بحث:مقام حجت الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱٬۷۲۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۵ ژوئن ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:


ص683 تا 685
ص683 تا 685
==سید مجتبی بحرینی==
در کتاب: جامعه در حرم
وَ حُجَجُ الجَبّارِ
چگونه من زائر می‌توانم ثنای شما را احصا نمایم و حال آن که شما حجّت‌های خدای جبّارید؟ آنچه در زمینۀ مقام حجیّت این خاندان گفتنی بود در فقرات نخست زیارت گفته‌ایم. آنچه در این جا تذکّرش مناسب به نظر می‌رسد اضافه و اسناد حجج به جبّار است.
همین امروز که به زیارت حضرت رضا{{ع}} مشرّف شده بودم و زیارت شریف جامعه را می‌خواندم به این جمله که رسیدم به این فکر فرو رفتم که چرا حجج الجبّار گفته شده، و در میان همۀ اسما و صفات پروردگار صفت جبّار ذکر شده است؟ ابتداء به ذهنم رسید که شاید به خاطر تطابق و تجانس حروف آخر کلمات است که همه به یک صورت باشد: اخیار، ابرار، جبّار. پس از اندک تأمّلی دیدم در میان سایر اسما و صفات حق تعالی اوصافی که از جهت لفظی قرینه اخیار و ابرار باشد یافت می‌شود، چون غفّار، ستّار و امثال آن. لذا باید غیر از جهت لفظی و تطابق آخر کلمه، خصوصیّتی از جهت معنی مورد عنایت باشد که کلمۀ جبّار ذکر شده است.
با توجّه به این که در این مورد سخنی از بزرگان نرسیده، مطلبی را به صورت احتمال عرض می‌نمایم. توضیح مطلب آن که از آغاز زیارت آنچه از کمالات این خاندان بیان شده و از مظهریّتشان نسبت به صفات حقّ متعال آمده نوعاً صفات جمال و نمودهای کرم و احسان و لطف و امتنان بوده. چه بسا ممکن است در نظر زائر این جهت غالب آید و کفّۀ میزان امیدش بر صفحۀ ترازوی بیمش بچربد و رجایش فزون‌تر از خوف گردد.
در چنین شرایطی لازم است ولو با گفتن یک کلمه و آوردن یک جمله او را متوجّه سازند و اعتدال مطلوب را فراهم آورند، و به او بگویند این موالی و آقایان، این کریمان و رحیمان، این مظاهر لطف و احسان که مدّتی است پیوسته سرود مهرشان را می‌خوانی و بربط مجدشان را می‌نوازی و نوای رحمت و رأفتشان را از نی و نای این جملات می‌شنوی، توجّه داشته باش که همین معادل رحمت، همین اصول کرم، همین شفیعان قیامت، همین مظاهر رفق و مکرمت و همینان که عادتشان احسان است و سجیّتشان کرم، همینان حجج الجبّارند.
آری، حجج الجبّار. حجّت هستند، حجّت‌های خدای جبّار؛ یعنی همان گونه که در لطف و کرم وجود و احسان حقّ، حجّیّت و مظهریّت دارند، نسبت به مقام جبّاریت و جبروتیّت حقّ متعال هم مظهرند و حجّت.
کسی خودش را لوس نکند، کسی پا از گلیمش درازتر ننماید؛ کسی به مرز آنان تجاوز نکند و سدّ آنان را نشکند. حواسش جمع باشد. این دم شیر است به بازی مگیر! رأفت و رحمتشان موجب نشود که خدای نخواسته با تجاوز و تعدّی به ساحت قدسشان و یا پر و بال گشودن در فضای خلوت خاصّشان به غضبشان گرفتار شویم و با نگاه قهرشان روبه‌رو گردیم.
هواپیمایی در منطقۀ ممنوعه‌ای پرواز می‌کند او را چنان می‌زنند که اثری از او به جا نماند. خودرویی در محدودۀ غیر مجازی وارد می‌شود با تیر مواجه می‌گردد. چگونه به خود اجازه می‌دهیم در قرقگاه سلطنتی و منطقۀ ممنوعۀ حجج الجبّار قدم بگذاریم و بعد هم انتظار داریم به تیر غیب مبتلا نشویم؟ انتظاری است نا‌به‌جا. مکرّر در طول تاریخ در عصر حضور و هم‌چنین روزگار غیبتشان، اتّفاق افتاده که همین مظاهر لطف و عنایت و آیات کرم و مرحمت، جلوۀ جبّاریّت خدایی به خود گرفته‌اند و از مظهریّت قهّاری حق استفاده کرده‌اند. دیگر این جاست که باید این آیۀ قرآن را خواند:
وَ مَنْ يُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في مَکانٍ سَحيقٍ ؛@سورۀ حجّ: 31.&
و هر کس به خدا شرک آورد پس گویا از آسمان فرو افتاده و پرنده‌ای او را ربوده یا باد او را به جای دوری افکنده است.
باید بسیار مراقب باشیم نکند خدای نخواسته از افکار یا گفتار یا رفتارمان چیزی ظهور و بروز پیدا کند که موجبات غضب این حجّج جبّار را فراهم آورد. در این جا فقط به ذکر یک نمونه از نمودهای حجج الجبّاری حضراتشان می‌پردازیم که مجالی برای بیش نیست.
در ماجرای مفصّلی که مرحوم صدوق به مناسبت نماز باران خواندن حضرت رضا{{ع}} و ریزش رحمت حق متعال آورده است، چنین می‌خوانیم که مردکی میشوم به نام حمید بن مهران در مقام گستاخی برآمد و عرض کرد:
اگر راست می‌گویید و کاره‌ای هستید این دو صورت شیری که بر مسند مأمون است زنده کنید و بر من مسلّط سازید تا مرا بدرند –این جا بود که همین مظهر لطف و عنایت، همین امام رؤوف، همین آقایی که حتّی در مقام وساطت و شفاعت فرومایه‌ای چون جلودی، غارت‌گر خانۀ موسی بن جعفر {{ع}} و رباینده زیور آلات محترمات بیت رسول خدا برمی‌آید،@عیون الخبار الرضا {{ع}} 2 / 161.& چون حجّت جبّار است این‌جا جلوۀ جبّاری و قهّاری خدایی به خود می‌گیرد –فَغَضَب علی بن موسی و صاح بالصورتین: دونکما الفاجر! فافترساه و لا تبقیا له عینا و لا اثرا.


حضرت رضا {{ع}} به غضب آمد و فریاد بر آن دو صورت شیر زد: بگیرید این فاجر را! بدرید او را که هیچ عین و اثری از او باقی نماند. ناگهان آن دو عکس شیر به صورت دو شیر واقعی حمله کردند و مردک را دریده و خونش را لیسیدند.@همان 171.&
خوب است در موقع گفتن وَ حُجج الجبار به این مقام و جایگاه حجج توجه داشته باشیم و بهتر و بیشتر حرمت و کیان حضراتشان را در همۀ ابعاد، به خصوص در آن جهت که مربوط به شؤون ولایی و مناصب و مقامات خاصّۀ حضراتشان هست، محفوظ نگه داریم. نکند خدای نخواسته جلوۀ جبّاریت به خود گیرند که دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر آن قرار گیرد و عرض وجودی نماید.
با توضیحی در کلمۀ جبّار سخن را در شرح این جمله خاتمه می‌دهیم.
جبّار به معنیا قاهری است که هیچ‌کس دست‌رسی به او ندارد و نتواند او را مقهور و مجبور خود سازد و لذا به درخت خرمای بلندی که از دست‌رس به دور است، جبّارة گویند.@التوحید 206.&
جبّار دو معنی دارد: تدارک کنندۀ فقر فقیران به غنا و توانگری، و کسر شکستگان به دفع ستم از ایشان. و بر این معنی جبیره که در موضع زخم و شکست اعضای وضو [می‌گذارند حمل] می‌شود. دوم برپا دارندۀ خلق خود به آنچه فرماید و آنچه تقدیر کند، خواه راضی باشند و خواه راضی نباشند، و بر این معنی است حدیث لاجبر و لاتفویض هر که هر روز بیست و یک بار بخواند از ظلم ایمن گردد و برای هر دردی و المی نافع است.@جنات الخلود 6.&




ص688 تا 691
==سید مجتبی بحرینی==
==سید مجتبی بحرینی==
در کتاب: جامعه در حرم
در کتاب: جامعه در حرم
خط ۸۴: خط ۶۱:
:- من برای شما حجّت قرار دادم چرا فرمانش را نپذیرفتید و با وجود او به بی‌راهه رفتید، آخر مگر شما حجّت نداشتید؟
:- من برای شما حجّت قرار دادم چرا فرمانش را نپذیرفتید و با وجود او به بی‌راهه رفتید، آخر مگر شما حجّت نداشتید؟
و هم‌چنین بندگان بر خدا اقامۀ برهان می‌نمایند.
و هم‌چنین بندگان بر خدا اقامۀ برهان می‌نمایند.
:- خدا، این آقایی که او را حجت قرار داده بودی، چنین دستوری داد و چنین امر نمود، ما به گفتۀ او عمل کردیم و مطابق دستور او رفتار نمودیم. پس حجّت عذر بندگان است در برابر خدا، و برهان خداست در مقابل بندگان.
:- خدا، این آقایی که او را حجت قرار داده بودی، چنین دستوری داد و چنین امر نمود، ما به گفتۀ او عمل کردیم و مطابق دستور او رفتار نمودیم. پس حجّت عذر بندگان است در برابر خدا، و برهان خداست در مقابل بندگان.
آنچه در این جمله بیشتر حائز اهمیّت است متعلَّق این حجّیت است. همان طور که گفتیم همۀ انبیای عظام الهی و اوصیا و اولیا حجج پروردگارند، ولی سه کلمه در این جمله آمده که بیان‌گر محدودۀ حجّیت خاندان رسالت {{عم}} است و آن سه کلمه: آخرت و اولی است. این دودمان حجّت هستند بر همۀ اهل دنیا، حجّت هستند بر همۀ اهل آخرت. معنای این کلمه روشن است. آنچه لازم به توضیح است کلمۀ اولی است که مقصود چیست؟ در قرآن کریم کلمۀ اُولی گاهی به معنای دنیا می‌آید مانند این آیۀ شریفه:
آنچه در این جمله بیشتر حائز اهمیّت است متعلَّق این حجّیت است. همان طور که گفتیم همۀ انبیای عظام الهی و اوصیا و اولیا حجج پروردگارند، ولی سه کلمه در این جمله آمده که بیان‌گر محدودۀ حجّیت خاندان رسالت {{عم}} است و آن سه کلمه: آخرت و اولی است. این دودمان حجّت هستند بر همۀ اهل دنیا، حجّت هستند بر همۀ اهل آخرت. معنای این کلمه روشن است. آنچه لازم به توضیح است کلمۀ اولی است که مقصود چیست؟ در قرآن کریم کلمۀ اُولی گاهی به معنای دنیا می‌آید مانند این آیۀ شریفه:
وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‌.@سورۀ ضحی: 4.&
وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‌.@سورۀ ضحی: 4.&
و هر آینه آخرت برای تو بهتر است از دنیا.
و هر آینه آخرت برای تو بهتر است از دنیا.
و گاهی به معنای گذشته و پیشین می‌آید مانند این آیۀ کریمه: إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى‌.@سورۀ اعلی: 18 / 19.&
و گاهی به معنای گذشته و پیشین می‌آید مانند این آیۀ کریمه: إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى‌.@سورۀ اعلی: 18 / 19.&
به درستی که این مطالب هرآینه در کتاب‌های گذشته بوده است.
به درستی که این مطالب هرآینه در کتاب‌های گذشته بوده است.
اگر در این جملۀ زیارت کلمۀ اولی را به معنای دنیا حمل کنیم تکرار پیش می‌آید؛ زیرا کلمۀ دنیا در خود این جمله آمده است. لذا مناسب این است که معنی دوم مورد نظر باشد؛ یعنی اهل گذشته و پیشین. بنابراین معنی دو احتمال در این کلمه می‌آید. یکی این که اَولی متعلِّق به دنیا باشد؛ یعنی پیشین و گذشتۀ قبل از دنیا، که می‌تواند اشاره به عالم ذرّ باشد. از احادیث بسیاری استفاده می‌شود که خداوند در آن عالم پس از گرفتن گواهی بر وحدانیّت و رسالت، پیمان بر ولایت این خاندان از خلق گرفته است. در آن عالم هم اینان حجّت بوده‌اند.
اگر در این جملۀ زیارت کلمۀ اولی را به معنای دنیا حمل کنیم تکرار پیش می‌آید؛ زیرا کلمۀ دنیا در خود این جمله آمده است. لذا مناسب این است که معنی دوم مورد نظر باشد؛ یعنی اهل گذشته و پیشین. بنابراین معنی دو احتمال در این کلمه می‌آید. یکی این که اَولی متعلِّق به دنیا باشد؛ یعنی پیشین و گذشتۀ قبل از دنیا، که می‌تواند اشاره به عالم ذرّ باشد. از احادیث بسیاری استفاده می‌شود که خداوند در آن عالم پس از گرفتن گواهی بر وحدانیّت و رسالت، پیمان بر ولایت این خاندان از خلق گرفته است. در آن عالم هم اینان حجّت بوده‌اند.
و احتمال دیگر این که اولی متعلّق به آخرت باشد که مراد، یا زمان رجعت است، و یا عالم برزخ. به عبارت دیگر مفاد این جمله چنین می‌شود: سلام بر شما که حجّت‌های خدا هستید بر همۀ اهل دنیا، بر همۀ اهل آخرت، و بر همۀ اهل قبل از دنیا –عالم ذرّ- و بر همۀ اهل قبل از آخرت روزگار رجعت و یا عالم برزخ و یا هر دو. در نتیجه جمله در مقام بیان وسعت دائرۀ حجیّت خاندان رسالت {{عم}} است، که هیچ زمانی از محدودۀ حجیّت آنان خارج نبوده و نیست و نخواهد بود.
و احتمال دیگر این که اولی متعلّق به آخرت باشد که مراد، یا زمان رجعت است، و یا عالم برزخ. به عبارت دیگر مفاد این جمله چنین می‌شود: سلام بر شما که حجّت‌های خدا هستید بر همۀ اهل دنیا، بر همۀ اهل آخرت، و بر همۀ اهل قبل از دنیا –عالم ذرّ- و بر همۀ اهل قبل از آخرت روزگار رجعت و یا عالم برزخ و یا هر دو. در نتیجه جمله در مقام بیان وسعت دائرۀ حجیّت خاندان رسالت {{عم}} است، که هیچ زمانی از محدودۀ حجیّت آنان خارج نبوده و نیست و نخواهد بود.
مرحوم مجلسی اوّل در توضیح این جمله چنین گفته است:
مرحوم مجلسی اوّل در توضیح این جمله چنین گفته است:
و سلام الهی بر حجّت‌های الهی باد بر اهل دنیا و روز قیامت و در داخل شدن در بهشت در ابتدای آن، و رحمت الهی و برکات الهی بر ایشان باد. و حجّت در لغت به معنی غلبه است. و نبی و امام را حجّت گویند چون به حسب معنی، ایشان غالبند به براهین قاطعه و معجزات باهره و اخلاق حسنۀ کامله و علوم لدنّیه و عقول ربّانیه، و به سبب غالبیّت در مراتب کمالات ایشان را حجّت می‌نامند مجازاً، یا آن که حجّت ایشان بر خلایق تمام است، یا حجّت الهی بر خلق تمام می‌شود به نصب معصوم، و اگر نصب نفرماید ایشان را بر خدا حجّت خواهد بود که لَولا اَرسلت الینا رسولاً، چرا پیغمبر نفرستادی تا متابعت می‌کردیم آیات تو را. و یگر می‌فرماید که ما پیغمبران فرستادیم تا آن که مردمان را بر حق سبحانه و تعالی حجّتی نباشد، و بر اهل دنیا حجّت ایشان تمام است و بر اهل آخرت آخر و اولی، و آخرت آخر روز قیامت است و آخرت اولی قبر است، چنان که در حدیث است که هر که مُرد قیامت او قایم شد، و ایشان حجّتند در قبر و قیامت؛ یعنی شناختن و امام دانستن ایشان سبب نجات است در قبر و قیامت، یا در قیامت و دخول بهشت؛ چون احادیث بسیار وارد شده است از حضرت سیّدالمرسلین و ائمّة طاهرین {{عم}} که ولایت حضرات ائمّۀ معصومین سبب نجات است از عذاب قبر و عذاب قیامت و عذاب جهنّم. و محتمل است که یکی از این دو عبارت سهواً از نسّاخ زیاد شده باشد، یا آن که حجّت در دنیا به معنی اتمام حجّت باشد از معصوم بر خلایق، و در آخرت حجّت بنده باشد در نجات از عذاب قبر و قیامت و جهنّم.@لوامع صاحبقرانی 8 / 690.&
و سلام الهی بر حجّت‌های الهی باد بر اهل دنیا و روز قیامت و در داخل شدن در بهشت در ابتدای آن، و رحمت الهی و برکات الهی بر ایشان باد. و حجّت در لغت به معنی غلبه است. و نبی و امام را حجّت گویند چون به حسب معنی، ایشان غالبند به براهین قاطعه و معجزات باهره و اخلاق حسنۀ کامله و علوم لدنّیه و عقول ربّانیه، و به سبب غالبیّت در مراتب کمالات ایشان را حجّت می‌نامند مجازاً، یا آن که حجّت ایشان بر خلایق تمام است، یا حجّت الهی بر خلق تمام می‌شود به نصب معصوم، و اگر نصب نفرماید ایشان را بر خدا حجّت خواهد بود که لَولا اَرسلت الینا رسولاً، چرا پیغمبر نفرستادی تا متابعت می‌کردیم آیات تو را. و یگر می‌فرماید که ما پیغمبران فرستادیم تا آن که مردمان را بر حق سبحانه و تعالی حجّتی نباشد، و بر اهل دنیا حجّت ایشان تمام است و بر اهل آخرت آخر و اولی، و آخرت آخر روز قیامت است و آخرت اولی قبر است، چنان که در حدیث است که هر که مُرد قیامت او قایم شد، و ایشان حجّتند در قبر و قیامت؛ یعنی شناختن و امام دانستن ایشان سبب نجات است در قبر و قیامت، یا در قیامت و دخول بهشت؛ چون احادیث بسیار وارد شده است از حضرت سیّدالمرسلین و ائمّة طاهرین {{عم}} که ولایت حضرات ائمّۀ معصومین سبب نجات است از عذاب قبر و عذاب قیامت و عذاب جهنّم. و محتمل است که یکی از این دو عبارت سهواً از نسّاخ زیاد شده باشد، یا آن که حجّت در دنیا به معنی اتمام حجّت باشد از معصوم بر خلایق، و در آخرت حجّت بنده باشد در نجات از عذاب قبر و قیامت و جهنّم.@لوامع صاحبقرانی 8 / 690.&
من به جناب آقا گفتم: هر چند مطالب مرحوم مجلسی اوّل در جای خودش مطالب کاملاً صحیح و معتبری است ولی فکر می‌کنم آنچه اوّل در توضیح جمله گفتید مناسب‌تر باشد و برای من بهتر جا افتاد.
 
ایشان گفتند: در هر حال گفتار بزرگان را باید با بزرگی نگریست و برای آن، ارزش و احترام قائل شد، با این توجّه که غیر از ذوات مقدّس معصومین هر کس در هر مقام و منزلتی باشد معصوم نیست و احتمال لغزش در گفتار و رفتارشش می‌رود، ولی در هر حال با حفظ این که آنچه به نظرتان رسیده، درست به نظر می‌رسد، ولی نظرات بزرگان کاملاً قابل احترام و خدمات و زحمات همۀ آن‌ها مورد عنایت است.
صاحب شرح الزیاره سخنی دارد که با توضیحی می‌آوریم. گوید:
صاحب شرح الزیاره سخنی دارد که با توضیحی می‌آوریم. گوید:
می‌دانیم اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند؛ یعنی این جمله در مقام حصر دائرۀ حجیّت خاندان رسالت {{عم}} نیست، که اگر غیر از دنیا و آخرت و اولی زمانی بود اینان حجّت بر آن زمان و اهلش نباشند، بلکه حجیّت این خاندان بر کلّ من دخل فی الوجود ثابت است، در نتیجۀ حجّت هستند بر جمعی که بعد از دخول بهشتیان در بهشت و آتشیان در آتش به وجود آیند، که مرحوم صدوق در خصال از جابر بن یزید جعفی آورده که گفت: از حضرت باقر {{ع}} از این آیۀ قرآن پرسیدم: اَفَعیینا بالخلق الاول بل هم فی لبس من خلق جدید، آیا پس ما عاجز شدیم از خلقت نخستین، بلکه آنان در شک هستند از آفرینش جدید. فرمود: ای جابر، تأویل این آیه این است که خدای عزّوجلّ وقتی اساس این عالم را در هم نوردید و بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ رفتند، عالمی را به وجود می‌آورد بدون نیاز به آمیزش مردان و زنان، که همگی بندگی او نموده، پذیرای وحدانیّت او باشند، و زمینی غیر از این زمین آن‌ها را حمل کند و آسمانی جز این آسمان بر آنان سایه افکند. شاید تو چنین پنداری که خدای عزّوجلّ تنها همین عالم را آفریده و گمان کنی که بشری غیر از شما خلق نکرده. آری، به خدا قسم، خداوند تبارک و تعالی هزار هزار عالم –یک میلیون- و هزار هزار آدم آفریده و تو در آخر این عوالم و آخر این آدمیان هستی.
می‌دانیم اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند؛ یعنی این جمله در مقام حصر دائرۀ حجیّت خاندان رسالت {{عم}} نیست، که اگر غیر از دنیا و آخرت و اولی زمانی بود اینان حجّت بر آن زمان و اهلش نباشند، بلکه حجیّت این خاندان بر کلّ من دخل فی الوجود ثابت است، در نتیجۀ حجّت هستند بر جمعی که بعد از دخول بهشتیان در بهشت و آتشیان در آتش به وجود آیند، که مرحوم صدوق در خصال از جابر بن یزید جعفی آورده که گفت: از حضرت باقر {{ع}} از این آیۀ قرآن پرسیدم: اَفَعیینا بالخلق الاول بل هم فی لبس من خلق جدید، آیا پس ما عاجز شدیم از خلقت نخستین، بلکه آنان در شک هستند از آفرینش جدید. فرمود: ای جابر، تأویل این آیه این است که خدای عزّوجلّ وقتی اساس این عالم را در هم نوردید و بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ رفتند، عالمی را به وجود می‌آورد بدون نیاز به آمیزش مردان و زنان، که همگی بندگی او نموده، پذیرای وحدانیّت او باشند، و زمینی غیر از این زمین آن‌ها را حمل کند و آسمانی جز این آسمان بر آنان سایه افکند. شاید تو چنین پنداری که خدای عزّوجلّ تنها همین عالم را آفریده و گمان کنی که بشری غیر از شما خلق نکرده. آری، به خدا قسم، خداوند تبارک و تعالی هزار هزار عالم –یک میلیون- و هزار هزار آدم آفریده و تو در آخر این عوالم و آخر این آدمیان هستی.
خط ۱۰۹: خط ۹۰:
که ظاهراً از چهار مرتبه‌اش ناظر به جنبۀ حجّیت آنان ممّا یلی الحقّ است؛ یعنی حجّت خدا بودن؛ زیرا که حجّیت امری است تضایقی و دو طرفی. نوبت دوم و چهارم ناظر به این مرحله است؛ یعنی حجّت خدا بودن و حجّت خدای جبّار قرار داشتن.
که ظاهراً از چهار مرتبه‌اش ناظر به جنبۀ حجّیت آنان ممّا یلی الحقّ است؛ یعنی حجّت خدا بودن؛ زیرا که حجّیت امری است تضایقی و دو طرفی. نوبت دوم و چهارم ناظر به این مرحله است؛ یعنی حجّت خدا بودن و حجّت خدای جبّار قرار داشتن.
و دو مرتبه‌اش ناظر به جهت دوم حجّیت است که مقام یلی الخلقی است و آن، نوبت او و سوم است؛ یعنی حجّت بر اهل دنیا و آخرت و اولی و حجّت بر همۀ بریّه و مخلوق، که إن شاء الله توضیح هر کدام را در جای مناسب خودش خواهیم آورد.
و دو مرتبه‌اش ناظر به جهت دوم حجّیت است که مقام یلی الخلقی است و آن، نوبت او و سوم است؛ یعنی حجّت بر اهل دنیا و آخرت و اولی و حجّت بر همۀ بریّه و مخلوق، که إن شاء الله توضیح هر کدام را در جای مناسب خودش خواهیم آورد.
با تکرار جملۀ وَ رَحمَةُ الله و برکاته، که شرحش را در آخر فقرۀ سابق گفتیم، این قسمت از زیاردت خاتمه پیدا می‌کند و بحث امشب ما هم تمام می‌شود؛ چون ظاهراً حدود چهار ساعت از شب می‌گذرد و احساس می‌کنیم بیش از این، ادامۀ گفتار برای بنده و شما خستگی آور باشد.
 
پدرم با تشکّر از ایشان گفتند: درست است که جناب عالی واقعاً خسته می‌شوید، ولی آن قدر مطالب شیرین است و گفتار هم در ارتباط با این خاندان، که به فرمودۀ خود شما خستگی که نمی‌آورد بماند، بلکه اگر ملامتی هم باشد از بین می‌رود؛ همان طور که پریشب پسرم جواد آقا ابتداء حال خوبی نداشت، ولی بحمدالله با شنیدن این حقایق و معارف، کسالت و تبش برطرف شد و شوقی بیشتر از شب‌های قبل پیدا کرد. از مراحم شما سپاسگزاریم و خوب است فردا شب در رواق دارالضیافه خدمتتان باشیم. ایشان هم متقابلاً اظهار امتنان نموده و با خواندن دعای فرج و مسألت ظهور موفور السرور امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف محفل خاتمه پیدا کرد.




۷۳٬۰۱۷

ویرایش