کلمه "صدقه" همانند "صلات، زکات و..." در اصطلاح متشرعه، مفهوم خاصی پیدا کرده است. صدقه در اصطلاح متشرعه، تنها بر کمکهای مالی مستحبی که به فقرا داده میشود، اطلاق میشود و نقطه مقابل آن، زکاتواجبمالی است. صدقه در قرآن کریم، مفهومی گستردهتر از صدقات مستحبی دارد؛ یعنی علاوه بر صدقاتمستحب، به زکاتواجب هم اطلاق میشود.
در آیه ۶۰ سوره توبه آمده است: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۱]. مقصود از صدقات در این آیه زکاتواجب است.
در مصادر تاریخی نیز وقتی گفته میشود: پیامبر (ص) عاملان صدقات خویش را به مناطق مختلف اعزام میکرد. مراد از لفظ "صدقات" بیشتر، صدقاتواجب بود. در مباحث پیش رو منظور از صدقات، بیشتر، همین معنای دوم یعنی صدقاتواجب (زکات) مراد است[۲].
در منابع، افراد زیادی با عنوان عاملان صدقاتپیامبر (ص) معرفی شدهاند. رسول خدا (ص) این افراد را به منظور اخذ صدقات و احیاناً مصرفصدقات در بین افراد مستحق آن، اعزام کرده است. از جمله این افراد میتوان به این اشخاص اشاره کرد.
صدقات را به فقیران، مساکین، بینوایان و گروههایی دیگر اختصاص داشت. در قرآن کریم به این گروهها اشاره شده است﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۲۷].
در برخی از موارد، عاملان صدقات، خودشان پس از جمعآوری صدقات، آنها را در بین افراد مستحق تقسیم میکردند. عمروعاص که بنا به نقلی فرستاده پیامبر نزد حاکمان عمان، جیفر و عبد از فرزندان جلندی بوده است[۲۸]، میگوید: "جیفر و عبد هر دو مسلمان شدند و اجازه دادند تا زکات را جمعآوری کنم... من صدقات و زکات را از توانگران ایشان میگرفتم و بین بینوایان تقسیم میکردم"[۲۹]. از ابنعمر هم روایت شده است: "وقتی رسول اکرم (ص) عاملان صدقات را میفرستاد به آنها دستور میداد اموالی که از صدقات میگیرند بین خویشاوندانِ پرداختکنندگان صرف کنند. اگر در خویشاوندان نزدیک آنها کسی پیدا نشد، در عشیره (قبیله) آنها صرف شود، سپس همسایگاننیازمند و..."[۳۰].
علامه عسکری در این باره مینویسد: "پیامبر (ص) راضی نشد که اولادِ مُطَلّب که صدقه بر آنها حرام بود، متولّی امر صدقات شوند... از همین جا خطای کسانی که گمان کردهاند، پیامبر (ص)، علی (ع) را به یمن فرستاد تا صدقات را اخذ کند، آشکار میشود[۳۴]. اگر بپذیریم که رسول اکرم (ص)، علی (ع) را به عنوان عاملِ صدقات به جایی اعزام کرده است، باید بگوییم آن حضرت به واسطه این مسئولیت نمیتوانسته است سهمی از صدقات برای خویش بردارد[۳۵].
↑«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
↑تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۲، ص۱۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۱؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۷۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۹.
↑تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۲، ص۱۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۱؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۹.
↑تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۲، ص۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲.
↑خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۲۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۵۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۳.
↑تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۲، ص۱۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۱؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۷۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۹.
↑خیرالدین زرکلی، الاعلام، جا ص۱۲۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۵۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۳؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۹.
↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
↑ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۱؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۲، ص۳۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۹۵.
↑محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی خیرالعباد، ج۸، ص۳۸۹؛ نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج۳، ص۸۷.