بحث:برهان: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴: خط ۱۴:
==برهان، در لغت==
==برهان، در لغت==


واژه «برهان»، در لغت به معنای آوردن حجّت و دلیل روشن و قاطع است. [[صاحب بن عباد]]، در این باره می‌گوید: {{عربی|اندازه=155%|""}}البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها.<ref>المحیط فی اللّغة: ج ۳، ص ۴۸۳، مادّه «بره».</ref>  برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است. همچنین اَزهَری، به نقل از لیث، آورده است: {{عربی|اندازه=155%|"البُرهانُ: الحُجَّةُ وَ إیضاحُها"}}.<ref>تهذیب اللّغة: ج ۱، ص ۳۲۲. ابن منظور، در ذیل مادّه «بره» می‌گوید: البُرهانُ: الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَیّنةُ و ذیل ماده «برهن» می‌گوید: «البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب: ج ۱۳، ص ۵۱، مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره»).</ref>  برهان، حجّت و واضح گردانیدن آن است. واژه‌شناسان، در ریشه‌شناسی «برهان»، دچار اختلاف نظر شده‌اند:  
واژه «برهان»، در لغت به معنای آوردن حجّت و دلیل روشن و قاطع است. [[صاحب بن عباد]]، در این باره می‌گوید: {{عربی|اندازه=155%|"البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها"}}.<ref>المحیط فی اللّغة: ج ۳، ص ۴۸۳، مادّه «بره».</ref>  برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است. همچنین اَزهَری، به نقل از لیث، آورده است: {{عربی|اندازه=155%|"البُرهانُ: الحُجَّةُ وَ إیضاحُها"}}.<ref>تهذیب اللّغة: ج ۱، ص ۳۲۲. ابن منظور، در ذیل مادّه «بره» می‌گوید: البُرهانُ: الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَیّنةُ و ذیل ماده «برهن» می‌گوید: «البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب: ج ۱۳، ص ۵۱، مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره»).</ref>  برهان، حجّت و واضح گردانیدن آن است. واژه‌شناسان، در ریشه‌شناسی «برهان»، دچار اختلاف نظر شده‌اند:  
*برخی الف و نون آن را زاید شمرده‌اند و برهان را مصدر ثلاثی مجرد از مادّه «بره» دانسته اند که بر معنای روشن و واضح، دلالت می‌کند. زمخشری می‌گوید: {{عربی|اندازه=155%|"أبرَهَ فُلانٌ: جاءَ بِالبُرهانِ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ؛ وَ البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ، وَ هِیَ البَیضاءُ مِنَ الجَواری"}}.<ref>أساس البلاغة: ص ۲۱ مادّه «بره».</ref> أبرَهَ فُلانٌ، یعنی: «فلانی، برهانی را آورد» و واژه «بَرهَنَ»، مُوَلَّد (غیر اصیل) است و بعدا ساخته شده است و برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده که به معنای زنان سپیدروست.  
*برخی الف و نون آن را زاید شمرده‌اند و برهان را مصدر ثلاثی مجرد از مادّه «بره» دانسته اند که بر معنای روشن و واضح، دلالت می‌کند. زمخشری می‌گوید: {{عربی|اندازه=155%|"أبرَهَ فُلانٌ: جاءَ بِالبُرهانِ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ؛ وَ البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ، وَ هِیَ البَیضاءُ مِنَ الجَواری"}}.<ref>أساس البلاغة: ص ۲۱ مادّه «بره».</ref> أبرَهَ فُلانٌ، یعنی: «فلانی، برهانی را آورد» و واژه «بَرهَنَ»، مُوَلَّد (غیر اصیل) است و بعدا ساخته شده است و برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده که به معنای زنان سپیدروست.  
*برخی آن را رباعی مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته‌اند. جوهری، در موضع ذکر مادّه «برهن» می‌گوید: {{عربی|اندازه=155%|"البُرهانُ: الحُجَّةُ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَیهِ، أی أقامَ الحُجَّةَ"}}.<ref>«برهان، به معنای حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَیهِ»، یعنی: بر آن، برهان اقامه کرد». صحاح اللّغة: ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن». شایان ذکر، این که جوهری در ذیل مادّه «بره»، هیچ یادی از واژه «برهان» و «برهن» نمی کند.</ref>   
*برخی آن را رباعی مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته‌اند. جوهری، در موضع ذکر مادّه «برهن» می‌گوید: {{عربی|اندازه=155%|"البُرهانُ: الحُجَّةُ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَیهِ، أی أقامَ الحُجَّةَ"}}.<ref>«برهان، به معنای حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَیهِ»، یعنی: بر آن، برهان اقامه کرد». صحاح اللّغة: ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن». شایان ذکر، این که جوهری در ذیل مادّه «بره»، هیچ یادی از واژه «برهان» و «برهن» نمی کند.</ref>   
*گروهی نیز برهان را هم جزو ثلاثی‌ها آورده اند و هم جزو رباعی‌ها.<ref>مانند اَزهَری در تهذیب اللّغة (ج ۱ ص ۳۲۲) که در مادّه «بره»، آن را ذکر نموده، از لیث و ابن اعرابی نقل می‌کند که آنان، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زایا) می‌شمارند. سپس خود این احتمال را روا می‌شمارد که نون آن، اصلی باشد. همچنین، ر. ک: لسان العرب: ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره»، تاج العروس: ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن» و ج ۱۹ ص ۱۵ مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص ۴۶.</ref> در مقام داوری و رفع اختلاف در این مقوله، می‌توان گفت: «برهان»، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است، به معنای «آوردن حجّت و دلیل روشن»؛ لیکن در فرآیند کثرت استعمال و فزونیِ اُنس ذهنی میان لفظ و معنای «برهان»، از این واژه، فعل ثلاثی مزیدی بر وزن فَعْلَنَ،<ref>این فعل، از ابواب غیر مشهور و بر وزن عروضیِ فعل رباعی مجرَّد است. اصطلاحا این گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» می‌نامند و این فعل، به فعل مجرّد، ملحق می‌شود. سیبویه، در کتاب خود، بابی با عنوان: «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة، حتّی صار یجری مجری ما لا زیادة فیه، و صارت الزیادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز کرده و سپس اوزان و مثال‌هایی را ذکر می‌کند. از جمله این اوزان است: «فَوْعَلْتُ»، «فَیْعَلْتُ»، «فَعْوَلْتُ»، «فَعْلَیْتُ» و «فَعْنَلْتُ». نمونه‌های آنها نیز: «حَوقَلتُ»، «بَیطَرتُ»، «هَینَمتُ»، «جَهوَرتُ»، «قَلسَیتُ»، «قَلنَستُ» و «شَیطَنتُ» هستند که همگی را بر وزن عروضی «دَحْرَجْتُ» می‌آورد و سپس اوزان و مثال‌هایی را برای ملحقّات به رباعی مزید، بر می‌شمارد؛ مانند: «تقلسی»، «تشیطن»، «تمکَّن»، «تَمَسکَنَ» که همگی بر وزن عروضی «تدحرج» آمده‌اند (ر. ک: الکتاب: ج ۲ ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴).</ref>  «منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معنای «أبرَهَ» به کار رفته است. سپس فزونی کاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالی‌اش، چنان بین این لفظ و معنا در اذهان اهل گویش تازی، اُنس و پیوند ایجاد نمود که در کاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن، دیگر عنایتی به مادّه «بره» نمی‌شد؛ یعنی مادّه «برهن»، خود وضع مستقلّ می‌یابد و حقیقت، در معنای دلیل و برهان روشن آوردن، می‌گردد. با این توجّه، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نیز به وزن «فَعلَلَ» در می‌آید. از شواهد این سخن، فرآیند تاریخی کاربرد واژه های «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گویش عرب و ذکر آنها در معاجم لغوی است -۷<ref>از نمونه‌ها و شواهدی که می‌توان برای این تحلیل برشمرد، ملاحظه کاربرد واژه «برهان» و عدم کاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن کریم و دیگر متون اسلامی تا اواخر قرن دوم هجری و نیز نوع ذکر آنها در کتب لغت شناسان کهن، میانی و متأخّر است؛ زیرا لُغَویان کهن همچون خلیل بن احمد (م ۱۷۰ ق)، تنها به ذکر مادّه «بره» و «برهان» بسنده می‌کنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش یاد نمی‌کنند و لغویان میانی مانند لیث (م ح ۲۰۳ق) و ابن اعرابی (م ح ۲۳۱ ق)، از شاگردان خلیل، آن را با نوعی تردید، ذکر می‌کنند و احیانا مولَّد می‌شمارند؛ ولی این واژه در گفتار لغویان متأخّرتر از آنان، مانند جوهری (متوفّای سال سیصد و نود و اندی) و اَزهَری (م ۳۷۰ ق)، جایگاه مستقر و جا افتاده تری می‌یابد و به صورت مادّه ای مستقل، آن را ذکر می‌نمایند. این فرآیند، در گفتار لغت شناسان متأخّر، نمایان است (ر. ک: تهذیب اللّغة: ج ۱ ص ۳۲۲ ذیل مادّه «بره» و «برهن»، الصحاح: ج۵ ص۲۰۷۸ ذیل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج۱۳ ص۴۷۶ ذیل مادّه «بره»و ج۱۳ ص۵۱ ذیل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج۱۸ ص۵۵ مادّه «برهن» و ج۱۹ ص۱۵ مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص ۴۶ موضع ذکر ماده «بره» ).</ref><ref>گفتنی است که واژه شناسی این مبحث، توسّط محقّق ارجمند جناب آقای محمّد احسانی فر انجام ف گردیده است.</ref>
*گروهی نیز برهان را هم جزو ثلاثی‌ها آورده اند و هم جزو رباعی‌ها.<ref>مانند اَزهَری در تهذیب اللّغة (ج ۱ ص ۳۲۲) که در مادّه «بره»، آن را ذکر نموده، از لیث و ابن اعرابی نقل می‌کند که آنان، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زایا) می‌شمارند. سپس خود این احتمال را روا می‌شمارد که نون آن، اصلی باشد. همچنین، ر. ک: لسان العرب: ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره»، تاج العروس: ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن» و ج ۱۹ ص ۱۵ مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص ۴۶.</ref> در مقام داوری و رفع اختلاف در این مقوله، می‌توان گفت: «برهان»، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است، به معنای «آوردن حجّت و دلیل روشن»؛ لیکن در فرآیند کثرت استعمال و فزونیِ اُنس ذهنی میان لفظ و معنای «برهان»، از این واژه، فعل ثلاثی مزیدی بر وزن فَعْلَنَ،<ref>این فعل، از ابواب غیر مشهور و بر وزن عروضیِ فعل رباعی مجرَّد است. اصطلاحا این گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» می‌نامند و این فعل، به فعل مجرّد، ملحق می‌شود. سیبویه، در کتاب خود، بابی با عنوان: «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة، حتّی صار یجری مجری ما لا زیادة فیه، و صارت الزیادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز کرده و سپس اوزان و مثال‌هایی را ذکر می‌کند. از جمله این اوزان است: «فَوْعَلْتُ»، «فَیْعَلْتُ»، «فَعْوَلْتُ»، «فَعْلَیْتُ» و «فَعْنَلْتُ». نمونه‌های آنها نیز: «حَوقَلتُ»، «بَیطَرتُ»، «هَینَمتُ»، «جَهوَرتُ»، «قَلسَیتُ»، «قَلنَستُ» و «شَیطَنتُ» هستند که همگی را بر وزن عروضی «دَحْرَجْتُ» می‌آورد و سپس اوزان و مثال‌هایی را برای ملحقّات به رباعی مزید، بر می‌شمارد؛ مانند: «تقلسی»، «تشیطن»، «تمکَّن»، «تَمَسکَنَ» که همگی بر وزن عروضی «تدحرج» آمده‌اند (ر. ک: الکتاب: ج ۲ ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴).</ref>  «منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معنای «أبرَهَ» به کار رفته است. سپس فزونی کاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالی‌اش، چنان بین این لفظ و معنا در اذهان اهل گویش تازی، اُنس و پیوند ایجاد نمود که در کاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن، دیگر عنایتی به مادّه «بره» نمی‌شد؛ یعنی مادّه «برهن»، خود وضع مستقلّ می‌یابد و حقیقت، در معنای دلیل و برهان روشن آوردن، می‌گردد. با این توجّه، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نیز به وزن «فَعلَلَ» در می‌آید. از شواهد این سخن، فرآیند تاریخی کاربرد واژه های «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گویش عرب و ذکر آنها در معاجم لغوی است -۷<ref>از نمونه‌ها و شواهدی که می‌توان برای این تحلیل برشمرد، ملاحظه کاربرد واژه «برهان» و عدم کاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن کریم و دیگر متون اسلامی تا اواخر قرن دوم هجری و نیز نوع ذکر آنها در کتب لغت شناسان کهن، میانی و متأخّر است؛ زیرا لُغَویان کهن همچون خلیل بن احمد (م ۱۷۰ ق)، تنها به ذکر مادّه «بره» و «برهان» بسنده می‌کنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش یاد نمی‌کنند و لغویان میانی مانند لیث (م ح ۲۰۳ق) و ابن اعرابی (م ح ۲۳۱ ق)، از شاگردان خلیل، آن را با نوعی تردید، ذکر می‌کنند و احیانا مولَّد می‌شمارند؛ ولی این واژه در گفتار لغویان متأخّرتر از آنان، مانند جوهری (متوفّای سال سیصد و نود و اندی) و اَزهَری (م ۳۷۰ ق)، جایگاه مستقر و جا افتاده تری می‌یابد و به صورت مادّه ای مستقل، آن را ذکر می‌نمایند. این فرآیند، در گفتار لغت شناسان متأخّر، نمایان است (ر. ک: تهذیب اللّغة: ج ۱ ص ۳۲۲ ذیل مادّه «بره» و «برهن»، الصحاح: ج۵ ص۲۰۷۸ ذیل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج۱۳ ص۴۷۶ ذیل مادّه «بره»و ج۱۳ ص۵۱ ذیل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج۱۸ ص۵۵ مادّه «برهن» و ج۱۹ ص۱۵ مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص ۴۶ موضع ذکر ماده «بره» ).</ref><ref>گفتنی است که واژه شناسی این مبحث، توسّط محقّق ارجمند جناب آقای محمّد احسانی فر انجام ف گردیده است.</ref>


فرق میان «برهان» و «دلیل»
==فرق میان «برهان» و «دلیل»==


ابو هلال عسکری، در بیان فرق میان برهان و دلیل، می‌گوید: الفَرقُ بَینَ البُرهانِ وَالدَّلیلِ: البُرهانُ: الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفیدَةُ لِلعِلمِ، وَ أَمّا ما یُفیدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّلیلُ.<ref>معجم الفروق اللغویة: ص ۹۷.</ref>  تفاوت میان برهان و دلیل، این است که برهان، به معنای حجّت قاطع و مفید برای علم است؛ امّا آنچه برای ظن، مفید باشد، دلیل است. باری ! ریشه واژه «برهان» هر چه باشد، تردیدی نیست که این واژه از نظر واژه شناسان، به معنای دلیلی است که به روشنی و با قاطعیّت بتواند مدّعا را اثبات نماید ؛<ref>ر. ک: ترتیب کتاب العین: ص ۸۰، لسان العرب: ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن»، الصحاح: ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن»، تاج العروس: ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن»، المصباح المنیر: ص ۴۶ و....</ref>  امّا به تدریج از معنای اصلی خود، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق، به نوع خاصّی از استدلال، اطلاق شده است.<ref>برای آشنایی با معنای اصطلاحی برهان، ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی و دانش نامه جهان اسلام: ذیل واژه «برهان».</ref>
[[ابو هلال عسکری]]، در بیان فرق میان برهان و دلیل، می‌گوید: {{عربی|اندازه=155%|"الفَرقُ بَینَ البُرهانِ وَالدَّلیلِ: البُرهانُ: الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفیدَةُ لِلعِلمِ، وَ أَمّا ما یُفیدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّلیلُ"}}.<ref>معجم الفروق اللغویة: ص ۹۷.</ref>  تفاوت میان برهان و دلیل، این است که برهان، به معنای حجّت قاطع و مفید برای علم است؛ امّا آنچه برای ظن، مفید باشد، دلیل است. باری ! ریشه واژه «برهان» هر چه باشد، تردیدی نیست که این واژه از نظر واژه شناسان، به معنای دلیلی است که به روشنی و با قاطعیّت بتواند مدّعا را اثبات نماید ؛<ref>ر. ک: ترتیب کتاب العین: ص ۸۰، لسان العرب: ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن»، الصحاح: ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن»، تاج العروس: ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن»، المصباح المنیر: ص ۴۶ و....</ref>  امّا به تدریج از معنای اصلی خود، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق، به نوع خاصّی از استدلال، اطلاق شده است.<ref>برای آشنایی با معنای اصطلاحی برهان، ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی و دانش نامه جهان اسلام: ذیل واژه «برهان».</ref>
برهان، در قرآن و حدیث
==برهان، در قرآن و حدیث==


در قرآن و حدیث، «برهان» در معنای لغوی خود، یعنی دلیل واضح و روشن و مفیدِ برای علم، اطلاق شده است. این واژه در قرآن، هفت بار به صورت مفرد<ref>بقره: آیه ۱۱۱، نساء: آیه ۱۷۴، یوسف: آیه ۲۴، انبیا: آیه ۲۴، مؤمنون: آیه ۱۱۷، نمل: آیه ۶۴ و قصص: آیه ۷۵.</ref>  و یک بار به صورت تثنیه آمده است.<ref>قصص: آیه ۳۲.</ref>
در قرآن و حدیث، «برهان» در معنای لغوی خود، یعنی دلیل واضح و روشن و مفیدِ برای علم، اطلاق شده است. این واژه در قرآن، هفت بار به صورت مفرد<ref>بقره: آیه ۱۱۱، نساء: آیه ۱۷۴، یوسف: آیه ۲۴، انبیا: آیه ۲۴، مؤمنون: آیه ۱۱۷، نمل: آیه ۶۴ و قصص: آیه ۷۵.</ref>  و یک بار به صورت تثنیه آمده است.<ref>قصص: آیه ۳۲.</ref>
۵۳٬۳۷۰

ویرایش