جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (جایگزینی متن - 'رده:یاران امام حسین' به 'رده:اصحاب امام حسین') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = مسلم بن عقیل | | موضوع مرتبط = مسلم بن عقیل | ||
خط ۱۵: | خط ۱۴: | ||
معاویه وقتی این سخن را از مسلم شنید، خندید و در حالی که پایش را بر زمین میکوبید، گفت: {{عربی|يا بُنيَّ، هذا وَ اللَّهِ، كَلامٌ قالَهُ لي أَبوكَ حِينَ ابتعتُ لَهُ أُمَّكَ}}، «پسرم به [[خدا]] [[سوگند]]، این همان سخنی است که پدرت [[عقیل]] وقتی مادر تو را برایش خریداری کردم به من گفت». سپس نامهای به [[امام حسین]]{{ع}} نوشت که من زمین شما را برگرداندم، و پولی را که مسلم گرفته بود به خودش واگذار کردم. شرح حال عقیل و [[اعتقاد]] و [[ایمان]] او به [[برادر]] بزرگوارش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و نیز [[انگیزه]] او در [[ملاقات]] با معاویه و این ملاقات در چه زمانی بوده، به [[اصحاب امام علی]]{{ع}} اثر دیگر مؤلف، ج۲، ترجمه [[عقیل بن ابی طالب]] مراجعه نمایید.</ref>. | معاویه وقتی این سخن را از مسلم شنید، خندید و در حالی که پایش را بر زمین میکوبید، گفت: {{عربی|يا بُنيَّ، هذا وَ اللَّهِ، كَلامٌ قالَهُ لي أَبوكَ حِينَ ابتعتُ لَهُ أُمَّكَ}}، «پسرم به [[خدا]] [[سوگند]]، این همان سخنی است که پدرت [[عقیل]] وقتی مادر تو را برایش خریداری کردم به من گفت». سپس نامهای به [[امام حسین]]{{ع}} نوشت که من زمین شما را برگرداندم، و پولی را که مسلم گرفته بود به خودش واگذار کردم. شرح حال عقیل و [[اعتقاد]] و [[ایمان]] او به [[برادر]] بزرگوارش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و نیز [[انگیزه]] او در [[ملاقات]] با معاویه و این ملاقات در چه زمانی بوده، به [[اصحاب امام علی]]{{ع}} اثر دیگر مؤلف، ج۲، ترجمه [[عقیل بن ابی طالب]] مراجعه نمایید.</ref>. | ||
مسلم پس از آنکه به سن [[ازدواج]] رسید با [[رقیه دختر امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ازدواج]] کرد و از او دو پسر به نامهای «[[عبدالله بن مسلم بن عقیل|عبدالله]]» و «[[علی بن مسلم بن عقیل|علی]]» به [[دنیا]] آورد، و بعد از [[وفات]] رقیه با دختر دیگر امیرالمؤمنین{{ع}} به نام «[[ام کلثوم صغری]]» ازدواج کرد و از او دختری به نام [[حمیده]] آورد. و یک پسر هم به نام «[[محمد بن مسلم بن عقیل|محمد]]» از کنیزی که داشت به دنیا آورد، و طبق برخی از [[تواریخ]]، دو پسر دیگر هم داشته که جمعاً پنج پسر برای مسلم ذکر شده که دو پسر آن به نام عبدالله و محمد در [[کربلا]] در رکاب [[امام]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند و دو پسر هم معروف به [[طفلان مسلم]] هستند که در [[کوفه]] بعد از [[واقعه کربلا]] به دست [[حارث]] [[شهید]] شدند و از [[سرنوشت]] پسر پنجم مسلم هیچ اطلاعی در [[تاریخ]] نیست<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۵۴-۲۵۶.</ref>. | مسلم پس از آنکه به سن [[ازدواج]] رسید با [[رقیه دختر امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ازدواج]] کرد و از او دو پسر به نامهای «[[عبدالله بن مسلم بن عقیل|عبدالله]]» و «[[علی بن مسلم بن عقیل|علی]]» به [[دنیا]] آورد، و بعد از [[وفات]] رقیه با دختر دیگر امیرالمؤمنین{{ع}} به نام «[[ام کلثوم صغری]]» ازدواج کرد و از او دختری به نام [[حمیده]] آورد. و یک پسر هم به نام «[[محمد بن مسلم بن عقیل|محمد]]» از کنیزی که داشت به دنیا آورد، و طبق برخی از [[تواریخ]]، دو پسر دیگر هم داشته که جمعاً پنج پسر برای مسلم ذکر شده که دو پسر آن به نام عبدالله و محمد در [[کربلا]] در رکاب [[امام]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند و دو پسر هم معروف به [[طفلان مسلم]] هستند که در [[کوفه]] بعد از [[واقعه کربلا]] به دست [[حارث]] [[شهید]] شدند و از [[سرنوشت]] پسر پنجم مسلم هیچ اطلاعی در [[تاریخ]] نیست<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۵۴-۲۵۶.</ref>. | ||
== انگیزه اعزام مسلم به کوفه == | == انگیزه اعزام مسلم به کوفه == | ||
خط ۳۸: | خط ۳۷: | ||
#او را به [[تقوای الهی]] سفارش کردند تا از مرز [[تقوا]] خارج نشود. | #او را به [[تقوای الهی]] سفارش کردند تا از مرز [[تقوا]] خارج نشود. | ||
#به او سفارش کردند کار خود را [[کتمان]] کند و همه کارهایش را محرمانه انجام دهد. | #به او سفارش کردند کار خود را [[کتمان]] کند و همه کارهایش را محرمانه انجام دهد. | ||
#[[لطف]] و [[ملایمت]] با مردم را از دست ندهد<ref>عبارت امام{{ع}} چنین است: {{متن حدیث|أَمَرَهُ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ كِتْمَانِ أَمْرِهِ وَ اَللُّطْفِ}}</ref>. سپس به او فرمود: «اگر دیدی مردم به [[راستی]] بر سر گفتار خود هستند و [[اطمینان]] کامل به آنها هست [[نامه]] بنویس و مرا از توجه و اقبال آنان با خبر گردان»<ref>{{متن حدیث|فَإِنْ رَأَى اَلنَّاسَ مُجْتَمِعِينَ مُسْتَوْسِقِينَ عَجَّلَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ}}؛ ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ کامل ابن اثیر ج۲، ص۵۳۴؛ ارشاد مفید ج۲، ص۳۹؛ الملهوف، ص۱۰۷؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۵؛ نفس المهموم، ص۸۱؛ ابصارالعین، ص۷۵.</ref>. | # [[لطف]] و [[ملایمت]] با مردم را از دست ندهد<ref>عبارت امام{{ع}} چنین است: {{متن حدیث|أَمَرَهُ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ كِتْمَانِ أَمْرِهِ وَ اَللُّطْفِ}}</ref>. سپس به او فرمود: «اگر دیدی مردم به [[راستی]] بر سر گفتار خود هستند و [[اطمینان]] کامل به آنها هست [[نامه]] بنویس و مرا از توجه و اقبال آنان با خبر گردان»<ref>{{متن حدیث|فَإِنْ رَأَى اَلنَّاسَ مُجْتَمِعِينَ مُسْتَوْسِقِينَ عَجَّلَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ}}؛ ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ کامل ابن اثیر ج۲، ص۵۳۴؛ ارشاد مفید ج۲، ص۳۹؛ الملهوف، ص۱۰۷؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۵؛ نفس المهموم، ص۸۱؛ ابصارالعین، ص۷۵.</ref>. | ||
مسلم حسب الأمر امام{{ع}} در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] ۶۰ ه.ق پس از [[وداع]] با خانه خدا، با همراهان از مکه به [[مدینه]] آمد و در [[مسجد پیامبر]] نماز گزارد و با افراد خانوادهاش خداحافظی کرد و با دو نفر از [[طایفه]] [[قیس]] که با راه آشنا بودند به سوی [[کوفه]] حرکت کرد. اما در طول مسیر [[مدینه]] به کوفه راه را گم کردند و آن دو [[راهنما]] از شدت [[تشنگی]] [[ناتوان]] و سرانجام [[جان]] سپردند و مسلم و همراهان از روی نشانههایی که آن دو راهنما قبل از [[وفات]] داده بودند به راه ادامه دادند تا به محلی به نام مضیق که در آنجا آب بود رسیدند و خود را از تشنگی [[نجات]] دادند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ مقتل مقرم، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref> | مسلم حسب الأمر امام{{ع}} در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] ۶۰ ه.ق پس از [[وداع]] با خانه خدا، با همراهان از مکه به [[مدینه]] آمد و در [[مسجد پیامبر]] نماز گزارد و با افراد خانوادهاش خداحافظی کرد و با دو نفر از [[طایفه]] [[قیس]] که با راه آشنا بودند به سوی [[کوفه]] حرکت کرد. اما در طول مسیر [[مدینه]] به کوفه راه را گم کردند و آن دو [[راهنما]] از شدت [[تشنگی]] [[ناتوان]] و سرانجام [[جان]] سپردند و مسلم و همراهان از روی نشانههایی که آن دو راهنما قبل از [[وفات]] داده بودند به راه ادامه دادند تا به محلی به نام مضیق که در آنجا آب بود رسیدند و خود را از تشنگی [[نجات]] دادند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ مقتل مقرم، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref> | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۱۹: | ||
#هانی [[کراهت]] داشت که عبیدالله در خانه او کشته شود (و من نخواستم خلاف نظر صاحب خانه عمل کنم). | #هانی [[کراهت]] داشت که عبیدالله در خانه او کشته شود (و من نخواستم خلاف نظر صاحب خانه عمل کنم). | ||
#[[حدیثی]] از امیرالمؤمنین علی{{ع}} به یادم آمد که از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرد که فرمود: [[ایمان]] قید و پای بند [[فتک]] و [[قتل]] مخفی است و [[مؤمن]]، مؤمنی را غافلگیر نمیکند و مخفی نمیکشد<ref>{{متن حدیث|إِنَّ الْإِسْلَامَ قَيَّدَ الْفَتْكَ وَ لا يَفْتِكُ مُؤمِنٌ}}.</ref>. هانی گفت: اگر او را کشته بودی، مردی [[فاسق]] و [[فاجر]] و [[کافر]] را کشته بودی نه مردی مؤمن را!<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۸. با کمی تفاوت در نقل حدیث؛ مقاتل الطالبین، ص۶۵؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۴۴ ونفس المهموم، ص۹۶.</ref>. | # [[حدیثی]] از امیرالمؤمنین علی{{ع}} به یادم آمد که از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرد که فرمود: [[ایمان]] قید و پای بند [[فتک]] و [[قتل]] مخفی است و [[مؤمن]]، مؤمنی را غافلگیر نمیکند و مخفی نمیکشد<ref>{{متن حدیث|إِنَّ الْإِسْلَامَ قَيَّدَ الْفَتْكَ وَ لا يَفْتِكُ مُؤمِنٌ}}.</ref>. هانی گفت: اگر او را کشته بودی، مردی [[فاسق]] و [[فاجر]] و [[کافر]] را کشته بودی نه مردی مؤمن را!<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۸. با کمی تفاوت در نقل حدیث؛ مقاتل الطالبین، ص۶۵؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۴۴ ونفس المهموم، ص۹۶.</ref>. | ||
در برخی منابع دلیل سومی را ذکر کرده است که: مسلم برای خودداری از کشتن ابن زیاد گفت: «موقعی که از مخفیگاه خارج شدم تا ابن زیاد را به [[هلاکت]] رسانم، زنی نزدیک آمد و گفت: تو را به [[خدا]] [[سوگند]]، عبید الله در خانه ما کشته نشود، و گریست و من هم شمشیر را رها کردم و نشستم». هانی گفت: ای وای که او هم مرا کُشت و هم خودش را و از آنچه میگریختم ناخواسته با آن روبه رو شدم<ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص۳۴۴؛ نفس المهموم، ص۹۷؛ مقتل مقرم، ص۱۵۳ و....</ref>. | در برخی منابع دلیل سومی را ذکر کرده است که: مسلم برای خودداری از کشتن ابن زیاد گفت: «موقعی که از مخفیگاه خارج شدم تا ابن زیاد را به [[هلاکت]] رسانم، زنی نزدیک آمد و گفت: تو را به [[خدا]] [[سوگند]]، عبید الله در خانه ما کشته نشود، و گریست و من هم شمشیر را رها کردم و نشستم». هانی گفت: ای وای که او هم مرا کُشت و هم خودش را و از آنچه میگریختم ناخواسته با آن روبه رو شدم<ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص۳۴۴؛ نفس المهموم، ص۹۷؛ مقتل مقرم، ص۱۵۳ و....</ref>. | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۵: | ||
'''در توضیح این سؤال باید گفت:''' | '''در توضیح این سؤال باید گفت:''' | ||
#[[حضرت]] مسلم به کوچهها و منزلهای [[یاران]] خود بیاطلاع بود و نمیدانست [[خانه]] افرادی چون [[مسلم بن عوسجه]]، [[ابن مظاهر]] و [[سلیمان بن صرد]] و... کجاست تا شبانه به سراغ آنان برود و [[تدارک]] [[حمله]] به [[ابن زیاد]] را فراهم آورد. | # [[حضرت]] مسلم به کوچهها و منزلهای [[یاران]] خود بیاطلاع بود و نمیدانست [[خانه]] افرادی چون [[مسلم بن عوسجه]]، [[ابن مظاهر]] و [[سلیمان بن صرد]] و... کجاست تا شبانه به سراغ آنان برود و [[تدارک]] [[حمله]] به [[ابن زیاد]] را فراهم آورد. | ||
#در آن شب، [[خفقان]] و [[ارعاب]] به قدری شدید و سخت بود که رابطه تمامی یاران حضرت مسلم با او قطع شده بود و هیچ کس به خود اجازه نمیداد از خانه بیرون بیاید و مسلم را به خانه خود ببرد چون میدانستند، اگر کسی بیرون آید کشته خواهد شد و بدون هیچ خدمتی خونش به هدر میرود و الا اگر اینها میتوانستند رابطه خود را با مسلم برقرار کنند به طور قطع شبانه به مسلم ملحق میشدند و تدارک حملهای را در همان شب میریهتند و نیروهای خود را تحت [[فرماندهی]] واحدی [[بسیج]] میکردند، اما این کار امکان نداشت و بالاخره فردای آن [[روز]] مسلم یکه و تنها بود و دستگیر شد و به [[شهادت]] رسید!<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۷۹-۲۸۳.</ref>. | #در آن شب، [[خفقان]] و [[ارعاب]] به قدری شدید و سخت بود که رابطه تمامی یاران حضرت مسلم با او قطع شده بود و هیچ کس به خود اجازه نمیداد از خانه بیرون بیاید و مسلم را به خانه خود ببرد چون میدانستند، اگر کسی بیرون آید کشته خواهد شد و بدون هیچ خدمتی خونش به هدر میرود و الا اگر اینها میتوانستند رابطه خود را با مسلم برقرار کنند به طور قطع شبانه به مسلم ملحق میشدند و تدارک حملهای را در همان شب میریهتند و نیروهای خود را تحت [[فرماندهی]] واحدی [[بسیج]] میکردند، اما این کار امکان نداشت و بالاخره فردای آن [[روز]] مسلم یکه و تنها بود و دستگیر شد و به [[شهادت]] رسید!<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۷۹-۲۸۳.</ref>. | ||
خط ۲۶۰: | خط ۲۵۹: | ||
#برخی مثل [[سید بن طاووس]]، شهادت مسلم بن عقیل را [[روز]] سوم [[ذیحجه]] [[سال ۶۰ هجری]] دانسته و به گفته او حرکت امام حسین{{ع}} از [[مکه]] سوم ذیحجه بوده است<ref>الملهوف، ص۱۲۴.</ref>. | #برخی مثل [[سید بن طاووس]]، شهادت مسلم بن عقیل را [[روز]] سوم [[ذیحجه]] [[سال ۶۰ هجری]] دانسته و به گفته او حرکت امام حسین{{ع}} از [[مکه]] سوم ذیحجه بوده است<ref>الملهوف، ص۱۲۴.</ref>. | ||
#برخی شهادت مسلم را روز هشتم ذیحجه که [[یوم]] الترویه است دانستهاند و این همان روزی است که بنا به قولی امام حسین{{ع}} از مکه حرکت کند<ref>. مروج الذهب، ج۳، ص۷۰؛ المهلوف، ص۱۲۴؛ [[ابصار]] العین، ۲ ۸۱. در [[نفس المهموم]]، ص۱۶۵ از کامل الزیارت، ص۷۳، از ابن قولویه: از [[امام باقر]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: «همانا امام حسین{{ع}} قبل از روز ترویه یعنی روز هفتم ذیحجه از مکه خارج شد [[اباعبدالله]] موقع [[حج]] فرا رسیده شما حج فرا رسیده شما حج را رها میکنید و به [[عراق]] میروید؟ امام حسین{{ع}} در پاسخ او گفت: {{متن حدیث|يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَأَنْ أُدْفَنَ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ}}؛ ای پسر [[زبیر]] اگر در کنار شط [[فرات]] [[دفن]] شوم برای من بهتر است در اطراف [[کعبه]] دفن شوم. از این [[روایت]] استفاده میشود [[امام حسین]]{{ع}} [[روز]] قبل از ترویه یعنی روز هفتم [[ذیحجه]] با [[ابن زبیر]] صحبت کردهاند و روز بعد حرکت نموده، چنانچه از نقل هبر بعدی چنین استفاده میشود. [[نفس المهموم]] از [[تاریخ]] [[طبری]] همین داستان را با تفوات از دو نفر به نامهای [[عبدالله بن]] [[سلیم]] [[اسدی]] و مذری بن شعمل اسدی نقل میکند که این دو گفتند: «ما روز هشتم ذیحجه [[یوم]] الترویه وارد [[مکه]] شدیم و دیدیم [[حسین بن علی]]{{ع}} ابا [[عبدالله بن زبیر]] باب کعبه و ححجر [[اسماعیل]] هنگام ظهر با هم صحبت میکردند و امام حسین [[اصرار]] داشت خارج شود از مکه تا [[حریم]] [[خانه خدا]] شکستنه نشود...، و سرانجام از عبدالله بن زبیر جدا شد و پس از [[طواف]] و سعی [[صفا و مروه]] [[تقصیر]] کرد و او به جانب [[کوفه]] حرکت کرد و ما به سوی [[منی]] رفتیم» از این روایت معلوم میشود [[حضرت]] در روز هشتم ذیحجه عازم کوفه شده است.</ref>. | #برخی شهادت مسلم را روز هشتم ذیحجه که [[یوم]] الترویه است دانستهاند و این همان روزی است که بنا به قولی امام حسین{{ع}} از مکه حرکت کند<ref>. مروج الذهب، ج۳، ص۷۰؛ المهلوف، ص۱۲۴؛ [[ابصار]] العین، ۲ ۸۱. در [[نفس المهموم]]، ص۱۶۵ از کامل الزیارت، ص۷۳، از ابن قولویه: از [[امام باقر]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: «همانا امام حسین{{ع}} قبل از روز ترویه یعنی روز هفتم ذیحجه از مکه خارج شد [[اباعبدالله]] موقع [[حج]] فرا رسیده شما حج فرا رسیده شما حج را رها میکنید و به [[عراق]] میروید؟ امام حسین{{ع}} در پاسخ او گفت: {{متن حدیث|يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَأَنْ أُدْفَنَ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ}}؛ ای پسر [[زبیر]] اگر در کنار شط [[فرات]] [[دفن]] شوم برای من بهتر است در اطراف [[کعبه]] دفن شوم. از این [[روایت]] استفاده میشود [[امام حسین]]{{ع}} [[روز]] قبل از ترویه یعنی روز هفتم [[ذیحجه]] با [[ابن زبیر]] صحبت کردهاند و روز بعد حرکت نموده، چنانچه از نقل هبر بعدی چنین استفاده میشود. [[نفس المهموم]] از [[تاریخ]] [[طبری]] همین داستان را با تفوات از دو نفر به نامهای [[عبدالله بن]] [[سلیم]] [[اسدی]] و مذری بن شعمل اسدی نقل میکند که این دو گفتند: «ما روز هشتم ذیحجه [[یوم]] الترویه وارد [[مکه]] شدیم و دیدیم [[حسین بن علی]]{{ع}} ابا [[عبدالله بن زبیر]] باب کعبه و ححجر [[اسماعیل]] هنگام ظهر با هم صحبت میکردند و امام حسین [[اصرار]] داشت خارج شود از مکه تا [[حریم]] [[خانه خدا]] شکستنه نشود...، و سرانجام از عبدالله بن زبیر جدا شد و پس از [[طواف]] و سعی [[صفا و مروه]] [[تقصیر]] کرد و او به جانب [[کوفه]] حرکت کرد و ما به سوی [[منی]] رفتیم» از این روایت معلوم میشود [[حضرت]] در روز هشتم ذیحجه عازم کوفه شده است.</ref>. | ||
#[[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] و برخی دیگر روز [[شهادت]] آن بزرگوار را سنه ۶۰ ه.ق روز نهم ذیحجه که معروف به [[روز عرفه]] است ذکر کردهاند و همین قول ظاهر قول طبری در تاریخ و [[مسعودی]] در مروج الذهب است و همین روز بنا به قولی همان روز [[خروج امام حسین]]{{ع}} از مکه است<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱ و مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref>. | # [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] و برخی دیگر روز [[شهادت]] آن بزرگوار را سنه ۶۰ ه.ق روز نهم ذیحجه که معروف به [[روز عرفه]] است ذکر کردهاند و همین قول ظاهر قول طبری در تاریخ و [[مسعودی]] در مروج الذهب است و همین روز بنا به قولی همان روز [[خروج امام حسین]]{{ع}} از مکه است<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱ و مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref>. | ||
مسعودی نیز از قولی نقل میکند که شهادت [[مسلم بن عقیل]]، روز [[عید اضحی]] دهم ذیحجه [[سال]] ۶۰ ه.ق بوده است<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref> که این قول خیلی مورد [[اعتماد]] نیست و بنابراین درباره روز شهادت مسلم سه قول، صحیح است. | مسعودی نیز از قولی نقل میکند که شهادت [[مسلم بن عقیل]]، روز [[عید اضحی]] دهم ذیحجه [[سال]] ۶۰ ه.ق بوده است<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref> که این قول خیلی مورد [[اعتماد]] نیست و بنابراین درباره روز شهادت مسلم سه قول، صحیح است. | ||
خط ۲۸۲: | خط ۲۸۱: | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{ | {{مدخل وابسته}} | ||
* [[رقیه دختر امام علی]] (همسر) | * [[رقیه دختر امام علی]] (همسر) | ||
* [[محمد بن مسلم بن عقیل]] (فرزند) | * [[محمد بن مسلم بن عقیل]] (فرزند) | ||
خط ۲۹۸: | خط ۲۹۷: | ||
[[رده:اصحاب امام حسین]] | [[رده:اصحاب امام حسین]] | ||