بحث:برهان: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۰٬۴۴۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''برهان''' ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد: * برهان در قرآن * ب...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:
[[رده:صفحه‌های ابهام‌زدایی]]
[[رده:صفحه‌های ابهام‌زدایی]]
[[رده:برهان]]
[[رده:برهان]]
درآمد
برهان ، در لغت
واژه «برهان» ، در لغت به معناى آوردن حجّت و دليل روشن و قاطع است . صاحب بن عبّاد ، در اين باره مى گويد : البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها . [1] برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است . همچنين اَزهَرى ، به نقل از ليث ، آورده است : البُرهانُ : الحُجَّةُ وَ إيضاحُها . [2] برهان ، حجّت و واضح گردانيدن آن است . واژه شناسان ، در ريشه شناسى «برهان» ، دچار اختلاف نظر شده اند : الف ـ برخى الف و نون آن را زايد شمرده اند و برهان را مصدر ثلاثى مجرّد از مادّه «بره» دانسته اند كه بر معناى روشن و واضح ، دلالت مى كند . زمخشرى
[1] المحيط فى اللّغة : ج 3 ص 483 مادّه «بره» .
[2] تهذيب اللّغة : ج 1 ص 322 . ابن منظور ، در ذيل مادّه «بره» مى گويد : «البُرهانُ : الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَيّنةُ» و ذيل مادّه «برهن» مى گويد : «البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره») .
مى گويد : أبرَهَ فُلانٌ : جاءَ بِالبُرهانِ ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ ؛ وَ البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها ؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ ، وَ هِىَ البَيضاءُ مِنَ الجَوارى . [1] أبرَهَ فُلانٌ ، يعنى : «فلانى ، برهانى را آورد» و واژه «بَرهَنَ» ، مُوَلَّد (غير اصيل) است و بعدا ساخته شده است و برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده كه به معناى زنان سپيدروست . ب ـ برخى آن را رباعى مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته اند . جوهرى ، در موضع ذكر مادّه «برهن» مى گويد : البُرهانُ : الحُجَّةُ ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَيهِ ، أى أقامَ الحُجَّةَ . [2] برهان ، به معناى حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَيهِ» ، يعنى : بر آن ، برهان اقامه كرد . ج ـ گروهى نيز برهان را هم جزو ثلاثى ها آورده اند و هم جزو رباعى ها . [3] در مقام داورى و رفع اختلاف در اين مقوله ، مى توان گفت : «برهان» ، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است ، به معناى «آوردن حجّت و دليل روشن» ؛ ليكن در فرآيند كثرت استعمال و فزونىِ اُنس ذهنى ميان لفظ و معناى «برهان» ، از اين واژه ، فعل ثلاثى مزيدى بر وزن فَعْلَنَ ، [4] «منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معناى «أبرَهَ»
[1] أساس البلاغة : ص 21 مادّه «بره» .
[2] صحاح اللّغة : ج 5 ص 2078 مادّه «برهن» . شايان ذكر ، اين كه جوهرى در ذيل مادّه «بره» ، هيچ يادى از واژه «برهان» و «برهن» نمى كند .
[3] مانند اَزهَرى در تهذيب اللّغة (ج 1 ص 322) كه در مادّه «بره» ، آن را ذكر نموده ، از ليث و ابن اعرابى نقل مى كند كه آنان ، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زايا) مى شمارند . سپس خود اين احتمال را روا مى شمارد كه نون آن ، اصلى باشد . همچنين ، ر . ك : لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره» ، تاج العروس : ج 18 ص 55 مادّه «برهن» و ج 19 ص 15 مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص 46 .
[4] اين فعل ، از ابواب غير مشهور و بر وزن عروضىِ فعل رباعى مجرَّد است . اصطلاحا اين گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» مى نامند و اين فعل ، به فعل مجرّد ، ملحق مى شود . سيبويه ، در كتاب خود ، بابى با عنوان : «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة ، حتّى صار يجرى مجرى ما لا زيادة فيه ، و صارت الزيادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز كرده و سپس اوزان و مثال هايى را ذكر مى كند . از جمله اين اوزان است : «فَوْعَلْتُ» ، «فَيْعَلْتُ» ، «فَعْوَلْتُ» ، «فَعْلَيْتُ» و «فَعْنَلْتُ» . نمونه هاى آنها نيز : «حَوقَلتُ» ، «بَيطَرتُ» ، «هَينَمتُ» ، «جَهوَرتُ» ، «قَلسَيتُ» ، «قَلنَستُ» و «شَيطَنتُ» هستند كه همگى را بر وزن عروضى «دَحْرَجْتُ» مى آورد و سپس اوزان و مثال هايى را براى ملحقّات به رباعى مزيد ، بر مى شمارد ؛ مانند : «تقلسى» ، «تشيطن» ، «تمكَّن» ، «تَمَسكَنَ» كه همگى بر وزن عروضى «تدحرج» آمده اند (ر . ك : الكتاب : ج 2 ص 402 ـ 404) .
به كار رفته است . سپس فزونى كاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالى اش ، چنان بين اين لفظ و معنا در اذهان اهل گويش تازى ، اُنس و پيوند ايجاد نمود كه در كاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن ، ديگر عنايتى به مادّه «بره» نمى شد ؛ يعنى مادّه «برهن» ، خود وضع مستقلّ مى يابد و حقيقت ، در معناى دليل و برهان روشن آوردن ، مى گردد . با اين توجّه ، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نيز به وزن «فَعلَلَ» در مى آيد . از شواهد اين سخن ، فرآيند تاريخى كاربرد واژه هاى «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گويش عرب و ذكر آنها در معاجم لغوى است -7[1] [2]
[1] از نمونه ها و شواهدى كه مى توان براى اين تحليل برشمرد ، ملاحظه كاربرد واژه «برهان» و عدم كاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن كريم و ديگر متون اسلامى تا اواخر قرن دوم هجرى و نيز نوع ذكر آنها در كتب لغت شناسان كهن ، ميانى و متأخّر است ؛ زيرا لُغَويان كهن همچون خليل بن احمد (م 170 ق) ، تنها به ذكر مادّه «بره» و «برهان» بسنده مى كنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش ياد نمى كنند و لغويان ميانى مانند ليث (م ح 203ق) و ابن اعرابى (م ح 231 ق) ، از شاگردان خليل ، آن را با نوعى ترديد ، ذكر مى كنند و احيانا مولَّد مى شمارند ؛ ولى اين واژه در گفتار لغويان متأخّرتر از آنان ، مانند جوهرى (متوفّاى سال سيصد و نود و اندى) و اَزهَرى (م 370 ق) ، جايگاه مستقر و جا افتاده ترى مى يابد و به صورت مادّه اى مستقل ، آن را ذكر مى نمايند . اين فرآيند ، در گفتار لغت شناسان متأخّر ، نمايان است (ر . ك : تهذيب اللّغة : ج 1 ص 322 ذيل مادّه «بره» و «برهن» ، الصحاح : ج5 ص2078 ذيل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج13 ص476 ذيل مادّه «بره»و ج13 ص51 ذيل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج18 ص55 مادّه «برهن» و ج19 ص15 مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص 46 موضع ذكر ماده «بره» ) .
[2] گفتنى است كه واژه شناسى اين مبحث ، توسّط محقّق ارجمند جناب آقاى محمّد احسانى فر انجام ف گرديده است .
فرق ميان «برهان» و «دليل»
ابو هلال عسكرى ، در بيان فرق ميان برهان و دليل ، مى گويد : الفَرقُ بَينَ البُرهانِ وَالدَّليلِ : البُرهانُ : الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفيدَةُ لِلعِلمِ ، وَ أَمّا ما يُفيدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّليلُ . [1] تفاوت ميان برهان و دليل ، اين است كه برهان ، به معناى حجّت قاطع و مفيد براى علم است ؛ امّا آنچه براى ظن ، مفيد باشد ، دليل است . بارى ! ريشه واژه «برهان» هر چه باشد ، ترديدى نيست كه اين واژه از نظر واژه شناسان ، به معناى دليلى است كه به روشنى و با قاطعيّت بتواند مدّعا را اثبات نمايد ؛ [2] امّا به تدريج از معناى اصلى خود ، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق ، به نوع خاصّى از استدلال ، اطلاق شده است . [3]
برهان ، در قرآن و حديث
در قرآن و حديث ، «برهان» در معناى لغوى خود ، يعنى دليل واضح و روشن و مفيدِ براى علم ، اطلاق شده است . اين واژه در قرآن ، هفت بار به صورت مفرد[4] و يك بار به صورت تثنيه آمده است . [5]
[1] معجم الفروق اللغوية : ص 97 .
[2] ر . ك : ترتيب كتاب العين : ص 80 ، لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» ، الصحاح : ج 5 ص 2078 مادّه «برهن» ، تاج العروس : ج 18 ص 55 مادّه «برهن» ، المصباح المنير : ص 46 و... .
[3] براى آشنايى با معناى اصطلاحى برهان ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى و دانش نامه جهان اسلام : ذيل واژه «برهان» .
[4] بقره : آيه 111 ، نساء : آيه 174 ، يوسف : آيه 24 ، انبيا : آيه 24 ، مؤمنون : آيه 117 ، نمل : آيه 64 و قصص : آيه 75 .
[5] قصص : آيه 32 .
مهم ترين نكاتى كه براى آشنايى با جايگاه برهان در قرآن و حديث ، قابل توجّه اند ، عبارت اند از :
1 . واژه هاى مشابه برهان[1] در قرآن
در قرآن و حديث ، واژه هايى وجود دارند كه در معناى برهان به كار مى روند . اين واژه ها عبارت اند از :
الف ـ سلطان
برهان ، از آن رو كه بر عقل ها و دل ها سلطه مى يابد[2] و به انسان ، قدرت مقابله با مخالفان اعتقادى را مى دهد ، سلطان ناميده مى شود ، مانند : «أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُّبِينٌ . [3] يا دليلى آشكار [ در دست ] داريد؟»
ب ـ آيه
برهان ، دليلى روشن و آشكار بر حقّانيت آورنده آن است و از اين رو ، در برخى از موارد ، از آن به «آيه»[4] تعبير شده است ، مانند :
[1] براى توضيح بيشتر اين واژه ها ، ر . ك : دائرة المعارف قرآن : ج 5 ص 509 (اسامى و شئون برهان) .
[2] «سُمِّىَ الحُجَّةُ سُلطانا و ذلك لِما يَلحَق مِن الهجومِ علَى القلوبِ و لكِن أكثَرُ تَسَلُّطِهِ على أهلِ العِلمِ وَالحِكمَةِ مِن المؤمنين ؛ حجّت را سلطان ناميده اند ؛ چرا كه به دل ها هجوم مى آورد ، امّا بيشترين تسلّط آن ، بر مؤمنانى است كه اهل علم و حكمت اند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 420 مادّه «سلط» ) . در الميزان فى تفسير القرآن (ج 11 ص 177) نيز آمده : «و السلطان هو البرهان لتسلُّطه على العقول ؛ سلطان ، همان برهان است ؛ چرا كه بر عقل ها تسلّط مى يابد» .
[3] صافّات : آيه 156 . نيز ، ر . ك : هود : آيه 96 ، ابراهيم : آيه 10 ، كهف : آيه 15 ، مؤمنون : آيه 45 ، نمل : آيه 36 ، دخان : آيه 19 ، طور : آيه 38 و ... .
[4] «الآية : هى العلامة الظاهرة ؛ آيه ، يعنى نشانه آشكار» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 101 مادّه «أى») .
«ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِايَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ . [1] سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و حجّتى آشكار ، فرستاديم» . در اين آيه ، از عصاى موسى عليه السلام و «يد بيضاء (دست ...)» و ديگر امور خارق العاده اى كه به دست موسى عليه السلام ظاهر شد و حقّانيت او را ثابت كرد ، به «آيات» تعبير شده است ، در حالى كه در آيه اى ديگر ، از عصا و يد بيضا ، به عنوان دو برهان ، ياد گرديده است : «فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْه . [2] اين دو [ نشانه ] ، دو برهان از جانب پروردگار توست [ كه بايد ]به سوى فرعون و سران [ كشور ]او [ ببرى ]» .
ج ـ حجّت
برهان ، دليل قاطع و راهى روشن براى اِحقاق حق و اِبطال باطل است . از اين رو ، «حجّت»[3] ناميده گرديده است ، مانند : «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ . [4] برهانِ رسا ، ويژه خداست» .
د ـ بيّنه
برهان ، دليلى واضح ، روشن و آشكار براى اثبات مدّعا و تشخيص حق از باطل
[1] مؤمنون : آيه 45 . نيز ، ر . ك : هود : آيه 96 .
[2] قصص : آيه 32 .
[3] «الحُجَّةُ : الدَّلالَةُ المُبَيِّنَةُ لِلمَحَجَّةِ ، أى المقصد المستقيم الّذى يقتضى صحّة أحد النقيضين ؛ حجّت ، عبارت است از دليل روشن كننده مَحَجّه ، يعنى راه راست ، به صورتى كه درستى يكى از طرفينِ نقيض را اقتضا كند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 219 مادّه «حج») .
[4] انعام : آيه 149 .
است . از اين رو ، به آن «بيّنه» [1] اطلاق گرديده است ، مانند : «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ . [2] آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است ؟ » . «لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ . [3] تا كسى كه [گم راه و] هلاك مى شود ، از روى برهان ، هلاك گردد ، و كسى كه زنده مى شود [و هدايت مى يابد] ، از روى برهان ، زنده بماند» .
2 . ارزش و اهمّيت برهان
بر اساس قرآن و احاديث نقل شده از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بزرگوار ايشان ، برهان ، پايه و اساس اسلام در عقيده ، اخلاق و عمل است .لذا مردم را بر مبناى برهان ، به توحيد ، نبوّت ، معاد و امامت ، و همچنين به ارزش هاى اخلاقى و عملى دعوت مى نمايند و در يك كلام ، از نظر اسلام ، برهان ، ميزان و معيار سنجش حق و باطل است . اسلام ، خود بر برهان تكيه مى كند و از مخالفان نيز برهان طلب مى نمايد .[4]
3 . تأمّلى در آنچه برهان ناميده شده
با تأمّل در آنچه در قرآن و حديث ، برهان ناميده شده (مانند : خودِ قرآن ، انبيا ، معجزات انبيا و اهل بيت عليهم السلام ) ، در كنار آيات و احاديثى كه فطرت و عقل را معيار سنجش حق و باطل مى دانند ، به اين نتيجه مى رسيم كه از نظر اسلام ، عقل سليم و فطرت پاك ، پايه و اساس برهان است . معجزات انبيا ، بدان جهت برهان ناميده
[1] البَيِّنَةُ : الدَّلالَةُ الواضِحَةُ عَقلِيَّةً كانَت أو مَحسوسةً ؛ بيّنه ، دليل واضح و روشن است ، خواه عقلى باشد يا محسوس (مفردات ألفاظ القرآن : ص 157 «بان») .
[2] هود : آيه 17 .
[3] انفال : آيه 42 .
[4] ر . ك : بقره : آيه 156 ، انبيا : آيه 24 ، نمل : آيه 64 ، قصص : آيه 75 .
شده كه عقل ، به روشنى دلالت آنها را بر صدق مدّعى نبوّت ، درك مى كند . انبيا ، قرآن ، اسلام و اهل بيت عليهم السلام ، از آن رو ، برهان ناميده شده اند كه برنامه هايى كه براى زندگى ارائه مى دهند ، منطبق با موازين عقلى و فطرى است . همچنين نام گذارى موارد ديگرى به برهان ، نشانه هماهنگى آنها با فطرت و عقل است . بر اين اساس ، در اسلام ، چيزى كه ضدّ عقل و فطرت باشد ، وجود ندارد و اگر چيزى به خدا و انبيا و اهل بيت عليهم السلام ، نسبت داده شود كه ضدّ عقل و فطرت است ، قطعا صحيح نيست . {-1-}
4 . اوصاف و انواع برهان هاى خداوند
بر پايه متون حديثى اى كه در فصل چهارم آمده ، برهان هاى الهى با چهار صفت ، توصيف شده اند : وضوح ، بلوغ ، شمول و دوام . آنچه قابل بحث و بررسى است ، اين كه : آيا همه برهان هاى الهى ، داراى اين اوصاف هستند يا ويژگى هاى ياد شده به نوع خاصّى از برهان هاى الهى اختصاص دارند؟ براى پاسخ به اين سؤال ، بايد گفت : برهان هاى الهى ، به دو دسته تقسيم مى شوند : برهان هاى ظاهر و برهان هاى باطن ، چنان كه از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه فرمود : إنَّ للّهِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ . [2] براى خدا بر مردم ، دو حجّت است : حجّتى بيرونى و حجّتى درونى . حجّت بيرونى ، فرستادگان و پيامبران و امامان اند ، و حجّت درونى ، خِردهايند .
[1] اين سخن ، بدين معنا نيست كه عقل مى تواند به همه حقايق دينى ، احاطه پيدا كند و براى مثال ، كُنه خدا را درك كند يا حقيقت روح و ملائكه را كشف نمايد . اين امور ، فوق عقل اند ، نه ضدّ عقل .
[2] ر . ك : ص 128 ح 28 .
[3] شمس : آيه 7 ـ 8 .
[4] ر . ك : ص 188 ح 142 .
[5] در الأمالى طوسى ، در متن حديث ، به جاى « خائفا (بيمناك) » ، «مستترا (پنهان)» آمده است .
[6] ر . ك : ص 192 ح 146 .
[7] ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 302 (پژوهشى در باره حكمت امامت و رهبرى) .
[8] اسرا : آيه 15 .
برهان هاى باطنى خداوند متعال ، يعنى برهان هاى فطرى و عقلى ، داراى همه ويژگى هايى هستند كه بدانها اشاره شد ، بدين معنا كه همه انسان ها در طول تاريخ ، به طور واضح و روشن ، خوب و بد را ذاتا تشخيص مى داده اند و براى نمونه ، مى دانسته اند كه عدل ، نيكوست و ظلم ، بد است . خداوند متعال ، در قرآن كريم ، در اين باره فرموده است : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . [1] سوگند به نفْس و آن كه آن را درست كرد ، سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد » . در حديثى از امام صادق عليه السلام ـ كه مى تواند به همين موضوع اشاره داشته باشد ـ ، آمده است : ما مِن عَبدٍ إلّا وَ للّهِِ عَلَيهِ حُجَّةٌ . [2] هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه خدا را بر او حجّتى است . امّا برهان هاى ظاهرى خداوند ، يعنى انبيا و اوصياى آنان ، داراى همه اوصافى كه بدانها اشاره شد ، نيستند ؛ زيرا چه بسا حجّت هاى الهى به دليل وجود مانع ، آشكار نباشند يا دستيابى همه مردم به آنها امكان پذير نباشد ، چنان كه امام مهدى عليه السلام قرن هاست كه از ديده ها پنهان است . در اين باره ، از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود : لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إمّا ظاهِرا مَشهورا ، وَ إمّا خائِفا [3] مَغمورا ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَيِّناتُهُ . [4]
[1] شمس : آيه 7 ـ 8 .
[2] ر . ك : ص 188 ح 142 .
[3] در الأمالى طوسى ، در متن حديث ، به جاى « خائفا (بيمناك) » ، «مستترا (پنهان)» آمده است .
[4] ر . ك : ص 192 ح 146 .
زمين ، از كسى كه حجّت خدا را بر پا دارد ، خواه آشكار و شناخته يا بيمناك و گم نام ، خالى نمى مانَد تا آن كه حجّت ها و گواه هاى خدا از بين نروند . امّا اين كه برهانِ پنهان و امامِ غايب ، چه سودى براى جامعه دارد ، مسئله ديگرى است كه توضيح آن در مبحث امامت گذشت . [1] نكته قابل توجّه ، اين است كه برهان باطنى ، يعنى برهان فطرى و عقلى ، نمى تواند مبنا و معيار تكليف الهى باشد . قرآن كريم ، تصريح مى فرمايد : «وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا . [2] و ما تا پيامبرى برنينگيزيم، به عذاب نمى پردازيم» . اين سخن ، بدين معناست كه هر چند انسان ، خود مى تواند اجمالاً خوب و بد را تشخيص دهد ؛ ليكن تا تكاليف الهى از طريق پيامبران يا اوصياى آنان به انسان ابلاغ نشود ، خداوند ، او را مؤاخذه نخواهد كرد .
5 . آثار پيروى از برهان
پيروى از برهان ، موجب معرفت يافتن به حقايق هستى و كاميابى مادّى و معنوى ، و دنيوى و اُخروى است . مهم ترين آثار پيروى از برهان را در اين عناوين مى توان خلاصه كرد :
الف ـ رهايى از خرافه پرستى
قرآن كريم با دعوت كردن مردم به پيروى از برهان ، آنان را از خرافاتى مانند شرك و بت پرستى ،[3] فرزنددار بودن خداوند متعال ، [4] دخترانِ خدا خواندنِ
[1] ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 302 (پژوهشى در باره حكمت امامت و رهبرى) .
[2] اسرا : آيه 15 .
[3] ر . ك : مؤمنون : آيه 117 ، انبيا : آيه 24 ، نمل : آيه 64 ، اعراف : آيه 71 ، يوسف : آيه 40 و... .
[4] ر . ك : يونس : آيه 68 .
فرشتگان ، [1] گروه گرايى و نژادپرستى [2] و... باز مى دارد .
ب ـ رهايى از پيروى كوركورانه از ديگران
پيرو برهان ، نمى تواند بدون دليل روشن ، از كسى پيروى كند . از اين رو ، پيروان راستين قرآن ، هيچ گاه كوركورانه از پدر و مادر ، شخصيت هاى معروف ، احزاب و گروه هاى سياسى و اجتماعى ، دنباله روى نخواهند كرد .[3]
ج ـ دستيابى به يقين
پيروى از برهان ، انسان را از شك ـ كه آفت زندگى معنوى است ـ ، رهايى مى بخشد[4] و به سرمنزل يقين رسانده ، به حقايق هستى ، ره نمون مى گردد . [5]
د ـ برخوردارى از امنيت
يكى از آثار مهمّ پيروى از برهان ، احساس آرامش و امنيت روانى است كه در نتيجه رسيدن به يقين ، براى انسان ، حاصل مى شود و بدين سان ، اولياى الهى در هيچ شرايطى احساس ناامنى ، ترس و وحشت ندارند .[6]
ه ـ پيروزى بر مخالفان
پيروان برهان ، هيچ گاه در ميدان مبارزه اعتقادى ، شكست نمى خورند ؛ زيرا برهان ، آنها را با حق همراه مى سازد . بر پايه سنّت هاى ثابت الهى ، حق ، همواره بر
[1] ر . ك : صافّات : آيه 149 ـ 156 ، نجم : آيه 21 .
[2] ر . ك : بقره : آيه 111 .
[3] ر . ك : هود : آيه 88 .
[4] ر . ك : هود : آيه 17 .
[5] ر . ك : انعام : آيه 75 ـ 79 و 83 .
[6] ر . ك : انعام : آيه 81 ، انبيا : آيه 103 ، يونس : آيه 62 و 64 .
باطلْ پيروز است و در ميدان مبارزات سياسى نيز پيروزى نهايى با پيروان برهان است . {-1-}
6 . آثار مخالفت با برهان
بر عكس آنچه گفته شد ، مخالفت با برهان ، مايه گم راهى و ناكامى مادّى و معنوى است . شمارى از خطرهاى بى توجّهى و مخالفت با برهان ، عبارت اند از :
الف ـ پيروى از حدس و گمان
كسى كه آمادگى ندارد از عقل و برهان عقلى پيروى كند ، طبعا در زندگى ، راهى جز پيروى از حدس و گمان ندارد . از اين رو ، در بسيارى از آيات قرآن ، هنگامى كه برهان يا علم نفى شده ، در كنار آن ، پيروى از گمان و تكيه بر تخمين ، مطرح گرديده است .[2]
ب ـ پيروى از تمايلات نفسانى
دومين خطرى كه در نتيجه مخالفت برهان ، دامنگير انسان مى شود ، پيروى از تمايلات نفسانى است . كسى كه برهان را رها كند ، ناگزير در دام هوس ها و خواسته هاى نامشروع مى افتد . لذا قرآن كريم ، پيروى از هواى نفس را در كنار پيروى از گمان ، نتيجه پيروى نكردن از برهان ، شمرده است .[3]
ج ـ سرنوشت شوم
قرآن كريم ، سرشار از يادآورى سرگذشت دردناك و عبرت آموز اقوامى است كه در
[1] ر . ك : انبيا : آيه 18 ، اسرا : آيه 81 ، مجادله : آيه 21 ، مائده : آيه 56 و ... .
[2] ر . ك : نجم : آيه 23 و 27 ـ 28 ، انعام : آيه 148 ، زخرف : آيه 20 ، نسا : آيه 157 .
[3] ر . ك : نجم : آيه 23 ، محمّد : آيه 47 .
برابر براهين روشن الهى ايستادند و خطرناك ترين سرنوشت ها را براى خويش ، رقم زدند . [1] روى گردانى اهل مَديَن از حجّت هاى روشنِ شعيب عليه السلام و فرجام هلاكتبار اين قوم ، از نمونه هاى بارز اين يادآورى هاست . [2]
[1] ر . ك : دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 516 .
[2] ر . ك : هود : آيه 91 ـ 94 .
==ارزش برهان==
===پایه دعوت به خدا===
===پایه دعوت به معاد===
===پایه دعوت به نبوت===
===پایه دعوت به امامت===
===جدا سازنده حق از باطل===
==ریشه برهان==
===فطرت===
===خرد===
==انچه(برهان)یا مشابه ان،نامیده شده است==
===قران===
===پیامبران(علیهم السلام)===
===معجزات پیامبران===
===خاندان پیامبر(علیهم السلام)===
===اسلام===
===علم===
===راویان حدیث اهل بیت(علیهم السلام)===
===نیکان
===پیروان تهی‌دست اهل بیت (علیهم السلام)===
=== انچه مانع نافرمانی می‌شود===
=== گواه در داوری===
===و این چند چیز===
==ویژگی برهان‌های خدا==
===روشنگری و وضوح===
===رسایی===
===فراگیری===
===استمرار===
۵۳٬۳۷۰

ویرایش