شرک در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
جز
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
#{{متن قرآن|وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و به جای خداوند چیزی را (به پرستش) مخوان که نه تو را سودی می‌رساند و نه زیانی، اگر چنین کنی آنگاه بی‌گمان از ستمگرانی» سوره یونس، آیه ۱۰۶.</ref>.
#{{متن قرآن|وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و به جای خداوند چیزی را (به پرستش) مخوان که نه تو را سودی می‌رساند و نه زیانی، اگر چنین کنی آنگاه بی‌گمان از ستمگرانی» سوره یونس، آیه ۱۰۶.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ}}<ref>«بگو: پروردگار آسمان‌ها و زمین کیست؟ بگو: خداوند؛ بگو: آیا در برابر او سرورانی گزیده‌اید که هیچ سود و زیانی برای خویش در اختیار ندارند؟ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تیرگی‌ها با روشنایی برابرند؟ یا برای خداوند شریک‌هایی تراشیده‌اند که همانند آفرین» سوره رعد، آیه ۱۶.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ}}<ref>«بگو: پروردگار آسمان‌ها و زمین کیست؟ بگو: خداوند؛ بگو: آیا در برابر او سرورانی گزیده‌اید که هیچ سود و زیانی برای خویش در اختیار ندارند؟ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تیرگی‌ها با روشنایی برابرند؟ یا برای خداوند شریک‌هایی تراشیده‌اند که همانند آفرین» سوره رعد، آیه ۱۶.</ref>.
#{{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند » سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>.
#{{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>.
#{{متن قرآن|وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ}}<ref>«و گمراه‌تر از آن کس که به جای خداوند چیزی را (به پرستش) می‌خواند که تا رستخیز پاسخ او را نخواهد داد، کیست؟ و آنان از خواندن اینان بی‌خبرند» سوره احقاف، آیه ۵.</ref>.
#{{متن قرآن|وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ}}<ref>«و گمراه‌تر از آن کس که به جای خداوند چیزی را (به پرستش) می‌خواند که تا رستخیز پاسخ او را نخواهد داد، کیست؟ و آنان از خواندن اینان بی‌خبرند» سوره احقاف، آیه ۵.</ref>.
#{{متن قرآن|إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند ، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.</ref>.
#{{متن قرآن|إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند ، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.</ref>.
خط ۲۱۶: خط ۲۱۶:
شرک در برابر توحید است و همانند توحید، اقسام ذاتی، صفاتی، افعالی و [[عبادی]] دارد. از یک منظر هم می‌توان شرک را به شرک در حوزه [[عقیده]] و شرک در حوزه عمل قسمت کرد که در این صورت [[شرک ذاتی]]، صفاتی و افعالی در قلمرو عقیده و شرک عبادی در عرصه عمل جای می‌گیرد.
شرک در برابر توحید است و همانند توحید، اقسام ذاتی، صفاتی، افعالی و [[عبادی]] دارد. از یک منظر هم می‌توان شرک را به شرک در حوزه [[عقیده]] و شرک در حوزه عمل قسمت کرد که در این صورت [[شرک ذاتی]]، صفاتی و افعالی در قلمرو عقیده و شرک عبادی در عرصه عمل جای می‌گیرد.
===شرک ذاتی===
===شرک ذاتی===
شرک ذاتی به معنای [[باور]] به دو یا بیش از دو [[واجب]] الوجود و [[غنی]] بالذات در [[نظام هستی]] است.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸، "توحید در قرآن".</ref> به نظر می‌رسد نه در عصر [[نزول قرآن]] و نه در هیچ دوره‌ای کسی چنین باوری نداشته است؛ زیرا [[پیروان]] همه مکاتب معهود شرک، در محدوده [[خالقیت]]، [[ربوبیت]]، [[الوهیت]] و [[عبادت]] [[مشرک]] هستند نه در مرتبه ذات.<ref> المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹. </ref> البته شرک ذاتی از مصادیق بارز شرک است و [[معتقد]] به آن از دایره [[اسلام]] و [[جهان‌بینی توحیدی]] خارج است و همه [[احکام فقهی]] [[شرک]] بر چنین کسی مترتب است. گرچه برخی [[آیه]] {{متن قرآن| لَا تَتَّخِذُوا إِلَهَيْنِ اثْنَيْنِ}}<ref>« دو خدا برمگزینید » سوره نحل، آیه ۵۱.</ref> را ناظر به شرک ذاتی دانسته‌اند،<ref> تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۲۷۷. </ref> به نظر می‌رسد [[اعتقاد]] به [[ثنویّت]] اگرچه با [[شرک ذاتی]] [[بیگانه]] نیست، دو موضوع متفاوت‌اند، چنان‌که [[آیه]] {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا }}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند » سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref> نیز به اقسام دیگر [[شرک]] ناظر است. [[مبارزه]] با [[شرک عبادی]] با [[انکار الوهیت]] غیر [[خدا]]) با این حال، [[آیات]] بیانگر [[توحید]] به وضوح شرک ذاتی را [[نفی]] می‌کنند؛<ref>نک: تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸ - ۵۷۹. </ref> از جمله آیات {{متن قرآن| لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ }}<ref>« چیزی مانند او نیست » سوره شوری، آیه ۱۱.</ref>،  {{متن قرآن| هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ}}<ref>« او خداوند یگانه » سوره زمر، آیه ۴.</ref>،  {{متن قرآن|وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ}}<ref>«و نه هیچ کس او را همانند است» سوره اخلاص، آیه ۴.</ref>
شرک ذاتی به معنای [[باور]] به دو یا بیش از دو [[واجب]] الوجود و [[غنی]] بالذات در [[نظام هستی]] است.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸، "توحید در قرآن".</ref> به نظر می‌رسد نه در عصر [[نزول قرآن]] و نه در هیچ دوره‌ای کسی چنین باوری نداشته است؛ زیرا [[پیروان]] همه مکاتب معهود شرک، در محدوده [[خالقیت]]، [[ربوبیت]]، [[الوهیت]] و [[عبادت]] [[مشرک]] هستند نه در مرتبه ذات.<ref> المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹. </ref> البته شرک ذاتی از مصادیق بارز شرک است و [[معتقد]] به آن از دایره [[اسلام]] و [[جهان‌بینی توحیدی]] خارج است و همه [[احکام فقهی]] [[شرک]] بر چنین کسی مترتب است. گرچه برخی [[آیه]] {{متن قرآن| لَا تَتَّخِذُوا إِلَهَيْنِ اثْنَيْنِ}}<ref>«دو خدا برمگزینید» سوره نحل، آیه ۵۱.</ref> را ناظر به شرک ذاتی دانسته‌اند،<ref> تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۲۷۷. </ref> به نظر می‌رسد [[اعتقاد]] به [[ثنویّت]] اگرچه با [[شرک ذاتی]] [[بیگانه]] نیست، دو موضوع متفاوت‌اند، چنان‌که [[آیه]] {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا }}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref> نیز به اقسام دیگر [[شرک]] ناظر است. [[مبارزه]] با [[شرک عبادی]] با [[انکار الوهیت]] غیر [[خدا]]) با این حال، [[آیات]] بیانگر [[توحید]] به وضوح شرک ذاتی را [[نفی]] می‌کنند؛<ref>نک: تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸ - ۵۷۹. </ref> از جمله آیات {{متن قرآن| لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ }}<ref>«چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.</ref>،  {{متن قرآن| هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ}}<ref>«او خداوند یگانه» سوره زمر، آیه ۴.</ref>،  {{متن قرآن|وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ}}<ref>«و نه هیچ کس او را همانند است» سوره اخلاص، آیه ۴.</ref>
=== [[شرک صفاتی]]===
=== [[شرک صفاتی]]===
[[اعتقاد]] به اینکه [[صفات الهی]] با [[ذات خداوند]] مغایرند و وجودی مستقل از ذات او دارند، شرک صفاتی است. لازم اعتقاد به جدا بودن صفات ذاتی مانند [[علم]] از [[ذات خدا]]، تعدد قدما و شرک است. در این مبحث [[کلامی]]، [[معتزله]] قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتی شده‌اند.<ref>المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹. </ref>
[[اعتقاد]] به اینکه [[صفات الهی]] با [[ذات خداوند]] مغایرند و وجودی مستقل از ذات او دارند، شرک صفاتی است. لازم اعتقاد به جدا بودن صفات ذاتی مانند [[علم]] از [[ذات خدا]]، تعدد قدما و شرک است. در این مبحث [[کلامی]]، [[معتزله]] قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتی شده‌اند.<ref>المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹. </ref>
خط ۲۲۴: خط ۲۲۴:
این شرک در برابر توحید اَفعالی است و از آنجا که [[توحید افعالی]] به معنای [[اعتقاد]] به منتهی شدن همه امور و حرکت‌ها و تأثیر و تأثرهای عالم به ذات الهی است: {{متن قرآن|وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى}}<ref>«و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.</ref>، شرک افعالی به معنای [[باور]] به اثرگذاری غیر خدا در امور عالم است. مهم‌ترین اقسام شرک افعالی، هماهنگ با اقسام توحید افعالی عبارت‌اند از شرک در [[خالقیت]]، [[مالکیت]]، [[ربوبیّت]]، [[رزاقیت]] و ولایت. <ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۱۲۳. </ref>
این شرک در برابر توحید اَفعالی است و از آنجا که [[توحید افعالی]] به معنای [[اعتقاد]] به منتهی شدن همه امور و حرکت‌ها و تأثیر و تأثرهای عالم به ذات الهی است: {{متن قرآن|وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى}}<ref>«و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.</ref>، شرک افعالی به معنای [[باور]] به اثرگذاری غیر خدا در امور عالم است. مهم‌ترین اقسام شرک افعالی، هماهنگ با اقسام توحید افعالی عبارت‌اند از شرک در [[خالقیت]]، [[مالکیت]]، [[ربوبیّت]]، [[رزاقیت]] و ولایت. <ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۱۲۳. </ref>
====شرک در خالقیت====
====شرک در خالقیت====
شرک در خالقیت بدین معناست که [[انسان]] بر خلاف نگاه [[توحیدی]] که [[خالق]] همه چیز را خدا می‌داند: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}}<ref>«این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان  است» سوره انعام، آیه ۱۰۲.</ref>، به گونه‌ای غیر خدا را در [[خلق]] برخی امور مستقل یا [[شریک]] خدا بداند.<ref>جهان بینی توحیدی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ص۶۴ - ۶۷. </ref> [[قرآن کریم]] با [[صراحت]] [[شرک]] در خالقیت را نفی کرده و چنین باوری را [[نکوهیده]] است: {{متن قرآن|هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ}}<ref>« آیا آفریننده‌ای جز خداوند هست » سوره فاطر، آیه ۳.</ref> و هرگاه از [[خالق]] بودن دیگران سخن گفته، آن [[خلقت]] را مستقل نمی‌داند، بلکه به [[اراده خدا]] دانسته و از جمله [[آفرینش]] پرندگان به دست [[حضرت عیسی]]{{ع}}را "به [[اذن خدا]]" می‌داند: {{متن قرآن|َ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي}}<ref>« هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی» سوره مائده، آیه ۱۱۰.</ref> و اگر از آفریننده‌هایی دیگر سخن می‌گوید، [[خلقت]] همه آنها را در طول [[خدا]] دانسته و خدا را [[بهترین]] آفریننده می‌داند: {{متن قرآن| فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}}<ref>«خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.</ref> استناد آفرینش همه موجودات به خدا در آیاتی مانند {{متن قرآن|اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ }}<ref>«خداوند آفریننده همه چیز است » سوره زمر، آیه ۶۲.</ref> تخصیص‌ناپذیر است. بطلان [[شرک]] در [[خالقیت]] از آن روست که اگر در [[جهان]]، شیئی [[آفریده]] خدای متعالی نباشد یا مستلزم [[وجوب]] آن شی‌ء است یا باید مخلوق [[واجب]] دیگری باشد که این دو فرض بر اساس [[توحید واجب الوجود]] باطل‌اند، یا باید به صورت تصادف و بی‌علّت فاعلی پدید آمده باشد که این فرض نیز [[باطل]] است.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۰۰، "توحید در قرآن".</ref> به نظر می‌رسد شرک در [[مالکیت]] در برابر [[توحید در مالکیت]] که برخی آن را مستقل و در عرض خالقیت قرار داده‌اند در مبحث خالقیت قابل طرح است؛ زیرا مالکیت بر هستی ریشه در خالقیت آن دارد.
شرک در خالقیت بدین معناست که [[انسان]] بر خلاف نگاه [[توحیدی]] که [[خالق]] همه چیز را خدا می‌داند: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}}<ref>«این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان  است» سوره انعام، آیه ۱۰۲.</ref>، به گونه‌ای غیر خدا را در [[خلق]] برخی امور مستقل یا [[شریک]] خدا بداند.<ref>جهان بینی توحیدی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ص۶۴ - ۶۷. </ref> [[قرآن کریم]] با [[صراحت]] [[شرک]] در خالقیت را نفی کرده و چنین باوری را [[نکوهیده]] است: {{متن قرآن|هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ}}<ref>«آیا آفریننده‌ای جز خداوند هست» سوره فاطر، آیه ۳.</ref> و هرگاه از [[خالق]] بودن دیگران سخن گفته، آن [[خلقت]] را مستقل نمی‌داند، بلکه به [[اراده خدا]] دانسته و از جمله [[آفرینش]] پرندگان به دست [[حضرت عیسی]]{{ع}}را "به [[اذن خدا]]" می‌داند: {{متن قرآن|َ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي}}<ref>«هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی» سوره مائده، آیه ۱۱۰.</ref> و اگر از آفریننده‌هایی دیگر سخن می‌گوید، [[خلقت]] همه آنها را در طول [[خدا]] دانسته و خدا را [[بهترین]] آفریننده می‌داند: {{متن قرآن| فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}}<ref>«خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.</ref> استناد آفرینش همه موجودات به خدا در آیاتی مانند {{متن قرآن|اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ }}<ref>«خداوند آفریننده همه چیز است» سوره زمر، آیه ۶۲.</ref> تخصیص‌ناپذیر است. بطلان [[شرک]] در [[خالقیت]] از آن روست که اگر در [[جهان]]، شیئی [[آفریده]] خدای متعالی نباشد یا مستلزم [[وجوب]] آن شی‌ء است یا باید مخلوق [[واجب]] دیگری باشد که این دو فرض بر اساس [[توحید واجب الوجود]] باطل‌اند، یا باید به صورت تصادف و بی‌علّت فاعلی پدید آمده باشد که این فرض نیز [[باطل]] است.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۰۰، "توحید در قرآن".</ref> به نظر می‌رسد شرک در [[مالکیت]] در برابر [[توحید در مالکیت]] که برخی آن را مستقل و در عرض خالقیت قرار داده‌اند در مبحث خالقیت قابل طرح است؛ زیرا مالکیت بر هستی ریشه در خالقیت آن دارد.


در هر حال، [[قرآن کریم]] در آیاتی پرشمار با مضامین گوناگون همه هستی را از آنِ خدا می‌داند: {{متن قرآن|لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ }}<ref>«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن خداوند است » سوره بقره، آیه ۲۸۴.</ref> و هرگونه شرک در مالکیت را [[نفی]] می‌کند و اعلام می‌کند که معبودهای [[مشرکان]] هموزن ذره‌ای در [[آسمان‌ها]] و در [[زمین]] [[مالک]] نیستند: {{متن قرآن|قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ}}<ref>«بگو: کسانی را که به جای خداوند، (خدای خود) می‌پندارید فرا خوانید؛ آنان همسنگ ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین در اختیار ندارند و آنان را در (آفرینش) آن دو، شرکتی نیست و او  را از میان آنان هیچ پشتیبانی نیست» سوره سبأ، آیه ۲۲.</ref>؛ به گونه‌ای که حتی [[انسان]] را مالک [[چشم]] و گوش خود نمی‌داند: {{متن قرآن| أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ }}<ref>«کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد » سوره یونس، آیه ۳۱.</ref> و [[مالکیت]] پوست هسته خرمایی را هم از دیگران [[نفی]] می‌کند: {{متن قرآن| وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ}}<ref>«کسانی را که به جای او (به پرستش) می‌خوانید سر مویی  اختیار ندارند» سوره فاطر، آیه ۱۳.</ref> و به [[صراحت]] [[عبادت غیر خدا]] را [[نکوهش]] می‌کند؛ زیرا هیچ کس جز [[خدا]] [[مالک]] سود و زیان نیست: {{متن قرآن|قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«بگو آیا به جای خداوند، چیزی را می‌پرستید که برای شما نه زیان دارد و نه سود؛ و خداوند است که شنوای داناست» سوره مائده، آیه ۷۶.</ref>؛ همچنین خدا به [[رسول اکرم]]{{صل}} [[فرمان]] می‌دهد [[شرک]] در مالکیت را نفی کرده و به [[مردم]] اعلام کند که وی مالک هیچ گونه سود و زیانی نیست: {{متن قرآن|قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ}}<ref>«بگو: من برای خویش اختیار زیان و سودی ندارم مگر آنچه خداوند بخواهد؛ هر امّتی زمانه‌ای دارد که چون فرا رسد  نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره یونس، آیه ۴۹.</ref>؛ نیز اعلام کند که برای دیگران هم مالک زیان و [[هدایتی]] نیست: {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا}}<ref>«بگو: من برای شما نه یارای زیانی دارم و نه رهیافتی» سوره جن، آیه ۲۱.</ref> سرّ نفی شرک در مالکیت از [[رسول خدا]]{{صل}}این است که [[پیروان]] [[متعصب]] و [[دوستان]] [[جاهل]]، او را از [[مقام]] [[بندگی]] به مقام خدایی بالا نبرند <ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۱. </ref> و البته دیگر [[انسان‌ها]] نیز جایگاه خدا را بدانند.
در هر حال، [[قرآن کریم]] در آیاتی پرشمار با مضامین گوناگون همه هستی را از آنِ خدا می‌داند: {{متن قرآن|لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ }}<ref>«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن خداوند است» سوره بقره، آیه ۲۸۴.</ref> و هرگونه شرک در مالکیت را [[نفی]] می‌کند و اعلام می‌کند که معبودهای [[مشرکان]] هموزن ذره‌ای در [[آسمان‌ها]] و در [[زمین]] [[مالک]] نیستند: {{متن قرآن|قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ}}<ref>«بگو: کسانی را که به جای خداوند، (خدای خود) می‌پندارید فرا خوانید؛ آنان همسنگ ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین در اختیار ندارند و آنان را در (آفرینش) آن دو، شرکتی نیست و او  را از میان آنان هیچ پشتیبانی نیست» سوره سبأ، آیه ۲۲.</ref>؛ به گونه‌ای که حتی [[انسان]] را مالک [[چشم]] و گوش خود نمی‌داند: {{متن قرآن| أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ }}<ref>«کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد» سوره یونس، آیه ۳۱.</ref> و [[مالکیت]] پوست هسته خرمایی را هم از دیگران [[نفی]] می‌کند: {{متن قرآن| وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ}}<ref>«کسانی را که به جای او (به پرستش) می‌خوانید سر مویی  اختیار ندارند» سوره فاطر، آیه ۱۳.</ref> و به [[صراحت]] [[عبادت غیر خدا]] را [[نکوهش]] می‌کند؛ زیرا هیچ کس جز [[خدا]] [[مالک]] سود و زیان نیست: {{متن قرآن|قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«بگو آیا به جای خداوند، چیزی را می‌پرستید که برای شما نه زیان دارد و نه سود؛ و خداوند است که شنوای داناست» سوره مائده، آیه ۷۶.</ref>؛ همچنین خدا به [[رسول اکرم]]{{صل}} [[فرمان]] می‌دهد [[شرک]] در مالکیت را نفی کرده و به [[مردم]] اعلام کند که وی مالک هیچ گونه سود و زیانی نیست: {{متن قرآن|قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ}}<ref>«بگو: من برای خویش اختیار زیان و سودی ندارم مگر آنچه خداوند بخواهد؛ هر امّتی زمانه‌ای دارد که چون فرا رسد  نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره یونس، آیه ۴۹.</ref>؛ نیز اعلام کند که برای دیگران هم مالک زیان و [[هدایتی]] نیست: {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا}}<ref>«بگو: من برای شما نه یارای زیانی دارم و نه رهیافتی» سوره جن، آیه ۲۱.</ref> سرّ نفی شرک در مالکیت از [[رسول خدا]]{{صل}}این است که [[پیروان]] [[متعصب]] و [[دوستان]] [[جاهل]]، او را از [[مقام]] [[بندگی]] به مقام خدایی بالا نبرند <ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۱. </ref> و البته دیگر [[انسان‌ها]] نیز جایگاه خدا را بدانند.


این [[عقیده]] که [[جهان]] به دلیل برخورداری از [[خوبی‌ها]] و [[بدی‌ها]] دو [[خالق]] دارد، در قلمرو شرک در [[خالقیت]] قرار می‌گیرد. [[اعتقاد]] یادشده از تعریف‌های رایج اصطلاح "[[ثنویت]]" است. این دیدگاه که به [[مجوسیان]] نسبت داده شده، یزدان را آفریننده خوبی‌ها و [[اهریمن]] را خالق [[پلیدی‌ها]] دانسته است.<ref>الملل و النحل، ج۱، ص۲۴۴. </ref> [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«و برای خداوند شریک‌هایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بی‌دانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.</ref> گروهی را به سبب [[شریک]] گرفتن [[جنیان]] برای خدا [[نکوهیده]] است. شماری از [[مفسران]]، این آیه را به مشرکانی ناظر دانسته‌اند که به دو مبدأ [[خیر و شرّ]] قائل‌اند و جنّ و به تعبیری اهریمن را مبدأ [[شرور]] می‌دانند؛<ref> تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۱۷۵؛ تفسیر ابو السعود، ج۳، ص۱۶۷ - ۱۶۸. </ref> همچنین برخی مفسران با کمک [[روایات]]، آیه {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ}}<ref>«سپاس خداوند را که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.</ref> را اشاره به دو مبدأ [[نور]] و [[تاریکی]] و به عبارتی [[خیر و شر]] می‌دانند<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۴۲۴. </ref>. [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ}}<ref>«و میان او  و پریان، خویشی نهادند و بی‌گمان پریان می‌دانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر می‌آورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.</ref> را نیز با عقیده‌ای مرتبط می‌دانند که یزدان و [[اهریمن]] را دو [[برادر]] انگاشته که یکی آفریننده خیر و دیگری آفریننده [[شر]] است.<ref> مجمع البیان، ج۸، ص۷۱۹. </ref> [[شرک]] در [[خالقیت]] در قالب [[باور]] به [[ثنویّت]] و وجود اهریمن در [[خلق]] [[شرور]]، افزون بر اینکه با [[ادله]] [[توحید واجب الوجود]] ناسازگار است، از دو جهت دیگر نیز مردود دانسته شده است: اولاً [[شرّ]] مطلق در عالم وجود ندارد. ثانیاً [[شر نسبی]] هم از عدم [[وجود خیر]] ناشی است؛ نه آنکه خود امری وجودی و نیازمند مبدأ باشد.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۰، "توحید در قرآن".</ref> گفتنی است که [[اعتقاد]] به "[[استقلال]]" دیگر موجودات در خالقیت و اثرگذاری در عرض [[خداوند]]، به [[شرک]] می‌انجامد و مطلق باور به [[نظام]] علّی و معلولی در [[جهان هستی]] مستلزم شرک نیست،<ref>الالهیات، ج۲، ص۵۱ - ۵۲. </ref> از این رو [[نفی]] نظام علت و معلول در [[جهان]] از سوی [[اشاعره]] با غرض اجتناب از شرک نارواست، چنان‌که دیدگاه مفوّضه در [[تفویض]] که بر اساس آن [[انسان]] را در خلق [[افعال]] خود مستقل می‌دانند و برای [[خدا]] هیچ گونه نقشی قائل نیستند، مردود و شرک به شمار می‌آید؛ گرچه آثار [[فقهی]] بر این نوع شرک مترتب نمی‌شود.
این [[عقیده]] که [[جهان]] به دلیل برخورداری از [[خوبی‌ها]] و [[بدی‌ها]] دو [[خالق]] دارد، در قلمرو شرک در [[خالقیت]] قرار می‌گیرد. [[اعتقاد]] یادشده از تعریف‌های رایج اصطلاح "[[ثنویت]]" است. این دیدگاه که به [[مجوسیان]] نسبت داده شده، یزدان را آفریننده خوبی‌ها و [[اهریمن]] را خالق [[پلیدی‌ها]] دانسته است.<ref>الملل و النحل، ج۱، ص۲۴۴. </ref> [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«و برای خداوند شریک‌هایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بی‌دانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.</ref> گروهی را به سبب [[شریک]] گرفتن [[جنیان]] برای خدا [[نکوهیده]] است. شماری از [[مفسران]]، این آیه را به مشرکانی ناظر دانسته‌اند که به دو مبدأ [[خیر و شرّ]] قائل‌اند و جنّ و به تعبیری اهریمن را مبدأ [[شرور]] می‌دانند؛<ref> تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۱۷۵؛ تفسیر ابو السعود، ج۳، ص۱۶۷ - ۱۶۸. </ref> همچنین برخی مفسران با کمک [[روایات]]، آیه {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ}}<ref>«سپاس خداوند را که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.</ref> را اشاره به دو مبدأ [[نور]] و [[تاریکی]] و به عبارتی [[خیر و شر]] می‌دانند<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۴۲۴. </ref>. [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ}}<ref>«و میان او  و پریان، خویشی نهادند و بی‌گمان پریان می‌دانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر می‌آورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.</ref> را نیز با عقیده‌ای مرتبط می‌دانند که یزدان و [[اهریمن]] را دو [[برادر]] انگاشته که یکی آفریننده خیر و دیگری آفریننده [[شر]] است.<ref> مجمع البیان، ج۸، ص۷۱۹. </ref> [[شرک]] در [[خالقیت]] در قالب [[باور]] به [[ثنویّت]] و وجود اهریمن در [[خلق]] [[شرور]]، افزون بر اینکه با [[ادله]] [[توحید واجب الوجود]] ناسازگار است، از دو جهت دیگر نیز مردود دانسته شده است: اولاً [[شرّ]] مطلق در عالم وجود ندارد. ثانیاً [[شر نسبی]] هم از عدم [[وجود خیر]] ناشی است؛ نه آنکه خود امری وجودی و نیازمند مبدأ باشد.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۰، "توحید در قرآن".</ref> گفتنی است که [[اعتقاد]] به "[[استقلال]]" دیگر موجودات در خالقیت و اثرگذاری در عرض [[خداوند]]، به [[شرک]] می‌انجامد و مطلق باور به [[نظام]] علّی و معلولی در [[جهان هستی]] مستلزم شرک نیست،<ref>الالهیات، ج۲، ص۵۱ - ۵۲. </ref> از این رو [[نفی]] نظام علت و معلول در [[جهان]] از سوی [[اشاعره]] با غرض اجتناب از شرک نارواست، چنان‌که دیدگاه مفوّضه در [[تفویض]] که بر اساس آن [[انسان]] را در خلق [[افعال]] خود مستقل می‌دانند و برای [[خدا]] هیچ گونه نقشی قائل نیستند، مردود و شرک به شمار می‌آید؛ گرچه آثار [[فقهی]] بر این نوع شرک مترتب نمی‌شود.
خط ۲۳۲: خط ۲۳۲:
[[ربوبیّت]] از ریشه "ر - ب - ب" مصدر جعلی به معنای پروراندن و [[تدبیر]] کردن است.<ref>مفردات، ص۳۳۶، "رب".</ref> [[ربّ]] از صفات فعلی خدا از همین ریشه و به مفهوم پرورنده است. شرک در ربوبیّت در [[تقابل]] با [[توحید]] در ربوبیّت به معنای قائل شدن نقش برای غیر خدا در پروراندن جهان هستی و [[تدبیر]] آن است. [[قرآن کریم]] بر پیوند میان [[ربوبیّت]] و [[خالقیت]] دلالت دارد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}}<ref>«ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که  پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱.</ref>، از این رو می‌توان براساس پذیرش خالقیت [[خدا]] بر [[اثبات]] [[توحید ربوبی]] و [[نفی]] [[شرک]] در [[ربوبیت]] [[استدلال]] کرد؛ با این بیان که [[خالق]] عالم فقط خداست و هر خالقی [[ربّ]] و مدبّر است و در نتیجه، ربّ و مدبّر عالم فقط خداست. این [[برهان]] با فرض تفکیک مقوله ربوبیّت از خالقیّت است، در حالی که این فرض نیز وجود دارد که اساساً ربوبیّت را گونه و جلوه‌ای از خالقیت به شمار آوریم که در نتیجه با نفی شرک در خالقیت، [[شرک]] در ربوبیت هم منتفی می‌شود؛ با این بیان که ربوبیّت به مفهوم اعطای کمال و پروراندن و پیش بردن گام به گام مربوب به سوی [[هدف]] است که خود گونه‌ای از [[خلق]] است و به تعبیری ربّ برای پروراندن مربوب خود کمال و پیوند میان کمال و مستکمل را می‌آفریند؛ به تعبیر دیگر، گرچه مفهوم ربوبیت با خالقیت تفاوت دارد، در تحلیل [[عقلی]]، بازگشت ربوبیت به خالقیت است؛ زیرا تربیب، [[تربیت]]، اداره و تدبیر هرچیز عبارت است از دادن کمال‌ها و اوصاف و [[ارزاق]] مورد نیاز آن شی‌ء و چون اعطای کمال‌ها به شیئی مستکمل امری [[تکوینی]] است نه اعتباری و قراردادی، تکمیل و [[تربیت]]، با ایجاد ربط میان آن شی‌ء و [[کمال وجودی]] مساوی است و [[آفرینش]] کمال برای شی‌ء خاص، خود نوعی [[خلقت]] و در نتیجه، ربّ همه اشیاء همان خالق آنهاست.<ref>تسنیم، ج۲، ص۳۶۳. </ref>  
[[ربوبیّت]] از ریشه "ر - ب - ب" مصدر جعلی به معنای پروراندن و [[تدبیر]] کردن است.<ref>مفردات، ص۳۳۶، "رب".</ref> [[ربّ]] از صفات فعلی خدا از همین ریشه و به مفهوم پرورنده است. شرک در ربوبیّت در [[تقابل]] با [[توحید]] در ربوبیّت به معنای قائل شدن نقش برای غیر خدا در پروراندن جهان هستی و [[تدبیر]] آن است. [[قرآن کریم]] بر پیوند میان [[ربوبیّت]] و [[خالقیت]] دلالت دارد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}}<ref>«ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که  پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱.</ref>، از این رو می‌توان براساس پذیرش خالقیت [[خدا]] بر [[اثبات]] [[توحید ربوبی]] و [[نفی]] [[شرک]] در [[ربوبیت]] [[استدلال]] کرد؛ با این بیان که [[خالق]] عالم فقط خداست و هر خالقی [[ربّ]] و مدبّر است و در نتیجه، ربّ و مدبّر عالم فقط خداست. این [[برهان]] با فرض تفکیک مقوله ربوبیّت از خالقیّت است، در حالی که این فرض نیز وجود دارد که اساساً ربوبیّت را گونه و جلوه‌ای از خالقیت به شمار آوریم که در نتیجه با نفی شرک در خالقیت، [[شرک]] در ربوبیت هم منتفی می‌شود؛ با این بیان که ربوبیّت به مفهوم اعطای کمال و پروراندن و پیش بردن گام به گام مربوب به سوی [[هدف]] است که خود گونه‌ای از [[خلق]] است و به تعبیری ربّ برای پروراندن مربوب خود کمال و پیوند میان کمال و مستکمل را می‌آفریند؛ به تعبیر دیگر، گرچه مفهوم ربوبیت با خالقیت تفاوت دارد، در تحلیل [[عقلی]]، بازگشت ربوبیت به خالقیت است؛ زیرا تربیب، [[تربیت]]، اداره و تدبیر هرچیز عبارت است از دادن کمال‌ها و اوصاف و [[ارزاق]] مورد نیاز آن شی‌ء و چون اعطای کمال‌ها به شیئی مستکمل امری [[تکوینی]] است نه اعتباری و قراردادی، تکمیل و [[تربیت]]، با ایجاد ربط میان آن شی‌ء و [[کمال وجودی]] مساوی است و [[آفرینش]] کمال برای شی‌ء خاص، خود نوعی [[خلقت]] و در نتیجه، ربّ همه اشیاء همان خالق آنهاست.<ref>تسنیم، ج۲، ص۳۶۳. </ref>  


تلازم میان ربوبیت و خالقیت را می‌توان از [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ کار (هستی) را کارسازی می‌کند ، هیچ میانجی مگر با اذن او (در کار) نیست، این است  خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره یونس، آیه ۳.</ref> استفاده کرد. این آیه با تأکید به مخاطبان خود اعلام می‌کند از آنجا که شما خالقیت خدا را پذیرفته‌اید، باید ربّ بودن او را نیز بپذیرید؛ زیرا ربوبیت شعبه‌ای از خالقیت است.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۷. </ref> تلازم [[ربوبیت]] و [[خالقیت]] از این روست که تنها [[خالق]] شی‌ء از [[هویت]] و ذات و نیز از عوامل و موانع کمال آن شی‌ء [[آگاه]] است و [[قدرت]] آن را دارد که امور آن شی‌ء را [[تدبیر]] کند، نه موجودی که با آن [[بیگانه]] است.<ref> تسنیم، ج۲، ص۳۶۳. </ref> بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، یکی از بیشترین مواجهه‌های [[پیامبران]] با [[مشرکان]] درباره [[شرک]] [[ربوبی]] بوده است. به نظر می‌رسد بیشتر مشرکانی که [[قرآن کریم]] به مناسبتی باورهای آنها را گزارش کرده است، به خدای یگانه و خالقیت او نسبت به [[جهان]]، اعتراف داشتند: {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند» سوره لقمان، آیه ۲۵.</ref>؛ ولی می‌پنداشتند که [[تدبیر امور عالم]] به موجوداتی مانند [[فرشتگان]]، [[جنّ]]، [[ستارگان]]، [[ارواح]] [[مقدس]] و به تعبیر [[قرآن]] "ارباب" واگذار شده است. بر این اساس، مشرکان برای فرشتگان، قدّیسان و اجرام آسمانی به نوعی ربوبیت قائل بوده و هر یک از آنها را در بخشی از عالم دارای نقش مستقل می‌پنداشتند و از همین رو برای آنها [[احترام]] خاصی قائل بودند، تمثال و مجسمه‌های آنها را می‌ساختند، از آنها برای [[شفای بیماران]] و [[نزول]] [[باران]] و دفع خطر کمک می‌خواستند، در برابر آنها [[کرنش]] و [[بندگی]] می‌کردند و به آنها تبرّک می‌جستند.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۳، "توحید در قرآن".</ref> کاربرد پُرشمار اسم "[[ربّ]]" در قرآن کریم بیانگر اهتمام قرآن به [[توحید ربوبی]] و [[نفی]] شرک در [[ربوبیّت]] است. این اسم نزدیک به ۱۰۰۰ بار در قرآن آمده است و پس از لفظ [[جلاله]] "[[اللّه]]" بیشترین کاربرد را دارد. شمول [[ربوبیت الهی]] بر همه چیز در عالم که از تعابیر فراگیری مانند {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا }}<ref>«پروردگار آسمان‌ها و زمین است و آنچه میان آنهاست » سوره مریم، آیه ۶۵.</ref> استفاده می‌شود، برای [[ربوبیت غیر خدا]] و شرک ربوبی جایی نگذاشته است.
تلازم میان ربوبیت و خالقیت را می‌توان از [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ کار (هستی) را کارسازی می‌کند ، هیچ میانجی مگر با اذن او (در کار) نیست، این است  خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره یونس، آیه ۳.</ref> استفاده کرد. این آیه با تأکید به مخاطبان خود اعلام می‌کند از آنجا که شما خالقیت خدا را پذیرفته‌اید، باید ربّ بودن او را نیز بپذیرید؛ زیرا ربوبیت شعبه‌ای از خالقیت است.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۷. </ref> تلازم [[ربوبیت]] و [[خالقیت]] از این روست که تنها [[خالق]] شی‌ء از [[هویت]] و ذات و نیز از عوامل و موانع کمال آن شی‌ء [[آگاه]] است و [[قدرت]] آن را دارد که امور آن شی‌ء را [[تدبیر]] کند، نه موجودی که با آن [[بیگانه]] است.<ref> تسنیم، ج۲، ص۳۶۳. </ref> بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، یکی از بیشترین مواجهه‌های [[پیامبران]] با [[مشرکان]] درباره [[شرک]] [[ربوبی]] بوده است. به نظر می‌رسد بیشتر مشرکانی که [[قرآن کریم]] به مناسبتی باورهای آنها را گزارش کرده است، به خدای یگانه و خالقیت او نسبت به [[جهان]]، اعتراف داشتند: {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ}}<ref>«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند» سوره لقمان، آیه ۲۵.</ref>؛ ولی می‌پنداشتند که [[تدبیر امور عالم]] به موجوداتی مانند [[فرشتگان]]، [[جنّ]]، [[ستارگان]]، [[ارواح]] [[مقدس]] و به تعبیر [[قرآن]] "ارباب" واگذار شده است. بر این اساس، مشرکان برای فرشتگان، قدّیسان و اجرام آسمانی به نوعی ربوبیت قائل بوده و هر یک از آنها را در بخشی از عالم دارای نقش مستقل می‌پنداشتند و از همین رو برای آنها [[احترام]] خاصی قائل بودند، تمثال و مجسمه‌های آنها را می‌ساختند، از آنها برای [[شفای بیماران]] و [[نزول]] [[باران]] و دفع خطر کمک می‌خواستند، در برابر آنها [[کرنش]] و [[بندگی]] می‌کردند و به آنها تبرّک می‌جستند.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۳، "توحید در قرآن".</ref> کاربرد پُرشمار اسم "[[ربّ]]" در قرآن کریم بیانگر اهتمام قرآن به [[توحید ربوبی]] و [[نفی]] شرک در [[ربوبیّت]] است. این اسم نزدیک به ۱۰۰۰ بار در قرآن آمده است و پس از لفظ [[جلاله]] "[[اللّه]]" بیشترین کاربرد را دارد. شمول [[ربوبیت الهی]] بر همه چیز در عالم که از تعابیر فراگیری مانند {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا }}<ref>«پروردگار آسمان‌ها و زمین است و آنچه میان آنهاست» سوره مریم، آیه ۶۵.</ref> استفاده می‌شود، برای [[ربوبیت غیر خدا]] و شرک ربوبی جایی نگذاشته است.


همچنین قرآن کریم افزون بر کاربرد [[وصف]] "ربّ" برای [[خدا]]، مظاهر گوناگون ربوبیّت را از خدا می‌داند که در نتیجه برای [[ربوبیت غیر خدا]] و [[شرک]] [[ربوبی]] جایی نمی‌گذارد؛ مظاهری مانند رزق‌رسانی {{متن قرآن|زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند می‌گیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بی‌شمار روزی می‌رساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.</ref>، [[عزّت]] بخشیدن و به [[ذلّت]] کشاندن {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>، اعطای [[فرمانروایی]] و سلب آن، بخشیدن فرزند دختر یا پسر {{متن قرآن|لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ}}<ref>«فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است، آنچه را بخواهد می‌آفریند، به هر که خواهد فرزندان دختر و به هر که خواهد فرزندان پسر می‌بخشد» سوره شوری، آیه ۴۹.</ref>، گردش دادن شب و [[روز]] {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}<ref>«این بدان روست که خداوند از شب می‌کاهد و بر روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و بر شب می‌افزاید  و اینکه خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۶۱.</ref>، [[میراندن]] و [[زنده کردن]] {{متن قرآن|وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا}}<ref>«و اینکه اوست که می‌میراند و زنده می‌گرداند» سوره نجم، آیه ۴۴.</ref> و [[تدبیر امور عالم]] در همه مراتب. {{متن قرآن|يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ}}<ref>«کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.</ref> برخی، گستردگی قلمرو مصادیق [[ربوبیت]] را از مفهوم [[ربّ]] استفاده کرده و بر این باورند که اسم ربّ بر همه [[افعال الهی]] دلالت می‌کند و اسمای حسنایی مانند [[خالق]]، [[بارئ]]، [[مصوّر]]، قهّار، [[وهّاب]]، [[رزّاق]]، [[فتّاح]]، [[قابض]]، [[باسط]]، [[حافظ]]، [[رافع]]، [[معزّ]]، [[مذلّ]]، لطیف، خبیر، [[حلیم]]، رقیب، باعث، [[شهید]]، مبدئ، [[معید]]، [[محیی]]، [[ممیت]]، [[نافع]]، ضار و [[غفور]] را دربر می‌گیرد؛<ref>المنار، ج۱، ص۴۲. </ref> همچنین برخی ربّ را پس از کلمه جلاله [[اللّه]]، جامع همه [[صفات جمال]] و جلال و از جمله حروف [[اسم اعظم]] [[خداوند]] دانسته‌اند.<ref> اسماء اللّه الحسنی، ص۱۳۱ - ۱۳۲. </ref>
همچنین قرآن کریم افزون بر کاربرد [[وصف]] "ربّ" برای [[خدا]]، مظاهر گوناگون ربوبیّت را از خدا می‌داند که در نتیجه برای [[ربوبیت غیر خدا]] و [[شرک]] [[ربوبی]] جایی نمی‌گذارد؛ مظاهری مانند رزق‌رسانی {{متن قرآن|زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند می‌گیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بی‌شمار روزی می‌رساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.</ref>، [[عزّت]] بخشیدن و به [[ذلّت]] کشاندن {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>، اعطای [[فرمانروایی]] و سلب آن، بخشیدن فرزند دختر یا پسر {{متن قرآن|لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ}}<ref>«فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است، آنچه را بخواهد می‌آفریند، به هر که خواهد فرزندان دختر و به هر که خواهد فرزندان پسر می‌بخشد» سوره شوری، آیه ۴۹.</ref>، گردش دادن شب و [[روز]] {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}<ref>«این بدان روست که خداوند از شب می‌کاهد و بر روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و بر شب می‌افزاید  و اینکه خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۶۱.</ref>، [[میراندن]] و [[زنده کردن]] {{متن قرآن|وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا}}<ref>«و اینکه اوست که می‌میراند و زنده می‌گرداند» سوره نجم، آیه ۴۴.</ref> و [[تدبیر امور عالم]] در همه مراتب. {{متن قرآن|يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ}}<ref>«کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.</ref> برخی، گستردگی قلمرو مصادیق [[ربوبیت]] را از مفهوم [[ربّ]] استفاده کرده و بر این باورند که اسم ربّ بر همه [[افعال الهی]] دلالت می‌کند و اسمای حسنایی مانند [[خالق]]، [[بارئ]]، [[مصوّر]]، قهّار، [[وهّاب]]، [[رزّاق]]، [[فتّاح]]، [[قابض]]، [[باسط]]، [[حافظ]]، [[رافع]]، [[معزّ]]، [[مذلّ]]، لطیف، خبیر، [[حلیم]]، رقیب، باعث، [[شهید]]، مبدئ، [[معید]]، [[محیی]]، [[ممیت]]، [[نافع]]، ضار و [[غفور]] را دربر می‌گیرد؛<ref>المنار، ج۱، ص۴۲. </ref> همچنین برخی ربّ را پس از کلمه جلاله [[اللّه]]، جامع همه [[صفات جمال]] و جلال و از جمله حروف [[اسم اعظم]] [[خداوند]] دانسته‌اند.<ref> اسماء اللّه الحسنی، ص۱۳۱ - ۱۳۲. </ref>


بر اساس روایتی، ربّ بزرگ‌ترین نام خداست.<ref>روض الجنان، ج۱، ص۶۹. </ref> اطلاق و فراگیری [[ربوبیت خدا]] و نیز نامتناهی بودن این ربوبیت مستلزم این است که ربوبیت در [[خدا]] منحصر است؛ زیرا ربوبیت فراگیر و نامحدود برای ربوبیت دیگران جایی نمی‌گذارد، از همین رو در [[آیه]] {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.</ref> با تأکید، همه [[عوالم]] را زیر مجموعه [[ربوبیت الهی]] معرفی کرده است<ref>تفسیر سید مصطفی خمینی، ج۱، ص۳۳۵ - ۳۳۷. </ref> و اساساً به جز خدا کسی واجد همه [[کمالات]] نیست تا بتواند به اقتضای [[ربوبیّت]]، آن را به مربوب‌های خود [[افاضه]] کند؛<ref> القرآن و العقل، ج۲، ص۲۳. </ref> همچنین [[قرآن]] ربوبیّت غیر خدا را دارای [[مفسده]] می‌داند و به روش برهانی و در قالب [[قیاس]] استثنایی و بیان [[تالی]] فاسدِ تعدّد [[خدایان]] دارای ربوبیّت، آن را در خدا منحصر دانسته و از دیگران [[نفی]] می‌کند: {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>.<ref> الالهیات، ج۲، ص۶۷. </ref> و در قالب [[جدل]] از زبان [[حضرت یوسف]]{{ع}}، با استفهام انکاری، [[ربوبیت خداوند]] یگانه [[قهار]] را در برابر [[ربوبیت]] [[خدایان]] گوناگون متعین می‌داند: {{متن قرآن|يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ}}<ref>«ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref> بی‌تردید، مشکل اساسی بسیاری از [[بت‌پرستان]]، [[شرک]] در ربوبیت بود و [[باور]] به وجود ارباب و مدبّرهای مستقل در [[تدبیر]] هستی، آنان را به [[عبادت بت‌ها]] می‌کشاند.<ref> تسنیم، ج۲، ص۳۶۲. </ref> ماجرای [[ابراهیم]] در [[تقابل]] با مشرکانی که اجرام آسمانی را می‌پرستیدند، گویای این [[حقیقت]] است که آنها با وجود اینکه [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] را مخلوق [[خدا]] می‌دانستند، می‌پنداشتند که تدبیر بخشی از امور عالم به آنها [[تفویض]] شده است و از همین‌رو ابراهیم{{ع}} افول و غروب این اجرام را دلیل روشنی بر [[نفی]] ربوبیت اجرام آسمانی می‌داند؛ زیرا اقتضای تدبیر و ربوبیت، اِشراف و [[سیطره]] مستمر مدبِّر بر امور موجودِ مدبَّر است که با غروب و [[غیبت]] ناسازگار است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}<ref>«آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.</ref>، {{متن قرآن|إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«من با درستی آیین  روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.</ref>.<ref>مفاهیم القرآن، ج۱، ص۳۳۹. </ref> به گفته [[علامه طباطبایی]]، جمله {{متن قرآن|فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>« هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref> دلیلی بر ابطال ربوبیت ستارگان است؛ زیرا با [[غروب]]ستارگان، تداوم تدبیر و [[ربوبیّت]] آنها ممکن نیست.<ref> المیزان، ج۷، ص۱۷۷. </ref> [[علامه]] در توضیح این [[استدلال]] ادامه داده است که ربوبیّت با محبوبیّت ملازم است؛ زیرا از یک سو ربوبیّت ارتباطی [[حقیقی]] میان [[ربّ]] و مربوب است که جذب [[تکوینی]] مربوب به سوی ربّ و [[تبعیّت]] مربوب از ربّ را در پی دارد و از سوی دیگر چیزی که غروب می‌کند و پس از دستیابی به آن از دست می‌رود، نمی‌تواند [[محبوب]] مربوب باشد. بنابراین لازم است که [[ربّ]] [[ثبات]] و استقرار داشته باشد و از [[مرگ]] و زوال و غروب و خفاء به دور باشد و این خود برهانی است که هرگونه [[شرک]] در [[ربوبیت]] را [[باطل]] و [[نفی]] می‌کند.<ref> المیزان، ج۷، ص۱۷۷. </ref> برخی [[مفسران]] در توضیح [[استدلال]] [[ابراهیم]]{{ع}}به افول در نفی [[ربوبیّت]] غیر [[خدا]] گفته‌اند که [[برهان]] افول بر حدوث و امکان آفل و نیاز او به [[محدث]] و [[واجب]] الوجود بالذات دلالت دارد؛ زیرا افول و حرکت نشانه حدوث و هر حادث نیازمند به قدیم است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۲. </ref> برخی نیز با تعبیری دیگر گفته‌اند که افول، حرکت است و هر حرکتی محرّکی دارد و [[سلسله]] محرک‌ها باید به یک محرّک نامتحرک ختم شود و آن [[خداوند]] متعالی است،<ref>المیزان، ج۷، ص۱۸۶. </ref> از همین رو ابراهیم{{ع}}به [[صراحت]] هرگونه اثرگذاری اجرام آسمانی را نفی کرده و با ایجاد پیوند میان [[خالقیت]] و ربوبیّت، به صراحت به [[مشرکان]] اعلام می‌کند که ربّ آنان پروردگاری است که [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را [[آفریده]] است: {{متن قرآن|قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ}}<ref>«گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم» سوره انبیاء، آیه ۵۶.</ref>
بر اساس روایتی، ربّ بزرگ‌ترین نام خداست.<ref>روض الجنان، ج۱، ص۶۹. </ref> اطلاق و فراگیری [[ربوبیت خدا]] و نیز نامتناهی بودن این ربوبیت مستلزم این است که ربوبیت در [[خدا]] منحصر است؛ زیرا ربوبیت فراگیر و نامحدود برای ربوبیت دیگران جایی نمی‌گذارد، از همین رو در [[آیه]] {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.</ref> با تأکید، همه [[عوالم]] را زیر مجموعه [[ربوبیت الهی]] معرفی کرده است<ref>تفسیر سید مصطفی خمینی، ج۱، ص۳۳۵ - ۳۳۷. </ref> و اساساً به جز خدا کسی واجد همه [[کمالات]] نیست تا بتواند به اقتضای [[ربوبیّت]]، آن را به مربوب‌های خود [[افاضه]] کند؛<ref> القرآن و العقل، ج۲، ص۲۳. </ref> همچنین [[قرآن]] ربوبیّت غیر خدا را دارای [[مفسده]] می‌داند و به روش برهانی و در قالب [[قیاس]] استثنایی و بیان [[تالی]] فاسدِ تعدّد [[خدایان]] دارای ربوبیّت، آن را در خدا منحصر دانسته و از دیگران [[نفی]] می‌کند: {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>.<ref> الالهیات، ج۲، ص۶۷. </ref> و در قالب [[جدل]] از زبان [[حضرت یوسف]]{{ع}}، با استفهام انکاری، [[ربوبیت خداوند]] یگانه [[قهار]] را در برابر [[ربوبیت]] [[خدایان]] گوناگون متعین می‌داند: {{متن قرآن|يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ}}<ref>«ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref> بی‌تردید، مشکل اساسی بسیاری از [[بت‌پرستان]]، [[شرک]] در ربوبیت بود و [[باور]] به وجود ارباب و مدبّرهای مستقل در [[تدبیر]] هستی، آنان را به [[عبادت بت‌ها]] می‌کشاند.<ref> تسنیم، ج۲، ص۳۶۲. </ref> ماجرای [[ابراهیم]] در [[تقابل]] با مشرکانی که اجرام آسمانی را می‌پرستیدند، گویای این [[حقیقت]] است که آنها با وجود اینکه [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] را مخلوق [[خدا]] می‌دانستند، می‌پنداشتند که تدبیر بخشی از امور عالم به آنها [[تفویض]] شده است و از همین‌رو ابراهیم{{ع}} افول و غروب این اجرام را دلیل روشنی بر [[نفی]] ربوبیت اجرام آسمانی می‌داند؛ زیرا اقتضای تدبیر و ربوبیت، اِشراف و [[سیطره]] مستمر مدبِّر بر امور موجودِ مدبَّر است که با غروب و [[غیبت]] ناسازگار است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}<ref>«آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.</ref>، {{متن قرآن|إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«من با درستی آیین  روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.</ref>.<ref>مفاهیم القرآن، ج۱، ص۳۳۹. </ref> به گفته [[علامه طباطبایی]]، جمله {{متن قرآن|فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref> دلیلی بر ابطال ربوبیت ستارگان است؛ زیرا با [[غروب]]ستارگان، تداوم تدبیر و [[ربوبیّت]] آنها ممکن نیست.<ref> المیزان، ج۷، ص۱۷۷. </ref> [[علامه]] در توضیح این [[استدلال]] ادامه داده است که ربوبیّت با محبوبیّت ملازم است؛ زیرا از یک سو ربوبیّت ارتباطی [[حقیقی]] میان [[ربّ]] و مربوب است که جذب [[تکوینی]] مربوب به سوی ربّ و [[تبعیّت]] مربوب از ربّ را در پی دارد و از سوی دیگر چیزی که غروب می‌کند و پس از دستیابی به آن از دست می‌رود، نمی‌تواند [[محبوب]] مربوب باشد. بنابراین لازم است که [[ربّ]] [[ثبات]] و استقرار داشته باشد و از [[مرگ]] و زوال و غروب و خفاء به دور باشد و این خود برهانی است که هرگونه [[شرک]] در [[ربوبیت]] را [[باطل]] و [[نفی]] می‌کند.<ref> المیزان، ج۷، ص۱۷۷. </ref> برخی [[مفسران]] در توضیح [[استدلال]] [[ابراهیم]]{{ع}}به افول در نفی [[ربوبیّت]] غیر [[خدا]] گفته‌اند که [[برهان]] افول بر حدوث و امکان آفل و نیاز او به [[محدث]] و [[واجب]] الوجود بالذات دلالت دارد؛ زیرا افول و حرکت نشانه حدوث و هر حادث نیازمند به قدیم است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۲. </ref> برخی نیز با تعبیری دیگر گفته‌اند که افول، حرکت است و هر حرکتی محرّکی دارد و [[سلسله]] محرک‌ها باید به یک محرّک نامتحرک ختم شود و آن [[خداوند]] متعالی است،<ref>المیزان، ج۷، ص۱۸۶. </ref> از همین رو ابراهیم{{ع}}به [[صراحت]] هرگونه اثرگذاری اجرام آسمانی را نفی کرده و با ایجاد پیوند میان [[خالقیت]] و ربوبیّت، به صراحت به [[مشرکان]] اعلام می‌کند که ربّ آنان پروردگاری است که [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را [[آفریده]] است: {{متن قرآن|قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ}}<ref>«گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم» سوره انبیاء، آیه ۵۶.</ref>
====شرک در [[حاکمیت]]====
====شرک در [[حاکمیت]]====
[[قرآن کریم]] از [[فرمانروایی]] بر عالم، به "[[مُلک]]" تعبیر کرده <ref> تفسیر نسفی، ج۱، ص۵۵۱؛ تفسیر لاهیجی، ج۲، ص۸۶۴. </ref> و هرگونه شرک در آن را از غیر خدا نفی کرده: {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا}}<ref>«و بگو سپاس  خداوند را که نه فرزندی گزیده است و نه او را در فرمانروایی انبازی  و نه او را از سر زبونی، سرپرستی است و او را چنان که باید بزرگ می‌دار!» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.</ref> و این حاکمیت را مختص خداوند دانسته است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا }}<ref>« فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است» سوره مائده، آیه ۱۷.</ref> این جمله در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«و یهودیان و مسیحیان گفتند: ما فرزندان خداوند و دوستان اوییم؛ بگو: پس چرا شما را برای گناهانتان عذاب می‌کند؟ خیر، شما نیز بشری هستید از همان کسان که آفریده است، هر که را بخواهد می‌بخشاید و هر که را بخواهد عذاب می‌کند و فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه» سوره مائده، آیه ۱۸.</ref> نیز آمده و در آیه {{متن قرآن|لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست از آن خداوند است و او بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.</ref> آمده است. این [[آیات]] عام و فراگیر که با هیچ گونه تخصیصی سازگار نیست، خود به [[صراحت]] هرگونه [[شرک]] در [[حاکمیت]] را [[نفی]] می‌کنند. از آنجا که [[حاکمیت مطلق]] و بی‌حدّ و مرز از آنِ [[خدا]] و او "[[مالک]] الملک" است، به هر کس بخواهد می‌بخشد و از هرکس بخواهد باز می‌ستاند: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref> از [[فرمانروایی خدا]] بر هستی با اسم "[[المَلِک]]" یاد شده است: {{متن قرآن|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین ، پیروز کام‌شکن  بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.</ref> که از نگاه [[توحیدی]] کسی جز خدا چنین جایگاهی ندارد.
[[قرآن کریم]] از [[فرمانروایی]] بر عالم، به "[[مُلک]]" تعبیر کرده <ref> تفسیر نسفی، ج۱، ص۵۵۱؛ تفسیر لاهیجی، ج۲، ص۸۶۴. </ref> و هرگونه شرک در آن را از غیر خدا نفی کرده: {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا}}<ref>«و بگو سپاس  خداوند را که نه فرزندی گزیده است و نه او را در فرمانروایی انبازی  و نه او را از سر زبونی، سرپرستی است و او را چنان که باید بزرگ می‌دار!» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.</ref> و این حاکمیت را مختص خداوند دانسته است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا }}<ref>«فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است» سوره مائده، آیه ۱۷.</ref> این جمله در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«و یهودیان و مسیحیان گفتند: ما فرزندان خداوند و دوستان اوییم؛ بگو: پس چرا شما را برای گناهانتان عذاب می‌کند؟ خیر، شما نیز بشری هستید از همان کسان که آفریده است، هر که را بخواهد می‌بخشاید و هر که را بخواهد عذاب می‌کند و فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه» سوره مائده، آیه ۱۸.</ref> نیز آمده و در آیه {{متن قرآن|لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست از آن خداوند است و او بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.</ref> آمده است. این [[آیات]] عام و فراگیر که با هیچ گونه تخصیصی سازگار نیست، خود به [[صراحت]] هرگونه [[شرک]] در [[حاکمیت]] را [[نفی]] می‌کنند. از آنجا که [[حاکمیت مطلق]] و بی‌حدّ و مرز از آنِ [[خدا]] و او "[[مالک]] الملک" است، به هر کس بخواهد می‌بخشد و از هرکس بخواهد باز می‌ستاند: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref> از [[فرمانروایی خدا]] بر هستی با اسم "[[المَلِک]]" یاد شده است: {{متن قرآن|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین ، پیروز کام‌شکن  بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.</ref> که از نگاه [[توحیدی]] کسی جز خدا چنین جایگاهی ندارد.


[[ادله]] نفی شرک در [[خالقیت]]، [[شرک]] در حاکمیت را نیز نفی می‌کند؛ زیرا به نظر می‌رسد حاکمیت و [[فرمانروایی]] نیز از [[شئون]] [[مالکیت]] و خالقیت است و [[خالق]] و مالک [[حقیقی]] جدای از فرمانروایی نیست، چنان‌که برخی [[مفسران]] گفته‌اند که [[خدای سبحان]] هم مالک است و هم [[مَلِک]] و مالکیت حقیقی او از [[مُلک]] [[تکوینی]] او منفک نیست، بر خلاف مالکیت و مُلکِ اعتباری که ممکن است از یکدیگر جدا باشند؛ همانند کسی که مالک [[مالی]] است؛ ولی بر اثر دور افتادن از آن و عدم امکان [[تصرف]]، نسبت به آن مَلِک نیست.<ref> نک: المیزان، ج۳، ص۱۲۸ - ۱۳۵؛ تفسیر موضوعی، ج ۲، ص۴۱۸، "توحید در قرآن".</ref> از آیات پیش‌گفته به وضوح استفاده می‌شود که هرگونه شرک در حاکمیت و [[سلطه]] منتفی است؛ زیرا سلطه [[الهی]] عمومیّت و [[جامعیت]] دارد و هر گونه [[ملک]] و سلطه و نفوذی در عالم فرض شود تحت سلطه خداست.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۱۸. </ref> از حاکمیت مطلق [[خداوند]] بر عالَم، [[حق حاکمیت]] [[تشریعی]] او نیز استفاده می‌شود؛ یعنی تنها خداوند[[حق]] [[قانونگذاری]] و [[جعل احکام]] دارد. اطلاق [[حکومت الهی]] از آیاتی نظیر {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>«داوری جز با خداوند نیست » سوره انعام، آیه ۵۷.</ref> و {{متن قرآن|لَهُ الْحُكْمُ}}<ref>«داوری با اوست » سوره انعام، آیه ۶۲.</ref> استفاده می‌شود. بنابراین، [[شریک]] دانستن غیر [[خدا]] در [[جعل]] و [[تنفیذ احکام]]، [[شرک]] به شمار می‌آید. برخی، از این [[شرک]] به "شرک [[ربوبی]] [[تشریعی]]" تعبیر کرده و آن را به معنای پذیرش [[قوانین]] و مقررات غیر [[الهی]] در [[زندگی فردی]] یا [[اجتماعی]] معنا کرده و بر این اساس، دو نمونه [[تاریخی]] [[قرآنی]] برای آن گفته‌اند:
[[ادله]] نفی شرک در [[خالقیت]]، [[شرک]] در حاکمیت را نیز نفی می‌کند؛ زیرا به نظر می‌رسد حاکمیت و [[فرمانروایی]] نیز از [[شئون]] [[مالکیت]] و خالقیت است و [[خالق]] و مالک [[حقیقی]] جدای از فرمانروایی نیست، چنان‌که برخی [[مفسران]] گفته‌اند که [[خدای سبحان]] هم مالک است و هم [[مَلِک]] و مالکیت حقیقی او از [[مُلک]] [[تکوینی]] او منفک نیست، بر خلاف مالکیت و مُلکِ اعتباری که ممکن است از یکدیگر جدا باشند؛ همانند کسی که مالک [[مالی]] است؛ ولی بر اثر دور افتادن از آن و عدم امکان [[تصرف]]، نسبت به آن مَلِک نیست.<ref> نک: المیزان، ج۳، ص۱۲۸ - ۱۳۵؛ تفسیر موضوعی، ج ۲، ص۴۱۸، "توحید در قرآن".</ref> از آیات پیش‌گفته به وضوح استفاده می‌شود که هرگونه شرک در حاکمیت و [[سلطه]] منتفی است؛ زیرا سلطه [[الهی]] عمومیّت و [[جامعیت]] دارد و هر گونه [[ملک]] و سلطه و نفوذی در عالم فرض شود تحت سلطه خداست.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۱۸. </ref> از حاکمیت مطلق [[خداوند]] بر عالَم، [[حق حاکمیت]] [[تشریعی]] او نیز استفاده می‌شود؛ یعنی تنها خداوند[[حق]] [[قانونگذاری]] و [[جعل احکام]] دارد. اطلاق [[حکومت الهی]] از آیاتی نظیر {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>«داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref> و {{متن قرآن|لَهُ الْحُكْمُ}}<ref>«داوری با اوست» سوره انعام، آیه ۶۲.</ref> استفاده می‌شود. بنابراین، [[شریک]] دانستن غیر [[خدا]] در [[جعل]] و [[تنفیذ احکام]]، [[شرک]] به شمار می‌آید. برخی، از این [[شرک]] به "شرک [[ربوبی]] [[تشریعی]]" تعبیر کرده و آن را به معنای پذیرش [[قوانین]] و مقررات غیر [[الهی]] در [[زندگی فردی]] یا [[اجتماعی]] معنا کرده و بر این اساس، دو نمونه [[تاریخی]] [[قرآنی]] برای آن گفته‌اند:
#[[مسیحیان]] دچار شرک در [[تشریع]] بودند. به تصریح [[قرآن کریم]]، آنان [[دانشمندان]] و [[راهبان]] خود و [[حضرت مسیح]]{{ع}}را [[ربّ]] خود می‌دانستند: {{متن قرآن|اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.</ref> بر اساس [[روایات]]، مسیحیان هرگز علمای خود را نپرستیدند، بلکه [[حلال و حرام]] خودساخته و [[احکام]] خلاف آنان را پذیرفتند و از این طریق تحت [[ربوبیت]] آنها درآمدند. در روایتی، [[امام صادق]]{{ع}} [[سوگند]] یاد می‌کند که [[احبار]] و [[رهبان]] [[مردم]] را به [[عبادت]] خود [[دعوت]] نکردند و اگر هم دعوت می‌کردند، مردم نمی‌پذیرفتند، بلکه [[علما]] [[حلال]] را [[حرام]] و حرام را حلال کردند و مردم نیز بی‌تحقیق، از آنها پذیرفتند.<ref>نور الثقلین، ج۲، ص۲۰۹. </ref>
# [[مسیحیان]] دچار شرک در [[تشریع]] بودند. به تصریح [[قرآن کریم]]، آنان [[دانشمندان]] و [[راهبان]] خود و [[حضرت مسیح]]{{ع}}را [[ربّ]] خود می‌دانستند: {{متن قرآن|اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.</ref> بر اساس [[روایات]]، مسیحیان هرگز علمای خود را نپرستیدند، بلکه [[حلال و حرام]] خودساخته و [[احکام]] خلاف آنان را پذیرفتند و از این طریق تحت [[ربوبیت]] آنها درآمدند. در روایتی، [[امام صادق]]{{ع}} [[سوگند]] یاد می‌کند که [[احبار]] و [[رهبان]] [[مردم]] را به [[عبادت]] خود [[دعوت]] نکردند و اگر هم دعوت می‌کردند، مردم نمی‌پذیرفتند، بلکه [[علما]] [[حلال]] را [[حرام]] و حرام را حلال کردند و مردم نیز بی‌تحقیق، از آنها پذیرفتند.<ref>نور الثقلین، ج۲، ص۲۰۹. </ref>
#فراعنه [[مصر]] نیز گرفتار شرک در [[حاکمیت]] تشریعی و برای خود [[حق]] [[قانونگذاری]] قائل بودند و مردم را به [[اطاعت]] از خود فرا می‌خواندند. آنان [[نزول]] [[باران]] و [[رویش گیاهان]] را از سوی خود نمی‌دانستند، بلکه مردم را به اطاعت و [[تبعیت]] از احکام و آرای خود دعوت می‌کردند و [[سعادت]] مردم را در عمل به فرمان‌های خود می‌دانستند: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ}}<ref>«ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.</ref>.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۲. </ref>
#فراعنه [[مصر]] نیز گرفتار شرک در [[حاکمیت]] تشریعی و برای خود [[حق]] [[قانونگذاری]] قائل بودند و مردم را به [[اطاعت]] از خود فرا می‌خواندند. آنان [[نزول]] [[باران]] و [[رویش گیاهان]] را از سوی خود نمی‌دانستند، بلکه مردم را به اطاعت و [[تبعیت]] از احکام و آرای خود دعوت می‌کردند و [[سعادت]] مردم را در عمل به فرمان‌های خود می‌دانستند: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ}}<ref>«ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.</ref>.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۲. </ref>
===[[شرک عبادی]]===
===[[شرک عبادی]]===
خط ۲۴۸: خط ۲۴۸:
از [[آیات قرآن کریم]] به روشنی استفاده می‌شود که بیشتر [[اقوام]] [[پیامبران]]، گرفتار [[انحراف]] [[شرک]] در [[عبادت]] بوده‌اند، از همین‌رو [[مبارزه]] با [[شرک عبادی]] و [[دعوت]] [[مردم]] به [[توحید در عبادت]] مهم‌ترین [[رسالت]] همه پیامبران بوده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ}}<ref>«و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶.</ref> [[قرآن]] خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}}می‌فرماید پیش از تو هیچ [[پیامبری]] را نفرستادیم، مگر اینکه [[خدا]] به او [[وحی]] کرد که جز من معبودی سزاوار پرستش نیست. پس همه مرا بپرستید: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ}}<ref>«و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.</ref> فعلِ مضارع {{متن قرآن|نُوحِي}} که بیانگر استمرار است می‌رساند که بازداشتن مردم از [[شرک]] در عبادت و دعوت آنها به [[توحید عبادی]] در طول [[تاریخ]] همواره به پیامبران یادآوری می‌شده است.<ref>پیام قرآن، ج۳، ص۲۱۷. </ref>
از [[آیات قرآن کریم]] به روشنی استفاده می‌شود که بیشتر [[اقوام]] [[پیامبران]]، گرفتار [[انحراف]] [[شرک]] در [[عبادت]] بوده‌اند، از همین‌رو [[مبارزه]] با [[شرک عبادی]] و [[دعوت]] [[مردم]] به [[توحید در عبادت]] مهم‌ترین [[رسالت]] همه پیامبران بوده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ}}<ref>«و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶.</ref> [[قرآن]] خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}}می‌فرماید پیش از تو هیچ [[پیامبری]] را نفرستادیم، مگر اینکه [[خدا]] به او [[وحی]] کرد که جز من معبودی سزاوار پرستش نیست. پس همه مرا بپرستید: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ}}<ref>«و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.</ref> فعلِ مضارع {{متن قرآن|نُوحِي}} که بیانگر استمرار است می‌رساند که بازداشتن مردم از [[شرک]] در عبادت و دعوت آنها به [[توحید عبادی]] در طول [[تاریخ]] همواره به پیامبران یادآوری می‌شده است.<ref>پیام قرآن، ج۳، ص۲۱۷. </ref>


بررسی [[آیات قرآن]] درباره یکایک پیامبران نشان می‌دهد که دعوت به [[عبادت خدا]] و [[وانهادن]] پرستش [[بت‌ها]]، همواره محوری‌ترین موضوع دعوت آنها بوده است. فقط با نگاهی گذرا به [[آیات]] بیان‌کننده سرگذشت پیامبران [[اولوا العزم]]، روشن می‌شود که مهم‌ترین انحراف اقوام آنان، شرک در عبادت و پرستش تندیس‌ها، و محوری‌ترین موضوع [[تبلیغ]]، اجتناب از بت‌پرستی و [[دعوت به توحید]] [[عبادی]] بوده است؛ از جمله، بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ}}<ref>«همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما می‌هراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹.</ref>، [[نوح]]{{ع}} که نخستین [[پیامبر]] اولوا العزم بود، به [[قوم]] [[بت‌پرست]] خود گفت خدا را بپرستید که جز او خدایی نیست. [[ابراهیم]]{{ع}} نیز با استفهام انکاری قوم خویش را به سبب [[عبادت غیر خدا]] [[نکوهش]] کرده: {{متن قرآن|أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ}}<ref>«آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید » سوره انبیاء، آیه ۶۶.</ref> و آنها را به عبادت خدا فراخوانده است: {{متن قرآن| اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ }}<ref>« خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۶.</ref> [[موسی]]{{ع}} نیز پس از آنکه [[بنی‌اسرائیل]] معبودی همانند آلهه [[بت‌پرستان]] از او خواستند، چنین درخواستی را از روی [[نادانی]] خواند: {{متن قرآن|وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ}}<ref>«و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بت‌هایی که داشتند رو آورده بودند ، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.</ref> و هنگامی که از [[عیسی]]{{ع}} در [[قیامت]] پرسیده می‌شود که آیا تو پیروانت را به [[پرستش]] خود و مادرت فراخوانده‌ای؟ آن [[حضرت]] با منزه دانستن [[خداوند]] از هرگونه [[شریک]]، اعلام می‌کند که چنین [[دعوت]] ناحقی را به زبان نیاورده است و تأکید می‌کند که تنها چیزی را گفته که از سوی [[خدا]] [[فرمان]] داشته و آن پرستش [[پروردگار]] [[یکتا]] و یگانه است: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ}}<ref>«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانسته‌ای، تو آنچه در درون من است می‌دانی و من آنچه در ذات توست نمی‌دانم، بی‌گمان این تویی که بسیار داننده نهان‌هایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.</ref>،  {{متن قرآن|مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی  تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.</ref> [[قرآن کریم]] [[خاتم پیامبران]]، [[حضرت محمد بن عبدالله]]{{صل}} را نیز مخاطب قرار داده و از [[حکم]] پروردگار خبر می‌دهد که از [[شرک عبادی]] اجتناب کرده و فقط خداوند را [[عبادت]] کنید: {{متن قرآن|وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ}}<ref>«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید » سوره اسراء، آیه ۲۳.</ref>
بررسی [[آیات قرآن]] درباره یکایک پیامبران نشان می‌دهد که دعوت به [[عبادت خدا]] و [[وانهادن]] پرستش [[بت‌ها]]، همواره محوری‌ترین موضوع دعوت آنها بوده است. فقط با نگاهی گذرا به [[آیات]] بیان‌کننده سرگذشت پیامبران [[اولوا العزم]]، روشن می‌شود که مهم‌ترین انحراف اقوام آنان، شرک در عبادت و پرستش تندیس‌ها، و محوری‌ترین موضوع [[تبلیغ]]، اجتناب از بت‌پرستی و [[دعوت به توحید]] [[عبادی]] بوده است؛ از جمله، بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ}}<ref>«همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما می‌هراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹.</ref>، [[نوح]]{{ع}} که نخستین [[پیامبر]] اولوا العزم بود، به [[قوم]] [[بت‌پرست]] خود گفت خدا را بپرستید که جز او خدایی نیست. [[ابراهیم]]{{ع}} نیز با استفهام انکاری قوم خویش را به سبب [[عبادت غیر خدا]] [[نکوهش]] کرده: {{متن قرآن|أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ}}<ref>«آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید» سوره انبیاء، آیه ۶۶.</ref> و آنها را به عبادت خدا فراخوانده است: {{متن قرآن| اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ }}<ref>«خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۶.</ref> [[موسی]]{{ع}} نیز پس از آنکه [[بنی‌اسرائیل]] معبودی همانند آلهه [[بت‌پرستان]] از او خواستند، چنین درخواستی را از روی [[نادانی]] خواند: {{متن قرآن|وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ}}<ref>«و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بت‌هایی که داشتند رو آورده بودند ، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.</ref> و هنگامی که از [[عیسی]]{{ع}} در [[قیامت]] پرسیده می‌شود که آیا تو پیروانت را به [[پرستش]] خود و مادرت فراخوانده‌ای؟ آن [[حضرت]] با منزه دانستن [[خداوند]] از هرگونه [[شریک]]، اعلام می‌کند که چنین [[دعوت]] ناحقی را به زبان نیاورده است و تأکید می‌کند که تنها چیزی را گفته که از سوی [[خدا]] [[فرمان]] داشته و آن پرستش [[پروردگار]] [[یکتا]] و یگانه است: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ}}<ref>«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانسته‌ای، تو آنچه در درون من است می‌دانی و من آنچه در ذات توست نمی‌دانم، بی‌گمان این تویی که بسیار داننده نهان‌هایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.</ref>،  {{متن قرآن|مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی  تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.</ref> [[قرآن کریم]] [[خاتم پیامبران]]، [[حضرت محمد بن عبدالله]]{{صل}} را نیز مخاطب قرار داده و از [[حکم]] پروردگار خبر می‌دهد که از [[شرک عبادی]] اجتناب کرده و فقط خداوند را [[عبادت]] کنید: {{متن قرآن|وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ}}<ref>«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید» سوره اسراء، آیه ۲۳.</ref>


==پیوند شرک عبادی با [[شرک]] [[ربوبی]]==
==پیوند شرک عبادی با [[شرک]] [[ربوبی]]==
خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
به نظر می‌رسد این جهل، مهم‌ترین عامل ایجاد، بقاء و استمرار شرک در طول [[تاریخ]] بوده است، از همین رو [[قرآن کریم]]، جهالت را ریشه [[عناد]]، [[لجاجت]] و شرک [[مشرکان]] می‌داند.<ref>پیرامون وحی و رهبری، ص۲۷۵. </ref> [[موسی]]{{ع}}در پاسخ [[قوم]] خود که خواستار شرک و [[بت‌پرستی]] شدند، آنان را که پس از [[مشاهده]] [[معجزات]] گوناگون [[الهی]]، تقاضای بت‌پرستی دارند، "[[جاهل]]" خطاب کرد: {{متن قرآن|وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ}}<ref>«و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بت‌هایی که داشتند رو آورده بودند ، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.</ref>؛ همچنین قرآن کریم [[دعوت به شرک]] و بت‌پرستی را از سر جهالت و داعیان به شرک را جاهل: {{متن قرآن|قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ}}<ref>«بگو ای نادانان! آیا به من فرمان می‌دهید که جز خداوند را بپرستم؟» سوره زمر، آیه ۶۴.</ref> و نیز مشرکانی را که از [[آیین توحیدی]] [[ابراهیم]]{{ع}} روی برمی‌تابند، سفیه دانسته است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و چه کس جز آنکه سبک مغز است  از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>.<ref> الکشاف، ج۱، ص۱۸۹ - ۱۹۰. </ref> جهل در برابر علم نیز به کار می‌رود و بر اساس [[آیات قرآن]]، از عوامل شرک‌ورزی، [[جهل]] به مفهوم [[نادانی]] است. این [[جهل]]، سبب شده گروهی با [[حدس]] و [[گمان]]، یک [[سلسله]] علل وهمی و [[خرافی]] را برای حوادث و امور طبیعی عالم، مانند باد، [[باران]]، سیل، [[زلزله]]، امراض و [[قحطی]] [[جعل]] کنند و به مرور [[زمان]]، این علل مجعول در معرض [[پرستش]] [[مردم]] قرار گیرند و از مشتی چوب و سنگ، سودرسانی و زیان‌زدایی خواسته شود. شاید تأکید فراوان [[قرآن]] بر بیان علل قریب و بعید پدیده‌های یاد شده برای [[تفکر]] درباره همین امر باشد.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۴۱، "توحید در قرآن".</ref> از نگاه قرآن، [[مشرکان]] در [[عقیده]] شرک‌آمیز خود فاقد هرگونه پشتوانه منطقی و [[علمی]] هستند و آنان گرچه به ظاهر پیرو خدایان‌اند، در [[حقیقت]] از حدس و گمان خود [[پیروی]] می‌کنند: {{متن قرآن|أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ}}<ref>«آگاه باشید هر که در آسمان‌ها و هر که در زمین است از آن خداوند است؛ و آنان که شریکانی را در برابر خداوند (به پرستش) می‌خوانند از چه پیروی می‌کنند؟  آنان جز از گمان پیروی ندارند و آنان جز نادرست برآورد نمی‌کنند» سوره یونس، آیه ۶۶.</ref> [[ناآگاهی]] مشرکان از [[عظمت]] و [[منزلت]] [[پروردگار]] و اینکه همه هستی تحت [[تدبیر]] اوست، آنان را به [[شرک]] واداشته است و هنگامی که [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] به [[دست خدا]] برچیده می‌شوند، آشکار خواهد شد که زمام همه امور در [[اختیار]] [[خدا]] بوده و از اینکه برای او شریکی قائل شوند، منزّه است: {{متن قرآن|وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند  با آنکه تمام زمین روز رستخیز در کف اوست و آسمان‌ها به دست او در هم نوردیده می‌شوند؛ پاکا و فرابرترا که اوست از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره زمر، آیه ۶۷.</ref> قرآن در آیه‌ای دیگر با همین مضمون تأکید می‌کند که مشرکان به زودی خواهند فهمید که چه کرده‌اند و چه موجودات بی‌اثری را پرستیده‌اند: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>«آنان که با خداوند، خدایی دیگر می‌نهند و به زودی (فرجام این کار را) خواهند دانست» سوره حجر، آیه ۹۶.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} با استفهام انکاری مشرکان را مخاطب قرار داده و می‌پرسد: آیا شما دانشی دارید که آن را برای ما آشکار کنید؟ و پس از این سؤال، تأکید می‌کند که شما از [[معارف الهی]] هیچ [[آگاهی]] ندارید و جز از حدس و گمان پیروی نمی‌کنید: {{متن قرآن|سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ}}<ref>«به زودی مشرکان خواهند گفت: اگر خداوند می‌خواست ما و پدرانمان شرک نمی‌ورزیدیم و چیزی را حرام نمی‌دانستیم؛ همین‌گونه پیشینیان آنها (پیامبران را) دروغگو شمردند تا آنکه عذاب ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزدتان دانشی است تا آن را برای ما آشکار سازید؟ شما جز از گمان پیروی ندارید و جز نادرست برآورد نمی‌کنید» سوره انعام، آیه ۱۴۸.</ref> شرک‌ورزی [[مشرکان]]، اعم از [[شرک]] [[ربوبی]] و [[شرک عبادی]] آنها و مخلوق [[خدا]] را در [[مقام]] خدا قرار دادن، از روی [[نادانی]] است: {{متن قرآن|وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«و برای خداوند شریک‌هایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بی‌دانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.</ref>؛ همچنین در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا برای ما نشانه  ای نمی‌آید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دل‌هاشان همگون است؛ ما نشانه‌های (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گردانده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.</ref> از مشرکان به {{متن قرآنالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}} تعبیر کرده است.
به نظر می‌رسد این جهل، مهم‌ترین عامل ایجاد، بقاء و استمرار شرک در طول [[تاریخ]] بوده است، از همین رو [[قرآن کریم]]، جهالت را ریشه [[عناد]]، [[لجاجت]] و شرک [[مشرکان]] می‌داند.<ref>پیرامون وحی و رهبری، ص۲۷۵. </ref> [[موسی]]{{ع}}در پاسخ [[قوم]] خود که خواستار شرک و [[بت‌پرستی]] شدند، آنان را که پس از [[مشاهده]] [[معجزات]] گوناگون [[الهی]]، تقاضای بت‌پرستی دارند، "[[جاهل]]" خطاب کرد: {{متن قرآن|وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ}}<ref>«و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بت‌هایی که داشتند رو آورده بودند ، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.</ref>؛ همچنین قرآن کریم [[دعوت به شرک]] و بت‌پرستی را از سر جهالت و داعیان به شرک را جاهل: {{متن قرآن|قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ}}<ref>«بگو ای نادانان! آیا به من فرمان می‌دهید که جز خداوند را بپرستم؟» سوره زمر، آیه ۶۴.</ref> و نیز مشرکانی را که از [[آیین توحیدی]] [[ابراهیم]]{{ع}} روی برمی‌تابند، سفیه دانسته است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و چه کس جز آنکه سبک مغز است  از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>.<ref> الکشاف، ج۱، ص۱۸۹ - ۱۹۰. </ref> جهل در برابر علم نیز به کار می‌رود و بر اساس [[آیات قرآن]]، از عوامل شرک‌ورزی، [[جهل]] به مفهوم [[نادانی]] است. این [[جهل]]، سبب شده گروهی با [[حدس]] و [[گمان]]، یک [[سلسله]] علل وهمی و [[خرافی]] را برای حوادث و امور طبیعی عالم، مانند باد، [[باران]]، سیل، [[زلزله]]، امراض و [[قحطی]] [[جعل]] کنند و به مرور [[زمان]]، این علل مجعول در معرض [[پرستش]] [[مردم]] قرار گیرند و از مشتی چوب و سنگ، سودرسانی و زیان‌زدایی خواسته شود. شاید تأکید فراوان [[قرآن]] بر بیان علل قریب و بعید پدیده‌های یاد شده برای [[تفکر]] درباره همین امر باشد.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۴۱، "توحید در قرآن".</ref> از نگاه قرآن، [[مشرکان]] در [[عقیده]] شرک‌آمیز خود فاقد هرگونه پشتوانه منطقی و [[علمی]] هستند و آنان گرچه به ظاهر پیرو خدایان‌اند، در [[حقیقت]] از حدس و گمان خود [[پیروی]] می‌کنند: {{متن قرآن|أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ}}<ref>«آگاه باشید هر که در آسمان‌ها و هر که در زمین است از آن خداوند است؛ و آنان که شریکانی را در برابر خداوند (به پرستش) می‌خوانند از چه پیروی می‌کنند؟  آنان جز از گمان پیروی ندارند و آنان جز نادرست برآورد نمی‌کنند» سوره یونس، آیه ۶۶.</ref> [[ناآگاهی]] مشرکان از [[عظمت]] و [[منزلت]] [[پروردگار]] و اینکه همه هستی تحت [[تدبیر]] اوست، آنان را به [[شرک]] واداشته است و هنگامی که [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] به [[دست خدا]] برچیده می‌شوند، آشکار خواهد شد که زمام همه امور در [[اختیار]] [[خدا]] بوده و از اینکه برای او شریکی قائل شوند، منزّه است: {{متن قرآن|وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند  با آنکه تمام زمین روز رستخیز در کف اوست و آسمان‌ها به دست او در هم نوردیده می‌شوند؛ پاکا و فرابرترا که اوست از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره زمر، آیه ۶۷.</ref> قرآن در آیه‌ای دیگر با همین مضمون تأکید می‌کند که مشرکان به زودی خواهند فهمید که چه کرده‌اند و چه موجودات بی‌اثری را پرستیده‌اند: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>«آنان که با خداوند، خدایی دیگر می‌نهند و به زودی (فرجام این کار را) خواهند دانست» سوره حجر، آیه ۹۶.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} با استفهام انکاری مشرکان را مخاطب قرار داده و می‌پرسد: آیا شما دانشی دارید که آن را برای ما آشکار کنید؟ و پس از این سؤال، تأکید می‌کند که شما از [[معارف الهی]] هیچ [[آگاهی]] ندارید و جز از حدس و گمان پیروی نمی‌کنید: {{متن قرآن|سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ}}<ref>«به زودی مشرکان خواهند گفت: اگر خداوند می‌خواست ما و پدرانمان شرک نمی‌ورزیدیم و چیزی را حرام نمی‌دانستیم؛ همین‌گونه پیشینیان آنها (پیامبران را) دروغگو شمردند تا آنکه عذاب ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزدتان دانشی است تا آن را برای ما آشکار سازید؟ شما جز از گمان پیروی ندارید و جز نادرست برآورد نمی‌کنید» سوره انعام، آیه ۱۴۸.</ref> شرک‌ورزی [[مشرکان]]، اعم از [[شرک]] [[ربوبی]] و [[شرک عبادی]] آنها و مخلوق [[خدا]] را در [[مقام]] خدا قرار دادن، از روی [[نادانی]] است: {{متن قرآن|وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«و برای خداوند شریک‌هایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بی‌دانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.</ref>؛ همچنین در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا برای ما نشانه  ای نمی‌آید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دل‌هاشان همگون است؛ ما نشانه‌های (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گردانده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.</ref> از مشرکان به {{متن قرآنالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}} تعبیر کرده است.
===[[هوای نفس]]===
===[[هوای نفس]]===
از عوامل مهم شرک‌ورزی، [[پیروی از هوای نفس]] است. [[خواهش‌های نفسانی]] مشرکان را به اتخاذ آلهه می‌کشانند: {{متن قرآن|إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى}}<ref>«آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند  پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.</ref>؛ زیرا هواپرستانِ حق‌گریز، با پذیرش [[توحید]] و قبول [[دعوت انبیا]] باید در حصار حدود و [[قواعد]] [[شرعی]] قرار گیرند، درحالی که آنان می‌خواهند بی‌قید و رها باشند و در [[پیروی]] از [[نفس اماره]] هیچ محدودیتی نداشته باشند: {{متن قرآن|بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ}}<ref>«بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.</ref> [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] خواندن و [[عبادت غیر خدا]] را [[هوا و هوس]] مشرکان می‌داند و [[رسول خدا]]{{صل}}خطاب به آنان می‌گوید که من مانند شما به پیروی از [[هواهای نفسانی]] تن نمی‌دهم و [[بت]] نمی‌پرستم: {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ}}<ref>«بگو: من از پرستیدن کسانی که شما به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید باز داشته شده‌ام؛ بگو: از خواسته‌های (نفسانی) شما پیروی نمی‌کنم که در آن صورت به راستی گمراه گردیده‌ام و از رهیافتگان نخواهم بود» سوره انعام، آیه ۵۶.</ref> شدت تأثیر خواهش‌های نفسانی در شرک و [[بت‌پرستی]] به گونه‌ای است که در واقع مشرکان هواپرست‌اند و [[هواپرستی]] آنان را به بت‌پرستی کشانده است، از همین رو در برخی [[آیات]] از آنان با تعبیر {{متن قرآن|مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟ » سوره فرقان، آیه ۴۳.</ref> یاد شده است.
از عوامل مهم شرک‌ورزی، [[پیروی از هوای نفس]] است. [[خواهش‌های نفسانی]] مشرکان را به اتخاذ آلهه می‌کشانند: {{متن قرآن|إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى}}<ref>«آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند  پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.</ref>؛ زیرا هواپرستانِ حق‌گریز، با پذیرش [[توحید]] و قبول [[دعوت انبیا]] باید در حصار حدود و [[قواعد]] [[شرعی]] قرار گیرند، درحالی که آنان می‌خواهند بی‌قید و رها باشند و در [[پیروی]] از [[نفس اماره]] هیچ محدودیتی نداشته باشند: {{متن قرآن|بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ}}<ref>«بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.</ref> [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] خواندن و [[عبادت غیر خدا]] را [[هوا و هوس]] مشرکان می‌داند و [[رسول خدا]]{{صل}}خطاب به آنان می‌گوید که من مانند شما به پیروی از [[هواهای نفسانی]] تن نمی‌دهم و [[بت]] نمی‌پرستم: {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ}}<ref>«بگو: من از پرستیدن کسانی که شما به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید باز داشته شده‌ام؛ بگو: از خواسته‌های (نفسانی) شما پیروی نمی‌کنم که در آن صورت به راستی گمراه گردیده‌ام و از رهیافتگان نخواهم بود» سوره انعام، آیه ۵۶.</ref> شدت تأثیر خواهش‌های نفسانی در شرک و [[بت‌پرستی]] به گونه‌ای است که در واقع مشرکان هواپرست‌اند و [[هواپرستی]] آنان را به بت‌پرستی کشانده است، از همین رو در برخی [[آیات]] از آنان با تعبیر {{متن قرآن|مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.</ref> یاد شده است.


در آیه {{متن قرآن|أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب می‌توانی بود؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.</ref> به رسول خدا تأکید می‌کند که تو بر چنین افرادی گماشته نشدی تا بتوانی آنان را [[هدایت]] کنی. [[هواپرستی]] می‌تواند همه فضای [[جان آدمی]] را فراگیرد و چنان در [[دل]] [[رسوخ]] کند که برای دریافت [[حقیقت]] هیچ روزنه‌ای را نگذارد و به تعبیر [[قرآن]]، گوش و [[قلب]] و چشمش بسته است و بر آن مهر نهاده شده است و به تبعِ بسته بودن [[ابزار شناخت]]، به [[بت‌پرستی]] روی می‌آورد: {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref>.<ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۸۱. </ref> گفتنی است که برخی مصادیق شرکی که در هواپرستی ریشه دارد، [[شرک خفی]] است و اساساً هرگونه [[پیروی از هوای نفس]] و نادیده گرفتن [[فرمان‌های الهی]]، گونه‌ای از شرک خفی است.
در آیه {{متن قرآن|أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب می‌توانی بود؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.</ref> به رسول خدا تأکید می‌کند که تو بر چنین افرادی گماشته نشدی تا بتوانی آنان را [[هدایت]] کنی. [[هواپرستی]] می‌تواند همه فضای [[جان آدمی]] را فراگیرد و چنان در [[دل]] [[رسوخ]] کند که برای دریافت [[حقیقت]] هیچ روزنه‌ای را نگذارد و به تعبیر [[قرآن]]، گوش و [[قلب]] و چشمش بسته است و بر آن مهر نهاده شده است و به تبعِ بسته بودن [[ابزار شناخت]]، به [[بت‌پرستی]] روی می‌آورد: {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref>.<ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۸۱. </ref> گفتنی است که برخی مصادیق شرکی که در هواپرستی ریشه دارد، [[شرک خفی]] است و اساساً هرگونه [[پیروی از هوای نفس]] و نادیده گرفتن [[فرمان‌های الهی]]، گونه‌ای از شرک خفی است.
خط ۳۲۳: خط ۳۲۳:
شرک خفی یا کوچک در برابر [[شرک]] جلیّ و بزرگ بدین معناست که انسان به رغم [[اعتقاد]] به [[انواع توحید]]، به مراتب عالی آن دست نیافته و از این‌رو در [[باور]] و [[رفتار]] گرفتار نوعی شرک پوشیده و مخفی است.
شرک خفی یا کوچک در برابر [[شرک]] جلیّ و بزرگ بدین معناست که انسان به رغم [[اعتقاد]] به [[انواع توحید]]، به مراتب عالی آن دست نیافته و از این‌رو در [[باور]] و [[رفتار]] گرفتار نوعی شرک پوشیده و مخفی است.


شرک خفیّ همانند شرک جلیّ در هر دو قلمرو [[عقیده]] و عمل تحقق‌پذیر است و در مقابل مفهوم [[اخلاص]] قرار دارد که [[پاک]] کردن [[نیت]] و عمل برای خداست. این گونه شرک برخلاف شرک جلیّ در قلمرو [[مؤمنان]] دست‌نایافته به درجات [[خالص]] [[ایمان]] مطرح است، از این رو موجب خروج از قلمرو ایمان و [[اسلام]] نمی‌شود و از آنجا که اندکی از مؤمنان به مراتب عالی [[توحید]] و ایمان[[دست]] می‌یابند، بیشتر مؤمنان به گونه‌ای گرفتار این شرک‌اند. [[فرمان]] [[قرآن کریم]] بر [[ایمان آوردن]] مؤمنان با این [[هدف]] است که مؤمنان به مراحل [[برتر]] ایمان و توحید دست یابند و ایمان خود را افزایش دهند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ }}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او ایمان بیاورید » سوره نساء، آیه ۱۳۶.</ref>.<ref> نک: المیزان، ج۵، ص۱۱۲. </ref> در [[روایات]]، مخفی بودن این شرک به [[راه رفتن]] مورچه‌ای در شب تاریک بر سنگی سیاه [[تشبیه]] شده که [[آگاهی]] از آن بسیار دشوار است.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۱۷؛ فتح القدیر، ج۱، ص۶۲. </ref> [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ}}<ref>«و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می‌آورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.</ref> به [[آلوده]] بودن بیشتر [[مؤمنان]] به گونه‌ای از [[شرک]] اشاره دارد و خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}}تأکید می‌کند که بیشتر [[مردم]] به [[خدا]] [[ایمان]] نمی‌آورند، مگر اینکه در همان حال مشرک‌اند. مراد از شرک در این آیه، [[شرک خفی]] است که با ایمان جمع می‌شود.<ref> المیزان، ج۱۱، ص۲۷۶. </ref> بر اساس روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}در [[تفسیر]] این آیه، این سخن که "اگر فلانی نبود نابود می‌شدم، چنین و چنان می‌شدم یا خانواده‌ام نابود می‌شد"، گونه‌ای از شرک است؛ زیرا گوینده، با این گفته برای خدا شریکی قائل شده که به وی روزی می‌دهد و [[گرفتاری]] را از او دفع می‌کند.<ref> تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۰؛ بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۱۷. </ref> [[ریا]]، اظهار عمل به [[انگیزه]] [[خودنمایی]] و [[ستایش]] مردم، از مصادیق شرک خفی است، از این‌رو [[آیات]] بیانگر ریا مانند {{متن قرآن|فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ }}<ref>«پس وای بر (آن) نمازگزاران، آنان که از نماز خویش غافلند، کسانی که ریا می‌ورزند، و زکات را باز می‌دارند» سوره ماعون، آیه ۴-۷.</ref> در [[ارتباط]] وثیق با شرک خفیّ‌اند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۶، ص۵۱۷. </ref> با [[عنایت]] به [[تقابل]] مفهومی شرک خفی با [[اخلاص]]، آیات دالّ بر اخلاص، مانند {{متن قرآن|فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}}<ref>«بنابراین خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌دارید بخوانید هر چند کافران ناپسند دارند» سوره غافر، آیه ۱۴.</ref> را می‌توان با شرک خفیّ مرتبط دانست.
شرک خفیّ همانند شرک جلیّ در هر دو قلمرو [[عقیده]] و عمل تحقق‌پذیر است و در مقابل مفهوم [[اخلاص]] قرار دارد که [[پاک]] کردن [[نیت]] و عمل برای خداست. این گونه شرک برخلاف شرک جلیّ در قلمرو [[مؤمنان]] دست‌نایافته به درجات [[خالص]] [[ایمان]] مطرح است، از این رو موجب خروج از قلمرو ایمان و [[اسلام]] نمی‌شود و از آنجا که اندکی از مؤمنان به مراتب عالی [[توحید]] و ایمان[[دست]] می‌یابند، بیشتر مؤمنان به گونه‌ای گرفتار این شرک‌اند. [[فرمان]] [[قرآن کریم]] بر [[ایمان آوردن]] مؤمنان با این [[هدف]] است که مؤمنان به مراحل [[برتر]] ایمان و توحید دست یابند و ایمان خود را افزایش دهند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ }}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.</ref>.<ref> نک: المیزان، ج۵، ص۱۱۲. </ref> در [[روایات]]، مخفی بودن این شرک به [[راه رفتن]] مورچه‌ای در شب تاریک بر سنگی سیاه [[تشبیه]] شده که [[آگاهی]] از آن بسیار دشوار است.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۱۷؛ فتح القدیر، ج۱، ص۶۲. </ref> [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ}}<ref>«و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می‌آورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.</ref> به [[آلوده]] بودن بیشتر [[مؤمنان]] به گونه‌ای از [[شرک]] اشاره دارد و خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}}تأکید می‌کند که بیشتر [[مردم]] به [[خدا]] [[ایمان]] نمی‌آورند، مگر اینکه در همان حال مشرک‌اند. مراد از شرک در این آیه، [[شرک خفی]] است که با ایمان جمع می‌شود.<ref> المیزان، ج۱۱، ص۲۷۶. </ref> بر اساس روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}در [[تفسیر]] این آیه، این سخن که "اگر فلانی نبود نابود می‌شدم، چنین و چنان می‌شدم یا خانواده‌ام نابود می‌شد"، گونه‌ای از شرک است؛ زیرا گوینده، با این گفته برای خدا شریکی قائل شده که به وی روزی می‌دهد و [[گرفتاری]] را از او دفع می‌کند.<ref> تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۰؛ بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۱۷. </ref> [[ریا]]، اظهار عمل به [[انگیزه]] [[خودنمایی]] و [[ستایش]] مردم، از مصادیق شرک خفی است، از این‌رو [[آیات]] بیانگر ریا مانند {{متن قرآن|فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ }}<ref>«پس وای بر (آن) نمازگزاران، آنان که از نماز خویش غافلند، کسانی که ریا می‌ورزند، و زکات را باز می‌دارند» سوره ماعون، آیه ۴-۷.</ref> در [[ارتباط]] وثیق با شرک خفیّ‌اند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۶، ص۵۱۷. </ref> با [[عنایت]] به [[تقابل]] مفهومی شرک خفی با [[اخلاص]]، آیات دالّ بر اخلاص، مانند {{متن قرآن|فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}}<ref>«بنابراین خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌دارید بخوانید هر چند کافران ناپسند دارند» سوره غافر، آیه ۱۴.</ref> را می‌توان با شرک خفیّ مرتبط دانست.


==دسته‌بندی [[مشرکان]]==
==دسته‌بندی [[مشرکان]]==
خط ۳۳۱: خط ۳۳۱:


از [[آیات قرآن کریم]] استفاده می‌شود که [[مشرکان]] [[بت‌پرست]] پرستشگر [[ملائکه]]، اجرام آسمانی یا [[صالحان]] بودند و [[بت‌ها]] در [[حقیقت]] نماد و سمبل این [[حقایق]] به شمار می‌آمدند.
از [[آیات قرآن کریم]] استفاده می‌شود که [[مشرکان]] [[بت‌پرست]] پرستشگر [[ملائکه]]، اجرام آسمانی یا [[صالحان]] بودند و [[بت‌ها]] در [[حقیقت]] نماد و سمبل این [[حقایق]] به شمار می‌آمدند.
#[[پرستش فرشتگان]]: بر اساس [[آیات قرآن]]، مشرکان ملائکه را [[دختران]] [[خدا]] می‌دانستند و از همین‌رو نام‌های مؤنث بر سه بت معروف "[[لات]]"، "عُزّی" و "مَنات" که نمادی از [[فرشتگان]] بودند، نهاده بودند. قرآن با استفهام توبیخی از آنان می‌پرسد که آیا این سه بت دختران خدایند و آیا سهم شما پسر و سهم [[خدا]] دختر است؟ و چون به [[گمان]] شما [[دختران]] کم‌ارزش‌تر از پسران‌اند این تقسیم شما غیر عادلانه است: {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الأُنثَى تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟ آیا برای شما پسر و برای او  دختر است؟ آنگاه این بخش کردنی  ستمگرانه است. آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند  پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۳.</ref> [[قرآن]] از [[ملائکه]] با تعبیر {{متن قرآن|عِبَادُ الرَّحْمَنِ}} یاد کرده و مؤنث خواندن آنها را از سوی [[مشرکان]] بی‌دلیل می‌داند: {{متن قرآن|وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ}}<ref>«و فرشتگان را که بندگان (خداوند) بخشنده‌اند مادینه پنداشته‌اند، آیا در آفرینش آنان گواه بوده‌اند؟ زودا که گواهی آنان نوشته شود و آنان بازخواست گردند» سوره زخرف، آیه ۱۹.</ref>
# [[پرستش فرشتگان]]: بر اساس [[آیات قرآن]]، مشرکان ملائکه را [[دختران]] [[خدا]] می‌دانستند و از همین‌رو نام‌های مؤنث بر سه بت معروف "[[لات]]"، "عُزّی" و "مَنات" که نمادی از [[فرشتگان]] بودند، نهاده بودند. قرآن با استفهام توبیخی از آنان می‌پرسد که آیا این سه بت دختران خدایند و آیا سهم شما پسر و سهم [[خدا]] دختر است؟ و چون به [[گمان]] شما [[دختران]] کم‌ارزش‌تر از پسران‌اند این تقسیم شما غیر عادلانه است: {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الأُنثَى تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟ آیا برای شما پسر و برای او  دختر است؟ آنگاه این بخش کردنی  ستمگرانه است. آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند  پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۳.</ref> [[قرآن]] از [[ملائکه]] با تعبیر {{متن قرآن|عِبَادُ الرَّحْمَنِ}} یاد کرده و مؤنث خواندن آنها را از سوی [[مشرکان]] بی‌دلیل می‌داند: {{متن قرآن|وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ}}<ref>«و فرشتگان را که بندگان (خداوند) بخشنده‌اند مادینه پنداشته‌اند، آیا در آفرینش آنان گواه بوده‌اند؟ زودا که گواهی آنان نوشته شود و آنان بازخواست گردند» سوره زخرف، آیه ۱۹.</ref>
#[[پرستش]] اجرام آسمانی: از احتجاج‌های [[ابراهیم]] با [[بت‌پرستان]] [[زمان]] خود به روشنی برمی‌آید که آنها برای اجرام آسمانی [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] نوعی [[ربوبیت]] قائل بودند. {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}<ref>«آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.</ref> از [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى}}<ref>«و اوست که پروردگار (ستاره) شعری  است» سوره نجم، آیه ۴۹.</ref> به کمک [[روایات]] [[شأن نزول]] نیز استفاده شده است که برخی از [[قبایل]] معاصر با [[نزول]] [[قرآن کریم]] ستاره‌پرست بوده‌اند. <ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۳۹؛ جامع البیان، ج۲۷، ص۴۵. </ref>
# [[پرستش]] اجرام آسمانی: از احتجاج‌های [[ابراهیم]] با [[بت‌پرستان]] [[زمان]] خود به روشنی برمی‌آید که آنها برای اجرام آسمانی [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] نوعی [[ربوبیت]] قائل بودند. {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}<ref>«آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.</ref> از [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى}}<ref>«و اوست که پروردگار (ستاره) شعری  است» سوره نجم، آیه ۴۹.</ref> به کمک [[روایات]] [[شأن نزول]] نیز استفاده شده است که برخی از [[قبایل]] معاصر با [[نزول]] [[قرآن کریم]] ستاره‌پرست بوده‌اند. <ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۳۹؛ جامع البیان، ج۲۷، ص۴۵. </ref>
#پرستش [[صالحان]]: قرآن کریم درباره بت‌های [[قوم نوح]] و اهتمام آنها به [[عبادت]] این [[بت‌ها]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا}}<ref>«و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر ، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.</ref> به [[نقلی]] در میان قوم نوح{{ع}} مرد [[صالح]] به نام‌های "وَدّ"، "[[سُواع]]"، "[[یَغوث]]"، "[[یَعوق]]" و "[[نَسْر]]" بودند که پس از مرگشان، [[شیاطین]] [[انس]] و [[جن]] برای یادبود آنها تندیس‌هایی ساختند و هر یک را در قبیله‌ای [[نصب]] کردند و به تدریج و به مرور زمان مورد پرستش قرار گرفتند. <ref>التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۱۴۳. </ref> کلبی با استناد به قراینی، نخستین پایه‌گذاری [[بت‌پرستی]] را پس از درگذشت [[آدم]]{{ع}} دانسته و به یکی از [[فرزندان]] [[قابیل]] نسبت داده است. <ref> الاصنام، ص۵۱. </ref> شماری از [[مفسران]]، ۵ [[بت]] پیش‌گفته را ساخته [[شیطان]] و به نام [[فرزندان آدم]] دانسته‌اند که پس از [[مرگ]] هر یک از آنان شیطان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش می‌ساخت و نسل‌های بعد به تدریج به [[عبادت]] آنها پرداختند. <ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۸۷؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۶۹. </ref>
#پرستش [[صالحان]]: قرآن کریم درباره بت‌های [[قوم نوح]] و اهتمام آنها به [[عبادت]] این [[بت‌ها]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا}}<ref>«و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر ، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.</ref> به [[نقلی]] در میان قوم نوح{{ع}} مرد [[صالح]] به نام‌های "وَدّ"، "[[سُواع]]"، "[[یَغوث]]"، "[[یَعوق]]" و "[[نَسْر]]" بودند که پس از مرگشان، [[شیاطین]] [[انس]] و [[جن]] برای یادبود آنها تندیس‌هایی ساختند و هر یک را در قبیله‌ای [[نصب]] کردند و به تدریج و به مرور زمان مورد پرستش قرار گرفتند. <ref>التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۱۴۳. </ref> کلبی با استناد به قراینی، نخستین پایه‌گذاری [[بت‌پرستی]] را پس از درگذشت [[آدم]]{{ع}} دانسته و به یکی از [[فرزندان]] [[قابیل]] نسبت داده است. <ref> الاصنام، ص۵۱. </ref> شماری از [[مفسران]]، ۵ [[بت]] پیش‌گفته را ساخته [[شیطان]] و به نام [[فرزندان آدم]] دانسته‌اند که پس از [[مرگ]] هر یک از آنان شیطان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش می‌ساخت و نسل‌های بعد به تدریج به [[عبادت]] آنها پرداختند. <ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۸۷؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۶۹. </ref>
===دوگانه پرستان===
===دوگانه پرستان===
خط ۳۵۶: خط ۳۵۶:
[[محمد بن عبدالوهاب]] نیز، بر این نظر است که [[کافران]] عصر رسول خدا{{صل}} به [[توحید ربوبی]] اقرار داشتند و [[گواهی]] می‌دادند که [[خداوند]] [[خالق]]، [[رازق]]، زنده کننده و میراننده و [[مدبر]] همه [[آفرینش]] است: {{متن قرآن|قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ}}<ref>«بگو چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌رساند یا کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد و چه کسی امر (آفرینش) را کارسازی  می‌کند؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو پس آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره یونس، آیه ۳۱.</ref> با این حال، این اقرار موجب وارد شدن آنها در قلمرو [[اسلام]] نشد و آنها را در شمار [[مسلمانان]] قرار نداد، از همین رو رسول خدا{{صل}} با آنها جنگید و [[اموال]] و خونشان را [[مباح]] ساخت.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۱۰۹ - ۱۱۰. </ref> این دیدگاه که مشرکان [[دوره جاهلی]] تنها در [[عبودیت]] [[شرک]] ورزیده و در ربوبیت [[موحد]] بوده‌اند، با [[آیات]] و گزارش‌ها و [[روایات]] [[تاریخی]] ناسازگار است، چنان‌که [[ابن تیمیه]] خود در توضیح شرک الوهی، ترس و امید را مقارن [[شرک عبادی]] قرار داده است <ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۹۲. </ref> که نشان می‌دهد [[مشرکان]]، [[شرک]] در [[ربوبیت]] هم داشته‌اند. از [[آیات]] پرشماری که ذیل عنوان "پیوند [[شرک عبادی]] و [[ربوبی]]" در همین مقاله ارائه شد، به روشنی استفاده می‌شود که شرک عبادی مشرکان، برخاسته از [[شرک]] ربوبی آنها بوده است؛ برای نمونه: {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.</ref>.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۳۰۶. </ref>؛ {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.</ref>.<ref>فتح القدیر، ج ۳، ص۴۱۳. </ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند ، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.</ref><ref>التحریر و التنویر، ج۲۰، ص۱۴۸. </ref> این آیات به وضوح دلالت دارند که مشرکان با غرض کسب [[نصرت]]، [[عزّت]] و روزی به [[عبادت بت‌ها]] می‌پرداختند و برای [[بت‌ها]] اثرگذاری در امور عالم قائل بودند، از همین رو براساس آیاتی دیگر آنها [[رسول خدا]]{{صل}} را از آسیب و [[خشم]] بت‌ها می‌ترساندند: {{متن قرآن|أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ}}<ref>«آیا خداوند بنده خویش را بسنده نیست؟ و تو را از کسانی  جز او می‌ترسانند و هر کس را خداوند گمراه گذارد رهنمونی نخواهد داشت» سوره زمر، آیه ۳۶.</ref><ref> تفسیر مراغی، ج۲۴، ص۷. </ref> و در [[مقام]] [[اهانت]] به رسول خدا{{صل}} می‌گفتند که برخی از [[خدایان]] ما به تو ضرر رسانده و عقلت را ربوده‌اند: {{متن قرآن|إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«ما جز این نمی‌گوییم که یکی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده است ؛ گفت: من خداوند را گواه می‌گیرم و (شما نیز) گواه باشید که من از شرکی که در برابر او  می‌ورزید، بیزارم» سوره هود، آیه ۵۴.</ref> گزارش [[مورخان]] هم مؤید این نظر است: ابن هشام از برخی [[عالمان]] گزارش کرده است که [[عمرو]] بن لُحَیّ (نخستین کسی که [[بت‌پرستی]] را در [[جزیرة العرب]] رواج داد) در مسیر خود از [[مکه]] به [[شام]] در [[سرزمین]] عمالقه بت‌پرستی آنان را دید. وقتی از آنان درباره [[حقیقت]] بت‌پرستی پرسید، به او گفتند که اینها بت‌هایی‌اند که آنها را می‌پرستیم و از آنها [[باران]] می‌خواهیم و آنها برای ما باران می‌فرستند و [[یاری]] می‌طلبیم و آنها ما را یاری می‌کنند. عمرو از آنان بتی‌ طلبید و عمالقه به او [[بت]] "هُبَل" را دادند. عمرو آن را به مکه آورد و [[مردم]] را به [[عبادت]] آن فراخواند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۷۷. </ref> سهیلی<ref> الروض الانف، ج۱، ص۱۰۵. </ref> و ازرقی <ref> اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۶. </ref> نیز از [[ترویج]] [[بت‌پرستی]] از سوی [[عمرو بن لحی]] گزارش‌هایی آورده‌اند؛ همچنین براساس روایتی، ضمام بن [[ثعلبه]] هنگامی که از نزد [[رسول خدا]] بیرون آمد و بر قومش وارد شد، در نخستین [[اقدام]] به [[ناسزاگویی]] به [[لات]] و عزّی پرداخت. قومش او را از این کار بازداشتند و به او گفتند از بَرَص و [[جذام]] و [[جنون]] بترس. او گفت به [[خدا]] [[سوگند]]، لات و عزّی به شما سود و زیانی نمی‌رسانند.<ref>المستدرک، ج۳، ص۵۴. </ref> جوادعلی که [[تاریخ]] [[عرب پیش از اسلام]] را از نسب‌شناسان، [[مورخان]] و [[سیره‌نویسان]] معتبری، چون [[محمد بن اسحاق]]، کلبی و ابن حبیب [[بغدادی]] نقل کرده است، درباره [[بت‌پرستان]] [[عصر جاهلی]] بر این نظر است که آنان [[بت‌ها]] را [[حافظ]] و حامی [[قبیله]] می‌دانستند و [[اهل]] قبیله بت‌ها را در [[جنگ‌ها]] و سفرها همراه می‌بردند تا از [[یاری]] آنها بهره‌مند و از گزند [[دشمنان]] قبیله در [[امان]] باشند.<ref>المفصل، ج۱۱، ص۶۴. </ref> اما در خصوص آیاتی که براساس آنها [[مشرکان]]، [[خلق]] و [[تدبیر]] عالم را به [[اللّه]] نسبت می‌دهند: {{متن قرآن|لَيَقُولُنَّ اللَّهُ}}<ref> سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> یا {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ لِلَّهِ }}<ref> سوره مؤمنون، آیه ۸۵.</ref>. برخی گفته‌اند این پاسخِ [[باطن]] و [[فطرت]] آنهاست؛ زیرا فطرت و [[سرشت]] [[انسان‌ها]] به [[نیکی]] تشخیص می‌دهد که همه امور در دست خدایند. تعبیر {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ لِلَّهِ }}<ref> سوره مؤمنون، آیه ۸۵.</ref> را نیز شاهدی بر این مطلب گرفته‌اند که آنها اگر [[تأمل]] کرده و به فطرت خویش مراجعه کنند، چنین پاسخی می‌دهند.<ref> تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵. </ref> روایتی از رسول خدا{{صل}} که [[امام باقر]]{{ع}} [[راوی]] آن است همین برداشت را [[تأیید]] می‌کند. براساس این [[روایت]]، رسول خدا{{صل}} با استناد به این [[آیه]] پذیرش [[خالقیت]] خدا از سوی مشرکان را ناظر به فطرت آنها می‌داند.<ref>الکافی، ج۲، ص۱۲. </ref> [[قرطبی]] [[اقرار]] مشرکان را به [[فکر]] و [[انصاف]] موکول کرده است. او جمله {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ لِلَّهِ }}<ref> سوره مؤمنون، آیه ۸۵.</ref> را به {{عربی|"فسيقولون هو لله إن فكّروا وأنصفوا"}} [[تفسیر]] کرده است.<ref>تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵. </ref> به گفته [[ابن جوزی]]، با وجود گزارش چنین جوابی از سوی مشرکان، ظاهر [[کلام خداوند]] این است که آنان در هیچ چیز [[موحد]] نبوده‌اند.<ref> زاد المسیر، ج۴، ص۲۲. </ref> [[بیضاوی]] و شوکانی نیز گفته‌اند که آنان جز این اعتراف چاره‌ای ندارند؛ زیرا [[عقل]] [[سلیم]] با کمترین [[تأمل]] آنان را به [[اقرار]] [[توحید در خالقیت]] وا می‌دارد.<ref>فتح القدیر، ج۲، ص۵۰۴؛ نیز نک: تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۴۳۳. </ref>
[[محمد بن عبدالوهاب]] نیز، بر این نظر است که [[کافران]] عصر رسول خدا{{صل}} به [[توحید ربوبی]] اقرار داشتند و [[گواهی]] می‌دادند که [[خداوند]] [[خالق]]، [[رازق]]، زنده کننده و میراننده و [[مدبر]] همه [[آفرینش]] است: {{متن قرآن|قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ}}<ref>«بگو چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌رساند یا کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد و چه کسی امر (آفرینش) را کارسازی  می‌کند؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو پس آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره یونس، آیه ۳۱.</ref> با این حال، این اقرار موجب وارد شدن آنها در قلمرو [[اسلام]] نشد و آنها را در شمار [[مسلمانان]] قرار نداد، از همین رو رسول خدا{{صل}} با آنها جنگید و [[اموال]] و خونشان را [[مباح]] ساخت.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۱۰۹ - ۱۱۰. </ref> این دیدگاه که مشرکان [[دوره جاهلی]] تنها در [[عبودیت]] [[شرک]] ورزیده و در ربوبیت [[موحد]] بوده‌اند، با [[آیات]] و گزارش‌ها و [[روایات]] [[تاریخی]] ناسازگار است، چنان‌که [[ابن تیمیه]] خود در توضیح شرک الوهی، ترس و امید را مقارن [[شرک عبادی]] قرار داده است <ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۹۲. </ref> که نشان می‌دهد [[مشرکان]]، [[شرک]] در [[ربوبیت]] هم داشته‌اند. از [[آیات]] پرشماری که ذیل عنوان "پیوند [[شرک عبادی]] و [[ربوبی]]" در همین مقاله ارائه شد، به روشنی استفاده می‌شود که شرک عبادی مشرکان، برخاسته از [[شرک]] ربوبی آنها بوده است؛ برای نمونه: {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.</ref>.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۳۰۶. </ref>؛ {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.</ref>.<ref>فتح القدیر، ج ۳، ص۴۱۳. </ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند ، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.</ref><ref>التحریر و التنویر، ج۲۰، ص۱۴۸. </ref> این آیات به وضوح دلالت دارند که مشرکان با غرض کسب [[نصرت]]، [[عزّت]] و روزی به [[عبادت بت‌ها]] می‌پرداختند و برای [[بت‌ها]] اثرگذاری در امور عالم قائل بودند، از همین رو براساس آیاتی دیگر آنها [[رسول خدا]]{{صل}} را از آسیب و [[خشم]] بت‌ها می‌ترساندند: {{متن قرآن|أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ}}<ref>«آیا خداوند بنده خویش را بسنده نیست؟ و تو را از کسانی  جز او می‌ترسانند و هر کس را خداوند گمراه گذارد رهنمونی نخواهد داشت» سوره زمر، آیه ۳۶.</ref><ref> تفسیر مراغی، ج۲۴، ص۷. </ref> و در [[مقام]] [[اهانت]] به رسول خدا{{صل}} می‌گفتند که برخی از [[خدایان]] ما به تو ضرر رسانده و عقلت را ربوده‌اند: {{متن قرآن|إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«ما جز این نمی‌گوییم که یکی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده است ؛ گفت: من خداوند را گواه می‌گیرم و (شما نیز) گواه باشید که من از شرکی که در برابر او  می‌ورزید، بیزارم» سوره هود، آیه ۵۴.</ref> گزارش [[مورخان]] هم مؤید این نظر است: ابن هشام از برخی [[عالمان]] گزارش کرده است که [[عمرو]] بن لُحَیّ (نخستین کسی که [[بت‌پرستی]] را در [[جزیرة العرب]] رواج داد) در مسیر خود از [[مکه]] به [[شام]] در [[سرزمین]] عمالقه بت‌پرستی آنان را دید. وقتی از آنان درباره [[حقیقت]] بت‌پرستی پرسید، به او گفتند که اینها بت‌هایی‌اند که آنها را می‌پرستیم و از آنها [[باران]] می‌خواهیم و آنها برای ما باران می‌فرستند و [[یاری]] می‌طلبیم و آنها ما را یاری می‌کنند. عمرو از آنان بتی‌ طلبید و عمالقه به او [[بت]] "هُبَل" را دادند. عمرو آن را به مکه آورد و [[مردم]] را به [[عبادت]] آن فراخواند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۷۷. </ref> سهیلی<ref> الروض الانف، ج۱، ص۱۰۵. </ref> و ازرقی <ref> اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۶. </ref> نیز از [[ترویج]] [[بت‌پرستی]] از سوی [[عمرو بن لحی]] گزارش‌هایی آورده‌اند؛ همچنین براساس روایتی، ضمام بن [[ثعلبه]] هنگامی که از نزد [[رسول خدا]] بیرون آمد و بر قومش وارد شد، در نخستین [[اقدام]] به [[ناسزاگویی]] به [[لات]] و عزّی پرداخت. قومش او را از این کار بازداشتند و به او گفتند از بَرَص و [[جذام]] و [[جنون]] بترس. او گفت به [[خدا]] [[سوگند]]، لات و عزّی به شما سود و زیانی نمی‌رسانند.<ref>المستدرک، ج۳، ص۵۴. </ref> جوادعلی که [[تاریخ]] [[عرب پیش از اسلام]] را از نسب‌شناسان، [[مورخان]] و [[سیره‌نویسان]] معتبری، چون [[محمد بن اسحاق]]، کلبی و ابن حبیب [[بغدادی]] نقل کرده است، درباره [[بت‌پرستان]] [[عصر جاهلی]] بر این نظر است که آنان [[بت‌ها]] را [[حافظ]] و حامی [[قبیله]] می‌دانستند و [[اهل]] قبیله بت‌ها را در [[جنگ‌ها]] و سفرها همراه می‌بردند تا از [[یاری]] آنها بهره‌مند و از گزند [[دشمنان]] قبیله در [[امان]] باشند.<ref>المفصل، ج۱۱، ص۶۴. </ref> اما در خصوص آیاتی که براساس آنها [[مشرکان]]، [[خلق]] و [[تدبیر]] عالم را به [[اللّه]] نسبت می‌دهند: {{متن قرآن|لَيَقُولُنَّ اللَّهُ}}<ref> سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> یا {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ لِلَّهِ }}<ref> سوره مؤمنون، آیه ۸۵.</ref>. برخی گفته‌اند این پاسخِ [[باطن]] و [[فطرت]] آنهاست؛ زیرا فطرت و [[سرشت]] [[انسان‌ها]] به [[نیکی]] تشخیص می‌دهد که همه امور در دست خدایند. تعبیر {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ لِلَّهِ }}<ref> سوره مؤمنون، آیه ۸۵.</ref> را نیز شاهدی بر این مطلب گرفته‌اند که آنها اگر [[تأمل]] کرده و به فطرت خویش مراجعه کنند، چنین پاسخی می‌دهند.<ref> تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵. </ref> روایتی از رسول خدا{{صل}} که [[امام باقر]]{{ع}} [[راوی]] آن است همین برداشت را [[تأیید]] می‌کند. براساس این [[روایت]]، رسول خدا{{صل}} با استناد به این [[آیه]] پذیرش [[خالقیت]] خدا از سوی مشرکان را ناظر به فطرت آنها می‌داند.<ref>الکافی، ج۲، ص۱۲. </ref> [[قرطبی]] [[اقرار]] مشرکان را به [[فکر]] و [[انصاف]] موکول کرده است. او جمله {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ لِلَّهِ }}<ref> سوره مؤمنون، آیه ۸۵.</ref> را به {{عربی|"فسيقولون هو لله إن فكّروا وأنصفوا"}} [[تفسیر]] کرده است.<ref>تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵. </ref> به گفته [[ابن جوزی]]، با وجود گزارش چنین جوابی از سوی مشرکان، ظاهر [[کلام خداوند]] این است که آنان در هیچ چیز [[موحد]] نبوده‌اند.<ref> زاد المسیر، ج۴، ص۲۲. </ref> [[بیضاوی]] و شوکانی نیز گفته‌اند که آنان جز این اعتراف چاره‌ای ندارند؛ زیرا [[عقل]] [[سلیم]] با کمترین [[تأمل]] آنان را به [[اقرار]] [[توحید در خالقیت]] وا می‌دارد.<ref>فتح القدیر، ج۲، ص۵۰۴؛ نیز نک: تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۴۳۳. </ref>


از [[کلام]] [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] استفاده می‌شود که گرچه مشرکانی براساس این آیه اصل [[خالقیت]] و [[ربوبیت]] کلی [[خدا]] را پذیرفته بودند، با این حال متناسب با نیازها و اولویت‌های خود به [[خدایان]] دیگری نیز در [[تدبیر]] برخی [[شئون]] عالم [[معتقد]] بودند و آیه درصدد است که [[مشرکان]] را به پذیرش [[توحید در ربوبیت]] و [[عبادت]] وادارد و جمله‌های {{متن قرآن|أَفَلَا تَتَّقُونَ}} و{{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ}}<ref>«این است خداوند پروردگار راستین شما » سوره یونس، آیه ۳۲.</ref> بر این مطلب دلالت دارند.<ref> المیزان، ج۱۰، ص۵۰ - ۵۳. </ref> به هر تقدیر، قاطبه [[دانشمندان]] [[فریقین]]، دیدگاه انطباق [[آیات]] مربوط به مشرکان را بر [[مسلمانان]]، برآمده از [[جهل]] و [[افراط]] برشمرده و آن را با آموزه‌های [[قطعی]] [[اسلام]]، مانند [[حرمت]] [[تکفیر]] مسلمانان، ناسازگار دانسته‌اند.<ref>الاغاثه، ص۳۱ - ۳۲. </ref> از [[آیات قرآن کریم]]، که [[باورها]] و [[اعمال]] مشرکان مقارن [[نزول قرآن]] را گزارش کرده‌اند برمی‌آید که [[شرک]] آنان و خواندن خدایان و [[بت‌ها]] از سوی آنان به گونه‌ای است که هیچ [[ارتباط]] و سنخیتی با خواندن [[اولیای الهی]] از سوی مسلمانان ندارد؛ از جمله در آیه {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و برای من، در دودمانم شایستگی نه که من به سوی تو بازگشته‌ام و من از فرمانبردارانم» سوره احقاف، آیه ۱۵.</ref> مشرکان را به سبب خواندن بت‌ها به جای خدا [[گمراهی]] معرفی کرده است:{{متن قرآن|وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ}}<ref>«و گمراه‌تر از آن کس که به جای خداوند چیزی را (به پرستش) می‌خواند که تا رستخیز پاسخ او را نخواهد داد، کیست؟ و آنان از خواندن اینان بی‌خبرند» سوره احقاف، آیه ۵.</ref> نیز از آیات فراوان دیگری که همین محتوا را دارند استفاده می‌شود که مشرکان نگاه استقلالی به وسایط و آلهه خود داشته‌اند. تعبیر {{متن قرآن|مِنْ دُونِ اللَّهِ}} در این آیه و آیات فراوان دیگر بیانگر این [[واقعیت]] است.
از [[کلام]] [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] استفاده می‌شود که گرچه مشرکانی براساس این آیه اصل [[خالقیت]] و [[ربوبیت]] کلی [[خدا]] را پذیرفته بودند، با این حال متناسب با نیازها و اولویت‌های خود به [[خدایان]] دیگری نیز در [[تدبیر]] برخی [[شئون]] عالم [[معتقد]] بودند و آیه درصدد است که [[مشرکان]] را به پذیرش [[توحید در ربوبیت]] و [[عبادت]] وادارد و جمله‌های {{متن قرآن|أَفَلَا تَتَّقُونَ}} و{{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ}}<ref>«این است خداوند پروردگار راستین شما» سوره یونس، آیه ۳۲.</ref> بر این مطلب دلالت دارند.<ref> المیزان، ج۱۰، ص۵۰ - ۵۳. </ref> به هر تقدیر، قاطبه [[دانشمندان]] [[فریقین]]، دیدگاه انطباق [[آیات]] مربوط به مشرکان را بر [[مسلمانان]]، برآمده از [[جهل]] و [[افراط]] برشمرده و آن را با آموزه‌های [[قطعی]] [[اسلام]]، مانند [[حرمت]] [[تکفیر]] مسلمانان، ناسازگار دانسته‌اند.<ref>الاغاثه، ص۳۱ - ۳۲. </ref> از [[آیات قرآن کریم]]، که [[باورها]] و [[اعمال]] مشرکان مقارن [[نزول قرآن]] را گزارش کرده‌اند برمی‌آید که [[شرک]] آنان و خواندن خدایان و [[بت‌ها]] از سوی آنان به گونه‌ای است که هیچ [[ارتباط]] و سنخیتی با خواندن [[اولیای الهی]] از سوی مسلمانان ندارد؛ از جمله در آیه {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و برای من، در دودمانم شایستگی نه که من به سوی تو بازگشته‌ام و من از فرمانبردارانم» سوره احقاف، آیه ۱۵.</ref> مشرکان را به سبب خواندن بت‌ها به جای خدا [[گمراهی]] معرفی کرده است:{{متن قرآن|وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ}}<ref>«و گمراه‌تر از آن کس که به جای خداوند چیزی را (به پرستش) می‌خواند که تا رستخیز پاسخ او را نخواهد داد، کیست؟ و آنان از خواندن اینان بی‌خبرند» سوره احقاف، آیه ۵.</ref> نیز از آیات فراوان دیگری که همین محتوا را دارند استفاده می‌شود که مشرکان نگاه استقلالی به وسایط و آلهه خود داشته‌اند. تعبیر {{متن قرآن|مِنْ دُونِ اللَّهِ}} در این آیه و آیات فراوان دیگر بیانگر این [[واقعیت]] است.


همچنین [[خداوند]]، مسلمانان را از [[سبّ]] خدایان مشرکان، [[نهی]] کرده است؛ زیرا موجب می‌شود آنها هم از روی جهل خدا را [[دشنام]] دهند: {{متن قرآن|وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراسته‌ایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام می‌داده‌ا» سوره انعام، آیه ۱۰۸.</ref> جرئت [[مشرکان]] بر چنین اقدامی، بیانگر این [[حقیقت]] است که آنان برای [[خدایان]] خود، [[منزلت]] و جایگاهی [[برتر]] از [[خدا]] قائل‌اند و برای [[حفظ حرمت]] آنها حاضرند به خدا هم [[دشنام]] دهند، از همین‌رو، این ادعای مشرکان که ما خدایان را با غرض نزدیک شدن به [[اللّه]] [[عبادت]] می‌کنیم: {{متن قرآن|أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ}}<ref>«آگاه باش که دین ناب، از آن خداوند است و خداوند میان آنان که به جای او سرورانی گرفته‌اند (و می‌گویند) ما اینان را جز برای آنکه ما را به خداوند، نیک نزدیک گردانند نمی‌پرستیم، در آنچه اختلاف می‌ورزند داوری خواهد کرد؛ خداوند کسی را که دروغگوی بسیار ناسپاس است راهنمایی نمی‌کند» سوره زمر، آیه ۳.</ref> [[دروغین]] بوده و عبادت آنها برخاسته از [[اعتقاد]] به [[ربوبیت]] و [[خالقیت]] استقلالی خدایان بوده است. بخش پایانی همین [[آیه]] نیز بر [[دروغگو]] بودن مشرکان تأکید کرده است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ}}. در حقیقت، هنگامی که مشرکان در برابر احتجاج‌های [[رسول خدا]]{{صل}}پاسخی نداشتند مجبور شدند چنین ادعای دروغینی داشته باشند.<ref>الاغاثه، ص۳۲؛ تصحیح المفاهیم، ص۶۳ - ۶۶. </ref> دلیل [[دروغ]] بودن این ادعا آن است که آنان از [[سجده]] بر [[خداوند]] [[رحمان]] سرباززدند و رسول خدا{{صل}} را به سبب [[فرمان]] به سجده [[نکوهش]] کردند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا}}<ref>«و چون به آنان گویند: به (خداوند) بخشنده سجده برید می‌گویند: (خداوند) بخشنده چیست؟» سوره فرقان، آیه ۶۰.</ref> در [[نقد]] دیدگاه [[وهابیان]] در تفاوت [[عقیده]] مشرکان و [[مؤمنان]] گفته‌اند که قطعاً مؤمنان [[انبیا]] و [[اولیا]] را خدا و [[شریک]] خدا قرار نداده‌اند، بلکه معتقدند آنان [[بندگان خدا]] و مخلوق اویند و آنان را [[خالق]] چیزی و [[مالک]] نفع و ضرر و [[شایسته]] عبادت نمی‌دانند، بلکه قصد مؤمنان [[تبرک]] به آنهاست، از این‌رو که آنان [[دوستان]] خدا، [[مقربان]] درگاه او و برگزیدگان‌اند و برپایه [[ادله]] فراوانی، خدا به [[برکت]] آنان به بندگانش رحم می‌کند. پس اعتقاد [[مسلمانان]] این است که خالق [[نافع]] و ضار تنها خدای یگانه است و هرگز کسی جز خدا [[استحقاق عبادت]] و تأثیری در عالم ندارد؛ ولی مشرکان براساس [[آیات]]، [[بت‌ها]] را خدای خود و شایسته عبادت می‌دانستند. {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.</ref>، {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.</ref>
همچنین [[خداوند]]، مسلمانان را از [[سبّ]] خدایان مشرکان، [[نهی]] کرده است؛ زیرا موجب می‌شود آنها هم از روی جهل خدا را [[دشنام]] دهند: {{متن قرآن|وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراسته‌ایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام می‌داده‌ا» سوره انعام، آیه ۱۰۸.</ref> جرئت [[مشرکان]] بر چنین اقدامی، بیانگر این [[حقیقت]] است که آنان برای [[خدایان]] خود، [[منزلت]] و جایگاهی [[برتر]] از [[خدا]] قائل‌اند و برای [[حفظ حرمت]] آنها حاضرند به خدا هم [[دشنام]] دهند، از همین‌رو، این ادعای مشرکان که ما خدایان را با غرض نزدیک شدن به [[اللّه]] [[عبادت]] می‌کنیم: {{متن قرآن|أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ}}<ref>«آگاه باش که دین ناب، از آن خداوند است و خداوند میان آنان که به جای او سرورانی گرفته‌اند (و می‌گویند) ما اینان را جز برای آنکه ما را به خداوند، نیک نزدیک گردانند نمی‌پرستیم، در آنچه اختلاف می‌ورزند داوری خواهد کرد؛ خداوند کسی را که دروغگوی بسیار ناسپاس است راهنمایی نمی‌کند» سوره زمر، آیه ۳.</ref> [[دروغین]] بوده و عبادت آنها برخاسته از [[اعتقاد]] به [[ربوبیت]] و [[خالقیت]] استقلالی خدایان بوده است. بخش پایانی همین [[آیه]] نیز بر [[دروغگو]] بودن مشرکان تأکید کرده است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ}}. در حقیقت، هنگامی که مشرکان در برابر احتجاج‌های [[رسول خدا]]{{صل}}پاسخی نداشتند مجبور شدند چنین ادعای دروغینی داشته باشند.<ref>الاغاثه، ص۳۲؛ تصحیح المفاهیم، ص۶۳ - ۶۶. </ref> دلیل [[دروغ]] بودن این ادعا آن است که آنان از [[سجده]] بر [[خداوند]] [[رحمان]] سرباززدند و رسول خدا{{صل}} را به سبب [[فرمان]] به سجده [[نکوهش]] کردند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا}}<ref>«و چون به آنان گویند: به (خداوند) بخشنده سجده برید می‌گویند: (خداوند) بخشنده چیست؟» سوره فرقان، آیه ۶۰.</ref> در [[نقد]] دیدگاه [[وهابیان]] در تفاوت [[عقیده]] مشرکان و [[مؤمنان]] گفته‌اند که قطعاً مؤمنان [[انبیا]] و [[اولیا]] را خدا و [[شریک]] خدا قرار نداده‌اند، بلکه معتقدند آنان [[بندگان خدا]] و مخلوق اویند و آنان را [[خالق]] چیزی و [[مالک]] نفع و ضرر و [[شایسته]] عبادت نمی‌دانند، بلکه قصد مؤمنان [[تبرک]] به آنهاست، از این‌رو که آنان [[دوستان]] خدا، [[مقربان]] درگاه او و برگزیدگان‌اند و برپایه [[ادله]] فراوانی، خدا به [[برکت]] آنان به بندگانش رحم می‌کند. پس اعتقاد [[مسلمانان]] این است که خالق [[نافع]] و ضار تنها خدای یگانه است و هرگز کسی جز خدا [[استحقاق عبادت]] و تأثیری در عالم ندارد؛ ولی مشرکان براساس [[آیات]]، [[بت‌ها]] را خدای خود و شایسته عبادت می‌دانستند. {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.</ref>، {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا}}<ref>«و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.</ref>
خط ۳۶۵: خط ۳۶۵:
در [[منطق قرآن کریم]]، [[خدا]] معیار [[دوستی‌ها]] و دشمنی‌هاست. بر اساس همین اصل، در منظومه [[تعالیم اسلامی]] دو مفهوم "[[تولّی]]"، یعنی [[دوستی با خدا]] و با [[دوستان]] خدا شامل [[پیامبران]]، [[اوصیا]]، [[اولیای الهی]] و [[مؤمنان]] و "[[تبرّی]]"، یعنی [[دشمنی با دشمنان خدا]] و [[دشمنان]] دوستان خدا شکل گرفته است.<ref> المیزان، ج۵، ص۱۹۶؛ صراط النجاه، ج۳، ص۴۵۲. </ref> از نظر [[قرآن]]، [[ایمان به خدا]] و [[پیامبر]] با [[دوستی]] با [[دشمنان خدا]] ناسازگار است: {{متن قرآن|وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ}}<ref>«و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه به سوی او فرو فرستاده شده است ایمان می‌داشتند آنان را  سرور  نمی‌گرفتند اما بسیاری از ایشان نافرمانند» سوره مائده، آیه ۸۱.</ref> بر پایه روایتی، [[رسول خدا]]{{صل}}ضمن تأکید بر اهمیت فرایضی مانند [[نماز]]، [[روزه]]، [[جهاد]] و [[حج]]، محکم‌ترین دستگیره [[ایمان]] را دوستی و [[دشمنی]] در [[راه خدا]] و [[دوست داشتن]] خدا و [[بیزاری از دشمنان]] خدا برشمرده است؛<ref>الکافی، ج۲، ص۱۲۵. </ref> نیز بر اساس روایتی، [[دین]] چیزی جز حُب و [[بغض]] نیست.<ref> تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۶۷؛ کنزالعمال، ج۳، ص۴۷۶. </ref> برائت از مشرکان در قلمرو مفهومیِ تبرّی جای می‌گیرد و از آن اخصّ است. تبرّی و برائت اگرچه به لحاظ الزامات عملی آن از [[فروع]] شمرده شده، پیش از آنکه جنبه [[فقهی]] داشته باشد، [[صبغه]] [[اعتقادی]] دارد؛ زیرا از [[لوازم ایمان]] شمرده شده است. از سوی دیگر، ابراز [[بیزاری]]، اجتناب و [[گسستن]] پیوندها که در جنبه عملی [[برائت]] لازم است، موجب جدایی صفوف [[موحدان]] از [[مشرکان]] و تمایز آنها شده و به بعد [[اجتماعی]] [[برائت]] اهمیت داده است.
در [[منطق قرآن کریم]]، [[خدا]] معیار [[دوستی‌ها]] و دشمنی‌هاست. بر اساس همین اصل، در منظومه [[تعالیم اسلامی]] دو مفهوم "[[تولّی]]"، یعنی [[دوستی با خدا]] و با [[دوستان]] خدا شامل [[پیامبران]]، [[اوصیا]]، [[اولیای الهی]] و [[مؤمنان]] و "[[تبرّی]]"، یعنی [[دشمنی با دشمنان خدا]] و [[دشمنان]] دوستان خدا شکل گرفته است.<ref> المیزان، ج۵، ص۱۹۶؛ صراط النجاه، ج۳، ص۴۵۲. </ref> از نظر [[قرآن]]، [[ایمان به خدا]] و [[پیامبر]] با [[دوستی]] با [[دشمنان خدا]] ناسازگار است: {{متن قرآن|وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ}}<ref>«و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه به سوی او فرو فرستاده شده است ایمان می‌داشتند آنان را  سرور  نمی‌گرفتند اما بسیاری از ایشان نافرمانند» سوره مائده، آیه ۸۱.</ref> بر پایه روایتی، [[رسول خدا]]{{صل}}ضمن تأکید بر اهمیت فرایضی مانند [[نماز]]، [[روزه]]، [[جهاد]] و [[حج]]، محکم‌ترین دستگیره [[ایمان]] را دوستی و [[دشمنی]] در [[راه خدا]] و [[دوست داشتن]] خدا و [[بیزاری از دشمنان]] خدا برشمرده است؛<ref>الکافی، ج۲، ص۱۲۵. </ref> نیز بر اساس روایتی، [[دین]] چیزی جز حُب و [[بغض]] نیست.<ref> تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۶۷؛ کنزالعمال، ج۳، ص۴۷۶. </ref> برائت از مشرکان در قلمرو مفهومیِ تبرّی جای می‌گیرد و از آن اخصّ است. تبرّی و برائت اگرچه به لحاظ الزامات عملی آن از [[فروع]] شمرده شده، پیش از آنکه جنبه [[فقهی]] داشته باشد، [[صبغه]] [[اعتقادی]] دارد؛ زیرا از [[لوازم ایمان]] شمرده شده است. از سوی دیگر، ابراز [[بیزاری]]، اجتناب و [[گسستن]] پیوندها که در جنبه عملی [[برائت]] لازم است، موجب جدایی صفوف [[موحدان]] از [[مشرکان]] و تمایز آنها شده و به بعد [[اجتماعی]] [[برائت]] اهمیت داده است.


[[قرآن کریم]] در آیاتی پرشمار به موضوع [[برائت از مشرکان]] پرداخته است. یکی از محوری‌ترین [[آیات]] برائت از مشرکان، [[آیه]] {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref> است. بر اساس این آیه، [[ابراهیم]]{{ع}} که در متون [[اسلامی]] قهرمان [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[شرک]] دانسته شده و نیز [[پیروان]] او، در موضوع برائت از مشرکان، [[اسوه]] و الگوی [[مؤمنان]] معرفی شده‌اند. بر بی‌زاریشان از مشرکان، با تعابیر {{متن قرآن|إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ}}، {{متن قرآن|كَفَرْنَا بِكُمْ}} و {{متن قرآن|وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ}} تأکید شده و به استمرار این برائت تا [[زمان]] [[آلوده]] بودن مشرکان به شرک تصریح شده است؛ همچنین ابراهیم{{ع}} از معبودهای مشرکان [[اعلام بیزاری]] و راه خود را از مشرکان جدا کرده است: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.</ref>، {{متن قرآن|إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«من با درستی آیین  روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.</ref> از آنجا که مفهوم برائت بر مدار [[دشمنی با خدا]] [[استوار]] است، به محض روشن شدن دشمنی با خدا، ابراز برائت لازم می‌شود، چنان‌که ابراهیم{{ع}} از [[آزر]] اعلام بیزاری کرد: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش  جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref>، {{متن قرآن|وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا}}<ref>«و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید کناره می‌جویم و پروردگارم را می‌خوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور  نباشم» سوره مریم، آیه ۴۸.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا}}<ref>«پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.</ref> روی گرداندن و [[کناره‌گیری]] ابراهیم{{ع}} از [[خدایان دروغین]] و مشرکان را با واژه "اعتزال" گزارش کرده است. [[برائت]] و رویگردانی [[اصحاب کهف]] از [[مشرکان]] [[زمان]] خود نیز با تعبیر "اعتزال" گزارش شده است: {{متن قرآن|وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ }}<ref>«و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند می‌پرستند کناره جستید» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} بر اساس [[وحی الهی]] [[وظیفه]] داشت از مشرکان روی برگرداند: {{متن قرآن|اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«از آنچه به تو از سوی پروردگارت وحی می‌شود پیروی کن! هیچ خدایی جز او نیست و از مشرکان روی بگردان» سوره انعام، آیه ۱۰۶.</ref> از آنجا که [[پیوندهای خویشاوندی]] و [[ارتباطات]] [[عاطفی]] میان [[خویشاوندان]] می‌تواند تهدیدی برای [[برائت]] به شمار آید و زمینه‌ای برای علاقه‌مندی و [[دوستی]] فراهم کند، [[قرآن کریم]] هشدار داده است که نباید [[مؤمنان]] با [[دشمنان خدا]] و [[پیامبر]] [[دوستی]] کنند، هرچند این [[دشمنان]] [[پدران]]، [[برادران]] یا خویشاوندان آنان باشند: {{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> در این [[آیه]]، [[حکم]] [[حرمت]] دوستی بر [[وصف]] {{متن قرآن|مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ}} تعلیق شده و بدین معناست که حرمت دوستی در صورتی است که دوستی با مشرکان به علت [[دشمنی]] آنان با [[خدا]] و [[رسول]] شکل بگیرد، از این رو با [[رفتار نیک]] با [[والدین]] [[مشرک]] [[سازگاری]] دارد: {{متن قرآن|وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا}}<ref>«در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن » سوره لقمان، آیه ۱۵.</ref> بنابراین، با وجود [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[غفلت]] نورزیدن از [[مکر]] آنها، [[مسلمان]] می‌تواند نسبت به غیر مسلمان و از جمله مشرک [[نیکی]] و با وی به [[عدالت]] [[رفتار]] کند: {{متن قرآن|لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}<ref>«خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.</ref> بارزترین و شدیدترین [[آیات]] برائت از مشرکان که به صورت عام، صریح و رسمی اعلام شد، آیات نخست [[سوره توبه]] نازل شده در [[سال نهم هجری]] است که به دست [[علی]]{{ع}} در [[روز عید قربان]] و در [[منا]] به [[مشرکان]] اعلام شد.
[[قرآن کریم]] در آیاتی پرشمار به موضوع [[برائت از مشرکان]] پرداخته است. یکی از محوری‌ترین [[آیات]] برائت از مشرکان، [[آیه]] {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref> است. بر اساس این آیه، [[ابراهیم]]{{ع}} که در متون [[اسلامی]] قهرمان [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[شرک]] دانسته شده و نیز [[پیروان]] او، در موضوع برائت از مشرکان، [[اسوه]] و الگوی [[مؤمنان]] معرفی شده‌اند. بر بی‌زاریشان از مشرکان، با تعابیر {{متن قرآن|إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ}}، {{متن قرآن|كَفَرْنَا بِكُمْ}} و {{متن قرآن|وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ}} تأکید شده و به استمرار این برائت تا [[زمان]] [[آلوده]] بودن مشرکان به شرک تصریح شده است؛ همچنین ابراهیم{{ع}} از معبودهای مشرکان [[اعلام بیزاری]] و راه خود را از مشرکان جدا کرده است: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.</ref>، {{متن قرآن|إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«من با درستی آیین  روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.</ref> از آنجا که مفهوم برائت بر مدار [[دشمنی با خدا]] [[استوار]] است، به محض روشن شدن دشمنی با خدا، ابراز برائت لازم می‌شود، چنان‌که ابراهیم{{ع}} از [[آزر]] اعلام بیزاری کرد: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش  جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref>، {{متن قرآن|وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا}}<ref>«و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید کناره می‌جویم و پروردگارم را می‌خوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور  نباشم» سوره مریم، آیه ۴۸.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا}}<ref>«پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.</ref> روی گرداندن و [[کناره‌گیری]] ابراهیم{{ع}} از [[خدایان دروغین]] و مشرکان را با واژه "اعتزال" گزارش کرده است. [[برائت]] و رویگردانی [[اصحاب کهف]] از [[مشرکان]] [[زمان]] خود نیز با تعبیر "اعتزال" گزارش شده است: {{متن قرآن|وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ }}<ref>«و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند می‌پرستند کناره جستید» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} بر اساس [[وحی الهی]] [[وظیفه]] داشت از مشرکان روی برگرداند: {{متن قرآن|اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«از آنچه به تو از سوی پروردگارت وحی می‌شود پیروی کن! هیچ خدایی جز او نیست و از مشرکان روی بگردان» سوره انعام، آیه ۱۰۶.</ref> از آنجا که [[پیوندهای خویشاوندی]] و [[ارتباطات]] [[عاطفی]] میان [[خویشاوندان]] می‌تواند تهدیدی برای [[برائت]] به شمار آید و زمینه‌ای برای علاقه‌مندی و [[دوستی]] فراهم کند، [[قرآن کریم]] هشدار داده است که نباید [[مؤمنان]] با [[دشمنان خدا]] و [[پیامبر]] [[دوستی]] کنند، هرچند این [[دشمنان]] [[پدران]]، [[برادران]] یا خویشاوندان آنان باشند: {{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> در این [[آیه]]، [[حکم]] [[حرمت]] دوستی بر [[وصف]] {{متن قرآن|مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ}} تعلیق شده و بدین معناست که حرمت دوستی در صورتی است که دوستی با مشرکان به علت [[دشمنی]] آنان با [[خدا]] و [[رسول]] شکل بگیرد، از این رو با [[رفتار نیک]] با [[والدین]] [[مشرک]] [[سازگاری]] دارد: {{متن قرآن|وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا}}<ref>«در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن» سوره لقمان، آیه ۱۵.</ref> بنابراین، با وجود [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[غفلت]] نورزیدن از [[مکر]] آنها، [[مسلمان]] می‌تواند نسبت به غیر مسلمان و از جمله مشرک [[نیکی]] و با وی به [[عدالت]] [[رفتار]] کند: {{متن قرآن|لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}<ref>«خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.</ref> بارزترین و شدیدترین [[آیات]] برائت از مشرکان که به صورت عام، صریح و رسمی اعلام شد، آیات نخست [[سوره توبه]] نازل شده در [[سال نهم هجری]] است که به دست [[علی]]{{ع}} در [[روز عید قربان]] و در [[منا]] به [[مشرکان]] اعلام شد.


این [[سوره]] به سبب شروع با جمله {{متن قرآن|بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ}}<ref>«(این) بیزاری خداوند و پیامبر اوست» سوره توبه، آیه ۱.</ref> [[سوره]] "[[برائت]]" نیز نامیده شده است. آغاز نشدن این سوره با {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> بر شدّت برائت افزوده است. [[آیه]] نخست سوره اگرچه مشتمل بر برائت [[خدا]] و پیامبرش از مشرکان [[پیمان‌شکن]] است، در آیه سوم به صورت عام {{متن قرآن|وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ}}<ref>«و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او » سوره توبه، آیه ۳.</ref> همه مشرکان را شامل می‌شود.<ref> المیزان، ج۹، ص۱۴۹. </ref> به رغم این برائت، [[قرآن]] [[التزام]] به پیمان‌هایی را که با مشرکان منعقد شده لازم می‌داند و تا به سرآمدن [[زمان]] [[پیمان]]، تعرّض به آن را جایز نمی‌داند: {{متن قرآن|بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ فَسِيحُواْ فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ  وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ }}<ref>«(این) بیزاری خداوند و پیامبر اوست از مشرکانی که با آنان پیمان بسته‌اید چهار ماه در این سرزمین (آزاد) بگردید و بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد و خداوند رسواگر کافران است. و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است  و اگر روی بگردانید بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد و کافران را به عذابی دردناک نوید ده!  مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بسته‌اید سپس چیزی از (پیمان) شما نکاسته‌اند و در برابر شما از کسی پشتیبانی نکرده‌اند؛ پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید؛ بی‌گمان خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد. و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید؛ و اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند آزادشان بگذارید که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱-۵.</ref> اعزام [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} از [[مدینه]] با شتر مخصوص [[رسول خدا]]{{صل}}برای بازستاندن [[آیات برائت]] از [[ابوبکر]] و نیز تأکید رسول خدا{{صل}}بر [[ابلاغ]] این [[آیات]] به دست [[علی]]{{ع}} در موسم [[حج]]، نشان اهمیت [[برائت از مشرکان]] است.<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۶ - ۸. </ref> از این آیات برمی‌آید که [[هدف]] نهاییِ ساختن بیت‌اللّه، رسیدن به [[توحید]] است و دستیابی به توحید [[ناب]] بدون [[تبرّی]] تام از هر [[شرک]] و [[انزجار]] از هر [[مشرک]]، شدنی نیست.<ref>صهبای حج، ص۱۲۶. </ref> برائت از مشرکان و شدّت برخورد با آنان نباید موجب شود [[فرصت]] شنیدن سخن[[حق]] و [[دعوت]] [[اسلام]] از آنها دریغ شود؛ زیرا همه این اقدام‌ها برای این است که آنها از [[گمراهی]] [[نجات]] یابند و به راه صحیح و مستقیم [[هدایت]] شوند. بنابراین اگر مشرکی [[امان]] خواست باید به او [[امان]] داد تا [[کلام خدا]] را بشنود و سپس او را به مکان امنش بازگرداند:{{متن قرآن|وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.</ref>.
این [[سوره]] به سبب شروع با جمله {{متن قرآن|بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ}}<ref>«(این) بیزاری خداوند و پیامبر اوست» سوره توبه، آیه ۱.</ref> [[سوره]] "[[برائت]]" نیز نامیده شده است. آغاز نشدن این سوره با {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> بر شدّت برائت افزوده است. [[آیه]] نخست سوره اگرچه مشتمل بر برائت [[خدا]] و پیامبرش از مشرکان [[پیمان‌شکن]] است، در آیه سوم به صورت عام {{متن قرآن|وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ}}<ref>«و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او» سوره توبه، آیه ۳.</ref> همه مشرکان را شامل می‌شود.<ref> المیزان، ج۹، ص۱۴۹. </ref> به رغم این برائت، [[قرآن]] [[التزام]] به پیمان‌هایی را که با مشرکان منعقد شده لازم می‌داند و تا به سرآمدن [[زمان]] [[پیمان]]، تعرّض به آن را جایز نمی‌داند: {{متن قرآن|بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ فَسِيحُواْ فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ  وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ }}<ref>«(این) بیزاری خداوند و پیامبر اوست از مشرکانی که با آنان پیمان بسته‌اید چهار ماه در این سرزمین (آزاد) بگردید و بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد و خداوند رسواگر کافران است. و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است  و اگر روی بگردانید بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد و کافران را به عذابی دردناک نوید ده!  مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بسته‌اید سپس چیزی از (پیمان) شما نکاسته‌اند و در برابر شما از کسی پشتیبانی نکرده‌اند؛ پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید؛ بی‌گمان خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد. و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید؛ و اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند آزادشان بگذارید که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱-۵.</ref> اعزام [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} از [[مدینه]] با شتر مخصوص [[رسول خدا]]{{صل}}برای بازستاندن [[آیات برائت]] از [[ابوبکر]] و نیز تأکید رسول خدا{{صل}}بر [[ابلاغ]] این [[آیات]] به دست [[علی]]{{ع}} در موسم [[حج]]، نشان اهمیت [[برائت از مشرکان]] است.<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۶ - ۸. </ref> از این آیات برمی‌آید که [[هدف]] نهاییِ ساختن بیت‌اللّه، رسیدن به [[توحید]] است و دستیابی به توحید [[ناب]] بدون [[تبرّی]] تام از هر [[شرک]] و [[انزجار]] از هر [[مشرک]]، شدنی نیست.<ref>صهبای حج، ص۱۲۶. </ref> برائت از مشرکان و شدّت برخورد با آنان نباید موجب شود [[فرصت]] شنیدن سخن[[حق]] و [[دعوت]] [[اسلام]] از آنها دریغ شود؛ زیرا همه این اقدام‌ها برای این است که آنها از [[گمراهی]] [[نجات]] یابند و به راه صحیح و مستقیم [[هدایت]] شوند. بنابراین اگر مشرکی [[امان]] خواست باید به او [[امان]] داد تا [[کلام خدا]] را بشنود و سپس او را به مکان امنش بازگرداند:{{متن قرآن|وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.</ref>.


==[[احکام]] [[شرک]]==
==[[احکام]] [[شرک]]==
===[[حرمت]] [[استغفار]] برای [[مشرک]]===
===[[حرمت]] [[استغفار]] برای [[مشرک]]===
در راستای [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[پرهیز]] از اظهار [[محبت]] به آنان <ref>نمونه، ج۸، ص۱۵۵. </ref> [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] اعلام کرده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مؤمنان]] [[حق]] ندارند برای مشرکانی که دوزخی بودن آنها آشکار شده، [[آمرزش]] بخواهند، هرچند آن [[مشرکان]] از [[خویشاوندان]] [[مسلمانان]] باشند. در این [[آیه]] با تعبیر [[نفی]] [[حقّ]]، جواز استغفار نفی شده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ}}<ref>«پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref>.<ref> احکام القرآن، کیاهراسی، ج۴، ص۲۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۲۷۳. </ref> از آنجا که [[گناه]] [[شرک]]، نابخشودنی است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ}}<ref>«بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد» سوره نساء، آیه ۴۸.</ref> منع یاد شده به سبب عدم تأثیر استغفار برای مشرکان است.<ref>المیزان، ج۹، ص۳۵۱. </ref> با طرح این [[حکم]]، این [[پرسش]] پیش می‌آید که چرا [[ابراهیم]]{{ع}} برای [[آزر]] مشرک استغفار کرد؟ [[قرآن]] خود در آیه بعدی پاسخ می‌دهد که استغفار ابراهیم برای آزر به سبب وعده‌ای بود که در این‌باره به او داده بود؛ ولی هنگامی که [[دشمنی]] او با [[خدا]] آشکار شد، از او [[بیزاری]] جست: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش  جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref>. برخی [[مفسران]] در توضیح آشکار شدن [[دشمنی با خدا]]: {{متن قرآن|فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ }} گفته‌اند که مراد، مشرکان عنودی است که با [[استکبار]] و [[لجاجت]] به دشمنی خدا برمی‌خیزند. روشن است که [[استغفار]] برای چنین کسانی بی‌فایده بوده و جایز نیست؛ ولی استغفار برای [[مشرکان]] [[فروتن]] و غیر عنود چه بسا با [[عنایت]] به گستردگی [[رحمت الهی]] جایز باشد؛<ref> المیزان، ج۹، ص۳۹۷. </ref> به ویژه هنگامی که استغفار یا [[وعده]] آن بتواند در [[هدایت]] [[مشرک]] مؤثر باشد، چنان‌که [[ابراهیم]]{{ع}} در مسیر [[کوشش]] خود برای هدایت [[آزر]] برای او استغفار کرد: {{متن قرآن|وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«و از پدرم  درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶.</ref> در بررسی آرای موجود در [[تفسیر آیات]] مرتبط با استغفار برای مشرک و [[اقدام]] ابراهیم{{ع}} در [[طلب آمرزش]] برای آزر و نیز توضیح عبارت {{متن قرآن|مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ}}<ref>«پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند » سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref> می‌توان آنها را در قالب دو دیدگاه جمع‌بندی کرد:
در راستای [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[پرهیز]] از اظهار [[محبت]] به آنان <ref>نمونه، ج۸، ص۱۵۵. </ref> [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] اعلام کرده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مؤمنان]] [[حق]] ندارند برای مشرکانی که دوزخی بودن آنها آشکار شده، [[آمرزش]] بخواهند، هرچند آن [[مشرکان]] از [[خویشاوندان]] [[مسلمانان]] باشند. در این [[آیه]] با تعبیر [[نفی]] [[حقّ]]، جواز استغفار نفی شده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ}}<ref>«پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref>.<ref> احکام القرآن، کیاهراسی، ج۴، ص۲۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۲۷۳. </ref> از آنجا که [[گناه]] [[شرک]]، نابخشودنی است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ}}<ref>«بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد» سوره نساء، آیه ۴۸.</ref> منع یاد شده به سبب عدم تأثیر استغفار برای مشرکان است.<ref>المیزان، ج۹، ص۳۵۱. </ref> با طرح این [[حکم]]، این [[پرسش]] پیش می‌آید که چرا [[ابراهیم]]{{ع}} برای [[آزر]] مشرک استغفار کرد؟ [[قرآن]] خود در آیه بعدی پاسخ می‌دهد که استغفار ابراهیم برای آزر به سبب وعده‌ای بود که در این‌باره به او داده بود؛ ولی هنگامی که [[دشمنی]] او با [[خدا]] آشکار شد، از او [[بیزاری]] جست: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش  جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref>. برخی [[مفسران]] در توضیح آشکار شدن [[دشمنی با خدا]]: {{متن قرآن|فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ }} گفته‌اند که مراد، مشرکان عنودی است که با [[استکبار]] و [[لجاجت]] به دشمنی خدا برمی‌خیزند. روشن است که [[استغفار]] برای چنین کسانی بی‌فایده بوده و جایز نیست؛ ولی استغفار برای [[مشرکان]] [[فروتن]] و غیر عنود چه بسا با [[عنایت]] به گستردگی [[رحمت الهی]] جایز باشد؛<ref> المیزان، ج۹، ص۳۹۷. </ref> به ویژه هنگامی که استغفار یا [[وعده]] آن بتواند در [[هدایت]] [[مشرک]] مؤثر باشد، چنان‌که [[ابراهیم]]{{ع}} در مسیر [[کوشش]] خود برای هدایت [[آزر]] برای او استغفار کرد: {{متن قرآن|وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«و از پدرم  درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶.</ref> در بررسی آرای موجود در [[تفسیر آیات]] مرتبط با استغفار برای مشرک و [[اقدام]] ابراهیم{{ع}} در [[طلب آمرزش]] برای آزر و نیز توضیح عبارت {{متن قرآن|مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ}}<ref>«پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref> می‌توان آنها را در قالب دو دیدگاه جمع‌بندی کرد:
#[[استغفار]] برای مشرکان تا زمانی که زنده‌اند جایز است و [[جهنمی]] بودن آنان تا پیش از [[مرگ]] روشن نیست؛ زیرا این مجال را دارند که [[توبه]] کرده و از [[شرک]] دست بردارند و ابراهیم{{ع}} نیز تا زمانی که آزر زنده بود برای وی استغفار می‌کرد؛ ولی پس از آنکه در حال شرک و [[بت‌پرستی]] مُرد و دوزخی بودن وی روشن شد، از او [[تبرّی]] جُست. از [[ابن عباس]]، [[مجاهد]] و [[قتاده]] نیز همین برداشت گزارش شده است.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۳. </ref>
# [[استغفار]] برای مشرکان تا زمانی که زنده‌اند جایز است و [[جهنمی]] بودن آنان تا پیش از [[مرگ]] روشن نیست؛ زیرا این مجال را دارند که [[توبه]] کرده و از [[شرک]] دست بردارند و ابراهیم{{ع}} نیز تا زمانی که آزر زنده بود برای وی استغفار می‌کرد؛ ولی پس از آنکه در حال شرک و [[بت‌پرستی]] مُرد و دوزخی بودن وی روشن شد، از او [[تبرّی]] جُست. از [[ابن عباس]]، [[مجاهد]] و [[قتاده]] نیز همین برداشت گزارش شده است.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۳. </ref>
#استغفار برای مشرک زنده جایز نیست و آشکار شدن دوزخی بودن مشرکان با اظهار شرک و [[اصرار]] بر آن محقق می‌شود. صاحبان این نظر ناچار شده‌اند استغفار ابراهیم برای آزر را به چند گونه توجیه کنند: به گفته [[شیخ طوسی]]، آزر وعده پذیرش [[ایمان]] داد و ابراهیم وعده استغفار. سپس آزر ابراز ایمان و ابراهیم برای او استغفار کرد. سپس [[خدا]] به ابراهیم خبر داد که ایمان آزر از روی [[نفاق]] بوده است؛ آن‌گاه ابراهیم از او [[تبری]] جست.<ref> التبیان، ج ۵، ص۳۰۹؛ نک: من وحی القرآن، ج ۹، ص۱۷۳. </ref> به نظر برخی، استغفار ابراهیم برای آزر مشروط به ایمان بوده است: {{عربی|"اللهم اغفر لأبي اذا آمن"}}<ref> روض الجنان، ج ۱۰، ص۶۰. </ref> برخی گفته‌اند که ابراهیم برای آزر استغفار نکرد، بلکه وعده استغفار داد که این توجیه با [[ظاهر قرآن]] که از تحقق [[استغفار]] خبر می‌دهد {{متن قرآن|وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«و از پدرم  درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶.</ref> ناسازگار است.<ref>روض الجنان، ج۱۰، ص۶۰. </ref> به گفته برخی، [[ابراهیم]]، [[آزر]] را [[مؤمن]] می‌پنداشت و همواره برای او استغفار می‌کرد؛ ولی در [[روز قیامت]] که [[شرک]] آزر برای ابراهیم آشکار می‌شود از او [[تبرّی]] می‌جوید.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۴. </ref> به هر تقدیر، با نظر به موجّه بودن استغفار ابراهیم{{ع}} برای آزر، باید [[اسوه]] بودن ابراهیم برای [[مسلمانان]] را به صورت فراگیر و بی‌استثنا در همه امور دانست که در نتیجه استغفار او برای آزر هم تأسی‌پذیر است و مسلمانان با وجود چنین شرایطی می‌توانند برای [[مشرک]] استغفار کنند: {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref> بنابراین {{متن قرآن|إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ}} استثنا از [[تأسی]] به ابراهیم نیست، بلکه استثنا از مضمون جمله {{متن قرآن|إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ}} است.
#استغفار برای مشرک زنده جایز نیست و آشکار شدن دوزخی بودن مشرکان با اظهار شرک و [[اصرار]] بر آن محقق می‌شود. صاحبان این نظر ناچار شده‌اند استغفار ابراهیم برای آزر را به چند گونه توجیه کنند: به گفته [[شیخ طوسی]]، آزر وعده پذیرش [[ایمان]] داد و ابراهیم وعده استغفار. سپس آزر ابراز ایمان و ابراهیم برای او استغفار کرد. سپس [[خدا]] به ابراهیم خبر داد که ایمان آزر از روی [[نفاق]] بوده است؛ آن‌گاه ابراهیم از او [[تبری]] جست.<ref> التبیان، ج ۵، ص۳۰۹؛ نک: من وحی القرآن، ج ۹، ص۱۷۳. </ref> به نظر برخی، استغفار ابراهیم برای آزر مشروط به ایمان بوده است: {{عربی|"اللهم اغفر لأبي اذا آمن"}}<ref> روض الجنان، ج ۱۰، ص۶۰. </ref> برخی گفته‌اند که ابراهیم برای آزر استغفار نکرد، بلکه وعده استغفار داد که این توجیه با [[ظاهر قرآن]] که از تحقق [[استغفار]] خبر می‌دهد {{متن قرآن|وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«و از پدرم  درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶.</ref> ناسازگار است.<ref>روض الجنان، ج۱۰، ص۶۰. </ref> به گفته برخی، [[ابراهیم]]، [[آزر]] را [[مؤمن]] می‌پنداشت و همواره برای او استغفار می‌کرد؛ ولی در [[روز قیامت]] که [[شرک]] آزر برای ابراهیم آشکار می‌شود از او [[تبرّی]] می‌جوید.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۴. </ref> به هر تقدیر، با نظر به موجّه بودن استغفار ابراهیم{{ع}} برای آزر، باید [[اسوه]] بودن ابراهیم برای [[مسلمانان]] را به صورت فراگیر و بی‌استثنا در همه امور دانست که در نتیجه استغفار او برای آزر هم تأسی‌پذیر است و مسلمانان با وجود چنین شرایطی می‌توانند برای [[مشرک]] استغفار کنند: {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref> بنابراین {{متن قرآن|إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ}} استثنا از [[تأسی]] به ابراهیم نیست، بلکه استثنا از مضمون جمله {{متن قرآن|إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ}} است.
===[[حرمت]] [[ازدواج]]===
===[[حرمت]] [[ازدواج]]===
خط ۳۸۳: خط ۳۸۳:
شماری از [[آیات قرآن کریم]] بر وجوب هجرت از سرزمین شرک به [[سرزمین اسلام]] دلالت دارند. یکی از صریح‌ترین آیاتی که بسیاری از [[فقیهان]] به آن [[استدلال]] کرده‌اند،<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> است. براساس این آیه، کسانی‌ که [[توانایی]] هجرت از سرزمین شرک را داشته ولی هجرت نکرده و در [[اعتقاد]] و عمل به [[تعالیم اسلام]] کوتاهی کرده‌اند [[نکوهش]] شده‌اند و از آنها با عنوان "[[ظالم]] برخود" و "دوزخی" یاد شده است. همچنین به آیه {{متن قرآن|يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ}}<ref>«ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶.</ref>؛ نیز به مجموعه آیاتی که به هجرت [[تشویق]] کرده‌اند، مانند [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref>«و آنان که در راه خداوند هجرت گزیدند سپس کشته شدند یا درگذشتند خداوند به آنان روزی نیکویی خواهد داد و بی‌گمان خداوند بهترین روزی‌دهندگان است» سوره حج، آیه ۵۸.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و کسانی را که پس از ستم دیدن در راه خداوند هجرت کردند در این جهان در جایی نیکو جا می‌دهیم و پاداش دنیای واپسین بزرگ‌تر است اگر می‌دانستند» سوره نحل، آیه ۴۱.</ref> استدلال شده است.<ref> جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵. </ref> شماری از [[فقها]] با استناد به این آیات، هجرت از سرزمین شرک به [[دار الاسلام]] را [[واجب]] دانسته‌اند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰. </ref> گفتنی است که اولاً این وجوب را به [[استطاعت]] و [[قدرت]] بر هجرت مشروط کرده‌اند، چنان‌که در آیه {{متن قرآن|إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا}}<ref>«بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۸.</ref> وجوب هجرت را از مردان، [[زنان]] و [[کودکان]] مستضعفی که چاره‌ای ندارند برداشته است.<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref>. ثانیاً وجوب هجرت در صورتی است که در سرزمین شرک اظهار [[شعائر]] [[اسلام]] مانند [[اذان]]، [[نماز]] و [[روزه]] ممکن نباشد. [[شیخ طوسی]] این شرط را از {{متن قرآن|كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> استفاده کرده است؛ زیرا این [[آیه]]، [[هجرت]] را برای [[مستضعفان]] [[واجب]] کرده که [[قدرت]] [[اظهار اسلام]] را ندارند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> به هر تقدیر، چه هجرت از [[سرزمین]] [[شرک]] را واجب بدانیم یا [[مستحب]]، به نظر می‌رسد پس از هجرت [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]]، بر همه [[مؤمنان]] هجرت از [[مکه]] - که در آن سال‌ها سرزمین شرک بوده - به مدینه، واجب بوده و این [[وجوب]] تا سال هشتم و [[فتح مکه]] ادامه داشته است.<ref> احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۵۵۶. </ref> برای وجوب هجرت، افزون بر [[آیات]] پیشین می‌توان به آیات دیگری نیز استناد کرد؛ از جمله براساس آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما در دین یاری بجویند باید یاری کنید مگر در برابر گروهی که میان شما و آنان پیمانی است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> [[ولایت]] تنها میان مؤمنان [[مهاجر]] و [[انصار]] برقرار شده و ولایت مؤمنانی که هجرت نکرده و در مکه مانده‌اند [[نفی]] شده است؛ یعنی شما نسبت به آنها هیچ‌گونه [[تعهد]] و مسئولیتی ندارید. براساس روایتی، [[عباس]] [[عموی پیامبر]]، [[عقیل]] و جمعی دیگر که در [[بدر]] به [[اسارت]] درآمدند، به پرداخت فدیه [[مکلف]] شدند و وقتی یکی از آنها اظهار کرد که در مکه نماز می‌گزارده است، رسول خدا{{صل}} آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> را [[تلاوت]] کرد: {{متن قرآن|أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً }}. در ادامه همین [[روایت]] آمده است که پس از [[نزول]] این آیه، هر [[مسلمانی]] که هجرت نمی‌کرد در [[حکم]] [[کافران]] بود؛<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۰۶؛ التبیان، ج۳، ص۳۰۳. </ref> همچنین گزارش شده است که در برهه هجرت تا فتح مکه، کسانی که [[ایمان]] می‌آوردند افزون بر [[اسلام]]، بر هجرت و [[جهاد]] نیز [[بیعت]] می‌کردند <ref> مسند احمد، ج۳، ص۴۲۹. </ref> و بر همین اساس کسانی که برای [[هجرت به مدینه]] عذر داشتند از رسول خدا{{صل}}اجازه می‌گرفتند.<ref> الطبقات، ج۱، ص۲۹۱؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴. </ref>
شماری از [[آیات قرآن کریم]] بر وجوب هجرت از سرزمین شرک به [[سرزمین اسلام]] دلالت دارند. یکی از صریح‌ترین آیاتی که بسیاری از [[فقیهان]] به آن [[استدلال]] کرده‌اند،<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> است. براساس این آیه، کسانی‌ که [[توانایی]] هجرت از سرزمین شرک را داشته ولی هجرت نکرده و در [[اعتقاد]] و عمل به [[تعالیم اسلام]] کوتاهی کرده‌اند [[نکوهش]] شده‌اند و از آنها با عنوان "[[ظالم]] برخود" و "دوزخی" یاد شده است. همچنین به آیه {{متن قرآن|يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ}}<ref>«ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶.</ref>؛ نیز به مجموعه آیاتی که به هجرت [[تشویق]] کرده‌اند، مانند [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref>«و آنان که در راه خداوند هجرت گزیدند سپس کشته شدند یا درگذشتند خداوند به آنان روزی نیکویی خواهد داد و بی‌گمان خداوند بهترین روزی‌دهندگان است» سوره حج، آیه ۵۸.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و کسانی را که پس از ستم دیدن در راه خداوند هجرت کردند در این جهان در جایی نیکو جا می‌دهیم و پاداش دنیای واپسین بزرگ‌تر است اگر می‌دانستند» سوره نحل، آیه ۴۱.</ref> استدلال شده است.<ref> جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵. </ref> شماری از [[فقها]] با استناد به این آیات، هجرت از سرزمین شرک به [[دار الاسلام]] را [[واجب]] دانسته‌اند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰. </ref> گفتنی است که اولاً این وجوب را به [[استطاعت]] و [[قدرت]] بر هجرت مشروط کرده‌اند، چنان‌که در آیه {{متن قرآن|إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا}}<ref>«بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۸.</ref> وجوب هجرت را از مردان، [[زنان]] و [[کودکان]] مستضعفی که چاره‌ای ندارند برداشته است.<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref>. ثانیاً وجوب هجرت در صورتی است که در سرزمین شرک اظهار [[شعائر]] [[اسلام]] مانند [[اذان]]، [[نماز]] و [[روزه]] ممکن نباشد. [[شیخ طوسی]] این شرط را از {{متن قرآن|كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> استفاده کرده است؛ زیرا این [[آیه]]، [[هجرت]] را برای [[مستضعفان]] [[واجب]] کرده که [[قدرت]] [[اظهار اسلام]] را ندارند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> به هر تقدیر، چه هجرت از [[سرزمین]] [[شرک]] را واجب بدانیم یا [[مستحب]]، به نظر می‌رسد پس از هجرت [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]]، بر همه [[مؤمنان]] هجرت از [[مکه]] - که در آن سال‌ها سرزمین شرک بوده - به مدینه، واجب بوده و این [[وجوب]] تا سال هشتم و [[فتح مکه]] ادامه داشته است.<ref> احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۵۵۶. </ref> برای وجوب هجرت، افزون بر [[آیات]] پیشین می‌توان به آیات دیگری نیز استناد کرد؛ از جمله براساس آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما در دین یاری بجویند باید یاری کنید مگر در برابر گروهی که میان شما و آنان پیمانی است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> [[ولایت]] تنها میان مؤمنان [[مهاجر]] و [[انصار]] برقرار شده و ولایت مؤمنانی که هجرت نکرده و در مکه مانده‌اند [[نفی]] شده است؛ یعنی شما نسبت به آنها هیچ‌گونه [[تعهد]] و مسئولیتی ندارید. براساس روایتی، [[عباس]] [[عموی پیامبر]]، [[عقیل]] و جمعی دیگر که در [[بدر]] به [[اسارت]] درآمدند، به پرداخت فدیه [[مکلف]] شدند و وقتی یکی از آنها اظهار کرد که در مکه نماز می‌گزارده است، رسول خدا{{صل}} آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> را [[تلاوت]] کرد: {{متن قرآن|أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً }}. در ادامه همین [[روایت]] آمده است که پس از [[نزول]] این آیه، هر [[مسلمانی]] که هجرت نمی‌کرد در [[حکم]] [[کافران]] بود؛<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۰۶؛ التبیان، ج۳، ص۳۰۳. </ref> همچنین گزارش شده است که در برهه هجرت تا فتح مکه، کسانی که [[ایمان]] می‌آوردند افزون بر [[اسلام]]، بر هجرت و [[جهاد]] نیز [[بیعت]] می‌کردند <ref> مسند احمد، ج۳، ص۴۲۹. </ref> و بر همین اساس کسانی که برای [[هجرت به مدینه]] عذر داشتند از رسول خدا{{صل}}اجازه می‌گرفتند.<ref> الطبقات، ج۱، ص۲۹۱؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴. </ref>
===[[حرمت]] ورود به [[مساجد]]===
===[[حرمت]] ورود به [[مساجد]]===
[[قرآن کریم]] پس از تأکید بر [[نجاست]] [[مشرکان]]، از نزدیک شدن آنها به [[مسجدالحرام]] منع کرده که کنایه از ورود آنان است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا}}<ref>«مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند » سوره توبه، آیه ۲۸.</ref>. بیشتر [[فقیهان]] [[فریقین]] با استناد به این [[آیه]] بر [[حرمت]] ورود مشرکان به مسجدالحرام نظر داده‌اند.
[[قرآن کریم]] پس از تأکید بر [[نجاست]] [[مشرکان]]، از نزدیک شدن آنها به [[مسجدالحرام]] منع کرده که کنایه از ورود آنان است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا}}<ref>«مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند» سوره توبه، آیه ۲۸.</ref>. بیشتر [[فقیهان]] [[فریقین]] با استناد به این [[آیه]] بر [[حرمت]] ورود مشرکان به مسجدالحرام نظر داده‌اند.


برخی از آنان با اشاره به [[تفریع حکم]] بر نجاست و نیز با استناد به [[لزوم]] دوری همه مساجد از نجاست، به حرمت ورود مشرکان به همه مساجد نظر داده‌اند. <ref>الخلاف، ج۱، ص۵۱۸. </ref> برخی از فقیهان [[اهل سنت]]، همچون [[ابوحنیفه]] [[حکم]] حرمت ورود به [[مسجد الحرام]] و دیگر مساجد را به عدم اجازه [[حاکم اسلامی]] موکول کرده است و در صورت اجازه، مشرکان می‌توانند وارد شوند. از دیدگاه [[شافعی]]، حاکم اسلامی تنها می‌تواند [[اذن]] ورود مشرکان به دیگر مساجد را بدهد و در باره مسجد الحرام چنین اجازه‌ای ندارد. <ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۴۷. </ref> دیدگاه دیگری ضمن [[حکومتی]] دانستن حرمت ورود به مسجدالحرام، این حرمت را ویژه موسم [[حج]] و [[عمره]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> به نظر می‌رسد [[استدلال]] به آیه برای حرمت ورود مشرکان به مساجد در صورتی است که تعبیر {{متن قرآن|نَجَسٌ}} را نجاست [[فقهی]] و اصطلاحی بدانیم. در غیر این‌صورت استدلال ناتمام خواهد بود.
برخی از آنان با اشاره به [[تفریع حکم]] بر نجاست و نیز با استناد به [[لزوم]] دوری همه مساجد از نجاست، به حرمت ورود مشرکان به همه مساجد نظر داده‌اند. <ref>الخلاف، ج۱، ص۵۱۸. </ref> برخی از فقیهان [[اهل سنت]]، همچون [[ابوحنیفه]] [[حکم]] حرمت ورود به [[مسجد الحرام]] و دیگر مساجد را به عدم اجازه [[حاکم اسلامی]] موکول کرده است و در صورت اجازه، مشرکان می‌توانند وارد شوند. از دیدگاه [[شافعی]]، حاکم اسلامی تنها می‌تواند [[اذن]] ورود مشرکان به دیگر مساجد را بدهد و در باره مسجد الحرام چنین اجازه‌ای ندارد. <ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۴۷. </ref> دیدگاه دیگری ضمن [[حکومتی]] دانستن حرمت ورود به مسجدالحرام، این حرمت را ویژه موسم [[حج]] و [[عمره]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> به نظر می‌رسد [[استدلال]] به آیه برای حرمت ورود مشرکان به مساجد در صورتی است که تعبیر {{متن قرآن|نَجَسٌ}} را نجاست [[فقهی]] و اصطلاحی بدانیم. در غیر این‌صورت استدلال ناتمام خواهد بود.
خط ۳۹۹: خط ۳۹۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده: شرک]]
[[رده: شرک]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش