جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
وی [[قاتل]] [[عمار]] است<ref>ذهبی، ج۲، ص۵۴۴.</ref> و برخی بعد از ذکر نام او گفتهاند: [[لعنت خدا]] و [[ملائکه]] و [[انبیا]] بر او باد<ref>محمد بن مشهدی، ص۲۷۷؛ شهید اول، ص۸۳.</ref>. نام او به [[اختلاف]]، [[یسار]] و مسلم، و نام پدرش را سبع، ازهر یا ازیهر آوردهاند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۸۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱؛ ابن حجر، ج۶، ص۵۳۳.</ref>. [[شهرت]] او به [[کنیه]] است. برخی، ابوالعادیه نیز گفتهاند<ref>منقری، ص۳۴۱؛ محمدبن مشهدی، ص۲۷۷؛ ابن حجر، ج۳، ص۱۹۹.</ref> که تصحیف أبوالغادیه است. وی [[قحطانی]] و از تیره جهنی، [[مزنی]]<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۴۸۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۶۱؛ عمر کحاله، ص۲۱۶.</ref> یا فزاری<ref>محمد بن مشهدی، ص۲۷۷؛ شهید اول، ص۸۳.</ref> بود. به همین دلیل، برخی برای او دو یا سه مدخل جداگانه آوردهاند<ref>مقایسه کنید با: ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۸۸؛ ابونعیم، ج۶، ص۲۹۸۲؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱-۲۳۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۸-۲۶۱.</ref>. که میتوان گفت آنان یک نفر هستند. | وی [[قاتل]] [[عمار]] است<ref>ذهبی، ج۲، ص۵۴۴.</ref> و برخی بعد از ذکر نام او گفتهاند: [[لعنت خدا]] و [[ملائکه]] و [[انبیا]] بر او باد<ref>محمد بن مشهدی، ص۲۷۷؛ شهید اول، ص۸۳.</ref>. نام او به [[اختلاف]]، [[یسار]] و مسلم، و نام پدرش را سبع، ازهر یا ازیهر آوردهاند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۸۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱؛ ابن حجر، ج۶، ص۵۳۳.</ref>. [[شهرت]] او به [[کنیه]] است. برخی، ابوالعادیه نیز گفتهاند<ref>منقری، ص۳۴۱؛ محمدبن مشهدی، ص۲۷۷؛ ابن حجر، ج۳، ص۱۹۹.</ref> که تصحیف أبوالغادیه است. وی [[قحطانی]] و از تیره جهنی، [[مزنی]]<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۴۸۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۶۱؛ عمر کحاله، ص۲۱۶.</ref> یا فزاری<ref>محمد بن مشهدی، ص۲۷۷؛ شهید اول، ص۸۳.</ref> بود. به همین دلیل، برخی برای او دو یا سه مدخل جداگانه آوردهاند<ref>مقایسه کنید با: ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۸۸؛ ابونعیم، ج۶، ص۲۹۸۲؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱-۲۳۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۸-۲۶۱.</ref>. که میتوان گفت آنان یک نفر هستند. | ||
ابوالغادیه چوپان بوده و [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده است<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۲.</ref>. وی حکایت [[مسلمان]] شدنش را چنین گفته است که به همراه مادرش نزد رسول خدا{{صل}} آمد و مسلمان شد و آن [[حضرت]] در پاسخ درخواست مادرش، آنان را [[نصیحت]] کرد<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۲.</ref>. وی مردی سالخورده و سیاه چهره بود و اندامی درشت داشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۸.</ref>. در [[بیعت عقبه]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۹.</ref> و در [[حدیبیه]] حاضر بود <ref>ابن حبیب، ص۲۹۵؛ ذهبی، ج۲، ص۵۴۴.</ref>. سپس در [[شام]] و بعدها در واسط ساکن شد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.</ref>. | ابوالغادیه چوپان بوده و [[رسول خدا]] {{صل}} را دیده است<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۲.</ref>. وی حکایت [[مسلمان]] شدنش را چنین گفته است که به همراه مادرش نزد رسول خدا {{صل}} آمد و مسلمان شد و آن [[حضرت]] در پاسخ درخواست مادرش، آنان را [[نصیحت]] کرد<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۲.</ref>. وی مردی سالخورده و سیاه چهره بود و اندامی درشت داشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۸.</ref>. در [[بیعت عقبه]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۹.</ref> و در [[حدیبیه]] حاضر بود <ref>ابن حبیب، ص۲۹۵؛ ذهبی، ج۲، ص۵۴۴.</ref>. سپس در [[شام]] و بعدها در واسط ساکن شد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.</ref>. | ||
از او پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} تا [[زمان]] خلفای نخستین، گزارشی در منابع دیده نشده است. فقط گفتهاند ابوالغادیه، علاقه شدیدی به [[عثمان]] داشت<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱.</ref>. به همین دلیل، وقتی عمار، عثمان را [[سرزنش]] میکرد، [[کینه]] عمار را به [[دل]] گرفت و گفت: اگر یارانی داشتم، او را آن [[قدر]] میزدم تا بمیرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷.</ref>. این گذشت تا آنکه در [[صفین]]، عمار را در جلو پیادگان دید و به او [[حمله]] کرد و با ضربتی که بر سر او زد، به شهادتش رساند<ref>ابن اثیر، ج۷، ص۲۵۹.</ref>. سپس ابن جون سر او را از [[بدن]] جدا کرد<ref>منقری، ص۳۴۱.</ref>. [[مردم]] [[شام]] میگویند: [[حُوَیّ بن ماتع بن زرعه]]، [[عمار]] را به [[قتل]] رساند و ابوالغادیه سر وی را جدا کرد<ref>ابن حبیب، ص۲۹۶.</ref>. بنابراین، چند نفر مدعی کشتن عمار بودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷؛ ابن حبیب، ص۲۹۶؛ ابن کلبی، ج۱، ص۱۴۱.</ref>. به او گفته شد [[دشمن]] تو در [[روز قیامت]] نیرومند است، اما او خندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۸؛ طبری، ص۱۶.</ref>. [[ابوبردة بن ابی موسی اشعری]] میگوید دست ابوالغادیه را به سبب قتل عمار بوسیدم و به او گفتم: هرگز [[آتش]] آن را لمس نخواهد کرد!<ref>ثقفی، ج۲، ص۵۶۶.</ref> | از او پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} تا [[زمان]] خلفای نخستین، گزارشی در منابع دیده نشده است. فقط گفتهاند ابوالغادیه، علاقه شدیدی به [[عثمان]] داشت<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱.</ref>. به همین دلیل، وقتی عمار، عثمان را [[سرزنش]] میکرد، [[کینه]] عمار را به [[دل]] گرفت و گفت: اگر یارانی داشتم، او را آن [[قدر]] میزدم تا بمیرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷.</ref>. این گذشت تا آنکه در [[صفین]]، عمار را در جلو پیادگان دید و به او [[حمله]] کرد و با ضربتی که بر سر او زد، به شهادتش رساند<ref>ابن اثیر، ج۷، ص۲۵۹.</ref>. سپس ابن جون سر او را از [[بدن]] جدا کرد<ref>منقری، ص۳۴۱.</ref>. [[مردم]] [[شام]] میگویند: [[حُوَیّ بن ماتع بن زرعه]]، [[عمار]] را به [[قتل]] رساند و ابوالغادیه سر وی را جدا کرد<ref>ابن حبیب، ص۲۹۶.</ref>. بنابراین، چند نفر مدعی کشتن عمار بودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷؛ ابن حبیب، ص۲۹۶؛ ابن کلبی، ج۱، ص۱۴۱.</ref>. به او گفته شد [[دشمن]] تو در [[روز قیامت]] نیرومند است، اما او خندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۸؛ طبری، ص۱۶.</ref>. [[ابوبردة بن ابی موسی اشعری]] میگوید دست ابوالغادیه را به سبب قتل عمار بوسیدم و به او گفتم: هرگز [[آتش]] آن را لمس نخواهد کرد!<ref>ثقفی، ج۲، ص۵۶۶.</ref> | ||
[[شهادت]] عمار به دست ابوالغادیه، مردم را به [[تعجب]] واداشت؛ زیرا آنان این [[حدیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} را از خود ابوالغادیه شنیده بودند که فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ...}}<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۱ و ۲۳۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۹، ۵۷۹.</ref>؛ و این حدیث که: {{متن حدیث|أَلاَ لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ }}<ref>ابن قتیبه، ص۲۵۷؛ بغوی، ج۵، ص۳۱۹.</ref>؛ رسول خدا{{صل}} درباره عمار فرمود: {{متن حدیث| تَقْتُلُ عَمَّاراً اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ}}<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۹۲-۱۹۳؛ دینوری، ص۱۴۷؛ طبرانی، ج۵، ص۲۲۱ و ج۲۳، ص۳۶۳.</ref>؛ این [[روایت]] را [[راویان]] مختلفی در [[شأن]] و [[منزلت]] عمار نقل کردهاند. [[سخن]] رسول خدا{{صل}} درباره عمار، جایگاه بس والای وی و بر [[حق]] بودن او و [[باطل]] بودن کسانی که در مقابل او قرار گرفتهاند، را میرساند. و عمل أبوالغادیه در کشتن عمار، خود دلیل روشنی بر [[انحراف]] [[معاویه]] و [[سپاه شام]] است. | [[شهادت]] عمار به دست ابوالغادیه، مردم را به [[تعجب]] واداشت؛ زیرا آنان این [[حدیث]] [[رسول خدا]] {{صل}} را از خود ابوالغادیه شنیده بودند که فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ...}}<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۱ و ۲۳۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۹، ۵۷۹.</ref>؛ و این حدیث که: {{متن حدیث|أَلاَ لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ }}<ref>ابن قتیبه، ص۲۵۷؛ بغوی، ج۵، ص۳۱۹.</ref>؛ رسول خدا {{صل}} درباره عمار فرمود: {{متن حدیث| تَقْتُلُ عَمَّاراً اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ}}<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۹۲-۱۹۳؛ دینوری، ص۱۴۷؛ طبرانی، ج۵، ص۲۲۱ و ج۲۳، ص۳۶۳.</ref>؛ این [[روایت]] را [[راویان]] مختلفی در [[شأن]] و [[منزلت]] عمار نقل کردهاند. [[سخن]] رسول خدا {{صل}} درباره عمار، جایگاه بس والای وی و بر [[حق]] بودن او و [[باطل]] بودن کسانی که در مقابل او قرار گرفتهاند، را میرساند. و عمل أبوالغادیه در کشتن عمار، خود دلیل روشنی بر [[انحراف]] [[معاویه]] و [[سپاه شام]] است. | ||
[[سبط بن جوزی]]<ref>سبط بن جوزی، ص۹۱.</ref> به نقل از واقدی میگوید: ابوالغادیه و یک نفر دیگر نزد معاویه بر سر قتل عمار دعوا داشتند. [[عمرو عاص]] گفت: آن دو برای [[آتش جهنم]] [[نزاع]] دارند. معاویه گفت: ای عمرو! چه میگویی؟ آن دو در راه ما [[جان]] فشانی کردهاند! [[عمرو]] (به [[طعنه]]) گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]! این چنین است و تو میدانی، و ای کاش من بیست سال پیش از این مرده بودم! | [[سبط بن جوزی]]<ref>سبط بن جوزی، ص۹۱.</ref> به نقل از واقدی میگوید: ابوالغادیه و یک نفر دیگر نزد معاویه بر سر قتل عمار دعوا داشتند. [[عمرو عاص]] گفت: آن دو برای [[آتش جهنم]] [[نزاع]] دارند. معاویه گفت: ای عمرو! چه میگویی؟ آن دو در راه ما [[جان]] فشانی کردهاند! [[عمرو]] (به [[طعنه]]) گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]! این چنین است و تو میدانی، و ای کاش من بیست سال پیش از این مرده بودم! | ||
[[محبوبیت]] ابوالغادیه نزد [[معاویه]] به سبب [[قتل]] [[عمار]] بود و هرگاه او بر معاویه و دیگران وارد میشد، با [[تفاخر]] میگفت: بگویید: [[قاتل]] عمار بر در ایستاده است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.</ref>. هنگامی که از چگونگی قتل عمار از او سؤال میشد، وی بدون واهمه آن را شرح میداد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.</ref>. برخی [[راویان]] گفتهاند: فردی گمراهتر از ابوالغادیه دیده نشده است؛ زیرا درباره قتل عمار از [[رسول خدا]]{{صل}} سخنی شنیده بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷.</ref>. پس از کشتن عمار، برای او ظرف شیشهای پر از آب آوردند، ولی ابوالغادیه از [[نوشیدن]] آن [[امتناع]] کرد و با ظرف سفالی آب نوشید. [[نگهبان]] معاویه وقتی [[احتیاط]] او را دید، به زبان [[قوم]] خود گفت: از [[نوشیدن آب]] در شیشه [[پرهیز]] کردی، اما از کشتن عمار دوری نکردی<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷؛ سبط بن جوزی، ص۹۱.</ref>. | [[محبوبیت]] ابوالغادیه نزد [[معاویه]] به سبب [[قتل]] [[عمار]] بود و هرگاه او بر معاویه و دیگران وارد میشد، با [[تفاخر]] میگفت: بگویید: [[قاتل]] عمار بر در ایستاده است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.</ref>. هنگامی که از چگونگی قتل عمار از او سؤال میشد، وی بدون واهمه آن را شرح میداد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.</ref>. برخی [[راویان]] گفتهاند: فردی گمراهتر از ابوالغادیه دیده نشده است؛ زیرا درباره قتل عمار از [[رسول خدا]] {{صل}} سخنی شنیده بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷.</ref>. پس از کشتن عمار، برای او ظرف شیشهای پر از آب آوردند، ولی ابوالغادیه از [[نوشیدن]] آن [[امتناع]] کرد و با ظرف سفالی آب نوشید. [[نگهبان]] معاویه وقتی [[احتیاط]] او را دید، به زبان [[قوم]] خود گفت: از [[نوشیدن آب]] در شیشه [[پرهیز]] کردی، اما از کشتن عمار دوری نکردی<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷؛ سبط بن جوزی، ص۹۱.</ref>. | ||
روزی بر [[حجاج]] وارد شد. حجاج از او پرسید: آیا تو عمار را کشتی؟ گفت: بله. حجاج گفت: هرکه [[دوست]] دارد در [[روز قیامت]]، [[دست]] گشاده داشته باشد، به ابوالغادیه بنگرد. روزی دیگر، ابوالغادیه درخواستی از حجاج کرد، ولی او نپذیرفت. ابو الغادیه گفت: به دیگران از [[دنیا]] میبخشی، ولی به ما نمیبخشی و [[گمان]] میکنی من در [[قیامت]] گشاده دست هستم. حجاج به کنایه، از بیقرارگی شکل ظاهری ابوالغادیه چنین گفت: کسی که دندانش مانند [[کوه]] [[أحد]]، رانش مثل کوه وزقان<ref>بزرگترین کوه سیاه رنگ میان عرج و رویشه [اسم دو مکان].</ref> و نشیمنگاهش مانند فاصله [[مدینه]] تا [[ربذه]] باشد، در قیامت گشاده دست است<ref>چون شکل و اندام جسمانی ابو الغادیه نامناسب بوده، حجاج او را این چنین تشبیه کرده است.</ref> و سپس به ابوالغادیه گفت: سوگند به خدا اگر همه [[مردم]] در کشتن عمار شرکت داشتند، به [[جهنم]] میرفتند<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱؛ سیدعلی خان، ص۲۸۲.</ref>. | روزی بر [[حجاج]] وارد شد. حجاج از او پرسید: آیا تو عمار را کشتی؟ گفت: بله. حجاج گفت: هرکه [[دوست]] دارد در [[روز قیامت]]، [[دست]] گشاده داشته باشد، به ابوالغادیه بنگرد. روزی دیگر، ابوالغادیه درخواستی از حجاج کرد، ولی او نپذیرفت. ابو الغادیه گفت: به دیگران از [[دنیا]] میبخشی، ولی به ما نمیبخشی و [[گمان]] میکنی من در [[قیامت]] گشاده دست هستم. حجاج به کنایه، از بیقرارگی شکل ظاهری ابوالغادیه چنین گفت: کسی که دندانش مانند [[کوه]] [[أحد]]، رانش مثل کوه وزقان<ref>بزرگترین کوه سیاه رنگ میان عرج و رویشه [اسم دو مکان].</ref> و نشیمنگاهش مانند فاصله [[مدینه]] تا [[ربذه]] باشد، در قیامت گشاده دست است<ref>چون شکل و اندام جسمانی ابو الغادیه نامناسب بوده، حجاج او را این چنین تشبیه کرده است.</ref> و سپس به ابوالغادیه گفت: سوگند به خدا اگر همه [[مردم]] در کشتن عمار شرکت داشتند، به [[جهنم]] میرفتند<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱؛ سیدعلی خان، ص۲۸۲.</ref>. | ||
ابوالغادیه، حدود بیست [[روایت]] از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرده است<ref>ابن عساکر، ج۴۳، ص۳۵۶، برای اطلاع از روایات او بنگرید: احمد بن حنبل، ج۴، ص۷۶ و ج۵، ص۶۸؛ ابن ابی حاتم، ج۹، ص۳۰۶.</ref>. فرزند ابوالغادیه به نام [[سعد]]- نام او را رسول خدا{{صل}} گذاشت. از [[راویان]] است<ref>ابن عساکر، ج۲۰، ص۴۰۵.</ref>. او تا [[زمان]] [[حجاج]]<ref>حکومت، ص۷۵-۹۵.</ref> زنده بود<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۶۰.</ref> و در دوره [[حکومت]] او درگذشت؛ زیرا حجاج میگفت: هرکس در [[تشییع جنازه]] او شرکت نکند، [[منافق]] است<ref>بلاذری، ج۳، ص۹۱.</ref><ref>[[حسین مرادینسب|مرادینسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوالغادیه جهنی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۶۱-۴۶۲.</ref> | ابوالغادیه، حدود بیست [[روایت]] از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل کرده است<ref>ابن عساکر، ج۴۳، ص۳۵۶، برای اطلاع از روایات او بنگرید: احمد بن حنبل، ج۴، ص۷۶ و ج۵، ص۶۸؛ ابن ابی حاتم، ج۹، ص۳۰۶.</ref>. فرزند ابوالغادیه به نام [[سعد]]- نام او را رسول خدا {{صل}} گذاشت. از [[راویان]] است<ref>ابن عساکر، ج۲۰، ص۴۰۵.</ref>. او تا [[زمان]] [[حجاج]]<ref>حکومت، ص۷۵-۹۵.</ref> زنده بود<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۶۰.</ref> و در دوره [[حکومت]] او درگذشت؛ زیرا حجاج میگفت: هرکس در [[تشییع جنازه]] او شرکت نکند، [[منافق]] است<ref>بلاذری، ج۳، ص۹۱.</ref><ref>[[حسین مرادینسب|مرادینسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوالغادیه جهنی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۶۱-۴۶۲.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |