ابوبکره ثقفی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲
جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابوبکره ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابوبکره ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
== نسب ==
== نسب ==
ابوبکره ثقفی از [[اصحاب]] [[نبی خاتم]]{{صل}} و از کسانی است که کنیه‌اش بر نام اصلی او [[غلبه]] یافته است. <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> نامش را «نفیع» و به [[نقلی]] «مسروح» گفته‌اند. <ref>ر. ک. طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۶۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۵۷۸.</ref> برخی نیز او را فرزند مسروح خوانده‌اند و بعضی دیگر او را پسر اربابش -[[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته‌اند. <ref>ر. ک. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۱، ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> ضمن این که برخی هم، او را [[عبد]] [[حارث بن کلده]] معرفی کرده، از استلحاق او توسط حارث خبر داده‌اند. <ref>ذهبی، تاریخ اسلام، ج۴،ص ص۳۳۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> اما خود [[ابو بکره]] به وقت [[مرگ]]، خود را پسر [[مسروح حبشی]] دانسته است. <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref>
ابوبکره ثقفی از [[اصحاب]] [[نبی خاتم]] {{صل}} و از کسانی است که کنیه‌اش بر نام اصلی او [[غلبه]] یافته است. <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> نامش را «نفیع» و به [[نقلی]] «مسروح» گفته‌اند. <ref>ر. ک. طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۶۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۵۷۸.</ref> برخی نیز او را فرزند مسروح خوانده‌اند و بعضی دیگر او را پسر اربابش -[[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته‌اند. <ref>ر. ک. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۱، ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> ضمن این که برخی هم، او را [[عبد]] [[حارث بن کلده]] معرفی کرده، از استلحاق او توسط حارث خبر داده‌اند. <ref>ذهبی، تاریخ اسلام، ج۴،ص ص۳۳۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> اما خود [[ابو بکره]] به وقت [[مرگ]]، خود را پسر [[مسروح حبشی]] دانسته است. <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref>


[[مادر]] او را هم [[سمیه]]، [[کنیز]] بدکاره حارث بن کلده گفته‌اند که در این صورت او از طرف مادر، [[برادر]] [[زیاد بن ابیه]] محسوب می‌‌شود. <ref>ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴ص۵۷۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۱.</ref>
[[مادر]] او را هم [[سمیه]]، [[کنیز]] بدکاره حارث بن کلده گفته‌اند که در این صورت او از طرف مادر، [[برادر]] [[زیاد بن ابیه]] محسوب می‌‌شود. <ref>ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴ص۵۷۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۱.</ref>
خط ۱۰: خط ۱۰:
نام او [[نُفَیع بن حارث بن کلدة بن عمرو بن علاج بن ابی سلمه]] از [[قبیله ثقیف]] است <ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۰۵ و ۳۱۱؛ بخاری، الکنی، ص۹۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۶۹.</ref>. برخی نام ابوبکره را به [[اختلاف]]، «نفیع»<ref>باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۵ و ج۵، ص۳۳۴؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۰ و ۲۰۳ و ج۷۵، ص۳۹۴. ابن عساکر نام نفیع را صحیح می‌داند و نیز به نقل از احمد بن حنبل، ابن اسحاق و اصمعی می‌گوید نام ابوبکره، نفیع است.</ref>، «نافع»<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱؛ شامی، ج۱۱، ص۴۰۹.</ref> و «مسروح» گفته‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۴۹.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۶، ص۳۶۹.</ref> می‌گوید: [[ابن اسحاق]] جزم دارد که نام وی «مسروح» است، اما این نام در [[سیره ابن هشام (کتاب)|سیره ابن هشام]] موجود نیست و [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۲۸.</ref> تنها می‌گوید: ابن اسحاق نام بردگانی را که از [[طائف]] خارج شدند آورده، ولی او آن نام‌ها را نیاورده است. براساس گزارش [[ابن اثیر]]، او مسروح [[غلام]] [[حارث بن کلده ثقفی]] بود <ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۵۴؛ ابن اثیر در یک جا با صراحت نام وی را مسروح، ج۶، ص۳۵ و در جایی دیگر با صراحت نفیع می‌آورد، ج۵، ص۳۳۴.</ref>. بیشترین [[شهرت]] وی به کنیه‌اش ابوبکره است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۶۹.</ref>.
نام او [[نُفَیع بن حارث بن کلدة بن عمرو بن علاج بن ابی سلمه]] از [[قبیله ثقیف]] است <ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۰۵ و ۳۱۱؛ بخاری، الکنی، ص۹۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۶۹.</ref>. برخی نام ابوبکره را به [[اختلاف]]، «نفیع»<ref>باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۵ و ج۵، ص۳۳۴؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۰ و ۲۰۳ و ج۷۵، ص۳۹۴. ابن عساکر نام نفیع را صحیح می‌داند و نیز به نقل از احمد بن حنبل، ابن اسحاق و اصمعی می‌گوید نام ابوبکره، نفیع است.</ref>، «نافع»<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱؛ شامی، ج۱۱، ص۴۰۹.</ref> و «مسروح» گفته‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۴۹.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۶، ص۳۶۹.</ref> می‌گوید: [[ابن اسحاق]] جزم دارد که نام وی «مسروح» است، اما این نام در [[سیره ابن هشام (کتاب)|سیره ابن هشام]] موجود نیست و [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۲۸.</ref> تنها می‌گوید: ابن اسحاق نام بردگانی را که از [[طائف]] خارج شدند آورده، ولی او آن نام‌ها را نیاورده است. براساس گزارش [[ابن اثیر]]، او مسروح [[غلام]] [[حارث بن کلده ثقفی]] بود <ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۵۴؛ ابن اثیر در یک جا با صراحت نام وی را مسروح، ج۶، ص۳۵ و در جایی دیگر با صراحت نفیع می‌آورد، ج۵، ص۳۳۴.</ref>. بیشترین [[شهرت]] وی به کنیه‌اش ابوبکره است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۶۹.</ref>.


در مورد نام و وضعیت [[پدر]] وی، گزارش‌های ناهمگونی وجود دارد. نام پدرش را «حارث»<ref>ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref>، «مسروح»<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۱؛ ابن حبان، مشاهیر، ص۶۶؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸.</ref> و «مسروق» گفته‌اند<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۰.</ref> که به [[یقین]] مسروق، تصحیف مسروح است. ابن اثیر می‌گوید: کسانی که وی را فرزند مسروح می‌دانند، مسروح را برده حارث معرفی می‌کنند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۵.</ref>. به این ترتیب، برخی می‌گویند: پدر نفیع، مسروح، برده حارث بن کلده بود و حارث، نفیع را به خویشتن ملحق کرد. ابوبکره از این استلحاق بسیار ناخشنود بود و همواره با [[انکار]] آن، خویش را مولای [[رسول خدا]]{{صل}} می‌خواند. [[ابن سعد]] در جریان استلحاق، نامی از [[حارث]] نبرده و تنها گفته است: [[ثقیف]] چنین ادعایی داشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۱؛ مزی، ج۳۰، ص۵.</ref>. از طرفی عکس آن گزارش نیز وارد شده است. می‌گویند: حارث [[پدر]] نفیع، وی را که طفلی سیاه چرده بود، از خویش ندانست و گفت: هیچ یک از پدرانم سیاه نبودند و نفیع را از آن مسروح [[غلام]] [[حبشی]] خویش دانست<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. نفیع می‌گفت: اگر [[مردم]] [[اصرار]] دارند مرا به [[نسب]] بخوانند، من [[نفیع بن مسروح حبشی]] هستم<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۶؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۳۳۴.</ref>
در مورد نام و وضعیت [[پدر]] وی، گزارش‌های ناهمگونی وجود دارد. نام پدرش را «حارث»<ref>ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref>، «مسروح»<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۱؛ ابن حبان، مشاهیر، ص۶۶؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸.</ref> و «مسروق» گفته‌اند<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۰.</ref> که به [[یقین]] مسروق، تصحیف مسروح است. ابن اثیر می‌گوید: کسانی که وی را فرزند مسروح می‌دانند، مسروح را برده حارث معرفی می‌کنند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۵.</ref>. به این ترتیب، برخی می‌گویند: پدر نفیع، مسروح، برده حارث بن کلده بود و حارث، نفیع را به خویشتن ملحق کرد. ابوبکره از این استلحاق بسیار ناخشنود بود و همواره با [[انکار]] آن، خویش را مولای [[رسول خدا]] {{صل}} می‌خواند. [[ابن سعد]] در جریان استلحاق، نامی از [[حارث]] نبرده و تنها گفته است: [[ثقیف]] چنین ادعایی داشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۱؛ مزی، ج۳۰، ص۵.</ref>. از طرفی عکس آن گزارش نیز وارد شده است. می‌گویند: حارث [[پدر]] نفیع، وی را که طفلی سیاه چرده بود، از خویش ندانست و گفت: هیچ یک از پدرانم سیاه نبودند و نفیع را از آن مسروح [[غلام]] [[حبشی]] خویش دانست<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. نفیع می‌گفت: اگر [[مردم]] [[اصرار]] دارند مرا به [[نسب]] بخوانند، من [[نفیع بن مسروح حبشی]] هستم<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۶؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۳۳۴.</ref>


به نقل از [[احمد بن حنبل]] می‌گوید: اکثراً وی را [[نفیع بن حارث]] می‌نامند. او می‌افزاید نسب [[هوذة بن خلیفه بکراوی]] از [[نوادگان]] [[ابوبکره]] را [[املا]] می‌کردم. هنگامی که به ابوبکره رسید گفتم: او فرزند کیست؟ گفت: چیزی بر این نام نیفزا و آن را رها کن. ابوبکره هنگامی که [[آیه]] {{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ}}<ref>«آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر است و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کرده‌اید گناهی نیست اما در آنچه دل‌هایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۵.</ref>. را خواند، به [[مسلمانان]] گفت: من از آن جمله‌ام که پدرم ناشناخته است. پس من، [[برادر دینی]] و مولای شما<ref>قرطبی، تفسیر، ج۱۴، ص۱۲۱.</ref> یا غلام [[رسول]] خدایم<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۵.</ref>.
به نقل از [[احمد بن حنبل]] می‌گوید: اکثراً وی را [[نفیع بن حارث]] می‌نامند. او می‌افزاید نسب [[هوذة بن خلیفه بکراوی]] از [[نوادگان]] [[ابوبکره]] را [[املا]] می‌کردم. هنگامی که به ابوبکره رسید گفتم: او فرزند کیست؟ گفت: چیزی بر این نام نیفزا و آن را رها کن. ابوبکره هنگامی که [[آیه]] {{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ}}<ref>«آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر است و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کرده‌اید گناهی نیست اما در آنچه دل‌هایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۵.</ref>. را خواند، به [[مسلمانان]] گفت: من از آن جمله‌ام که پدرم ناشناخته است. پس من، [[برادر دینی]] و مولای شما<ref>قرطبی، تفسیر، ج۱۴، ص۱۲۱.</ref> یا غلام [[رسول]] خدایم<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۵.</ref>.
خط ۲۰: خط ۲۰:
حارث از سمیه دو فرزند به نام [[نافع]] و نفیع آورد. سپس سمیه را به ازدواج برده‌اش عبید رومی درآورد. زیاد فرزند دیگر سمیه در فراش عبید به [[دنیا]] آمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۰۰.</ref>. [[ابن کثیر]] [[برادران]] [[مادری]] ابوبکره را زیاد، نافع و نفیع گفته است <ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref> این در صورتی است که نام وی را مسروح بدانیم؛ در غیر این صورت، او خود، نفیع است و آن دو، برادران اویند. [[شاهد]] ما آن است که فرزندان سمیه را همین سه تن نام برده‌اند و نیز در [[شعر]] [[خالد نجار]] چنین آمده است<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴ و ج۷۵، ص۳۹۴ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.
حارث از سمیه دو فرزند به نام [[نافع]] و نفیع آورد. سپس سمیه را به ازدواج برده‌اش عبید رومی درآورد. زیاد فرزند دیگر سمیه در فراش عبید به [[دنیا]] آمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۰۰.</ref>. [[ابن کثیر]] [[برادران]] [[مادری]] ابوبکره را زیاد، نافع و نفیع گفته است <ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref> این در صورتی است که نام وی را مسروح بدانیم؛ در غیر این صورت، او خود، نفیع است و آن دو، برادران اویند. [[شاهد]] ما آن است که فرزندان سمیه را همین سه تن نام برده‌اند و نیز در [[شعر]] [[خالد نجار]] چنین آمده است<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴ و ج۷۵، ص۳۹۴ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.


[[ابن کثیر]] پس از گزارش این حادثه می‌گوید: [[مهدی عباسی]] در مورد [[نسب]] [[فرزندان]] [[ابوبکره]]، به [[ولاء]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[حکم]] کرد و انتساب ایشان را به ثقیف [[باطل]] شمرد و این [[حکم]] را برای [[والی بصره]] فرستاد تا [[اعمال]] کند. البته او به آن [[فرمان]] وقعی ننهاد. مهدی عباسی همچنین انتساب زیاد و [[نافع]] را نیز باطل کرد. خالد بن نجار شاعر در شعری، نسب این سه [[برادر]] را به سخره گرفته است و می‌گوید: {{عربی|"انّ زیادا ونافعا وأبا بكره عندي من أعجب العجب ذا قرشي كما يقول وهذا مولی وهذا یزعمه عربی" }}<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.
[[ابن کثیر]] پس از گزارش این حادثه می‌گوید: [[مهدی عباسی]] در مورد [[نسب]] [[فرزندان]] [[ابوبکره]]، به [[ولاء]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[حکم]] کرد و انتساب ایشان را به ثقیف [[باطل]] شمرد و این [[حکم]] را برای [[والی بصره]] فرستاد تا [[اعمال]] کند. البته او به آن [[فرمان]] وقعی ننهاد. مهدی عباسی همچنین انتساب زیاد و [[نافع]] را نیز باطل کرد. خالد بن نجار شاعر در شعری، نسب این سه [[برادر]] را به سخره گرفته است و می‌گوید: {{عربی|"انّ زیادا ونافعا وأبا بكره عندي من أعجب العجب ذا قرشي كما يقول وهذا مولی وهذا یزعمه عربی" }}<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.


در مورد [[صحابی]] بودن وی اختلافی نیست. او در هیجده سالگی<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲-۴۱۱.</ref> در [[غزوه طائف]] [[مسلمان]] شد و [[ابن منده]] و [[ابونعیم]]، نام وی را در شمار [[صحابه]] آورده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۳۵.</ref>.
در مورد [[صحابی]] بودن وی اختلافی نیست. او در هیجده سالگی<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲-۴۱۱.</ref> در [[غزوه طائف]] [[مسلمان]] شد و [[ابن منده]] و [[ابونعیم]]، نام وی را در شمار [[صحابه]] آورده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۳۵.</ref>.


هنگام محاصره [[طائف]]، پس از آنکه [[پیامبر]] فرمود: "هر برده‌ای از [[حصن]] طائف خارج شود [[آزاد]] است"، عده‌ای از بردگان از جمله ابوبکره از [[دژ]] طائف بیرون آمدند. او از چاهی که در [[زبان عربی]] به آن بَکرَه یا بَکَرَه گویند آویزان شد و از سور طائف پایین آمد و خود را نزد [[حضرت]] رسانید و مسلمان شد و اعلام کرد برده است و حضرت وی را آزاد کرد. از این رو پیامبر، وی را ابوبَکرَه یا ابوبَکَرَه نامید<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۱؛ ابن سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۴.</ref> بنا بر قولی می‌گوید: ثقفیان وی را پیش از غزوه طائف، ابوبکره می‌خواندند. پیامبر هریک از این تازه [[مسلمانان]] را که گروهی شامل ۲۳ نفر بودند <ref>شامی، ج۵، ص۳۸۵-۳۸۴.</ref> به یکی از [[اصحاب]] سپرد تا سرپرستی‌شان کنند و [[قرآن]] و [[سنت]] به ایشان بیاموزند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[ابوبکره]] را به [[عمرو بن سعید بن عاص]] سپرد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲.</ref>. واقدی نام تک تک ایشان را می‌برد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲-۹۳۱.</ref>.
هنگام محاصره [[طائف]]، پس از آنکه [[پیامبر]] فرمود: "هر برده‌ای از [[حصن]] طائف خارج شود [[آزاد]] است"، عده‌ای از بردگان از جمله ابوبکره از [[دژ]] طائف بیرون آمدند. او از چاهی که در [[زبان عربی]] به آن بَکرَه یا بَکَرَه گویند آویزان شد و از سور طائف پایین آمد و خود را نزد [[حضرت]] رسانید و مسلمان شد و اعلام کرد برده است و حضرت وی را آزاد کرد. از این رو پیامبر، وی را ابوبَکرَه یا ابوبَکَرَه نامید<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۱؛ ابن سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۴.</ref> بنا بر قولی می‌گوید: ثقفیان وی را پیش از غزوه طائف، ابوبکره می‌خواندند. پیامبر هریک از این تازه [[مسلمانان]] را که گروهی شامل ۲۳ نفر بودند <ref>شامی، ج۵، ص۳۸۵-۳۸۴.</ref> به یکی از [[اصحاب]] سپرد تا سرپرستی‌شان کنند و [[قرآن]] و [[سنت]] به ایشان بیاموزند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[ابوبکره]] را به [[عمرو بن سعید بن عاص]] سپرد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲.</ref>. واقدی نام تک تک ایشان را می‌برد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲-۹۳۱.</ref>.


او را از [[بهترین]] [[اصحاب]] و مردی [[صالح]]، [[پارسا]]، [[نیکوکار]]، والامقام، گرامی و از فقهای [[صحابه]] شمرده‌‍‌اند<ref>ابن ابی حاتم، ج۸، ص۴۸۹؛ مزی، ج۳، ص۶؛ به نقل از عجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۱۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۶.</ref> و می‌گویند او تا هنگام [[مرگ]]، کثیرالعباده بود<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.
او را از [[بهترین]] [[اصحاب]] و مردی [[صالح]]، [[پارسا]]، [[نیکوکار]]، والامقام، گرامی و از فقهای [[صحابه]] شمرده‌‍‌اند<ref>ابن ابی حاتم، ج۸، ص۴۸۹؛ مزی، ج۳، ص۶؛ به نقل از عجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۱۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۶.</ref> و می‌گویند او تا هنگام [[مرگ]]، کثیرالعباده بود<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.


اشراف ثقیف از جمله [[حارث بن کلده]] پس از آنکه [[مسلمان]] شدند، نزد رسول خدا{{صل}} آمدند و تقاضای بازگشت بردگان خویش، از جمله ابوبکره را به [[بردگی]] داشتند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "خیر، آنان [[آزاد]] شدگان [[خدا]] و [[رسول]] اویند [[شهرت]]»<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۲۸؛ ابن خویش سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. او به غلامی [[رسول الله]] شهرت داشت و همواره خویش را به آن می‌خواند<ref>باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۶.</ref>.
اشراف ثقیف از جمله [[حارث بن کلده]] پس از آنکه [[مسلمان]] شدند، نزد رسول خدا {{صل}} آمدند و تقاضای بازگشت بردگان خویش، از جمله ابوبکره را به [[بردگی]] داشتند. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "خیر، آنان [[آزاد]] شدگان [[خدا]] و [[رسول]] اویند [[شهرت]]»<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۲۸؛ ابن خویش سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. او به غلامی [[رسول الله]] شهرت داشت و همواره خویش را به آن می‌خواند<ref>باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۶.</ref>.


[[عتبة بن غزوان]]، داماد حارث بن کلده بود. او در [[ربیع الاول]] یا [[ربیع]] الاخر سال چهارده وارد [[بصره]] شد و بصره در آن [[تاریخ]] اردوگاه بود و در سال شانزده به صورت [[شهر]] درآمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. یاقوت، شهرسازی بصره را در سال چهارده می‌داند<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>. [[امارت]] [[عتبه]] را بر بصره، به مدت شش ماه در سال پانزده و به روایتی سال شانزده گفته‌اند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۹-۴۸۸ وی سال پانزده را صحیح می‌داند.</ref>. به دلیل حضور عتبه و همسرش أَزده در بصره، نفیع و برادرانش به بصره رفتند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. از این رو، وی از [[نخستین مسلمانان]] و اصحابی بود که در بصره [[مسکن]] گزید؛ زیرا افزون بر آنچه گذشت، فرزند او [[عبدالرحمان]]، نخستین [[کودکی]] بود که در بصره به [[دنیا]] آمد<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره شتری [[قربانی]] کرد که به دلیل اندکی شمار [[مردم]]، [[کفاف]] همه [[اهل]] بصره را داد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۸.</ref>. برای همین، "ابوبکره ثقفی" را [[بصری]] نیز می‌نامند<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴؛ به نقل از ابن ابی حاتم.</ref>. دائره المعارف بزرگ [[اسلامی]]<ref>مدخل ابوبکره، ج۵، ص۲۶۱.</ref> به [[خطا]] می‌گوید ابوبکره در [[فتح]] [[بصره]] شرکت داشت. او نخستین شخصی است که در بصره [[نخل]] غرس کرد و گفت: اینجا [[سرزمین]] خرماست<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>.
[[عتبة بن غزوان]]، داماد حارث بن کلده بود. او در [[ربیع الاول]] یا [[ربیع]] الاخر سال چهارده وارد [[بصره]] شد و بصره در آن [[تاریخ]] اردوگاه بود و در سال شانزده به صورت [[شهر]] درآمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. یاقوت، شهرسازی بصره را در سال چهارده می‌داند<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>. [[امارت]] [[عتبه]] را بر بصره، به مدت شش ماه در سال پانزده و به روایتی سال شانزده گفته‌اند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۹-۴۸۸ وی سال پانزده را صحیح می‌داند.</ref>. به دلیل حضور عتبه و همسرش أَزده در بصره، نفیع و برادرانش به بصره رفتند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. از این رو، وی از [[نخستین مسلمانان]] و اصحابی بود که در بصره [[مسکن]] گزید؛ زیرا افزون بر آنچه گذشت، فرزند او [[عبدالرحمان]]، نخستین [[کودکی]] بود که در بصره به [[دنیا]] آمد<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره شتری [[قربانی]] کرد که به دلیل اندکی شمار [[مردم]]، [[کفاف]] همه [[اهل]] بصره را داد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۸.</ref>. برای همین، "ابوبکره ثقفی" را [[بصری]] نیز می‌نامند<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴؛ به نقل از ابن ابی حاتم.</ref>. دائره المعارف بزرگ [[اسلامی]]<ref>مدخل ابوبکره، ج۵، ص۲۶۱.</ref> به [[خطا]] می‌گوید ابوبکره در [[فتح]] [[بصره]] شرکت داشت. او نخستین شخصی است که در بصره [[نخل]] غرس کرد و گفت: اینجا [[سرزمین]] خرماست<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>.
خط ۳۴: خط ۳۴:
[[حسن بصری]] می‌گوید: در بین [[صحابیان]] ساکن بصره، [[برتر]] از [[عمران بن حصین]] و ابوبکره وجود نداشت<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>. بر اساس آنچه مسلم فرزند ابوبکره گفته است، او در [[مسجد]] بصره [[حدیث]] می‌گفت<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۴۵-۴۴.</ref>. [[خانه]] وی را نزدیک [[مسجد جامع]] بصره گفته‌اند و نیز او خانه‌ای در محله اصطفانوس<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۰۵.</ref> یا اسطفانوس داشت<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۲-۲۰۱.</ref>. یکی از [[همسران]] وی، [[هاله]] دختر غلیظ از تیره [[بنوعجل]] بود<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره چهل فرزند داشت که [[نسل]] او از هفت تن از ایشان به نام‌های [[عبدالله بن ابوبکره ثقفی|عبدالله]]، [[عبیدالله بن ابوبکره ثقفی|عبیدالله]]، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی|عبدالرحمان]]، [[عبدالعزیز بن ابوبکره ثقفی|عبدالعزیز]]، [[مسلم بن ابوبکره ثقفی|مسلم]] و [[رواد بن ابوبکره ثقفی|رواد]] بر جای ماند <ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲.</ref>. اعقاب وی به بکراوی [[شهرت]] داشتند<ref>سمعانی، ج۱، ص۴۰۳.</ref>. براساس گزارش‌های [[تاریخی]]، باید بصره را در [[اختیار]] ثقفیان دانست. [[فرزندان]] ابوبکره از نظر [[ثروت]]، [[دانش]] و ولایتداری از اشراف بصره بودند و موقعیت [[اقتصادی]]، [[فرهنگی]] و [[سیاسی]] ممتازی داشتند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.
[[حسن بصری]] می‌گوید: در بین [[صحابیان]] ساکن بصره، [[برتر]] از [[عمران بن حصین]] و ابوبکره وجود نداشت<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>. بر اساس آنچه مسلم فرزند ابوبکره گفته است، او در [[مسجد]] بصره [[حدیث]] می‌گفت<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۴۵-۴۴.</ref>. [[خانه]] وی را نزدیک [[مسجد جامع]] بصره گفته‌اند و نیز او خانه‌ای در محله اصطفانوس<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۰۵.</ref> یا اسطفانوس داشت<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۲-۲۰۱.</ref>. یکی از [[همسران]] وی، [[هاله]] دختر غلیظ از تیره [[بنوعجل]] بود<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره چهل فرزند داشت که [[نسل]] او از هفت تن از ایشان به نام‌های [[عبدالله بن ابوبکره ثقفی|عبدالله]]، [[عبیدالله بن ابوبکره ثقفی|عبیدالله]]، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی|عبدالرحمان]]، [[عبدالعزیز بن ابوبکره ثقفی|عبدالعزیز]]، [[مسلم بن ابوبکره ثقفی|مسلم]] و [[رواد بن ابوبکره ثقفی|رواد]] بر جای ماند <ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲.</ref>. اعقاب وی به بکراوی [[شهرت]] داشتند<ref>سمعانی، ج۱، ص۴۰۳.</ref>. براساس گزارش‌های [[تاریخی]]، باید بصره را در [[اختیار]] ثقفیان دانست. [[فرزندان]] ابوبکره از نظر [[ثروت]]، [[دانش]] و ولایتداری از اشراف بصره بودند و موقعیت [[اقتصادی]]، [[فرهنگی]] و [[سیاسی]] ممتازی داشتند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}}، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی]] را بر [[بیت المال]] گمارد و زیاد نیز وی را بر همان [[پست]] [[منصوب]] کرد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>.
[[امام علی]] {{ع}}، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی]] را بر [[بیت المال]] گمارد و زیاد نیز وی را بر همان [[پست]] [[منصوب]] کرد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>.


برخی از نوادگانش، [[مناصب]] مهم [[حکومتی]] چون [[ولایت]] بر [[اصفهان]]<ref>ابوالشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>، و قضای [[مصر]] و کرمان را به عهده داشتند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۱۵۲ و ۲۱۸؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۳۶۸؛ باجی، ج۲، ص۵۵۵.</ref>، [[عبیدالله بن ابی بکره ثقفی]] در [[زمان]] [[معاویه]] [[مأمور]] به اصفهان شد و در دوران [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[والی]] اصفهان گردید<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>. ابوبکره در نامه‌ای به فرزندش عبیدالله - که [[قاضی]] سیستان بود - نوشت از [[پیامبر]] شنیدم که [[حاکم]] هنگام [[عصبانیت]] [[حکم]] نکند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۷ و ۴۶.</ref>.
برخی از نوادگانش، [[مناصب]] مهم [[حکومتی]] چون [[ولایت]] بر [[اصفهان]]<ref>ابوالشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>، و قضای [[مصر]] و کرمان را به عهده داشتند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۱۵۲ و ۲۱۸؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۳۶۸؛ باجی، ج۲، ص۵۵۵.</ref>، [[عبیدالله بن ابی بکره ثقفی]] در [[زمان]] [[معاویه]] [[مأمور]] به اصفهان شد و در دوران [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[والی]] اصفهان گردید<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>. ابوبکره در نامه‌ای به فرزندش عبیدالله - که [[قاضی]] سیستان بود - نوشت از [[پیامبر]] شنیدم که [[حاکم]] هنگام [[عصبانیت]] [[حکم]] نکند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۷ و ۴۶.</ref>.


در سال هفدهم<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>، [[ابوبکره]] و برادرانش زیاد، نافع و [[شبل بن معبد بجلی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۳۹۸؛ قرطبی، ج۱۲، ص۱۷۸، وی میان شبل بن معبد و عبدالله بن حارث تردید کرده است. ابن عساکر، مسروح بن یسار را در این جمله نام می‌برد: ج۶۰، ص۳۵.</ref>، [[شاهدان]] بر عمل منافی [[عفت]] [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] و [[ام جمیل]] بودند. ابوبکره که در بین این چهار تن [[برترین]] بود، به [[مدینه]] نزد [[عمر]] رفت و [[گناه]] [[مغیره]] را بازگو کرد. عمر، [[ابوموسی اشعری]] را همراه با [[انس بن مالک]] و تعدادی از [[انصار]] با [[حکم]] [[عزل]] مغیره و [[نصب]] [[ابوموسی]]، به [[کوفه]] روانه کرد. مغیره که از مأموریت ابوموسی اطلاع یافت، [[کنیز]] طائفی ممتازی به نام [[عقیله]] به ابوموسی بخشید. ابوموسی، ابوبکره و دیگر [[گواهان]] و مغیره را به مدینه فرستاد. ابوبکره، نافع و شبل بن معبد آنچه دیده بودند برضد مغیره [[شهادت]] دادند، ولی [[زیاد بن سمیه]] با تحریک عمر، اظهارات متفاوتی با دیگر [[شهود]] داد. مغیره [[شمشیر]] کشید و به سوی ایشان حمله‌ور شد که عمر وی را نشاند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. عمر این سه تن را به دلیل [[جرم]] [[قذف]] شلاق زد و مغیره را تبرئه کرد. آنگاه از شلاق خوردگان خواست سخن خویشتن را [[تکذیب]] و [[توبه]] کنند تا از آن پس شهادتشان در امور دیگر نزد قاضی مقبول باشد. نافع و شبل توبه کردند، ولی ابوبکره نپذیرفت<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> و گفت: {{عربی|"اما والذي بعث محمداً بالحق لقد رای زیاد مثل الذي رایت ولكنه كتم الشهادة وان المغیرة لزانٍ"}}؛ مغیره به عمر گفت: با زدن او دلم را [[خرسند]] کن<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۶۳.</ref>. عمر [[تصمیم]] گرفت مرتبه‌ای دیگر بر او حد قذف جاری کند. [[امام علی]]{{ع}} به [[دفاع]] از [[ابوبکره]]، از [[اقدام]] [[عمر]] جلوگیری کرد. ابوبکره قسم یاد کرد دیگر با زیاد سخن نگوید. ابوبکره و دیگران به [[کوفه]] بازگشتند و عمر به [[ابوموسی]]، [[حاکم]] جدید [[بصره]] نوشت از ابوبکره فاصله بگیرد؛ زیرا او [[شیطان]] است<ref>ابن عساکر، ج۶۰، ص۳۶-۳۵.</ref>.
در سال هفدهم<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>، [[ابوبکره]] و برادرانش زیاد، نافع و [[شبل بن معبد بجلی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۳۹۸؛ قرطبی، ج۱۲، ص۱۷۸، وی میان شبل بن معبد و عبدالله بن حارث تردید کرده است. ابن عساکر، مسروح بن یسار را در این جمله نام می‌برد: ج۶۰، ص۳۵.</ref>، [[شاهدان]] بر عمل منافی [[عفت]] [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] و [[ام جمیل]] بودند. ابوبکره که در بین این چهار تن [[برترین]] بود، به [[مدینه]] نزد [[عمر]] رفت و [[گناه]] [[مغیره]] را بازگو کرد. عمر، [[ابوموسی اشعری]] را همراه با [[انس بن مالک]] و تعدادی از [[انصار]] با [[حکم]] [[عزل]] مغیره و [[نصب]] [[ابوموسی]]، به [[کوفه]] روانه کرد. مغیره که از مأموریت ابوموسی اطلاع یافت، [[کنیز]] طائفی ممتازی به نام [[عقیله]] به ابوموسی بخشید. ابوموسی، ابوبکره و دیگر [[گواهان]] و مغیره را به مدینه فرستاد. ابوبکره، نافع و شبل بن معبد آنچه دیده بودند برضد مغیره [[شهادت]] دادند، ولی [[زیاد بن سمیه]] با تحریک عمر، اظهارات متفاوتی با دیگر [[شهود]] داد. مغیره [[شمشیر]] کشید و به سوی ایشان حمله‌ور شد که عمر وی را نشاند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. عمر این سه تن را به دلیل [[جرم]] [[قذف]] شلاق زد و مغیره را تبرئه کرد. آنگاه از شلاق خوردگان خواست سخن خویشتن را [[تکذیب]] و [[توبه]] کنند تا از آن پس شهادتشان در امور دیگر نزد قاضی مقبول باشد. نافع و شبل توبه کردند، ولی ابوبکره نپذیرفت<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> و گفت: {{عربی|"اما والذي بعث محمداً بالحق لقد رای زیاد مثل الذي رایت ولكنه كتم الشهادة وان المغیرة لزانٍ"}}؛ مغیره به عمر گفت: با زدن او دلم را [[خرسند]] کن<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۶۳.</ref>. عمر [[تصمیم]] گرفت مرتبه‌ای دیگر بر او حد قذف جاری کند. [[امام علی]] {{ع}} به [[دفاع]] از [[ابوبکره]]، از [[اقدام]] [[عمر]] جلوگیری کرد. ابوبکره قسم یاد کرد دیگر با زیاد سخن نگوید. ابوبکره و دیگران به [[کوفه]] بازگشتند و عمر به [[ابوموسی]]، [[حاکم]] جدید [[بصره]] نوشت از ابوبکره فاصله بگیرد؛ زیرا او [[شیطان]] است<ref>ابن عساکر، ج۶۰، ص۳۶-۳۵.</ref>.


[[ذهبی]] می‌گوید: هرگاه کسی از ابوبکره می‌خواست در امری [[شاهد]] باشد، نمی‌پذیرفت و می‌گفت: مرا [[فاسق]] شمردند<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. این حادثه مورد توجه [[فقها]] قرار گرفته و در ابواب مربوط [[فقهی]]، به آن استناد و [[استشهاد]] شده و در این رهگذر، مناقشه‌ای میان [[بیهقی]] و [[شافعی]] در این موضوع درگرفته است. شافعی می‌گوید: عراقیان معتقدند [[شهادت]] کسی که حد خورده پذیرفته نیست. آنان به عمل عمر درباره ابوبکره [[استدلال]] کرده‌اند. او به نقل از [[زهری]] می‌گوید: {{عربی|"هو والله سنة فاحفظوه"}}<ref>مسند شافعی در حاشیه کتاب الام، ج۶، ص۱۵۷ مراجعه شود.</ref>؛ بیهقی می‌گوید: این در صورتی صحیح است که موضوع [[قذف]] باشد. اما ابوبکره می‌گوید: من [[مغیره]] را قذف نکردم، بلکه شاهد هستم و میان قاذف و شاهد تفاوت بسیار است. روشن است اگر تعداد [[شاهدان]] بر [[زنا]] به نصاب نرسد، [[رجم]] می‌شوند، ولی کسی نام آنان را قاذف نمی‌گذارد<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۵، در پاورقی.</ref>.
[[ذهبی]] می‌گوید: هرگاه کسی از ابوبکره می‌خواست در امری [[شاهد]] باشد، نمی‌پذیرفت و می‌گفت: مرا [[فاسق]] شمردند<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. این حادثه مورد توجه [[فقها]] قرار گرفته و در ابواب مربوط [[فقهی]]، به آن استناد و [[استشهاد]] شده و در این رهگذر، مناقشه‌ای میان [[بیهقی]] و [[شافعی]] در این موضوع درگرفته است. شافعی می‌گوید: عراقیان معتقدند [[شهادت]] کسی که حد خورده پذیرفته نیست. آنان به عمل عمر درباره ابوبکره [[استدلال]] کرده‌اند. او به نقل از [[زهری]] می‌گوید: {{عربی|"هو والله سنة فاحفظوه"}}<ref>مسند شافعی در حاشیه کتاب الام، ج۶، ص۱۵۷ مراجعه شود.</ref>؛ بیهقی می‌گوید: این در صورتی صحیح است که موضوع [[قذف]] باشد. اما ابوبکره می‌گوید: من [[مغیره]] را قذف نکردم، بلکه شاهد هستم و میان قاذف و شاهد تفاوت بسیار است. روشن است اگر تعداد [[شاهدان]] بر [[زنا]] به نصاب نرسد، [[رجم]] می‌شوند، ولی کسی نام آنان را قاذف نمی‌گذارد<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۵، در پاورقی.</ref>.
خط ۴۴: خط ۴۴:
در سال بیستم، [[عمر بن خطاب]]، ابوبکره را پس از [[قدامة بن مظعون]]، [[والی]] [[بحرین]] و یمامه کرد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۶۹.</ref>.
در سال بیستم، [[عمر بن خطاب]]، ابوبکره را پس از [[قدامة بن مظعون]]، [[والی]] [[بحرین]] و یمامه کرد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۶۹.</ref>.


او در زمره [[قاعدین]] بود؛ زیرا در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] شرکت نکرد<ref>مفید، ص۲۹۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱ و ج۸، ص۶۳؛ همو، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref> و از آنها به [[فتنه]] تعبیر می‌کرد. عبدالرحمان فرزند ابوبکره می‌گوید: پدرم از [[همراهی]] با [[عایشه]] گوشه گرفت و از [[پیغمبر]] [[روایت]] کرد: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ [[حسن بصری]] می‌گوید: ابوبکره [[تصمیم]] گرفت با [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه شود. هنگامی که عایشه را سرگروه ایشان دید، بازگشت. از وی پرسیدند: چرا با ایشان همراه نشدی، گفت: دیدم زنی سر رشته امور ایشان را به دست دارد. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که از [[ملکه]] سبأ یاد کرد و فرمود: {{متن حدیث| لَا أَفْلَحَ قَوْمٍ تدبرهم امْرَأَةُ }}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸ و ۴۷؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ به نظر می‌رسد [[ابوبکره]] در [[بصره]] مورد توجه بوده و گهگاه خطابه‌هایی داشته است. مثلا در [[ماه رمضان]]، [[امامت نماز]] [[جماعت]] را به عهده می‌گرفت<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref> و از او روایاتی درباره [[شب قدر]] نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹.</ref>.
او در زمره [[قاعدین]] بود؛ زیرا در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] شرکت نکرد<ref>مفید، ص۲۹۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱ و ج۸، ص۶۳؛ همو، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref> و از آنها به [[فتنه]] تعبیر می‌کرد. عبدالرحمان فرزند ابوبکره می‌گوید: پدرم از [[همراهی]] با [[عایشه]] گوشه گرفت و از [[پیغمبر]] [[روایت]] کرد: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ [[حسن بصری]] می‌گوید: ابوبکره [[تصمیم]] گرفت با [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه شود. هنگامی که عایشه را سرگروه ایشان دید، بازگشت. از وی پرسیدند: چرا با ایشان همراه نشدی، گفت: دیدم زنی سر رشته امور ایشان را به دست دارد. از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که از [[ملکه]] سبأ یاد کرد و فرمود: {{متن حدیث| لَا أَفْلَحَ قَوْمٍ تدبرهم امْرَأَةُ }}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸ و ۴۷؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ به نظر می‌رسد [[ابوبکره]] در [[بصره]] مورد توجه بوده و گهگاه خطابه‌هایی داشته است. مثلا در [[ماه رمضان]]، [[امامت نماز]] [[جماعت]] را به عهده می‌گرفت<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref> و از او روایاتی درباره [[شب قدر]] نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹.</ref>.


به [[یقین]] به مناسبت [[جنگ جمل]] و حضور [[عایشه]] در آن بود که روایاتی از رسول خدا{{صل}} درباره [[هلاکت]] مردان و اقوامی که [[زنان]] [[سرپرستی]] ایشان را عهده‌دار شدند، آورده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۳ و ۴۵؛ ابن قانع، ج۳، ص۱۴۳؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>. او درباره سرپرستی زنان بر مردان چند گونه [[روایت]] نقل کرده است؛ یکی به مناسبت ملکه سبأ که روایت آن [[یادآوری]] شد. دیگر اینکه می‌گوید: در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]] بودم که خبر آوردند پوران، دختر [[خسرو پرویز]] بر تخت نشسته است، رسول خدا{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۳.</ref>؛ و نیز علت [[خانه نشینی]] خویش را، [[پیروی]] از فرمایش پیامبر بیان می‌کند که در آن، از [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] [[نهی]] شده است. او [[قاتل]] و مقتول را مستحق [[عذاب]] می‌داند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۱، ۴۶ و ۵۰.</ref>. وی از رسول خدا{{صل}} روایت کرد که به زودی حوادثی رخ می‌دهد که در آن [[انسان]] خوابیده بهتر از نشسته، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از کوشنده است. مردی پرسید: [[فرمان]] چیست؟ پیامبر فرمود: "هرکس شتری دارد، به شترش بپیوندد و هرکس گوسفندی ([[دامپروری]]) دارد، به آنان سرگرم شود و هر کس زمینی ([[کشاورزی]]) دارد، به آن مشغول باشد و کسی که چیزی ندارد، شمشیرش را با سنگی بشکند و خویشتن را [[نجات]] دهد، خویشتن را نجات دهد (دو بار)"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰-۳۹.</ref>.
به [[یقین]] به مناسبت [[جنگ جمل]] و حضور [[عایشه]] در آن بود که روایاتی از رسول خدا {{صل}} درباره [[هلاکت]] مردان و اقوامی که [[زنان]] [[سرپرستی]] ایشان را عهده‌دار شدند، آورده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۳ و ۴۵؛ ابن قانع، ج۳، ص۱۴۳؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>. او درباره سرپرستی زنان بر مردان چند گونه [[روایت]] نقل کرده است؛ یکی به مناسبت ملکه سبأ که روایت آن [[یادآوری]] شد. دیگر اینکه می‌گوید: در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]] بودم که خبر آوردند پوران، دختر [[خسرو پرویز]] بر تخت نشسته است، رسول خدا {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۳.</ref>؛ و نیز علت [[خانه نشینی]] خویش را، [[پیروی]] از فرمایش پیامبر بیان می‌کند که در آن، از [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] [[نهی]] شده است. او [[قاتل]] و مقتول را مستحق [[عذاب]] می‌داند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۱، ۴۶ و ۵۰.</ref>. وی از رسول خدا {{صل}} روایت کرد که به زودی حوادثی رخ می‌دهد که در آن [[انسان]] خوابیده بهتر از نشسته، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از کوشنده است. مردی پرسید: [[فرمان]] چیست؟ پیامبر فرمود: "هرکس شتری دارد، به شترش بپیوندد و هرکس گوسفندی ([[دامپروری]]) دارد، به آنان سرگرم شود و هر کس زمینی ([[کشاورزی]]) دارد، به آن مشغول باشد و کسی که چیزی ندارد، شمشیرش را با سنگی بشکند و خویشتن را [[نجات]] دهد، خویشتن را نجات دهد (دو بار)"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰-۳۹.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}} [[روز]] [[دوشنبه]] پس از [[جنگ جمل]]، وارد [[بصره]] شد و اهالی آنجا از مجروحان و [[امان]] یافتگان با [[حضرت]] [[بیعت]] کردند. [[امام]] از [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] احوال پدرش را جویا شد. [[عبدالرحمان]] [[سوگند]] یاد کرد که وی سخت [[بیمار]] و البته از علاقه‌مندان حضرت است. امام به [[دیدار]] وی رفت و فرمود: "نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی؟" [[ابوبکره]] [[دست]] بر سینه نهاد و عذر خواست و گفت: دردی آشکار دارم. امام عذرش را پذیرفت و [[ولایت]] بصره را به او پیشنهاد کرد. او پس از [[امتناع]]، پیشنهاد کرد مردی از هواداران حضرت [[والی بصره]] شود و پذیرفت [[مشاور]] [[حاکم بصره]] باشد. امام، [[ابن عباس]] را بر آنجا گمارد و [[فرمان]] داد با ابوبکره [[مشورت]] کند و نظراتش را [[اعمال]] کند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.
[[امام علی]] {{ع}} [[روز]] [[دوشنبه]] پس از [[جنگ جمل]]، وارد [[بصره]] شد و اهالی آنجا از مجروحان و [[امان]] یافتگان با [[حضرت]] [[بیعت]] کردند. [[امام]] از [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] احوال پدرش را جویا شد. [[عبدالرحمان]] [[سوگند]] یاد کرد که وی سخت [[بیمار]] و البته از علاقه‌مندان حضرت است. امام به [[دیدار]] وی رفت و فرمود: "نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی؟" [[ابوبکره]] [[دست]] بر سینه نهاد و عذر خواست و گفت: دردی آشکار دارم. امام عذرش را پذیرفت و [[ولایت]] بصره را به او پیشنهاد کرد. او پس از [[امتناع]]، پیشنهاد کرد مردی از هواداران حضرت [[والی بصره]] شود و پذیرفت [[مشاور]] [[حاکم بصره]] باشد. امام، [[ابن عباس]] را بر آنجا گمارد و [[فرمان]] داد با ابوبکره [[مشورت]] کند و نظراتش را [[اعمال]] کند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.


از وی روایاتی در مورد [[خوارج]] نقل شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} در مورد شخصی که به [[عدالت پیامبر]] در [[تقسیم بیت المال]] [[اعتراض]] کرد فرمود: "این شخص و اصحابش از [[دین]] جدا می‌شوند؛ چنان که تیر از کمان جدا می‌شود و....»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۲.</ref>. همچنین نظیر مضامین ذیل را از حضرت [[روایت]] کرد: "گروهی خواهند آمد که در انجام [[فرایض]] بر خویش سخت می‌گیرند و... ملازم [[قرآن]] هستند و قرآن را می‌خوانند، در حالی که از ترقوه ایشان بالاتر نمی‌رود و... هرگاه ایشان را دیدید، آنان را بکشید که [[اجر]] خواهید برد"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶.</ref>. در هر صورت، از حضور وی در [[جنگ نهروان]] گزارشی در دست نیست.
از وی روایاتی در مورد [[خوارج]] نقل شده است که [[رسول خدا]] {{صل}} در مورد شخصی که به [[عدالت پیامبر]] در [[تقسیم بیت المال]] [[اعتراض]] کرد فرمود: "این شخص و اصحابش از [[دین]] جدا می‌شوند؛ چنان که تیر از کمان جدا می‌شود و....»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۲.</ref>. همچنین نظیر مضامین ذیل را از حضرت [[روایت]] کرد: "گروهی خواهند آمد که در انجام [[فرایض]] بر خویش سخت می‌گیرند و... ملازم [[قرآن]] هستند و قرآن را می‌خوانند، در حالی که از ترقوه ایشان بالاتر نمی‌رود و... هرگاه ایشان را دیدید، آنان را بکشید که [[اجر]] خواهید برد"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶.</ref>. در هر صورت، از حضور وی در [[جنگ نهروان]] گزارشی در دست نیست.


در جریان [[صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} با [[معاویه]]، از ابوبکره روایاتی نقل شده است که رسول خدا{{صل}} در چند موضع [[امام حسن]]{{ع}} را که طفلی خردسال بود در آغوش کشید و فرمود: "[[خداوند]] به وسیله این، میان [[مسلمانان]] صلح برقرار می‌کند"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷، ۴۹ و ۵۱؛ اربلی، ج۲، ص۱۴۲.</ref>.
در جریان [[صلح]] [[امام مجتبی]] {{ع}} با [[معاویه]]، از ابوبکره روایاتی نقل شده است که رسول خدا {{صل}} در چند موضع [[امام حسن]] {{ع}} را که طفلی خردسال بود در آغوش کشید و فرمود: "[[خداوند]] به وسیله این، میان [[مسلمانان]] صلح برقرار می‌کند"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷، ۴۹ و ۵۱؛ اربلی، ج۲، ص۱۴۲.</ref>.


بر اساس گزارش‌های [[تاریخی]]، ابوبکره با معاویه چند [[ملاقات]] داشت<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. [[معاویه]] پس از آنکه به [[حکومت]] رسید، [[عبدالله بن عامر]] را به [[بصره]] فرستاد و زیاد از آنجا به قلعه [[فارس]] [[پناه]] برد. [[بسر بن ارطاه]] [[فرمانده]] نظامی معاویه در بصره ضمن خطبه‌ای، [[امام علی]]{{ع}} را [[کافر]] و [[منافق]] خواند (نعوذ بالله) و هیچ یک از [[مردم]] جرئت [[اعتراض]] و پاسخ نداشتند. تنها [[ابوبکره]] به [[دفاع]] از [[امیرمؤمنان]] برخاست و گفت: ای [[دشمن خدا]] [[دروغ]] می‌گویی. [[علی بن ابی طالب]] از تو و از اربابت معاویه بهتر است. [[بسر]] [[دستور]] داد وی را چنان زدند که نزدیک بود کشته شود. کسانی از تیره بنوسید از بنوضبه به کمک ابوبکره آمدند و او را [[نجات]] دادند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷-۱۳۶.</ref>. بسر، [[فرزندان]] زیاد را [[حبس]] و زیاد را به کشتن ایشان [[تهدید]] کرد. ابوبکره برای [[ملاقات]] با معاویه به [[کوفه]] رفت و با معاویه این گونه سخن گفت: {{عربی|"السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله وبركاته، اتق الله يا معاويه....}}؛ ابوبکره به شدت معاویه را [[سرزنش]] و [[نصیحت]] کرد. معاویه پس از مدتی [[سکوت]] گفت: ای ابوبکره! آیا برای [[زیارت]] ما آمدی یا درخواستی تو را به اینجا کشانده. او گفت: آیا ما با تو بر سر این [[بیعت]] کردیم که فرزندانمان را بُکشی. معاویه گفت: ما خوشحال می‌شویم که درخواست تو را [[اجابت]] کنیم و خشنودت سازیم. ابوبکره برای برادرش زیاد [[امان]] گرفت و در مورد اموالی که در [[اختیار]] زیاد بود، [[رضایت]] معاویه را جلب کرد و خواست در نامه‌ای به بسر [[فرمان]] دهد فرزندان زیاد را [[آزاد]] کند<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۵۲-۶۴۷.</ref>.
بر اساس گزارش‌های [[تاریخی]]، ابوبکره با معاویه چند [[ملاقات]] داشت<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. [[معاویه]] پس از آنکه به [[حکومت]] رسید، [[عبدالله بن عامر]] را به [[بصره]] فرستاد و زیاد از آنجا به قلعه [[فارس]] [[پناه]] برد. [[بسر بن ارطاه]] [[فرمانده]] نظامی معاویه در بصره ضمن خطبه‌ای، [[امام علی]] {{ع}} را [[کافر]] و [[منافق]] خواند (نعوذ بالله) و هیچ یک از [[مردم]] جرئت [[اعتراض]] و پاسخ نداشتند. تنها [[ابوبکره]] به [[دفاع]] از [[امیرمؤمنان]] برخاست و گفت: ای [[دشمن خدا]] [[دروغ]] می‌گویی. [[علی بن ابی طالب]] از تو و از اربابت معاویه بهتر است. [[بسر]] [[دستور]] داد وی را چنان زدند که نزدیک بود کشته شود. کسانی از تیره بنوسید از بنوضبه به کمک ابوبکره آمدند و او را [[نجات]] دادند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷-۱۳۶.</ref>. بسر، [[فرزندان]] زیاد را [[حبس]] و زیاد را به کشتن ایشان [[تهدید]] کرد. ابوبکره برای [[ملاقات]] با معاویه به [[کوفه]] رفت و با معاویه این گونه سخن گفت: {{عربی|"السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله وبركاته، اتق الله يا معاويه....}}؛ ابوبکره به شدت معاویه را [[سرزنش]] و [[نصیحت]] کرد. معاویه پس از مدتی [[سکوت]] گفت: ای ابوبکره! آیا برای [[زیارت]] ما آمدی یا درخواستی تو را به اینجا کشانده. او گفت: آیا ما با تو بر سر این [[بیعت]] کردیم که فرزندانمان را بُکشی. معاویه گفت: ما خوشحال می‌شویم که درخواست تو را [[اجابت]] کنیم و خشنودت سازیم. ابوبکره برای برادرش زیاد [[امان]] گرفت و در مورد اموالی که در [[اختیار]] زیاد بود، [[رضایت]] معاویه را جلب کرد و خواست در نامه‌ای به بسر [[فرمان]] دهد فرزندان زیاد را [[آزاد]] کند<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۵۲-۶۴۷.</ref>.


[[عبدالرحمان بن ابی بکره]] می‌گوید: من همراه پدرم ابوبکره و عمویم زیاد و تنی چند بر معاویه وارد شدیم (گویا برای تبریک [[خلافت]]). معاویه از پدرم خواست [[حدیثی]] از [[پیامبر]] نقل کند. پدرم گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث|الْخِلَافَةُ ثَلَاثُونَ‏ عَامًا، ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ الْمُلْكُ}}؛ معاویه دستور داد ما را پس گردنی زدند تا از مجلس بیرون کردند<ref>امینی، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>. زیاد به پدرم [[اعتراض]] کرد مگر [[حدیث]] دیگری نبود که بخوانی. گفت: همین را باید می‌خواندم، دوباره ما را فرا می‌خواند. دو سه [[روز]] بعد [[معاویه]] ایشان را به حضور‌ طلبید و دوباره از [[ابوبکره]] خواست [[حدیثی]] بخواند و او نیز همان را خواند و معاویه همان‌گونه ایشان را از مجلس خارج کرد. زیاد دوباره اعتراض شدیدتری کرد و گفت: چرا حدیث دیگری نخواندی. معاویه فردای آن روز ایشان را فراخواند و از ابوبکره خواست حدیث بخواند و او نیز همان حدیث را خواند. معاویه گفت: {{عربی|"أنا ملوك قد رضينا بالملك}}؛ و این بار از ایشان [[پذیرایی]] کرد<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref>.
[[عبدالرحمان بن ابی بکره]] می‌گوید: من همراه پدرم ابوبکره و عمویم زیاد و تنی چند بر معاویه وارد شدیم (گویا برای تبریک [[خلافت]]). معاویه از پدرم خواست [[حدیثی]] از [[پیامبر]] نقل کند. پدرم گفت: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث|الْخِلَافَةُ ثَلَاثُونَ‏ عَامًا، ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ الْمُلْكُ}}؛ معاویه دستور داد ما را پس گردنی زدند تا از مجلس بیرون کردند<ref>امینی، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>. زیاد به پدرم [[اعتراض]] کرد مگر [[حدیث]] دیگری نبود که بخوانی. گفت: همین را باید می‌خواندم، دوباره ما را فرا می‌خواند. دو سه [[روز]] بعد [[معاویه]] ایشان را به حضور‌ طلبید و دوباره از [[ابوبکره]] خواست [[حدیثی]] بخواند و او نیز همان را خواند و معاویه همان‌گونه ایشان را از مجلس خارج کرد. زیاد دوباره اعتراض شدیدتری کرد و گفت: چرا حدیث دیگری نخواندی. معاویه فردای آن روز ایشان را فراخواند و از ابوبکره خواست حدیث بخواند و او نیز همان حدیث را خواند. معاویه گفت: {{عربی|"أنا ملوك قد رضينا بالملك}}؛ و این بار از ایشان [[پذیرایی]] کرد<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref>.


در سال ۴۱ که اوضاع [[عراق]] آشفته بود، [[حمران بن ابان]] از [[خوارج]] بر [[بصره]] [[تسلط]] یافت. معاویه سپاهی برای از میان بردن آنان فرستاد. ابوبکره از معاویه خواست از [[کشتار]] ایشان درگذرد و معاویه آنان را بخشید و آزادشان کرد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳.</ref>.
در سال ۴۱ که اوضاع [[عراق]] آشفته بود، [[حمران بن ابان]] از [[خوارج]] بر [[بصره]] [[تسلط]] یافت. معاویه سپاهی برای از میان بردن آنان فرستاد. ابوبکره از معاویه خواست از [[کشتار]] ایشان درگذرد و معاویه آنان را بخشید و آزادشان کرد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳.</ref>.
خط ۶۲: خط ۶۲:
برای [[قهر]] کردن ابوبکره با برادرش زیاد دو علت گفته‌اند؛ یکی خودداری زیاد از [[شهادت]] بر زنای [[مغیره]] و دیگری ماجرای استلحاق زیاد به [[ابوسفیان]] که گفت: زیاد با این کار، خویشتن را به مردی زانی منسوب کرده و به مادرش [[سمیه]] نیز نسبت [[زنا]] داده بود<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷؛ نوری، ج۲۰، ص۲۲۵.</ref>.
برای [[قهر]] کردن ابوبکره با برادرش زیاد دو علت گفته‌اند؛ یکی خودداری زیاد از [[شهادت]] بر زنای [[مغیره]] و دیگری ماجرای استلحاق زیاد به [[ابوسفیان]] که گفت: زیاد با این کار، خویشتن را به مردی زانی منسوب کرده و به مادرش [[سمیه]] نیز نسبت [[زنا]] داده بود<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷؛ نوری، ج۲۰، ص۲۲۵.</ref>.


با اینکه ابوبکره قسم خورده بود با زیاد صحبت نکند، هنگامی که او قصد [[سفر]] [[حج]] داشت، به قصر زیاد وارد شد و فرزند کوچکی از [[فرزندان]] او را در دامان گرفت و خطاب به آن طفل گفت: ای برادرزاده! پدرت قصد [[حج]] کرده و احتمالا از [[مدینه]] عبور می‌کند. در این صورت، نزد [[ام حبیبه]] [[همسر پیامبر]]، [[ام المؤمنین]] و [[دختر ابوسفیان]] خواهد رفت. با توجه به استلحاقی که او به خوبی می‌داند [[نادرست]] است، [[ملاقات]] او با ام حبیبه [[حرام]] است. ابوبکره می‌گوید: اگر برود و ام حبیبه از او [[حجاب]] کند، وی را رسوا کرده و اگر زیاد وی را بدون [[حجاب]] [[ملاقات]] کند، این فضاحتی بزرگ و هتک [[حریم]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. زیاد در آن سال [[حج]] نگزارد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>. همچنین می‌گوید: در آن سال زیاد به حج رفت و در [[مدینه]]، [[نصیحت]] برادرش را به یاد آورد و گفت: [[خداوند]] [[ابوبکره]] را جزای خیر دهد که هرگز نصیحت کردن را وانمی‌گذارد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref>. این ماجرا باید در سال ۴۴ باشد؛ زیرا استلحاق، در آن سال اتفاق افتاد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref> و [[ام حبیبه]] نیز در آن سال درگذشت<ref>ابن سعد، ج۸، ص۸۰.</ref>. [[احمد بن حنبل]] از این داستان در باب حنث قسم استفاده [[فقهی]] کرده و [[ابن قدامه]] با [[نقد]] [[احمد بن حنبل]] می‌گوید: این [[گفتگو]] نزد ابوبکره حنث قسم نبود<ref>المغنی، ج۱۱، ص۳۲۸.</ref>.
با اینکه ابوبکره قسم خورده بود با زیاد صحبت نکند، هنگامی که او قصد [[سفر]] [[حج]] داشت، به قصر زیاد وارد شد و فرزند کوچکی از [[فرزندان]] او را در دامان گرفت و خطاب به آن طفل گفت: ای برادرزاده! پدرت قصد [[حج]] کرده و احتمالا از [[مدینه]] عبور می‌کند. در این صورت، نزد [[ام حبیبه]] [[همسر پیامبر]]، [[ام المؤمنین]] و [[دختر ابوسفیان]] خواهد رفت. با توجه به استلحاقی که او به خوبی می‌داند [[نادرست]] است، [[ملاقات]] او با ام حبیبه [[حرام]] است. ابوبکره می‌گوید: اگر برود و ام حبیبه از او [[حجاب]] کند، وی را رسوا کرده و اگر زیاد وی را بدون [[حجاب]] [[ملاقات]] کند، این فضاحتی بزرگ و هتک [[حریم]] [[رسول خدا]] {{صل}} است. زیاد در آن سال [[حج]] نگزارد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>. همچنین می‌گوید: در آن سال زیاد به حج رفت و در [[مدینه]]، [[نصیحت]] برادرش را به یاد آورد و گفت: [[خداوند]] [[ابوبکره]] را جزای خیر دهد که هرگز نصیحت کردن را وانمی‌گذارد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref>. این ماجرا باید در سال ۴۴ باشد؛ زیرا استلحاق، در آن سال اتفاق افتاد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref> و [[ام حبیبه]] نیز در آن سال درگذشت<ref>ابن سعد، ج۸، ص۸۰.</ref>. [[احمد بن حنبل]] از این داستان در باب حنث قسم استفاده [[فقهی]] کرده و [[ابن قدامه]] با [[نقد]] [[احمد بن حنبل]] می‌گوید: این [[گفتگو]] نزد ابوبکره حنث قسم نبود<ref>المغنی، ج۱۱، ص۳۲۸.</ref>.


زیاد در دوران [[حاکمیت]] خویش بر [[بصره]]، برای [[دلجویی]] از ابوبکره، فرزندانش را در [[مناصب]] مهمی به کار گماشت. [[حسن بصری]] می‌گوید: زیاد، [[انس بن مالک]] را برای [[تفقد]] و [[عتاب]] از [[قهر]] ابوبکره، با وی به [[منزل]] او فرستاد. [[انس]] می‌گوید: در حالی که وی پیرمرد و در بستر [[بیماری]] بود، نزدش رفتیم و گفتیم زیاد می‌گوید: مگر فرزندانت عبیدالله را بر [[فارس]]، رَوّاد را بر دارالرزق و [[عبدالرحمان]] را بر [[دیوان]] نگماردم. پس از این همه دلجویی، [[دست]] از این [[لجبازی]] بردار. ابوبکره گفت: مگر برای من کاری جز اینکه ایشان را داخل [[جهنم]] کند، انجام داده است؟! انس گفت: من زیاد را در این کار (استلحاق) [[مجتهد]] می‌دانم. ابوبکره گفت: مرا در بسترم بنشانید، گفت: مگر [[اهل]] [[حروراء]] اجتهاد نکردند، آنان بر صواب بودند یا بر [[خطا]]؟ انس که در پاسخ وامانده بود، آنجا را ترک کرد <ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۹.</ref>.
زیاد در دوران [[حاکمیت]] خویش بر [[بصره]]، برای [[دلجویی]] از ابوبکره، فرزندانش را در [[مناصب]] مهمی به کار گماشت. [[حسن بصری]] می‌گوید: زیاد، [[انس بن مالک]] را برای [[تفقد]] و [[عتاب]] از [[قهر]] ابوبکره، با وی به [[منزل]] او فرستاد. [[انس]] می‌گوید: در حالی که وی پیرمرد و در بستر [[بیماری]] بود، نزدش رفتیم و گفتیم زیاد می‌گوید: مگر فرزندانت عبیدالله را بر [[فارس]]، رَوّاد را بر دارالرزق و [[عبدالرحمان]] را بر [[دیوان]] نگماردم. پس از این همه دلجویی، [[دست]] از این [[لجبازی]] بردار. ابوبکره گفت: مگر برای من کاری جز اینکه ایشان را داخل [[جهنم]] کند، انجام داده است؟! انس گفت: من زیاد را در این کار (استلحاق) [[مجتهد]] می‌دانم. ابوبکره گفت: مرا در بسترم بنشانید، گفت: مگر [[اهل]] [[حروراء]] اجتهاد نکردند، آنان بر صواب بودند یا بر [[خطا]]؟ انس که در پاسخ وامانده بود، آنجا را ترک کرد <ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۹.</ref>.


این گفتگو، موضع [[سیاسی]] و [[اعتقادی]] ابوبکره را در [[حجیت]] عملکرد [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و بطلان مواضع [[خوارج]]، و نیز [[نفی]] این [[استدلال]] که [[اجتهاد]]، توجیه گر خطاهاست، بیان می‌کند.
این گفتگو، موضع [[سیاسی]] و [[اعتقادی]] ابوبکره را در [[حجیت]] عملکرد [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} و بطلان مواضع [[خوارج]]، و نیز [[نفی]] این [[استدلال]] که [[اجتهاد]]، توجیه گر خطاهاست، بیان می‌کند.


پیش از این گذشت که او در مقابل بسر به [[دفاع]] از [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} برخاست و کتک خورد. فرزندش [[عبدالرحمان]] به وی گفت: میدانی که پسر و همراهانش [[دشمن]] [[علی]] هستند، چرا او را [[تکذیب]] کردی؟ [[ابوبکره]] گفت: [[گمان]] کردی این سخنان را از روی هواداری از علی گفتم. والله اگر از مرداری بر مردار دیگری بنشینم، برایم محبوب‌تر است از اینکه از علی [[پیروی]] کنم. اما بر علی نمی‌توان از شکم، [[فرج]]، [[نسب]] و سابقه، خرده گرفت و به او [[افترا]] بست<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.
پیش از این گذشت که او در مقابل بسر به [[دفاع]] از [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} برخاست و کتک خورد. فرزندش [[عبدالرحمان]] به وی گفت: میدانی که پسر و همراهانش [[دشمن]] [[علی]] هستند، چرا او را [[تکذیب]] کردی؟ [[ابوبکره]] گفت: [[گمان]] کردی این سخنان را از روی هواداری از علی گفتم. والله اگر از مرداری بر مردار دیگری بنشینم، برایم محبوب‌تر است از اینکه از علی [[پیروی]] کنم. اما بر علی نمی‌توان از شکم، [[فرج]]، [[نسب]] و سابقه، خرده گرفت و به او [[افترا]] بست<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.


در مورد اواخر [[عمر]] وی گزارش شده است که [[سلیمان اعمش]]، رکاب اسب ابوبکره ثقفی را برای [[سوار شدن]] نگه داشت و او وی را خطاب کرد: ای فرزندم! همانا تو پروردگارت را گرامی داشتی.<ref>مزی، ج۲۱، ص۷۷؛ خطیب بغدادی، ج۹، ص۵.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۴، ص۱۹۷.</ref> این گزارش را اشتباهی فاحش دانسته است. دلیل او، [[اختلاف]] میان سال [[تولد]] و [[وفات]] این دو است؛ زیرا [[تاریخ]] ولادت اعمش را سال‌های ۵۱ و ۵۹، و تاریخ وفات ابوبکره را سال‌های ۵۱ و ۵۲ گفته‌اند. ابن حجر می‌افزاید: چگونه کسی که پس از ده سال از وفات ابوبکره به [[دنیا]] آمده است، می‌تواند رکاب وی را نگاه دارد. ابن حجر احتمال می‌دهد در این گزارش افتادگی وجود دارد و آن {{عربی|اخذ برکاب ابن ابی بکره"}} بوده است که کلمه "ابن" ساقط شده است.
در مورد اواخر [[عمر]] وی گزارش شده است که [[سلیمان اعمش]]، رکاب اسب ابوبکره ثقفی را برای [[سوار شدن]] نگه داشت و او وی را خطاب کرد: ای فرزندم! همانا تو پروردگارت را گرامی داشتی.<ref>مزی، ج۲۱، ص۷۷؛ خطیب بغدادی، ج۹، ص۵.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۴، ص۱۹۷.</ref> این گزارش را اشتباهی فاحش دانسته است. دلیل او، [[اختلاف]] میان سال [[تولد]] و [[وفات]] این دو است؛ زیرا [[تاریخ]] ولادت اعمش را سال‌های ۵۱ و ۵۹، و تاریخ وفات ابوبکره را سال‌های ۵۱ و ۵۲ گفته‌اند. ابن حجر می‌افزاید: چگونه کسی که پس از ده سال از وفات ابوبکره به [[دنیا]] آمده است، می‌تواند رکاب وی را نگاه دارد. ابن حجر احتمال می‌دهد در این گزارش افتادگی وجود دارد و آن {{عربی|اخذ برکاب ابن ابی بکره"}} بوده است که کلمه "ابن" ساقط شده است.


او از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرد و [[پنج تن]] از پسرانش رواد، عبدالرحمان، عبدالعزیز، عبیدالله، مسلم و یک دخترش به نام [[کیسه بن ابوبکره ثقفی|کیسه]]<ref>ابن حجر، لسان، ج۷، ص۵۲۹؛ ابن ماکولا، ج۷، ص۱۵۷.</ref> و بسیاری دیگر از جمله [[ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف]]، [[احنف بن قیس]]، [[اشعث بن ثرمله]]، [[حسن بصری]] و [[محمد بن سیرین]] از او روایت می‌کردند<ref>مزی، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref>.
او از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] کرد و [[پنج تن]] از پسرانش رواد، عبدالرحمان، عبدالعزیز، عبیدالله، مسلم و یک دخترش به نام [[کیسه بن ابوبکره ثقفی|کیسه]]<ref>ابن حجر، لسان، ج۷، ص۵۲۹؛ ابن ماکولا، ج۷، ص۱۵۷.</ref> و بسیاری دیگر از جمله [[ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف]]، [[احنف بن قیس]]، [[اشعث بن ثرمله]]، [[حسن بصری]] و [[محمد بن سیرین]] از او روایت می‌کردند<ref>مزی، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref>.


[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>، حدود ۱۵۰ [[حدیث]] از او آورده که البته برخی از آنها تکراری است. ابن حجر<ref>مقدمه فتح، ص۴۷۷.</ref> می‌گوید: او چهارده [[حدیث]] از [[پیامبر]]{{صل}} دارد. [[دارقطنی]]<ref>دارقطنی، ج۱، ص۳۴۹.</ref> در بخشی با عنوان [[مسند]] [[ابی بکره]]، هفده حدیث وی را نقل می‌کند. زرکلی<ref>زرکلی، ج۸، ص۴۴.</ref> گوید: او ۱۳۲ حدیث دارد. [[بخاری]] از او روایاتی در موضوعات [[علم]]، [[نماز]] و صید گزارش کرده است<ref>باجی، ج۲، ص۵۹.</ref>. فرزندش عبیدالله از وی روایاتی در موضوعات [[عقوبت]] [[بغی]]، [[عاق والدین]] و [[تعبیر خواب]] گزارش کرده است<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>.
[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>، حدود ۱۵۰ [[حدیث]] از او آورده که البته برخی از آنها تکراری است. ابن حجر<ref>مقدمه فتح، ص۴۷۷.</ref> می‌گوید: او چهارده [[حدیث]] از [[پیامبر]] {{صل}} دارد. [[دارقطنی]]<ref>دارقطنی، ج۱، ص۳۴۹.</ref> در بخشی با عنوان [[مسند]] [[ابی بکره]]، هفده حدیث وی را نقل می‌کند. زرکلی<ref>زرکلی، ج۸، ص۴۴.</ref> گوید: او ۱۳۲ حدیث دارد. [[بخاری]] از او روایاتی در موضوعات [[علم]]، [[نماز]] و صید گزارش کرده است<ref>باجی، ج۲، ص۵۹.</ref>. فرزندش عبیدالله از وی روایاتی در موضوعات [[عقوبت]] [[بغی]]، [[عاق والدین]] و [[تعبیر خواب]] گزارش کرده است<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>.


فرزندش مسلم می‌گوید: پدرم پس از هر نماز می‌گفت: {{عربی|"اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الكفر و الفقر اللّهمّ إنّي أعوذ بك من عذاب القبر"}}؛ و می‌گفت: این [[دعای پیامبر]] پس از هر نماز بود <ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶ و ۳۹؛ البانی، ارواء الغلیل، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. ابوعثمان نهدی که از [[دوستان]] [[أبوبکره]] بود می‌گوید: از [[سعد بن ابی وقاص]] و از [[ابوبکره]] شنیدم که می‌گفتند: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدیم که فرمود: "هر که را به غیر پدرش بخوانند، در حالی که او خلاف آن را می‌داند، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>.
فرزندش مسلم می‌گوید: پدرم پس از هر نماز می‌گفت: {{عربی|"اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الكفر و الفقر اللّهمّ إنّي أعوذ بك من عذاب القبر"}}؛ و می‌گفت: این [[دعای پیامبر]] پس از هر نماز بود <ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶ و ۳۹؛ البانی، ارواء الغلیل، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. ابوعثمان نهدی که از [[دوستان]] [[أبوبکره]] بود می‌گوید: از [[سعد بن ابی وقاص]] و از [[ابوبکره]] شنیدم که می‌گفتند: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدیم که فرمود: "هر که را به غیر پدرش بخوانند، در حالی که او خلاف آن را می‌داند، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>.


همچنین ابوبکره از پیامبر [[روایت]] کرد که گروهی از [[امت]] من در سرزمینی فرو آیند که به آن [[بصره]] گویند<ref>ابو الشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
همچنین ابوبکره از پیامبر [[روایت]] کرد که گروهی از [[امت]] من در سرزمینی فرو آیند که به آن [[بصره]] گویند<ref>ابو الشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
خط ۸۲: خط ۸۲:
او در موضوعات عقوبت [[شرک]]، عاق والدین، [[شهادت دروغ]]، [[قطع رحم]]، [[زنا]] و نیز [[حرمت]] [[ربا]]، [[قتل نفس محترمه]]، [[حرمت]] [[جان]]، [[مال]] و عرض [[مردم]]، برخی موضوعات [[اخلاقی]] در مورد [[ماه رمضان]] و [[تعیین زمان]] [[شب قدر]] و [[فضیلت]] آن بر دیگر شب‌ها، [[دجال]]، [[برتری]] [[قبایل]] بر یکدیگر (فضیلت تراشی)، [[کفر]]، [[فقر]]، [[عذاب قبر]]، [[مرگ]] [[ابراهیم]] [[فرزند پیامبر]]، [[ماه گرفتگی]] و... روایت نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>.
او در موضوعات عقوبت [[شرک]]، عاق والدین، [[شهادت دروغ]]، [[قطع رحم]]، [[زنا]] و نیز [[حرمت]] [[ربا]]، [[قتل نفس محترمه]]، [[حرمت]] [[جان]]، [[مال]] و عرض [[مردم]]، برخی موضوعات [[اخلاقی]] در مورد [[ماه رمضان]] و [[تعیین زمان]] [[شب قدر]] و [[فضیلت]] آن بر دیگر شب‌ها، [[دجال]]، [[برتری]] [[قبایل]] بر یکدیگر (فضیلت تراشی)، [[کفر]]، [[فقر]]، [[عذاب قبر]]، [[مرگ]] [[ابراهیم]] [[فرزند پیامبر]]، [[ماه گرفتگی]] و... روایت نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>.


ابوبکره همزمان با [[ولایت]] زیاد بر بصره [[وفات]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳.</ref>. بنا بر [[نقلی]] درگذشت او و [[شهادت امام حسن مجتبی]]{{ع}} در یک سال بود<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۸، ص۱۱۲؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳؛ باجی، ج۲، ص۸۵۹.</ref>، [[سال]] وفات وی را به [[اختلاف]]، سال‌های ۴۹، ۵۱<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳.</ref>، ۵۲<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۰۶ و ۳۱۱.</ref>، ۵۳ و ۵۹ و در ۶۳ سالگی در [[بصره]] گفته‌اند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۶۷؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۱.</ref>. با توجه به سن او هنگام [[تشرف]] به [[اسلام]] (هیجده سالگی) [[سال]] [[تولد]] وی حدود [[سال سوم بعثت]] است. همچنین با توجه به اخباری که سن او را هنگام [[وفات]]، ۶۳ سالگی گفته‌اند و نیز گزارش‌های فراوانی که به [[صراحت]] سال ۵۳ را سال وفات وی یاد کرده‌اند، با توجه به همه اختلاف‌های موجود، سال ۵۳ باید درست باشد. البته باید توجه داشت که زیاد در [[رمضان]] سال ۵۳ کشته شد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۶۴.</ref> و کسی به فاصله [[مرگ]] این دو [[برادر]] که کوتاه یا طولانی بود، اشاره نکرده است. او هنگام وفات به دلیل [[قهر]] با برادرش زیاد، با اینکه او زنده و [[حاکم بصره]] بود، به [[ابوبرزه اسلمی]] برادر مواخاتی خود سفارش کرد بر وی [[نماز]] بخواند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۶۷؛ باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۹.</ref><ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکره ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۸۷-۱۹۲.</ref>
ابوبکره همزمان با [[ولایت]] زیاد بر بصره [[وفات]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳.</ref>. بنا بر [[نقلی]] درگذشت او و [[شهادت امام حسن مجتبی]] {{ع}} در یک سال بود<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۸، ص۱۱۲؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳؛ باجی، ج۲، ص۸۵۹.</ref>، [[سال]] وفات وی را به [[اختلاف]]، سال‌های ۴۹، ۵۱<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳.</ref>، ۵۲<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۰۶ و ۳۱۱.</ref>، ۵۳ و ۵۹ و در ۶۳ سالگی در [[بصره]] گفته‌اند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۶۷؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۱.</ref>. با توجه به سن او هنگام [[تشرف]] به [[اسلام]] (هیجده سالگی) [[سال]] [[تولد]] وی حدود [[سال سوم بعثت]] است. همچنین با توجه به اخباری که سن او را هنگام [[وفات]]، ۶۳ سالگی گفته‌اند و نیز گزارش‌های فراوانی که به [[صراحت]] سال ۵۳ را سال وفات وی یاد کرده‌اند، با توجه به همه اختلاف‌های موجود، سال ۵۳ باید درست باشد. البته باید توجه داشت که زیاد در [[رمضان]] سال ۵۳ کشته شد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۶۴.</ref> و کسی به فاصله [[مرگ]] این دو [[برادر]] که کوتاه یا طولانی بود، اشاره نکرده است. او هنگام وفات به دلیل [[قهر]] با برادرش زیاد، با اینکه او زنده و [[حاکم بصره]] بود، به [[ابوبرزه اسلمی]] برادر مواخاتی خود سفارش کرد بر وی [[نماز]] بخواند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۶۷؛ باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۹.</ref><ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکره ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۸۷-۱۹۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش