بعثت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'غالب' به 'غالب'
جز (جایگزینی متن - 'غالب' به 'غالب')
خط ۵۷: خط ۵۷:


==برخورد مشرکان با اسلام==
==برخورد مشرکان با اسلام==
[[مشرکان]] و به ویژه [[قریش]] اگرچه [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را بر نمی‌تافتند، اما تا وقتی آن حضرت [[دعوت]] خود را آشکار نکرده بود و از [[بت پرستی]] [[بدگویی]] نمی‌کرد، آنان نیز در [[مخالفت]] خود چندان سرسخت نبودند و به [[تمسخر]] [[مسلمانان]] هنگام [[نماز]] و ایجاد [[محدودیت]] برای آنان در [[گرایش]] به [[اسلام]]، به ویژه محدودیت برای [[بندگان]] و [[کنیزان]]، بسنده، می‌کردند. از این‌رو، مسلمانان، به ویژه پیش از ورود به دار أرقم]]، گاه برای [[خواندن نماز]] ناچار بودند به دره‌های اطراف [[مکه]] روی آورند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۸۱؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۳۱۸.</ref>، سرسختی و [[دشمنی]] [[قریش]] با رسول خدا{{صل}} پس از آنکه ایشان از بت پرستی و [[بت‌ها]] ـ که [[خدایان]] قریش بودند ـ بدگویی کرد، شدت یافت و آنان را به ویژه هنگامی که دیدند [[ابوطالب]] از رسول خدا{{صل}} [[حمایت]] می‌کند، بر آن داشت تا به هر شکل ممکن از [[پیشرفت]] کار رسول خدا{{صل}} جلوگیری کنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. از این‌رو آنان وارد عمل شدند و از هر ابزاری برای مقابله با رسول خدا{{صل}} استفاده کردند. نخستین [[اقدام]] قریش آن بود که ابتدا برخی از اشراف مکه، مانند: [[عتبه]] و [[شیبه]] ـ [[پسران]] [[ربیعة عبدشمس]] ـ، [[ابوسفیان]]، [[ابوجهل]]، [[ابوالبختری]]، [[ولید بن مغیره]]، [[اسود بن مطلب]] و [[عاص بن وائل]] را نزد ابوطالب فرستادند و از او خواستند رسول خدا{{صل}} را از [[دعوت به اسلام]] باز دارد، اما او با [[ملایمت]] با آنان [[رفتار]] و ایشان را ساکت کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۲.</ref>. قریش پس از چندی، که دیدند رسول خدا{{صل}} [[دست]] از دعوت برنداشته است، برای بار دوم نزد ابوطالب رفتند و درخواست خود را البته با شدت بیشتری همراه با [[تهدید]] به [[مبارزه]]، مطرح کردند. بر اساس این خبر که جای تردید دارد، ابوطالب رسول خدا{{صل}} را از درخواست قریش [[آگاه]] کرد و گفت: [[جان]] من و جان خود را [[حفظ]] کن و کاری که من [[طاقت]] آن را ندارم، بر من [[تحمیل]] نکن. [[رسول خدا]]{{صل}} چون [[گمان]] کرد عمویش، [[ابوطالب]]، برای [[حفظ جان]] خود و رسول خدا{{صل}} دچار [[سستی]] شده و ممکن است در [[حمایت]] از وی کوتاهی کند، آن سخن مشهور را فرمود: "ای عمو! به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[خورشید]] را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند تا این کار ([[دعوت]]) را رها کنم، چنین نخواهم کرد تا آنکه خدا آن (دعوت) را [[غالب]] گرداند یا در این [[راه]] [[جان]] دهم". سپس رسول خدا{{صل}} [[گریه]] کرد و برخاست و چون می‌خواست برود، ابوطالب او را صدا زد و گفت: نزدیک من بیا. چون رسول خدا{{صل}} نزدیک آمد، ابوطالب گفت: ای پسر برادرم! برو و هر چه می‌خواهی بگو. به خدا سوگند هرگز تو را در مقابل چیزی [[تسلیم]] نخواهم کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۴ و ۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۲۶.</ref>.
[[مشرکان]] و به ویژه [[قریش]] اگرچه [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را بر نمی‌تافتند، اما تا وقتی آن حضرت [[دعوت]] خود را آشکار نکرده بود و از [[بت پرستی]] [[بدگویی]] نمی‌کرد، آنان نیز در [[مخالفت]] خود چندان سرسخت نبودند و به [[تمسخر]] [[مسلمانان]] هنگام [[نماز]] و ایجاد [[محدودیت]] برای آنان در [[گرایش]] به [[اسلام]]، به ویژه محدودیت برای [[بندگان]] و [[کنیزان]]، بسنده، می‌کردند. از این‌رو، مسلمانان، به ویژه پیش از ورود به دار أرقم]]، گاه برای [[خواندن نماز]] ناچار بودند به دره‌های اطراف [[مکه]] روی آورند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۸۱؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۳۱۸.</ref>، سرسختی و [[دشمنی]] [[قریش]] با رسول خدا{{صل}} پس از آنکه ایشان از بت پرستی و [[بت‌ها]] ـ که [[خدایان]] قریش بودند ـ بدگویی کرد، شدت یافت و آنان را به ویژه هنگامی که دیدند [[ابوطالب]] از رسول خدا{{صل}} [[حمایت]] می‌کند، بر آن داشت تا به هر شکل ممکن از [[پیشرفت]] کار رسول خدا{{صل}} جلوگیری کنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. از این‌رو آنان وارد عمل شدند و از هر ابزاری برای مقابله با رسول خدا{{صل}} استفاده کردند. نخستین [[اقدام]] قریش آن بود که ابتدا برخی از اشراف مکه، مانند: [[عتبه]] و [[شیبه]] ـ [[پسران]] [[ربیعة عبدشمس]] ـ، [[ابوسفیان]]، [[ابوجهل]]، [[ابوالبختری]]، [[ولید بن مغیره]]، [[اسود بن مطلب]] و [[عاص بن وائل]] را نزد ابوطالب فرستادند و از او خواستند رسول خدا{{صل}} را از [[دعوت به اسلام]] باز دارد، اما او با [[ملایمت]] با آنان [[رفتار]] و ایشان را ساکت کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۲.</ref>. قریش پس از چندی، که دیدند رسول خدا{{صل}} [[دست]] از دعوت برنداشته است، برای بار دوم نزد ابوطالب رفتند و درخواست خود را البته با شدت بیشتری همراه با [[تهدید]] به [[مبارزه]]، مطرح کردند. بر اساس این خبر که جای تردید دارد، ابوطالب رسول خدا{{صل}} را از درخواست قریش [[آگاه]] کرد و گفت: [[جان]] من و جان خود را [[حفظ]] کن و کاری که من [[طاقت]] آن را ندارم، بر من [[تحمیل]] نکن. [[رسول خدا]]{{صل}} چون [[گمان]] کرد عمویش، [[ابوطالب]]، برای [[حفظ جان]] خود و رسول خدا{{صل}} دچار [[سستی]] شده و ممکن است در [[حمایت]] از وی کوتاهی کند، آن سخن مشهور را فرمود: "ای عمو! به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[خورشید]] را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند تا این کار ([[دعوت]]) را رها کنم، چنین نخواهم کرد تا آنکه خدا آن (دعوت) را غالب گرداند یا در این [[راه]] [[جان]] دهم". سپس رسول خدا{{صل}} [[گریه]] کرد و برخاست و چون می‌خواست برود، ابوطالب او را صدا زد و گفت: نزدیک من بیا. چون رسول خدا{{صل}} نزدیک آمد، ابوطالب گفت: ای پسر برادرم! برو و هر چه می‌خواهی بگو. به خدا سوگند هرگز تو را در مقابل چیزی [[تسلیم]] نخواهم کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۴ و ۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۲۶.</ref>.


[[قریش]] که دیدند ابوطالب به [[خواری]] رسول خدا{{صل}} [[راضی]] نمی‌شود و او را رها نمی‌کند، برای بار سوم نزد ابوطالب آمدند و [[عمارة بن ولید بن مغیره]] را  که قوی‌ترین و زیباترین [[جوان]] [[قریش]] بود آوردند و به ابوطالب پیشنهاد دادند تا [[عماره]] را به عنوان پسر خود برگزیند و در مقابل آن رسول خدا را به قریش تحویل دهد تا او را به [[قتل]] رسانند، اما ابوطالب به شدت آنان را [[سرزنش]] کرد و گفت: به خدا سوگند هرگز چنین کاری ممکن نیست و در این باره شعری سرود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۵ و ۲۸۶.</ref>. برخی منابع نام عماره را نیاورده و تنها به [[جوانی]] از قریش اشاره کرده و گفته‌اند [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند و (خود) از آن دور می‌شوند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref>. نیز در این باره نازل شد<ref>مقاتل، ج۱، ص۳۴۱؛ ثعلبی، ج۴، ص۱۴۱؛ واحدی نیشابوری، ص۱۴۴؛ بغوی، ج۲، ص۹۱؛ ابن جوزی، زادالمسیر، ج۳، ص۱۷.</ref>. پس از این، [[ولید بن مغیره]] تعدادی از بزرگان [[قریش]] را فراخواند و با آنان به [[رایزنی]] پرداخت تا هنگام [[حج]]، با یافتن عنوانی، [[رسول خدا]]{{صل}} را مورد [[تهمت]] قرار دهند. سرانجام از میان عناوین [[کاهن]]، [[مجنون]]، شاعر و ساحر، عنوان ساحر را برگزیدند. آنان سر راه مردمی که برای حج می‌آمدند، می‌نشستند و آنان را از کار ([[دعوت]]) رسول خدا{{صل}} [[آگاه]] می‌کردند و از [[ارتباط]] با ایشان برحذر می‌داشتند، [[آیات]]: {{متن قرآن|ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا وَجَعَلْتُ لَهُ مَالا مَّمْدُودًا وَبَنِينَ شُهُودًا وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلاَّ إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا}}<ref>«مرا با آن کس که یگانه آفریده‌ام، وا بگذار و برای او دارایی پر دامنه‌ای پدید آوردم. و پسرانی پیش روی، و راه (پیشرفت) او را نیک هموار کردم، باز آز دارد که بیفزایم. هرگز! که او با آیات ما ستیزه‌گر است» سوره مدثر، آیه ۱۱-۱۶.</ref> در این باره نازل شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۸ و ۲۸۹.</ref>.
[[قریش]] که دیدند ابوطالب به [[خواری]] رسول خدا{{صل}} [[راضی]] نمی‌شود و او را رها نمی‌کند، برای بار سوم نزد ابوطالب آمدند و [[عمارة بن ولید بن مغیره]] را  که قوی‌ترین و زیباترین [[جوان]] [[قریش]] بود آوردند و به ابوطالب پیشنهاد دادند تا [[عماره]] را به عنوان پسر خود برگزیند و در مقابل آن رسول خدا را به قریش تحویل دهد تا او را به [[قتل]] رسانند، اما ابوطالب به شدت آنان را [[سرزنش]] کرد و گفت: به خدا سوگند هرگز چنین کاری ممکن نیست و در این باره شعری سرود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۵ و ۲۸۶.</ref>. برخی منابع نام عماره را نیاورده و تنها به [[جوانی]] از قریش اشاره کرده و گفته‌اند [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند و (خود) از آن دور می‌شوند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref>. نیز در این باره نازل شد<ref>مقاتل، ج۱، ص۳۴۱؛ ثعلبی، ج۴، ص۱۴۱؛ واحدی نیشابوری، ص۱۴۴؛ بغوی، ج۲، ص۹۱؛ ابن جوزی، زادالمسیر، ج۳، ص۱۷.</ref>. پس از این، [[ولید بن مغیره]] تعدادی از بزرگان [[قریش]] را فراخواند و با آنان به [[رایزنی]] پرداخت تا هنگام [[حج]]، با یافتن عنوانی، [[رسول خدا]]{{صل}} را مورد [[تهمت]] قرار دهند. سرانجام از میان عناوین [[کاهن]]، [[مجنون]]، شاعر و ساحر، عنوان ساحر را برگزیدند. آنان سر راه مردمی که برای حج می‌آمدند، می‌نشستند و آنان را از کار ([[دعوت]]) رسول خدا{{صل}} [[آگاه]] می‌کردند و از [[ارتباط]] با ایشان برحذر می‌داشتند، [[آیات]]: {{متن قرآن|ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا وَجَعَلْتُ لَهُ مَالا مَّمْدُودًا وَبَنِينَ شُهُودًا وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلاَّ إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا}}<ref>«مرا با آن کس که یگانه آفریده‌ام، وا بگذار و برای او دارایی پر دامنه‌ای پدید آوردم. و پسرانی پیش روی، و راه (پیشرفت) او را نیک هموار کردم، باز آز دارد که بیفزایم. هرگز! که او با آیات ما ستیزه‌گر است» سوره مدثر، آیه ۱۱-۱۶.</ref> در این باره نازل شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۸ و ۲۸۹.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش