جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = خریم بن اوس | | موضوع مرتبط = خریم بن اوس | ||
خط ۸: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[خریم بن اوس بن حارثه بن فطره بن طیی الطایی]] از مهاجرانی است که بعد از بازگشت [[پیامبر]]{{صل}} از [[جنگ تبوک]] در [[سال نهم هجری]] به [[خدمت]] پیامبر{{صل}} آمد و [[مسلمان]] شد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۶۰۶.</ref>. گفته شده، خریم به همراه برادرش [[جریر]] آمده بود و هر دو [[ایمان]] آوردند. این دو [[برادر]]، [[شعر]] منسوب به [[عباس]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}} درباره [[فضایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[روایت]] کردهاند. خریم، همان کسی است که وقتی [[معاویه]] در [[زمان]] حاکمیتش به او گفت: امروز چه کسی بزرگ شماست؟ او در جواب، با رعایت [[مصالح]] زمان، گفت: "آن کسی که [[مشکلات]] ما را حل کند و به ما بیاموزاند و از خطاهای ما در گذرد" و معاویه او را ستود!<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۱.</ref>. | [[خریم بن اوس بن حارثه بن فطره بن طیی الطایی]] از مهاجرانی است که بعد از بازگشت [[پیامبر]]{{صل}} از [[جنگ تبوک]] در [[سال نهم هجری]] به [[خدمت]] پیامبر{{صل}} آمد و [[مسلمان]] شد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۶۰۶.</ref>. گفته شده، خریم به همراه برادرش [[جریر]] آمده بود و هر دو [[ایمان]] آوردند. این دو [[برادر]]، [[شعر]] منسوب به [[عباس]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}} درباره [[فضایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[روایت]] کردهاند. خریم، همان کسی است که وقتی [[معاویه]] در [[زمان]] حاکمیتش به او گفت: امروز چه کسی بزرگ شماست؟ او در جواب، با رعایت [[مصالح]] زمان، گفت: "آن کسی که [[مشکلات]] ما را حل کند و به ما بیاموزاند و از خطاهای ما در گذرد" و معاویه او را ستود!<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۱.</ref>. | ||
==خاطرهای از نوه خریم== | ==خاطرهای از نوه خریم== | ||
حمید، نوۀ خریم بن اوس، میگوید: "[[پدر]] بزرگم خریم میگفت: من به همراه هفتاد نفر از [[قبیله]] طائی به حضور پیامبر{{صل}} رسیدیم. من در حالی که دستم را دراز کرده بودم به پیامبر{{صل}} گفتم: دستت را به طرف من دراز کن! پیامبر{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|علی ماذا؟}}؛ برای چه این کار را بکنم؟ | حمید، نوۀ خریم بن اوس، میگوید: "[[پدر]] بزرگم خریم میگفت: من به همراه هفتاد نفر از [[قبیله]] طائی به حضور پیامبر{{صل}} رسیدیم. من در حالی که دستم را دراز کرده بودم به پیامبر{{صل}} گفتم: دستت را به طرف من دراز کن! پیامبر{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|علی ماذا؟}}؛ برای چه این کار را بکنم؟ | ||
گفتم: برای این که من میخواهم مسلمان شوم و [[شهادت]] بدهم که بدون تردید، جز [[الله]] خدایی نیست و بدون تردید تو [[فرستاده خدا]] هستی و نیز بر این که من با این [[شمشیر]] بر آن چه امر کنی، [[حمله]] کنم"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۹۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۱-۵۲.</ref>. | گفتم: برای این که من میخواهم مسلمان شوم و [[شهادت]] بدهم که بدون تردید، جز [[الله]] خدایی نیست و بدون تردید تو [[فرستاده خدا]] هستی و نیز بر این که من با این [[شمشیر]] بر آن چه امر کنی، [[حمله]] کنم"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۹۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۱-۵۲.</ref>. | ||
==اشعار عباس به روایت خریم== | ==اشعار عباس به روایت خریم== | ||
خط ۳۲: | خط ۳۱: | ||
و ما هم در آن [[نورانیت]] و راههای [[هدایت]] را میگشاییم.<ref>{{عربی|من قبلها طبت فی الظلال و مستودع حیث یخصف الورق ثم هبطت البلاد لا بش أنت ولا مضغة و لا علق بل نطفة ترکب السفین و قد ألجم نسرا و أهلها الغرق تنقل من صالب إلی رحم إذا مضی عالم بدا طبق حتی احتوی بیتک المهیمن من خندف علیاء تحتها الطق و أنت لما ولدت أشرقت الأرض وضاءت بنورک الأفق فنحن فی ذلک الضیاء و فی النور وسبل الرشاد تخترق}}</ref>. | و ما هم در آن [[نورانیت]] و راههای [[هدایت]] را میگشاییم.<ref>{{عربی|من قبلها طبت فی الظلال و مستودع حیث یخصف الورق ثم هبطت البلاد لا بش أنت ولا مضغة و لا علق بل نطفة ترکب السفین و قد ألجم نسرا و أهلها الغرق تنقل من صالب إلی رحم إذا مضی عالم بدا طبق حتی احتوی بیتک المهیمن من خندف علیاء تحتها الطق و أنت لما ولدت أشرقت الأرض وضاءت بنورک الأفق فنحن فی ذلک الضیاء و فی النور وسبل الرشاد تخترق}}</ref>. | ||
[[پیامبر]]{{صل}} بعد از این که عمویش اشعار را خواند، از او تشکر کرد و به او فرمود: [[خداوند]] دهانت را [[استوار]] و محکم نگه دارد<ref>{{متن حدیث|لا يفضض الله فاك}}؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۴۴۷.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۲-۵۳.</ref>. | [[پیامبر]]{{صل}} بعد از این که عمویش اشعار را خواند، از او تشکر کرد و به او فرمود: [[خداوند]] دهانت را [[استوار]] و محکم نگه دارد<ref>{{متن حدیث|لا يفضض الله فاك}}؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۴۴۷.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۲-۵۳.</ref>. | ||
==سهم مخصوص خریم در [[فتح]] [[حیره]]== | ==سهم مخصوص خریم در [[فتح]] [[حیره]]== | ||
در [[سال دوازدهم هجری]]، وقتی که [[سپاه اسلام]] حیره<ref>حیره یکی از شهرهای هفت گانه بزرگ عراق و در فاصله یک فرسنگی کوفه کنونی قرار داشته است. اکنون اثر قابل ذکری از آن باقی نمانده است. (البلدان، ابن فقیه، ص۲۴۱).</ref> را فتح کرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۵۰۳.</ref>، [[مردم]] حیره که اکثرا دهقان بودند، [[منتظر]] ماندند که [[خالد بن ولید]] با مردم حیره چه میکند. چون کار با آنان به [[صلح]] انجامید، دهقانان از هر [[ناحیه]] نزد او آمدند و با او [[مصالحه]] کردند که از حوالی حیره تا فلالیج و جز آن مقدار هزار هزار و به قولی دو هزار هزار [[درهم]] جز آنچه به خاندان ساسانی میپردازند، بپردازند. [[خالد]] به [[ضرار بن ازور]] و [[ضرار بن خطاب]] و [[قعقاع بن عمرو]] و [[مثنی بن حارثه]] و [[عتیبة بن النهاس]] که از امرای او بودند، [[فرمان]] داد که دست به [[هجوم]] و [[غارت]] زنند و همه سواد را تا سواحل دجله به [[تصرف]] درآورند<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: گنابادی)، ج۱، ص۴۹۴.</ref>. در این هنگام خریم به نزد [[فرمانده]] [[مسلمانان]] رفت و گفت: "[[پیامبر]]{{صل}} دختر [[بقیله]] را به من بخشیده است و بر این گفته [[شاهد]] دارم. دختر بقیله را به من بده". پس خریم دو نفر از [[اصحاب]] را که شاهد [[سخن پیامبر]]{{صل}} بودند، نزد [[خالد]] آورد و دختر بقیله [[مال]] او شد<ref>سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۰، ص۷۳. به صحت این گزارش صالحی شامی از قرن ششم هجری یقینی نداریم و تا حدود زیادی این احتمال هست که این خبر نیز از مجعولات حکومت دمشق برای درست جلوه دادن فتوحات خلفا به دست امثال خالد بن ولید بوده باشد؛ به ویژه به اسارت گرفتن این پیر زال و فروش او!! (یوسفی غروی).</ref>. آن دو نفر [[صحابی]] از [[انصار]] و به نامهای [[بشیر بن سعید]] و [[محمد بن مسلمه]] بودند. خالد دختر بقیله را از قرداد [[صلح]] مستثنی کرد و او را به خریم داد که او را به هزار [[درهم]] از او خریدند. او زنی پیر بود و از جهت [[سنی]] تناسبی با خریم نداشت. به او گفتند: وای بر تو! او را ارزان فروختی، خانوادهاش حاضر بودند چند برابر آن مبلغ را به تو بدهند. گفت: "[[گمان]] نمیکردم عددی بالاتر از ده تا صد تا وجود داشته باشد"<ref>فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: محمد توکل)، ص۳۴۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۳-۵۴.</ref>. | در [[سال دوازدهم هجری]]، وقتی که [[سپاه اسلام]] حیره<ref>حیره یکی از شهرهای هفت گانه بزرگ عراق و در فاصله یک فرسنگی کوفه کنونی قرار داشته است. اکنون اثر قابل ذکری از آن باقی نمانده است. (البلدان، ابن فقیه، ص۲۴۱).</ref> را فتح کرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۵۰۳.</ref>، [[مردم]] حیره که اکثرا دهقان بودند، [[منتظر]] ماندند که [[خالد بن ولید]] با مردم حیره چه میکند. چون کار با آنان به [[صلح]] انجامید، دهقانان از هر [[ناحیه]] نزد او آمدند و با او [[مصالحه]] کردند که از حوالی حیره تا فلالیج و جز آن مقدار هزار هزار و به قولی دو هزار هزار [[درهم]] جز آنچه به خاندان ساسانی میپردازند، بپردازند. [[خالد]] به [[ضرار بن ازور]] و [[ضرار بن خطاب]] و [[قعقاع بن عمرو]] و [[مثنی بن حارثه]] و [[عتیبة بن النهاس]] که از امرای او بودند، [[فرمان]] داد که دست به [[هجوم]] و [[غارت]] زنند و همه سواد را تا سواحل دجله به [[تصرف]] درآورند<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: گنابادی)، ج۱، ص۴۹۴.</ref>. در این هنگام خریم به نزد [[فرمانده]] [[مسلمانان]] رفت و گفت: "[[پیامبر]]{{صل}} دختر [[بقیله]] را به من بخشیده است و بر این گفته [[شاهد]] دارم. دختر بقیله را به من بده". پس خریم دو نفر از [[اصحاب]] را که شاهد [[سخن پیامبر]]{{صل}} بودند، نزد [[خالد]] آورد و دختر بقیله [[مال]] او شد<ref>سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۰، ص۷۳. به صحت این گزارش صالحی شامی از قرن ششم هجری یقینی نداریم و تا حدود زیادی این احتمال هست که این خبر نیز از مجعولات حکومت دمشق برای درست جلوه دادن فتوحات خلفا به دست امثال خالد بن ولید بوده باشد؛ به ویژه به اسارت گرفتن این پیر زال و فروش او!! (یوسفی غروی).</ref>. آن دو نفر [[صحابی]] از [[انصار]] و به نامهای [[بشیر بن سعید]] و [[محمد بن مسلمه]] بودند. خالد دختر بقیله را از قرداد [[صلح]] مستثنی کرد و او را به خریم داد که او را به هزار [[درهم]] از او خریدند. او زنی پیر بود و از جهت [[سنی]] تناسبی با خریم نداشت. به او گفتند: وای بر تو! او را ارزان فروختی، خانوادهاش حاضر بودند چند برابر آن مبلغ را به تو بدهند. گفت: "[[گمان]] نمیکردم عددی بالاتر از ده تا صد تا وجود داشته باشد"<ref>فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: محمد توکل)، ص۳۴۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۵۳-۵۴.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
* [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵''']] | * [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خریم بن اوس (مقاله)|مقاله «خریم بن اوس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||