بحث:ایمان: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۱۰۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۳: خط ۵۳:


* در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است: ایمان، در کتاب خدا، چهار وجه دارد: اقرار زبانی که خداوند، آن را ایمان نامید، تصدیق قلبی، عمل و تأیید [از جانب خداوند].
* در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است: ایمان، در کتاب خدا، چهار وجه دارد: اقرار زبانی که خداوند، آن را ایمان نامید، تصدیق قلبی، عمل و تأیید [از جانب خداوند].
۱. ایمان زبانی ـ که خداوند از آن به ایمان یاد کرده و اهل ایمان را به آن خطاب نموده ـ، این سخن خداوند است که فرموده: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَکُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِیعًا * وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَّیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَّعَهُمْ شَهِیدًا * وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمْ تَکُن بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَالَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا}}﴾}}؛<ref>«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! [ در برابر دشمن ]آماده باشید (اسلحه خود را بر گیرید) و گروه گروه [ به جهاد ] بیرون روید، یا به طور جمعی روانه شوید. و قطعاً از میان شما کسی هست که کندی به خرج دهد. پس اگر آسیبی به شما رسد، می‌گوید: «راستی که خدا بر من نعمت بخشید که با آنان حاضر نبودم» و اگر غنیمتی از خدا به شما برسد ـ چنان که گویی میان شما و میان او [ رابطه ] دوستی نبوده ـ، خواهد گفت: کاش من با آنان بودم و به نوای بزرگی می‌رسیدم!» نساء: آیه ۷۱ ـ ۷۳.</ref> [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «اگر مردم شرق و غرب عالم، این حرف را زده بودند، از ایمان خارج بودند؛ ولی خداوند، آنها را به خاطر اقرار زبانی‌شان، مؤمن نامیده است و این سخن گفته خداوند است که: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید»<ref>نساء: آیه ۱۳۶.</ref> اینان را به خاطر اقرارشان، مؤمن نامیده و آن گاه، به آنها دستور داده که تصدیق کنید».  
۱. ایمان زبانی ـ که خداوند از آن به ایمان یاد کرده و اهل ایمان را به آن خطاب نموده ـ، این سخن خداوند است که فرموده: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَکُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِیعًا * وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَّیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَّعَهُمْ شَهِیدًا * وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمْ تَکُن بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَالَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا}}﴾}}؛<ref>«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! [ در برابر دشمن ]آماده باشید (اسلحه خود را بر گیرید) و گروه گروه [ به جهاد ] بیرون روید، یا به طور جمعی روانه شوید. و قطعاً از میان شما کسی هست که کندی به خرج دهد. پس اگر آسیبی به شما رسد، می‌گوید: «راستی که خدا بر من نعمت بخشید که با آنان حاضر نبودم» و اگر غنیمتی از خدا به شما برسد ـ چنان که گویی میان شما و میان او [ رابطه ] دوستی نبوده ـ، خواهد گفت: کاش من با آنان بودم و به نوای بزرگی می‌رسیدم!» نساء: آیه ۷۱ ـ ۷۳.</ref> [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «اگر مردم شرق و غرب عالم، این حرف را زده بودند، از ایمان خارج بودند؛ ولی خداوند، آنها را به خاطر اقرار زبانی‌شان، مؤمن نامیده است و این سخن گفته خداوند است که: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید»<ref>نساء: آیه ۱۳۶.</ref> اینان را به خاطر اقرارشان، مؤمن نامیده و آن گاه، به آنها دستور داده که تصدیق کنید».  
۲. ایمانی که تصدیق قلبی است، این سخن خداوند است: «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَةِ؛ همانان که ایمان آورده اند و پرهیزگاری ورزیده اند، در زندگی دنیا و در آخرت، مژده برای آنان است»<ref>یونس: آیه ۶۳ ـ ۶۴،</ref> یعنی: کسانی که تصدیق کرده اند. و این سخن خداوند: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یَامُوسَی لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً؛ و آن گاه که: ای موسی! تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد»<ref>بقره: آیه ۵۵.</ref>، یعنی: تو را تصدیق نمی‌کنیم. و این سخن خداوند: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید!»، یعنی: ای کسانی که به زبان اقرار کرده اید ! تصدیق کنید. پس ایمان راستین، همان تصدیق است و تصدیق هم شروطی دارد که تصدیق، جز با آنها کامل نیست. نیز این سخن خداوند: «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ وَ الْمَلَئِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَ ءَاتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَی الزَّکَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نیکوکاری، آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [ یا ]مغرب بگردانید؛ بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [ آسمانی ]و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال [ خود ] را با این که دوستش دارد، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [ راهِ آزاد کردنِ ] بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارند، و در سختی و زیان و به هنگام جنگ، شکیبایند. آنان اند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگاران اند»<ref>(بقره: آیه ۱۷۷).</ref> پس هر کس این شروط را به دست آورد، مؤمنِ تصدیق کننده است. سه. ایمان، به جا آوردن و ادای تکلیف است. این وجه، در این سخن خداوند است که وقتی قبله به سوی کعبه تغییر کرد و صحابه به پیامبر {{صل}}و آله گفتند: «ای پیامبر خدا! آیا نمازهای ما به سوی بیت المقدّس، باطل بوده است؟»، خداوند ـ تبارک و تعالی ـ چنین نازل فرمود: «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ؛ <ref>«و خدا بر آن نبود که ایمانِ شما را ضایع گرداند»؛ بقره: آیه ۱۴۳.</ref> در این جا نماز را ایمان نامید. چهار. از جمله ایمان، تأییدی است که خداوند، آن را در دل مؤمنان قرار داده، که از روح ایمان است. خداوند فرموده است: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُواْ ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْاءِیمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ؛ <ref>«قومی را نمی‌یابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند، [ و ] کسانی را دوست بدارند که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند. در دل این هاست که [ خدا ] ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خود، تأیید کرده است»؛ مجادله: آیه ۲۲.</ref> دلیل این وجه ایمان، این سخن پیامبر خداست: «زناکار، با وجود ایمان در او، زنان می‌کند. دزد در حالی که مؤمن است، دزدی نمی‌کند. هنگام زنا، روح ایمان از او جدا می‌شود و وقتی از آن کار فارغ شد، بر می‌گردد». از ایشان پرسیده شد: چه چیزی از زناکار جدا می‌شود؟ فرمود: «آنچه خدا در دلش گذاشته است. هر قلبی دو گوش دارد: بر یکی از آنها فرشته راهنمایی کننده است و در دیگری، شیطانِ فریب دهنده. آن یکی امر می‌کند و این یکی باز می‌دارد». از موارد ایمان، آن است که خداوند در قرآن از آن سخن گفته، آن جا که فرموده است: «مَّا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ؛<ref>«خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [ حالی ] که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آن که پلید را از پاک جدا کند» (آل عمران: آیه ۱۷۹).</ref> از جمله مؤمنان، کسانی اند که ایمان آورده اند و تصدیق کرده اند؛ ولی ایمانشان را به ستم آلوده اند، چنان که خدا فرموده است: «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ؛<ref>کسانی که ایمان آورده اند و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنی و ایشان راه یافتگان‌اند» (انعام: آیه ۸۲).</ref> پس هر که مؤمن است و در گناهانی وارد شده که خدا از آنها نهی کرده، ایمانش را به ظلم آلوده است و ایمانش فایده‌ای ندارد، مگر آن هنگام که از ظلمی که ایمانش را آلوده کرده، به سوی خدا باز گردد و خالص و ناب شود. اینها وجوه ایمان در کتاب خدایند<ref>(تفسیر القمّی: ج ۱ ص ۳۰).</ref> می‌کند، می‌توان چنین تعریف کرد: ایمان، عبارت است از تصدیق حقایقی که پیامبر خاتم از جانب خداوند، برای هدایت انسان ها آورده، همراه با باور قلبی و التزام عملی. از این رو، قرآن کریم با صراحت، ایمان را از کسانی که التزام عملی به آن ندارند، نفی  می‌کند و مؤکّدا آنان را مؤمن ن می‌داند، چنان که می‌فرماید: «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا.<ref>نساء: آیه ۶۵.</ref> ولی چنین نیست ! به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند، مگر آن که تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است، داور گردانند و سپس از حکمی که کرده‌ای، در دل هایشان احساس ناراحتی [ و تردید ] نکنند، و کاملاً سرِ تسلیم فرود آورند». امّا باور قلبی بدون تصدیق زبانی و التزام عملی، علم است نه ایمان، چنان که قرآن در باره فرعونیان می‌فرماید: «وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا.<ref>نمل: آیه ۱۴.</ref> و با آن که دل هایشان بِدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر، آن را انکار کردند».  
۲. ایمانی که تصدیق قلبی است، این سخن خداوند است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ}}﴾}}؛<ref>«همانان که ایمان آورده‌اند و پرهیزگاری ورزیده‌اند، در زندگی دنیا و در آخرت، مژده برای آنان است»؛ یونس: آیه ۶۳ ـ ۶۴،</ref> یعنی: کسانی که تصدیق کرده‌اند. و این سخن خداوند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً}}﴾}}<ref>«و آن گاه که: ای موسی! تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آور»؛ بقره: آیه ۵۵.</ref>، یعنی: تو را تصدیق نمی‌کنیم. و این سخن خداوند: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید!»، یعنی: ای کسانی که به زبان اقرار کرده‌اید! تصدیق کنید. پس ایمان راستین، همان تصدیق است و تصدیق هم شروطی دارد که تصدیق، جز با آنها کامل نیست. نیز این سخن خداوند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ}}﴾}}<ref>«نیکوکاری، آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [ یا ]مغرب بگردانید؛ بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال [خود] را با این که دوستش دارد، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راهِ آزاد کردنِ] بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارند، و در سختی و زیان و به هنگام جنگ، شکیبایند. آنان اند کسانی که راست گفته‌اند، و آنان همان پرهیزگاران‌اند»؛ (بقره: آیه ۱۷۷).</ref> پس هر کس این شروط را به دست آورد، مؤمنِ تصدیق‌کننده است.  
همچنین تصدیق زبانی و التزام عملی بدون باور قلبی، ایمان نیست، چنان که قرآن در باره ادّعای ایمان جمعی از اعراب می‌فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا.<ref>حجرات: آیه ۱۴.</ref>  بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید؛ لیکن بگویید: اسلام آوردیم ».  
۳. ایمان، به جا آوردن و ادای تکلیف است. این وجه، در این سخن خداوند است که وقتی قبله به سوی کعبه تغییر کرد و صحابه به پیامبر {{صل}} گفتند: «ای پیامبر خدا! آیا نمازهای ما به سوی بیت المقدّس، باطل بوده است؟»، خداوند ـ تبارک و تعالی ـ چنین نازل فرمود: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ}}﴾}}<ref>«و خدا بر آن نبود که ایمانِ شما را ضایع گرداند»؛ بقره: آیه ۱۴۳.</ref> در این جا نماز را ایمان نامید.  
۴. از جمله ایمان، تأییدی است که خداوند، آن را در دل مؤمنان قرار داده، که از روح ایمان است. خداوند فرموده است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ}}﴾}}<ref>«قومی را نمی‌یابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند، [ و ] کسانی را دوست بدارند که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند. در دل این هاست که [ خدا ] ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خود، تأیید کرده است»؛ مجادله: آیه ۲۲.</ref> دلیل این وجه ایمان، این سخن پیامبر خداست: «زناکار، با وجود ایمان در او، زنا می‌کند. دزد در حالی که مؤمن است، دزدی نمی‌کند. هنگام زنا، روح ایمان از او جدا می‌شود و وقتی از آن کار فارغ شد، بر می‌گردد». از ایشان پرسیده شد: چه چیزی از زناکار جدا می‌شود؟ فرمود: «آنچه خدا در دلش گذاشته است. هر قلبی دو گوش دارد: بر یکی از آنها فرشته راهنمایی‌کننده است و در دیگری، شیطانِ فریب‌دهنده. آن یکی امر می‌کند و این یکی باز می‌دارد». از موارد ایمان، آن است که خداوند در قرآن از آن سخن گفته، آن جا که فرموده است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ}}﴾}}<ref>«خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [ حالی ] که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آن که پلید را از پاک جدا کند»؛ (آل عمران: آیه ۱۷۹).</ref> از جمله مؤمنان، کسانی‌اند که ایمان آورده‌اند و تصدیق کرده‌اند؛ ولی ایمانشان را به ستم آلوده‌اند، چنان که خدا فرموده است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ}}﴾}}<ref>کسانی که ایمان آورده اند و ایمان خود را به شرک نیالوده‌اند، آنان راست ایمنی و ایشان راه یافتگان‌اند»؛ (انعام: آیه ۸۲).</ref> پس هر که مؤمن است و در گناهانی وارد شده که خدا از آنها نهی کرده، ایمانش را به ظلم آلوده است و ایمانش فایده‌ای ندارد، مگر آن هنگام که از ظلمی که ایمانش را آلوده کرده، به سوی خدا باز گردد و خالص و ناب شود. اینها وجوه ایمان در کتاب خدایند.<ref>(تفسیر القمّی: ج ۱ ص ۳۰).</ref> می‌کند، می‌توان چنین تعریف کرد: ایمان، عبارت است از تصدیق حقایقی که [[پیامبر خاتم]] از جانب خداوند، برای هدایت انسان‌ها آورده، همراه با باور قلبی و التزام عملی. از این رو، [[قرآن]] کریم با صراحت، ایمان را از کسانی که التزام عملی به آن ندارند، نفی  می‌کند و مؤکّدا آنان را مؤمن نمی‌داند، چنان که می‌فرماید: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا}}﴾}}<ref>«ولی چنین نیست ! به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند، مگر آن که تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است، داور گردانند و سپس از حکمی که کرده‌ای، در دل هایشان احساس ناراحتی [ و تردید ] نکنند، و کاملاً سرِ تسلیم فرود آورند». نساء: آیه ۶۵.</ref> امّا باور قلبی بدون تصدیق زبانی و التزام عملی، علم است نه ایمان، چنان که قرآن درباره فرعونیان می‌فرماید: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا}}﴾}}.<ref>«و با آن که دل هایشان بِدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر، آن را انکار کردند». نمل: آیه ۱۴.</ref>
همچنین تصدیق زبانی و التزام عملی بدون باور قلبی، ایمان نیست، چنان که قرآن در باره ادّعای ایمان جمعی از اعراب می‌فرماید: {{عربی|اندازه=155%|"قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا"}}<ref>«بادیه‌نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده‌اید؛ لیکن بگویید: اسلام آوردیم». حجرات: آیه ۱۴.</ref> 


'''۳. ایمان، از منظر احادیث'''


سه. ایمان، از منظر احادیث
احادیثی که ایمان را تفسیر کرده‌اند، به چند دسته تقسیم  می‌شوند:
'''دسته اوّل.''' احادیثی که ایمان را به باور قلبیِ حقایق غیبی و تصدیق آنها تعبیر کرده‌اند، در مقابل «کفر» به معنای انکار حقایق غیبی، مانند این حدیث: {{عربی|اندازه=155%|"الإِیمانُ أن یُصَدِّقَ اللّهَ فیما غابَ عَنهُ. .. وَ الکُفرُ الجُحودُ"}}.<ref>«ایمان، یعنی: آنچه را که از او پنهان است، تصدیق کند. .. و کفر، انکار کردن است». ر. ک: ص ۳۲ ح ۲.</ref> 
'''دسته دوم.''' احادیثی که ایمان را به باور قلبی و اقرار زبانی و عمل به مقتضای آن تفسیر کرده اند، مانند این روایت: {{عربی|اندازه=155%|"الإِیمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ، وَ قَولٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکانِ"}}.<ref>«ایمان، شناخت قلبی و گفتن به زبان و عمل به جوارح است». ر. ک: ص ۳۴ ح ۵.</ref>
'''دسته سوم'''. احادیثی که ایمان را به اقرار زبانی و عمل به مقتضای آن، تفسیر کرده‌اند، مانند: {{عربی|اندازه=155%|""}}الإِیمانُ، إقرارٌ بِالقَولِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارحِ.<ref>«ایمان، اقرار زبانی و عمل به جوارح است». ر. ک: ص ۳۶ ح ۱۰.</ref>
'''دسته چهارم.''' احادیثی که ایمان را به عمل کردن به مقتضای باور قلبی، تفسیر کرده‌اند، مانند: {{عربی|اندازه=155%|"الإِیمانُ، عَمَلٌ کُلُّهُ، وَ القَولُ بَعضُ ذلِکَ العَمَلِ"}}.<ref>«ایمان، همه‌اش عمل است و اقرار، بخشی از آن عمل است». ر. ک: ص ۴۴ ح ۲۶.</ref> گفتنی است که این احادیث، ناظر به عقیده مرجئه هستند که التزام عملی را شرط تحقّق ایمان نمی‌دانستند. همه آیات و احادیثی که پایبندی به اوامر و نواهی الهی را شرط تحقّق ایمان واقعی می‌دانند، یا آثار و علایمی را برای ایمان حقیقی ارائه می‌کنند، در کنار این طایفه از احادیث قرار دارند.
'''دسته پنجم.''' احادیثی که ایمان را به باور قلبی‌ای تفسیر کرده اند که عمل صالح، آن را تصدیق کند، مانند: {{عربی|اندازه=155%|"لکِنَّ الإِیمانَ، ما خَلَصَ فِی القَلبِ وَ صَدَّقَهُ الأَعمالُ"}}.<ref>ر. ک: ص ۵۰ ح ۳۹.</ref> ایمان، چیزی است که در دل، خالص شود و اعمال، آن را تصدیق کنند. با تأمّل در طوایف پنج‌گانه احادیثی که بدان‌ها اشاره شد، معلوم می‌گردد که اختلافی میان آنها نیست و همگی به یک نکته اشاره دارند و آن، عبارت است از همان معنایی که در طایفه پنجم از احادیث ذکر شد، بدین‌سان که ایمان، همان تصدیق حقیقیِ قلبی است، و اقرار زبانی و اعمال شایسته، تصدیق عملیِ آن باور قلبی هستند. به سخن دیگر، اقرار و عمل، نشانه حقیقت داشتن باور قلبی و شرط اثباتیِ آن به شمار می‌آیند. بنابراین، احادیثی که بدان‌ها اشاره شد، مفسّر و مبیّن همان جمع‌بندی‌ای هستند که در تعریف ایمان از نگاه قرآن، گفته شد. همچنین سایر احادیثی که در فصل اوّل و سایر فصل ها در باره ویژگی ها و آثار ایمان حقیقی آمده اند، با این تعریف، هماهنگ اند.


احادیثی که ایمان را تفسیر کرده اند، به چند دسته تقسیم  می‌شوند: دسته اوّل. احادیثی که ایمان را به باور قلبیِ حقایق غیبی و تصدیق آنها تعبیر کرده اند، در مقابل «کفر» به معنای انکار حقایق غیبی، مانند این حدیث: الإِیمانُ أن یُصَدِّقَ اللّهَ فیما غابَ عَنهُ. .. وَ الکُفرُ الجُحودُ.<ref>ر. ک: ص ۳۲ ح ۲.</ref> ایمان، یعنی: آنچه را که از او پنهان است، تصدیق کند. .. و کفر، انکار کردن است. دسته دوم. احادیثی که ایمان را به باور قلبی و اقرار زبانی و عمل به مقتضای آن تفسیر کرده اند، مانند این روایت: الإِیمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ، وَ قَولٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکانِ.<ref>ر. ک: ص ۳۴ ح ۵.</ref> ایمان، شناخت قلبی و گفتن به زبان و عمل به جوارح است. دسته سوم. احادیثی که ایمان را به اقرار زبانی و عمل به مقتضای آن، تفسیر کرده اند، مانند: الإِیمانُ، إقرارٌ بِالقَولِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارحِ.<ref>ر. ک: ص ۳۶ ح ۱۰.</ref>
'''۴. فرق میان ایمان و اسلام'''


ایمان، اقرار زبانی و عمل به جوارح است. دسته چهارم. احادیثی که ایمان را به عمل کردن به مقتضای باور قلبی، تفسیر کرده اند، مانند: الإِیمانُ، عَمَلٌ کُلُّهُ، وَ القَولُ بَعضُ ذلِکَ العَمَلِ.<ref>ر. ک: ص ۴۴ ح ۲۶.</ref> ایمان، همه اش عمل است و اقرار، بخشی از آن عمل است. گفتنی است که این احادیث، ناظر به عقیده مرجئه هستند که التزام عملی را شرط تحقّق ایمان نمی‌دانستند. همه آیات و احادیثی که پایبندی به اوامر و نواهی الهی را شرط تحقّق ایمان واقعی می‌دانند، یا آثار و علایمی را برای ایمان حقیقی ارائه می‌کنند، در کنار این طایفه از احادیث قرار دارند. دسته پنجم. احادیثی که ایمان را به باور قلبی ای تفسیر کرده اند که عمل صالح، آن را تصدیق کند، مانند: لکِنَّ الإِیمانَ، ما خَلَصَ فِی القَلبِ وَ صَدَّقَهُ الأَعمالُ.<ref>ر. ک: ص ۵۰ ح ۳۹.</ref> ایمان، چیزی است که در دل، خالص شود و اعمال، آن را تصدیق کنند. با تأمّل در طوایف پنجگانه احادیثی که بدانها اشاره شد، معلوم می‌گردد که اختلافی میان آنها نیست و همگی به یک نکته اشاره دارند و آن، عبارت است از همان معنایی که در طایفه پنجم از احادیث ذکر شد، بدین سان که ایمان، همان تصدیق حقیقیِ قلبی است، و اقرار زبانی و اعمال شایسته، تصدیق عملیِ آن باور قلبی هستند. به سخن دیگر، اقرار و عمل، نشانه حقیقت داشتن باور قلبی و شرط اثباتیِ آن به شمار می‌آیند. بنا بر این، احادیثی که بدانها اشاره شد، مفسّر و مبیّن همان جمع بندی ای هستند که در تعریف ایمان از نگاه قرآن، گفته شد. همچنین
واژه اسلام، در قرآن و احادیث، دو گونه کاربرد دارد: گاه در اسلام حقیقی به کار رفته است، مانند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ}}﴾}}.<ref>«بگو: من مأمورم که نخستین کسی باشم که اسلام آورده است». انعام: آیه ۱۴.</ref> [[امام علی]]{{ع}} نیز در تعریف اسلام فرموده است: {{عربی|اندازه=155%|"الإِسلامُ هُوَ التَّسلیمُ، وَ التَّسلیمُ هُوَ الیَقینُ، وَ الیَقینُ هُوَ التَّصدیقُ، وَ التَّصدیقُ هُوَ الإِقرارُ وَ الإِقرارُ هُوَ الأَداءُ وَ الأَداءُ هُوَ العَمَلُ"}}.<ref>«اسلام، تسلیم شدن است و تسلیم بودن، یقین داشتن است و یقین، تصدیق کردن است و تصدیق کردن، اقرار نمودن است و اقرار، انجام دادن است و انجام دادن، همان عمل است». نهج البلاغة: حکمت ۱۲۵، معانی الأخبار: ص ۱۸۵ ح ۱، تفسیر القمّی: ج ۱ ص ۱۰۰، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۳۰۹ ح ۱.</ref>  این سخن، بدان معناست که شدّت ارتباط الفاظ هفت‌گانه‌ای که ذکر شد، تا حدّی است که می‌توان هر یک را به دیگری تفسیر و تبیین کرد. اسلام به این معنا، تفاوتی با ایمان ندارد؛ امّا اسلام، کاربرد دیگری نیز در قرآن و حدیث دارد و آن، عبارت است از اسلام ظاهری، مانند این آیه: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref>بادیه‌نشینان گفتند: «ایمان آوردیم». بگو: ایمان نیاورده‌اید؛ لیکن بگویید: «اسلام آوردیم» و هنوز در دل‌های شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید، از [ ارزشِ ] کرده‌هایتان چیزی کم نمی‌کند. همانا خدا آمرزنده مهربان است». حجرات: آیه ۱۴.</ref> اسلام، در این آیه، با ایمان، متفاوت است و عبارت است از اقرار ظاهریِ بدون باور قلبی و ایمان، عبارت است از باور قلبیِ همراه با همه لوازم آن. احادیثی که این آیه را تفسیر کرده‌اند و یا با [[الهام]] از آن، تفاوت میان اسلام و ایمان را بیان کرده‌اند، به هفت دسته  می‌توان تقسیم کرد:
'''دسته اوّل.''' احادیثی که دلالت دارند ایمان، شریک اسلام است؛ ولی اسلام، شریک ایمان نیست و نتیجه  می‌گیرند که هر مؤمنی مسلمان نیز هست؛ ولی هر مسلمانی مؤمن نیست.<ref>ر. ک: ص ۵۳ (ایمان در بر دارنده اسلام است، امّا برعکس نه).</ref> 
'''دسته دوم.''' احادیثی که دلالت دارند بر این که ایمان، عبارت است از باور قلبی‌ای که اعمال صالح، آن را تصدیق کنند و اسلام، عبارت است از آنچه بر زبان جاری می‌شود و زمینه را برای اجرای احکام ظاهریِ اسلام، مانند صحّت ازدواج، فراهم می‌سازد.<ref>ر. ک: ص ۵۵ (ایمان در دل ها نقش  می‌بندد و اسلام بر زبان جاری  می‌شود).</ref>  
'''دسته سوم.''' احادیثی که  می‌گویند: ایمان، عبارت است از اقرار و عمل، و اسلام عبارت است از اقرار بدون عمل.<ref>ر. ک: ص ۶۱ (ایمان، اقرار همراه عمل است و اسلام، اقرار بدون عمل).</ref>  '''دسته چهارم.''' احادیثی که  می‌گویند: اسلام، عبارت است از اقرار و انجام دادن ضروریات دین، مانند نماز و روزه و حج؛ ولی در ایمان، افزون بر آن، ترک معاصی و بخصوص گناهان کبیره نیز لازم است. <ref>ر. ک: ص ۶۱ (شرط دوری کردن از گناهان بزرگ و کوچک در ایمان).</ref> 
'''دسته پنجم.''' احادیثی که ایمان را اقرار و عمل و نیّت می‌دانند و اسلام را اقرار و عمل بدون نیّت.<ref>ر. ک: ص ۶۵ (ایمان، اقرار و کردار و نیّت است و اسلام، اقرار و کردار).</ref>  مقصود از عملِ بدون نیت، همان عمل کردن به ظواهر اسلام بدون باور قلبی است؛ زیرا نیّت، از باور قلبی ناشی می‌گردد.
'''دسته ششم.''' احادیثی که دلالت دارند اسلام، آشکار است و ایمان، در قلب.<ref>ر. ک: ص ۶۵ (اسلام، آشکار است و ایمان، در دل).</ref>  
'''دسته هفتم.''' احادیثی که تفاوت اسلام و ایمان را در آثار آن ـ یعنی اجرای احکام و قوانین در دنیا، و پاداش در آخرت ـ ذکر کرده‌اند.<ref>ر. ک: ص ۶۷ (احکام بر پایه اسلام‌اند و پاداش بر پایه ایمان است).</ref>  با تأمّل در این احادیث، روشن  می‌شود که اختلاف این احادیث، ظاهری است و در واقع، همه آنها اشاره به یک واقعیت دارند.  


سایر احادیثی که در فصل اوّل و سایر فصل ها در باره ویژگی ها و آثار ایمان حقیقی آمده اند، با این تعریف، هماهنگ اند.
'''پاسخ یک سؤال'''


ممکن است در این جا این شبهه مطرح شود که: کلمه ایمان نیز در قرآن و حدیث - همان طور که پیش از این اشاره شد ـ مانند کلمه اسلام، در اقرار زبانی استعمال  می‌شود. پس تفاوتی در تعریف ایمان و اسلام نیست. به سخن دیگر، تفاوت های ذکر شده، تفاوت میان اسلام و ایمان حقیقی و ظاهری است، نه تفاوت میان اسلام و ایمان؛ زیرا اسلام حقیقی، همان ایمان حقیقی است و اسلام ظاهری، همان ایمان ظاهری. پاسخ، این است که:
#استعمال، اعم از حقیقی و مجازی است. بنابراین، به استنادِ استعمال کلمه ایمان و اسلام در دو معنای مشابه، نمی‌توان گفت که تفاوتی در مفهوم حقیقی آنها وجود ندارد.
#ایمان و اسلام، هم از نظر مفهوم لغوی و هم در قرآن و حدیث و هم از نظر احکام مترتب بر آنها، تفاوت دارند. اما از نظر لغت، پیش از این، توضیح داده شد که ایمان، از ریشه «أمن» است که دو معنای متقارب دارد: یکی سکون قلب و دیگری تصدیق که هر دو، فعل قلب هستند؛ ولی اسلام، به معنای تسلیم است که اعم از تسلیم ظاهری و واقعی است. همچنین در قرآن و احادیث اسلامی ـ همان طور که تفصیلاً گذشت ـ تصریح شده که ایمان و اسلام، دو معنایِ متفاوت دارند و احکام مترتب بر آنها نیز متفاوت است. به سخن دیگر، خروج از ایمان، به معنای خروج از اسلام و ورود به کفر نیست و این تدبیر در تشریع (قانون‌گذاری)، از جلوه‌های حکمت و رحمت مکتب وحی است.


چهار. فرق میان ایمان و اسلام


واژه اسلام، در قرآن و احادیث، دو گونه کاربرد دارد: گاه در اسلام حقیقی به کار رفته است، مانند: «إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ.<ref>انعام: آیه ۱۴.</ref> بگو: من مأمورم که نخستین کسی باشم که اسلام آورده است». امام علی{{ع}} نیز در تعریف اسلام فرموده است: الإِسلامُ هُوَ التَّسلیمُ، وَ التَّسلیمُ هُوَ الیَقینُ، وَ الیَقینُ هُوَ التَّصدیقُ، وَ التَّصدیقُ هُوَ الإِقرارُ وَ الإِقرارُ هُوَ الأَداءُ وَ الأَداءُ هُوَ العَمَلُ.<ref>نهج البلاغة: حکمت ۱۲۵، معانی الأخبار: ص ۱۸۵ ح ۱، تفسیر القمّی: ج ۱ ص ۱۰۰، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۳۰۹ ح ۱.</ref> اسلام، تسلیم شدن است و تسلیم بودن، یقین داشتن است و یقین، تصدیق کردن است و تصدیق کردن، اقرار نمودن است و اقرار، انجام دادن است و انجام دادن، همان عمل است. این سخن، بدان معناست که شدّت ارتباط الفاظ هفتگانه‌ای که ذکر شد، تا حدّی است که  می‌توان هر یک را به دیگری تفسیر و تبیین کرد. اسلام به این معنا، تفاوتی با ایمان ندارد؛ امّا اسلام، کاربرد دیگری نیز در قرآن و حدیث دارد و آن، عبارت است از اسلام ظاهری، مانند این آیه: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْاءِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.<ref>حجرات: آیه ۱۴.</ref>
'''۵. تفاوت میان ایمان و یقین'''


بادیه‌نشینان گفتند: «ایمان آوردیم». بگو: ایمان نیاورده اید؛ لیکن بگویید: «اسلام آوردیم» و هنوز در دل های شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید، از [ ارزشِ ] کرده هایتان چیزی کم ن می‌کند. همانا خدا آمرزنده مهربان است». اسلام، در این آیه، با ایمان، متفاوت است و عبارت است از اقرار ظاهریِ بدون باور قلبی و ایمان، عبارت است از باور قلبیِ همراه با همه لوازم آن. احادیثی که این آیه را تفسیر کرده اند و یا با الهام از آن، تفاوت میان اسلام و ایمان را بیان کرده اند، به هفت دسته  می‌توان تقسیم کرد: دسته اوّل. احادیثی که دلالت دارند ایمان، شریک اسلام است؛ ولی اسلام، شریک ایمان نیست و نتیجه می‌گیرند که هر مؤمنی مسلمان نیز هست؛ ولی هر مسلمانی مؤمن نیست.<ref>ر. ک: ص ۵۳ (ایمان در بر دارنده اسلام است، امّا برعکس نه).</ref>  دسته دوم. احادیثی که دلالت دارند بر این که ایمان، عبارت است از باور قلبی ای که اعمال صالح، آن را تصدیق کنند و اسلام، عبارت است از آنچه بر زبان جاری  می‌شود و زمینه را برای اجرای احکام ظاهریِ اسلام، مانند صحّت ازدواج، فراهم  می‌سازد.<ref>ر. ک: ص ۵۵ (ایمان در دل ها نقش  می‌بندد و اسلام بر زبان جاری  می‌شود).</ref>  دسته سوم. احادیثی که  می‌گویند: ایمان، عبارت است از اقرار و عمل، و اسلام عبارت است از اقرار بدون عمل.<ref>ر. ک: ص ۶۱ (ایمان، اقرار همراه عمل است و اسلام، اقرار بدون عمل).</ref>  دسته چهارم. احادیثی که می‌گویند: اسلام، عبارت است از اقرار و انجام دادن ضروریات دین، مانند نماز و روزه و حج؛ ولی در ایمان، افزون بر آن، ترک معاصی و بخصوص گناهان کبیره نیز لازم است. <ref>ر. ک: ص ۶۱ (شرط دوری کردن از گناهان بزرگ و کوچک در ایمان).</ref>  دسته پنجم. احادیثی که ایمان را اقرار و عمل و نیّت  می‌دانند و اسلام را اقرار و عمل بدون نیّت.<ref>ر. ک: ص ۶۵ (ایمان، اقرار و کردار و نیّت است و اسلام، اقرار و کردار).</ref>  مقصود از عملِ بدون نیت، همان عمل کردن به ظواهر اسلام بدون باور قلبی است؛ زیرا نیّت، از باور قلبی ناشی  می‌گردد. دسته ششم. احادیثی که دلالت دارند اسلام، آشکار است و ایمان، در قلب.<ref>ر. ک: ص ۶۵ (اسلام، آشکار است و ایمان، در دل).</ref>  دسته هفتم. احادیثی که تفاوت اسلام و ایمان را در آثار آن ـ یعنی اجرای احکام و قوانین در دنیا، و پاداش در آخرت ـ ذکر کرده اند.<ref>ر. ک: ص ۶۷ (احکام بر پایه اسلام اند و پاداش بر پایه ایمان است).</ref>  با تأمّل در این احادیث، روشن  می‌شود که اختلاف این احادیث، ظاهری است و در واقع، همه آنها اشاره به یک واقعیت دارند.  
یقین، در لغت، به معنای آگاهیِ عمیق و نیز به معنای علمی است که با طمأنینه و آرامش دل نسبت به معلوم، همراه باشد و در احادیث اسلامی، به حالتی گفته می‌شود که انسان در اوج مراتب ایمان و پس از گذر از مرحله تقوا، به نقطه‌ای می‌رسد که حقایق هستی برای او آشکار می‌شوند. وصول به این مرحله، از ایمان، یقین نامیده می‌شود. بر این اساس، کسی که به مرتبه والای یقین دست یابد، حقایق نامحسوس جهان را با دیده دل مشاهده می‌کند. با این توضیح، معلوم می‌شود که مقصود از آنچه [[امام حسن|امام حسن مجتبی]]{{ع}} در تبیین تفاوت ایمان و یقین فرموده، چیست. متن حدیث، چنین است: {{عربی|اندازه=155%|"لِأَنَّ الإِیمانَ ما سَمِعناهُ بِآذانِنا وَ صَدَّقناهُ بِقُلوبِنا، وَ الیَقینَ ما أبصَرناهُ بِأَعیُنِنا وَ استَدلَلنا بِهِ عَلی ما غابَ عَنّا"}}.<ref>زیرا ایمان، همان چیزی است که با گوش‌هایمان شنیده‌ایم و با دل‌هایمان تصدیق کرده‌ایم؛ ولی یقین، آن چیزی است که با چشم‌هایمان دیده‌ایم و با آن، به چیزی پی‌برده‌ایم که از ما پنهان است.</ref> و به تعبیر دیگر، ایمان، از راه استدلال و برهان، به دل، راه می‌یابد و یقین، از راه شهود و عرفان.  


'''شش. آنچه ایمان به آن، ضروری است'''


پاسخ یک سؤال
از منظر [[قرآن کریم]]، اموری که ایمان به آنها واجب و ضروری است، عبارت‌اند از: خدا، [[غیب]]، [[فرشتگان]]، [[کتب آسمانی]]، [[انبیای الهی]]، [[خاتم انبیا]] محمّد {{صل}}، آنچه بر [[پیامبر خدا]] نازل شده، و قیامت. فصل دوم، اختصاص به تبیین اجمالیِ این امور دارد. دراین باره، چند نکته قابل توجّه است:
۱. [[ایمان به غیب]] و محدود ندانستن هستی به محسوسات، اساسی‌ترین اصل در جهان بینی دینی به شمار می‌آید و نخستین نقطه ای است که اهل ایمان را از منکران خدا و وحی و قیامت، جدا می‌کند. از این رو، قرآن آن را نخستین ویژگیِ پرهیزگاران دانسته است.


ممکن است در این جا این شبهه مطرح شود که: کلمه ایمان نیز در قرآن و حدیث - همان طور که پیش از این اشاره شد ـ مانند کلمه اسلام، در اقرار زبانی استعمال  می‌شود. پس تفاوتی در تعریف ایمان و اسلام نیست. به سخن دیگر، تفاوت های ذکر شده، تفاوت میان اسلام و ایمان حقیقی و ظاهری است، نه تفاوت میان اسلام و ایمان؛ زیرا اسلام حقیقی، همان ایمان حقیقی است و اسلام ظاهری، همان ایمان ظاهری. پاسخ، این است که :
۲. ایمان به خدا، شامل ایمان به یگانگی، عدالت و سایر صفات الهی نیز هست.  
اوّلاً: استعمال، اعم از حقیقی و مجازی است. بنا بر این، به استنادِ استعمال کلمه ایمان و اسلام در دو معنای مشابه، نمی‌توان گفت که تفاوتی در مفهوم حقیقی آنها وجود ندارد. ثانیا: ایمان و اسلام، هم از نظر مفهوم لغوی و هم در قرآن و حدیث و هم از نظر احکام مترتّب بر آنها، تفاوت دارند. امّا از نظر لغت، پیش از این، توضیح داده شد که ایمان، از ریشه «أمن» است که دو معنای متقارب دارد: یکی سکون قلب و دیگری تصدیق که هر دو، فعل قلب هستند؛ ولی اسلام، به معنای تسلیم است که اعم از تسلیم ظاهری و واقعی است. همچنین در قرآن و احادیث اسلامی ـ همان طور که تفصیلاً گذشت ـ تصریح شده که ایمان و اسلام، دو معنایِ متفاوت دارند و احکام مترتّب بر آنها نیز متفاوت است. به سخن دیگر، خروج از ایمان، به معنای خروج از اسلام و ورود به کفر نیست و این تدبیر در تشریع (قانون گذاری)، از جلوه های حکمت و رحمت مکتب وحی است.  


۳. وجوب ایمان به آنچه بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} نازل شده، ایجاب می‌کند که پیروان ایشان به سایر حقایقی نیز که ایشان اعتقاد به آنها را ضروری دانسته، ایمان داشته باشند، مانند: ایمان به خاتمیت نبوّت ایشان، ولایت [[اهل بیت]]{{عم}}، قضا و قدر، معراج، سؤال قبر، بهشت و دوزخ، و نیز ایمان به اعمالی چون نماز و روزه و حج، که انجام دادن آنها را واجب دانسته است.


پنج. تفاوت میان ایمان و یقین
۴. همه آنچه ایمان به آن در اسلام واجب است، به دو اصل باز می‌گردد: توحید و [[نبوت]]؛ لیکن در مکتب پیروان [[اهل بیت]]{{عم}}، افزون بر این، ایمان به عدل الهی و امامت اهل بیت{{عم}} نیز ـ به دلیل اهمّیت و نقش آنها در سازندگیِ فرد و جامعه ـ از اصول دین شناخته شده اند.<ref>ر. ک: بقره: آیه ۳. ۵.</ref> در ایمان به فرشتگان، انبیای الهی، کتاب های آسمانی و امثال آن، اعتقاد تفصیلی به خصوصیات فرشتگان، عدد انبیا و تعداد کتب آسمانی ـ که دلیل قطعی از قرآن و احادیث، بر آنها دلالت ندارد ـ ضروری نیست و اعتقاد اجمالی به آنها کافی است.


یقین، در لغت، به معنای آگاهیِ عمیق و نیز به معنای علمی است که با طمأنینه و آرامش دل نسبت به معلوم، همراه باشد و در احادیث اسلامی، به حالتی گفته  می‌شود که انسان در اوج مراتب ایمان و پس از گذر از مرحله تقوا، به نقطه ای  می‌رسد که حقایق هستی برای او آشکار می‌شوند. وصول به این مرحله، از ایمان، یقین نامیده  می‌شود. بر این اساس، کسی که به مرتبه والای یقین دست یابد، حقایق نامحسوس جهان را با دیده دل مشاهده  می‌کند. با این توضیح، معلوم  می‌شود که مقصود از آنچه [[امام حسن|امام حسن مجتبی]]{{ع}} در تبیین تفاوت ایمان و یقین فرموده، چیست. متن حدیث، چنین است: لِأَنَّ الإِیمانَ ما سَمِعناهُ بِآذانِنا وَ صَدَّقناهُ بِقُلوبِنا، وَ الیَقینَ ما أبصَرناهُ بِأَعیُنِنا وَ استَدلَلنا بِهِ عَلی ما غابَ عَنّا. [۱] زیرا ایمان، همان چیزی است که با گوش هایمان شنیده ایم و با دل هایمان تصدیق کرده ایم؛ ولی یقین، آن چیزی است که با چشم هایمان دیده ایم و با آن، به چیزی پی برده ایم که از ما پنهان است. و به تعبیر دیگر، ایمان، از راه استدلال و برهان، به دل، راه می‌یابد و یقین، از راه شهود و عرفان.


'''۷. ارزش ایمان'''


شش. آنچه ایمان به آن، ضروری است
احادیث اسلامی، در تبیین ارزش ایمان، نکات قابل تأمّلی را مطرح کرده‌اند، مانند: {{عربی|اندازه=155%|"أحَبُّ الأَشیاءِ إلَی اللّهِ"}}؛<ref>«محبوب‌ترین چیز در نزد خداوند»</ref>، {{عربی|اندازه=155%|"لا یُعطیهِ إلّا مَن أحَبَّهُ"}}؛<ref>آن را جز به کسانی که دوستشان داشته باشد، نمی‌دهد»</ref>، {{عربی|اندازه=155%|"أعلی غایةٍ"}}؛<ref>«برترین غایت»</ref>، {{عربی|اندازه=155%|"أعلَی الشَّرَفِ"}}؛<ref>«بالاترین شرف»</ref>، {{عربی|اندازه=155%|"أفضَلُ الذَّخیرَةِ"}}؛<ref> «بهترین اندوخته»</ref> و {{عربی|اندازه=155%|"ثَمَنُ الجَنَّةِ"}}؛<ref>«بهای بهشت».</ref> همچنین در باره عظمت اهل ایمان و جایگاه آنان نزد خداوند منّان، روایت شده که {{عربی|اندازه=155%|"قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ"}}؛<ref>«دل مؤمن، عرش خداست».</ref> و {{عربی|اندازه=155%|"المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّهِ مِنَ الکَعبَةِ وَ مِنَ المَلَکِ المُقَرَّبِ"}}؛<ref>«حرمت مؤمن در پیشگاه خداوند، بالاتر از حرمت کعبه و فرشته مقرّب است».</ref> و {{عربی|اندازه=155%|"أطیَبُ الأَشیاءِ ریحا فِی الآفاقِ"}}؛<ref>«خوش‌بوترین چیز در عالم است»</ref> و... . همچنین روایت شده که زندگی اهل ایمان در روی زمین، برکات فراوانی برای نظام هستی و جامعه بشر دارد. با تأمّل در روایاتی که بر ارزش ایمان و مؤمن دلالت دارند، روشن می‌شود که همه این فضیلت‌ها برای مطلق ایمان و مؤمن نیست؛ بلکه ایمان درجاتی دارد که میزان ارزش آن، وابسته به درجه آن است و هر چه مؤمن از نظر اخلاقی و عملی پیشرفت کند، به مراتب بالاتری از فضایل ذکر شده دست می‌یابد.


از منظر قرآن کریم، اموری که ایمان به آنها واجب و ضروری است، عبارت اند از: خدا، غیب، فرشتگان، کتب آسمانی، انبیای الهی، خاتم انبیا محمّد {{صل}}و آله، آنچه بر پیامبر خدا نازل شده، و قیامت. فصل دوم، اختصاص به تبیین اجمالیِ این امور دارد. در این باره، چند نکته قابل توجّه است: ۱. ایمان به غیب و محدود ندانستن هستی به محسوسات، اساسی ترین اصل در جهان بینی دینی به شمار می‌آید و نخستین نقطه ای است که اهل ایمان را از منکران خدا و وحی و قیامت، جدا  می‌کند. از این رو، قرآن آن را نخستین ویژگیِ پرهیزگاران دانسته است. [۲] ۲. ایمان به خدا، شامل ایمان به یگانگی، عدالت و سایر صفات الهی نیز هست.


۳. وجوب ایمان به آنچه بر پیامبر خدا {{صل}}و آله نازل شده، ایجاب  می‌کند که پیروان ایشان به سایر حقایقی نیز که ایشان اعتقاد به آنها را ضروری دانسته، ایمان داشته باشند، مانند: ایمان به خاتمیت نبوّت ایشان، ولایت اهل بیت{{عم}}، قضا و قدر، معراج، سؤال قبر، بهشت و دوزخ، و نیز ایمان به اعمالی چون نماز و روزه و حج، که انجام دادن آنها را واجب دانسته است. ۴. همه آنچه ایمان به آن در اسلام واجب است، به دو اصل باز  می‌گردد: توحید و نبوّت؛ لیکن در مکتب پیروان اهل بیت{{عم}}، افزون بر این، ایمان به عدل الهی و امامت اهل بیت{{عم}} نیز ـ به دلیل اهمّیت و نقش آنها در سازندگیِ فرد و جامعه ـ از اصول دین شناخته شده اند.<ref>ر. ک: بقره: آیه ۳. ۵.</ref> در ایمان به فرشتگان، انبیای الهی، کتاب های آسمانی و امثال آن، اعتقاد تفصیلی به خصوصیات فرشتگان، عدد انبیا و تعداد کتب آسمانی ـ که دلیل قطعی از قرآن و احادیث، بر آنها دلالت ندارد ـ ضروری نیست و اعتقاد اجمالی به آنها کافی است.
'''۸. مبادی ایمان'''


از نگاه قرآن و حدیث، ایمان، ریشه در [[فطرت]] و سرشت انسان دارد. [[عقل]]، [[علم]] و وحی نیز از درون و بیرون، به شکوفایی فطرت ایمان، مدد می‌رسانند. افزون بر این، کسانی که از حجّت عقل و [[وحی]] پیروی کنند، مشمول هدایت‌های ویژه الهی قرار می‌گیرند و با کمک توفیق خداوند متعال، به مراتب عالی ایمان دست  می‌یابند.


هفت. ارزش ایمان


احادیث اسلامی، در تبیین ارزش ایمان، نکات قابل تأمّلی را مطرح کرده اند، مانند: «أحَبُّ الأَشیاءِ إلَی اللّهِ؛ محبوب ترین چیز در نزد خداوند»، «لا یُعطیهِ إلّا مَن أحَبَّهُ؛ آن را جز به کسانی که دوستشان داشته باشد، نمی‌دهد»، «أعلی غایةٍ؛ برترین غایت»، «أعلَی الشَّرَفِ؛ بالاترین شرف»، «أفضَلُ الذَّخیرَةِ؛ بهترین اندوخته» و «ثَمَنُ الجَنَّةِ؛ بهای بهشت». همچنین در باره عظمت اهل ایمان و جایگاه آنان نزد خداوند منّان، روایت شده که «قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ؛ دل مؤمن، عرش خداست» و «المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّهِ مِنَ الکَعبَةِ وَ مِنَ المَلَکِ المُقَرَّبِ؛ حرمت مؤمن در پیشگاه خداوند، بالاتر از حرمت کعبه و فرشته مقرّب است» و «أطیَبُ الأَشیاءِ ریحا فِی الآفاقِ؛ خوش بوترین چیز در عالم است» و. ... همچنین روایت شده که زندگی اهل ایمان در روی زمین، برکات فراوانی برای نظام هستی و جامعه بشر دارد. با تأمّل در روایاتی که بر ارزش ایمان و مؤمن دلالت دارند، روشن  می‌شود که همه این فضیلت ها برای مطلق ایمان و مؤمن نیست؛ بلکه ایمان درجاتی دارد که میزان ارزش آن، وابسته به درجه آن است و هر چه مؤمن از نظر اخلاقی و عملی پیشرفت کند، به مراتب بالاتری از فضایل ذکر شده دست  می‌یابد. نصوصی که بر این معانی دلالت دارد، در فصل سوم خواهند آمد.
'''۹. پایداری و ناپایداری ایمان'''


یکی از نکات تنبّه‌آفرینی که در احادیث [[اهل بیت]]{{عم}} مورد توجّه قرار گرفته است، تقسیم‌بندی ایمان به پایدار و ناپایدار است.


هشت. مبادی ایمان
ایمان پایدار، ایمانی است که برای همیشه، همراه انسان است و ایمان «مُستَقَرّ» نامیده می‌شود، و ایمان ناپایدار، ایمانی است که پس از مدّتی، از انسان جدا می‌گردد و از این رو، «مستَوْدَع»<ref>تعبیر «مستقر» و «مستودع»، از آیه ۹۸ از سوره انعام گرفته شده و روایاتی که این آیه را بر ایمان پایدار و ناپایدار تطبیق کرده‌اند، ظاهرا تأویل آیه را بیان کرده اند، نه تفسیر آن را.</ref>
ایمان از این دو عنصر تشکیل شده، ایمان نیز قابل افزایش و کاهش است و بر این اساس، اختلاف مراتب و درجات ایمان، بدیهی و غیر قابل تردید است. (...) بدین‌سان می‌توان جمع‌بندی کرد:
۱. آیاتی از قرآن، بر قابل افزایش بودن ایمان و نیز متفاوت بودن درجات مؤمنان دلالت دارند و همچنین احادیث [[اهل بیت]]{{عم}} به پیروی از قرآن کریم، با صراحت، اختلاف مراتب و درجات ایمان را تأیید  می‌کنند. بنابراین، آنچه از ابو حنیفه و امام الحرمین و امثال آنها نقل شده ـ که ایمان، افزایش و کاهش پذیر نیست ـ، سخنی سست و فاقد ارزش است.


از نگاه قرآن و حدیث، ایمان، ریشه در فطرت و سرشت انسان دارد. عقل، علم و وحی نیز از درون و بیرون، به شکوفایی فطرت ایمان، مدد می‌رسانند. افزون بر این، کسانی که از حجّت عقل و وحی پیروی کنند، مشمول هدایت های ویژه الهی قرار می‌گیرند و با کمک توفیق خداوند متعال، به مراتب عالی ایمان دست  می‌یابند. در فصل چهارم، آیات و احادیثی که بر این نکات دلالت دارند، عرضه خواهند شد.  
۲. کمترین درجه ایمان، شناخت توحید و [[نبوت]] و [[امامت]] و التزام عملی به این اصول سه‌گانه است.
۳. مؤمن، در اوج التزام عملی به باورهای دینی، به مرتبه تقوا صعود می‌کند و در اوج مراتب تقوا، به مرتبه یقین  می‌رسد و در این مرحله، حقایق غیبی برای وی آشکار می‌گردد و ایمانِ علمی او به شهود قلبی ارتقا  می‌یابد.
۴. تنها راه صحیح سیر و سلوک و ارتقا به مراتب بالای ایمان و دستیابی به قلّه یقین، تلاش برای آراستن جان به اخلاق نیکو و اعمال صالح است.  


۵. دعوت انسان‌ها به درجات بالای ایمان و صعود به قلّه یقین، بدون در نظر گرفتن ظرفیت و استعداد مخاطب، خطرناک است و چه بسا سبب انحراف وی از مسیر ایمان گردد. نام دارد، بدین معنا که گوهر ایمان، مدّتی به صورت امانت، در اختیار اوست، امّا به دلیل این که نمی‌تواند از آن خوب پاسداری کند، آن را از دست می‌دهد. با تأمّل در این نکته، یک راز مهم سیاسی و تاریخی گشوده می‌شود که چگونه در تاریخ اسلام، افرادی مؤمن و فداکار، پس از مدّتی به اسلام حقیقی پشت کردند و بلکه در برابر آن و حامیان واقعیِ اسلام صف کشیدند. از نگاهِ احادیث [[اهل بیت]]{{عم}}، عوامل پایداری ایمان، عبارت‌اند از: {{عربی|اندازه=155%|"وَرَع"}}، هماهنگی گفتار و کردار، استقامت در پیمودن راه حق، کردار نیک، یاری رساندن به بینوایان، و استمداد از خداوند متعال. آفات ایمان نیز که موجب ناپایداریِ آن  می‌گردند، عبارت اند از: شرک، بدعت، غُلُو، لجاجت در برابر حق، ترک تمسّک به [[ولایت]] [[اهل بیت]]{{عم}}، افشا کردن اسرار آنان، دروغ بستن به آنان، حلال دانستن محرّمات الهی، بی‌تابی، بی‌شرمی، حسد، آزار رساندن به اهل ایمان و یادداشت کردن لغزش‌های آنان، آزار رساندن به همسایه و به طور کلّی، هر نوع گناهی.


نُه. پایداری و ناپایداری ایمان
'''۱۰. مراتب ایمان'''
 
یکی از نکات تنبّه آفرینی که در احادیث [[اهل بیت]]{{عم}} مورد توجّه قرار گرفته است، تقسیم بندی ایمان به پایدار و ناپایدار است.
 
ایمان پایدار، ایمانی است که برای همیشه، همراه انسان است و ایمان «مُستَقَرّ» نامیده می‌شود، و ایمان ناپایدار، ایمانی است که پس از مدّتی، از انسان جدا  می‌گردد و از این رو، «مستَوْدَع»<ref>تعبیر «مستقر» و «مستودع»، از آیه ۹۸ از سوره انعام گرفته شده و روایاتی که این آیه را بر ایمان پایدار و ناپایدار تطبیق کرده اند، ظاهرا تأویل آیه را بیان کرده اند، نه تفسیر آن را.
ایمان از این دو عنصر تشکیل شده، ایمان نیز قابل افزایش و کاهش است و بر این اساس، اختلاف مراتب و درجات ایمان، بدیهی و غیر قابل تردید است. آیات و احادیثی را که در فصل ششم در این خصوص وارد شده اند، بدین سان  می‌توان جمع بندی کرد:
۱. آیاتی از قرآن، بر قابل افزایش بودن ایمان و نیز متفاوت بودن درجات مؤمنان دلالت دارند و همچنین احادیث [[اهل بیت]]{{عم}} به پیروی از قرآن کریم، با صراحت، اختلاف مراتب و درجات ایمان را تأیید  می‌کنند. بنابراین، آنچه از ابو حنیفه و امام الحرمین و امثال آنها نقل شده ـ که ایمان، افزایش و کاهش پذیر نیست ـ، سخنی سست و فاقد ارزش است.</ref>
۲. کمترین درجه ایمان، شناخت توحید و نبوّت و امامت و التزام عملی به این اصول سه گانه است. [۲]
۳. مؤمن، در اوج التزام عملی به باورهای دینی، به مرتبه تقوا صعود  می‌کند و در اوج مراتب تقوا، به مرتبه یقین  می‌رسد و در این مرحله، حقایق غیبی برای وی آشکار می‌گردد و ایمانِ علمی او به شهود قلبی ارتقا  می‌یابد.
۴. تنها راه صحیح سیر و سلوک و ارتقا به مراتب بالای ایمان و دستیابی به قلّه یقین، تلاش برای آراستن جان به اخلاق نیکو و اعمال صالح است. ۵. دعوت انسان ها به درجات بالای ایمان و صعود به قلّه یقین، بدون در نظر گرفتن ظرفیت و استعداد مخاطب، خطرناک است و چه بسا سبب انحراف وی از مسیر ایمان گردد.  نام دارد، بدین معنا که گوهر ایمان، مدّتی به صورت امانت، در اختیار اوست، امّا به دلیل این که ن می‌تواند از آن خوب پاسداری کند، آن را از دست  می‌دهد. با تأمّل در این نکته، یک راز مهمّ سیاسی و تاریخی گشوده  می‌شود که چگونه در تاریخ اسلام، افرادی مؤمن و فداکار، پس از مدّتی به اسلام حقیقی پشت کردند و بلکه در برابر آن و حامیان واقعیِ اسلام صف کشیدند. از نگاهِ احادیث اهل بیت{{عم}}، عوامل پایداری ایمان، عبارت اند از: وَرَع، هماهنگی گفتار و کردار، استقامت در پیمودن راه حق، کردار نیک، یاری رساندن به بینوایان، و استمداد از خداوند متعال. آفات ایمان نیز که موجب ناپایداریِ آن  می‌گردند، عبارت اند از: شرک، بدعت، غُلُو، لجاجت در برابر حق، ترک تمسّک به ولایت [[اهل بیت]]{{عم}}، افشا کردن اسرار آنان، دروغ بستن به آنان، حلال دانستن محرّمات الهی، بی تابی، بی شرمی، حسد، آزار رساندن به اهل ایمان و یادداشت کردن لغزش های آنان، آزار رساندن به همسایه و به طور کلّی، هر نوع گناهی.
 
 
ده. مراتب ایمان


پیش از این، روشن شد که ایمان، عبارت است از معرفت و باور قلبیِ همراه با التزام عملی، و با عنایت به این که هم علم، قابل افزایش و کاهش است و هم عمل، و
پیش از این، روشن شد که ایمان، عبارت است از معرفت و باور قلبیِ همراه با التزام عملی، و با عنایت به این که هم علم، قابل افزایش و کاهش است و هم عمل، و
۵۳٬۳۷۰

ویرایش