می‌نمود و می‌خندید و مسلمانان می‌دانستند او از این رجزخوانی بدش نیامده است[۸]. جعفر مرتضی[۹]، این رجز را از حسان بن ثابت و کعب بن مالک دانسته که رسول خدا (ص) آن دو را از گفتن هر گونه شعر یا رجز منع کرده بود. بنابراین، حضرت در خواندن رجز نه تنها هیچ گونه همراهی با خوانندگان نداشت، که حسان و مالک نیز در گفتن آن رعایت اخلاق اسلامی را نکردند و معلوم است جعال با شنیدن این رجز که او را تحقیر و به «فقیر نیازمن پشتیبانی» توصیف می‌کرد، خوشحال نباشد.

جعال از مهاجران نیازمند اهل صفه، فقیر و مردی بسیار صالح و در عین حال کوچک اندام و زشت بود[۱۰] لقب اینها، یعنی طانی و اسلمی، به نظر می‌رسد اینها دو نفرند. افزون بر آنکه هیچ کدام از صحابه‌نگاران از جریر بن اوس اسلمی یاد نکرده‌اند.[۱۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن شبه، تاریخ المدینة، ج۱، ص۳۴۹.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۳۸.
  3. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۷.
  4. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۷.
  5. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۷.
  6. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۶.
  7. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۵.
  8. ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۴، ص۱۰۹.
  9. جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱۱، ص۱۲۲.
  10. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۶.
  11. ابوالقاسمی، عظیم، مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.