حجت الهی بودن امام: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۱: خط ۳۱:
{{متن حدیث|وَ حُجَج الله عَلی أهلِ الدُّنیا و الآخِرَةِ و الأُولی}}. «حجج» جمع حجّت و به معنای [[برهان]] است. آری، اگر کسی دارای ویژگی‌های یاد شده باشد البته حجّت خدا بر [[اهل]] [[دنیا]]، [[آخرت]] و اولی خواهد بود. این چه شأن و منزلتی است که کسی برهان [[خدا]] باشد؟ [[خداوند]] در هر عالَمی از [[عوالم]]، چه در دنیا و چه در قبل و بعد به ائمه اطهار{{عم}} [[احتجاج]] می‌کند و آیا کسی [[قدرت]] [[ایستادگی]] در مقابل [[برهان الهی]] را دارد؟ احتجاچ برای چیست؟ [[بدیهی]] است که خداوند متعال به احتجاج، استدلال و اقامه [[شهود]] نیاز ندارد. اگر بخواهد کسی را [[مؤاخذه]] کند، مطابق علمش [[حکم]] می‌کند؛ چراکه به همۀ امور احاطه دارد. پس آوردن [[برهان]] و اقامۀ [[شهود]] برای چیست؟ مگر کسی می‌تواند بر [[حکم]] [[خداوند متعال]] [[اعتراض]] کند؟ مگر [[عدل الهی]]، [[حکم الهی]] و [[علم الهی]] خدشه بردار است؟ مگر خودش در [[آخرت]] به حساب بندگانش رسیدگی نمی‌کند؟ آری، [[قاعدۀ لطف]] این را اقتضا می‌کند که [[حق تعالی]] کسانی را در این عالَم برهان قرار دهد که از طریق آنها [[احتجاج]] نماید و [[انسان]] را [[مؤاخذه]] کند. بحثی در [[فقه اسلامی]] مطرح است که اگر دو [[نقر]] مثلاً بر سر ملکی [[نزاع]] داشته باشند و به حاکمی مراجعه کنند که می‌داند [[حق]] با کیست، آیا می‌توان طبق [[علم]] خود [[داوری]] کند یا نه؟ این بحث هم در [[حقوق الهی]] و هم در [[حقّ]] [[مردم]] مطرح شده است. <ref>برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک: القضاء و الشهادات، ج۱، ص۱۴۱ از همین نگارنده.</ref> [[هشام بن حکم]] می‌گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إنما اقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان}}<ref>من فقط با دلیل و سوگند داوری می‌نمایم.</ref> حضرتش در پایان [[حدیث]] فرمودند: {{متن حدیث|و بعضکم ألحن بحجّته من بعض، فأیّما رجل قطعت له من مال أخیه شیئاً فإنّما قطعت له به قطعة من النار}}؛<ref>الکافی، ج۷، ص۴۴۱، حدیث ۱، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۹، حدیث ۳، وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۲۳۲، حدیث ۱.</ref> باید بر حسب [[قواعد]] باب [[قضاوت]] و [[حکومت]] داوری شود. پس هر که از راه قضاوت و حکمِ [[حاکم]]، چیزی از [[مال]] برادرش به ناحق بردارد، در واقع قطعۀ آتشی برای او مهیّا شده است. مگر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر قضایا محیط، عالم و [[آگاه]] نیستند؟ بیان شد که [[حاکم شرع]] معمولی نیز از قضیّه‌ای امکان دارد [[آگاهی]] داشته باشد و بگوید من می‌دانم این [[خانه]] از آنِ فلانی بوده و اکنون به [[ارث]] رسیده است و طرف مقابل بی‌خود می‌گوید. این موضوع در جای خود بحث می‌شود. وقتی پیامبر خاتم|پیامبر خدا{{صل}} چنین باشد، آیا [[خدای سبحان]] به احتیاج نیاز دارد؟ نه، امّا به مقتضای [[قاعدۀ لطف]] کار به جایی می‌رسد که [[امام]]{{ع}} را [[برهان]] یا [[شاهد]] می‌آورند و اگر لازم باشد انطاق جوارج می‌نمایند<ref>نگارنده رساله‌ای در مورد انطاق جوارح در جهان آخرت تألیف نموده است.</ref>. اگر پای او [[انکار]] کرد، دستش به سخن می‌آید. این امور برای [[احتجاج]] است و برای آن است که [[انسان]] کمی [[شرم]] و [[حیا]] نماید. وقتی [[خداوند متعال]] به همۀ امور محیط و [[آگاه]] است و با وجود این از باب [[لطف]] کسی را قرار دهد که [[راهنمایی]] کند، [[ارشاد]] نماید و [[تعلیم]] دهد، آن‌گاه هم به دستورهای او گوش فرا ندهیم، فردا به او احتجاج خواهد کرد<ref>ر.ک: [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[با پیشوایان هدایتگر ج۱ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]؛ ج۱، ص۲۷۸ تا ۲۸۶.</ref>.
{{متن حدیث|وَ حُجَج الله عَلی أهلِ الدُّنیا و الآخِرَةِ و الأُولی}}. «حجج» جمع حجّت و به معنای [[برهان]] است. آری، اگر کسی دارای ویژگی‌های یاد شده باشد البته حجّت خدا بر [[اهل]] [[دنیا]]، [[آخرت]] و اولی خواهد بود. این چه شأن و منزلتی است که کسی برهان [[خدا]] باشد؟ [[خداوند]] در هر عالَمی از [[عوالم]]، چه در دنیا و چه در قبل و بعد به ائمه اطهار{{عم}} [[احتجاج]] می‌کند و آیا کسی [[قدرت]] [[ایستادگی]] در مقابل [[برهان الهی]] را دارد؟ احتجاچ برای چیست؟ [[بدیهی]] است که خداوند متعال به احتجاج، استدلال و اقامه [[شهود]] نیاز ندارد. اگر بخواهد کسی را [[مؤاخذه]] کند، مطابق علمش [[حکم]] می‌کند؛ چراکه به همۀ امور احاطه دارد. پس آوردن [[برهان]] و اقامۀ [[شهود]] برای چیست؟ مگر کسی می‌تواند بر [[حکم]] [[خداوند متعال]] [[اعتراض]] کند؟ مگر [[عدل الهی]]، [[حکم الهی]] و [[علم الهی]] خدشه بردار است؟ مگر خودش در [[آخرت]] به حساب بندگانش رسیدگی نمی‌کند؟ آری، [[قاعدۀ لطف]] این را اقتضا می‌کند که [[حق تعالی]] کسانی را در این عالَم برهان قرار دهد که از طریق آنها [[احتجاج]] نماید و [[انسان]] را [[مؤاخذه]] کند. بحثی در [[فقه اسلامی]] مطرح است که اگر دو [[نقر]] مثلاً بر سر ملکی [[نزاع]] داشته باشند و به حاکمی مراجعه کنند که می‌داند [[حق]] با کیست، آیا می‌توان طبق [[علم]] خود [[داوری]] کند یا نه؟ این بحث هم در [[حقوق الهی]] و هم در [[حقّ]] [[مردم]] مطرح شده است. <ref>برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک: القضاء و الشهادات، ج۱، ص۱۴۱ از همین نگارنده.</ref> [[هشام بن حکم]] می‌گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إنما اقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان}}<ref>من فقط با دلیل و سوگند داوری می‌نمایم.</ref> حضرتش در پایان [[حدیث]] فرمودند: {{متن حدیث|و بعضکم ألحن بحجّته من بعض، فأیّما رجل قطعت له من مال أخیه شیئاً فإنّما قطعت له به قطعة من النار}}؛<ref>الکافی، ج۷، ص۴۴۱، حدیث ۱، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۹، حدیث ۳، وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۲۳۲، حدیث ۱.</ref> باید بر حسب [[قواعد]] باب [[قضاوت]] و [[حکومت]] داوری شود. پس هر که از راه قضاوت و حکمِ [[حاکم]]، چیزی از [[مال]] برادرش به ناحق بردارد، در واقع قطعۀ آتشی برای او مهیّا شده است. مگر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر قضایا محیط، عالم و [[آگاه]] نیستند؟ بیان شد که [[حاکم شرع]] معمولی نیز از قضیّه‌ای امکان دارد [[آگاهی]] داشته باشد و بگوید من می‌دانم این [[خانه]] از آنِ فلانی بوده و اکنون به [[ارث]] رسیده است و طرف مقابل بی‌خود می‌گوید. این موضوع در جای خود بحث می‌شود. وقتی پیامبر خاتم|پیامبر خدا{{صل}} چنین باشد، آیا [[خدای سبحان]] به احتیاج نیاز دارد؟ نه، امّا به مقتضای [[قاعدۀ لطف]] کار به جایی می‌رسد که [[امام]]{{ع}} را [[برهان]] یا [[شاهد]] می‌آورند و اگر لازم باشد انطاق جوارج می‌نمایند<ref>نگارنده رساله‌ای در مورد انطاق جوارح در جهان آخرت تألیف نموده است.</ref>. اگر پای او [[انکار]] کرد، دستش به سخن می‌آید. این امور برای [[احتجاج]] است و برای آن است که [[انسان]] کمی [[شرم]] و [[حیا]] نماید. وقتی [[خداوند متعال]] به همۀ امور محیط و [[آگاه]] است و با وجود این از باب [[لطف]] کسی را قرار دهد که [[راهنمایی]] کند، [[ارشاد]] نماید و [[تعلیم]] دهد، آن‌گاه هم به دستورهای او گوش فرا ندهیم، فردا به او احتجاج خواهد کرد<ref>ر.ک: [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[با پیشوایان هدایتگر ج۱ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]؛ ج۱، ص۲۷۸ تا ۲۸۶.</ref>.


== [[لزوم]] [[حجّت]] به قاعدۀ لطف ==
== ضرورت وجود حجت ==
===قاعدۀ لطف===
اساساً مقتضای قاعدۀ لطف این است که سه چیز بایستی باشد:
اساساً مقتضای قاعدۀ لطف این است که سه چیز بایستی باشد:
#چون غرض از [[خلقت]] [[بشر]] به کمال رسیدن او است، پس باید برنامه‌ای برای این جهت وجود داشته و کسی رساننده آن به بشر باشد. از برنامه به [[شریعت]] تعبیر می‌شود و [[رسول]] حامل آن است. و این کار را خداوند متعال انجام داده است.
#چون غرض از [[خلقت]] [[بشر]] به کمال رسیدن او است، پس باید برنامه‌ای برای این جهت وجود داشته و کسی رساننده آن به بشر باشد. از برنامه به [[شریعت]] تعبیر می‌شود و [[رسول]] حامل آن است. و این کار را خداوند متعال انجام داده است.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش