ابوطالب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


'''ابوطالب'''، عموی [[حضرت محمد]]{{صل}} و پدر [[امام علی]]{{ع}}، ۳۵ سال پیش از [[تولد]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] به [[دنیا]] آمد. [[همسر]] او [[فاطمه بنت اسد]] است و از فرزندان او می‌توان به طالب، عقیل، [[جعفر بن ابی طالب|جعفر]] و [[حضرت علی]]{{ع}} اشاره کرد. او مردی تاجر و سخاوتمند بود و پس از فوت [[عبدالمطلب]]، حامی و سرپرست [[حضرت محمّد]]{{صل}} شد. به دلیل شرایط آن زمان و حمایت از برادرزاده‌اش ایمان خود را مخفی می‌کرد. ایشان سرانجام در سال دهم بعثت و بعد از خروج [[رسول خدا]]{{صل}} و [[بنی هاشم]] از [[شعب ابی طالب]]، در سن ۸۷ سالگی از [[دنیا]] رفت و در [[مکه]] به خاک سپرده شد.
'''ابوطالب'''، عموی [[حضرت محمد]] {{صل}} و پدر [[امام علی]] {{ع}}، ۳۵ سال پیش از [[تولد]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[مکه]] به [[دنیا]] آمد. [[همسر]] او [[فاطمه بنت اسد]] است و از فرزندان او می‌توان به طالب، عقیل، [[جعفر بن ابی طالب|جعفر]] و [[حضرت علی]] {{ع}} اشاره کرد. او مردی تاجر و سخاوتمند بود و پس از فوت [[عبدالمطلب]]، حامی و سرپرست [[حضرت محمّد]] {{صل}} شد. به دلیل شرایط آن زمان و حمایت از برادرزاده‌اش ایمان خود را مخفی می‌کرد. ایشان سرانجام در سال دهم بعثت و بعد از خروج [[رسول خدا]] {{صل}} و [[بنی هاشم]] از [[شعب ابی طالب]]، در سن ۸۷ سالگی از [[دنیا]] رفت و در [[مکه]] به خاک سپرده شد.


== نسب ==
== نسب ==
[[حضرت]] [[ابوطالب]]، [[فرزند]] [[عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]]‌{{صل}}، یگانه حامی ایشان پس از [[عبدالمطلب]]، [[پدر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، بزرگ [[قریش]] و [[رئیس]] [[مکه]] که دارای [[وقار]] [[حکما]] و [[هیبت]] [[فرمانروایان]] بود؛ درباره نامش میان [[اسامی]] [[عمران]]، عبدمناف و ابوطالب اختلاف ‌نظر است و مشهور و معروف میان مؤرخان این است که نام وی عبدمناف بود و عمران نیز گفته شده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.  
[[حضرت]] [[ابوطالب]]، [[فرزند]] [[عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]]‌{{صل}}، یگانه حامی ایشان پس از [[عبدالمطلب]]، [[پدر]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، بزرگ [[قریش]] و [[رئیس]] [[مکه]] که دارای [[وقار]] [[حکما]] و [[هیبت]] [[فرمانروایان]] بود؛ درباره نامش میان [[اسامی]] [[عمران]]، عبدمناف و ابوطالب اختلاف ‌نظر است و مشهور و معروف میان مؤرخان این است که نام وی عبدمناف بود و عمران نیز گفته شده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.  


ابوطالب در سال ۵۳۵ م یعنی 35 قبل از [[تولد]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و ۷۵ سال قبل از [[بعثت]] ایشان متولد شد<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۲۱.</ref>. او با [[عبدالله]]، پدر پیامبر{{صل}} و [[زبیر]] از یک [[مادر]] بودند و مادر ایشان [[فاطمه]]، دختر [[عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم]] بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۳۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.
ابوطالب در سال ۵۳۵ م یعنی 35 قبل از [[تولد]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و ۷۵ سال قبل از [[بعثت]] ایشان متولد شد<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۲۱.</ref>. او با [[عبدالله]]، پدر پیامبر {{صل}} و [[زبیر]] از یک [[مادر]] بودند و مادر ایشان [[فاطمه]]، دختر [[عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم]] بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۳۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶.</ref>.


ابوطالب میان [[فرزندان عبدالمطلب]] از همه عاقل‌تر و داناتر و نیز مردی سخن‌ور و شاعر بود. [[اکثم صیفی]]، دانشمند مشهور [[عرب]]، درباره او می‌گوید: "دانش و [[سیاست]] و [[بردباری]] و [[ادب]] را از ابوطالب فرا گرفتم که [[سید]] [[عجم]] و عرب و هم‌پیمان [[حلم]] و ادب بود"<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۳۳-۱۳۴.</ref>.
ابوطالب میان [[فرزندان عبدالمطلب]] از همه عاقل‌تر و داناتر و نیز مردی سخن‌ور و شاعر بود. [[اکثم صیفی]]، دانشمند مشهور [[عرب]]، درباره او می‌گوید: "دانش و [[سیاست]] و [[بردباری]] و [[ادب]] را از ابوطالب فرا گرفتم که [[سید]] [[عجم]] و عرب و هم‌پیمان [[حلم]] و ادب بود"<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۳۳-۱۳۴.</ref>.


او از [[همسر]] خود، [[فاطمه بنت اسد]]، چهار پسر به نام‌های طالب، [[عقیل]]، [[جعفر]] و [[علی]]{{ع}} و دو دختر به نام‌های [[فاخته]] ـ که به [[کنیه]] [[ام هانی]] مشهور بود ـ و جُمانه داشت<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۵۰؛ ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۱۸۷-۱۹۱.</ref>. گفته شده، از جهت فاصله [[تولد]]، بین چهار فرزند پسرش ده سال فاصله بود و تمامی آنها به جز طالب صاحب فرزند شدند. جُمانه با [[سفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] [[ازدواج]] کرد و ام هانی نیز [[همسر]] أبو وهب، [[هبیرة بن عمرو مخزومی]] شد؛ [[جعدة بن هبیره]] که از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[امارت]] [[خراسان]] را داشت، فرزند اوست.
او از [[همسر]] خود، [[فاطمه بنت اسد]]، چهار پسر به نام‌های طالب، [[عقیل]]، [[جعفر]] و [[علی]] {{ع}} و دو دختر به نام‌های [[فاخته]] ـ که به [[کنیه]] [[ام هانی]] مشهور بود ـ و جُمانه داشت<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۵۰؛ ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۱۸۷-۱۹۱.</ref>. گفته شده، از جهت فاصله [[تولد]]، بین چهار فرزند پسرش ده سال فاصله بود و تمامی آنها به جز طالب صاحب فرزند شدند. جُمانه با [[سفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] [[ازدواج]] کرد و ام هانی نیز [[همسر]] أبو وهب، [[هبیرة بن عمرو مخزومی]] شد؛ [[جعدة بن هبیره]] که از جانب [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[امارت]] [[خراسان]] را داشت، فرزند اوست.


[[روایت]] شده [[ابوطالب]]، [[امانتدار]] وصیت‌ها و آثار [[انبیاء]] بود و آنها را به [[پیامبر]]{{صل}} تحویل داد<ref>{{متن حدیث|حَدَّثَنِي دُرُسْتُ بْنُ أَبِي مَنْصُورٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع أَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَحْجُوجاً بِأَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَايَا فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ ص قَالَ قُلْتُ فَدَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا عَلَى أَنَّهُ مَحْجُوجٌ بِهِ فَقَالَ لَوْ كَانَ مَحْجُوجاً بِهِ مَا دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصِيَّةَ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا كَانَ حَالُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَقَرَّ بِالنَّبِيِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا وَ مَاتَ مِنْ يَوْمِهِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. در [[روایات]] بسیاری آمده است که [[مَثَل]] ابوطالب، مَثَل [[اصحاب کهف]] است و او [[ایمان]] خود را پنهان کرد تا بتواند پیامبر{{صل}} را [[یاری]] کند و [[شرّ]] [[کفار]] [[قریش]] را از آن [[حضرت]] دور کند<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۷۱۲.</ref>. همچنین روایت شده [[نور]] ابوطالب، نورهای دیگر [[مردم]] به جز پنج نور ([[محمد]] و [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}}) را خاموش می‌کند<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۳۰۵.</ref> و اگر [[ایمان ابوطالب]] در کفه ترازویی و ایمان مردم در کفه دیگر گذاشته شود، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها [[برتری]] خواهد داشت<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۱۲؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۰.</ref>.
[[روایت]] شده [[ابوطالب]]، [[امانتدار]] وصیت‌ها و آثار [[انبیاء]] بود و آنها را به [[پیامبر]] {{صل}} تحویل داد<ref>{{متن حدیث|حَدَّثَنِي دُرُسْتُ بْنُ أَبِي مَنْصُورٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع أَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَحْجُوجاً بِأَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَايَا فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ ص قَالَ قُلْتُ فَدَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا عَلَى أَنَّهُ مَحْجُوجٌ بِهِ فَقَالَ لَوْ كَانَ مَحْجُوجاً بِهِ مَا دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصِيَّةَ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا كَانَ حَالُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَقَرَّ بِالنَّبِيِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا وَ مَاتَ مِنْ يَوْمِهِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. در [[روایات]] بسیاری آمده است که [[مَثَل]] ابوطالب، مَثَل [[اصحاب کهف]] است و او [[ایمان]] خود را پنهان کرد تا بتواند پیامبر {{صل}} را [[یاری]] کند و [[شرّ]] [[کفار]] [[قریش]] را از آن [[حضرت]] دور کند<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۷۱۲.</ref>. همچنین روایت شده [[نور]] ابوطالب، نورهای دیگر [[مردم]] به جز پنج نور ([[محمد]] و [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}}) را خاموش می‌کند<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۳۰۵.</ref> و اگر [[ایمان ابوطالب]] در کفه ترازویی و ایمان مردم در کفه دیگر گذاشته شود، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها [[برتری]] خواهد داشت<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۱۲؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۰.</ref>.


همچنین درباره [[ابوطالب]] باید گفت او [[مقام]] بسیار والایی نزد [[اهل مکه]] داشته است؛ به گونه‌ای که وی را در [[اختلافات]] خود [[حکم]] و [[قاضی]] قرار می‌دادند؛ زیرا از روی [[انصاف]] و [[عدالت]] [[حکم]] می‌کرد. گفته‌اند [[ابوطالب]] در [[عصر جاهلیت]] نخستین کسی بود که [[سوگند]] را برای اولیای دم بنا نهاد و این روش بعدها جزء [[سنت]] و [[حقوق]] [[اسلامی]] شد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref> و آن را با عنوان "قسامه" می‌شناسند.
همچنین درباره [[ابوطالب]] باید گفت او [[مقام]] بسیار والایی نزد [[اهل مکه]] داشته است؛ به گونه‌ای که وی را در [[اختلافات]] خود [[حکم]] و [[قاضی]] قرار می‌دادند؛ زیرا از روی [[انصاف]] و [[عدالت]] [[حکم]] می‌کرد. گفته‌اند [[ابوطالب]] در [[عصر جاهلیت]] نخستین کسی بود که [[سوگند]] را برای اولیای دم بنا نهاد و این روش بعدها جزء [[سنت]] و [[حقوق]] [[اسلامی]] شد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref> و آن را با عنوان "قسامه" می‌شناسند.
خط ۲۳: خط ۲۳:
با اینکه [[ابوطالب]]، مردی تاجر بود و از سخاوتمندان [[قریش]] به شمار می‌رفت، در دورانی که [[خشکسالی]] همه جا را فراگرفته بود، برای تأمین [[آب]] [[زائران]] [[خانه خدا]] با مشکل روبه رو شد؛ از این‌رو، برای رفع آن، دو سال پیاپی، مجموعاً ۲۴۰۰۰ درهم از برادرش، [[عباس]] قرض گرفت. [[ابوطالب]] در سال سوم و در پی [[توانایی]] در بازپرداخت بدهی‌اش مجبور شد سقایت [[حجاج]] را به [[عباس]] واگذار کند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.</ref>؛ سقایت، منصبی بود که [[عبدالمطلب]] در روزهای پایانی [[عمر]] خود برای او تعیین کرده بود<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳. </ref>.
با اینکه [[ابوطالب]]، مردی تاجر بود و از سخاوتمندان [[قریش]] به شمار می‌رفت، در دورانی که [[خشکسالی]] همه جا را فراگرفته بود، برای تأمین [[آب]] [[زائران]] [[خانه خدا]] با مشکل روبه رو شد؛ از این‌رو، برای رفع آن، دو سال پیاپی، مجموعاً ۲۴۰۰۰ درهم از برادرش، [[عباس]] قرض گرفت. [[ابوطالب]] در سال سوم و در پی [[توانایی]] در بازپرداخت بدهی‌اش مجبور شد سقایت [[حجاج]] را به [[عباس]] واگذار کند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.</ref>؛ سقایت، منصبی بود که [[عبدالمطلب]] در روزهای پایانی [[عمر]] خود برای او تعیین کرده بود<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳. </ref>.


ابوطالب [[سروری]] بزرگوار و باعظمت بود. [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} درباره پدرش فرموده است: "پدرم در عین [[ناداری]] ([[تهی‌دستی]]) سروری کرد و پیش از او فقیری سروری نیافت"<ref>{{متن حدیث| أَبِي سَادَ فَقِيراً، وَ مَا سَادَ فَقِيرُ قَبْلَهُ}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۷-۴۹؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۵ و 86.</ref>
ابوطالب [[سروری]] بزرگوار و باعظمت بود. [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} درباره پدرش فرموده است: "پدرم در عین [[ناداری]] ([[تهی‌دستی]]) سروری کرد و پیش از او فقیری سروری نیافت"<ref>{{متن حدیث| أَبِي سَادَ فَقِيراً، وَ مَا سَادَ فَقِيرُ قَبْلَهُ}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۷-۴۹؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۵ و 86.</ref>


== [[ابوطالب]] و [[سرپرستی]] [[پیامبر]]{{صل}}==
== [[ابوطالب]] و [[سرپرستی]] [[پیامبر]] {{صل}} ==
[[پدر]] [[پیامبر اسلام]]، [[حضرت]] [[عبدالله بن عبدالمطلب]] قبل از ولادت ایشان از [[دنیا]] رفت و [[رسول خدا]] از [[کودکی]] تحت سرپرستی جدش [[عبدالمطلب]] بود و وقتی پیامبر{{صل}} هشت ساله شد، عبدالمطلب در سن ۱۰۲ سالگی از دنیا رفت.
[[پدر]] [[پیامبر اسلام]]، [[حضرت]] [[عبدالله بن عبدالمطلب]] قبل از ولادت ایشان از [[دنیا]] رفت و [[رسول خدا]] از [[کودکی]] تحت سرپرستی جدش [[عبدالمطلب]] بود و وقتی پیامبر {{صل}} هشت ساله شد، عبدالمطلب در سن ۱۰۲ سالگی از دنیا رفت.


[[ابن اثیر]] درباره اینکه پس از عبدالمطلب، ابوطالب سرپرستی پیامبر را بر عهده گرفت، چند قول را [[نقل]] می‌کند؛ مانند اینکه چون هنگام [[مرگ]] عبدالمطلب فرا رسید پسرانش را جمع کرده و درباره رسول خدا به آنها سفارش کرد و به دنبال آن [[زبیر]] و ابوطالب ـ دو تن از پسران عبدالمطلب ـ درباره سرپرستی رسول خدا{{صل}} قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب درآمد، قول دیگر آن است که خود عبدالمطلب ابوطالب را برای سرپرستی آن حضرت [[انتخاب]] نمود، چون ابوطالب در میان عموهای آن حضرت مهربان‌تر از دیگران نسبت به ایشان بود، قول سوم آن است که عبدالمطلب در این باره مستقیماً به ابوطالب [[وصیت]] کرد و محمد{{صل}} را تحت سرپرستی او قرار داد و قول چهارم آن است که نخست زبیر سرپرستی آن حضرت را بر عهده گرفت و چون زبیر از دنیا رفت، ابوطالب سرپرستی آن حضرت را به عهده گرفت که البته خود ابن اثیر این قول آخر را از نظر [[تاریخی]] غلط دانسته و رد می‌کند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۲.</ref>.
[[ابن اثیر]] درباره اینکه پس از عبدالمطلب، ابوطالب سرپرستی پیامبر را بر عهده گرفت، چند قول را [[نقل]] می‌کند؛ مانند اینکه چون هنگام [[مرگ]] عبدالمطلب فرا رسید پسرانش را جمع کرده و درباره رسول خدا به آنها سفارش کرد و به دنبال آن [[زبیر]] و ابوطالب ـ دو تن از پسران عبدالمطلب ـ درباره سرپرستی رسول خدا {{صل}} قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب درآمد، قول دیگر آن است که خود عبدالمطلب ابوطالب را برای سرپرستی آن حضرت [[انتخاب]] نمود، چون ابوطالب در میان عموهای آن حضرت مهربان‌تر از دیگران نسبت به ایشان بود، قول سوم آن است که عبدالمطلب در این باره مستقیماً به ابوطالب [[وصیت]] کرد و محمد {{صل}} را تحت سرپرستی او قرار داد و قول چهارم آن است که نخست زبیر سرپرستی آن حضرت را بر عهده گرفت و چون زبیر از دنیا رفت، ابوطالب سرپرستی آن حضرت را به عهده گرفت که البته خود ابن اثیر این قول آخر را از نظر [[تاریخی]] غلط دانسته و رد می‌کند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۲.</ref>.


در [[تاریخ]] آمده است عبدالمطلب هنگام [[وفات]]، فرزندانش را خواست، وقتی همه جمع شدند، فرمود: "فرزندم محمد، [[یتیم]] و بدون [[مال]] و [[ثروت]] است، کدام یک از شما [[سرپرستی]] او را بر عهده می‌گیرد؟" [[ابولهب]] گفت: "من این کار را خواهم کرد". [[عبدالمطلب]] گفت: "شر خود را از او باز دار". [[عباس]] گفت: "اجازه دهید من از وی [[پرستاری]] کنم". عبدالمطلب گفت: "تو شخص خشمناکی هستی، می‌ترسم فرزندم ناراحت شود". [[ابوطالب]] گفت: "سرپرستی او را به من واگذار کنید". عبدالمطلب گفت: "آری، تو از وی پرستاری کن، تو می‌دانی که من چقدر به [[محمد]]{{صل}} علاقه‌مندم". ابوطالب گفت: "پدر [[جان]] درباره وی احتیاج به سفارش نیست، زیرا او [[فرزند من]] و پسر [[برادر]] من است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۸، ص۱۱۴.</ref>.
در [[تاریخ]] آمده است عبدالمطلب هنگام [[وفات]]، فرزندانش را خواست، وقتی همه جمع شدند، فرمود: "فرزندم محمد، [[یتیم]] و بدون [[مال]] و [[ثروت]] است، کدام یک از شما [[سرپرستی]] او را بر عهده می‌گیرد؟" [[ابولهب]] گفت: "من این کار را خواهم کرد". [[عبدالمطلب]] گفت: "شر خود را از او باز دار". [[عباس]] گفت: "اجازه دهید من از وی [[پرستاری]] کنم". عبدالمطلب گفت: "تو شخص خشمناکی هستی، می‌ترسم فرزندم ناراحت شود". [[ابوطالب]] گفت: "سرپرستی او را به من واگذار کنید". عبدالمطلب گفت: "آری، تو از وی پرستاری کن، تو می‌دانی که من چقدر به [[محمد]] {{صل}} علاقه‌مندم". ابوطالب گفت: "پدر [[جان]] درباره وی احتیاج به سفارش نیست، زیرا او [[فرزند من]] و پسر [[برادر]] من است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۸، ص۱۱۴.</ref>.


ابوطالب هم به خوبی از [[پیامبر بزرگوار اسلام]] [[حمایت]] کرد و در مقابل [[یهود]] که [[دشمن]] سرسخت وی بودند و در مقابل برخی از بستگانش و برخی از [[عرب]] که نسبت به [[مقام]] وی [[حسد]] می‌ورزیدند، [[ایستادگی]] کرد و از او [[پشتیبانی]] نمود.
ابوطالب هم به خوبی از [[پیامبر بزرگوار اسلام]] [[حمایت]] کرد و در مقابل [[یهود]] که [[دشمن]] سرسخت وی بودند و در مقابل برخی از بستگانش و برخی از [[عرب]] که نسبت به [[مقام]] وی [[حسد]] می‌ورزیدند، [[ایستادگی]] کرد و از او [[پشتیبانی]] نمود.


ابوطالب درباره [[پیامبر]]{{صل}} چنان [[محبت]] می‌کرد که درباره هیچ یک از [[فرزندان]] خود تا آن [[درجه]] ابراز محبت نمی‌کرد. او کنار پیامبر{{صل}} می‌خوابید و هرگاه بیرون می‌رفت [[رسول خدا]]{{صل}} را به همراه می‌برد و چنان [[دلبستگی]] شدیدی به پیامبر{{صل}} داشت که نسبت به هیچ کس چنان نبود و خوراک‌های خوب را ویژه آن [[حضرت]] قرار می‌داد. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه تنها یا با هم [[غذا]] می‌خوردند و پیامبر{{صل}} سر سفره حاضر نبود، [[احساس]] سیری نمی‌کردند و هرگاه همراه ایشان [[غذا]] می‌خوردند احساس [[راحتی]] و سیری می‌کردند و معمولاً هنگامی که [[خانواده]] [[ابوطالب]] می‌خواستند غذا بخورند، ابوطالب می‌گفت: خودتان می‌دانید که بهتر است تا آمدن پسرم ([[محمد]]{{صل}}) [[صبر]] کنید و چون [[پیامبر]]{{صل}} می‌آمد و همراه ایشان غذا می‌خورد، چیزی از غذایشان اضافه می‌آمد و ابوطالب به پیامبر{{صل}} می‌گفت: تو [[فرخنده]] و مبارکی<ref>أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۴، ص۹۹.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱-۵۳؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۶.</ref>
ابوطالب درباره [[پیامبر]] {{صل}} چنان [[محبت]] می‌کرد که درباره هیچ یک از [[فرزندان]] خود تا آن [[درجه]] ابراز محبت نمی‌کرد. او کنار پیامبر {{صل}} می‌خوابید و هرگاه بیرون می‌رفت [[رسول خدا]] {{صل}} را به همراه می‌برد و چنان [[دلبستگی]] شدیدی به پیامبر {{صل}} داشت که نسبت به هیچ کس چنان نبود و خوراک‌های خوب را ویژه آن [[حضرت]] قرار می‌داد. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه تنها یا با هم [[غذا]] می‌خوردند و پیامبر {{صل}} سر سفره حاضر نبود، [[احساس]] سیری نمی‌کردند و هرگاه همراه ایشان [[غذا]] می‌خوردند احساس [[راحتی]] و سیری می‌کردند و معمولاً هنگامی که [[خانواده]] [[ابوطالب]] می‌خواستند غذا بخورند، ابوطالب می‌گفت: خودتان می‌دانید که بهتر است تا آمدن پسرم ([[محمد]] {{صل}}) [[صبر]] کنید و چون [[پیامبر]] {{صل}} می‌آمد و همراه ایشان غذا می‌خورد، چیزی از غذایشان اضافه می‌آمد و ابوطالب به پیامبر {{صل}} می‌گفت: تو [[فرخنده]] و مبارکی<ref>أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۴، ص۹۹.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱-۵۳؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۶.</ref>


== علاقه [[پیغمبر]]{{صل}} به [[ابوطالب]] ==
== علاقه [[پیغمبر]] {{صل}} به [[ابوطالب]] ==
پس از [[وفات]] ابوطالب، زمانی که چشم مبارک [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[بدن]] ابوطالب افتاد فرمود: "عمو [[جان]]! [[یتیم]] بودم از من [[پرستاری]] نمودی، [[کودک]] بودم تربیتم نمودی و وقتی بزرگ شدم یاری‌ام کردی؛ [[خدا]] تو را از جانب من [[پاداش]] [[خیر]] دهد". سپس به امیرالمؤمنین علی{{ع}} [[دستور]] داد تا او را [[غسل]] دهد. [[روایت]] شده پیامبر اکرم{{صل}} به [[عقیل بن ابی‌طالب]] می‌فرمود: "تو را از دو جهت دوست دارم؛ یکی به جهت خودت و دیگر آنکه چون ابوطالب تو را [[دوست]] داشت و من به خاطر [[دوستی]] او تو را دوست می‌دارم"<ref>الخصال، شیخ صدوق، ص۷۶؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۳۹.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹-۵۱.</ref>
پس از [[وفات]] ابوطالب، زمانی که چشم مبارک [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[بدن]] ابوطالب افتاد فرمود: "عمو [[جان]]! [[یتیم]] بودم از من [[پرستاری]] نمودی، [[کودک]] بودم تربیتم نمودی و وقتی بزرگ شدم یاری‌ام کردی؛ [[خدا]] تو را از جانب من [[پاداش]] [[خیر]] دهد". سپس به امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[دستور]] داد تا او را [[غسل]] دهد. [[روایت]] شده پیامبر اکرم {{صل}} به [[عقیل بن ابی‌طالب]] می‌فرمود: "تو را از دو جهت دوست دارم؛ یکی به جهت خودت و دیگر آنکه چون ابوطالب تو را [[دوست]] داشت و من به خاطر [[دوستی]] او تو را دوست می‌دارم"<ref>الخصال، شیخ صدوق، ص۷۶؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۳۹.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹-۵۱.</ref>


[[ابوطالب]] با همه وجود به [[پیامبر]]{{صل}} [[محبت]] می‌ورزید؛ او را از خود جدا نمی‌کرد و حتی در یکی از سفرهای تجاری [[شام]]، وی را نیز با خود همراه کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۷۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۰.</ref>. [[محبت]] [[ابوطالب]] به آن [[حضرت]] در [[ازدواج]] ایشان نیز نمایان بود. او همراه با عده‌ای از بزرگان [[قریش]] به خواستگاری [[خدیجه]] رفت و خود نیز ولیمة [[عروسی]] را داد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.</ref>.
[[ابوطالب]] با همه وجود به [[پیامبر]] {{صل}} [[محبت]] می‌ورزید؛ او را از خود جدا نمی‌کرد و حتی در یکی از سفرهای تجاری [[شام]]، وی را نیز با خود همراه کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۷۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۰.</ref>. [[محبت]] [[ابوطالب]] به آن [[حضرت]] در [[ازدواج]] ایشان نیز نمایان بود. او همراه با عده‌ای از بزرگان [[قریش]] به خواستگاری [[خدیجه]] رفت و خود نیز ولیمة [[عروسی]] را داد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.</ref>.


در مقابل، [[رسول خدا]]{{صل}} نیز تلاش می‌کرد خوبی‌های عموی خود را جبران کند. او در دوران خشک‌سالی [[مکه]]، زمانی که [[تنگدستی]] بر [[ابوطالب]] چیره شده بود، [[امام علی]]{{ع}}، از [[فرزندان ابوطالب]] را در [[خانه]] خود پذیرفت. آن [[حضرت]] در این راه نه تنها کمکی به عموی بزرگوار خود کرد؛ بلکه به [[تربیت]] و [[تعلیم]] [[علی]]{{ع}} نیز پرداخت. در این میان، [[عباس]]، عموی دیگر [[پیامبر]]{{صل}} نیز [[جعفر]]، [[فرزند]] دیگر [[ابوطالب]] را به [[خانه]] خود برد تا او نیز از هزینه‌های [[ابوطالب]] بکاهد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۱۳.</ref><ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۷.</ref>.
در مقابل، [[رسول خدا]] {{صل}} نیز تلاش می‌کرد خوبی‌های عموی خود را جبران کند. او در دوران خشک‌سالی [[مکه]]، زمانی که [[تنگدستی]] بر [[ابوطالب]] چیره شده بود، [[امام علی]] {{ع}}، از [[فرزندان ابوطالب]] را در [[خانه]] خود پذیرفت. آن [[حضرت]] در این راه نه تنها کمکی به عموی بزرگوار خود کرد؛ بلکه به [[تربیت]] و [[تعلیم]] [[علی]] {{ع}} نیز پرداخت. در این میان، [[عباس]]، عموی دیگر [[پیامبر]] {{صل}} نیز [[جعفر]]، [[فرزند]] دیگر [[ابوطالب]] را به [[خانه]] خود برد تا او نیز از هزینه‌های [[ابوطالب]] بکاهد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۱۳.</ref><ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۷.</ref>.


== ابوطالب و [[پشتیبانی]] از پیامبر{{صل}}==
== ابوطالب و [[پشتیبانی]] از پیامبر {{صل}} ==
=== نمونه اول از [[پشتیبانی]] ابوطالب ===
=== نمونه اول از [[پشتیبانی]] ابوطالب ===
روزی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از کنار جمعیتی از [[قریش]] که شتری را برای [[بت‌ها]] [[نذر]] کرده بودند، بدون [[سلام کردن]] گذشت، آنها گفتند: [[یتیم]] ابوطالب از کنار ما می‌گذرد و بر ما [[سلام]] نمی‌کند؛ چه کسی داوطلب می‌شود تا برود و نمازش را تباه سازد؟ [[عبدالله زبعری]] برخاست و مقداری از کثافات شکمبه و خون‌های ریخته شده را برداشت و به [[مسجد]] رفت و موقعی که پیامبر{{صل}} به [[سجده]] رفته بود [[لباس]] ایشان را [[آلوده]] ساخت. پیامبر{{صل}} به [[خانه]] آمد و هنگامی که ابوطالب به خانه بازگشت، [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: من کیستم؟ ابوطالب گفت: "فرزند برادرم چه شده؟" و آنگاه پیامبر{{صل}} ماجرا را شرح داد. ابوطالب با صدای بلند گفت: "ای [[فرزندان عبدالمطلب]]؛ [[فرزندان هاشم]] و [[فرزندان]] [[عبدمناف]]!" و آنها نیز دور او جمع شدند. ابوطالب پرسید: چند نفرید؟ گفتند: چهل نفر، به آنها فرمود: "اسلحه خود را بردارید و همراه من بیایید". آنها آمدند تا اینکه در [[ابطح]] با [[جماعت]] قریش روبه‌رو شدند؛ [[مردم]] خواستند فرار کنند اما ابوطالب گفت: "به [[پروردگار]] [[کعبه]] قسم، هر یک از شما حرکت کند او را از دم [[شمشیر]] می‌گذرانم". سپس نزدیک سنگ بزرگی که در ابطح بود آمد و سه بار شمشیر را بر آن سنگ فرود آورد و در هر بار قطعه بزرگی از آن را جدا ساخت؛ آنگاه به پیامبر نگاه کرد و گفت: پرسیدی من کیستم، اینک بشنو تو کیستی: [[پیغمبری]] هستی [[شجاع]] و پیشانی سفید و [[سرور]]. از بزرگانی که [[پاکیزه]] و [[پاک]] نژاد بودند.<ref>{{عربی|أَنْتَ النَّبِيُّ مُحَمَّدٌ *** قَرْمٌ أَغَرُّ مُسَوَّدٌ}}
روزی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از کنار جمعیتی از [[قریش]] که شتری را برای [[بت‌ها]] [[نذر]] کرده بودند، بدون [[سلام کردن]] گذشت، آنها گفتند: [[یتیم]] ابوطالب از کنار ما می‌گذرد و بر ما [[سلام]] نمی‌کند؛ چه کسی داوطلب می‌شود تا برود و نمازش را تباه سازد؟ [[عبدالله زبعری]] برخاست و مقداری از کثافات شکمبه و خون‌های ریخته شده را برداشت و به [[مسجد]] رفت و موقعی که پیامبر {{صل}} به [[سجده]] رفته بود [[لباس]] ایشان را [[آلوده]] ساخت. پیامبر {{صل}} به [[خانه]] آمد و هنگامی که ابوطالب به خانه بازگشت، [[رسول خدا]] {{صل}} از او پرسید: من کیستم؟ ابوطالب گفت: "فرزند برادرم چه شده؟" و آنگاه پیامبر {{صل}} ماجرا را شرح داد. ابوطالب با صدای بلند گفت: "ای [[فرزندان عبدالمطلب]]؛ [[فرزندان هاشم]] و [[فرزندان]] [[عبدمناف]]!" و آنها نیز دور او جمع شدند. ابوطالب پرسید: چند نفرید؟ گفتند: چهل نفر، به آنها فرمود: "اسلحه خود را بردارید و همراه من بیایید". آنها آمدند تا اینکه در [[ابطح]] با [[جماعت]] قریش روبه‌رو شدند؛ [[مردم]] خواستند فرار کنند اما ابوطالب گفت: "به [[پروردگار]] [[کعبه]] قسم، هر یک از شما حرکت کند او را از دم [[شمشیر]] می‌گذرانم". سپس نزدیک سنگ بزرگی که در ابطح بود آمد و سه بار شمشیر را بر آن سنگ فرود آورد و در هر بار قطعه بزرگی از آن را جدا ساخت؛ آنگاه به پیامبر نگاه کرد و گفت: پرسیدی من کیستم، اینک بشنو تو کیستی: [[پیغمبری]] هستی [[شجاع]] و پیشانی سفید و [[سرور]]. از بزرگانی که [[پاکیزه]] و [[پاک]] نژاد بودند.<ref>{{عربی|أَنْتَ النَّبِيُّ مُحَمَّدٌ *** قَرْمٌ أَغَرُّ مُسَوَّدٌ}}
{{عربی|لمسودين أكارم *** طابوا و طاب المولد}}</ref> سپس پرسید: فرزندم، چه کسی به تو بی‌احترامی کرد؟ [[پیامبر]]{{صل}} به [[عبدالله زبعری]] اشاره کرد. [[ابوطالب]] مقداری از خون‌های شتر را برداشت و به دماغ [[عبدالله زبعری]] مالید و بعد [[دستور]] داد از آن کثافات بر سر تمامی آن جمعیت ریختند، سپس فرمود: "پسر برادرم [[راضی]] شدی؟"
{{عربی|لمسودين أكارم *** طابوا و طاب المولد}}</ref> سپس پرسید: فرزندم، چه کسی به تو بی‌احترامی کرد؟ [[پیامبر]] {{صل}} به [[عبدالله زبعری]] اشاره کرد. [[ابوطالب]] مقداری از خون‌های شتر را برداشت و به دماغ [[عبدالله زبعری]] مالید و بعد [[دستور]] داد از آن کثافات بر سر تمامی آن جمعیت ریختند، سپس فرمود: "پسر برادرم [[راضی]] شدی؟"


در [[روایت]] دیگری است [[فاطمه]] [[زهرا]] کثافات را از [[لباس]] [[پدر]] پاک کرد و سپس نزد ابوطالب آمد و گفت: "عمو [[جان]] موقعیت پدرم نزد شما چگونه است؟" ابوطالب پاسخ داد: "او سرور، بزرگوار، [[عزیز]] و محترم است"، بعد پرسید: مگر چه شده است؟ [[حضرت فاطمه]] ماجرا را گفت و ابوطالب همان‌گونه عمل کرد و سپس نزد فاطمه برگشت و فرمود: "دخترکم، موقعیت پدر تو نزد ما این است"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۹، باب مولد النبی{{صل}}، ح۳۰.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۴-۵۵.</ref>
در [[روایت]] دیگری است [[فاطمه]] [[زهرا]] کثافات را از [[لباس]] [[پدر]] پاک کرد و سپس نزد ابوطالب آمد و گفت: "عمو [[جان]] موقعیت پدرم نزد شما چگونه است؟" ابوطالب پاسخ داد: "او سرور، بزرگوار، [[عزیز]] و محترم است"، بعد پرسید: مگر چه شده است؟ [[حضرت فاطمه]] ماجرا را گفت و ابوطالب همان‌گونه عمل کرد و سپس نزد فاطمه برگشت و فرمود: "دخترکم، موقعیت پدر تو نزد ما این است"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۹، باب مولد النبی {{صل}}، ح۳۰.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۴-۵۵.</ref>


=== نمونه دوم از [[پشتیبانی]] ابوطالب ===
=== نمونه دوم از [[پشتیبانی]] ابوطالب ===
خط ۶۲: خط ۶۲:
{{عربی|فَقُلْتُ لَهُمُ اللَّهُ رَبِّي وَ نَاصِرِي *** عَلَى كُلِّ بَاغٍ مِنْ لُؤَيِّ بْنِ غَالِبِ}}؛ ایمان ابوطالب، شیخ مفید، ص۴۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۱.</ref>.
{{عربی|فَقُلْتُ لَهُمُ اللَّهُ رَبِّي وَ نَاصِرِي *** عَلَى كُلِّ بَاغٍ مِنْ لُؤَيِّ بْنِ غَالِبِ}}؛ ایمان ابوطالب، شیخ مفید، ص۴۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۱.</ref>.


در [[عظمت]] پشتیبانی او از [[پیامبر]]{{صل}} همین بس که پس از [[وفات]] [[ابوطالب]] به پیامبر{{صل}} [[الهام]] شد اکنون که یاور و [[پشتیبان]] تو از [[دنیا]] رفت، از [[مکه]] خارج شو<ref>انفال، ص۳۰؛ مستدرک سفینة البحار، علی نمازی شاهرودی، ج۶، ص۵۶۲.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۵-۵۶.</ref>
در [[عظمت]] پشتیبانی او از [[پیامبر]] {{صل}} همین بس که پس از [[وفات]] [[ابوطالب]] به پیامبر {{صل}} [[الهام]] شد اکنون که یاور و [[پشتیبان]] تو از [[دنیا]] رفت، از [[مکه]] خارج شو<ref>انفال، ص۳۰؛ مستدرک سفینة البحار، علی نمازی شاهرودی، ج۶، ص۵۶۲.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۵-۵۶.</ref>


=== نمونه سوم از پشتیبانی ابوطالب ===
=== نمونه سوم از پشتیبانی ابوطالب ===
[[ابن جوزی]] [[نقل]] کرده که ابوطالب [[صبح و شام]] مراقب رسول خدا{{صل}} بود و هرگاه در یکی از این اوقات او را نمی‌دید ناراحت می‌شد و در پی دیدن او می‌آمد. روزی هنگام صبح او را ندید و موقع [[شب]] هم او را نیافت؛ صبح [[روز]] دوم هم خبری از پیامبر{{صل}} به دست نیاورد؛ پس [[فرزندان]] و [[غلامان]] خود را خواست و گفت: "دیروز و امروز [[محمد]] را نیافته‌ام، می‌ترسم [[قریش]] در پنهانی او را از بین برده باشند، همه اطراف را جز قسمتی که [[گمان]] نمی‌کنم در آنجا باشد جستجو کردم" و سپس بیست نفر از [[جوانان]] [[بنی‌هاشم]] را [[انتخاب]] نمود و به آنها گفت: "هر یک کاردی را با خود بردارید و در [[مسجدالحرام]] هر یک پهلوی یکی از بزرگان [[قریش]] بنشینید، موقعی که من به [[مسجد]] آمدم اگر [[محمد]] همراه من بود کاری نکنید و اگر تنها آمدم، هر یک از شما کسی را که پهلوی اوست با کارد از پای درآورد".
[[ابن جوزی]] [[نقل]] کرده که ابوطالب [[صبح و شام]] مراقب رسول خدا {{صل}} بود و هرگاه در یکی از این اوقات او را نمی‌دید ناراحت می‌شد و در پی دیدن او می‌آمد. روزی هنگام صبح او را ندید و موقع [[شب]] هم او را نیافت؛ صبح [[روز]] دوم هم خبری از پیامبر {{صل}} به دست نیاورد؛ پس [[فرزندان]] و [[غلامان]] خود را خواست و گفت: "دیروز و امروز [[محمد]] را نیافته‌ام، می‌ترسم [[قریش]] در پنهانی او را از بین برده باشند، همه اطراف را جز قسمتی که [[گمان]] نمی‌کنم در آنجا باشد جستجو کردم" و سپس بیست نفر از [[جوانان]] [[بنی‌هاشم]] را [[انتخاب]] نمود و به آنها گفت: "هر یک کاردی را با خود بردارید و در [[مسجدالحرام]] هر یک پهلوی یکی از بزرگان [[قریش]] بنشینید، موقعی که من به [[مسجد]] آمدم اگر [[محمد]] همراه من بود کاری نکنید و اگر تنها آمدم، هر یک از شما کسی را که پهلوی اوست با کارد از پای درآورد".


[[ابوطالب]] برای پیدا کردن [[پیامبر]] حرکت کرد و جوانان بنی‌هاشم هم در پی [[مأموریت]] خود رفتند. ابوطالب در حال جستجو دید که پیامبر{{صل}} در پایین [[مکه]] در کنار سنگی [[نماز]] می‌خواند، او را در آغوش کشید و [[غرق]] در بوسه کرد و گفت: "برادرزاده‌ام! نزدیک بود سبب نابودی اقوامت گردی". سپس ابوطالب به همراه ایشان در حالی که دستش را گرفته بود، وارد مسجد شدند. قریش که حالت ابوطالب را دگرگون دیدند، گفتند: گویا امر تازه‌ای رخ داده است؟ ابوطالب به جوانان بنی‌هاشم گفت: "آنچه با خود دارید بیرون آورید"، آنها نیز کاردها را بیرون آوردند. قریش پرسیدند: چه شده است! ابوطالب گفت: "دو [[روز]] بود محمد را ندیده بودم، گمان کردم او را از بین برده باشید؛ پس [[دستور]] دادم اگر پیامبر را نیابم هر یک از [[غلامان]] یک نفر از شما را که در کنارش نشسته است بکشد، هر چند [[هاشمی]] باشد". قریش با تعجب پرسیدند: ابوطالب! به [[راستی]] این کار را می‌کردی؟! ابوطالب گفت: "آری، به [[پروردگار]] [[کعبه]] قسم که انجام می‌دادم". [[مطعم بن عدی]] گفت: "با این عمل بستگانت را از بین می‌بردی!" ابوطالب گفت: "هر چند چنین می‌شد"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۵۳؛ الاحتجاج، طبرسی، پاورقی صفحه ۳۴۱؛ العمده، ابن البطریق، ص۴۱۱.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۶-۵۸؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۸.</ref>
[[ابوطالب]] برای پیدا کردن [[پیامبر]] حرکت کرد و جوانان بنی‌هاشم هم در پی [[مأموریت]] خود رفتند. ابوطالب در حال جستجو دید که پیامبر {{صل}} در پایین [[مکه]] در کنار سنگی [[نماز]] می‌خواند، او را در آغوش کشید و [[غرق]] در بوسه کرد و گفت: "برادرزاده‌ام! نزدیک بود سبب نابودی اقوامت گردی". سپس ابوطالب به همراه ایشان در حالی که دستش را گرفته بود، وارد مسجد شدند. قریش که حالت ابوطالب را دگرگون دیدند، گفتند: گویا امر تازه‌ای رخ داده است؟ ابوطالب به جوانان بنی‌هاشم گفت: "آنچه با خود دارید بیرون آورید"، آنها نیز کاردها را بیرون آوردند. قریش پرسیدند: چه شده است! ابوطالب گفت: "دو [[روز]] بود محمد را ندیده بودم، گمان کردم او را از بین برده باشید؛ پس [[دستور]] دادم اگر پیامبر را نیابم هر یک از [[غلامان]] یک نفر از شما را که در کنارش نشسته است بکشد، هر چند [[هاشمی]] باشد". قریش با تعجب پرسیدند: ابوطالب! به [[راستی]] این کار را می‌کردی؟! ابوطالب گفت: "آری، به [[پروردگار]] [[کعبه]] قسم که انجام می‌دادم". [[مطعم بن عدی]] گفت: "با این عمل بستگانت را از بین می‌بردی!" ابوطالب گفت: "هر چند چنین می‌شد"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۵۳؛ الاحتجاج، طبرسی، پاورقی صفحه ۳۴۱؛ العمده، ابن البطریق، ص۴۱۱.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۶-۵۸؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۸.</ref>


از میان موارد متعدد حوادث مربوط به [[پیامبر]]{{صل}} و [[ابوطالب]]، می‌توان به جریان [[یوم الانذار]] اشاره کرد. در جلسه‌ای که [[محمد]]، [[اقوام]] و [[خویشان]] خود را مهمان کرد تا آنان را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کند، وقتی با [[مخالفت]] [[ابولهب]]، عموی خود روبه‌رو شد، [[ابوطالب]] به پا خواست و به [[بهترین]] شکل از [[رسول خدا]]{{صل}}[[دفاع]] کرد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷-۲۸.</ref>.
از میان موارد متعدد حوادث مربوط به [[پیامبر]] {{صل}} و [[ابوطالب]]، می‌توان به جریان [[یوم الانذار]] اشاره کرد. در جلسه‌ای که [[محمد]]، [[اقوام]] و [[خویشان]] خود را مهمان کرد تا آنان را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کند، وقتی با [[مخالفت]] [[ابولهب]]، عموی خود روبه‌رو شد، [[ابوطالب]] به پا خواست و به [[بهترین]] شکل از [[رسول خدا]] {{صل}}[[دفاع]] کرد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷-۲۸.</ref>.


آن [[حضرت]] در طول سه سال [[دعوت]] مخفیانه، همواره از طرف [[ابوطالب]] [[پشتیبانی]] می‌شد و پس از آنکه [[رسالت]] خود را آشکار کرد نیز این چنین بود. زمانی که [[رسول الله]]{{صل}} [[مخالفت]] خود را با شیوه و [[آیین]] [[مشرکان]]، اظهار و [[بت‌ها]] و [[افکار]] [[جاهلی]] آنان را [[انکار]] کرد، گروهی از سران [[مشرک]] [[مکه]] نزد [[ابوطالب]] رفتند و خواستار مقابله جدی با ایشان شدند. در این گروه که [[ابوسفیان]]، [[ابوجهل]]، [[ولید بن مغیره]]، [[عاص بن وائل]] و... حاضر بودند، [[ابوطالب]] با [[خوشرویی]] و [[ملایمت]]، آنان را آرام کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۴.</ref>.
آن [[حضرت]] در طول سه سال [[دعوت]] مخفیانه، همواره از طرف [[ابوطالب]] [[پشتیبانی]] می‌شد و پس از آنکه [[رسالت]] خود را آشکار کرد نیز این چنین بود. زمانی که [[رسول الله]] {{صل}} [[مخالفت]] خود را با شیوه و [[آیین]] [[مشرکان]]، اظهار و [[بت‌ها]] و [[افکار]] [[جاهلی]] آنان را [[انکار]] کرد، گروهی از سران [[مشرک]] [[مکه]] نزد [[ابوطالب]] رفتند و خواستار مقابله جدی با ایشان شدند. در این گروه که [[ابوسفیان]]، [[ابوجهل]]، [[ولید بن مغیره]]، [[عاص بن وائل]] و... حاضر بودند، [[ابوطالب]] با [[خوشرویی]] و [[ملایمت]]، آنان را آرام کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۴.</ref>.


[[مخالفان پیامبر]]، [[ابوطالب]] را بزرگ‌ترین مانع از بین بردن وی می‌‌دانستند، تلاش آنان در [[راضی]] کردن [[ابوطالب]] به اینکه او دست از [[حمایت]] [[محمد]]{{صل}} بردارد، آشکار است. [[مخالفان]] در این باره جلسات متعددی با [[ابوطالب]] گذاشتند؛ اما او پشتوانه‌ای محکم برای آن [[حضرت]] به شمار می‌رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۲۳.</ref><ref> [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۸.</ref>.
[[مخالفان پیامبر]]، [[ابوطالب]] را بزرگ‌ترین مانع از بین بردن وی می‌‌دانستند، تلاش آنان در [[راضی]] کردن [[ابوطالب]] به اینکه او دست از [[حمایت]] [[محمد]] {{صل}} بردارد، آشکار است. [[مخالفان]] در این باره جلسات متعددی با [[ابوطالب]] گذاشتند؛ اما او پشتوانه‌ای محکم برای آن [[حضرت]] به شمار می‌رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۲۳.</ref><ref> [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۸.</ref>.


آنان پس از مدتی، زمانی که نفوذ و انتشار [[اسلام]] و [[معنویت]] [[پیامبر]]{{صل}} را [[مشاهده]] کردند، بار دیگر به طور دسته‌جمعی و با افراد بیشتری نزد [[ابوطالب]] آمدند و [[اعتراض]] شدید خود را به وی اعلام کردند. [[مخالفان]] از اینکه [[ابوطالب]] به درخواست اولیه‌شان بی‌اعتنا بوده است و اینکه [[پیامبر]]{{صل}} هر آنچه می‌خواهد علیه بتان و عقایدشان می‌گوید سخت ناراحت بودند. [[ابوطالب]] نیز این بار قول داد که سخنان آنان را به برادرزاده خود برساند و در این باره با او [[گفتگو]] کند. او در رویارویی با [[رسول خدا]]{{صل}} وقتی جریان [[ملاقات]] خود با [[مشرکان]] را بیان و در مقابل، [[عزم]] [[راسخ]] [[حضرت]] را در ادامه [[رسالت]] [[مشاهده]] کرد، قسم خورد که تا پایان [[عمر]] در این راه از [[پیامبر]]{{صل}}[[دفاع]] کند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref>. او حتی شب‌هایی [[رسول الله]]{{صل}} را بیدار می‌کرد و پسرش [[علی]]{{ع}} را در بستر وی می‌خواباند؛ تا جای [[محمد]] شناخته نشود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۴.</ref><ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۸-۸۹.</ref>.
آنان پس از مدتی، زمانی که نفوذ و انتشار [[اسلام]] و [[معنویت]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[مشاهده]] کردند، بار دیگر به طور دسته‌جمعی و با افراد بیشتری نزد [[ابوطالب]] آمدند و [[اعتراض]] شدید خود را به وی اعلام کردند. [[مخالفان]] از اینکه [[ابوطالب]] به درخواست اولیه‌شان بی‌اعتنا بوده است و اینکه [[پیامبر]] {{صل}} هر آنچه می‌خواهد علیه بتان و عقایدشان می‌گوید سخت ناراحت بودند. [[ابوطالب]] نیز این بار قول داد که سخنان آنان را به برادرزاده خود برساند و در این باره با او [[گفتگو]] کند. او در رویارویی با [[رسول خدا]] {{صل}} وقتی جریان [[ملاقات]] خود با [[مشرکان]] را بیان و در مقابل، [[عزم]] [[راسخ]] [[حضرت]] را در ادامه [[رسالت]] [[مشاهده]] کرد، قسم خورد که تا پایان [[عمر]] در این راه از [[پیامبر]] {{صل}}[[دفاع]] کند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref>. او حتی شب‌هایی [[رسول الله]] {{صل}} را بیدار می‌کرد و پسرش [[علی]] {{ع}} را در بستر وی می‌خواباند؛ تا جای [[محمد]] شناخته نشود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۴.</ref><ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۸-۸۹.</ref>.


== [[ابوطالب]] و [[دعوت به اسلام]] ==
== [[ابوطالب]] و [[دعوت به اسلام]] ==
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "اولین [[نماز]] جماعتی که برپا شد نمازی بود که [[پیامبر]]{{صل}} با [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} به [[جماعت]] می‌خواند و در این حال [[حضرت]] ابوطالب و فرزندش، [[جعفر]] از کنار ایشان عبور می‌کردند، پس ابوطالب به جعفر فرمود: "پهلوی پسر عمویت نماز بخوان"، چون او هم به نماز مشغول شد ابوطالب خوشحال شد<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۵۹۸؛ الفصول المختاره، سید مرتضی، ص۱۷۱؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۶.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۸.</ref>
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "اولین [[نماز]] جماعتی که برپا شد نمازی بود که [[پیامبر]] {{صل}} با [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} به [[جماعت]] می‌خواند و در این حال [[حضرت]] ابوطالب و فرزندش، [[جعفر]] از کنار ایشان عبور می‌کردند، پس ابوطالب به جعفر فرمود: "پهلوی پسر عمویت نماز بخوان"، چون او هم به نماز مشغول شد ابوطالب خوشحال شد<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۵۹۸؛ الفصول المختاره، سید مرتضی، ص۱۷۱؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۶.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۸.</ref>


== ابوطالب و [[دعوت]] [[نجاشی]] به [[اسلام]] ==
== ابوطالب و [[دعوت]] [[نجاشی]] به [[اسلام]] ==
خط ۹۶: خط ۹۶:
{{عربی|تعلم بأن الله زادك بسطة *** و أسباب خير كلها لك لازب}}</ref>
{{عربی|تعلم بأن الله زادك بسطة *** و أسباب خير كلها لك لازب}}</ref>


چون ستایش ابوطالب بیش از [[انتظار]] نجاشی بود و او چنین انتظاری نداشت، بسیار خوشحال شد و بر احترام به جعفر و همراهانش افزود. وقتی ابوطالب باخبر شد اشعارش مورد پسند و [[تمجید]] نجاشی قرار گرفته، دوباره در ضمن اشعاری او را ستود و به [[اسلام]] دعوتش نمود و به [[پیروی از پیامبر]] اسلام{{صل}} تشویقش کرد. از جمله آن اشعار است:
چون ستایش ابوطالب بیش از [[انتظار]] نجاشی بود و او چنین انتظاری نداشت، بسیار خوشحال شد و بر احترام به جعفر و همراهانش افزود. وقتی ابوطالب باخبر شد اشعارش مورد پسند و [[تمجید]] نجاشی قرار گرفته، دوباره در ضمن اشعاری او را ستود و به [[اسلام]] دعوتش نمود و به [[پیروی از پیامبر]] اسلام {{صل}} تشویقش کرد. از جمله آن اشعار است:


بدان؛ ای [[بهترین]] مردم! که [[محمد]] مثل [[موسی]] و [[عیسی]] [[پسر مریم]]، [[پیامبر]] است.
بدان؛ ای [[بهترین]] مردم! که [[محمد]] مثل [[موسی]] و [[عیسی]] [[پسر مریم]]، [[پیامبر]] است.
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:


== [[ابوطالب]] و [[ابولهب]] ==
== [[ابوطالب]] و [[ابولهب]] ==
روزی که [[قریش]] [[تصمیم]] به کشتن [[رسول خدا]] گرفتند، با خود اندیشیدند با ابولهب چه کنند، چراکه می‌دانستند او در این کار با آنها موافقت نخواهد کرد. پس ام جمیل، [[همسر ابولهب]] را با خود همراه کردند و قرار شد او شوهرش را در [[خانه]] سرگرم کند تا قریش کار خود را انجام دهند. صبح [[روز]] تعیین شده وقتی ابولهب خواست از خانه خارج شود همسرش به او گفت: "امروز وسایل [[عیش و نوش]] را مهیا ساخته و شراب بسیار عالی تهیه نموده‌ام، در خانه بنشین که امروز روز [[خوشی]] ماست". در این حال ابوطالب به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به خانه عمویت ابولهب برو، در بزن، چنانچه در را گشودند وارد شو وگرنه در را شکسته و داخل خانه شو و به ابولهب بگو: کسی که مثل شما عمویی دارد و او [[رئیس]] و بزرگ [[قوم]] است، نباید [[خوار]] گردد". علی{{ع}} به خانه ابولهب آمد و هر چه در را کوبید جوابی نشنید، پس ضربه محکمی به در زد و آن را شکسته و وارد خانه شد. ابولهب که علی را چنین دید گفت: "پسر برادرم! چه خبر است؟" علی{{ع}} فرمود: "پدرم گفت، کسی که مثل شما عمویی بزرگ و رئیس قوم داشته باشد خوار نمی‌گردد". ابولهب گفت: "پدرت راست می‌گوید، مگر چه شده است؟ علی{{ع}} فرمود: پسر برادرت را می‌کشند، آنگاه تو به [[خوردن و آشامیدن]] مشغولی؟ ابولهب به سرعت حرکت کرد؛ در این حال ام جمیل مانع شد و گفت: "کجا می‌روی؟" [[ابولهب]] مشت محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمش را [[نابینا]] ساخت. پس حرکت کرد و با [[شمشیر]] کشیده وارد جمعیت [[قریش]] شد، قریش که او را به حال [[خشم]] و [[غضب]] دیدند، گفتند: ابولهب! چه شده است؟ ابولهب گفت: "در [[مخالفت]] با پسر برادرم با شما موافقت کردم اینک آنقدر [[جسور]] شده‌اید که می‌خواهید او را بکشید، [[تصمیم]] دارم [[مسلمان]] شوم؛ آنگاه خواهید دید چه می‌کنم". قریش بسیار از او عذرخواهی کرده و از تصمیم‌شان دست کشیدند<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۷۶، ح۴۱۸.</ref>.
روزی که [[قریش]] [[تصمیم]] به کشتن [[رسول خدا]] گرفتند، با خود اندیشیدند با ابولهب چه کنند، چراکه می‌دانستند او در این کار با آنها موافقت نخواهد کرد. پس ام جمیل، [[همسر ابولهب]] را با خود همراه کردند و قرار شد او شوهرش را در [[خانه]] سرگرم کند تا قریش کار خود را انجام دهند. صبح [[روز]] تعیین شده وقتی ابولهب خواست از خانه خارج شود همسرش به او گفت: "امروز وسایل [[عیش و نوش]] را مهیا ساخته و شراب بسیار عالی تهیه نموده‌ام، در خانه بنشین که امروز روز [[خوشی]] ماست". در این حال ابوطالب به [[علی]] {{ع}} فرمود: "به خانه عمویت ابولهب برو، در بزن، چنانچه در را گشودند وارد شو وگرنه در را شکسته و داخل خانه شو و به ابولهب بگو: کسی که مثل شما عمویی دارد و او [[رئیس]] و بزرگ [[قوم]] است، نباید [[خوار]] گردد". علی {{ع}} به خانه ابولهب آمد و هر چه در را کوبید جوابی نشنید، پس ضربه محکمی به در زد و آن را شکسته و وارد خانه شد. ابولهب که علی را چنین دید گفت: "پسر برادرم! چه خبر است؟" علی {{ع}} فرمود: "پدرم گفت، کسی که مثل شما عمویی بزرگ و رئیس قوم داشته باشد خوار نمی‌گردد". ابولهب گفت: "پدرت راست می‌گوید، مگر چه شده است؟ علی {{ع}} فرمود: پسر برادرت را می‌کشند، آنگاه تو به [[خوردن و آشامیدن]] مشغولی؟ ابولهب به سرعت حرکت کرد؛ در این حال ام جمیل مانع شد و گفت: "کجا می‌روی؟" [[ابولهب]] مشت محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمش را [[نابینا]] ساخت. پس حرکت کرد و با [[شمشیر]] کشیده وارد جمعیت [[قریش]] شد، قریش که او را به حال [[خشم]] و [[غضب]] دیدند، گفتند: ابولهب! چه شده است؟ ابولهب گفت: "در [[مخالفت]] با پسر برادرم با شما موافقت کردم اینک آنقدر [[جسور]] شده‌اید که می‌خواهید او را بکشید، [[تصمیم]] دارم [[مسلمان]] شوم؛ آنگاه خواهید دید چه می‌کنم". قریش بسیار از او عذرخواهی کرده و از تصمیم‌شان دست کشیدند<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۷۶، ح۴۱۸.</ref>.


وقتی عده‌ای از [[مهاجران به حبشه]] به [[مکه]] بازگشتند، [[ابوسلمه]]، خواهرزاده [[ابوطالب]] نیز در میان آنها بود. ابوسلمه به ابوطالب [[پناهنده]] شد تا [[مشرکین]] او را [[آزار]] ندهند. در این هنگام جمعی از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] به نزد ابوطالب رفتند و گفتند: تو برادرزاده‌ات، [[محمّد]] را در [[پناه]] خویش درآورده‌ای و به این وسیله جلوی آزار او را گرفته‌ای، اکنون به این اکتفا نکرده و مردی از [[عشیره]] ما را نیز پناه داده‌ای؟ ابوطالب گفت: "او خواهرزاده من است و به من پناه آورده و اگر من خواهرزاده‌ام را پناه ندهم، نمی‌توانم برادرزاده‌ام را در پناه خود گیرم!"
وقتی عده‌ای از [[مهاجران به حبشه]] به [[مکه]] بازگشتند، [[ابوسلمه]]، خواهرزاده [[ابوطالب]] نیز در میان آنها بود. ابوسلمه به ابوطالب [[پناهنده]] شد تا [[مشرکین]] او را [[آزار]] ندهند. در این هنگام جمعی از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] به نزد ابوطالب رفتند و گفتند: تو برادرزاده‌ات، [[محمّد]] را در [[پناه]] خویش درآورده‌ای و به این وسیله جلوی آزار او را گرفته‌ای، اکنون به این اکتفا نکرده و مردی از [[عشیره]] ما را نیز پناه داده‌ای؟ ابوطالب گفت: "او خواهرزاده من است و به من پناه آورده و اگر من خواهرزاده‌ام را پناه ندهم، نمی‌توانم برادرزاده‌ام را در پناه خود گیرم!"


ابولهب از ماجرای [[اعتراض]] بنی مخزوم به ابوطالب [[آگاه]] شد، به میان قریش آمد و فریاد زد: "ای گروه قریش! به [[خدا]] درباره این پیرمرد گستاخی کردید چون پیوسته درباره پناهندگان به او خرده می‌گیرید؛ به خدا اگر از این [[رفتار]] [[دست]] برندارید، من هم برای طرفداری و [[پشتیبانی]] از او [[قیام]] خواهم کرد تا بهتر بتواند از پناهندگان خود محافظت کند". قریش که چنان دیدند، گفتند: ما از این پس به چنین کارهایی که موجب [[ناراحتی]] تو گردد، [[اقدام]] نخواهیم کرد و بدین وسیله ابولهب را که در [[دشمنی]] با [[رسول خدا]]{{صل}} هم [[عقیده]] آنها بود، ساکت کردند. ابوطالب که سخنان ابولهب را در [[دفاع]] از او شنید، به [[امید]] آنکه شاید او از [[مخالفت]] خویش با [[بنی‌هاشم]] در [[دفاع]] از [[رسول خدا]]{{صل}} [[دست]] بردارد، اشعاری سرود که در آنها [[ابولهب]] را به [[یاری]] خود و دفاع از [[پیامبر]]{{صل}} [[دعوت]] نمود؛ ولی این اشعار تأثیری در ابولهب نکرد و او هم‌چنان به مخالفت خویش ادامه داد<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۶۰-۴۹.</ref>
ابولهب از ماجرای [[اعتراض]] بنی مخزوم به ابوطالب [[آگاه]] شد، به میان قریش آمد و فریاد زد: "ای گروه قریش! به [[خدا]] درباره این پیرمرد گستاخی کردید چون پیوسته درباره پناهندگان به او خرده می‌گیرید؛ به خدا اگر از این [[رفتار]] [[دست]] برندارید، من هم برای طرفداری و [[پشتیبانی]] از او [[قیام]] خواهم کرد تا بهتر بتواند از پناهندگان خود محافظت کند". قریش که چنان دیدند، گفتند: ما از این پس به چنین کارهایی که موجب [[ناراحتی]] تو گردد، [[اقدام]] نخواهیم کرد و بدین وسیله ابولهب را که در [[دشمنی]] با [[رسول خدا]] {{صل}} هم [[عقیده]] آنها بود، ساکت کردند. ابوطالب که سخنان ابولهب را در [[دفاع]] از او شنید، به [[امید]] آنکه شاید او از [[مخالفت]] خویش با [[بنی‌هاشم]] در [[دفاع]] از [[رسول خدا]] {{صل}} [[دست]] بردارد، اشعاری سرود که در آنها [[ابولهب]] را به [[یاری]] خود و دفاع از [[پیامبر]] {{صل}} [[دعوت]] نمود؛ ولی این اشعار تأثیری در ابولهب نکرد و او هم‌چنان به مخالفت خویش ادامه داد<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۶۰-۴۹.</ref>


== [[ابوطالب]] و محاصره در [[شِعب]] [[ابی‌طالب]] ==
== [[ابوطالب]] و محاصره در [[شِعب]] [[ابی‌طالب]] ==
زمانی که [[قریش]] دیدند [[روز]] به روز بر تعداد [[مسلمانان]] افزوده می‌شود و از طرفی در [[حبشه]] و پیش [[نجاشی]] هم نتوانستند کاری بکنند، در [[دارالندوه]] جمع شده و عهدنامه‌ای نوشتند که با بنی‌هاشم هم [[غذا]] نشوند، با ایشان [[سخن]] نگویند، با ایشان [[معامله]] و [[خرید و فروش]] نکنند، به ایشان [[زن]] ندهند و از ایشان [[زن]] نگیرند، با ایشان در یک مجلس [[اجتماع]] نکنند تا آنها [[محمد]] را به ایشان [[تسلیم]] کنند تا در صورت امکان، آشکارا یا پنهانی او را بکشند؛ چهل نفر از بزرگان قریش این [[پیمان]] را مهر کرده و در [[خانه کعبه]] آویختند.
زمانی که [[قریش]] دیدند [[روز]] به روز بر تعداد [[مسلمانان]] افزوده می‌شود و از طرفی در [[حبشه]] و پیش [[نجاشی]] هم نتوانستند کاری بکنند، در [[دارالندوه]] جمع شده و عهدنامه‌ای نوشتند که با بنی‌هاشم هم [[غذا]] نشوند، با ایشان [[سخن]] نگویند، با ایشان [[معامله]] و [[خرید و فروش]] نکنند، به ایشان [[زن]] ندهند و از ایشان [[زن]] نگیرند، با ایشان در یک مجلس [[اجتماع]] نکنند تا آنها [[محمد]] را به ایشان [[تسلیم]] کنند تا در صورت امکان، آشکارا یا پنهانی او را بکشند؛ چهل نفر از بزرگان قریش این [[پیمان]] را مهر کرده و در [[خانه کعبه]] آویختند.


ابوطالب چون از این ماجرا مطلع شد بنی‌هاشم را جمع نمود و به ایشان پیشنهاد کرد باید همه ما در [[شعب]] (بیشتر خانه‌های بنی‌هاشم در این دره قرار گرفته بود) اجتماع کنیم و از محمد محافظت نماییم. مردان بنی‌هاشم چهل نفر بودند که [[مؤمن]] و کافرشان از ابوطالب [[اطاعت]] می‌کردند، به جز ابولهب و [[ابوسفیان بن حارث]] (برادرزاده ابوطالب) که با قریش همدست بودند. پس همگی برای محافظت از پیامبر در شعب جمع شدند. ابوطالب به آنها گفت: "اگر خاری به پای محمد{{صل}} برود شما را بازخواست خواهم کرد". در این شرایط ابوطالب قصیده‌ای در [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] از [[پیامبر اکرم]] سرود که ابیات زیر از آن قصیده است:
ابوطالب چون از این ماجرا مطلع شد بنی‌هاشم را جمع نمود و به ایشان پیشنهاد کرد باید همه ما در [[شعب]] (بیشتر خانه‌های بنی‌هاشم در این دره قرار گرفته بود) اجتماع کنیم و از محمد محافظت نماییم. مردان بنی‌هاشم چهل نفر بودند که [[مؤمن]] و کافرشان از ابوطالب [[اطاعت]] می‌کردند، به جز ابولهب و [[ابوسفیان بن حارث]] (برادرزاده ابوطالب) که با قریش همدست بودند. پس همگی برای محافظت از پیامبر در شعب جمع شدند. ابوطالب به آنها گفت: "اگر خاری به پای محمد {{صل}} برود شما را بازخواست خواهم کرد". در این شرایط ابوطالب قصیده‌ای در [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] از [[پیامبر اکرم]] سرود که ابیات زیر از آن قصیده است:


مگر ندانستند که محمد را مانند [[موسی]] [[پیغمبری]] می‌دانیم که نامش زینت‌بخش آغاز کتاب‌هاست؟
مگر ندانستند که محمد را مانند [[موسی]] [[پیغمبری]] می‌دانیم که نامش زینت‌بخش آغاز کتاب‌هاست؟
خط ۱۴۳: خط ۱۴۳:
{{عربی|نُفَارِقُهُ حَتَّى نُصْرَعَ حَوْلَهُ *** وَ مَا بَالُ تَكْذِيبِ النَّبِيِّ الْمُقَرَّبِ}}مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۶۱.</ref>.
{{عربی|نُفَارِقُهُ حَتَّى نُصْرَعَ حَوْلَهُ *** وَ مَا بَالُ تَكْذِيبِ النَّبِيِّ الْمُقَرَّبِ}}مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۶۱.</ref>.


[[ابوطالب]] و فرزندانش شب‌ها پروانه‌وار اطراف بالین [[رسول خدا]] می‌گشتند و با این حال، موقعی که چشم‌ها به [[خواب]] می‌رفت؛ ابوطالب به [[علی]]{{ع}} [[امر]] می‌کرد تا به جای رسول خدا بخوابد و [[پیامبر]] را به جای دیگری می‌برد. شبی علی{{ع}} به پدرش گفت: "پدر [[جان]]! ممکن است شبی در اثر حمله [[دشمنان]] کشته شوم"، ابوطالب نیز برای [[خشنود]] ساختن علی{{ع}} این اشعار را سرود:
[[ابوطالب]] و فرزندانش شب‌ها پروانه‌وار اطراف بالین [[رسول خدا]] می‌گشتند و با این حال، موقعی که چشم‌ها به [[خواب]] می‌رفت؛ ابوطالب به [[علی]] {{ع}} [[امر]] می‌کرد تا به جای رسول خدا بخوابد و [[پیامبر]] را به جای دیگری می‌برد. شبی علی {{ع}} به پدرش گفت: "پدر [[جان]]! ممکن است شبی در اثر حمله [[دشمنان]] کشته شوم"، ابوطالب نیز برای [[خشنود]] ساختن علی {{ع}} این اشعار را سرود:


پسرک من، [[بردباری]] را پیشه کن که به [[عقل]] نزدیک‌تر است و بدان که بازگشت هر زنده‌ای به سوی [[مرگ]] است.
پسرک من، [[بردباری]] را پیشه کن که به [[عقل]] نزدیک‌تر است و بدان که بازگشت هر زنده‌ای به سوی [[مرگ]] است.
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
{{عربی|كُلُّ حَيٍّ وَ إِنْ تُطَاوِل عُمراً *** آخِذٌ مِنْ سِهَامِهَا بِنَصِيب‏}}</ref>
{{عربی|كُلُّ حَيٍّ وَ إِنْ تُطَاوِل عُمراً *** آخِذٌ مِنْ سِهَامِهَا بِنَصِيب‏}}</ref>


[[علی]]{{ع}} نیز در پاسخ [[پدر]] این اشعار را سرود: در [[یاری]] [[احمد]]{{صل}} به من [[دستور]] [[شکیبایی]] می‌دهی! به [[خدا]] قسم، آنچه گفتم از [[ناشکیبایی]] نبود.
[[علی]] {{ع}} نیز در پاسخ [[پدر]] این اشعار را سرود: در [[یاری]] [[احمد]] {{صل}} به من [[دستور]] [[شکیبایی]] می‌دهی! به [[خدا]] قسم، آنچه گفتم از [[ناشکیبایی]] نبود.


[[دوست]] داشتم یاری مرا ببینی تا بدانی همیشه [[فرمانبردار]] شما بوده‌ام.
[[دوست]] داشتم یاری مرا ببینی تا بدانی همیشه [[فرمانبردار]] شما بوده‌ام.
خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:


== [[ایمان]] [[ابوطالب]] ==
== [[ایمان]] [[ابوطالب]] ==
تمام [[علمای شیعه]]<ref>ر. ک: الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید ابن طاوس، ص۲۹۷-۳۰۷؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۴۸-۴۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۴۰۰ - ۳۵۵. علامه امینی فهرستی از کتاب‌هایی را که درباره ایمان ابوطالب نوشته شده، ذکر نموده است (الغدیر، ج۷، ص۴۰۱-۴۰۳).</ref> و بعضی از بزرگان [[اهل تسنن]]<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ص۲۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵-۸۳.</ref> ابوطالب را از [[مؤمنان]] به [[اسلام]] می‌دانند. در منابع اصیل [[اسلامی]] نیز شواهد فراوانی بر این موضوع یافت می‌شود که با بررسی آنها جای بسی تعجب است که چرا عده‌ای با [[ابوطالب]] این چنین با [[بی‌مهری]] [[رفتار]] کرده‌اند و به او [[تهمت]] زده‌اند! کسی که با تمام وجود خود از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[دفاع]] می‌کرد و بارها خود و فرزند خویش را در مواقع خطر همچون سپر در برابر وجود پیامبر اسلام{{صل}} قرار داد، چگونه ممکن است چنین اتهامی به او زده شود؟! به این علت، محققان باریک بین چنین [[حدس]] زده‌اند که [[مخالفت]] با ابوطالب یک مسأله [[سیاسی]] است که از مخالفت "شجره خبیثه بنی‌امیه" با موقعیت [[علی]]{{ع}} سرچشمه گرفته است. البته تنها ابوطالب نیست که به خاطر خویشاوندی‌اش با [[علی]]{{ع}} این گونه مورد تهاجم قرار گرفته، بلکه هر کس در [[تاریخ اسلام]] به نحوی با [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[ارتباط]] نزدیکی داشته از این حملات ناجوانمردانه در [[امان]] نمانده است؛ در [[حقیقت]]، ابوطالب گناهی نداشته جز اینکه [[پدر]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، پیشوای بزرگ [[اسلام]] بوده است<ref>تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، ج۵، ص۱۹۲.</ref>.
تمام [[علمای شیعه]]<ref>ر. ک: الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید ابن طاوس، ص۲۹۷-۳۰۷؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۴۸-۴۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۴۰۰ - ۳۵۵. علامه امینی فهرستی از کتاب‌هایی را که درباره ایمان ابوطالب نوشته شده، ذکر نموده است (الغدیر، ج۷، ص۴۰۱-۴۰۳).</ref> و بعضی از بزرگان [[اهل تسنن]]<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ص۲۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵-۸۳.</ref> ابوطالب را از [[مؤمنان]] به [[اسلام]] می‌دانند. در منابع اصیل [[اسلامی]] نیز شواهد فراوانی بر این موضوع یافت می‌شود که با بررسی آنها جای بسی تعجب است که چرا عده‌ای با [[ابوطالب]] این چنین با [[بی‌مهری]] [[رفتار]] کرده‌اند و به او [[تهمت]] زده‌اند! کسی که با تمام وجود خود از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[دفاع]] می‌کرد و بارها خود و فرزند خویش را در مواقع خطر همچون سپر در برابر وجود پیامبر اسلام {{صل}} قرار داد، چگونه ممکن است چنین اتهامی به او زده شود؟! به این علت، محققان باریک بین چنین [[حدس]] زده‌اند که [[مخالفت]] با ابوطالب یک مسأله [[سیاسی]] است که از مخالفت "شجره خبیثه بنی‌امیه" با موقعیت [[علی]] {{ع}} سرچشمه گرفته است. البته تنها ابوطالب نیست که به خاطر خویشاوندی‌اش با [[علی]] {{ع}} این گونه مورد تهاجم قرار گرفته، بلکه هر کس در [[تاریخ اسلام]] به نحوی با [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[ارتباط]] نزدیکی داشته از این حملات ناجوانمردانه در [[امان]] نمانده است؛ در [[حقیقت]]، ابوطالب گناهی نداشته جز اینکه [[پدر]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}، پیشوای بزرگ [[اسلام]] بوده است<ref>تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، ج۵، ص۱۹۲.</ref>.


در اینجا دلائل گوناگونی را که به روشنی بر [[ایمان ابوطالب]] [[گواهی]] می‌دهد، فهرست‌وار بیان می‌کنیم:
در اینجا دلائل گوناگونی را که به روشنی بر [[ایمان ابوطالب]] [[گواهی]] می‌دهد، فهرست‌وار بیان می‌کنیم:


١. ابوطالب از علائمی که قبل از [[بعثت پیامبر]]{{صل}} دیده بود، می‌دانست پسر برادرش به [[پیامبری]] می‌رسد؛ مانند [[قصه]] [[بحیرا]] که قبلاً ذکر شد و یا آنچه [[یعقوبی]] [[نقل]] کرده است: چون [[رسول خدا]]{{صل}} بیست ساله شد، [[نشانه‌ها]] در وی آشکار شد و [[اهل کتاب]] درباره ایشان [[سخن]] می‌گفتند و از حالش جستجو می‌کردند و ظهورش را نزدیک می‌شمردند. پس روزی [[پیامبر]] به ابوطالب گفت: "ای عمو! مردی را به [[خواب]] می‌بینم که همراه دو مرد نزد من می‌آید و آن دو مرد می‌گویند: خود اوست، پس هرگاه (به [[رسالت]]) برسد مواظب او باش و آن مرد سخن نمی‌گوید"<ref>{{متن حدیث| يَا عَمِّ إِنِّي أَرَى فِي اَلْمَنَامِ رَجُلاً يَأْتِينِي وَ مَعَهُ آخَرُ فَيَقُولاَنِ هُوَ هُوَ فَإِذَا بَلَغَ فَشَأْنَكَ بِهِ وَ اَلرَّجُلُ لاَ يَتَكَلَّمُ }}؛</ref>. ابوطالب گفتار او را برای یکی از دانایان [[مکه]] بازگو کرد و چون او به رسول خدا نگریست، گفت: این شخص، [[روحی]] [[پاک]] است و به [[خدا]] قسم که نبّی [[مطهّر]] است. پس [[ابوطالب]] گفت: {{عربی| فاكتم على ابن أخي لا تغر به قومه، فو الله إنما قلت لعلي ما قلت، و لقد أنبأني أبي عبد المطلب بأنه النبي المبعوث و أمرني أن أستر ذلك لئلا يغري به الأعادي}}؛ اکنون امر برادرزاده‌ام را [[کتمان]] کن و [[قریش]] را بر او مشوران. به خدا قسم من خود آنچه را گفتی به [[علی]] گفته‌ام و پدرم، [[عبدالمطلب]] به من خبر داده است که او [[پیامبر]] برانگیخته خداست و به من فرموده است این [[راز]] را بپوشانم تا مبادا [[دشمنان]] درباره او تحریک شوند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.
١. ابوطالب از علائمی که قبل از [[بعثت پیامبر]] {{صل}} دیده بود، می‌دانست پسر برادرش به [[پیامبری]] می‌رسد؛ مانند [[قصه]] [[بحیرا]] که قبلاً ذکر شد و یا آنچه [[یعقوبی]] [[نقل]] کرده است: چون [[رسول خدا]] {{صل}} بیست ساله شد، [[نشانه‌ها]] در وی آشکار شد و [[اهل کتاب]] درباره ایشان [[سخن]] می‌گفتند و از حالش جستجو می‌کردند و ظهورش را نزدیک می‌شمردند. پس روزی [[پیامبر]] به ابوطالب گفت: "ای عمو! مردی را به [[خواب]] می‌بینم که همراه دو مرد نزد من می‌آید و آن دو مرد می‌گویند: خود اوست، پس هرگاه (به [[رسالت]]) برسد مواظب او باش و آن مرد سخن نمی‌گوید"<ref>{{متن حدیث| يَا عَمِّ إِنِّي أَرَى فِي اَلْمَنَامِ رَجُلاً يَأْتِينِي وَ مَعَهُ آخَرُ فَيَقُولاَنِ هُوَ هُوَ فَإِذَا بَلَغَ فَشَأْنَكَ بِهِ وَ اَلرَّجُلُ لاَ يَتَكَلَّمُ }}؛</ref>. ابوطالب گفتار او را برای یکی از دانایان [[مکه]] بازگو کرد و چون او به رسول خدا نگریست، گفت: این شخص، [[روحی]] [[پاک]] است و به [[خدا]] قسم که نبّی [[مطهّر]] است. پس [[ابوطالب]] گفت: {{عربی| فاكتم على ابن أخي لا تغر به قومه، فو الله إنما قلت لعلي ما قلت، و لقد أنبأني أبي عبد المطلب بأنه النبي المبعوث و أمرني أن أستر ذلك لئلا يغري به الأعادي}}؛ اکنون امر برادرزاده‌ام را [[کتمان]] کن و [[قریش]] را بر او مشوران. به خدا قسم من خود آنچه را گفتی به [[علی]] گفته‌ام و پدرم، [[عبدالمطلب]] به من خبر داده است که او [[پیامبر]] برانگیخته خداست و به من فرموده است این [[راز]] را بپوشانم تا مبادا [[دشمنان]] درباره او تحریک شوند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.


٢. [[دانشمندان]] و مؤرخان [[اسلامی]] قصائد شیوایی را از ابوطالب حکایت کرده‌اند که از محتوای آنها می‌توان به [[ایمان راستین]] وی پی برد و ما از میان آن آثار انبوه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
٢. [[دانشمندان]] و مؤرخان [[اسلامی]] قصائد شیوایی را از ابوطالب حکایت کرده‌اند که از محتوای آنها می‌توان به [[ایمان راستین]] وی پی برد و ما از میان آن آثار انبوه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
خط ۲۱۱: خط ۲۱۱:
{{عربی|فأصدع بأمرک ما علیک غضاضه *** وابشر بذاک وقرِّ منک عیونا}}
{{عربی|فأصدع بأمرک ما علیک غضاضه *** وابشر بذاک وقرِّ منک عیونا}}
{{عربی|ودعوتنی وعلمت أنک ناصحی *** ولقد دعوت وکنت ثم أمینا}}
{{عربی|ودعوتنی وعلمت أنک ناصحی *** ولقد دعوت وکنت ثم أمینا}}
{{عربی|ولقد علمت بأن دین محمد{{صل}} *** من خیر أدیان البریة دینا}}
{{عربی|ولقد علمت بأن دین محمد {{صل}} *** من خیر أدیان البریة دینا}}
{{عربی|و ان علیه فی العباد محبة *** ولا حیف فی من خصه الله فی الحب}}
{{عربی|و ان علیه فی العباد محبة *** ولا حیف فی من خصه الله فی الحب}}
{{عربی|الم تعلموا أنا وجدنا محمدا *** رسولا کموسی خُط فی أول الکتب}}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۳۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۵۵.</ref>.
{{عربی|الم تعلموا أنا وجدنا محمدا *** رسولا کموسی خُط فی أول الکتب}}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۳۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۵۵.</ref>.


و از سروده‌های او است در [[ستایش]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}}:
و از سروده‌های او است در [[ستایش]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}}:


به [[راستی]] [[خداوند]] پیامبر ـ محمد ـ را گرامی داشت؛ پس گرامی‌ترین [[آفریدگان]] خدا در میان [[مردم]]، [[احمد]] است.
به [[راستی]] [[خداوند]] پیامبر ـ محمد ـ را گرامی داشت؛ پس گرامی‌ترین [[آفریدگان]] خدا در میان [[مردم]]، [[احمد]] است.
خط ۲۳۴: خط ۲۳۴:
بلکه مانند شیر در بیشه‌ای تنگ و پردرخت، در برابرشان غرشی بلند سر می‌دهم<ref>{{عربی|نصرت الرسول رسول المليك * ببيض تلألأ كلمع البروق أذب وأحمي رسول الإله * حماية حام عليه شفيق وما إن أدت لأعدائه * دبيب البكار حذار الفنيق ولكن أزير لهم ساميا * كما زار ليث بغيل مضيق}}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۳۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۷۴.</ref>.
بلکه مانند شیر در بیشه‌ای تنگ و پردرخت، در برابرشان غرشی بلند سر می‌دهم<ref>{{عربی|نصرت الرسول رسول المليك * ببيض تلألأ كلمع البروق أذب وأحمي رسول الإله * حماية حام عليه شفيق وما إن أدت لأعدائه * دبيب البكار حذار الفنيق ولكن أزير لهم ساميا * كما زار ليث بغيل مضيق}}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۳۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۷۴.</ref>.


ابن ابی الحدید در ادامه می‌نویسد: متعلق بودن همه این اشعار به [[ابوطالب]] در [[حکم]] [[متواتر]] است؛ چون اگرچه تک تک آنها متواتر نباشد ولی مجموع آنها بر امری واحد دلالت می‌کند که در همه آنها مشترک است و آن نیز راست شمردن [[دعوت]] [[محمد]]{{صل}} است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۸.</ref>.
ابن ابی الحدید در ادامه می‌نویسد: متعلق بودن همه این اشعار به [[ابوطالب]] در [[حکم]] [[متواتر]] است؛ چون اگرچه تک تک آنها متواتر نباشد ولی مجموع آنها بر امری واحد دلالت می‌کند که در همه آنها مشترک است و آن نیز راست شمردن [[دعوت]] [[محمد]] {{صل}} است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۸.</ref>.


٣. در [[احادیث]] [[نقل]] شده از [[اهل‌بیت]]{{عم}} نیز مدارک فراوانی بر [[ایمان]] و [[اخلاص]] ابوطالب دیده می‌شود. این احادیث، آمیخته با استدلالات منطقی و [[عقلی]] است، مانند روایتی از [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} که ایشان در پاسخ سؤالی بیان می‌دارد، ابوطالب [[مؤمن]] بود و در ادامه می‌فرماید: "در شگفتم که چرا برخی می‌پندارند ابوطالب، [[کافر]] بوده است"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ هَاهُنَا قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَافِرٌ}}</ref>. سپس در ادامه می‌فرماید: "آیا نمی‌دانند با این [[عقیده]]، بر [[پیامبر]]{{صل}} و ابوطالب [[طعنه]] می‌زنند؟ مگر نه این است که [[خداوند]] در چندین [[آیه]] از [[آیات قرآن]] از این موضوع منع کرده است که [[زن]] بعد از [[اسلام آوردن]] [[همسر]] شوهر کافر خود باشد و این مسلم است که [[فاطمه بنت اسد]] از پیشگامان در اسلام است و تا پایان [[عمر]] ابوطالب همسرش بود تا اینکه ابوطالب از [[دنیا]] رفت<ref>{{متن حدیث| وَا عَجَبَاهْ أَ يَطْعَنُونَ عَلَى أَبِي طَالِبٍ أَوْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ نَهَاهُ اَللَّهُ أَنْ يُقِرَّ مُؤْمِنَةً مَعَ كَافِرٍ فِي غَيْرِ آيَةٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ وَ لاَ يَشُكُّ أَحَدٌ أَنَّ بِنْتَ أَسَدٍ مِنَ اَلْمُؤْمِنَاتِ اَلسَّابِقَاتِ وَ أَنَّهَا لَمْ تَزَلْ تَحْتَ أَبِي طَالِبٍ حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِبٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ }}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۳۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹. البته لازم به ذکر است این تحریم در سوره مدنی ممتحنه که پس از صلح حدیبیه در سال هفتم پس از هجرت نازل گردیده، آمده است؛ مگر اینکه اثبات شود این تحریم قبلاً از سنت نبوی بوده است و شاید مؤید آن این باشد که پیامبر{{صل}} به دخترش، زینب، درباره همسرش، ابی العاص بن الربیع، در سال سوم هجرت چنین فرموده است. (یوسفی غروی).</ref>.
٣. در [[احادیث]] [[نقل]] شده از [[اهل‌بیت]] {{عم}} نیز مدارک فراوانی بر [[ایمان]] و [[اخلاص]] ابوطالب دیده می‌شود. این احادیث، آمیخته با استدلالات منطقی و [[عقلی]] است، مانند روایتی از [[امام]] [[زین العابدین]] {{ع}} که ایشان در پاسخ سؤالی بیان می‌دارد، ابوطالب [[مؤمن]] بود و در ادامه می‌فرماید: "در شگفتم که چرا برخی می‌پندارند ابوطالب، [[کافر]] بوده است"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ هَاهُنَا قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَافِرٌ}}</ref>. سپس در ادامه می‌فرماید: "آیا نمی‌دانند با این [[عقیده]]، بر [[پیامبر]] {{صل}} و ابوطالب [[طعنه]] می‌زنند؟ مگر نه این است که [[خداوند]] در چندین [[آیه]] از [[آیات قرآن]] از این موضوع منع کرده است که [[زن]] بعد از [[اسلام آوردن]] [[همسر]] شوهر کافر خود باشد و این مسلم است که [[فاطمه بنت اسد]] از پیشگامان در اسلام است و تا پایان [[عمر]] ابوطالب همسرش بود تا اینکه ابوطالب از [[دنیا]] رفت<ref>{{متن حدیث| وَا عَجَبَاهْ أَ يَطْعَنُونَ عَلَى أَبِي طَالِبٍ أَوْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ نَهَاهُ اَللَّهُ أَنْ يُقِرَّ مُؤْمِنَةً مَعَ كَافِرٍ فِي غَيْرِ آيَةٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ وَ لاَ يَشُكُّ أَحَدٌ أَنَّ بِنْتَ أَسَدٍ مِنَ اَلْمُؤْمِنَاتِ اَلسَّابِقَاتِ وَ أَنَّهَا لَمْ تَزَلْ تَحْتَ أَبِي طَالِبٍ حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِبٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ }}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۳۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹. البته لازم به ذکر است این تحریم در سوره مدنی ممتحنه که پس از صلح حدیبیه در سال هفتم پس از هجرت نازل گردیده، آمده است؛ مگر اینکه اثبات شود این تحریم قبلاً از سنت نبوی بوده است و شاید مؤید آن این باشد که پیامبر {{صل}} به دخترش، زینب، درباره همسرش، ابی العاص بن الربیع، در سال سوم هجرت چنین فرموده است. (یوسفی غروی).</ref>.


٤. در این [[حقیقت]] هیچ کس نمی‌تواند تردید کند که [[ابوطالب]] از حامیان [[درجه]] اول [[اسلام]] و [[پیامبر]] بود. [[حمایت]] او از پیامبر و اسلام به حدی بود که هرگز نمی‌توان آن را با علایق و [[پیوندهای خویشاوندی]] و [[تعصبات قبیله‌ای]] [[تفسیر]] کرد. نمونه مهم آن داستان [[شعب]] [[ابی‌طالب]] است. ابوطالب به منظور حمایت از اسلام و حراست از پیامبر{{صل}} سه سال آوارگی و [[زندگی]] در [[شعب]] را در کنار [[رسول خدا]]، به [[ریاست]] بر [[قریش]] ترجیح داد و تا پایان [[محاصره اقتصادی]] [[مسلمانان]]، در کنار ایشان باقی ماند و همه [[مشکلات]] را در آن شرایط طاقت‌فرسا [[تحمل]] نمود.  
٤. در این [[حقیقت]] هیچ کس نمی‌تواند تردید کند که [[ابوطالب]] از حامیان [[درجه]] اول [[اسلام]] و [[پیامبر]] بود. [[حمایت]] او از پیامبر و اسلام به حدی بود که هرگز نمی‌توان آن را با علایق و [[پیوندهای خویشاوندی]] و [[تعصبات قبیله‌ای]] [[تفسیر]] کرد. نمونه مهم آن داستان [[شعب]] [[ابی‌طالب]] است. ابوطالب به منظور حمایت از اسلام و حراست از پیامبر {{صل}} سه سال آوارگی و [[زندگی]] در [[شعب]] را در کنار [[رسول خدا]]، به [[ریاست]] بر [[قریش]] ترجیح داد و تا پایان [[محاصره اقتصادی]] [[مسلمانان]]، در کنار ایشان باقی ماند و همه [[مشکلات]] را در آن شرایط طاقت‌فرسا [[تحمل]] نمود.  


هر کس بدون [[تعصب]] [[تاریخ]] زندگی ابوطالب را مطالعه کند با [[ابن ابی الحدید]] هم صدا خواهد بود که می‌گوید: اگر ابوطالب و فرزند برومندش نبودند هرگز [[دین]] و [[مکتب اسلام]] قد راست نمی‌کرد. ابوطالب در [[مکه]] به [[یاری پیامبر]]{{صل}} شتافت و [[علی]]{{ع}} در [[یثرب]] ([[مدینه]]) در راه حمایت از اسلام با [[مرگ]] در تماس بود<ref>{{عربی|و لولا أبوطالب و ابنه *** لما مثل الدين شخصاً و قاما}}
هر کس بدون [[تعصب]] [[تاریخ]] زندگی ابوطالب را مطالعه کند با [[ابن ابی الحدید]] هم صدا خواهد بود که می‌گوید: اگر ابوطالب و فرزند برومندش نبودند هرگز [[دین]] و [[مکتب اسلام]] قد راست نمی‌کرد. ابوطالب در [[مکه]] به [[یاری پیامبر]] {{صل}} شتافت و [[علی]] {{ع}} در [[یثرب]] ([[مدینه]]) در راه حمایت از اسلام با [[مرگ]] در تماس بود<ref>{{عربی|و لولا أبوطالب و ابنه *** لما مثل الدين شخصاً و قاما}}
{{عربی|فذاك بمكة أوى و حامي *** وهذا بيثرب جسَّ الحماما}}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۳۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۴.</ref>.
{{عربی|فذاك بمكة أوى و حامي *** وهذا بيثرب جسَّ الحماما}}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۳۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۴.</ref>.


هنگامی که [[وفات]] [[حضرت]] ابوطالب نزدیک شد، پیامبر{{صل}} را به بالینش خواست، چون او را دید گریان شد و گفت: "یا [[محمد]]! من از [[دنیا]] می‌روم و اندوهی به جز غصه تو ندارم". پیامبر{{صل}} فرمود: "تو از [[غم]] [[دشمنان]] بر من می‌ترسی و از [[آتش جهنم]] بر خود نمی‌ترسی؟" ابوطالب خندید و گفت: "یا محمد، مرا به [[دین خدا]] خواندی و از پیش تو را [[امین]] و [[راستگو]] می‌دانستم"، سپس با انگشتانش تا سی و شش شمرد و با انگشت [[شهادت]] اشاره نمود و گفت: {{متن حدیث|لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ}}؛ در این حال علی{{ع}} گفت: "به آن کسی که تو را از روی [[راستی]] به [[پیامبری]] برانگیخت قسم که [[خداوند]] [[شفاعت]] شما را درباره عمویت پذیرفت و به وسیله تو او را [[هدایت]] کرد"<ref>{{عربی| اَللَّهُ أَكْبَرُ وَ اَلَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ شَفَّعَكَ فِي عَمِّكَ وَ هَدَاهُ بِكَ }}</ref>. [[جعفر]]، فرزند دیگر [[ابوطالب]]، برخاست و گفت: "پدرجان! در [[بهشت]] هم [[سرور]] و بزرگ ما هستی، چنان که در [[دنیا]] سرور ما بودی.
هنگامی که [[وفات]] [[حضرت]] ابوطالب نزدیک شد، پیامبر {{صل}} را به بالینش خواست، چون او را دید گریان شد و گفت: "یا [[محمد]]! من از [[دنیا]] می‌روم و اندوهی به جز غصه تو ندارم". پیامبر {{صل}} فرمود: "تو از [[غم]] [[دشمنان]] بر من می‌ترسی و از [[آتش جهنم]] بر خود نمی‌ترسی؟" ابوطالب خندید و گفت: "یا محمد، مرا به [[دین خدا]] خواندی و از پیش تو را [[امین]] و [[راستگو]] می‌دانستم"، سپس با انگشتانش تا سی و شش شمرد و با انگشت [[شهادت]] اشاره نمود و گفت: {{متن حدیث|لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ}}؛ در این حال علی {{ع}} گفت: "به آن کسی که تو را از روی [[راستی]] به [[پیامبری]] برانگیخت قسم که [[خداوند]] [[شفاعت]] شما را درباره عمویت پذیرفت و به وسیله تو او را [[هدایت]] کرد"<ref>{{عربی| اَللَّهُ أَكْبَرُ وَ اَلَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ شَفَّعَكَ فِي عَمِّكَ وَ هَدَاهُ بِكَ }}</ref>. [[جعفر]]، فرزند دیگر [[ابوطالب]]، برخاست و گفت: "پدرجان! در [[بهشت]] هم [[سرور]] و بزرگ ما هستی، چنان که در [[دنیا]] سرور ما بودی.


[[روایات]] درباره [[مؤمن]] بودن [[حضرت]] ابوطالب بسیار است، مخصوصاً در روایات بی‌شماری [[امیرالمؤمنین]] قسم یاد می‌کند نه پدرم و نه جدم [[عبدالمطلب]] و نه [[هاشم]] و نه [[عبدمناف]] هیچگاه [[بت‌پرست]] نبودند و همه آنان به [[دین حضرت ابراهیم]] به سوی [[خانه کعبه]] [[نماز]] می‌گزاردند<ref>کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۱۷۴-۱۷۵؛ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۳، ص۱۰۷۴-۱۰۷۵.</ref>. [[شیخ صدوق]] در این باره می‌گوید: "عبدالمطلب و ابوطالب از جمله دانشمندانی بودند که بیش از دیگران به [[حق]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[علم]] و [[معرفت]] داشتند و معرفت خود را نسبت به آن حضرت، از [[نادانان]] و [[کافران]] و [[گمراهان]] پنهان می‌کردند"<ref>{{عربی|وكان عبدالمطلب وأبوطالب من أعرف العلماء وأعلمهم بشأن النبي صلى الله عليه وآله وكانا يكتمان ذلك عن الجهال وأهل الكفر والضلال}}؛کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۱۷۱.</ref>.
[[روایات]] درباره [[مؤمن]] بودن [[حضرت]] ابوطالب بسیار است، مخصوصاً در روایات بی‌شماری [[امیرالمؤمنین]] قسم یاد می‌کند نه پدرم و نه جدم [[عبدالمطلب]] و نه [[هاشم]] و نه [[عبدمناف]] هیچگاه [[بت‌پرست]] نبودند و همه آنان به [[دین حضرت ابراهیم]] به سوی [[خانه کعبه]] [[نماز]] می‌گزاردند<ref>کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۱۷۴-۱۷۵؛ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۳، ص۱۰۷۴-۱۰۷۵.</ref>. [[شیخ صدوق]] در این باره می‌گوید: "عبدالمطلب و ابوطالب از جمله دانشمندانی بودند که بیش از دیگران به [[حق]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[علم]] و [[معرفت]] داشتند و معرفت خود را نسبت به آن حضرت، از [[نادانان]] و [[کافران]] و [[گمراهان]] پنهان می‌کردند"<ref>{{عربی|وكان عبدالمطلب وأبوطالب من أعرف العلماء وأعلمهم بشأن النبي صلى الله عليه وآله وكانا يكتمان ذلك عن الجهال وأهل الكفر والضلال}}؛کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۱۷۱.</ref>.


ابوطالب برای [[حفظ]] [[پیامبر اسلام]] مجبور بود با [[کفار]] [[مکه]] موافقت نموده و به هم‌کیشی با ایشان [[تظاهر]] نماید، زیرا در غیر این صورت، ابوطالب هم مانند شخص [[پیامبر]] مورد حمله و [[اذیت]] و [[آزار]] واقع می‌شد؛ [[روایت]] ذیل [[شاهد]] بر این معنی است: [[جابر بن عبدالله انصاری]] در [[حدیث]] مفصلی [[نقل]] می‌کند به پیامبر اسلام{{صل}} گفتم: [[مردم]] می‌گویند ابوطالب [[کافر]] مرده است؟ رسول خدا{{صل}} فرمود: "خدا به [[غیب]] و پنهانی‌ها داناتر است. در شبی که به [[معراج]] رفتم و به [[عرش]] رسیدم، در عرش چهار [[نور]] دیدم، پرسیدم: پروردگارا! این نورها چیست؟ خطاب شد: این نورها جدّت عبدالمطلب، عمویت ابوطالب، پدرت [[عبدالله]] و برادرت طالب است. گفتم: خدایا، اینها به علت چه عملی سزاوار این [[مقام]] شدند؟ خطاب شد: به اینکه ایمانشان را پنهان کردند و اظهار [[کفر]] نمودند و تا وقت [[مرگ]] بر این کار [[صبر]] کردند"<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۱؛ الدّر النظیم، ابن حاتم عاملی، ص۲۳۴.</ref>.
ابوطالب برای [[حفظ]] [[پیامبر اسلام]] مجبور بود با [[کفار]] [[مکه]] موافقت نموده و به هم‌کیشی با ایشان [[تظاهر]] نماید، زیرا در غیر این صورت، ابوطالب هم مانند شخص [[پیامبر]] مورد حمله و [[اذیت]] و [[آزار]] واقع می‌شد؛ [[روایت]] ذیل [[شاهد]] بر این معنی است: [[جابر بن عبدالله انصاری]] در [[حدیث]] مفصلی [[نقل]] می‌کند به پیامبر اسلام {{صل}} گفتم: [[مردم]] می‌گویند ابوطالب [[کافر]] مرده است؟ رسول خدا {{صل}} فرمود: "خدا به [[غیب]] و پنهانی‌ها داناتر است. در شبی که به [[معراج]] رفتم و به [[عرش]] رسیدم، در عرش چهار [[نور]] دیدم، پرسیدم: پروردگارا! این نورها چیست؟ خطاب شد: این نورها جدّت عبدالمطلب، عمویت ابوطالب، پدرت [[عبدالله]] و برادرت طالب است. گفتم: خدایا، اینها به علت چه عملی سزاوار این [[مقام]] شدند؟ خطاب شد: به اینکه ایمانشان را پنهان کردند و اظهار [[کفر]] نمودند و تا وقت [[مرگ]] بر این کار [[صبر]] کردند"<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۱؛ الدّر النظیم، ابن حاتم عاملی، ص۲۳۴.</ref>.


هم‌چنین از [[علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که فرمود: روزی با [[پیامبر]]{{صل}} در نخلستانی [[نماز]] می‌خواندیم، پدرم [[ابوطالب]] در آن حال پیش ما آمد از ما پرسید: چه می‌کنید؟ پیامبر{{صل}} او را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد، پدرم گفت: "آنچه می‌خواهی اشکالی ندارد، اما هرگز نباید [[قریش]] از باطنم [[آگاهی]] یابند"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۷.</ref>.
هم‌چنین از [[علی]] {{ع}} [[نقل]] شده است که فرمود: روزی با [[پیامبر]] {{صل}} در نخلستانی [[نماز]] می‌خواندیم، پدرم [[ابوطالب]] در آن حال پیش ما آمد از ما پرسید: چه می‌کنید؟ پیامبر {{صل}} او را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد، پدرم گفت: "آنچه می‌خواهی اشکالی ندارد، اما هرگز نباید [[قریش]] از باطنم [[آگاهی]] یابند"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۷.</ref>.


چگونه می‌توان [[تصور]] کرد ابوطالب [[مسلمان]] نبوده با آنکه با [[ایمان آوردن]] [[حمزه]]<ref>داستان ایمان آوردن حمزه این‌گونه است: حمزة بن عبدالمطلب از شکار برگشته بود که به خانه خواهرش آمد و پیامبر را محزون و غمناک یافت، از ایشان پرسید: برادرزاده چه اتفاقی افتاده است؟ خواهر حمزه گفت: "آری، کسی که یاور و حامی ندارد و بستگانش از او پشتیبانی نمی‌کنند، باید چنین باشد! ابوجهل او را دید و به او دشنام داد و اذیت و آزارش نمود". سخن خواهر بر حمزه دشوار آمد، به مسجد رفت و همین که ابوجهل را دید چنان با کمان بر سرش کوبید که سر ابوجهل شکافته شد". وقتی اطرافیان ابوجهل خواستند او را بزنند، به آنها گفت: "حمزه را رها کنید، زیرا ممکن است به خشم آید و مسلمان شود". حمزه خدمت پیامبر بازگشت و اظهار داشت: "ناراحت مباش، او را مجازات کردم". پیامبر فرمود: "عمو جان! چه فایده که تو هم از ایشانی (ایمان نیاورده‌ای)"؛ پس حمزه اسلام آورد و پشتیبان پیامبر گردید (مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۵۶).</ref> به قدری خوشحال شد که در این باره اشعاری را سرود:
چگونه می‌توان [[تصور]] کرد ابوطالب [[مسلمان]] نبوده با آنکه با [[ایمان آوردن]] [[حمزه]]<ref>داستان ایمان آوردن حمزه این‌گونه است: حمزة بن عبدالمطلب از شکار برگشته بود که به خانه خواهرش آمد و پیامبر را محزون و غمناک یافت، از ایشان پرسید: برادرزاده چه اتفاقی افتاده است؟ خواهر حمزه گفت: "آری، کسی که یاور و حامی ندارد و بستگانش از او پشتیبانی نمی‌کنند، باید چنین باشد! ابوجهل او را دید و به او دشنام داد و اذیت و آزارش نمود". سخن خواهر بر حمزه دشوار آمد، به مسجد رفت و همین که ابوجهل را دید چنان با کمان بر سرش کوبید که سر ابوجهل شکافته شد". وقتی اطرافیان ابوجهل خواستند او را بزنند، به آنها گفت: "حمزه را رها کنید، زیرا ممکن است به خشم آید و مسلمان شود". حمزه خدمت پیامبر بازگشت و اظهار داشت: "ناراحت مباش، او را مجازات کردم". پیامبر فرمود: "عمو جان! چه فایده که تو هم از ایشانی (ایمان نیاورده‌ای)"؛ پس حمزه اسلام آورد و پشتیبان پیامبر گردید (مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۵۶).</ref> به قدری خوشحال شد که در این باره اشعاری را سرود:
خط ۲۵۹: خط ۲۵۹:
با [[اظهار ایمان]] آوردنت مرا [[خرسند]] ساختی؛ بنابراین برای [[خشنودی خدا]] او را کمک کن.
با [[اظهار ایمان]] آوردنت مرا [[خرسند]] ساختی؛ بنابراین برای [[خشنودی خدا]] او را کمک کن.


[[ایمان]] خود را در میان [[قریش]] آشکار ساز و بگو [[محمد]]{{صل}} ساحر نیست<ref>{{عربی|فصبرا أبا یعلی علی دین أحمد *** و کن مظهرة للدین وفقت صابرا}}
[[ایمان]] خود را در میان [[قریش]] آشکار ساز و بگو [[محمد]] {{صل}} ساحر نیست<ref>{{عربی|فصبرا أبا یعلی علی دین أحمد *** و کن مظهرة للدین وفقت صابرا}}
{{عربی|وحُط من أتی بالدین من عند ربه *** بصدق و حق لاتکن حمزُ کافرا}}
{{عربی|وحُط من أتی بالدین من عند ربه *** بصدق و حق لاتکن حمزُ کافرا}}
{{عربی|فقد سرّنی اذ قلت إنک مؤمن *** فکن لرسول الله فی الله ناصرا}}
{{عربی|فقد سرّنی اذ قلت إنک مؤمن *** فکن لرسول الله فی الله ناصرا}}
{{عربی|فناد قریشا بالذی قد أتیته *** جهارا و قل ما کان أحمد ساحرا}}؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۵۶.</ref>.
{{عربی|فناد قریشا بالذی قد أتیته *** جهارا و قل ما کان أحمد ساحرا}}؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۵۶.</ref>.


[[امام صادق]]{{ع}} درباره [[ابوطالب]] می‌فرماید: "ابوطالب مانند [[اصحاب کهف]] بود؛ ایمانشان را پنهان کردند و در ظاهر [[شرک]] ورزیدند و [[خداوند]] هم [[پاداش]] و مزدشان را دو برابر داد<ref>{{متن حدیث|إِنَّ مَثَلَ أَبِي طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ اَلْكَهْفِ أَسَرُّوا اَلْإِيمَانَ وَ أَظْهَرُوا اَلشِّرْكَ فَآتَاهُمُ اَللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۸؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۷۱۲.</ref>. در روایتی دیگر فرمود: "[[جبرئیل]] بر [[پیامبر]]{{صل}} فرود آمد و فرمود: یا محمد! خدای بر تو [[سلام]] و [[درود]] می‌فرستد و می‌فرماید: به [[راستی]] من [[آتش]] را بر پشتی که تو را فرود آورد و بر شکمی که تو را برداشت و دامانی که تو را پرورید، [[حرام]] گردانیدم. اما مقصود از صلب، پدرت عبدالله بن عبدالمطلب است و مقصود از شکم، [[آمنه دختر وهب]]، [[مادر]] توست و مراد از دامان، ابوطالب است که تو را پرورش داد. در [[روایت]] ابن فضال، [[فاطمه بنت اسد]] آمده است"<ref>{{متن حدیث|نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ إِنِّي قَدْ حَرَّمْتُ اَلنَّارَ عَلَى صُلْبٍ أَنْزَلَكَ وَ بَطْنٍ حَمَلَكَ وَ حَجْرٍ كَفَلَكَ فَالصُّلْبُ صُلْبُ أَبِيكَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ اَلْبَطْنُ اَلَّذِي حَمَلَكَ فَآمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ وَ أَمَّا حَجْرٌ كَفَلَكَ فَحَجْرُ أَبِي طَالِبٍ. وَ فِي رِوَايَةِ اِبْنِ فَضَّالٍ: وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ}}اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۴۵۲.</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} درباره [[ابوطالب]] می‌فرماید: "ابوطالب مانند [[اصحاب کهف]] بود؛ ایمانشان را پنهان کردند و در ظاهر [[شرک]] ورزیدند و [[خداوند]] هم [[پاداش]] و مزدشان را دو برابر داد<ref>{{متن حدیث|إِنَّ مَثَلَ أَبِي طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ اَلْكَهْفِ أَسَرُّوا اَلْإِيمَانَ وَ أَظْهَرُوا اَلشِّرْكَ فَآتَاهُمُ اَللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۸؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۷۱۲.</ref>. در روایتی دیگر فرمود: "[[جبرئیل]] بر [[پیامبر]] {{صل}} فرود آمد و فرمود: یا محمد! خدای بر تو [[سلام]] و [[درود]] می‌فرستد و می‌فرماید: به [[راستی]] من [[آتش]] را بر پشتی که تو را فرود آورد و بر شکمی که تو را برداشت و دامانی که تو را پرورید، [[حرام]] گردانیدم. اما مقصود از صلب، پدرت عبدالله بن عبدالمطلب است و مقصود از شکم، [[آمنه دختر وهب]]، [[مادر]] توست و مراد از دامان، ابوطالب است که تو را پرورش داد. در [[روایت]] ابن فضال، [[فاطمه بنت اسد]] آمده است"<ref>{{متن حدیث|نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ إِنِّي قَدْ حَرَّمْتُ اَلنَّارَ عَلَى صُلْبٍ أَنْزَلَكَ وَ بَطْنٍ حَمَلَكَ وَ حَجْرٍ كَفَلَكَ فَالصُّلْبُ صُلْبُ أَبِيكَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ اَلْبَطْنُ اَلَّذِي حَمَلَكَ فَآمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ وَ أَمَّا حَجْرٌ كَفَلَكَ فَحَجْرُ أَبِي طَالِبٍ. وَ فِي رِوَايَةِ اِبْنِ فَضَّالٍ: وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ}}اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۴۵۲.</ref>.


ابن أبی الحدید می‌نویسد: "[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[جبرئیل]] به من گفت: [[خداوند]] [[شفاعت]] تو را درباره شش نفر می‌پذیرد: کسی که تو را در شکم خود جای داد و برداشت ـ [[آمنه بنت وهب]] ـ و کسی که تو را از پشت خود فرود آورد ـ [[عبدالله بن عبدالمطلب]] ـ و کسی که تو را در کنار خود [[سرپرستی]] کرد ـ [[ابوطالب]] ـ و کسی تو را در [[خانه]] خود [[پناه]] داد ـ [[عبدالمطلب]] ـ و [[برادری]] که در [[روزگار]] پیش از [[اسلام]] داشتی و... <ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ إِنَّ اَللَّهَ مُشَفِّعُكَ فِي سِتَّةٍ بَطْنٍ حَمَلَتْكَ آمِنَةَ بِنْتِ وَهْبٍ وَ صُلْبٍ أَنْزَلَكَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ حَجْرٍ كَفَلَكَ أَبِي طَالِبٍ وَ بَيْتٍ آوَاكَ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ أَخٍ كَانَ لَكَ فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ قِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا كَانَ فِعْلُهُ قَالَ كَانَ سَخِيّاً يُطْعِمُ اَلطَّعَامَ وَ يَجُودُ بِالنَّوَالِ وَ ثَدْيٍ أَرْضَعَتْكَ حَلِيمَةَ بِنْتِ أَبِي ذُؤَيْبٍ}}؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۷.</ref>.
ابن أبی الحدید می‌نویسد: "[[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: [[جبرئیل]] به من گفت: [[خداوند]] [[شفاعت]] تو را درباره شش نفر می‌پذیرد: کسی که تو را در شکم خود جای داد و برداشت ـ [[آمنه بنت وهب]] ـ و کسی که تو را از پشت خود فرود آورد ـ [[عبدالله بن عبدالمطلب]] ـ و کسی که تو را در کنار خود [[سرپرستی]] کرد ـ [[ابوطالب]] ـ و کسی تو را در [[خانه]] خود [[پناه]] داد ـ [[عبدالمطلب]] ـ و [[برادری]] که در [[روزگار]] پیش از [[اسلام]] داشتی و... <ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ إِنَّ اَللَّهَ مُشَفِّعُكَ فِي سِتَّةٍ بَطْنٍ حَمَلَتْكَ آمِنَةَ بِنْتِ وَهْبٍ وَ صُلْبٍ أَنْزَلَكَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ حَجْرٍ كَفَلَكَ أَبِي طَالِبٍ وَ بَيْتٍ آوَاكَ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ أَخٍ كَانَ لَكَ فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ قِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا كَانَ فِعْلُهُ قَالَ كَانَ سَخِيّاً يُطْعِمُ اَلطَّعَامَ وَ يَجُودُ بِالنَّوَالِ وَ ثَدْيٍ أَرْضَعَتْكَ حَلِيمَةَ بِنْتِ أَبِي ذُؤَيْبٍ}}؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۷.</ref>.


از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] شده است که فرمود: "[[خدای عزوجل]] درباره چهار کس: پدرم، مادرم، عمویم و برادری که پیش از اسلام داشتم که درباره آنها به من [[وعده]] داده است، ([[نیکی]] خواهد نمود"<ref>{{متن حدیث| إن الله عز وجل وعدني في أربعة في أبي وأمي وعمي وأخ كان لي في الجاهلية}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۶۷-۷۶.</ref>
از [[پیامبر]] {{صل}} [[روایت]] شده است که فرمود: "[[خدای عزوجل]] درباره چهار کس: پدرم، مادرم، عمویم و برادری که پیش از اسلام داشتم که درباره آنها به من [[وعده]] داده است، ([[نیکی]] خواهد نمود"<ref>{{متن حدیث| إن الله عز وجل وعدني في أربعة في أبي وأمي وعمي وأخ كان لي في الجاهلية}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۶۷-۷۶.</ref>


== آیا ابوطالب [[بی‌ایمان]] از [[دنیا]] رفت؟ ==
== آیا ابوطالب [[بی‌ایمان]] از [[دنیا]] رفت؟ ==
عده‌ای از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] نوشته‌اند، ابوطالب بدون اینکه به [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] بیاورد از دنیا رفت و مدرک آنها روایتی است که به پیامبر نسبت می‌دهند که ایشان فرمود: "ابوطالب در [[عذاب]] کوچکی از [[آتش]] است که مغزش در آن می‌جوشد"<ref>{{متن حدیث| إِنَّ أَبَا طَالِبٍ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ يَغْلِي مِنْهُ دِمَاغُهُ }}</ref>. این روایت باعث شد عده‌ای از [[سادات]] و [[فرزندان پیامبر]] هم درباره [[ایمان ابوطالب]] [[شک]] کنند و در این باره به تحقیق بپردازند. ابان بن محمود به [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} نوشت: فدایت شوم، من در اسلام ابوطالب شک دارم. [[حضرت رضا]]{{ع}} در جواب نوشت: {{متن قرآن|وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.</ref> اگر در ایمان ابوطالب شک داشته باشی، بازگشت تو به [[جهنم]] است<ref> {{متن حدیث|وَ بَعْدَهَا إِنَّكَ إِنْ لَمْ تُقِرَّ بِإِيمَانِ أَبِي طَالِبِ كَانَ مَصِيرُكَ إِلَى اَلنَّارِ }}؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref>.
عده‌ای از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] نوشته‌اند، ابوطالب بدون اینکه به [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] بیاورد از دنیا رفت و مدرک آنها روایتی است که به پیامبر نسبت می‌دهند که ایشان فرمود: "ابوطالب در [[عذاب]] کوچکی از [[آتش]] است که مغزش در آن می‌جوشد"<ref>{{متن حدیث| إِنَّ أَبَا طَالِبٍ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ يَغْلِي مِنْهُ دِمَاغُهُ }}</ref>. این روایت باعث شد عده‌ای از [[سادات]] و [[فرزندان پیامبر]] هم درباره [[ایمان ابوطالب]] [[شک]] کنند و در این باره به تحقیق بپردازند. ابان بن محمود به [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}} نوشت: فدایت شوم، من در اسلام ابوطالب شک دارم. [[حضرت رضا]] {{ع}} در جواب نوشت: {{متن قرآن|وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.</ref> اگر در ایمان ابوطالب شک داشته باشی، بازگشت تو به [[جهنم]] است<ref> {{متن حدیث|وَ بَعْدَهَا إِنَّكَ إِنْ لَمْ تُقِرَّ بِإِيمَانِ أَبِي طَالِبِ كَانَ مَصِيرُكَ إِلَى اَلنَّارِ }}؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref>.


به [[امام باقر]]{{ع}} گفتند: [[مردم]] می‌گویند [[ابوطالب]] در آبگینه‌ای از [[آتش دوزخ]] است، [[حضرت]] فرمود: "اگر [[ایمان ابوطالب]] را در یک کفه ترازو بگذارند و [[ایمان]] این افراد را در کفه دیگر، البته ایمان او سنگین‌تر خواهد بود"؛ سپس فرمود: "مگر نمی‌دانید [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[زمان]] [[حیات]] خود [[دستور]] می‌داد به [[نیابت]] از [[عبدالله]] و پسرش و ابوطالب [[حج]] بگزارند و در [[وصیت]] نامه‌اش نیز فرمود به نیابت از آنان حج به جا آورند؟"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref>
به [[امام باقر]] {{ع}} گفتند: [[مردم]] می‌گویند [[ابوطالب]] در آبگینه‌ای از [[آتش دوزخ]] است، [[حضرت]] فرمود: "اگر [[ایمان ابوطالب]] را در یک کفه ترازو بگذارند و [[ایمان]] این افراد را در کفه دیگر، البته ایمان او سنگین‌تر خواهد بود"؛ سپس فرمود: "مگر نمی‌دانید [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} در [[زمان]] [[حیات]] خود [[دستور]] می‌داد به [[نیابت]] از [[عبدالله]] و پسرش و ابوطالب [[حج]] بگزارند و در [[وصیت]] نامه‌اش نیز فرمود به نیابت از آنان حج به جا آورند؟"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref>


در نتیجه از نظر [[شیعه]] در [[مؤمن]] بودن ابوطالب جای تردید نیست و همه [[اتفاق نظر]] دارند که وی با ایمان از [[دنیا]] رفته است. [[روایات]] در این باره نیز بی‌شمار است و در این جا امکان [[نقل]] همه آنها نیست و از اشعار ابوطالب و [[تاریخ]] [[زندگی]] وی مؤمن بودنش کاملاً روشن می‌شود.
در نتیجه از نظر [[شیعه]] در [[مؤمن]] بودن ابوطالب جای تردید نیست و همه [[اتفاق نظر]] دارند که وی با ایمان از [[دنیا]] رفته است. [[روایات]] در این باره نیز بی‌شمار است و در این جا امکان [[نقل]] همه آنها نیست و از اشعار ابوطالب و [[تاریخ]] [[زندگی]] وی مؤمن بودنش کاملاً روشن می‌شود.
خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
اما روایتی را که برخی [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] نقل کرده‌اند، بسیاری از ایشان آن را مردود دانسته و این [[روایت]] از روایات دوران [[معاویة بن ابی‌سفیان]]، یعنی دوران [[جعل]] [[احادیث]] است. باعث تعجب است که چگونه برخی علمای اهل سنت به این روایت اعتنا کرده‌اند، با آنکه ناقل آن، [[مغیره بن شعبه]]، یعنی همان شخص [[فاسق]] و زناکاری است که داستان زنای او در شرح حال [[ابوبکره]] بیان شد و به همین [[دلیل]]، دانشمندان آن را مردود و مجعول دانسته‌اند.
اما روایتی را که برخی [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] نقل کرده‌اند، بسیاری از ایشان آن را مردود دانسته و این [[روایت]] از روایات دوران [[معاویة بن ابی‌سفیان]]، یعنی دوران [[جعل]] [[احادیث]] است. باعث تعجب است که چگونه برخی علمای اهل سنت به این روایت اعتنا کرده‌اند، با آنکه ناقل آن، [[مغیره بن شعبه]]، یعنی همان شخص [[فاسق]] و زناکاری است که داستان زنای او در شرح حال [[ابوبکره]] بیان شد و به همین [[دلیل]]، دانشمندان آن را مردود و مجعول دانسته‌اند.


برخی درباره کلمات و اشعار ابوطالب که حاکی از [[تصدیق]] نمودن [[پیامبر]]{{صل}} و [[ایمان آوردن]] اوست، گفته‌اند: آنها نظیر چیزی است که [[خدا]] درباره [[کفار]] [[قریش]] نقل می‌کند: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref> و با آنکه دل‌هایشان به آن [[یقین]] داشت از روی [[ظلم]] و [[تکبر]] آن را [[انکار]] کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه خواهد بود <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref> و گفته‌اند اینکه ابوطالب، فرزندانش [[علی]]{{ع}} و [[جعفر]] را به [[تبعیت]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[امر]] می‌کرد ولی خود این کار را نمی‌کرد، از روی [[عناد]] بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref>. ولی [[رفتار]] [[ابوطالب]] با پیامبر{{صل}} و حمایت‌هایی که از ایشان در طول زندگی‌شان داشتند، نبود عناد و [[کبر]] را در وجود او مشخص می‌سازد، چرا که این گونه افراد با پیامبر{{صل}} [[مبارزه]] می‌کردند نه اینکه از او [[حمایت]] کنند. علاوه بر این، مطلبی که [[آیه]] می‌خواهد بیان کند این است، [[کفار]] [[قریش]] که به [[زبان]] با پیامبر{{صل}} [[مخالفت]] می‌کردند، در [[دل]] به کار او [[یقین]] داشتند؛ ولی ابوطالب علاوه بر اینکه در دل پیامبر{{ع}} را قبول داشت، با سخنان و کارهای خود نیز [[حضرت]] را [[تأیید]] می‌کرد اما پیش قریش [[ایمان]] خود را اظهار نمی‌کرد.
برخی درباره کلمات و اشعار ابوطالب که حاکی از [[تصدیق]] نمودن [[پیامبر]] {{صل}} و [[ایمان آوردن]] اوست، گفته‌اند: آنها نظیر چیزی است که [[خدا]] درباره [[کفار]] [[قریش]] نقل می‌کند: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref> و با آنکه دل‌هایشان به آن [[یقین]] داشت از روی [[ظلم]] و [[تکبر]] آن را [[انکار]] کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه خواهد بود <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref> و گفته‌اند اینکه ابوطالب، فرزندانش [[علی]] {{ع}} و [[جعفر]] را به [[تبعیت]] از [[پیامبر]] {{صل}} [[امر]] می‌کرد ولی خود این کار را نمی‌کرد، از روی [[عناد]] بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref>. ولی [[رفتار]] [[ابوطالب]] با پیامبر {{صل}} و حمایت‌هایی که از ایشان در طول زندگی‌شان داشتند، نبود عناد و [[کبر]] را در وجود او مشخص می‌سازد، چرا که این گونه افراد با پیامبر {{صل}} [[مبارزه]] می‌کردند نه اینکه از او [[حمایت]] کنند. علاوه بر این، مطلبی که [[آیه]] می‌خواهد بیان کند این است، [[کفار]] [[قریش]] که به [[زبان]] با پیامبر {{صل}} [[مخالفت]] می‌کردند، در [[دل]] به کار او [[یقین]] داشتند؛ ولی ابوطالب علاوه بر اینکه در دل پیامبر {{ع}} را قبول داشت، با سخنان و کارهای خود نیز [[حضرت]] را [[تأیید]] می‌کرد اما پیش قریش [[ایمان]] خود را اظهار نمی‌کرد.


هم‌چنین گفته شده اگر ابوطالب [[مسلمان]] شده بود، پیامبر{{صل}} بر او [[نماز]] می‌گزارد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref>. ولی این اشکال هم درست نیست، چون آن [[زمان]] هنوز نماز گزاردن بر میت [[سنت]] نشده بود؛ همان‌گونه که پیامبر{{صل}} بر [[حضرت خدیجه]]{{س}} نیز که سه [[روز]] بعد از ابوطالب [[رحلت]] نمود، نماز نگزارد<ref>آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۷۲۶.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۷۶-۷۸.</ref>
هم‌چنین گفته شده اگر ابوطالب [[مسلمان]] شده بود، پیامبر {{صل}} بر او [[نماز]] می‌گزارد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref>. ولی این اشکال هم درست نیست، چون آن [[زمان]] هنوز نماز گزاردن بر میت [[سنت]] نشده بود؛ همان‌گونه که پیامبر {{صل}} بر [[حضرت خدیجه]] {{س}} نیز که سه [[روز]] بعد از ابوطالب [[رحلت]] نمود، نماز نگزارد<ref>آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۷۲۶.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۷۶-۷۸.</ref>


== گفتار [[دانشمندان]] درباره ابوطالب ==
== گفتار [[دانشمندان]] درباره ابوطالب ==
[[ابن أبی الحدید]] در [[مذمت]] کسانی که می‌خواهند (به خاطر [[دشمنی]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}) ابوطالب را [[بی‌ایمان]] معرفی کنند، اشعار خوبی سروده است:
[[ابن أبی الحدید]] در [[مذمت]] کسانی که می‌خواهند (به خاطر [[دشمنی]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}) ابوطالب را [[بی‌ایمان]] معرفی کنند، اشعار خوبی سروده است:


اگر ابوطالب و فرزندش نبودند ستون [[دین]] برپا نمی‌شد.
اگر ابوطالب و فرزندش نبودند ستون [[دین]] برپا نمی‌شد.
خط ۳۰۶: خط ۳۰۶:


== [[ارتحال ابوطالب]] ==
== [[ارتحال ابوطالب]] ==
ابوطالب سه سال [[قبل از هجرت]]، در [[سال دهم بعثت]] و بعد از خروج [[رسول خدا]]{{صل}} و [[بنی هاشم]] از [[شعب]] ابوطالب، در سن ۸۷ سالگی از [[دنیا]] رفت و در [[مکه]] به [[خاک]] سپرده شد. [[مرگ]] وی، برای [[پیامبر]] بسیار سنگین بود چراکه یکی از مهم‎ترین حامیان خود را از دست داده بود. درّه‌ای که در [[مکه]]، محل محاصرۀ چندین سالۀ [[مسلمانان]] بود ([[شعب ابی‌طالب]]) و قبرستانی که هم‌اکنون نیز در [[مکه]] وجود دارد ([[قبرستان ابوطالب]]) به نام آن مرد بزرگ است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[سال]] از دست دادن او را به عنوان فقدان قوی‌ترین [[پشتیبان]]، [[سال]] [[حزن]] و [[اندوه]] نامید و پس از آن نتوانست در [[مکّه]] بماند و مقدّمات [[هجرت به مدینه]] را فراهم آورد. [[روایت]] شده است [[پیامبر]] اندکی پس از [[ارتحال]] ابوطالب، وارد [[خانه]] شد. ابوطالب را در پارچه‌ای پیچیده بودند. [[پیامبر]] با عمویش اینگونه سخن گفت: «ای عمو، مرا که [[یتیم]] بودم [[سرپرستی]] کردی در کوچکی پرورشم دادی و در بزرگی یاری‌ام کردی. [[خداوند]] از جانب من به تو [[پاداش]] [[خیر]] دهد» آنگاه به [[امام علی]]{{ع}} [[فرمان]] داد که پدرش را [[غسل]] دهد<ref>ر. ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۴۸ و [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۱-۱۲۲؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۸۶.</ref>.
ابوطالب سه سال [[قبل از هجرت]]، در [[سال دهم بعثت]] و بعد از خروج [[رسول خدا]] {{صل}} و [[بنی هاشم]] از [[شعب]] ابوطالب، در سن ۸۷ سالگی از [[دنیا]] رفت و در [[مکه]] به [[خاک]] سپرده شد. [[مرگ]] وی، برای [[پیامبر]] بسیار سنگین بود چراکه یکی از مهم‎ترین حامیان خود را از دست داده بود. درّه‌ای که در [[مکه]]، محل محاصرۀ چندین سالۀ [[مسلمانان]] بود ([[شعب ابی‌طالب]]) و قبرستانی که هم‌اکنون نیز در [[مکه]] وجود دارد ([[قبرستان ابوطالب]]) به نام آن مرد بزرگ است. [[پیامبر خدا]] {{صل}} [[سال]] از دست دادن او را به عنوان فقدان قوی‌ترین [[پشتیبان]]، [[سال]] [[حزن]] و [[اندوه]] نامید و پس از آن نتوانست در [[مکّه]] بماند و مقدّمات [[هجرت به مدینه]] را فراهم آورد. [[روایت]] شده است [[پیامبر]] اندکی پس از [[ارتحال]] ابوطالب، وارد [[خانه]] شد. ابوطالب را در پارچه‌ای پیچیده بودند. [[پیامبر]] با عمویش اینگونه سخن گفت: «ای عمو، مرا که [[یتیم]] بودم [[سرپرستی]] کردی در کوچکی پرورشم دادی و در بزرگی یاری‌ام کردی. [[خداوند]] از جانب من به تو [[پاداش]] [[خیر]] دهد» آنگاه به [[امام علی]] {{ع}} [[فرمان]] داد که پدرش را [[غسل]] دهد<ref>ر. ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۴۸ و [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۱-۱۲۲؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۸۶.</ref>.


== [[وصیت]] ابوطالب ==
== [[وصیت]] ابوطالب ==
ابوطالب هنگام [[وفات]] بزرگان قریش را جمع نمود و به ایشان چنین فرمود: "ای گروه قریش! شما برگزیدگان [[خلق]] خدا و [[قلب]] [[عرب]] و خزانه‌دار و صاحبان [[حرم]] خدا هستید؛ [[مردمان]] بزرگ در میان شما، دلیران مشهور از شما و مردان با [[جود]] و [[سخاوت]] از [[دودمان]] شما هستند. از افتخارات، برای عرب بهره‌ای نگذاشتید و هیچ [[شرف]] و بزرگی نیست جز آنکه شما دارا هستید؛ بنابراین شما بر همه [[برتری]] دارید و دیگران محتاج شما هستند، اما بدانید این فضایل سبب می‌شود آنان [[دشمن]] شما شده و با شما بجنگند و در [[مبارزه]] علیه شما با دشمنانتان همدست شوند. به شما سفارش می‌کنم [[قدر]] آن را بدانید و این بنا ([[خانه کعبه]]) را محترم شمارید، زیرا موجب [[خشنودی خدا]] و [[استوار]] داشتن قدم شماست. [[صله رحم]] کنید که [[اجل]] و [[مرگ]] را به تأخیر می‌اندازد و جمعیت را زیاد می‌گرداند؛ از [[ظلم و ستم]] دوری کنید که به علت [[ظلم]]، جمعیت‌های پیشین نابود شدند. کسی که شما را می‌خواند [[اجابت]] کنید و به [[سائل]] [[بخشش]] کنید که سبب [[شرافت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] است؛ [[راست گفتار]] و [[امانتدار]] باشید تا در چشم‌ها بزرگ شوید و تهمت‌ها از شما دور گردد؛ از [[ایجاد اختلاف]] و [[برتری]] جستن بر دیگران بپرهیزید که باعث [[دوستی]] [[خواص]] و [[احترام]] [[عوام]] و نیروی شماست. به شما درباره [[محمد]]{{صل}} سفارش می‌کنم، زیرا [[امین]] [[قریش]] و راستگوی [[عرب]] و دارای همه صفاتی است که به شما سفارش کردم؛ آنچه را که آورده [[دل]] می‌پذیرد، مگر آنکه [[دشمنی]] مانع [[پذیرش]] آن گردد. به [[خدا]] قسم، می‌بینم که افراد [[ناتوان]] و آنان که در اطراف، عزتی دارند، دعوتش را پذیرفته و او را [[تصدیق]] می‌کنند، فرمانش را بزرگ می‌شمارند، در راه [[پیشرفت]] مقصودش به گرداب‌های مرگ فرو می‌روند و در نتیجه آنان، رؤسا و [[زمامداران]] عرب خواهند شد و بزرگان قریش عقب‌مانده و خانه‌هایشان خراب خواهد گشت؛ یک باره خبر خواهید شد آنکه بزرگتر بوده، محتاج‌تر شده و آنان‌که دور بوده‌اند، از [[نزدیکان]] وی شده‌اند. آن وقت است که تمام عرب [[دوستدار]] او شوند و زمام اختیارات خود را به وی سپارند و شهرهای خود را به او واگذارند. پس ای گروه قریش! دوستدار او و در [[جنگ‌ها]] [[پشتیبان]] وی باشید. به خدا قسم، هر که به راه او برود، [[رستگار]] شود و هر که تعلیمات او را بپذیرد [[سعادتمند]] گردد. اگر مرگم به تأخیر می‌افتاد، در همه پیشامدها او را [[همراهی]] می‌کردم و در برابر همه [[بلاها]] از او [[دفاع]] می‌نمودم؛ ولی چه کنم چاره‌ای ندارم جز آنکه گفته‌اش را بزرگ بدانم و به [[شهادت]] [[اقرار]] نمایم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۶۶؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی، ج۲، ص۴۲۹؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۰ - ۴۹.</ref>.
ابوطالب هنگام [[وفات]] بزرگان قریش را جمع نمود و به ایشان چنین فرمود: "ای گروه قریش! شما برگزیدگان [[خلق]] خدا و [[قلب]] [[عرب]] و خزانه‌دار و صاحبان [[حرم]] خدا هستید؛ [[مردمان]] بزرگ در میان شما، دلیران مشهور از شما و مردان با [[جود]] و [[سخاوت]] از [[دودمان]] شما هستند. از افتخارات، برای عرب بهره‌ای نگذاشتید و هیچ [[شرف]] و بزرگی نیست جز آنکه شما دارا هستید؛ بنابراین شما بر همه [[برتری]] دارید و دیگران محتاج شما هستند، اما بدانید این فضایل سبب می‌شود آنان [[دشمن]] شما شده و با شما بجنگند و در [[مبارزه]] علیه شما با دشمنانتان همدست شوند. به شما سفارش می‌کنم [[قدر]] آن را بدانید و این بنا ([[خانه کعبه]]) را محترم شمارید، زیرا موجب [[خشنودی خدا]] و [[استوار]] داشتن قدم شماست. [[صله رحم]] کنید که [[اجل]] و [[مرگ]] را به تأخیر می‌اندازد و جمعیت را زیاد می‌گرداند؛ از [[ظلم و ستم]] دوری کنید که به علت [[ظلم]]، جمعیت‌های پیشین نابود شدند. کسی که شما را می‌خواند [[اجابت]] کنید و به [[سائل]] [[بخشش]] کنید که سبب [[شرافت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] است؛ [[راست گفتار]] و [[امانتدار]] باشید تا در چشم‌ها بزرگ شوید و تهمت‌ها از شما دور گردد؛ از [[ایجاد اختلاف]] و [[برتری]] جستن بر دیگران بپرهیزید که باعث [[دوستی]] [[خواص]] و [[احترام]] [[عوام]] و نیروی شماست. به شما درباره [[محمد]] {{صل}} سفارش می‌کنم، زیرا [[امین]] [[قریش]] و راستگوی [[عرب]] و دارای همه صفاتی است که به شما سفارش کردم؛ آنچه را که آورده [[دل]] می‌پذیرد، مگر آنکه [[دشمنی]] مانع [[پذیرش]] آن گردد. به [[خدا]] قسم، می‌بینم که افراد [[ناتوان]] و آنان که در اطراف، عزتی دارند، دعوتش را پذیرفته و او را [[تصدیق]] می‌کنند، فرمانش را بزرگ می‌شمارند، در راه [[پیشرفت]] مقصودش به گرداب‌های مرگ فرو می‌روند و در نتیجه آنان، رؤسا و [[زمامداران]] عرب خواهند شد و بزرگان قریش عقب‌مانده و خانه‌هایشان خراب خواهد گشت؛ یک باره خبر خواهید شد آنکه بزرگتر بوده، محتاج‌تر شده و آنان‌که دور بوده‌اند، از [[نزدیکان]] وی شده‌اند. آن وقت است که تمام عرب [[دوستدار]] او شوند و زمام اختیارات خود را به وی سپارند و شهرهای خود را به او واگذارند. پس ای گروه قریش! دوستدار او و در [[جنگ‌ها]] [[پشتیبان]] وی باشید. به خدا قسم، هر که به راه او برود، [[رستگار]] شود و هر که تعلیمات او را بپذیرد [[سعادتمند]] گردد. اگر مرگم به تأخیر می‌افتاد، در همه پیشامدها او را [[همراهی]] می‌کردم و در برابر همه [[بلاها]] از او [[دفاع]] می‌نمودم؛ ولی چه کنم چاره‌ای ندارم جز آنکه گفته‌اش را بزرگ بدانم و به [[شهادت]] [[اقرار]] نمایم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۶۶؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی، ج۲، ص۴۲۹؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۰ - ۴۹.</ref>.


از این [[وصیت]] ابوطالب، [[میزان]] [[درجه]] [[ایمان]] وی به [[پیامبر]]{{صل}} دانسته می‌شود به [[دلیل]] همان ایمانش، از [[آینده]] [[اسلام]] و [[پیشرفت]] سریع آن [[آگاه]] بوده است.
از این [[وصیت]] ابوطالب، [[میزان]] [[درجه]] [[ایمان]] وی به [[پیامبر]] {{صل}} دانسته می‌شود به [[دلیل]] همان ایمانش، از [[آینده]] [[اسلام]] و [[پیشرفت]] سریع آن [[آگاه]] بوده است.


زمانی که [[مرگ ابوطالب]] فرارسید، [[فرزندان عبدالمطلب]] را فرا خواند و به آنها گفت: "شما آن‌گاه که از [[محمد]] [[اطاعت]] کنید و [[فرمان]] او را به کار ببندید همیشه در نیکویی هستید؛ پس از او [[پیروی]] کنید و یاری‌اش دهید تا [[راه راست]] را بیابید"<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۰.</ref>.
زمانی که [[مرگ ابوطالب]] فرارسید، [[فرزندان عبدالمطلب]] را فرا خواند و به آنها گفت: "شما آن‌گاه که از [[محمد]] [[اطاعت]] کنید و [[فرمان]] او را به کار ببندید همیشه در نیکویی هستید؛ پس از او [[پیروی]] کنید و یاری‌اش دهید تا [[راه راست]] را بیابید"<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۰.</ref>.


وقتی خبر مرگ ابوطالب به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، سخت بی‌تاب شد. سپس وارد [[منزل]] او شد و بر پیشانی راست او چهار بار و بر پیشانی چپش سه بار دست کشید و سپس گفت: "ای عمو، مرا در [[کودکی]] پرورش دادی و در [[یتیمی]] [[سرپرستی]] کردی و در بزرگی [[یاری]] نمودی، [[خدا]] به تو جزای خیر دهد"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۳۹۴.</ref>.
وقتی خبر مرگ ابوطالب به [[رسول خدا]] {{صل}} رسید، سخت بی‌تاب شد. سپس وارد [[منزل]] او شد و بر پیشانی راست او چهار بار و بر پیشانی چپش سه بار دست کشید و سپس گفت: "ای عمو، مرا در [[کودکی]] پرورش دادی و در [[یتیمی]] [[سرپرستی]] کردی و در بزرگی [[یاری]] نمودی، [[خدا]] به تو جزای خیر دهد"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۳۹۴.</ref>.


پیامبر{{صل}} [[سال]] [[رحلت ابوطالب]] و [[حضرت خدیجه]]{{س}} را که بزرگترین حامیان آن [[حضرت]] بودند، "عام الحزن" یعنی سال [[اندوه]] نامید<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ الحدائق الناظره، محقق بحرانی، ج۱۷، ص۴۲۳.</ref> و فرمود: "در این روزها بر این [[امت]] دو [[مصیبت]] وارد شده است که نمی‌دانم به کدام یک از آن دو بی‌تاب‌تر باشم <ref>{{متن حدیث|اجتمعت علی هذه الأمة فی هذه الایام مصیبتان لاأدری بأیهما أنا أشد جزعا}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۳۹۴.</ref> و نیز از آن حضرت [[نقل]] شده است که فرمود: "آنچه را که [[قریش]] از [[اذیت]] و [[رنج]] بر سرم آوردند، کمتر از مصیبت [[مرگ]] [[ابی‌طالب]] است، زیرا آنها بعد از مرگ وی بر [[آزار]] من افزودند"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ـ خلیلی)، ج۷، ص۱۰۲.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۷۹-۸۱.</ref>
پیامبر {{صل}} [[سال]] [[رحلت ابوطالب]] و [[حضرت خدیجه]] {{س}} را که بزرگترین حامیان آن [[حضرت]] بودند، "عام الحزن" یعنی سال [[اندوه]] نامید<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ الحدائق الناظره، محقق بحرانی، ج۱۷، ص۴۲۳.</ref> و فرمود: "در این روزها بر این [[امت]] دو [[مصیبت]] وارد شده است که نمی‌دانم به کدام یک از آن دو بی‌تاب‌تر باشم <ref>{{متن حدیث|اجتمعت علی هذه الأمة فی هذه الایام مصیبتان لاأدری بأیهما أنا أشد جزعا}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۳۹۴.</ref> و نیز از آن حضرت [[نقل]] شده است که فرمود: "آنچه را که [[قریش]] از [[اذیت]] و [[رنج]] بر سرم آوردند، کمتر از مصیبت [[مرگ]] [[ابی‌طالب]] است، زیرا آنها بعد از مرگ وی بر [[آزار]] من افزودند"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ـ خلیلی)، ج۷، ص۱۰۲.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۷۹-۸۱.</ref>


== ابوطالب در دانشنامه سیره نبوی ==
== ابوطالب در دانشنامه سیره نبوی ==
وی [[ابو طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی]] از تیره [[بنوهاشم]] از [[قبایل]] [[قریش]]<ref>ابن حزم، ص۱۳۷.</ref> و عموی [[رسول خدا]]{{صل}} است. درباره نام [[ابوطالب]] [[اختلاف]] است. بیشتر نام وی را "عبدمناف"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۷۹۰.</ref> و برخی "عِمران" دانسته‌اند<ref>ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۳.</ref>. که نظر دوم صحیح نیست<ref>ابن کثیر، ج۲، ص۲۱۰.</ref> و در منابع کهن به آن اشاره نشده است. [[مجلسی]]<ref>مجلسی، ج۹۷، ص۱۸۹.</ref> در نسخه‌ای قدیمی از [[زیارتنامه]] رسول خدا{{صل}} چنین جمله‌ای دیده است: {{عربی|"السلام على عَمّك عمران ابي طالب"}}، اما [[ابن تیمیه]]<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۱۴۷.</ref> و [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۳۳۳.</ref> معتقدند این نام را روافض برای ابوطالب ساخته‌اند تا بگویند مراد از "عِمران" در [[آیه]] ۳۳ [[آل عمران]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.</ref> ابوطالب است و حال آنکه مقصود از "عمران" در آیه یاد شده، [[خاندان]] [[مریم]]{{ع}} می‌باشد.
وی [[ابو طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی]] از تیره [[بنوهاشم]] از [[قبایل]] [[قریش]]<ref>ابن حزم، ص۱۳۷.</ref> و عموی [[رسول خدا]] {{صل}} است. درباره نام [[ابوطالب]] [[اختلاف]] است. بیشتر نام وی را "عبدمناف"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۷۹۰.</ref> و برخی "عِمران" دانسته‌اند<ref>ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۳.</ref>. که نظر دوم صحیح نیست<ref>ابن کثیر، ج۲، ص۲۱۰.</ref> و در منابع کهن به آن اشاره نشده است. [[مجلسی]]<ref>مجلسی، ج۹۷، ص۱۸۹.</ref> در نسخه‌ای قدیمی از [[زیارتنامه]] رسول خدا {{صل}} چنین جمله‌ای دیده است: {{عربی|"السلام على عَمّك عمران ابي طالب"}}، اما [[ابن تیمیه]]<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۱۴۷.</ref> و [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۳۳۳.</ref> معتقدند این نام را روافض برای ابوطالب ساخته‌اند تا بگویند مراد از "عِمران" در [[آیه]] ۳۳ [[آل عمران]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.</ref> ابوطالب است و حال آنکه مقصود از "عمران" در آیه یاد شده، [[خاندان]] [[مریم]] {{ع}} می‌باشد.


بعضی نیز گفته‌اند "ابوطالب" نام وی است؛ زیرا [[امام علی]]{{ع}} ذیل [[نامه]] رسول خدا{{صل}} که برای یهودان [[خیبر]] به [[املای پیامبر]] به قلم آورده بود، چنین رقم زد "و این را [[علی بن ابی طالب]] نوشت" و الف را از سر "ابن" بینداخت. اگر ابوطالب نام نبود و [[کنیه]] بود، می‌بایست الف را آورده باشد<ref>مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. همچنین در پایان نسخه‌ای از [[قرآن]] به خط علی{{ع}} چنین آمده است: {{عربی|"وكتبه علي بن ابو طالب"}}. در این عبارت، چون "ابوطالب" با "واو" نه با "یا" نوشته شده، چنین [[استنباط]] گردیده که ابوطالب نام است و حال آنکه این‌گونه نوشتار صحیح نیست و کنیه اگر عَلَم و نام نیز شود، اعرابش به حروف است. ضمن آنکه در نسخه خطی یاد شده که به خط [[کوفی]] بوده، "یا" به "واو" مشتبه شده است<ref>امین، ج۸، ص۱۱۴؛ و ر. ک: المجدی، ص۱۸۸.</ref>. چنانکه [[حاکم]]<ref>ج۳، ص۱۰۸.</ref> گفته است، نظر بیشتر متقدمان این است که [[کنیه]] وی، همان اسمش است. نظر صحیح درباره نام [[ابوطالب]]، "[[عبدمناف]]" است؛ چنان که در شعری [[عبدالمطلب]] از او با نام "عبدمناف" یاد کرده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref> و ابوطالب، کنیه‌ای بوده که به آن اشتهار یافته است؛ چنان که عبدالمطلب در شعری کنیه او را ابوطالب ذکر می‌کند<ref>علی بن حمزه بصری، ص۱۴۳ بیهقی، ج۲، ص۲۲.</ref>. این کنیه به مرور به جای نام اصلی وی به‌کار رفته و کنیه "ابوطالب" بر نامش [[غلبه]] یافته است<ref>ابن حبیب بغدادی، کنی الشعراء، ص۲۸۱.</ref>.
بعضی نیز گفته‌اند "ابوطالب" نام وی است؛ زیرا [[امام علی]] {{ع}} ذیل [[نامه]] رسول خدا {{صل}} که برای یهودان [[خیبر]] به [[املای پیامبر]] به قلم آورده بود، چنین رقم زد "و این را [[علی بن ابی طالب]] نوشت" و الف را از سر "ابن" بینداخت. اگر ابوطالب نام نبود و [[کنیه]] بود، می‌بایست الف را آورده باشد<ref>مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. همچنین در پایان نسخه‌ای از [[قرآن]] به خط علی {{ع}} چنین آمده است: {{عربی|"وكتبه علي بن ابو طالب"}}. در این عبارت، چون "ابوطالب" با "واو" نه با "یا" نوشته شده، چنین [[استنباط]] گردیده که ابوطالب نام است و حال آنکه این‌گونه نوشتار صحیح نیست و کنیه اگر عَلَم و نام نیز شود، اعرابش به حروف است. ضمن آنکه در نسخه خطی یاد شده که به خط [[کوفی]] بوده، "یا" به "واو" مشتبه شده است<ref>امین، ج۸، ص۱۱۴؛ و ر. ک: المجدی، ص۱۸۸.</ref>. چنانکه [[حاکم]]<ref>ج۳، ص۱۰۸.</ref> گفته است، نظر بیشتر متقدمان این است که [[کنیه]] وی، همان اسمش است. نظر صحیح درباره نام [[ابوطالب]]، "[[عبدمناف]]" است؛ چنان که در شعری [[عبدالمطلب]] از او با نام "عبدمناف" یاد کرده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref> و ابوطالب، کنیه‌ای بوده که به آن اشتهار یافته است؛ چنان که عبدالمطلب در شعری کنیه او را ابوطالب ذکر می‌کند<ref>علی بن حمزه بصری، ص۱۴۳ بیهقی، ج۲، ص۲۲.</ref>. این کنیه به مرور به جای نام اصلی وی به‌کار رفته و کنیه "ابوطالب" بر نامش [[غلبه]] یافته است<ref>ابن حبیب بغدادی، کنی الشعراء، ص۲۸۱.</ref>.


[[پدر]] وی [[عبدالمطلب بن هاشم]] و مادرش [[فاطمه]] دختر [[عمرو بن عائذ مخزومیه]] بود. بنابراین، وی و [[عبدالله]] پدر [[رسول خدا]]{{صل}}، از یک پدر و [[مادر]] بودند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۱۴ و ۱۶۱.</ref>.
[[پدر]] وی [[عبدالمطلب بن هاشم]] و مادرش [[فاطمه]] دختر [[عمرو بن عائذ مخزومیه]] بود. بنابراین، وی و [[عبدالله]] پدر [[رسول خدا]] {{صل}}، از یک پدر و [[مادر]] بودند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۱۴ و ۱۶۱.</ref>.


ابوطالب ۳۵ سال پیش از [[تولد پیامبر]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و از آنجا که ولادت [[پیامبر]] بنا بر مشهور، در حادثه [[عام الفیل]] بود، ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل متولد شده است.
ابوطالب ۳۵ سال پیش از [[تولد پیامبر]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و از آنجا که ولادت [[پیامبر]] بنا بر مشهور، در حادثه [[عام الفیل]] بود، ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل متولد شده است.
خط ۳۳۲: خط ۳۳۲:
== [[کودکی]] و [[جوانی]] ==
== [[کودکی]] و [[جوانی]] ==
ابوطالب، [[دوران کودکی]] و جوانی را تحت [[سرپرستی]] پدر خود، عبدالمطلب [[رئیس]] [[قریش]] گذراند و توانست جایگاه ممتازی به دست آورد. در چند گزارش، از فعالیت ابوطالب در دوران پدر یاد شده که نشان می‌دهد وی همراه با پدر در حوادث آن دوران شرکت داشته است. این موارد به شرح زیر است:
ابوطالب، [[دوران کودکی]] و جوانی را تحت [[سرپرستی]] پدر خود، عبدالمطلب [[رئیس]] [[قریش]] گذراند و توانست جایگاه ممتازی به دست آورد. در چند گزارش، از فعالیت ابوطالب در دوران پدر یاد شده که نشان می‌دهد وی همراه با پدر در حوادث آن دوران شرکت داشته است. این موارد به شرح زیر است:
#'''[[منازعه]] عبدالمطلب و [[قیس عیلان]]:''' چون منازعه‌ای میان عبدالمطلب و [[قبیله]] قیس عیلان بر سر چاهی پیش آمد و در این [[منازعه]] [[عبدالمطلب]] [[پیروز]] شد، او به پسرش [[ابوطالب]] [[دستور]] داد تعدادی از شتران را بالای [[کوه]] ابوقبیس برد و در آنجا نحر کند. ابوطالب نیز دستور [[پدر]] را [[اجرا]] و در شعری از [[اقدام]] خود چنین یاد کرد: "هنگامی که دست‌های بخشندگان و جوان‌مردان می‌لرزد، به [[مردم]] [[خوراک]] می‌دهیم که پرندگان هم از مازاد خوراک ما می‌خورند"<ref>{{عربی|و نطعم حتی یأکل الطیر فضلنا إذا جعلت أیدی الفیضین ترعد}}؛ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۰.</ref>؛
# '''[[منازعه]] عبدالمطلب و [[قیس عیلان]]:''' چون منازعه‌ای میان عبدالمطلب و [[قبیله]] قیس عیلان بر سر چاهی پیش آمد و در این [[منازعه]] [[عبدالمطلب]] [[پیروز]] شد، او به پسرش [[ابوطالب]] [[دستور]] داد تعدادی از شتران را بالای [[کوه]] ابوقبیس برد و در آنجا نحر کند. ابوطالب نیز دستور [[پدر]] را [[اجرا]] و در شعری از [[اقدام]] خود چنین یاد کرد: "هنگامی که دست‌های بخشندگان و جوان‌مردان می‌لرزد، به [[مردم]] [[خوراک]] می‌دهیم که پرندگان هم از مازاد خوراک ما می‌خورند"<ref>{{عربی|و نطعم حتی یأکل الطیر فضلنا إذا جعلت أیدی الفیضین ترعد}}؛ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۰.</ref>؛
#'''[[قربانی]] شدن [[عبدالله]]:''' مطابق [[روایات]]، چون عبدالمطلب خواست به [[نذر]] خویش درباره [[قربانی کردن]] یکی از [[فرزندان]] خود عمل کند، قرعه به نام عبدالله افتاد که [[برادر]] تنی ابوطالب بود. ابوطالب که [[مخالف]] این اقدام بود، در برابر پدر ایستاد و با سرودن شعری، [[مخالفت]] خود را ابراز کرد:"کشتن عبدالله از میان گروه [[جوانان]]، کاری بازیچه نیست"<ref>{{عربی|ماقتل عبدالله باللعاب من بین رهط عصبة شباب}}ابن اسحاق، ص۳۵.</ref>.
# '''[[قربانی]] شدن [[عبدالله]]:''' مطابق [[روایات]]، چون عبدالمطلب خواست به [[نذر]] خویش درباره [[قربانی کردن]] یکی از [[فرزندان]] خود عمل کند، قرعه به نام عبدالله افتاد که [[برادر]] تنی ابوطالب بود. ابوطالب که [[مخالف]] این اقدام بود، در برابر پدر ایستاد و با سرودن شعری، [[مخالفت]] خود را ابراز کرد:"کشتن عبدالله از میان گروه [[جوانان]]، کاری بازیچه نیست"<ref>{{عربی|ماقتل عبدالله باللعاب من بین رهط عصبة شباب}}ابن اسحاق، ص۳۵.</ref>.
درباره [[شغل]] ابوطالب گفته شده که وی در کار [[تجارت]] بود و گاه نیز در همین راستا به سفرهای تجاری به [[شام]] می‌رفت، چنان که منابع به مواردی از آن اشاره کرده‌اند. ابوطالب در کار [[خرید و فروش]] [[عطر]] بود و گاه گندم نیز می‌فروخت<ref>ابن قتیبه، ص۵۷۵.</ref>. برخی منابع گفته‌اند وی شیر نیز می‌فروخته است<ref>ابن رسته، ص۲۶۰.</ref> که با توجه به اینکه ابوطالب تعدادی شتر در بیرون از [[مکه]] داشت و شیر آنها برایش آورده می‌شد <ref>خرگوشی، ج۱، ص۲۹۱.</ref>، صحیح به نظر می‌رسد.
درباره [[شغل]] ابوطالب گفته شده که وی در کار [[تجارت]] بود و گاه نیز در همین راستا به سفرهای تجاری به [[شام]] می‌رفت، چنان که منابع به مواردی از آن اشاره کرده‌اند. ابوطالب در کار [[خرید و فروش]] [[عطر]] بود و گاه گندم نیز می‌فروخت<ref>ابن قتیبه، ص۵۷۵.</ref>. برخی منابع گفته‌اند وی شیر نیز می‌فروخته است<ref>ابن رسته، ص۲۶۰.</ref> که با توجه به اینکه ابوطالب تعدادی شتر در بیرون از [[مکه]] داشت و شیر آنها برایش آورده می‌شد <ref>خرگوشی، ج۱، ص۲۹۱.</ref>، صحیح به نظر می‌رسد.


خط ۳۴۳: خط ۳۴۳:
با [[مرگ]] زبیر (بعد از سال سی‌ام [[عام الفیل]])، ریاست بنی هاشم به ابوطالب رسید. زبیر، ریاست را به ابوطالب وصیت کرد و حلف‌ها و تعهدات خود را نیز به او سپرد<ref>ر. ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸۸.</ref>.
با [[مرگ]] زبیر (بعد از سال سی‌ام [[عام الفیل]])، ریاست بنی هاشم به ابوطالب رسید. زبیر، ریاست را به ابوطالب وصیت کرد و حلف‌ها و تعهدات خود را نیز به او سپرد<ref>ر. ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸۸.</ref>.


ابوطالب در کار رهبری [[قریش]]، با دو مشکل تنگ دستی و کاهش [[قدرت]] بنی هاشم در [[مکه]] با برآمدن قبایل دیگر مواجه بود<ref>ر. ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۳۱.</ref>، اما آنچه ابوطالب را در این وضع کمک می‌کرد، [[شخصیت]] ممتاز، [[درایت]] و [[تدبیر]] وی بود که او را در کار ریاست بنی هاشم با مشکلی روبه رو نساخت و با وجود [[تنگدستی]]، در تمام طول دوران ریاستش که نزدیک به دو دهه به درازا کشید، هیچ رقیب و منازعی نداشت و به دلیل [[حسن تدبیر]] [[ابوطالب]]، [[بنی هاشم]] نیز از او [[حمایت]] کردند. این مسئله که وی بدون توان [[مالی]] بسیار، به [[سیادت]] رسید، در منابع بسیاری آمده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. از جمله [[امام علی]]{{ع}} در این باره می‌فرماید: "پدرم در عین [[ناداری]] [[سروری]] کرد"<ref>{{متن حدیث|أَبِي سَادَ فَقِيراً}}؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.
ابوطالب در کار رهبری [[قریش]]، با دو مشکل تنگ دستی و کاهش [[قدرت]] بنی هاشم در [[مکه]] با برآمدن قبایل دیگر مواجه بود<ref>ر. ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۳۱.</ref>، اما آنچه ابوطالب را در این وضع کمک می‌کرد، [[شخصیت]] ممتاز، [[درایت]] و [[تدبیر]] وی بود که او را در کار ریاست بنی هاشم با مشکلی روبه رو نساخت و با وجود [[تنگدستی]]، در تمام طول دوران ریاستش که نزدیک به دو دهه به درازا کشید، هیچ رقیب و منازعی نداشت و به دلیل [[حسن تدبیر]] [[ابوطالب]]، [[بنی هاشم]] نیز از او [[حمایت]] کردند. این مسئله که وی بدون توان [[مالی]] بسیار، به [[سیادت]] رسید، در منابع بسیاری آمده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. از جمله [[امام علی]] {{ع}} در این باره می‌فرماید: "پدرم در عین [[ناداری]] [[سروری]] کرد"<ref>{{متن حدیث|أَبِي سَادَ فَقِيراً}}؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.


ابوطالب در سایه ویژگی‌هایی مانند [[حلم]]، [[دوراندیشی]]، [[مدارا]] و [[خردورزی]]، توانست بر [[مشکلات]] چیره شود. او برای [[تحکیم]] موقعیت [[بنی هاشم]]، تدابیری به [[خرج]] داد که یکی از نمونه‌های آن، وصلت با [[بنی مخزوم]] بود که در آن ایام در [[مکه]] [[اقتدار]] یافته بودند<ref>قنوات، ج۸، ص۷۶.</ref>. بدین ترتیب، دو دختر خود، جُمانه و [[ام هانی]] را به خواستگارانی از [[قبیله]] بنی مخزوم داد، حال آنکه خواستگارانی از تیره خویش نیز داشتند.
ابوطالب در سایه ویژگی‌هایی مانند [[حلم]]، [[دوراندیشی]]، [[مدارا]] و [[خردورزی]]، توانست بر [[مشکلات]] چیره شود. او برای [[تحکیم]] موقعیت [[بنی هاشم]]، تدابیری به [[خرج]] داد که یکی از نمونه‌های آن، وصلت با [[بنی مخزوم]] بود که در آن ایام در [[مکه]] [[اقتدار]] یافته بودند<ref>قنوات، ج۸، ص۷۶.</ref>. بدین ترتیب، دو دختر خود، جُمانه و [[ام هانی]] را به خواستگارانی از [[قبیله]] بنی مخزوم داد، حال آنکه خواستگارانی از تیره خویش نیز داشتند.
خط ۳۶۰: خط ۳۶۰:
ابوطالب در [[تربیت پیامبر]] کوشید و در [[حفاظت]] از وی تلاش بسیار نمود. وی درباره [[پیامبر]]، چنان [[دوستی]] و [[محبت]] شدیدی ابراز می‌داشت که هیچ یک از [[فرزندان]] خود را تا آن [[درجه]] [[دوست]] نمی‌داشت. او با دیدن پیامبر، خاطره برادرش [[عبدالله]] برایش [[تجدید]] می‌شد، می‌گریست و می‌گفت:"او مرا به یاد برادرم می‌اندازد"<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۴.</ref>.
ابوطالب در [[تربیت پیامبر]] کوشید و در [[حفاظت]] از وی تلاش بسیار نمود. وی درباره [[پیامبر]]، چنان [[دوستی]] و [[محبت]] شدیدی ابراز می‌داشت که هیچ یک از [[فرزندان]] خود را تا آن [[درجه]] [[دوست]] نمی‌داشت. او با دیدن پیامبر، خاطره برادرش [[عبدالله]] برایش [[تجدید]] می‌شد، می‌گریست و می‌گفت:"او مرا به یاد برادرم می‌اندازد"<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۴.</ref>.


[[ابوطالب]] کنار پیامبر می‌خوابید و هرگاه بیرون می‌رفت، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} بود و چنان [[دلبستگی]] شدیدی به [[حضرت]] داشت که درباره هیچ چیز چنان نبود و خوراک‌های خوب را ویژه آن حضرت قرار می‌داد. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه تنها یا دسته جمعی [[غذا]] می‌خوردند و پیامبر حاضر نبود، [[احساس]] سیری نمی‌کردند و هرگاه همراه ایشان غذا می‌خوردند، احساس [[راحتی]] و سیری می‌نمودند. معمولاً هنگامی که [[خانواده]] ابوطالب می‌خواستند غذا بخورند، [[ابو طالب]] می‌گفت خودتان می‌دانید بهتر است تا آمدن پسرم -[[محمد]] - [[صبر]] کنید. چون پیامبر می‌آمد و همراه ایشان غذا می‌خورد، چیزی از غذای ایشان اضافه می‌آمد و اگر همراه ایشان غذا نمی‌خورد، آنها [[سیر]] نمی‌شدند و ابوطالب به ایشان می‌گفت: تو [[فرخنده]] و مبارکی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶.</ref> منابع [[شیعی]]، [[ارتباط]] ابوطالب و پیامبر را از همان آغاز [[تولد پیامبر]] گزارش کرده‌اند. بر اساس این منابع، ابوطالب در هفتمین [[روز]] تولد پیامبر برای وی [[عقیقه]] کرد و نامش را [[احمد]] نهاد<ref>کلینی، ج۶، ص۳۴؛ صدوق، من لا بحضر، ج۳، ص۴۸۵.</ref>.
[[ابوطالب]] کنار پیامبر می‌خوابید و هرگاه بیرون می‌رفت، همراه [[رسول خدا]] {{صل}} بود و چنان [[دلبستگی]] شدیدی به [[حضرت]] داشت که درباره هیچ چیز چنان نبود و خوراک‌های خوب را ویژه آن حضرت قرار می‌داد. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه تنها یا دسته جمعی [[غذا]] می‌خوردند و پیامبر حاضر نبود، [[احساس]] سیری نمی‌کردند و هرگاه همراه ایشان غذا می‌خوردند، احساس [[راحتی]] و سیری می‌نمودند. معمولاً هنگامی که [[خانواده]] ابوطالب می‌خواستند غذا بخورند، [[ابو طالب]] می‌گفت خودتان می‌دانید بهتر است تا آمدن پسرم -[[محمد]] - [[صبر]] کنید. چون پیامبر می‌آمد و همراه ایشان غذا می‌خورد، چیزی از غذای ایشان اضافه می‌آمد و اگر همراه ایشان غذا نمی‌خورد، آنها [[سیر]] نمی‌شدند و ابوطالب به ایشان می‌گفت: تو [[فرخنده]] و مبارکی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶.</ref> منابع [[شیعی]]، [[ارتباط]] ابوطالب و پیامبر را از همان آغاز [[تولد پیامبر]] گزارش کرده‌اند. بر اساس این منابع، ابوطالب در هفتمین [[روز]] تولد پیامبر برای وی [[عقیقه]] کرد و نامش را [[احمد]] نهاد<ref>کلینی، ج۶، ص۳۴؛ صدوق، من لا بحضر، ج۳، ص۴۸۵.</ref>.


ابوطالب در حفاظت از رسول خدا{{صل}} به اندازه‌ای حساسیت ابراز می‌کرد که حتی در مواردی که کمترین خطری برای رسول خدا{{صل}} احساس می‌نمود، وی را پنهان می‌داشت. از جمله گفته شده مردی که به [[مکه]] رفت و آمد داشت و [[آینده]] افراد را [[پیش بینی]] می‌کرد، پیامبر را دید و برای او شأنی در آینده پیش بینی کرد. ابوطالب بی‌درنگ پیامبر را از وی مخفی داشت و چون فرد پیشگو، دوباره سراغ حضرت را گرفت، هرگز نتوانست وی را بیابد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.
ابوطالب در حفاظت از رسول خدا {{صل}} به اندازه‌ای حساسیت ابراز می‌کرد که حتی در مواردی که کمترین خطری برای رسول خدا {{صل}} احساس می‌نمود، وی را پنهان می‌داشت. از جمله گفته شده مردی که به [[مکه]] رفت و آمد داشت و [[آینده]] افراد را [[پیش بینی]] می‌کرد، پیامبر را دید و برای او شأنی در آینده پیش بینی کرد. ابوطالب بی‌درنگ پیامبر را از وی مخفی داشت و چون فرد پیشگو، دوباره سراغ حضرت را گرفت، هرگز نتوانست وی را بیابد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.


ابوطالب که [[انس]] زیادی با یادگار [[برادر]] خویش برقرار کرده بود، تحت تأثیر معنویتی قرار داشت که از [[پیامبر]] [[مشاهده]] می‌کرد. یک بار وقتی در [[مکه]] [[خشکسالی]] شد و گروهی نزد [[ابوطالب]] آمدند تا او [[خداوند]] را برای فرستادن [[باران]] بخواند، ابوطالب، برادرزاده خود را به کنار [[کعبه]] آورد و به واسطه او از خداوند باران‌ طلبید و خداوند دعای او را [[اجابت]] کرد و باران فرستاد. سروده ابوطالب در این باره چنین است:
ابوطالب که [[انس]] زیادی با یادگار [[برادر]] خویش برقرار کرده بود، تحت تأثیر معنویتی قرار داشت که از [[پیامبر]] [[مشاهده]] می‌کرد. یک بار وقتی در [[مکه]] [[خشکسالی]] شد و گروهی نزد [[ابوطالب]] آمدند تا او [[خداوند]] را برای فرستادن [[باران]] بخواند، ابوطالب، برادرزاده خود را به کنار [[کعبه]] آورد و به واسطه او از خداوند باران‌ طلبید و خداوند دعای او را [[اجابت]] کرد و باران فرستاد. سروده ابوطالب در این باره چنین است:
خط ۳۶۹: خط ۳۶۹:
[[ارتباط]] میان ابوطالب و پیامبر [[پیش از بعثت]]، معمولا در چندین خبر به شرح زیر ادامه و بازتاب یافته است:
[[ارتباط]] میان ابوطالب و پیامبر [[پیش از بعثت]]، معمولا در چندین خبر به شرح زیر ادامه و بازتاب یافته است:


بنا بر گزارش‌هایی - که در جزئیات آن می‌توان تردید کرد. در سفری که ابوطالب برای [[تجارت]] به [[شام]] می‌رفت، [[رسول خدا]]{{صل}} را همراه خود بُرد. در همین [[سفر]] [[بحیرای راهب]]، در خصوص نگهداری و [[مراقبت]] از پیامبر و دور نگاه داشتن وی از دست [[یهود]]، سفارش‌هایی به ابوطالب کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۹۷، ۱۲۲؛ ابن جوزی، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.
بنا بر گزارش‌هایی - که در جزئیات آن می‌توان تردید کرد. در سفری که ابوطالب برای [[تجارت]] به [[شام]] می‌رفت، [[رسول خدا]] {{صل}} را همراه خود بُرد. در همین [[سفر]] [[بحیرای راهب]]، در خصوص نگهداری و [[مراقبت]] از پیامبر و دور نگاه داشتن وی از دست [[یهود]]، سفارش‌هایی به ابوطالب کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۹۷، ۱۲۲؛ ابن جوزی، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.


خبر دیگر مربوط به پیش از [[بعثت پیامبر]] اینکه [[هبیرة بن عمرو مخزومی]] و پیامبر از ابوطالب، دختر وی [[ام هانی]] را [[خواستگاری]] کردند، اما ابوطالب با هبیره موافقت کرد و استدلالش این بود که چون با ایشان پیوند مصاهرتی پیش از این بسته شده، مناسب است با این [[ازدواج]] جبران شود؛ هر چند پیامبر از این [[تصمیم]] [[اندوهگین]] شد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۴۸۵؛ شامی، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>، اما روشن است که ابوطالب در این [[رفتار]]، فراتر از مسائل شخصی، در پی [[منافع]] [[قبیله]] خویش بود، ضمن آنکه گویا شرایط [[مالی]] پیامبر را برای [[تشکیل خانواده]] مناسب نمی‌دید.
خبر دیگر مربوط به پیش از [[بعثت پیامبر]] اینکه [[هبیرة بن عمرو مخزومی]] و پیامبر از ابوطالب، دختر وی [[ام هانی]] را [[خواستگاری]] کردند، اما ابوطالب با هبیره موافقت کرد و استدلالش این بود که چون با ایشان پیوند مصاهرتی پیش از این بسته شده، مناسب است با این [[ازدواج]] جبران شود؛ هر چند پیامبر از این [[تصمیم]] [[اندوهگین]] شد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۴۸۵؛ شامی، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>، اما روشن است که ابوطالب در این [[رفتار]]، فراتر از مسائل شخصی، در پی [[منافع]] [[قبیله]] خویش بود، ضمن آنکه گویا شرایط [[مالی]] پیامبر را برای [[تشکیل خانواده]] مناسب نمی‌دید.


مطابق [[روایات]] بسیاری که در کتب [[تاریخ]] بدان اشاره شده، ابوطالب، هنگامی که پیامبر{{صل}} به ۲۵ سالگی رسید، برای به سامان شدن اوضاع [[اقتصادی]] و معیشتی وی، او را [[تشویق]] کرد با کاروان تجاری [[خدیجه]] به [[شام]] رود تا از این راه سودی نصیبش گردد و گشایشی در زندگی‌اش حاصل شود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۲۴.</ref>، بلکه زمینه [[ازدواج]] و [[تشکیل خانواده]] برای وی فراهم آید. پس از [[تجارت]] موفق [[پیامبر]]، [[ابوطالب]] برای [[ازدواج خدیجه]] و پیامبر گام برداشت و در [[مراسم عقد]] ایشان حاضر شد و [[خطبه]] غرایی درباره ویژگی [[خاندان پیامبر]] و صفات آن [[حضرت]] خواند و [[پرداخت مهریه]] این ازدواج را خود پذیرفت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ کلینی، ج۵، ص۲۷۵.</ref>. مبرد<ref>مبرد، ج۴، ص۲۸۶.</ref>، این خطبه را از [[بهترین]] خطبه‌های [[عصر جاهلی]] دانسته است.
مطابق [[روایات]] بسیاری که در کتب [[تاریخ]] بدان اشاره شده، ابوطالب، هنگامی که پیامبر {{صل}} به ۲۵ سالگی رسید، برای به سامان شدن اوضاع [[اقتصادی]] و معیشتی وی، او را [[تشویق]] کرد با کاروان تجاری [[خدیجه]] به [[شام]] رود تا از این راه سودی نصیبش گردد و گشایشی در زندگی‌اش حاصل شود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۲۴.</ref>، بلکه زمینه [[ازدواج]] و [[تشکیل خانواده]] برای وی فراهم آید. پس از [[تجارت]] موفق [[پیامبر]]، [[ابوطالب]] برای [[ازدواج خدیجه]] و پیامبر گام برداشت و در [[مراسم عقد]] ایشان حاضر شد و [[خطبه]] غرایی درباره ویژگی [[خاندان پیامبر]] و صفات آن [[حضرت]] خواند و [[پرداخت مهریه]] این ازدواج را خود پذیرفت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ کلینی، ج۵، ص۲۷۵.</ref>. مبرد<ref>مبرد، ج۴، ص۲۸۶.</ref>، این خطبه را از [[بهترین]] خطبه‌های [[عصر جاهلی]] دانسته است.


پس از ازدواج [[رسول خدا]]{{صل}} با خدیجه، بنا بر [[اخبار]]، در برهه‌ای [[شهر]] [[مکه]] دچار [[خشکسالی]] و کمبود آذوقه شد. در این اوضاع که رسول خدا{{صل}} در پرتو [[ازدواج با خدیجه]] از [[تمکن مالی]] برخوردار بود و [[خانواده]] ابوطالب را پُر [[جمعیت]] می‌دید، به پاس خدمات ابوطالب به وی، به عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] که از [[توانگران]] [[قریش]] بود، پیشنهاد کرد برای کاستن از بارهای [[زندگی]] ابوطالب، هر کدام [[فرزندی]] از او را برای [[سرپرستی]] بپذیرند تا دوران [[مشقت]] به سر آید. چون این پیشنهاد با ابوطالب مطرح شد، مورد استقبال وی قرار گرفت و اظهار [[تمایل]] کرد اگر تنها [[عقیل]] نزد وی باقی بماند، برایش کافی است. بدین ترتیب، [[امام علی]]{{ع}} به [[خانه پیامبر]]، و [[جعفر]] به [[خانه]] [[عباس]] راه یافت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. بنا بر گزارش‌ها در همین ایام، ابوطالب به دلیل [[ناتوانی]] از پرداخت [[مالی]] که عباس بدو [[قرض]] داده بود، [[منصب]] سقایت و رفادت آبرسانی و [[پذیرایی]] از [[حاجیان]]) را به او واگذار می‌کند<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴.</ref>.
پس از ازدواج [[رسول خدا]] {{صل}} با خدیجه، بنا بر [[اخبار]]، در برهه‌ای [[شهر]] [[مکه]] دچار [[خشکسالی]] و کمبود آذوقه شد. در این اوضاع که رسول خدا {{صل}} در پرتو [[ازدواج با خدیجه]] از [[تمکن مالی]] برخوردار بود و [[خانواده]] ابوطالب را پُر [[جمعیت]] می‌دید، به پاس خدمات ابوطالب به وی، به عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] که از [[توانگران]] [[قریش]] بود، پیشنهاد کرد برای کاستن از بارهای [[زندگی]] ابوطالب، هر کدام [[فرزندی]] از او را برای [[سرپرستی]] بپذیرند تا دوران [[مشقت]] به سر آید. چون این پیشنهاد با ابوطالب مطرح شد، مورد استقبال وی قرار گرفت و اظهار [[تمایل]] کرد اگر تنها [[عقیل]] نزد وی باقی بماند، برایش کافی است. بدین ترتیب، [[امام علی]] {{ع}} به [[خانه پیامبر]]، و [[جعفر]] به [[خانه]] [[عباس]] راه یافت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. بنا بر گزارش‌ها در همین ایام، ابوطالب به دلیل [[ناتوانی]] از پرداخت [[مالی]] که عباس بدو [[قرض]] داده بود، [[منصب]] سقایت و رفادت آبرسانی و [[پذیرایی]] از [[حاجیان]]) را به او واگذار می‌کند<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴.</ref>.


پذیرش [[فقر]] و [[نیازمندی]] ابوطالب، بدان اندازه که نتواند از عهده خانواده خویش براید، به [[حق]] مورد تردید نویسندگان معاصر قرار گرفته است؛ زیرا اولاً: [[خانواده]] ابوطالب - در مقایسه با خانواده‌های دیگر همچون [[عبدالمطلب]] - پُر جمعیت نبود، ضمن آنکه چهار تن از هفت فرزند وی، پسر بودند و پسران معمولا در مسائل [[اقتصادی]] کمک کار [[خانه]] هستند و می‌توانند باری از دوش [[خانواده]] بردارند. به ویژه که [[فرزندان ابوطالب]] در این [[زمان]] به جز [[امام علی]]{{ع}} که خردسال بود، باقی همه یا [[ازدواج]] کرده بودند یا در سن [[جوانی]] به سر می‌برده‌اند که در هر دو صورت، می‌توانستند از نظر اقتصادی کمک کار خانواده باشند و خانواده را از [[تنگدستی]] برهانند. ضمن آنکه انتقال [[فرزندی]] از خانه‌ای به خانه دیگر، با توجه به اینکه خانه‌های [[بنی هاشم]] کنار یکدیگر بود، معنایی نداشت. به ویژه که [[دستگیری]] از خانوادهای [[نیازمند]]، می‌توانست به صورت [[کمک مالی]] باشد، نه جدا کردن فرزند از خانواده. آنچه در موضوع [[تمکن مالی]] [[ابوطالب]] صحیح به نظر می‌رسد اینکه، ابوطالب [[ثروت]] فراوانی همانند [[برادر]] خود [[عباس]] یا برخی از بزرگان عبدشمس نداشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۳۳.</ref>، اما این کمبود [[ثروت]]، بدان اندازه نبود که از عهده [[تأمین مخارج خانواده]] و [[فرزندان]] خویش برنیاید؛ هر چند می‌توانست موجب از دست رفتن مناصبی مانند سقایت شود که بر پا داشتن آن، به [[سرمایه]] نیاز داشت. به هر صورت، امام علی{{ع}} در [[کودکی]] به [[خانه پیامبر]] راه یافت. راه‌یابی امام علی{{ع}} در کودکی و پیش از نابسامان شدن اوضاع اقتصادی ابوطالب به خانه پیامبر، رخدادی [[قطعی]] است که آن [[حضرت]] خود بدان تصریح نموده<ref>سید رضی، ص۳۰۰.</ref> و منابع نیز آن را [[تأیید]] کرده‌اند<ref>مجلسی، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ هر چند درباره علل و زمینه‌های آن نظراتی مطرح شده است. باعونی<ref>باعونی، ج۱، ص۳۹.</ref> مطلبی را از کتاب "نجباء الابناء" [[ابن ظفر]] نقل می‌کند مبنی بر اینکه [[علی]] چون به خانه پیامبر رفت و آمد بسیار داشت و [[خدیجه]] با وی بسیار [[مهربانی]] می‌کرد، بدان خانه [[الفت]] گرفته بود، به گونه‌ای که حتی وقتی پدرش ابوطالب او را احضار کرد تا باهم [[غذا]] بخورند، علی نتوانست لقمه‌هایی را که [[پدر]] در دهانش گذاشته بود، بخورد و گفت در دست [[محمد]] سردی و در غذای وی [[اشتیاق]] خوردن می‌یابم.
پذیرش [[فقر]] و [[نیازمندی]] ابوطالب، بدان اندازه که نتواند از عهده خانواده خویش براید، به [[حق]] مورد تردید نویسندگان معاصر قرار گرفته است؛ زیرا اولاً: [[خانواده]] ابوطالب - در مقایسه با خانواده‌های دیگر همچون [[عبدالمطلب]] - پُر جمعیت نبود، ضمن آنکه چهار تن از هفت فرزند وی، پسر بودند و پسران معمولا در مسائل [[اقتصادی]] کمک کار [[خانه]] هستند و می‌توانند باری از دوش [[خانواده]] بردارند. به ویژه که [[فرزندان ابوطالب]] در این [[زمان]] به جز [[امام علی]] {{ع}} که خردسال بود، باقی همه یا [[ازدواج]] کرده بودند یا در سن [[جوانی]] به سر می‌برده‌اند که در هر دو صورت، می‌توانستند از نظر اقتصادی کمک کار خانواده باشند و خانواده را از [[تنگدستی]] برهانند. ضمن آنکه انتقال [[فرزندی]] از خانه‌ای به خانه دیگر، با توجه به اینکه خانه‌های [[بنی هاشم]] کنار یکدیگر بود، معنایی نداشت. به ویژه که [[دستگیری]] از خانوادهای [[نیازمند]]، می‌توانست به صورت [[کمک مالی]] باشد، نه جدا کردن فرزند از خانواده. آنچه در موضوع [[تمکن مالی]] [[ابوطالب]] صحیح به نظر می‌رسد اینکه، ابوطالب [[ثروت]] فراوانی همانند [[برادر]] خود [[عباس]] یا برخی از بزرگان عبدشمس نداشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۳۳.</ref>، اما این کمبود [[ثروت]]، بدان اندازه نبود که از عهده [[تأمین مخارج خانواده]] و [[فرزندان]] خویش برنیاید؛ هر چند می‌توانست موجب از دست رفتن مناصبی مانند سقایت شود که بر پا داشتن آن، به [[سرمایه]] نیاز داشت. به هر صورت، امام علی {{ع}} در [[کودکی]] به [[خانه پیامبر]] راه یافت. راه‌یابی امام علی {{ع}} در کودکی و پیش از نابسامان شدن اوضاع اقتصادی ابوطالب به خانه پیامبر، رخدادی [[قطعی]] است که آن [[حضرت]] خود بدان تصریح نموده<ref>سید رضی، ص۳۰۰.</ref> و منابع نیز آن را [[تأیید]] کرده‌اند<ref>مجلسی، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ هر چند درباره علل و زمینه‌های آن نظراتی مطرح شده است. باعونی<ref>باعونی، ج۱، ص۳۹.</ref> مطلبی را از کتاب "نجباء الابناء" [[ابن ظفر]] نقل می‌کند مبنی بر اینکه [[علی]] چون به خانه پیامبر رفت و آمد بسیار داشت و [[خدیجه]] با وی بسیار [[مهربانی]] می‌کرد، بدان خانه [[الفت]] گرفته بود، به گونه‌ای که حتی وقتی پدرش ابوطالب او را احضار کرد تا باهم [[غذا]] بخورند، علی نتوانست لقمه‌هایی را که [[پدر]] در دهانش گذاشته بود، بخورد و گفت در دست [[محمد]] سردی و در غذای وی [[اشتیاق]] خوردن می‌یابم.


== حمایت از [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] ==
== حمایت از [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] ==
هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[ابوطالب]] ۷۵ سال داشت و بزرگ [[مکه]] بود. او از [[دعوت]] جدید [[حمایت]] کرد و رسول خدا{{صل}} در [[پناه]] ابوطالب توانست به [[تبلیغ دین]] جدید بپردازد. ابوطالب تقریباً در تمام حوادث مربوط به [[سیره نبوی]] در دوران مکی، حضور داشت و [[اقدامات پیامبر]] و مسلمانان با حمایت ابوطالب پیوند خورده است و بررسی حوادث این دوران، بدون بررسی و تحلیل [[رفتار]] و اقدامات ابوطالب شدنی نیست. ابوطالب که مردی کارآزموده و آینده‌نگر بود، از همان آغاز دعوت رسول خدا{{صل}} می‌توانست پایان آن را [[پیش بینی]] کند. بدین منظور، شیوه‌ای را در حمایت از [[آیین جدید]] در پیش گرفت که بتواند در [[یاری]] رسانی سودمندتر باشد. ابوطالب [[اسلام]] خود را آشکار نکرد تا همراه با [[حفظ]] موقعیت و جایگاه خویش میان [[قریش]]، از موضعی [[برتر]] [[دین جدید]] را یاری رساند. در پرتو همین [[تدبیر]]، او در تمامی حوادث و صحنه‌های [[تاریخ اسلام]] در دوران مکی به حمایت مؤثر از مسلمانان برخاست. اگر او نیز مانند دیگر مسلمانان یکسره در برابر قریش می‌ایستاد و خود را با [[اعلان]] [[پذیرش اسلام]] با آنان درگیر می‌کرد، [[قریش]] به وی مجال فعالیت نمی‌داد و او را به [[انزوا]] می‌کشاند.
هنگامی که [[رسول خدا]] {{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[ابوطالب]] ۷۵ سال داشت و بزرگ [[مکه]] بود. او از [[دعوت]] جدید [[حمایت]] کرد و رسول خدا {{صل}} در [[پناه]] ابوطالب توانست به [[تبلیغ دین]] جدید بپردازد. ابوطالب تقریباً در تمام حوادث مربوط به [[سیره نبوی]] در دوران مکی، حضور داشت و [[اقدامات پیامبر]] و مسلمانان با حمایت ابوطالب پیوند خورده است و بررسی حوادث این دوران، بدون بررسی و تحلیل [[رفتار]] و اقدامات ابوطالب شدنی نیست. ابوطالب که مردی کارآزموده و آینده‌نگر بود، از همان آغاز دعوت رسول خدا {{صل}} می‌توانست پایان آن را [[پیش بینی]] کند. بدین منظور، شیوه‌ای را در حمایت از [[آیین جدید]] در پیش گرفت که بتواند در [[یاری]] رسانی سودمندتر باشد. ابوطالب [[اسلام]] خود را آشکار نکرد تا همراه با [[حفظ]] موقعیت و جایگاه خویش میان [[قریش]]، از موضعی [[برتر]] [[دین جدید]] را یاری رساند. در پرتو همین [[تدبیر]]، او در تمامی حوادث و صحنه‌های [[تاریخ اسلام]] در دوران مکی به حمایت مؤثر از مسلمانان برخاست. اگر او نیز مانند دیگر مسلمانان یکسره در برابر قریش می‌ایستاد و خود را با [[اعلان]] [[پذیرش اسلام]] با آنان درگیر می‌کرد، [[قریش]] به وی مجال فعالیت نمی‌داد و او را به [[انزوا]] می‌کشاند.


ابوطالب از [[پیامبر]] خواست به کارش ادامه دهد؛ زیرا او تا هنگامی که زنده باشد، بدو دسترسی نخواهند داشت<ref> بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. او همچنین به فرزندانش سفارش کرد از [[آیین]] پیامبر [[پیروی]] کنند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.
ابوطالب از [[پیامبر]] خواست به کارش ادامه دهد؛ زیرا او تا هنگامی که زنده باشد، بدو دسترسی نخواهند داشت<ref> بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. او همچنین به فرزندانش سفارش کرد از [[آیین]] پیامبر [[پیروی]] کنند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.
خط ۳۸۶: خط ۳۸۶:
ابوطالب، پیامبر را در سخنان و اخباری که می‌داد، [[راستگو]] می‌دانست و به [[ارتباط]] پیامبر با خدای خویش معترف بود. ابوطالب خود نقل می‌کرد روزی با پیامبر، بیرون از [[شهر]] بودند که دچار [[تشنگی]] شدند و پیامبر پایش را به [[زمین]] کوبید و در اثر آن آب از زمین جوشید<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۵۶۰؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>.
ابوطالب، پیامبر را در سخنان و اخباری که می‌داد، [[راستگو]] می‌دانست و به [[ارتباط]] پیامبر با خدای خویش معترف بود. ابوطالب خود نقل می‌کرد روزی با پیامبر، بیرون از [[شهر]] بودند که دچار [[تشنگی]] شدند و پیامبر پایش را به [[زمین]] کوبید و در اثر آن آب از زمین جوشید<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۵۶۰؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>.


[[عزم]] [[ابوطالب]] برای حمایت از [[پیامبر]] به اندازه‌ای بود که [[تمسخر]] [[قریش]] نیز نمی‌توانست در [[اراده]] وی خللی ایجاد کند. هنگامی که در داستان "[[انذار]] [[عشیره]] اقربین"، [[بنی هاشم]] در [[خانه]] ابوطالب گرد آمدند<ref>مفید، ج۱، ص۴۹؛ حلبی، ج۱، ص۴۶۰.</ref>، [[ابولهب]] در برابر [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دین جدید]]، ایستاد و آن را [[انکار]] کرد، ولی ابوطالب از [[پیامبر]] [[حمایت]] کرد. ابوطالب، ابولهب را [[ننگ]] [[بنی هاشم]] خواند و از پیامبر خواست هرگاه قصد علنی کردن دعوت خود را کرد، آنان را بخواند تا مسلح و با او همراه شوند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۷.</ref>. ابوطالب گفت در میان بنی هاشم بیش از همه، او خود [[مشتاق]] حمایت از پیامبر است و به او [[وعده]] همه گونه [[یاری]] داد<ref>ابن اثیر، کامل، ج۲، ص۶۲؛ شامی، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. پیامبر در این مجلس، [[امام علی]]{{ع}} را به عنوان [[برادر]] و [[جانشین]] خویش [[انتخاب]] کرد. قریش با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو [[دستور]] می‌دهد از فرزندت [[اطاعت]] کنی<ref>طبری، ج۲، ص۳۲۱.</ref>.
[[عزم]] [[ابوطالب]] برای حمایت از [[پیامبر]] به اندازه‌ای بود که [[تمسخر]] [[قریش]] نیز نمی‌توانست در [[اراده]] وی خللی ایجاد کند. هنگامی که در داستان "[[انذار]] [[عشیره]] اقربین"، [[بنی هاشم]] در [[خانه]] ابوطالب گرد آمدند<ref>مفید، ج۱، ص۴۹؛ حلبی، ج۱، ص۴۶۰.</ref>، [[ابولهب]] در برابر [[دعوت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دین جدید]]، ایستاد و آن را [[انکار]] کرد، ولی ابوطالب از [[پیامبر]] [[حمایت]] کرد. ابوطالب، ابولهب را [[ننگ]] [[بنی هاشم]] خواند و از پیامبر خواست هرگاه قصد علنی کردن دعوت خود را کرد، آنان را بخواند تا مسلح و با او همراه شوند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۷.</ref>. ابوطالب گفت در میان بنی هاشم بیش از همه، او خود [[مشتاق]] حمایت از پیامبر است و به او [[وعده]] همه گونه [[یاری]] داد<ref>ابن اثیر، کامل، ج۲، ص۶۲؛ شامی، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. پیامبر در این مجلس، [[امام علی]] {{ع}} را به عنوان [[برادر]] و [[جانشین]] خویش [[انتخاب]] کرد. قریش با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو [[دستور]] می‌دهد از فرزندت [[اطاعت]] کنی<ref>طبری، ج۲، ص۳۲۱.</ref>.


[[ابن اسحاق]] در گزارشی بلند (حدود هفت صفحه)، حمایت ابوطالب از پیامبر را در مراحل گوناگون بازگفته است. بر اساس این گزارش، ابوطالب در مراحل مختلفی از رسول خدا{{صل}} حمایت کرد. ابتدا هنگامی که پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد و بر بتان [[قریش]] [[عیب]] گرفت، قریش [[دشمنی]] خود را با رسول خدا{{صل}} آشکار کرد. در این هنگام [[ابو طالب]] به حمایت وی برخاست و رسول خدا توانست به کار خویش ادامه دهد. در مرحله بعد چون قریش حمایت ابوطالب از پیامبر و ادامه کار آن [[حضرت]] را [[مشاهده]] کرد، بزرگان قریش مانند [[عتبه]] و [[شیبه]] [[فرزندان]] [[ربیعه]]، [[ابی بن خلف]]، [[ابوجهل]] و تعدادی دیگر از سران قریش به صورت جمعی نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند یا جلو [[اقدامات پیامبر]] را بگیرد و یا پیامبر را به ایشان واگذار کند. ابوطالب در این مرحله نیز با دادن پاسخی نرم، آنان را بازگرداند. پس از مدتی که [[اختلاف‌ها]] و [[دشمنی‌ها]] در [[مکه]] با ادامه دعوت [[پیامبر]] شدت گرفت، بزرگان [[قریش]] دوباره نزد [[ابوطالب]] رفتند و او را [[تهدید]] به درگیری کردند. ابوطالب از وضعیت پیش آمده و شدت دشمنی‌ها نگران شد و نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاد و درخواست قرشیان را با وی در میان گذاشت. رسول خدا{{صل}} [[گمان]] کرد ابوطالب درصدد است از [[حمایت]] خویش دست کشد. از این رو، به عمویش پاسخ داد که اگر قریش، [[آفتاب]] را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهد تا از این کار دست کشم، چنین نخواهم کرد. ابوطالب که [[استواری]] رسول خدا{{صل}} را دید، بر حمایت خود از آن [[حضرت]] تأکید کرد.
[[ابن اسحاق]] در گزارشی بلند (حدود هفت صفحه)، حمایت ابوطالب از پیامبر را در مراحل گوناگون بازگفته است. بر اساس این گزارش، ابوطالب در مراحل مختلفی از رسول خدا {{صل}} حمایت کرد. ابتدا هنگامی که پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد و بر بتان [[قریش]] [[عیب]] گرفت، قریش [[دشمنی]] خود را با رسول خدا {{صل}} آشکار کرد. در این هنگام [[ابو طالب]] به حمایت وی برخاست و رسول خدا توانست به کار خویش ادامه دهد. در مرحله بعد چون قریش حمایت ابوطالب از پیامبر و ادامه کار آن [[حضرت]] را [[مشاهده]] کرد، بزرگان قریش مانند [[عتبه]] و [[شیبه]] [[فرزندان]] [[ربیعه]]، [[ابی بن خلف]]، [[ابوجهل]] و تعدادی دیگر از سران قریش به صورت جمعی نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند یا جلو [[اقدامات پیامبر]] را بگیرد و یا پیامبر را به ایشان واگذار کند. ابوطالب در این مرحله نیز با دادن پاسخی نرم، آنان را بازگرداند. پس از مدتی که [[اختلاف‌ها]] و [[دشمنی‌ها]] در [[مکه]] با ادامه دعوت [[پیامبر]] شدت گرفت، بزرگان [[قریش]] دوباره نزد [[ابوطالب]] رفتند و او را [[تهدید]] به درگیری کردند. ابوطالب از وضعیت پیش آمده و شدت دشمنی‌ها نگران شد و نزد [[رسول خدا]] {{صل}} فرستاد و درخواست قرشیان را با وی در میان گذاشت. رسول خدا {{صل}} [[گمان]] کرد ابوطالب درصدد است از [[حمایت]] خویش دست کشد. از این رو، به عمویش پاسخ داد که اگر قریش، [[آفتاب]] را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهد تا از این کار دست کشم، چنین نخواهم کرد. ابوطالب که [[استواری]] رسول خدا {{صل}} را دید، بر حمایت خود از آن [[حضرت]] تأکید کرد.
قریش چون اوضاع را چنین دید، معامله‌ای را به ابوطالب پیشنهاد داد. پیشنهاد قریش - براساس [[سنت]] "[[خلع]]" که در [[جاهلیت]] رواج داشت. این بود که [[عمارة بن ولید مخزومی]] به ابوطالب داده شود و در برابر، [[ابوطالب]]، [[پیامبر]] را تحویل قریش دهد. ابوطالب این معامله را نپسندید و با [[شگفتی]] گفت: آیا شما فرزند [[برادر]] مرا بکشید و من فرزند شما را بزرگ کنم. این موضوعی [[تعجب]] برانگیز است.
قریش چون اوضاع را چنین دید، معامله‌ای را به ابوطالب پیشنهاد داد. پیشنهاد قریش - براساس [[سنت]] "[[خلع]]" که در [[جاهلیت]] رواج داشت. این بود که [[عمارة بن ولید مخزومی]] به ابوطالب داده شود و در برابر، [[ابوطالب]]، [[پیامبر]] را تحویل قریش دهد. ابوطالب این معامله را نپسندید و با [[شگفتی]] گفت: آیا شما فرزند [[برادر]] مرا بکشید و من فرزند شما را بزرگ کنم. این موضوعی [[تعجب]] برانگیز است.


[[قریش]] چون سرسختی ابوطالب را در حمایت از برادرزاده‌اش دید، بر [[مسلمانان]] سخت گرفت و به [[آزار]] و [[شکنجه]] ایشان پرداخت. ابوطالب نیز در برابر اوضاع پیش آمده، [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] را گرد آورد و از ایشان خواست در حمایت از رسول خدا{{صل}} به کوتاهی نکنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۲.</ref>.
[[قریش]] چون سرسختی ابوطالب را در حمایت از برادرزاده‌اش دید، بر [[مسلمانان]] سخت گرفت و به [[آزار]] و [[شکنجه]] ایشان پرداخت. ابوطالب نیز در برابر اوضاع پیش آمده، [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] را گرد آورد و از ایشان خواست در حمایت از رسول خدا {{صل}} به کوتاهی نکنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۲.</ref>.


بر اساس [[اخبار]] دیگر، قریش در این برهه، [[تصمیم]] به [[ترور رسول خدا]]{{صل}} گرفت. همزمان پیامبر نیز برای مدتی مفقود شد و ابوطالب گمان کرد حادثه [[ناگواری]] برای آن حضرت روی داده است. بنابراین، [[بنی عبد مناف]] و [[بنی زهره]] را گرد آورد و از آنان خواست هر کدام چاقویی با خود آورند و وی را [[همراهی]] کنند. آنان به راه افتادند، اما پیش از هر اقدامی [[رسول خدا]]{{صل}} را در راه دیدند و آن [[حضرت]] از [[سلامت]] خود به ایشان گزارش داد. [[ابوطالب]] [[روز]] بعد همراه با [[جوانان]] همراهش به محل [[اجتماع]] [[قریش]] گذر کرد و گفت: از شما درباره [[محمد]] چنین و چنان شنیده‌ام. [[سوگند]] به [[خدا]] اگر به او آسیبی رسد، فردی از شما را باقی نخواهم گذاشت. آنان از ابوطالب عذر خواستند و گفتند: تو [[سید]] و [[بهترین]] ما هستی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۸؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>. ابوطالب در این باره چنین سرود: "از فرستاده [[پروردگار]] [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] میکنم؛ حمایت عمویی که بر او [[مهربان]] و [[دلسوز]] است"<ref>{{عربی|أذب و احمی رسول الالة حمایة عم علیه شفیق}}بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>.
بر اساس [[اخبار]] دیگر، قریش در این برهه، [[تصمیم]] به [[ترور رسول خدا]] {{صل}} گرفت. همزمان پیامبر نیز برای مدتی مفقود شد و ابوطالب گمان کرد حادثه [[ناگواری]] برای آن حضرت روی داده است. بنابراین، [[بنی عبد مناف]] و [[بنی زهره]] را گرد آورد و از آنان خواست هر کدام چاقویی با خود آورند و وی را [[همراهی]] کنند. آنان به راه افتادند، اما پیش از هر اقدامی [[رسول خدا]] {{صل}} را در راه دیدند و آن [[حضرت]] از [[سلامت]] خود به ایشان گزارش داد. [[ابوطالب]] [[روز]] بعد همراه با [[جوانان]] همراهش به محل [[اجتماع]] [[قریش]] گذر کرد و گفت: از شما درباره [[محمد]] چنین و چنان شنیده‌ام. [[سوگند]] به [[خدا]] اگر به او آسیبی رسد، فردی از شما را باقی نخواهم گذاشت. آنان از ابوطالب عذر خواستند و گفتند: تو [[سید]] و [[بهترین]] ما هستی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۸؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>. ابوطالب در این باره چنین سرود: "از فرستاده [[پروردگار]] [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] میکنم؛ حمایت عمویی که بر او [[مهربان]] و [[دلسوز]] است"<ref>{{عربی|أذب و احمی رسول الالة حمایة عم علیه شفیق}}بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>.


همچنین هنگامی که [[حمزه]]، [[برادر]] ابوطالب و عموی [[پیامبر]] [[اسلام]] خویش را اعلام کرد، [[خوشحالی]] ابوطالب را برانگیخت و ابوطالب در [[ستایش]] وی شعری چنین سرود: "[[ابویعلی]] ([[کنیه]] حمزه)! بر [[دین]] [[احمد]] [[استوار]] باش و این [[آیین]] را آشکار کن که موفق باشی و بردبار. وقتی گفتی من [[ایمان]] آورده‌ام، خوشحالم کردی. پس در [[راه خدا]]، رسول خدا را [[باور]] باش"<ref>{{عربی|فصبرا ابایعلی علی دین احمد و کن مظهرا للدین وفقت صابرا فقد سرنی ان اذ قلت انک مؤمن فکن لرسول الله فی الله ناصرا}}.</ref>
همچنین هنگامی که [[حمزه]]، [[برادر]] ابوطالب و عموی [[پیامبر]] [[اسلام]] خویش را اعلام کرد، [[خوشحالی]] ابوطالب را برانگیخت و ابوطالب در [[ستایش]] وی شعری چنین سرود: "[[ابویعلی]] ([[کنیه]] حمزه)! بر [[دین]] [[احمد]] [[استوار]] باش و این [[آیین]] را آشکار کن که موفق باشی و بردبار. وقتی گفتی من [[ایمان]] آورده‌ام، خوشحالم کردی. پس در [[راه خدا]]، رسول خدا را [[باور]] باش"<ref>{{عربی|فصبرا ابایعلی علی دین احمد و کن مظهرا للدین وفقت صابرا فقد سرنی ان اذ قلت انک مؤمن فکن لرسول الله فی الله ناصرا}}.</ref>
خط ۴۰۳: خط ۴۰۳:
سروده ابوطالب در این زمینه و [[پیام]] او به نجاشی، حاکی از آن است که ابوطالب فراتر از [[قبیله]] به [[حمایت]] مسلمانان پرداخته است؛ زیرا مهاجران از [[قبایل]] گوناگون، اما همه [[مسلمان]] بودند. همچنین ابوطالب تا هنگامی که زنده بود، هزینه زندگانی [[جعفر]] را که به [[هجرت]] [[حبشه]] رفته بود، تأمین می‌کرد<ref>بلاذری، ج۱، ص۲۲۵.</ref>.
سروده ابوطالب در این زمینه و [[پیام]] او به نجاشی، حاکی از آن است که ابوطالب فراتر از [[قبیله]] به [[حمایت]] مسلمانان پرداخته است؛ زیرا مهاجران از [[قبایل]] گوناگون، اما همه [[مسلمان]] بودند. همچنین ابوطالب تا هنگامی که زنده بود، هزینه زندگانی [[جعفر]] را که به [[هجرت]] [[حبشه]] رفته بود، تأمین می‌کرد<ref>بلاذری، ج۱، ص۲۲۵.</ref>.


حمایت ابوطالب از [[رسول خدا]]{{صل}} به اندازه‌ای جدی بود که حاضر بود در این راه حتی صدمات جسمی نیز ببیند. روزی میان ابوطالب و [[ابولهب]] بر سر مسائل جاری مکه درگیری پیش آمد، و ابولهب که [[قدرت جسمی]] بیشتری داشت، ابوطالب را بر [[زمین]] زد و بر صورت او ضربه می‌کوفت که رسول خدا{{صل}} به کمک ابوطالب شتافت و این دو، توانستند ابولهب را مغلوب سازند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۴۷.</ref>.
حمایت ابوطالب از [[رسول خدا]] {{صل}} به اندازه‌ای جدی بود که حاضر بود در این راه حتی صدمات جسمی نیز ببیند. روزی میان ابوطالب و [[ابولهب]] بر سر مسائل جاری مکه درگیری پیش آمد، و ابولهب که [[قدرت جسمی]] بیشتری داشت، ابوطالب را بر [[زمین]] زد و بر صورت او ضربه می‌کوفت که رسول خدا {{صل}} به کمک ابوطالب شتافت و این دو، توانستند ابولهب را مغلوب سازند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۴۷.</ref>.


قریش در آخرین اقدامات خود، تصمیم بر [[نوشتن]] صحیفه‌ای گرفت تا بر اساس آن با [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] قطع [[ارتباط]] کند و ایشان را به [[انزوا]] و محاصره کشد. [[ابو طالب]] نیز که اوضاع را چنین دید، برای [[حفظ]] [[انسجام]] بنی هاشم و بنی مطلب، از ایشان خواست همگی به شعب ابو طالب درآیند. در این وضعیت دشوار، آنچه بیشتر [[ذهن]] ابوطالب را به خود مشغول می‌داشت، [[حفظ جان]] [[پیامبر]] بود. دلیل اصلی فشار [[قریش]]، واداشتن [[بنی هاشم]] به [[تسلیم پیامبر]] و [[قتل]] او بود. بنابراین، بعید نبود غافلگیرانه به قتل او مبادرت کنند. در برابر این خطر، [[ابوطالب]] شبها که احتمال خطر بیشتر بود، وقتی [[پیامبر]] می‌خوابید، پس از مدتی مخفیانه محل [[خواب]] او را [[تغییر]] می‌داد و یکی از فرزندانش را در بستر او می‌خواباند<ref>ابن اسحاق، ص۱۶۰؛ ابن عبدالبر، الدرر، ص۳۹.</ref>.
قریش در آخرین اقدامات خود، تصمیم بر [[نوشتن]] صحیفه‌ای گرفت تا بر اساس آن با [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] قطع [[ارتباط]] کند و ایشان را به [[انزوا]] و محاصره کشد. [[ابو طالب]] نیز که اوضاع را چنین دید، برای [[حفظ]] [[انسجام]] بنی هاشم و بنی مطلب، از ایشان خواست همگی به شعب ابو طالب درآیند. در این وضعیت دشوار، آنچه بیشتر [[ذهن]] ابوطالب را به خود مشغول می‌داشت، [[حفظ جان]] [[پیامبر]] بود. دلیل اصلی فشار [[قریش]]، واداشتن [[بنی هاشم]] به [[تسلیم پیامبر]] و [[قتل]] او بود. بنابراین، بعید نبود غافلگیرانه به قتل او مبادرت کنند. در برابر این خطر، [[ابوطالب]] شبها که احتمال خطر بیشتر بود، وقتی [[پیامبر]] می‌خوابید، پس از مدتی مخفیانه محل [[خواب]] او را [[تغییر]] می‌داد و یکی از فرزندانش را در بستر او می‌خواباند<ref>ابن اسحاق، ص۱۶۰؛ ابن عبدالبر، الدرر، ص۳۹.</ref>.
خط ۴۰۹: خط ۴۰۹:
روشن است حمایت‌های ابوطالب بر اساس [[اعتقاد]] به [[آیین جدید]] و [[پسندیده]] دانستن [[معارف]] آن در برابر [[انحرافات]] پیش آمده در [[آداب]] و [[سنت‌ها]] و [[باور]] [[مردم]] [[جاهلیت]] بود. از این‌رو، [[حمایت]] ابوطالب تنها شامل حال پیامبر نبود، بلکه از کل جریان حمایت می‌کرد. چنان که [[ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی]] که از [[حبشه]] به [[مکه]] بازگشت، در حمایت ابوطالب وارد مکه شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸.</ref> و پس از آن چون [[بنی مخزوم]] از ابوطالب خواستند از [[ابوسلمه]] [[دفاع]] نکند، ابوطالب در موضع خود سرسختی نشان داد و بر جواری که به وی داده بود، [[اصرار]] ورزید<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۰.</ref>. ابوطالب حتی در مواردی که نمی‌توانست اقدامی عملی به نفع [[مسلمانی]] انجام دهد، با گفتن سخن یا سرودن شعری، [[احساسات]] و نظر خود را اعلام می‌کرد. چنانکه وقتی دید [[بنی جُمَح]]، [[عثمان بن مظعون]] را [[شکنجه]] می‌دهند، چون توان حمایت از او را نداشت، به شدت برآشفت و دراین باره اشعاری سرود و [[خشم]] و [[ناراحتی]] خویش را چنین اعلام کرد: "[[خداوند]] ذلیلتان کند! آیا نمی‌بینید ما برای عثمان بن مظعون، [[خشمگین]] هستیم؟"<ref>{{عربی|ألا ترون أذل الله جمعکم انا غضبنا لعثمان بن مظعون}}؛ امینی، ج۷، ص۳۳۵.</ref>.
روشن است حمایت‌های ابوطالب بر اساس [[اعتقاد]] به [[آیین جدید]] و [[پسندیده]] دانستن [[معارف]] آن در برابر [[انحرافات]] پیش آمده در [[آداب]] و [[سنت‌ها]] و [[باور]] [[مردم]] [[جاهلیت]] بود. از این‌رو، [[حمایت]] ابوطالب تنها شامل حال پیامبر نبود، بلکه از کل جریان حمایت می‌کرد. چنان که [[ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی]] که از [[حبشه]] به [[مکه]] بازگشت، در حمایت ابوطالب وارد مکه شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸.</ref> و پس از آن چون [[بنی مخزوم]] از ابوطالب خواستند از [[ابوسلمه]] [[دفاع]] نکند، ابوطالب در موضع خود سرسختی نشان داد و بر جواری که به وی داده بود، [[اصرار]] ورزید<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۰.</ref>. ابوطالب حتی در مواردی که نمی‌توانست اقدامی عملی به نفع [[مسلمانی]] انجام دهد، با گفتن سخن یا سرودن شعری، [[احساسات]] و نظر خود را اعلام می‌کرد. چنانکه وقتی دید [[بنی جُمَح]]، [[عثمان بن مظعون]] را [[شکنجه]] می‌دهند، چون توان حمایت از او را نداشت، به شدت برآشفت و دراین باره اشعاری سرود و [[خشم]] و [[ناراحتی]] خویش را چنین اعلام کرد: "[[خداوند]] ذلیلتان کند! آیا نمی‌بینید ما برای عثمان بن مظعون، [[خشمگین]] هستیم؟"<ref>{{عربی|ألا ترون أذل الله جمعکم انا غضبنا لعثمان بن مظعون}}؛ امینی، ج۷، ص۳۳۵.</ref>.


ابوطالب حتی کوشید [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} را نیز به انعطاف در برابر آیین جدید بکشاند و آنان را به جرگه حامیان رسول خدا{{صل}} بیاورد. وی برای [[تشویق]] و تحریک [[ابولهب]] برای [[پیوستن]] به [[دین جدید]] [[اقدام]] کرد و در این باره شعری سرود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۱.</ref>.
ابوطالب حتی کوشید [[دشمنان]] [[رسول خدا]] {{صل}} را نیز به انعطاف در برابر آیین جدید بکشاند و آنان را به جرگه حامیان رسول خدا {{صل}} بیاورد. وی برای [[تشویق]] و تحریک [[ابولهب]] برای [[پیوستن]] به [[دین جدید]] [[اقدام]] کرد و در این باره شعری سرود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۱.</ref>.


حصار بنی هاشم در شعب [[ابی طالب]] سه سال به طول انجامید و چون [[پیامبر]] خبر از خورده شدن [[صحیفه]] داد، [[ابوطالب]] برای استفاده از [[فرصت]] و [[ترغیب]] [[دشمنان]] [[رسول خدا]] به دست کشیدن از [[مبارزه]] با [[دین جدید]]، از آنان خواست در صورت [[صحت]] سخن رسول خدا{{صل}} درباره صحیفه، بدو بپیوندند و در صورت [[کذب]] این خبر، وی حاضر است از [[حمایت]] خویش از پیامبر [[دست]] کشید و آن [[حضرت]] را به ایشان واگذارد. اما [[قریشیان]] با وجود [[مشاهده]] [[صدق]] خبر پیامبر، باز به [[دشمنی]] خویش ادامه دادند. ابوطالب با سرودن شعری، خبر [[نقض]] صحیفه را برای [[مهاجران]] [[حبشه]] فرستاد. بندهایی از [[شعر]] چنین است: "آیا آنچه [[پروردگار]] کرد به مسافران دریا (مهاجران حبشه) هرچند دورند رسید. صحیفه پاره شد و آنچه مورد پسند [[خدا]] نباشد [[فاسد]] خواهد شد"<ref>{{عربی|ألا هل أتی بحرینا صنع ربنا علی نایهم والله بالناس أرود فیخبرهم أن الصحیفة مزقت و أن کل ما لم یرضه الله مفسد}}؛ مقدسی، ج۴، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۹۷.</ref>.
حصار بنی هاشم در شعب [[ابی طالب]] سه سال به طول انجامید و چون [[پیامبر]] خبر از خورده شدن [[صحیفه]] داد، [[ابوطالب]] برای استفاده از [[فرصت]] و [[ترغیب]] [[دشمنان]] [[رسول خدا]] به دست کشیدن از [[مبارزه]] با [[دین جدید]]، از آنان خواست در صورت [[صحت]] سخن رسول خدا {{صل}} درباره صحیفه، بدو بپیوندند و در صورت [[کذب]] این خبر، وی حاضر است از [[حمایت]] خویش از پیامبر [[دست]] کشید و آن [[حضرت]] را به ایشان واگذارد. اما [[قریشیان]] با وجود [[مشاهده]] [[صدق]] خبر پیامبر، باز به [[دشمنی]] خویش ادامه دادند. ابوطالب با سرودن شعری، خبر [[نقض]] صحیفه را برای [[مهاجران]] [[حبشه]] فرستاد. بندهایی از [[شعر]] چنین است: "آیا آنچه [[پروردگار]] کرد به مسافران دریا (مهاجران حبشه) هرچند دورند رسید. صحیفه پاره شد و آنچه مورد پسند [[خدا]] نباشد [[فاسد]] خواهد شد"<ref>{{عربی|ألا هل أتی بحرینا صنع ربنا علی نایهم والله بالناس أرود فیخبرهم أن الصحیفة مزقت و أن کل ما لم یرضه الله مفسد}}؛ مقدسی، ج۴، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۹۷.</ref>.


بزرگان [[قریش]] در آخرین تلاش‌ها، هنگامی که ابوطالب در بستر [[بیماری]] بود، نگران از [[آینده]] تضادهای پیش آمده در [[مکه]]، گرد او جمع شده و از او خواستند میان ایشان و پیامبر، صلحی برقرار کند تا هر یک در پی [[دین]] و [[آیین]] خویش باشند. ابوطالب چون پیامبر را در جریان قرار داد، آن حضرت فرمود من از ایشان تنها گفتن کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را خواستارم، اما قرشیان این تقاضا را [[اجابت]] نکردند، و ابوطالب به پیامبر گفت که چیز زیادی از ایشان نخواسته است<ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۹.</ref>.
بزرگان [[قریش]] در آخرین تلاش‌ها، هنگامی که ابوطالب در بستر [[بیماری]] بود، نگران از [[آینده]] تضادهای پیش آمده در [[مکه]]، گرد او جمع شده و از او خواستند میان ایشان و پیامبر، صلحی برقرار کند تا هر یک در پی [[دین]] و [[آیین]] خویش باشند. ابوطالب چون پیامبر را در جریان قرار داد، آن حضرت فرمود من از ایشان تنها گفتن کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را خواستارم، اما قرشیان این تقاضا را [[اجابت]] نکردند، و ابوطالب به پیامبر گفت که چیز زیادی از ایشان نخواسته است<ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۹.</ref>.


[[درک]] [[استواری]] و موفقیت‌های پیامبر در مکه، بدون تحلیل حمایت‌های ابوطالب از آن حضرت امکان پذیر نیست. [[سودمندی]] حمایت‌های ابوطالب از پیامبر{{صل}} زمانی کاملاً آشکار گشت که ابوطالب، در [[سال دهم هجرت]] درگذشت و مرحله جدیدی از [[آزار]] قریش به پیامبر آغاز شد. با [[درگذشت ابوطالب]]، [[روزگار]] بر رسول خدا{{صل}} بسیار سخت شد و قریش آزار و [[اذیت]] خویش را افزایش داد، به گونه‌ای که حتی سفیهان قریش جرأت یافتند آن [[حضرت]] را بیازارند. [[پیامبر]] خود فرمود: "[[قریش]] مرا نیازرد تا اینکه [[ابوطالب]] درگذشت"<ref>مقریزی، ج۱، ص۴۴۵؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.
[[درک]] [[استواری]] و موفقیت‌های پیامبر در مکه، بدون تحلیل حمایت‌های ابوطالب از آن حضرت امکان پذیر نیست. [[سودمندی]] حمایت‌های ابوطالب از پیامبر {{صل}} زمانی کاملاً آشکار گشت که ابوطالب، در [[سال دهم هجرت]] درگذشت و مرحله جدیدی از [[آزار]] قریش به پیامبر آغاز شد. با [[درگذشت ابوطالب]]، [[روزگار]] بر رسول خدا {{صل}} بسیار سخت شد و قریش آزار و [[اذیت]] خویش را افزایش داد، به گونه‌ای که حتی سفیهان قریش جرأت یافتند آن [[حضرت]] را بیازارند. [[پیامبر]] خود فرمود: "[[قریش]] مرا نیازرد تا اینکه [[ابوطالب]] درگذشت"<ref>مقریزی، ج۱، ص۴۴۵؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.


ابوطالب که شیفته [[آیین جدید]] و مؤسس آن بود، هنگامی که در بستر [[احتضار]] بود، برای اینکه [[دعوت پیامبر]] با رکود مواجه نشود، به او پیشنهاد کرد به سوی دایی‌ها خود (به یثرب) برود؛ زیرا آنان از [[بیوت]] خویش [[دفاع]] می‌کنند<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۲۴؛ ذهبی، ج۱، ص۲۳۳.</ref>. او همچنین در وصیتی مؤکد، از [[بنوهاشم]] خواست به [[حمایت]] جدی از [[رسول خدا]]{{صل}} برخیزند و در این راه [[جان]] خویش را [[فدا]] کنند<ref>فخار، ص۳۲۵.</ref>.
ابوطالب که شیفته [[آیین جدید]] و مؤسس آن بود، هنگامی که در بستر [[احتضار]] بود، برای اینکه [[دعوت پیامبر]] با رکود مواجه نشود، به او پیشنهاد کرد به سوی دایی‌ها خود (به یثرب) برود؛ زیرا آنان از [[بیوت]] خویش [[دفاع]] می‌کنند<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۲۴؛ ذهبی، ج۱، ص۲۳۳.</ref>. او همچنین در وصیتی مؤکد، از [[بنوهاشم]] خواست به [[حمایت]] جدی از [[رسول خدا]] {{صل}} برخیزند و در این راه [[جان]] خویش را [[فدا]] کنند<ref>فخار، ص۳۲۵.</ref>.


اخباری که گذشت، نشان از این دارد که حمایت ابوطالب صرفاً به دلیل رقابت‌های قبیله‌ای و بدان دلیل که پیامبر از [[خاندان]] و تیره آنان به شمار می‌آمد، نبود؛ زیرا این حمایت گاه کیان خاندان را به خطر می‌انداخت و [[دشمنی]] تمام [[قبایل]] دیگر را با خود به همراه داشت. بنابراین، آشکار بود که غیر از حمایت قبیله‌ای، [[اعتقاد]] و [[باور]] [[ابو طالب]] به [[دین جدید]] نیز در میان بود. بنا بر خبری که درصدد است تا حمایت‌های ابوطالب را در ردیف حمایت‌های قبیله‌ای نشان دهد، آمده است که پس از [[درگذشت ابوطالب]]، پیامبر کمتر از [[خانه]] خارج می‌شد.  
اخباری که گذشت، نشان از این دارد که حمایت ابوطالب صرفاً به دلیل رقابت‌های قبیله‌ای و بدان دلیل که پیامبر از [[خاندان]] و تیره آنان به شمار می‌آمد، نبود؛ زیرا این حمایت گاه کیان خاندان را به خطر می‌انداخت و [[دشمنی]] تمام [[قبایل]] دیگر را با خود به همراه داشت. بنابراین، آشکار بود که غیر از حمایت قبیله‌ای، [[اعتقاد]] و [[باور]] [[ابو طالب]] به [[دین جدید]] نیز در میان بود. بنا بر خبری که درصدد است تا حمایت‌های ابوطالب را در ردیف حمایت‌های قبیله‌ای نشان دهد، آمده است که پس از [[درگذشت ابوطالب]]، پیامبر کمتر از [[خانه]] خارج می‌شد.  


[[ابولهب]] که خود را اینک بزرگ بنوهاشم و در آستانه [[ریاست]] قریش می‌دید، نزد پیامبر آمد و بدو گفت که همانند [[زمان]] ابوطالب به کارهای خود ادامه دهد؛ زیرا وی [[پشتیبان]] اوست. چون [[قریش]] بدو [[اعتراض]] کردند، ابولهب گفت دین جدید را نپذیرفته و بر [[دین]] [[عبدالمطلب]] است، اما به دلیل مناسبات قبیله‌ای، خود را موظف به حمایت از [[پیامبر]] می‌داند. قریش که استمرار این رابطه را خوشایند نمی‌دید، از او خواست نظر پیامبر را درباره عبدالمطلب و کسانی که بر دین وی بوده‌اند، جویا شود و چون پیامبر آنان را [[جهنمی]] دانست، ابولهب از وی جدا شد و رهایش کرد<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن جوزی، ج۳، ص۱۱.</ref>. این خبر بدین گونه نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا [[ابولهب]] که در صف [[دشمنان]] اولیه [[رسول خدا]]{{صل}} بود، از [[دین جدید]] و [[معارف]] مطرح شده از سوی آن، [[آگاهی]] کامل داشت و [[حمایت]] وی از [[پیامبر]] پس از این همه درگیری، نمی‌توانست ناآگاهانه بوده باشد. از سوی دیگر، [[عبدالمطلب]] که در این خبر [[جهنمی]] دانسته شده، بت‌پرست نبود و بر [[دین ابراهیم]] بود. ضمن آنکه [[آیین جدید]] را [[درک]] نکرده بود تا مشمول [[دستورات]] آن شود. بنابراین، هیچ توجیهی برای جهنمی دانستن وی در میان نبود و رسول خدا{{صل}} نیز هیچ‌گاه سراغ [[درگذشتگان]] نمی‌رفت و از آنان به [[نیکی]] یاد می‌کرد.
[[ابولهب]] که خود را اینک بزرگ بنوهاشم و در آستانه [[ریاست]] قریش می‌دید، نزد پیامبر آمد و بدو گفت که همانند [[زمان]] ابوطالب به کارهای خود ادامه دهد؛ زیرا وی [[پشتیبان]] اوست. چون [[قریش]] بدو [[اعتراض]] کردند، ابولهب گفت دین جدید را نپذیرفته و بر [[دین]] [[عبدالمطلب]] است، اما به دلیل مناسبات قبیله‌ای، خود را موظف به حمایت از [[پیامبر]] می‌داند. قریش که استمرار این رابطه را خوشایند نمی‌دید، از او خواست نظر پیامبر را درباره عبدالمطلب و کسانی که بر دین وی بوده‌اند، جویا شود و چون پیامبر آنان را [[جهنمی]] دانست، ابولهب از وی جدا شد و رهایش کرد<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن جوزی، ج۳، ص۱۱.</ref>. این خبر بدین گونه نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا [[ابولهب]] که در صف [[دشمنان]] اولیه [[رسول خدا]] {{صل}} بود، از [[دین جدید]] و [[معارف]] مطرح شده از سوی آن، [[آگاهی]] کامل داشت و [[حمایت]] وی از [[پیامبر]] پس از این همه درگیری، نمی‌توانست ناآگاهانه بوده باشد. از سوی دیگر، [[عبدالمطلب]] که در این خبر [[جهنمی]] دانسته شده، بت‌پرست نبود و بر [[دین ابراهیم]] بود. ضمن آنکه [[آیین جدید]] را [[درک]] نکرده بود تا مشمول [[دستورات]] آن شود. بنابراین، هیچ توجیهی برای جهنمی دانستن وی در میان نبود و رسول خدا {{صل}} نیز هیچ‌گاه سراغ [[درگذشتگان]] نمی‌رفت و از آنان به [[نیکی]] یاد می‌کرد.


از مجموع [[اعمال]] و [[رفتار]] [[ابوطالب]] می‌توان نتیجه گرفت که او به [[تفکر]] و [[تعالیم]] پیامبر دلبسته بود و در حمایت از او، [[تأیید]] و [[پشتیبانی]] از [[اندیشه]] و [[آیین]] او را در نظر داشت. یکی از [[دوستان]] [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۳.</ref>، با بررسی محتوای بندهایی از [[شعر]] ابوطالب به این نتیجه می‌رسد که این اشعار، از جمله اشعاری است که [[پادشاهان]] و بزرگان را با امثال این ابیات [[ستایش]] می‌کنند. و قاعدتاً ابوطالب که در موقعیت [[برتری]] نسبت به پیامبر قرار داشته، تنها به این دلیل که پیامبر را "فرستاده و رسول خدا" می‌دانسته، چنین اشعاری در [[شأن]] وی سروده است.
از مجموع [[اعمال]] و [[رفتار]] [[ابوطالب]] می‌توان نتیجه گرفت که او به [[تفکر]] و [[تعالیم]] پیامبر دلبسته بود و در حمایت از او، [[تأیید]] و [[پشتیبانی]] از [[اندیشه]] و [[آیین]] او را در نظر داشت. یکی از [[دوستان]] [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۳.</ref>، با بررسی محتوای بندهایی از [[شعر]] ابوطالب به این نتیجه می‌رسد که این اشعار، از جمله اشعاری است که [[پادشاهان]] و بزرگان را با امثال این ابیات [[ستایش]] می‌کنند. و قاعدتاً ابوطالب که در موقعیت [[برتری]] نسبت به پیامبر قرار داشته، تنها به این دلیل که پیامبر را "فرستاده و رسول خدا" می‌دانسته، چنین اشعاری در [[شأن]] وی سروده است.


== [[ایمان ابوطالب]] ==
== [[ایمان ابوطالب]] ==
پذیرش [[اسلام]] یا عدم آن از سوی ابوطالب، از جمله موضوعاتی است که مورد کشاکش میان [[شیعیان]] و [[اهل سنت]] قرار گرفته و به دور از بررسی‌های [[تاریخی]] به وادی [[منازعات]] فرقه‌ای کشیده شده است. در این زمینه، [[سیاستمداران]] به ویژه [[دولتمردان]] اموی و [[عباسی]] که برای [[پدران]] خویش سابقه [[نیکو]] و درخشانی در حمایت از رسول خدا سراغ نداشتند، به این موضوع دامن می‌زدند<ref>ر. ک: زریاب خویی، ص۱۶۷.</ref>. روشن بود [[مخالفت]] با ایمان ابوطالب، برای کاستن از [[قدر]] [[علی بن ابی طالب]] و زدودن [[افتخار]] از [[خاندان]] او بوده است. در جامعه‌ای که [[تفاخر]] به آبا و اجداد جای مهمی داشت، برای [[بنی امیه]] که در [[روز فتح مکه]] و به [[اکراه]] [[اسلام]] پذیرفتند، [[نقص]] مهمی به شمار می‌رفت و از آنجا که [[حمایت]] [[پدر]] [[حضرت علی]]{{ع}}از اسلام جای [[انکار]] نداشت، آنان کوشیدند این [[افتخار]] را از [[علی]] بگیرند و بگویند پدر او [[مشرک]] از [[دنیا]] رفت و حال آنکه [[ابوسفیان]]، پدر [[معاویه]] اسلام آورده بود. همین امر در مورد [[بنی عباس]] هم صادق بود<ref>دائرة المعارف تشیع، مدخل ابوطالب، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.
پذیرش [[اسلام]] یا عدم آن از سوی ابوطالب، از جمله موضوعاتی است که مورد کشاکش میان [[شیعیان]] و [[اهل سنت]] قرار گرفته و به دور از بررسی‌های [[تاریخی]] به وادی [[منازعات]] فرقه‌ای کشیده شده است. در این زمینه، [[سیاستمداران]] به ویژه [[دولتمردان]] اموی و [[عباسی]] که برای [[پدران]] خویش سابقه [[نیکو]] و درخشانی در حمایت از رسول خدا سراغ نداشتند، به این موضوع دامن می‌زدند<ref>ر. ک: زریاب خویی، ص۱۶۷.</ref>. روشن بود [[مخالفت]] با ایمان ابوطالب، برای کاستن از [[قدر]] [[علی بن ابی طالب]] و زدودن [[افتخار]] از [[خاندان]] او بوده است. در جامعه‌ای که [[تفاخر]] به آبا و اجداد جای مهمی داشت، برای [[بنی امیه]] که در [[روز فتح مکه]] و به [[اکراه]] [[اسلام]] پذیرفتند، [[نقص]] مهمی به شمار می‌رفت و از آنجا که [[حمایت]] [[پدر]] [[حضرت علی]] {{ع}}از اسلام جای [[انکار]] نداشت، آنان کوشیدند این [[افتخار]] را از [[علی]] بگیرند و بگویند پدر او [[مشرک]] از [[دنیا]] رفت و حال آنکه [[ابوسفیان]]، پدر [[معاویه]] اسلام آورده بود. همین امر در مورد [[بنی عباس]] هم صادق بود<ref>دائرة المعارف تشیع، مدخل ابوطالب، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.


[[مخالفان]] [[ایمان ابوطالب]]، تنها بر این تأکید کرده‌اند که [[ابوطالب]] کلمه [[توحید]] را بر زبان نراند (اسلام زبانی) و حال آنکه اقدامات و [[رفتار]] [[ابو طالب]]، به روشنی از [[ایمان قلبی]] ابوطالب حکایت می‌کند. برخی از اینان مانند [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۴۱.</ref>، عدم پذیرش [[اسلام]] از سوی ابوطالب را لطفی [[الهی]] در [[حق پیامبر]] برای [[حفظ]] و [[امنیت]] آن [[حضرت]] دانسته‌اند که براساس [[آیه ۶۷ سوره مائده]] {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> [[خداوند]] بدو [[وعده]] داده بود؛ زیرا چون ابوطالب به [[پیامبر]] [[حب]] طبیعی نه [[شرعی]] داشت و از سوی دیگر بر [[دین]] [[قوم]] خود بود، می‌توانست به [[راحتی]] از پیامبر [[دفاع]] و حمایت کند و اگر اسلام را آشکارا می‌پذیرفت، دیگر در موقعیتی نبود که بتواند از [[رسول خدا]]{{صل}} دفاع نماید. این گروه، مواضع ابوطالب را لطفی الهی در حق پیامبر می‌دانند و به هیچ عنوان حاضر نیستند این [[شیوه رفتار]] را [[تدبیر]] و سیاستی آگاهانه و عامدانه از سوی ابوطالب برشمارند.
[[مخالفان]] [[ایمان ابوطالب]]، تنها بر این تأکید کرده‌اند که [[ابوطالب]] کلمه [[توحید]] را بر زبان نراند (اسلام زبانی) و حال آنکه اقدامات و [[رفتار]] [[ابو طالب]]، به روشنی از [[ایمان قلبی]] ابوطالب حکایت می‌کند. برخی از اینان مانند [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۴۱.</ref>، عدم پذیرش [[اسلام]] از سوی ابوطالب را لطفی [[الهی]] در [[حق پیامبر]] برای [[حفظ]] و [[امنیت]] آن [[حضرت]] دانسته‌اند که براساس [[آیه ۶۷ سوره مائده]] {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> [[خداوند]] بدو [[وعده]] داده بود؛ زیرا چون ابوطالب به [[پیامبر]] [[حب]] طبیعی نه [[شرعی]] داشت و از سوی دیگر بر [[دین]] [[قوم]] خود بود، می‌توانست به [[راحتی]] از پیامبر [[دفاع]] و حمایت کند و اگر اسلام را آشکارا می‌پذیرفت، دیگر در موقعیتی نبود که بتواند از [[رسول خدا]] {{صل}} دفاع نماید. این گروه، مواضع ابوطالب را لطفی الهی در حق پیامبر می‌دانند و به هیچ عنوان حاضر نیستند این [[شیوه رفتار]] را [[تدبیر]] و سیاستی آگاهانه و عامدانه از سوی ابوطالب برشمارند.


اما موافقان اسلام ابوطالب بر چند دسته‌اند. گروهی معتقدند وی کلمه توحید را بر زبان جاری کرد. عده‌ای دیگر می‌گویند وی [[تقیه]] می‌کرد و برای حمایت مؤثر از [[رسول خدا]]{{صل}} عمداً به جرگه [[مسلمانان]] نمی‌پیوست. گروه دیگر میان [[اسلام]] و [[ایمان]] تفاوت قائل‌اند و اسلام را که مسئله‌ای زبانی است، دارای ثمرات و [[احکام]] [[دنیوی]] می‌دانند، اما ایمان را موضوعی بالاتر از آن می‌شمرند. اینان معتقدند هنگامی که عدم [[انقیاد]] ظاهری و عدم نطق به [[شهادتین]] به جهت عذری باشد، نه از روی [[عناد]]، [[ایمان]] [[باطنی]] در [[آخرت]] به صاحبش نفع می‌رساند؛ هرچند در ظاهر با او [[معامله]] [[کفار]] می‌شود<ref>زینی دحلان، ص۲۱.</ref>.
اما موافقان اسلام ابوطالب بر چند دسته‌اند. گروهی معتقدند وی کلمه توحید را بر زبان جاری کرد. عده‌ای دیگر می‌گویند وی [[تقیه]] می‌کرد و برای حمایت مؤثر از [[رسول خدا]] {{صل}} عمداً به جرگه [[مسلمانان]] نمی‌پیوست. گروه دیگر میان [[اسلام]] و [[ایمان]] تفاوت قائل‌اند و اسلام را که مسئله‌ای زبانی است، دارای ثمرات و [[احکام]] [[دنیوی]] می‌دانند، اما ایمان را موضوعی بالاتر از آن می‌شمرند. اینان معتقدند هنگامی که عدم [[انقیاد]] ظاهری و عدم نطق به [[شهادتین]] به جهت عذری باشد، نه از روی [[عناد]]، [[ایمان]] [[باطنی]] در [[آخرت]] به صاحبش نفع می‌رساند؛ هرچند در ظاهر با او [[معامله]] [[کفار]] می‌شود<ref>زینی دحلان، ص۲۱.</ref>.


در میان موافقان و [[مخالفان اسلام]] [[ابوطالب]]، گروه سومی نیز در این مسئله، توقف کرده و درباره آن اظهار نظر [[قطعی]] نکرده‌اند که [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴.</ref>، فرد شاخص این گروه است. او با اینکه [[حق]] ابوطالب را بر هر [[مسلمانی]] تا [[روز قیامت]] لازم دانسته و [[غفلت]] از [[تعظیم]] ابوطالب را جایز ندانسته، با این حال [[معتقد]] است [[ادله]] درباره اسلام و عدم اسلام وی [[تعارض]] می‌کند که باید در این زمینه توقف کرد.
در میان موافقان و [[مخالفان اسلام]] [[ابوطالب]]، گروه سومی نیز در این مسئله، توقف کرده و درباره آن اظهار نظر [[قطعی]] نکرده‌اند که [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴.</ref>، فرد شاخص این گروه است. او با اینکه [[حق]] ابوطالب را بر هر [[مسلمانی]] تا [[روز قیامت]] لازم دانسته و [[غفلت]] از [[تعظیم]] ابوطالب را جایز ندانسته، با این حال [[معتقد]] است [[ادله]] درباره اسلام و عدم اسلام وی [[تعارض]] می‌کند که باید در این زمینه توقف کرد.
خط ۴۳۸: خط ۴۳۸:
گزارش‌ها و شواهدی که بر ایمان ابوطالب آورده شده، به شرح زیر است:
گزارش‌ها و شواهدی که بر ایمان ابوطالب آورده شده، به شرح زیر است:


۱. براساس خبری هنگام [[وفات]] [[ابو طالب]]، چون [[رسول خدا]]{{صل}} از او خواست کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را بگوید، ابوطالب پیش از آنکه [[جان]] به جان آفرین [[تسلیم]] کند، چنین کلمه‌ای را بر زبان راند. [[عباس بن عبدالمطلب]] [[شاهد]] بود و [[اقرار]] ابوطالب به [[توحید]] را شنید. این [[روایت]] از [[یونس بن بکیر]] از [[ابن اسحاق]] نقل شده است<ref>علی بن حمزه، ص۱۵۳؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۹۸.</ref>. خبر یاد شده به همین‌گونه در [[سیره]] [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۹</ref> و سیره ابن اسحاق<ref>ابن اسحاق، ص۲۳۸.</ref> وجود دارد، ولی در این متن، هنگامی که [[عباس]] به [[پیامبر]] عرض می‌کند کلماتی را که آن [[حضرت]] از [[ابوطالب]] خواسته بود، ابوطالب بر زبان راند، پیامبر می‌فرماید: من نشنیدم.
۱. براساس خبری هنگام [[وفات]] [[ابو طالب]]، چون [[رسول خدا]] {{صل}} از او خواست کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را بگوید، ابوطالب پیش از آنکه [[جان]] به جان آفرین [[تسلیم]] کند، چنین کلمه‌ای را بر زبان راند. [[عباس بن عبدالمطلب]] [[شاهد]] بود و [[اقرار]] ابوطالب به [[توحید]] را شنید. این [[روایت]] از [[یونس بن بکیر]] از [[ابن اسحاق]] نقل شده است<ref>علی بن حمزه، ص۱۵۳؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۹۸.</ref>. خبر یاد شده به همین‌گونه در [[سیره]] [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۹</ref> و سیره ابن اسحاق<ref>ابن اسحاق، ص۲۳۸.</ref> وجود دارد، ولی در این متن، هنگامی که [[عباس]] به [[پیامبر]] عرض می‌کند کلماتی را که آن [[حضرت]] از [[ابوطالب]] خواسته بود، ابوطالب بر زبان راند، پیامبر می‌فرماید: من نشنیدم.


همچنین چون [[امام علی]]{{ع}} خبر [[درگذشت ابوطالب]] را برای [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. پیامبر گریست و فرمود: "برو او را [[غسل]] بده و [[کفن]] کن و به [[خاک]] بسپار. خدایش بیامرزد و [[رحمت]] فرماید"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۹.</ref>. پیامبر خطاب به او فرمود: "مرا در [[کودکی]] پرورش دادی، در [[یتیمی]] [[کفالت]] کردی و در بزرگی [[یاری]] رساندی. [[خداوند]] تو را از طرف من [[پاداش نیک]] دهد" و در ادامه فرمود: "تو [[صله رحم]] را به‌جا آوردی، خداوند تو را [[پاداش]] [[خیر]] دهد"<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.
همچنین چون [[امام علی]] {{ع}} خبر [[درگذشت ابوطالب]] را برای [[رسول خدا]] {{صل}} آورد. پیامبر گریست و فرمود: "برو او را [[غسل]] بده و [[کفن]] کن و به [[خاک]] بسپار. خدایش بیامرزد و [[رحمت]] فرماید"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۹.</ref>. پیامبر خطاب به او فرمود: "مرا در [[کودکی]] پرورش دادی، در [[یتیمی]] [[کفالت]] کردی و در بزرگی [[یاری]] رساندی. [[خداوند]] تو را از طرف من [[پاداش نیک]] دهد" و در ادامه فرمود: "تو [[صله رحم]] را به‌جا آوردی، خداوند تو را [[پاداش]] [[خیر]] دهد"<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.


۲. بخش‌هایی از اشعار ابوطالب، به [[صراحت]] بر [[ایمان]] وی دلالت می‌کند و به منزله گفتن کلمه [[توحید]] است. این اشعار می‌تواند [[بهترین]] مستند بر [[ایمان ابوطالب]] قرار گیرد. چنانکه [[علی بن حمزه تمیمی]]، آن دسته از اشعار ابوطالب را که [[نشانه]] [[مسلمانی]] اوست، در [[دیوان]] او گرد آورده است<ref>علی بن حمزه، ص۱۵۸.</ref>. به همین منوال، کراجکی<ref>کراجکی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>، فصلی را به اشعار ابوطالب که بیانگر ایمان اوست، اختصاص داده است [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۱.</ref> نیز مواردی از اشعار وی را که بر [[اسلام]] وی دلالت می‌کند، گرد آورده است. [[ابن عباس]] برای [[اثبات]] اسلام ابوطالب به [[شعر]] زیر استناد می‌کرد: {{عربی|"الم تعلموا ان ابننا لا مُکَذَّب لدینا ولا یُعبَأ بقول الأباطل"}}<ref> مهزمی، ص۸۴.</ref>.
۲. بخش‌هایی از اشعار ابوطالب، به [[صراحت]] بر [[ایمان]] وی دلالت می‌کند و به منزله گفتن کلمه [[توحید]] است. این اشعار می‌تواند [[بهترین]] مستند بر [[ایمان ابوطالب]] قرار گیرد. چنانکه [[علی بن حمزه تمیمی]]، آن دسته از اشعار ابوطالب را که [[نشانه]] [[مسلمانی]] اوست، در [[دیوان]] او گرد آورده است<ref>علی بن حمزه، ص۱۵۸.</ref>. به همین منوال، کراجکی<ref>کراجکی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>، فصلی را به اشعار ابوطالب که بیانگر ایمان اوست، اختصاص داده است [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۱.</ref> نیز مواردی از اشعار وی را که بر [[اسلام]] وی دلالت می‌کند، گرد آورده است. [[ابن عباس]] برای [[اثبات]] اسلام ابوطالب به [[شعر]] زیر استناد می‌کرد: {{عربی|"الم تعلموا ان ابننا لا مُکَذَّب لدینا ولا یُعبَأ بقول الأباطل"}}<ref> مهزمی، ص۸۴.</ref>.


چنان که [[امام صادق]]{{ع}} نیز با توجه به شعر یاد شده، ابوطالب را در شمار [[مسلمانان]] می‌دانست<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۹.</ref>.
چنان که [[امام صادق]] {{ع}} نیز با توجه به شعر یاد شده، ابوطالب را در شمار [[مسلمانان]] می‌دانست<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۹.</ref>.


مبرد نیز [[معتقد]] بود ابوطالب اسلام را پذیرفته است. مستند او برای اثبات سخنش، برخی از اشعار ابوطالب بود <ref>فخار، ص۲۶۳. البته این گزارش در کتاب المبرد یافت نمی‌شود.</ref>.
مبرد نیز [[معتقد]] بود ابوطالب اسلام را پذیرفته است. مستند او برای اثبات سخنش، برخی از اشعار ابوطالب بود <ref>فخار، ص۲۶۳. البته این گزارش در کتاب المبرد یافت نمی‌شود.</ref>.
خط ۴۵۴: خط ۴۵۴:
بنابراین، از مجموع اشعار وی می‌توان [[ایمان ابوطالب]] و [[اقرار]] او به [[نبوت]] پیامبر را در قالب ادبی و به شکل منظوم به دست آورد. بندهایی از اشعار وی در این زمینه به شرح زیر است: {{عربی|"و دعوتنی و علمت انک صادق و لقد صدقت فکنت قبل أمینا و لقد علمت بأن دین محمد من خیر أدیان البریة دینا"}}<ref>مهرمی، ص۸۷؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۹۸.</ref>؛ {{عربی|"ألم یعلموا أنا وجدنا محمدا نبیا کموسی خط فی أول الکتب"}}<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۷۷.</ref>.
بنابراین، از مجموع اشعار وی می‌توان [[ایمان ابوطالب]] و [[اقرار]] او به [[نبوت]] پیامبر را در قالب ادبی و به شکل منظوم به دست آورد. بندهایی از اشعار وی در این زمینه به شرح زیر است: {{عربی|"و دعوتنی و علمت انک صادق و لقد صدقت فکنت قبل أمینا و لقد علمت بأن دین محمد من خیر أدیان البریة دینا"}}<ref>مهرمی، ص۸۷؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۹۸.</ref>؛ {{عربی|"ألم یعلموا أنا وجدنا محمدا نبیا کموسی خط فی أول الکتب"}}<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۷۷.</ref>.


[[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۸.</ref> نظر [[امامیه]] را با توجه به اشعار یاد شده چنین نقل می‌کند که از مجموع اشعار ابوطالب، در حد [[تواتر]] می‌توان [[تصدیق]] [[رسول خدا]]{{صل}} را از سوی او [[استنباط]] کرد.
[[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۸.</ref> نظر [[امامیه]] را با توجه به اشعار یاد شده چنین نقل می‌کند که از مجموع اشعار ابوطالب، در حد [[تواتر]] می‌توان [[تصدیق]] [[رسول خدا]] {{صل}} را از سوی او [[استنباط]] کرد.


٣. سخنان و [[رفتار پیامبر]] در [[حق]] ابوطالب، می‌تواند از [[مسلمان]] بودن وی خبر دهد. بنا بر [[اخبار]]، پیامبر پس از [[درگذشت ابوطالب]]، بارها وی را مورد [[لطف]] قرار داده و هنگام باد از او برایش [[طلب آمرزش]] کرده است. در [[جنگ بدر]]، هنگامی که [[عبیدة بن حارث]]، شعری از ابوطالب خواند، پیامبر برای ابوطالب آمرزش‌ طلبید<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۰.</ref>. همچنین هنگامی که در [[مدینه]] قحط سالی شد و [[شعر]] مشهور ابوطالب {{عربی|"ابیض یستسقی الغمام بوجهه"}} در محضر پیامبر خوانده شد، برای ابوطالب، [[غفران الهی]] را [[طلب]] نمود<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۱.</ref>. در [[حدیثی]] دیگر، جایگاه ابوطالب [[بهشت]] دانسته و ابوطالب از جمله کسانی معرفی شده که [[خداوند]] درباره آنان به پیامبر [[وعده]] خبر داده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref>. در [[حدیث]] دیگری آمده است که [[پیامبر]] به [[عباس]] فرمود در [[حق]] [[ابوطالب]]، [[امید]] همه گونه خیر دارد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۰.</ref>. در مورد دیگر آن [[حضرت]]، ابوطالب را همانند [[اصحاب کهف]] دانست که [[ایمان]] خود را پنهان و اظهار [[کفر]] کردند، که اجرش دو بار داده خواهد شد<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref> و سر انجام اینکه [[خداوند]] [[شفاعت]] پیامبر را درباره چند تن، از جمله ابوطالب پذیرفته است<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۹۴.</ref>.
٣. سخنان و [[رفتار پیامبر]] در [[حق]] ابوطالب، می‌تواند از [[مسلمان]] بودن وی خبر دهد. بنا بر [[اخبار]]، پیامبر پس از [[درگذشت ابوطالب]]، بارها وی را مورد [[لطف]] قرار داده و هنگام باد از او برایش [[طلب آمرزش]] کرده است. در [[جنگ بدر]]، هنگامی که [[عبیدة بن حارث]]، شعری از ابوطالب خواند، پیامبر برای ابوطالب آمرزش‌ طلبید<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۰.</ref>. همچنین هنگامی که در [[مدینه]] قحط سالی شد و [[شعر]] مشهور ابوطالب {{عربی|"ابیض یستسقی الغمام بوجهه"}} در محضر پیامبر خوانده شد، برای ابوطالب، [[غفران الهی]] را [[طلب]] نمود<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۱.</ref>. در [[حدیثی]] دیگر، جایگاه ابوطالب [[بهشت]] دانسته و ابوطالب از جمله کسانی معرفی شده که [[خداوند]] درباره آنان به پیامبر [[وعده]] خبر داده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref>. در [[حدیث]] دیگری آمده است که [[پیامبر]] به [[عباس]] فرمود در [[حق]] [[ابوطالب]]، [[امید]] همه گونه خیر دارد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۰.</ref>. در مورد دیگر آن [[حضرت]]، ابوطالب را همانند [[اصحاب کهف]] دانست که [[ایمان]] خود را پنهان و اظهار [[کفر]] کردند، که اجرش دو بار داده خواهد شد<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref> و سر انجام اینکه [[خداوند]] [[شفاعت]] پیامبر را درباره چند تن، از جمله ابوطالب پذیرفته است<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۹۴.</ref>.


[[ائمه]] [[شیعه]] و به تبع ایشان [[شیعیان]]، پیوسته بر [[اسلام]] ابوطالب تأکید کرده‌اند<ref>مقدسی، البدء، ج۵، ص۶.</ref>. در احایث به جای مانده از [[امامان شیعه]]، بر [[ایمان ابوطالب]] تصریح شده است. از هشت [[امام اول]] شیعیان، احادیثی در این زمینه در دست است و چهل مورد آن را امینی<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۴.</ref> گرد آورده است. بر اساس روایتی، [[امام علی]]{{ع}} فرمود ابوطالب اسلام آورد<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۸.</ref>. [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} فرمود که ابوطالب مانند [[مؤمن آل فرعون]] بود که او نیز ایمان خود را [[کتمان]] می‌کرد<ref>حر عاملی، ج۱۶، ص۲۳۱.</ref>. نیز [[روایت]] است که [[امام سجاد]]{{ع}} وقتی شنید برخی ابوطالب را [[مسلمان]] نمی‌دانند، [[استدلال]] کرد که اگر او مسلمان نبود، چگونه [[همسر]] او که مسلمان بود با او [[زندگی]] می‌کرد، حال آنکه خداوند [[نهی]] کرده است [[زن]] مسلمان با [[مرد]] [[مشرک]] زندگی کند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹.</ref>. در روایتی دیگر، [[امام باقر]]{{ع}}، ایمان ابوطالب را از ایمان [[مردم]] [[روزگار]] خویش [[برتر]] دانسته است<ref>مجلسی، ج۳۵، ص۱۵۶.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} نیز [[اجر]] ابوطالب را همچون اصحاب کهف دو مرتبه دانسته؛ زیرا ابوطالب مانند اصحاب کهف [[ایمان]] خویش را مخفی نمود و اظهار [[شرک]] کرد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۸.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} نیز می‌فرمود ابوطالب [[اقرار]] به پیامبر و آنچه آن حضرت آورده بود کرد و وصایایی که نزدش بود را به پیامبر سپرد و پس از آن درگذشت<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. [[امام رضا]]{{ع}} به شخصی که در ایمان ابوطالب [[شک]] داشت، نوشت که اگر اقرار به ایمان ابوطالب نداشته باشد، سرانجامش [[آتش]] است<ref>کراجکی، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[امام حسن عسکری]] نیز [[ابوطالب]] را همچون [[مؤمن آل فرعون]] می‌دانست که ایمانش را [[کتمان]] می‌کرد<ref>حر عاملی، ج۱۶، ص۲۳۲.</ref>.
[[ائمه]] [[شیعه]] و به تبع ایشان [[شیعیان]]، پیوسته بر [[اسلام]] ابوطالب تأکید کرده‌اند<ref>مقدسی، البدء، ج۵، ص۶.</ref>. در احایث به جای مانده از [[امامان شیعه]]، بر [[ایمان ابوطالب]] تصریح شده است. از هشت [[امام اول]] شیعیان، احادیثی در این زمینه در دست است و چهل مورد آن را امینی<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۴.</ref> گرد آورده است. بر اساس روایتی، [[امام علی]] {{ع}} فرمود ابوطالب اسلام آورد<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۸.</ref>. [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} فرمود که ابوطالب مانند [[مؤمن آل فرعون]] بود که او نیز ایمان خود را [[کتمان]] می‌کرد<ref>حر عاملی، ج۱۶، ص۲۳۱.</ref>. نیز [[روایت]] است که [[امام سجاد]] {{ع}} وقتی شنید برخی ابوطالب را [[مسلمان]] نمی‌دانند، [[استدلال]] کرد که اگر او مسلمان نبود، چگونه [[همسر]] او که مسلمان بود با او [[زندگی]] می‌کرد، حال آنکه خداوند [[نهی]] کرده است [[زن]] مسلمان با [[مرد]] [[مشرک]] زندگی کند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹.</ref>. در روایتی دیگر، [[امام باقر]] {{ع}}، ایمان ابوطالب را از ایمان [[مردم]] [[روزگار]] خویش [[برتر]] دانسته است<ref>مجلسی، ج۳۵، ص۱۵۶.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[اجر]] ابوطالب را همچون اصحاب کهف دو مرتبه دانسته؛ زیرا ابوطالب مانند اصحاب کهف [[ایمان]] خویش را مخفی نمود و اظهار [[شرک]] کرد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۸.</ref>. [[امام کاظم]] {{ع}} نیز می‌فرمود ابوطالب [[اقرار]] به پیامبر و آنچه آن حضرت آورده بود کرد و وصایایی که نزدش بود را به پیامبر سپرد و پس از آن درگذشت<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. [[امام رضا]] {{ع}} به شخصی که در ایمان ابوطالب [[شک]] داشت، نوشت که اگر اقرار به ایمان ابوطالب نداشته باشد، سرانجامش [[آتش]] است<ref>کراجکی، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[امام حسن عسکری]] نیز [[ابوطالب]] را همچون [[مؤمن آل فرعون]] می‌دانست که ایمانش را [[کتمان]] می‌کرد<ref>حر عاملی، ج۱۶، ص۲۳۲.</ref>.


[[شیعیان]] نیز به تبع ائمه خویش، ابوطالب را [[مسلمان]] دانسته و [[انکار]] [[ایمان]] او را روا نمی‌دانند. برخی در این راه حتی مبغض ابوطالب را [[کافر]]<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۲.</ref> و مهدور الدم دانسته‌اند<ref>خنیزی، ص۴۱۴.</ref>.
[[شیعیان]] نیز به تبع ائمه خویش، ابوطالب را [[مسلمان]] دانسته و [[انکار]] [[ایمان]] او را روا نمی‌دانند. برخی در این راه حتی مبغض ابوطالب را [[کافر]]<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۲.</ref> و مهدور الدم دانسته‌اند<ref>خنیزی، ص۴۱۴.</ref>.
خط ۴۶۴: خط ۴۶۴:
در منابع [[شیعی]]، [[اسلام]] و [[ایمان ابوطالب]]، موضوعی [[قطعی]] تلقی شده که [[پذیرش اسلام]] از سوی وی، حتی به زبانهای دیگر نیز بوده است. مطابق گزارشی که از [[ابوذر]] نقل شده، ابوطالب به زبان [[حبشی]]، اسلام را پذیرفته بود<ref>امینی، ج۷، ص۳۹۸.</ref> و بنا بر گزارشی دیگر، او به گونه رمزی، یعنی حساب [[جمل]] ایمان آورد <ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۹؛ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۸۵.</ref> تا [[مشرکان]] به اسلام وی پی نبرند و نتوانند او را از چرخه [[قدرت]] خارج سازند.
در منابع [[شیعی]]، [[اسلام]] و [[ایمان ابوطالب]]، موضوعی [[قطعی]] تلقی شده که [[پذیرش اسلام]] از سوی وی، حتی به زبانهای دیگر نیز بوده است. مطابق گزارشی که از [[ابوذر]] نقل شده، ابوطالب به زبان [[حبشی]]، اسلام را پذیرفته بود<ref>امینی، ج۷، ص۳۹۸.</ref> و بنا بر گزارشی دیگر، او به گونه رمزی، یعنی حساب [[جمل]] ایمان آورد <ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۹؛ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۸۵.</ref> تا [[مشرکان]] به اسلام وی پی نبرند و نتوانند او را از چرخه [[قدرت]] خارج سازند.


بر اساس منابع شیعی، فراتر از اسلام، ابوطالب حتی به [[وصی]] و [[جانشین پیامبر]]، یعنی [[امام علی]]{{ع}} نیز [[اعتقاد]] و ایمان داشته است؛ زیرا در "[[یوم]] [[انذار]]" چون امام علی{{ع}} به [[وصایت]] و [[جانشینی پیامبر]] [[برگزیده]] شد، ابوطالب آن را پذیرفت. به همین دلیل، برخی از شرح حال نگاران شیعی، شرح حال وی را در طبقه اول شیعیان آورده‌اند<ref>سید علی خان مدنی، ص۵۸.</ref>. بر اساس خبری، هنگامی که [[آمنه]] [[پیامبر]] را به [[دنیا]] آورد و [[قصور]] [[شام]] را دید، [[فاطمه بنت اسد]] این خبر را برای ابوطالب آورد. ابوطالب به او مژده داد که وی نیز وصی و [[وزیر]] او را به دنیا خواهد آورد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۵۴.</ref>. به همین منوال، ابوطالب هنگام [[ولادت امام علی]]{{ع}} چنین فرمود: {{عربی|"أيها الناس ولد في الكعبة ولي الله"}}<ref>مجلسی، ج۳۵، ص۱۰۲.</ref>؛ همچنین براساس روایتی، نقش [[انگشتر]] ابوطالب چنین بوده است: {{عربی|رضيت بالله ربا و بابن اخي محمد نبيا و بابني علي اله وصيا"}}<ref>ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۱۵۰.</ref>؛ احتمال است که برخی از این [[احادیث]] در برابر تلاش‌های ناروای [[دشمنان]] ابوطالب که احادیثی را بر [[ضد]] او می‌ساختند، ساخته شده تا موقعیت وی را در برابر تهاجمات [[مخالفان]] بهبود بخشد.
بر اساس منابع شیعی، فراتر از اسلام، ابوطالب حتی به [[وصی]] و [[جانشین پیامبر]]، یعنی [[امام علی]] {{ع}} نیز [[اعتقاد]] و ایمان داشته است؛ زیرا در "[[یوم]] [[انذار]]" چون امام علی {{ع}} به [[وصایت]] و [[جانشینی پیامبر]] [[برگزیده]] شد، ابوطالب آن را پذیرفت. به همین دلیل، برخی از شرح حال نگاران شیعی، شرح حال وی را در طبقه اول شیعیان آورده‌اند<ref>سید علی خان مدنی، ص۵۸.</ref>. بر اساس خبری، هنگامی که [[آمنه]] [[پیامبر]] را به [[دنیا]] آورد و [[قصور]] [[شام]] را دید، [[فاطمه بنت اسد]] این خبر را برای ابوطالب آورد. ابوطالب به او مژده داد که وی نیز وصی و [[وزیر]] او را به دنیا خواهد آورد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۵۴.</ref>. به همین منوال، ابوطالب هنگام [[ولادت امام علی]] {{ع}} چنین فرمود: {{عربی|"أيها الناس ولد في الكعبة ولي الله"}}<ref>مجلسی، ج۳۵، ص۱۰۲.</ref>؛ همچنین براساس روایتی، نقش [[انگشتر]] ابوطالب چنین بوده است: {{عربی|رضيت بالله ربا و بابن اخي محمد نبيا و بابني علي اله وصيا"}}<ref>ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۱۵۰.</ref>؛ احتمال است که برخی از این [[احادیث]] در برابر تلاش‌های ناروای [[دشمنان]] ابوطالب که احادیثی را بر [[ضد]] او می‌ساختند، ساخته شده تا موقعیت وی را در برابر تهاجمات [[مخالفان]] بهبود بخشد.
=== گزارش‌های [[مخالف]] ===
=== گزارش‌های [[مخالف]] ===
در کتاب‌ها و [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]]، [[اسلام]] نیاوردن [[ابوطالب]] پررنگ‌تر گزارش شده است. این گزارش‌ها مربوط به سه مقطع زمانی می‌شود. دسته‌ای از [[روایات]] مربوط به مراحل آغازین [[دعوت]] و موضع ابوطالب در این باره است. دسته دوم از روایات، مربوط به ایام [[بیماری]]، [[احتضار]] و [[دفن]] ابوطالب می‌شود. دسته سوم روایات به پس از [[درگذشت ابوطالب]] مربوط است.
در کتاب‌ها و [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]]، [[اسلام]] نیاوردن [[ابوطالب]] پررنگ‌تر گزارش شده است. این گزارش‌ها مربوط به سه مقطع زمانی می‌شود. دسته‌ای از [[روایات]] مربوط به مراحل آغازین [[دعوت]] و موضع ابوطالب در این باره است. دسته دوم از روایات، مربوط به ایام [[بیماری]]، [[احتضار]] و [[دفن]] ابوطالب می‌شود. دسته سوم روایات به پس از [[درگذشت ابوطالب]] مربوط است.
خط ۴۷۰: خط ۴۷۰:
برخی از گزارش‌ها در سه محور یاد شده به شرح زیر است:
برخی از گزارش‌ها در سه محور یاد شده به شرح زیر است:


۱. بر اساس [[اخبار]] مربوط به آغاز دعوت [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مکه]]، [[حضرت]] با عرضه [[دین جدید]] به ابوطالب، نتوانست وی رابه جرگه [[معتقدان]] به دین جدید وارد سازد. [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۴.</ref> چنین گزارش کرده است که ابوطالب، روزی [[پیامبر]] و [[علی]]{{ع}} را در حال [[نماز]] دید. چون از [[دین]] ایشان پرسید، رسول خدا{{صل}} پاسخ داد که این [[دین خدا]]، [[دین]] [[ملائکه]] و فرستادگانش و [[دین ابراهیم]] است. پیامبر به ابوطالب فرمود: "ای عمو! تو سزوارترین کسی هستی که [[نصیحت]] خود را بدو می‌گویم و به سوی [[هدایت]] دعوتش می‌کنم و سزاوارترین کسی هستی که مرا اجابت و بر آن [[یاری]] می‌کنی". ابوطالب در پاسخ گفت: من نمی‌توانم از دین پدرانم و از آنچه بر آن بوده‌اند جدا شوم، ولی به [[خدا]] [[سوگند]] مادام که من هستم، هیچ کس نمی‌تواند به تو آسیب رساند. سپس ابوطالب به فرزندش علی{{ع}} سفارش کرد با پیامبر [[همراهی]] کند و گفت پیامبر تو را به راه خیر می‌خواند.
۱. بر اساس [[اخبار]] مربوط به آغاز دعوت [[رسول خدا]] {{صل}} در [[مکه]]، [[حضرت]] با عرضه [[دین جدید]] به ابوطالب، نتوانست وی رابه جرگه [[معتقدان]] به دین جدید وارد سازد. [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۴.</ref> چنین گزارش کرده است که ابوطالب، روزی [[پیامبر]] و [[علی]] {{ع}} را در حال [[نماز]] دید. چون از [[دین]] ایشان پرسید، رسول خدا {{صل}} پاسخ داد که این [[دین خدا]]، [[دین]] [[ملائکه]] و فرستادگانش و [[دین ابراهیم]] است. پیامبر به ابوطالب فرمود: "ای عمو! تو سزوارترین کسی هستی که [[نصیحت]] خود را بدو می‌گویم و به سوی [[هدایت]] دعوتش می‌کنم و سزاوارترین کسی هستی که مرا اجابت و بر آن [[یاری]] می‌کنی". ابوطالب در پاسخ گفت: من نمی‌توانم از دین پدرانم و از آنچه بر آن بوده‌اند جدا شوم، ولی به [[خدا]] [[سوگند]] مادام که من هستم، هیچ کس نمی‌تواند به تو آسیب رساند. سپس ابوطالب به فرزندش علی {{ع}} سفارش کرد با پیامبر [[همراهی]] کند و گفت پیامبر تو را به راه خیر می‌خواند.


بر اساس خبر دیگری که مربوط به مراحل آغازین دعوت [[رسول]] خداست، داستانی [[باور]] نکردنی از [[امام علی]]{{ع}} نقل شده است. بر اساس این داستان، روزی امام علی{{ع}} بر بالای [[منبر]] به شدت خندید، به گونه‌ای که دندان‌های انتهایی ایشان نمایان شد. آن حضرت سبب [[خنده]] را چنین بیان کرد که در اوایل [[بعثت]]، همراه با پیامبر مشغول [[نماز]] بوده‌اند که [[ابوطالب]] بر ایشان گذر می‌کند و از کاری که بدان مشغول‌اند، می‌پرسد. [[پیامبر]] از [[فرصت]] بهره می‌برد و ابوطالب را به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کند. ابوطالب می‌گوید درباره [[آیین جدید]] سخنی نیست (و با اشاره به [[سجده]] آنان می‌گوید)، اما من هیچگاه پشت خود را به طرف بالا نخواهم گرفت <ref>قاضی نعمان، ج۱، ص۴۵۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن جوزی، ج۳، ص۳۵۹.</ref>.
بر اساس خبر دیگری که مربوط به مراحل آغازین دعوت [[رسول]] خداست، داستانی [[باور]] نکردنی از [[امام علی]] {{ع}} نقل شده است. بر اساس این داستان، روزی امام علی {{ع}} بر بالای [[منبر]] به شدت خندید، به گونه‌ای که دندان‌های انتهایی ایشان نمایان شد. آن حضرت سبب [[خنده]] را چنین بیان کرد که در اوایل [[بعثت]]، همراه با پیامبر مشغول [[نماز]] بوده‌اند که [[ابوطالب]] بر ایشان گذر می‌کند و از کاری که بدان مشغول‌اند، می‌پرسد. [[پیامبر]] از [[فرصت]] بهره می‌برد و ابوطالب را به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کند. ابوطالب می‌گوید درباره [[آیین جدید]] سخنی نیست (و با اشاره به [[سجده]] آنان می‌گوید)، اما من هیچگاه پشت خود را به طرف بالا نخواهم گرفت <ref>قاضی نعمان، ج۱، ص۴۵۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن جوزی، ج۳، ص۳۵۹.</ref>.


[[شیعیان]] چنین پاسخ داده‌اند که اگر ابوطالب [[کافر]] بوده، چگونه همین عمل را برای [[بت‌ها]] انجام می‌داده و هیچ کوچکی‌ای در خود [[احساس]] نمی‌کرده است. ضمن آنکه [[امام علی]]{{ع}} هیچگاه برای عدم [[پذیرش اسلام]] پدرش -که دلیلی سبک ارائه کرده است - بالای [[منبر]] و بدان صورت نمی‌خندد، بلکه باید [[اندوهگین]] شود<ref>امین، ج۸، ص۱۲۲.</ref>.
[[شیعیان]] چنین پاسخ داده‌اند که اگر ابوطالب [[کافر]] بوده، چگونه همین عمل را برای [[بت‌ها]] انجام می‌داده و هیچ کوچکی‌ای در خود [[احساس]] نمی‌کرده است. ضمن آنکه [[امام علی]] {{ع}} هیچگاه برای عدم [[پذیرش اسلام]] پدرش -که دلیلی سبک ارائه کرده است - بالای [[منبر]] و بدان صورت نمی‌خندد، بلکه باید [[اندوهگین]] شود<ref>امین، ج۸، ص۱۲۲.</ref>.


۲. بر اساس اخباری که مربوط به [[بیماری]] و [[درگذشت ابوطالب]] می‌شود، وی از پذیرش اسلام در لحظات آخر نیز شانه خالی کرد. بر اساس خبری، چون ابوطالب بیمار گشت، به او گفتند اگر در پی پسر برادرت می‌فرستادی تا خوشه انگوری از [[بهشت]] موعودش می‌آورد، شاید [[شفا]] می‌یافتی؟ چون [[پیام]] به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[ابوبکر]] که نزد پیامبر بود گفت: [[خدا]] این را بر [[کافران]] [[حرام]] کرده است<ref>ابن اسحاق، ص۲۳۳.</ref>. چون پاسخ را به ابوطالب دادند، گفت این پاسخ پسر برادرم نیست<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.
۲. بر اساس اخباری که مربوط به [[بیماری]] و [[درگذشت ابوطالب]] می‌شود، وی از پذیرش اسلام در لحظات آخر نیز شانه خالی کرد. بر اساس خبری، چون ابوطالب بیمار گشت، به او گفتند اگر در پی پسر برادرت می‌فرستادی تا خوشه انگوری از [[بهشت]] موعودش می‌آورد، شاید [[شفا]] می‌یافتی؟ چون [[پیام]] به [[رسول خدا]] {{صل}} رسید، [[ابوبکر]] که نزد پیامبر بود گفت: [[خدا]] این را بر [[کافران]] [[حرام]] کرده است<ref>ابن اسحاق، ص۲۳۳.</ref>. چون پاسخ را به ابوطالب دادند، گفت این پاسخ پسر برادرم نیست<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.


همچنین بر اساس گزارشی، چون [[مرگ ابوطالب]] فرارسید، پیامبر از او خواست کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را بگوید. بزرگان [[قریش]] که در مجلس حضور داشتند، وی را از بازگشت از [[دین]] [[عبدالمطلب]] [[نهی]] می‌کردند. ابوطالب از گفتن این کلمات [[پرهیز]] کرد و خطاب به پیامبر گفت: ای پسر برادر می‌دانم تو غیر [[حق]] نمی‌گویی، ولی [[مخالفت]] با دین عبدالمطلب را [[کراهت]] دارم، و اینکه [[زنان]] قریش چنین بگویند که در هنگام [[مرگ]] بی‌تابی بر من عارض شده و از [[دینی]] که بر آن بوده‌ام دست کشیدم. او در همان حال درگذشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. [[ابوطالب]] در همان حال [[بنی هاشم]] را فراخواند و آنان را به پیروی از [[پیامبر]] سفارش کرد و از آنان خواست از [[یاری]] وی دریغ نورزند و در برابر [[دشمنان]] از وی [[دفاع]] کنند. در این هنگام، [[آیه]] ۲۶ [[سوره انعام]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref><ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۹</ref> نازل شد.
همچنین بر اساس گزارشی، چون [[مرگ ابوطالب]] فرارسید، پیامبر از او خواست کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را بگوید. بزرگان [[قریش]] که در مجلس حضور داشتند، وی را از بازگشت از [[دین]] [[عبدالمطلب]] [[نهی]] می‌کردند. ابوطالب از گفتن این کلمات [[پرهیز]] کرد و خطاب به پیامبر گفت: ای پسر برادر می‌دانم تو غیر [[حق]] نمی‌گویی، ولی [[مخالفت]] با دین عبدالمطلب را [[کراهت]] دارم، و اینکه [[زنان]] قریش چنین بگویند که در هنگام [[مرگ]] بی‌تابی بر من عارض شده و از [[دینی]] که بر آن بوده‌ام دست کشیدم. او در همان حال درگذشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. [[ابوطالب]] در همان حال [[بنی هاشم]] را فراخواند و آنان را به پیروی از [[پیامبر]] سفارش کرد و از آنان خواست از [[یاری]] وی دریغ نورزند و در برابر [[دشمنان]] از وی [[دفاع]] کنند. در این هنگام، [[آیه]] ۲۶ [[سوره انعام]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref><ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۹</ref> نازل شد.


بنا بر [[اخبار]] [[نادرست]]، چون ابوطالب درگذشت، [[پیامبر]] به [[علی]]{{ع}} فرمود او را به [[خاک]] بسپارد. علی{{ع}} با [[انکار]] از آن [[حضرت]] پرسید: چگونه او را به خاک سپارم، در حالی که [[کافر]] است. پیامبر فرمود: اگر تو او را به خاک نسپاری، چه کسی چنین کند. چون علی{{ع}} او را به خاک سپرد، پیامبر فرمود [[غسل]] کند و چون جنازه ابوطالب را دید فرمود: [[صله رحم]] کردی<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. این خبر نیز صحیح نیست و خبر صحیح در این باره این است که چون [[امام علی]]{{ع}} خبر [[درگذشت ابوطالب]] را به پیامبر داد، آن حضرت بسیار [[اندوهگین]] شد و از علی{{ع}} درخواست کرد او را غسل دهد و پس از آن پیامبر را خبر کند. [[رسول خدا]]{{صل}} که در [[مراسم]] [[تشیع]] جنازه ابوطالب شرکت کرد و از صله رحم [[ابوطالب]] و اینکه او را در خردسالی [[سرپرستی]] کرده و در بزرگی او را یاری رسانده، یاد کرد و در کنار [[قبر]] آن حضرت فرمود که برای وی [[استغفار]] و [[شفاعت]] می‌کند.
بنا بر [[اخبار]] [[نادرست]]، چون ابوطالب درگذشت، [[پیامبر]] به [[علی]] {{ع}} فرمود او را به [[خاک]] بسپارد. علی {{ع}} با [[انکار]] از آن [[حضرت]] پرسید: چگونه او را به خاک سپارم، در حالی که [[کافر]] است. پیامبر فرمود: اگر تو او را به خاک نسپاری، چه کسی چنین کند. چون علی {{ع}} او را به خاک سپرد، پیامبر فرمود [[غسل]] کند و چون جنازه ابوطالب را دید فرمود: [[صله رحم]] کردی<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. این خبر نیز صحیح نیست و خبر صحیح در این باره این است که چون [[امام علی]] {{ع}} خبر [[درگذشت ابوطالب]] را به پیامبر داد، آن حضرت بسیار [[اندوهگین]] شد و از علی {{ع}} درخواست کرد او را غسل دهد و پس از آن پیامبر را خبر کند. [[رسول خدا]] {{صل}} که در [[مراسم]] [[تشیع]] جنازه ابوطالب شرکت کرد و از صله رحم [[ابوطالب]] و اینکه او را در خردسالی [[سرپرستی]] کرده و در بزرگی او را یاری رسانده، یاد کرد و در کنار [[قبر]] آن حضرت فرمود که برای وی [[استغفار]] و [[شفاعت]] می‌کند.


[[شیعیان]] می‌گویند اگر [[ابو طالب]] کافر بود، نباید رسول خدا{{صل}} این‌گونه به وی توجه و در [[حق]] او [[دعا]] می‌کرد و [[وعده]] استغفار و شفاعت به او می‌داد و برای وی [[دل]] می‌سوزاند. همچنین واگذار کردن غسل ابوطالب به علی، نه به طالب و [[عقیل]] که هنوز [[اسلام]] نیاورده بودند، نشان می‌دهد ابوطالب [[مسلمان]] بوده است.
[[شیعیان]] می‌گویند اگر [[ابو طالب]] کافر بود، نباید رسول خدا {{صل}} این‌گونه به وی توجه و در [[حق]] او [[دعا]] می‌کرد و [[وعده]] استغفار و شفاعت به او می‌داد و برای وی [[دل]] می‌سوزاند. همچنین واگذار کردن غسل ابوطالب به علی، نه به طالب و [[عقیل]] که هنوز [[اسلام]] نیاورده بودند، نشان می‌دهد ابوطالب [[مسلمان]] بوده است.


٣. دسته سوم از [[روایات]]، حاکی از این است که با [[ابوطالب]] به منزله فردی غیر [[مسلمان]] [[رفتار]] شده است. بنا بر گزارش‌ها، پس از درگذشت [[ابو طالب]]، [[امام علی]]{{ع}} و [[جعفر]] از او [[ارث]] نبردند؛ زیرا مسلمان از [[کافر]] ارث نمی‌برد. این سخن نیز [[دروغ]] است؛ زیرا حتی اگر ابوطالب کافر هم بود، بر اساس [[مذهب]] و روش [[فقهی]] [[شیعه]]، [[فرزندان]] مسلمان او از وی ارث می‌بردند؛ چرا که کافر از مسلمان ارث نمی‌برد، نه مسلمان از کافر<ref>صدوق، مقنع، ص۵۰۲؛ طوسی، خلاف، ج۴، ص۲۳؛ محقق حلی، ج۴، ص۸۱۴.</ref>.
٣. دسته سوم از [[روایات]]، حاکی از این است که با [[ابوطالب]] به منزله فردی غیر [[مسلمان]] [[رفتار]] شده است. بنا بر گزارش‌ها، پس از درگذشت [[ابو طالب]]، [[امام علی]] {{ع}} و [[جعفر]] از او [[ارث]] نبردند؛ زیرا مسلمان از [[کافر]] ارث نمی‌برد. این سخن نیز [[دروغ]] است؛ زیرا حتی اگر ابوطالب کافر هم بود، بر اساس [[مذهب]] و روش [[فقهی]] [[شیعه]]، [[فرزندان]] مسلمان او از وی ارث می‌بردند؛ چرا که کافر از مسلمان ارث نمی‌برد، نه مسلمان از کافر<ref>صدوق، مقنع، ص۵۰۲؛ طوسی، خلاف، ج۴، ص۲۳؛ محقق حلی، ج۴، ص۸۱۴.</ref>.


بر اساس خبر مشهور دیگری که از آن به "[[حدیث]] ضحضاح" یاد می‌شود، [[مردم]] گفتند ابوطالب که [[پیامبر]] را [[یاری]] می‌داد، چه سود برد؟! چون این سخن به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، فرمود که یاری او برایش سودمند افتاد؛ زیرا در قعر [[جهنم]] بود که به خاطر من به [[آتش]] کم عمقی (بر کناره آتش) آمده است. با این حال، او دو نعل آتشین در پای دارد که مغزش را به [[جوش]] می‌آورند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. مضمون این [[روایت]]، به گونه‌های دیگری نیز تکرار شده است.
بر اساس خبر مشهور دیگری که از آن به "[[حدیث]] ضحضاح" یاد می‌شود، [[مردم]] گفتند ابوطالب که [[پیامبر]] را [[یاری]] می‌داد، چه سود برد؟! چون این سخن به [[رسول خدا]] {{صل}} رسید، فرمود که یاری او برایش سودمند افتاد؛ زیرا در قعر [[جهنم]] بود که به خاطر من به [[آتش]] کم عمقی (بر کناره آتش) آمده است. با این حال، او دو نعل آتشین در پای دارد که مغزش را به [[جوش]] می‌آورند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. مضمون این [[روایت]]، به گونه‌های دیگری نیز تکرار شده است.


[[شیعیان]] این حدیث را ساختگی دانسته و پاسخ داده‌اند [[راوی]] اصلی حدیث ضحضاح، [[مغیرة بن شعبه]] است که با امام علی{{ع}} [[دشمنی]] آشکار داشت<ref>فخار، ص۸۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰.</ref>.
[[شیعیان]] این حدیث را ساختگی دانسته و پاسخ داده‌اند [[راوی]] اصلی حدیث ضحضاح، [[مغیرة بن شعبه]] است که با امام علی {{ع}} [[دشمنی]] آشکار داشت<ref>فخار، ص۸۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰.</ref>.


همچنین [[منصور]] در [[احتجاجی]] که با [[محمد نفس زکیه]] می‌کند، می‌نویسد: هنگام [[بعثت پیامبر]]، از میان عموهایش دو تن به وی [[ایمان]] آوردند و دو تن به وی [[کفر]] ورزیدند که یکی از کفر ورزندگان، [[پدر]] تو بود (که منظور ابوطالب است). این مطلب در گزارش‌های دیگری نیز آمده و گفته شده از میان چهار [[عموی پیامبر]] در [[عصر بعثت]]، دو عموی وی [[اسلام]] پذیرفتند و دو عموی وی [[مخالفت]] کردند<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۱.</ref>.
همچنین [[منصور]] در [[احتجاجی]] که با [[محمد نفس زکیه]] می‌کند، می‌نویسد: هنگام [[بعثت پیامبر]]، از میان عموهایش دو تن به وی [[ایمان]] آوردند و دو تن به وی [[کفر]] ورزیدند که یکی از کفر ورزندگان، [[پدر]] تو بود (که منظور ابوطالب است). این مطلب در گزارش‌های دیگری نیز آمده و گفته شده از میان چهار [[عموی پیامبر]] در [[عصر بعثت]]، دو عموی وی [[اسلام]] پذیرفتند و دو عموی وی [[مخالفت]] کردند<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۱.</ref>.
خط ۴۹۵: خط ۴۹۵:


== [[آیات]] نازله ==
== [[آیات]] نازله ==
[[مخالفان اسلام]] [[ابو طالب]]، معمولا [[شأن نزول]] آیاتی را درباره وی دانسته‌اند. به نظر می‌رسد در عصر [[امویان]] که دعواهای مذهبی و [[سیاسی]] شدت گرفت، منقبت نویسان و مثالب جویان به سراغ [[آیات الهی]] نیز رفته و به دلخواه خود، مصادیقی برای آیات [[شناسایی]] می‌کردند که ابوطالب نیز به عنوان [[پدر امام علی]]{{ع}}، از گزند ایشان به دور نمانده و آیاتی را که درباره [[مشرکان]] است، بر او حمل کرده‌اند. این آیات به شرح زیر است:
[[مخالفان اسلام]] [[ابو طالب]]، معمولا [[شأن نزول]] آیاتی را درباره وی دانسته‌اند. به نظر می‌رسد در عصر [[امویان]] که دعواهای مذهبی و [[سیاسی]] شدت گرفت، منقبت نویسان و مثالب جویان به سراغ [[آیات الهی]] نیز رفته و به دلخواه خود، مصادیقی برای آیات [[شناسایی]] می‌کردند که ابوطالب نیز به عنوان [[پدر امام علی]] {{ع}}، از گزند ایشان به دور نمانده و آیاتی را که درباره [[مشرکان]] است، بر او حمل کرده‌اند. این آیات به شرح زیر است:


۱. [[آیه]] ۲۶ [[سوره انعام]]: {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند و (خود) از آن دور می‌شوند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref>.
۱. [[آیه]] ۲۶ [[سوره انعام]]: {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند و (خود) از آن دور می‌شوند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref>.
خط ۵۲۴: خط ۵۲۴:


== ابوطالب در خاطره [[پیامبر]] ==
== ابوطالب در خاطره [[پیامبر]] ==
خدمات و حمایت‌های ابوطالب، همیشه در نظر و دیده پیامبر مجسم بود و ایشان در هر فرصتی قدرشناسی خود را ابراز می‌کرد و به همین دلیل، [[فرزندان ابوطالب]] را گرامی می‌داشت. یک بار پیامبر [[محبت]] خویش را به [[علی]]{{ع}} به دلیل [[حمایت]] [[پدر]] او، ابوطالب و [[فداکاری]] وی دانست و گفت خود را [[مشتاق]] رعایت و [[تکریم]] فرزندان ابوطالب می‌داند<ref>امینی، ج۷، ص۳۷۷.</ref>. پیامبر روزی خطاب به [[عقیل]] فرمود: "من تو را به دو دلیل دوست دارم: یکی برای [[خویشاوندی]] با تو، و دیگر به دلیل محبتی که عمویم ابوطالب به تو داشت"<ref>ابن عبدالبر، استیعاب، ج۳، ص۱۸۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰.</ref>.
خدمات و حمایت‌های ابوطالب، همیشه در نظر و دیده پیامبر مجسم بود و ایشان در هر فرصتی قدرشناسی خود را ابراز می‌کرد و به همین دلیل، [[فرزندان ابوطالب]] را گرامی می‌داشت. یک بار پیامبر [[محبت]] خویش را به [[علی]] {{ع}} به دلیل [[حمایت]] [[پدر]] او، ابوطالب و [[فداکاری]] وی دانست و گفت خود را [[مشتاق]] رعایت و [[تکریم]] فرزندان ابوطالب می‌داند<ref>امینی، ج۷، ص۳۷۷.</ref>. پیامبر روزی خطاب به [[عقیل]] فرمود: "من تو را به دو دلیل دوست دارم: یکی برای [[خویشاوندی]] با تو، و دیگر به دلیل محبتی که عمویم ابوطالب به تو داشت"<ref>ابن عبدالبر، استیعاب، ج۳، ص۱۸۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰.</ref>.


در حوادث دیگر نیز پیامبر پیوسته از ابوطالب یاد می‌کرد و این نشان از آن داشت که ابوطالب در خاطره پیامبر جاودان بود. برای نمونه [[اهل]] [[مدینه]] دچار [[قحطی]] شدند و [[رسول خدا]]{{صل}} بر ایشان [[نماز]] استسقاء خواند و [[باران]] زیادی بارید. رسول خدا{{صل}} چون این وضعیت بهجت زا را [[مشاهده]] کرد فرمود: اگر ابوطالب این [[روز]] را می‌دید، خوشحال می‌شد. رسول خدا{{صل}} منظورش این [[شعر]] ابوطالب بود: "بزرگوار و کریمی که باران [[ابر]] به آبروی او خواسته می‌شود و [[فریادرس]] [[یتیمان]] و نگهدار [[بیوه]] [[زنان]] است"<ref>{{عربی|و أبیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل}}؛ ابن هشام، ج۱، ص۳۰۰.</ref>.
در حوادث دیگر نیز پیامبر پیوسته از ابوطالب یاد می‌کرد و این نشان از آن داشت که ابوطالب در خاطره پیامبر جاودان بود. برای نمونه [[اهل]] [[مدینه]] دچار [[قحطی]] شدند و [[رسول خدا]] {{صل}} بر ایشان [[نماز]] استسقاء خواند و [[باران]] زیادی بارید. رسول خدا {{صل}} چون این وضعیت بهجت زا را [[مشاهده]] کرد فرمود: اگر ابوطالب این [[روز]] را می‌دید، خوشحال می‌شد. رسول خدا {{صل}} منظورش این [[شعر]] ابوطالب بود: "بزرگوار و کریمی که باران [[ابر]] به آبروی او خواسته می‌شود و [[فریادرس]] [[یتیمان]] و نگهدار [[بیوه]] [[زنان]] است"<ref>{{عربی|و أبیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل}}؛ ابن هشام، ج۱، ص۳۰۰.</ref>.


همین شعر را [[حضرت فاطمه]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}}، هنگامی که پیامبر در بستر [[بیماری]] بود، قرائت می‌کرد <ref>فخار، ص۳۰۳.</ref>.
همین شعر را [[حضرت فاطمه]] [[دختر رسول خدا]] {{صل}}، هنگامی که پیامبر در بستر [[بیماری]] بود، قرائت می‌کرد <ref>فخار، ص۳۰۳.</ref>.


در [[جنگ بدر]]، هنگامی که پیامبر کشته شدگان [[مشرکان]] را دید، به یاد شعری از ابوطالب افتاد و چون سروده ابوطالب را به یاد نیاورد، [[ابوبکر]] آن [[بیت]] از شعر ابوطالب را به یاد آن [[حضرت]] آورد و پیامبر بسیار مسرور شد. [[شعر]] چنین بود:{{عربی|"وانا لعمر الله إن جد جدنا لتلتبسن أسیافنا بالاماثل"}}<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۲.</ref>؛
در [[جنگ بدر]]، هنگامی که پیامبر کشته شدگان [[مشرکان]] را دید، به یاد شعری از ابوطالب افتاد و چون سروده ابوطالب را به یاد نیاورد، [[ابوبکر]] آن [[بیت]] از شعر ابوطالب را به یاد آن [[حضرت]] آورد و پیامبر بسیار مسرور شد. [[شعر]] چنین بود:{{عربی|"وانا لعمر الله إن جد جدنا لتلتبسن أسیافنا بالاماثل"}}<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۲.</ref>؛
خط ۵۳۶: خط ۵۳۶:
همچنین هنگامی که [[عبیدة بن حارث]] در [[نبرد بدر]] مجروح شد، به شعری از ابوطالب [[تمثل]] کرد. [[عبده]] گفت: آری، به [[خدا]] اگر [[ابو طالب]] زنده بود، می‌دانست من به شعری که سروده است، شایسته‌ترم: "[[سوگند]] به [[خانه خدا]] [[دروغ]] میگویید. ما [[محمد]] را رها نمی‌کنیم تا آنکه برای او نیزه بزنیم و تیر بیندازیم. او را [[تسلیم]] نمی‌کنیم تا آنکه برگرد او کشته شویم و در راه او از [[فرزندان]] و [[همسران]] خود نیز خواهیم گذشت"<ref>{{عربی |کذبتم و بیت الله نخلی محمدا و لما نطاعن دونه و نناضل و نسلمه حتی نصرع حوله ا و نذهل عن أبنائنا والحلائل}}واقدی، ج۱، ص۷۰؛ طبری، ج۲، ص۴۴۶.</ref>.
همچنین هنگامی که [[عبیدة بن حارث]] در [[نبرد بدر]] مجروح شد، به شعری از ابوطالب [[تمثل]] کرد. [[عبده]] گفت: آری، به [[خدا]] اگر [[ابو طالب]] زنده بود، می‌دانست من به شعری که سروده است، شایسته‌ترم: "[[سوگند]] به [[خانه خدا]] [[دروغ]] میگویید. ما [[محمد]] را رها نمی‌کنیم تا آنکه برای او نیزه بزنیم و تیر بیندازیم. او را [[تسلیم]] نمی‌کنیم تا آنکه برگرد او کشته شویم و در راه او از [[فرزندان]] و [[همسران]] خود نیز خواهیم گذشت"<ref>{{عربی |کذبتم و بیت الله نخلی محمدا و لما نطاعن دونه و نناضل و نسلمه حتی نصرع حوله ا و نذهل عن أبنائنا والحلائل}}واقدی، ج۱، ص۷۰؛ طبری، ج۲، ص۴۴۶.</ref>.


بر اساس [[حدیثی]] از [[امام باقر]]{{ع}}، [[امام علی]]{{ع}} در [[زمان]] [[حیات]] خود [[دستور]] می‌داد از طرف پدرش ابوطالب [[حج]] به‌جا آورند و در [[وصیت]] خویش سفارش کرد از سوی ابوطالب حج گزارند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref>.
بر اساس [[حدیثی]] از [[امام باقر]] {{ع}}، [[امام علی]] {{ع}} در [[زمان]] [[حیات]] خود [[دستور]] می‌داد از طرف پدرش ابوطالب [[حج]] به‌جا آورند و در [[وصیت]] خویش سفارش کرد از سوی ابوطالب حج گزارند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref>.


== [[احادیث]] ابوطالب ==
== [[احادیث]] ابوطالب ==
از ابوطالب سه [[حدیث]] باقی مانده که از [[رسول خدا]]{{صل}} روایت می‌کند. روایتی درباره [[سپاسگزاری]]<ref>امینی، ج۷، ص۳۶۸.</ref>، روایتی درباره [[صله رحم]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸.</ref> و روایتی درباره اینکه پیامبر [[صدوق]] و [[امین]] است<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹؛ فخار، ص۱۳۳.</ref>.
از ابوطالب سه [[حدیث]] باقی مانده که از [[رسول خدا]] {{صل}} روایت می‌کند. روایتی درباره [[سپاسگزاری]]<ref>امینی، ج۷، ص۳۶۸.</ref>، روایتی درباره [[صله رحم]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸.</ref> و روایتی درباره اینکه پیامبر [[صدوق]] و [[امین]] است<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹؛ فخار، ص۱۳۳.</ref>.


== شعر ==
== شعر ==
ابوطالب ذوق و قریحه شعری داشت و درباره حوادث دوران [[زندگی]] خود اشعار بسیاری سرود. وی از [[شاعران]] مخضرم (که [[دوران جاهلیت]] و دوران [[اسلامی]] را [[درک]] کرده‌اند) بود و سروده‌های موجود از او نیز مربوط به هر دو عصر است. ابوطالب در کتب [[تذکره]] شعرا به عنوان [[شاعری]] چیره دست معرفی شده و از وی به عنوان یکی از نُه شاعر مهم [[قریش]] در [[عصر جاهلی]] یاد شده است<ref>ابن سلام جمحی، ص۲۳۳.</ref>.
ابوطالب ذوق و قریحه شعری داشت و درباره حوادث دوران [[زندگی]] خود اشعار بسیاری سرود. وی از [[شاعران]] مخضرم (که [[دوران جاهلیت]] و دوران [[اسلامی]] را [[درک]] کرده‌اند) بود و سروده‌های موجود از او نیز مربوط به هر دو عصر است. ابوطالب در کتب [[تذکره]] شعرا به عنوان [[شاعری]] چیره دست معرفی شده و از وی به عنوان یکی از نُه شاعر مهم [[قریش]] در [[عصر جاهلی]] یاد شده است<ref>ابن سلام جمحی، ص۲۳۳.</ref>.


بخشی از اشعار باقی مانده از وی، مربوط به حوادث دوران [[جاهلی]]<ref>ر. ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۱۲۶.</ref> و بخشی مربوط به مراحل آغازین [[دعوت اسلامی]] و ده [[سال اول بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. در [[شعر]] دوران [[اسلامی]] وی، می‌توان تقریباً به تمام حوادث مهم آن دوران اشاراتی بافت. از این رو، [[سیره]] نویسانی مانند [[ابن اسحاق]] در موارد گوناگونی برای مستند کردن مطالب خویش به اشعار [[ابوطالب]] استناد کرده‌اند، چنانکه ادبا و لغویان به شعر وی استناد کرده‌اند<ref>ر. ک: أحمد بن فارس، ص۲۰؛ ابن دریده، ص۸۸، ۹۷ و ۱۶۶.</ref>.
بخشی از اشعار باقی مانده از وی، مربوط به حوادث دوران [[جاهلی]]<ref>ر. ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۱۲۶.</ref> و بخشی مربوط به مراحل آغازین [[دعوت اسلامی]] و ده [[سال اول بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} است. در [[شعر]] دوران [[اسلامی]] وی، می‌توان تقریباً به تمام حوادث مهم آن دوران اشاراتی بافت. از این رو، [[سیره]] نویسانی مانند [[ابن اسحاق]] در موارد گوناگونی برای مستند کردن مطالب خویش به اشعار [[ابوطالب]] استناد کرده‌اند، چنانکه ادبا و لغویان به شعر وی استناد کرده‌اند<ref>ر. ک: أحمد بن فارس، ص۲۰؛ ابن دریده، ص۸۸، ۹۷ و ۱۶۶.</ref>.


محتوای اشعار [[دیوان]] ابوطالب مختلف است. بخشی از اشعار ابوطالب، [[مراثی]] وی در [[مرگ]] [[دوستان]] و [[نزدیکان]] خویش است. سروده او درباره [[مسافر بن ابی عمرو]] که ندیم و [[همنشین]] ابوطالب بود، مشهور است و بندهایی از آن در منابع بسیاری آمده است: {{عربی|"لیت شعری مُسافر بن أبی عمرو و لَیتَ یقولها المحزون کیف کانت مذاقة الموت اذ متَّ و ما ذا بعد المَمات یکون رحل الرکب قافلین إلینا وخلیلی فی مُرَمَس مدفون}}<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۹۰.</ref>.
محتوای اشعار [[دیوان]] ابوطالب مختلف است. بخشی از اشعار ابوطالب، [[مراثی]] وی در [[مرگ]] [[دوستان]] و [[نزدیکان]] خویش است. سروده او درباره [[مسافر بن ابی عمرو]] که ندیم و [[همنشین]] ابوطالب بود، مشهور است و بندهایی از آن در منابع بسیاری آمده است: {{عربی|"لیت شعری مُسافر بن أبی عمرو و لَیتَ یقولها المحزون کیف کانت مذاقة الموت اذ متَّ و ما ذا بعد المَمات یکون رحل الرکب قافلین إلینا وخلیلی فی مُرَمَس مدفون}}<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۹۰.</ref>.
خط ۵۶۹: خط ۵۶۹:


== [[دیوان]] [[ابوطالب]] ==
== [[دیوان]] [[ابوطالب]] ==
[[امام علی]]{{ع}}، نخستین کسی بود که به گردآوری [[شعر]] ابوطالب [[تشویق]] می‌کرد. بر اساس روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، امام علی{{ع}} درباره شعر [[ابو طالب]] می‌فرمود: "آن را بیاموزید و به فرزندانتان بیاموزانید؛ زیرا در آن [[علم]] فروانی هست"<ref>فخار، ص۱۳۰.</ref>. بر اساس همین سفارشات، [[شیعیان]] درصدد [[حفظ]] و نگهداری از آن برآمدند.
[[امام علی]] {{ع}}، نخستین کسی بود که به گردآوری [[شعر]] ابوطالب [[تشویق]] می‌کرد. بر اساس روایتی از [[امام صادق]] {{ع}}، امام علی {{ع}} درباره شعر [[ابو طالب]] می‌فرمود: "آن را بیاموزید و به فرزندانتان بیاموزانید؛ زیرا در آن [[علم]] فروانی هست"<ref>فخار، ص۱۳۰.</ref>. بر اساس همین سفارشات، [[شیعیان]] درصدد [[حفظ]] و نگهداری از آن برآمدند.


[[حسن بن علی]]، [[ابومحمد اطروش]] [[کتابی]] با عنوان "فصاحة ابی طالب" نوشت<ref>نجاشی، ص۵۸.</ref> که اینک باقی نیست. نخستین کسی که اشعار ابوطالب را در یک مجموعه گرد آورد، [[ابوهفان عبدالله بن احمد مهرمی عبدی]] بود که در کتابی با عنوان شعر ابی طالب آن را گرد آورد<ref>گلشنی، ج۵، ص۶۱۹.</ref>. پس از وی نیز نسخه‌های دیگری از شعر ابوطالب گردآوری شده است که از جمله آنها نسخه [[علی بن حمزه بصری]] است که اشعار ابوطالب را همراه با توضیحات [[تاریخی]] و بیان حوادث آورده و سعی در روشن ساختن فضایی کرده که شعر در آن موقعیت سروده شده است.
[[حسن بن علی]]، [[ابومحمد اطروش]] [[کتابی]] با عنوان "فصاحة ابی طالب" نوشت<ref>نجاشی، ص۵۸.</ref> که اینک باقی نیست. نخستین کسی که اشعار ابوطالب را در یک مجموعه گرد آورد، [[ابوهفان عبدالله بن احمد مهرمی عبدی]] بود که در کتابی با عنوان شعر ابی طالب آن را گرد آورد<ref>گلشنی، ج۵، ص۶۱۹.</ref>. پس از وی نیز نسخه‌های دیگری از شعر ابوطالب گردآوری شده است که از جمله آنها نسخه [[علی بن حمزه بصری]] است که اشعار ابوطالب را همراه با توضیحات [[تاریخی]] و بیان حوادث آورده و سعی در روشن ساختن فضایی کرده که شعر در آن موقعیت سروده شده است.
خط ۵۷۸: خط ۵۷۸:


== [[زمان]] [[مرگ]] ==
== [[زمان]] [[مرگ]] ==
در زمان [[مرگ ابوطالب]] [[اختلاف]] است. برخی زمان مرگ وی را سه سال و چهار ماه پیش از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] دانسته‌اند<ref>ابن قتیبه، ص۱۲۱.</ref>، که قاعدتاً [[سال نهم بعثت]] خواهد بود. اما بیشتر منابع، مرگ او را [[سال دهم بعثت]] نوشته‌اند که برخی آن را در نیمه [[شوال]] و بنا بر قولی در پایان شوال یا اول [[ذیقعده]] [[سال]] دهم نوشته‌اند<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۴؛ مفریزی، ج۱، ص۴۵.</ref>. برخی نیز درگذشت او را سال یازدهم نوشته‌اند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۱.</ref>.
در زمان [[مرگ ابوطالب]] [[اختلاف]] است. برخی زمان مرگ وی را سه سال و چهار ماه پیش از [[هجرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] دانسته‌اند<ref>ابن قتیبه، ص۱۲۱.</ref>، که قاعدتاً [[سال نهم بعثت]] خواهد بود. اما بیشتر منابع، مرگ او را [[سال دهم بعثت]] نوشته‌اند که برخی آن را در نیمه [[شوال]] و بنا بر قولی در پایان شوال یا اول [[ذیقعده]] [[سال]] دهم نوشته‌اند<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۴؛ مفریزی، ج۱، ص۴۵.</ref>. برخی نیز درگذشت او را سال یازدهم نوشته‌اند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۱.</ref>.


ابن عبدالبر<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۱۴۱.</ref> نیمه شوال [[سال هشتم بعثت]] و یک سال [[قبل از هجرت]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۲.</ref> را نیز به عنوان زمان مرگ ابوطالب نقل کرده که هیچ یک صحیح نیست و [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۳.</ref>، تصریح کرده که مرگ ابوطالب پنج سال پیش از هجرت، نظر صحیحی نیست.
ابن عبدالبر<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۱۴۱.</ref> نیمه شوال [[سال هشتم بعثت]] و یک سال [[قبل از هجرت]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۲.</ref> را نیز به عنوان زمان مرگ ابوطالب نقل کرده که هیچ یک صحیح نیست و [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۳.</ref>، تصریح کرده که مرگ ابوطالب پنج سال پیش از هجرت، نظر صحیحی نیست.
خط ۵۸۹: خط ۵۸۹:
نسل و خاندان وی به عنوان "[[آل ابی طالب]]"<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۱۸.</ref> یا "طالبیان" شناخته می‌شوند <ref>سمعانی، ج۴، ص۶.</ref>. که [[ابوالفرج اصفهانی]] نیز [[کتابی]] در موضوع کشته شدگان [[فرزندان ابوطالب]] ([[مقاتل]] الطالبیین) نوشته است. [[فرزندان]] وی عبارت‌اند از: طالب، [[عقیل]]، [[جعفر]]، [[علی]]، [[ام هانی]]<ref>ابن حزم، ص۳۷.</ref>، جمانه<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۶۴؛ فاکهی، ج۵، ص۵۹.</ref>، ریطه، [[اسماء]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷.</ref> و طلیق<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۶.</ref>.
نسل و خاندان وی به عنوان "[[آل ابی طالب]]"<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۱۸.</ref> یا "طالبیان" شناخته می‌شوند <ref>سمعانی، ج۴، ص۶.</ref>. که [[ابوالفرج اصفهانی]] نیز [[کتابی]] در موضوع کشته شدگان [[فرزندان ابوطالب]] ([[مقاتل]] الطالبیین) نوشته است. [[فرزندان]] وی عبارت‌اند از: طالب، [[عقیل]]، [[جعفر]]، [[علی]]، [[ام هانی]]<ref>ابن حزم، ص۳۷.</ref>، جمانه<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۶۴؛ فاکهی، ج۵، ص۵۹.</ref>، ریطه، [[اسماء]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷.</ref> و طلیق<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۶.</ref>.


[[هشام کلبی]] گفته تفاوت [[سنی]] هر یک از [[فرزندان ابوطالب]] با دیگری، ده سال است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۵؛ و ر. ک: زبیری، ص۳۹.</ref>، چنان که [[جاحظ]]<ref>رسالة الأوطان، ص۱۰۸.</ref>، از جمله ویژگی‌های فرزندان ابوطالب را فاصله ده ساله میان [[فرزندان]] دانسته است. اما بنا بر [[روایت]] [[امام صادق]]{{ع}}، [[عقیل]] بزرگ‌تر از [[جعفر]] و فاصله سنی ایشان چهار سال است، چنانکه [[علی]]{{ع}} کوچک‌تر از جعفر فاصله سنی میان ایشان نُه سال است.
[[هشام کلبی]] گفته تفاوت [[سنی]] هر یک از [[فرزندان ابوطالب]] با دیگری، ده سال است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۵؛ و ر. ک: زبیری، ص۳۹.</ref>، چنان که [[جاحظ]]<ref>رسالة الأوطان، ص۱۰۸.</ref>، از جمله ویژگی‌های فرزندان ابوطالب را فاصله ده ساله میان [[فرزندان]] دانسته است. اما بنا بر [[روایت]] [[امام صادق]] {{ع}}، [[عقیل]] بزرگ‌تر از [[جعفر]] و فاصله سنی ایشان چهار سال است، چنانکه [[علی]] {{ع}} کوچک‌تر از جعفر فاصله سنی میان ایشان نُه سال است.


فرزندان وی همه از [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]] است<ref>زبیری، ص۴۰.</ref>. بدین دلیل، یکی دیگر از ویژگی‌های فرزندان ابوطالب این بود که ایشان، نخستین فرزندانی بودند که از [[پدر]] و [[مادری]] [[هاشمی]] به [[دنیا]] می‌آمدند<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۴۲۵.</ref>، به جز طلیق که مادرش "علة" بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۸.</ref> و نسلی از او باقی نماند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. درباره طلیق گفته شده که وی هم سنگ دیگر فرزندان نبوده است <ref>ابن در بد، ص۶۳.</ref>، چنانکه این نام نزد [[نسب]] شناسان [[شیعه]]<ref>مجدی، ص۱۹۲.</ref> ناشناخته بود.  
فرزندان وی همه از [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]] است<ref>زبیری، ص۴۰.</ref>. بدین دلیل، یکی دیگر از ویژگی‌های فرزندان ابوطالب این بود که ایشان، نخستین فرزندانی بودند که از [[پدر]] و [[مادری]] [[هاشمی]] به [[دنیا]] می‌آمدند<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۴۲۵.</ref>، به جز طلیق که مادرش "علة" بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۸.</ref> و نسلی از او باقی نماند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. درباره طلیق گفته شده که وی هم سنگ دیگر فرزندان نبوده است <ref>ابن در بد، ص۶۳.</ref>، چنانکه این نام نزد [[نسب]] شناسان [[شیعه]]<ref>مجدی، ص۱۹۲.</ref> ناشناخته بود.  
خط ۶۲۳: خط ۶۲۳:
# [[الغدیر]]، [[علامه امینی]]، جلد ۷، ص۳۳۰ تا ۴۱۰ و جلد ۸، ص۳ تا ۲۹،
# [[الغدیر]]، [[علامه امینی]]، جلد ۷، ص۳۳۰ تا ۴۱۰ و جلد ۸، ص۳ تا ۲۹،
# اعیان الشیعه، جلد ۸ در عنوان [[ابوطالب]]، ص۱۱۴ تا ۱۲۶.
# اعیان الشیعه، جلد ۸ در عنوان [[ابوطالب]]، ص۱۱۴ تا ۱۲۶.
# [[دانشنامه امام علی (کتاب)|دانشنامه امام علی]]{{ع}}، جلد هشتم، مقاله در کنار [[پدر]] (ابوطالب)؛ نوشته [[عبد الرحیم] قنوات]، ص۶۱ تا ۱۴۴.
# [[دانشنامه امام علی (کتاب)|دانشنامه امام علی]] {{ع}}، جلد هشتم، مقاله در کنار [[پدر]] (ابوطالب)؛ نوشته [[عبد الرحیم] قنوات]، ص۶۱ تا ۱۴۴.
# [[دائرةالمعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، جلد دوم که عنوانی را به ابوطالب اختصاص داده و به ویژه به بررسی ابوطالب در [[شأن نزول آیات]] اهتمام کرده است.
# [[دائرةالمعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، جلد دوم که عنوانی را به ابوطالب اختصاص داده و به ویژه به بررسی ابوطالب در [[شأن نزول آیات]] اهتمام کرده است.
# [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] مدخل "ابوطالب" نوشته [[عبدالکریم گلشنی]]<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوضیاح بن ثابت انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸۶-۴۰۱.</ref>
# [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] مدخل "ابوطالب" نوشته [[عبدالکریم گلشنی]]<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوضیاح بن ثابت انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸۶-۴۰۱.</ref>


== [[دوراندیشی]] و [[ایمان]] ابوطالب‌==
== [[دوراندیشی]] و [[ایمان]] ابوطالب‌==
مطالعه و بررسی حوادث پیش از [[هجرت پیامبر اکرم]]{{صل}} گویای ده‌ها [[شاهد]] و دلیل بر دوراندیشی [[ابوطالب]] است. [[بهترین]] شاهدی که الآن می‌توانیم بیان کنیم، نکته‌ای است که اندکی پیش در بحث [[نقض پیمان]] [[قریش]] آوردیم. دیدیم که ابوطالب از آنان خواست تا [[صحیفه]] را بیاورند و چنین وانمود کرد که ممکن است، بین آنان [[صلح]] و سازشی برقرار شود. به‌کارگیری این شیوه برای آن بود که صحیفه باز نشود، مگر علنی چنان که همگان ببینند و نیز آنان را برای رو به رو شدن با یک حادثه بزرگ ناگهانی آماده سازد و راه را برای یک [[انتخاب]] منطقی فرا روی قریش هموار نماید تا این [[حقیقت]] را به آسانی بپذیرند و به آن، ملتزم شوند.
مطالعه و بررسی حوادث پیش از [[هجرت پیامبر اکرم]] {{صل}} گویای ده‌ها [[شاهد]] و دلیل بر دوراندیشی [[ابوطالب]] است. [[بهترین]] شاهدی که الآن می‌توانیم بیان کنیم، نکته‌ای است که اندکی پیش در بحث [[نقض پیمان]] [[قریش]] آوردیم. دیدیم که ابوطالب از آنان خواست تا [[صحیفه]] را بیاورند و چنین وانمود کرد که ممکن است، بین آنان [[صلح]] و سازشی برقرار شود. به‌کارگیری این شیوه برای آن بود که صحیفه باز نشود، مگر علنی چنان که همگان ببینند و نیز آنان را برای رو به رو شدن با یک حادثه بزرگ ناگهانی آماده سازد و راه را برای یک [[انتخاب]] منطقی فرا روی قریش هموار نماید تا این [[حقیقت]] را به آسانی بپذیرند و به آن، ملتزم شوند.


به خصوص هنگامی که ابوطالب توانست از آنان برای تحقق [[هدف]] خویش [[وعده]] بگیرد و آنان را در مقابل [[شرافت]] سخن قرار دهد. این [[اقدام]] زیرکانه وی بر پایه [[قواعد]] شرافت و رعایت [[احترام]] خویش و بر حسب معیارهایی بود که بر اساس آن [[رفتار]] می‌کردند.
به خصوص هنگامی که ابوطالب توانست از آنان برای تحقق [[هدف]] خویش [[وعده]] بگیرد و آنان را در مقابل [[شرافت]] سخن قرار دهد. این [[اقدام]] زیرکانه وی بر پایه [[قواعد]] شرافت و رعایت [[احترام]] خویش و بر حسب معیارهایی بود که بر اساس آن [[رفتار]] می‌کردند.
ابوطالب در این راه تا حدود زیادی موفّق شد. چنان که [[مردم]] فریاد برآوردند: ابوطالب؛ با ما از در [[انصاف]] درآمدی.
ابوطالب در این راه تا حدود زیادی موفّق شد. چنان که [[مردم]] فریاد برآوردند: ابوطالب؛ با ما از در [[انصاف]] درآمدی.


از متونی که تقدیم داشتیم، یک حقیقت دیگر هم روشن می‌شود. این حقیقت دارای اهمیت و بازتاب‌های خاص خود است و دلالت دارد بر [[میزان]] [[اعتماد]] ابوطالب به [[راست‌گویی]] و [[صداقت]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[درستی]] راه و [[حقانیت]] آیینی که آورده است. چنان که از [[اتهام]] [[کهانت]] و [[جادوگری]] برای برادرزاده‌اش به شدّت [[رنج]] می‌برد و آن را یک افترای آشکار در [[حقّ]] او می‌دانست. از این‌رو [[فرصت]] به دست آمده را برای بیان [[اشتباه]] [[اندیشه]] و بی‌پایگی پندارشان [[غنیمت]] شمرد و خطاب به قریش گفت: «آیا روشن شد، کدام یک از ما به [[سحر]] و [[جادو]] سزاوارتریم؟» نتیجه این موضع‌گیری حکیمانه و دوراندیشی ابوطالب آن شد که به سبب [[معجزه]] پیامبر{{صل}} شمار زیادی از [[مردم قریش]] در آن [[روز]] [[مسلمان]] شدند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۹۰.</ref>.
از متونی که تقدیم داشتیم، یک حقیقت دیگر هم روشن می‌شود. این حقیقت دارای اهمیت و بازتاب‌های خاص خود است و دلالت دارد بر [[میزان]] [[اعتماد]] ابوطالب به [[راست‌گویی]] و [[صداقت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[درستی]] راه و [[حقانیت]] آیینی که آورده است. چنان که از [[اتهام]] [[کهانت]] و [[جادوگری]] برای برادرزاده‌اش به شدّت [[رنج]] می‌برد و آن را یک افترای آشکار در [[حقّ]] او می‌دانست. از این‌رو [[فرصت]] به دست آمده را برای بیان [[اشتباه]] [[اندیشه]] و بی‌پایگی پندارشان [[غنیمت]] شمرد و خطاب به قریش گفت: «آیا روشن شد، کدام یک از ما به [[سحر]] و [[جادو]] سزاوارتریم؟» نتیجه این موضع‌گیری حکیمانه و دوراندیشی ابوطالب آن شد که به سبب [[معجزه]] پیامبر {{صل}} شمار زیادی از [[مردم قریش]] در آن [[روز]] [[مسلمان]] شدند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۹۰.</ref>.


== مواضع [[ابوطالب]] ==
== مواضع [[ابوطالب]] ==
ابوطالب مرد بزرگ [[مکّه]] حامی و [[یاور]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[دوران کودکی]] است و اینک نیز با دست و زبان از او [[حمایت]] می‌کند و در راه [[دفاع]] از [[جان]]، [[دین]] و [[آیین]] وی به [[رویارویی]] [[مشکلات]] بزرگ و مشقت‌های [[طاقت]] فرسا رفته است تا آنجا که بتواند [[فرصت]] لازم برای گسترش و [[ترویج]] [[اسلام]] را برای او فراهم آورد.
ابوطالب مرد بزرگ [[مکّه]] حامی و [[یاور]] [[پیامبر]] {{صل}} از [[دوران کودکی]] است و اینک نیز با دست و زبان از او [[حمایت]] می‌کند و در راه [[دفاع]] از [[جان]]، [[دین]] و [[آیین]] وی به [[رویارویی]] [[مشکلات]] بزرگ و مشقت‌های [[طاقت]] فرسا رفته است تا آنجا که بتواند [[فرصت]] لازم برای گسترش و [[ترویج]] [[اسلام]] را برای او فراهم آورد.
ابوطالب، پیامبر{{صل}} را بر همه [[فرزندان]] خود مقدّم داشت و چنان که می‌گویند: خود وی، او را به توصیه [[بحیرای راهب]] از [[بصری]] به مکّه بازگرداند تا مبادا [[قوم]] [[شرور]] [[یهود]] به او دست پیدا کنند.
ابوطالب، پیامبر {{صل}} را بر همه [[فرزندان]] خود مقدّم داشت و چنان که می‌گویند: خود وی، او را به توصیه [[بحیرای راهب]] از [[بصری]] به مکّه بازگرداند تا مبادا [[قوم]] [[شرور]] [[یهود]] به او دست پیدا کنند.


آری، ابوطالب [[دشمنی]] [[قریش]] را پذیرفت و [[رنج]] [[فقر]] و [[گرسنگی]] را بر خود هموار کرد، چنان که در راه فرزند برادرش انزوای [[اجتماعی]] را تجربه کرد و با چشم خود دید که چگونه [[کودکان]] [[بنی هاشم]] از گرسنگی ناله می‌کنند و برگ درختان می‌خورند. او به [[صراحت]] اعلام کرد که [[آمادگی]] دارد، در جنگ‌ کوبنده‌ای که‌تر و خشک را با هم از بین برد، فرو رود، امّا [[محمّد]] را تحویل آنان ندهد و او را از [[دعوت]] به سوی [[خداوند متعال]] بازندارد و حد اقل چنین درخواستی از او نداشته باشد.
آری، ابوطالب [[دشمنی]] [[قریش]] را پذیرفت و [[رنج]] [[فقر]] و [[گرسنگی]] را بر خود هموار کرد، چنان که در راه فرزند برادرش انزوای [[اجتماعی]] را تجربه کرد و با چشم خود دید که چگونه [[کودکان]] [[بنی هاشم]] از گرسنگی ناله می‌کنند و برگ درختان می‌خورند. او به [[صراحت]] اعلام کرد که [[آمادگی]] دارد، در جنگ‌ کوبنده‌ای که‌تر و خشک را با هم از بین برد، فرو رود، امّا [[محمّد]] را تحویل آنان ندهد و او را از [[دعوت]] به سوی [[خداوند متعال]] بازندارد و حد اقل چنین درخواستی از او نداشته باشد.


قریش شکمبه شتر بر روی پیامبر{{صل}} انداختند، نزد ابوطالب آمد. عمو در حمایت جانانه از برادرزاده موضعی کوبنده در برابر [[جبّاران]] و فراعنه قریش اتخاذ کرد. [[شمشیر]] به دست گرفت و به برادرش [[حمزه]] دستور داد که شکمبه را بردارد. با هم، آهنگ قریش کردند، چون او را دیدند، [[خشونت]] را در سیمایش [[احساس]] کردند. پس به حمزه فرمود که [[سبیل]] تک تک آنان را با شکمبه شتر [[آلوده]] سازد. حمزه چنین کرد<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴۹؛ منیة الراغب، ص۷۵؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۹۱- ۲۹۲؛ بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۰۹.</ref>.
قریش شکمبه شتر بر روی پیامبر {{صل}} انداختند، نزد ابوطالب آمد. عمو در حمایت جانانه از برادرزاده موضعی کوبنده در برابر [[جبّاران]] و فراعنه قریش اتخاذ کرد. [[شمشیر]] به دست گرفت و به برادرش [[حمزه]] دستور داد که شکمبه را بردارد. با هم، آهنگ قریش کردند، چون او را دیدند، [[خشونت]] را در سیمایش [[احساس]] کردند. پس به حمزه فرمود که [[سبیل]] تک تک آنان را با شکمبه شتر [[آلوده]] سازد. حمزه چنین کرد<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴۹؛ منیة الراغب، ص۷۵؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۹۱- ۲۹۲؛ بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۰۹.</ref>.
بنا به گزارش دیگری، ابوطالب [[خویشان]] خود را فراخواند و [[فرمان]] داد که [[سلاح]] خویش را برگیرند. هنگامی که قریش او را دیدند، خواستند پراکنده شوند، [[ابوطالب]] به آنها گفت:
بنا به گزارش دیگری، ابوطالب [[خویشان]] خود را فراخواند و [[فرمان]] داد که [[سلاح]] خویش را برگیرند. هنگامی که قریش او را دیدند، خواستند پراکنده شوند، [[ابوطالب]] به آنها گفت:
به خدای این [[خانه]] قسم؛ هیچ یک از شما از جای برنخواهد خاست، و الّا گردنش را با همین [[شمشیر]] خواهم زد. سپس بینی فردی را که آن عمل [[زشت]] را با [[پیامبر]]{{صل}} انجام داده بود، چنان به هم فشرد که [[خون]] آمد. او پسر [[زبعری]] بود. سپس دستور داد تا خون و کثافات را بر سر و رویش مالیدند<ref>بنگرید: الغدیر، ج۷، ص۳۸۸؛ ج۸، ص۳- ۴؛ ابوطالب مؤمن قریش، ثمرات الاوراق، ص۲۸۵- ۲۸۶؛ نزهة المجالس، ج۲، ص۱۲۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۴۰۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴- ۲۵.</ref>.
به خدای این [[خانه]] قسم؛ هیچ یک از شما از جای برنخواهد خاست، و الّا گردنش را با همین [[شمشیر]] خواهم زد. سپس بینی فردی را که آن عمل [[زشت]] را با [[پیامبر]] {{صل}} انجام داده بود، چنان به هم فشرد که [[خون]] آمد. او پسر [[زبعری]] بود. سپس دستور داد تا خون و کثافات را بر سر و رویش مالیدند<ref>بنگرید: الغدیر، ج۷، ص۳۸۸؛ ج۸، ص۳- ۴؛ ابوطالب مؤمن قریش، ثمرات الاوراق، ص۲۸۵- ۲۸۶؛ نزهة المجالس، ج۲، ص۱۲۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۴۰۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴- ۲۵.</ref>.


ابوطالب در شعب، خودش از پیامبر{{صل}} [[پاسداری]] و محافظت می‌کرد.
ابوطالب در شعب، خودش از پیامبر {{صل}} [[پاسداری]] و محافظت می‌کرد.
بدین منظور شب‌ها که همگان در بستر آرمیده بودند، جایش را عوض می‌کرد و فرزندش علی{{ع}} را به جای او می‌گذاشت تا اگر اتّفاقی بیفتد، برای فرزندش باشد نه [[محمّد]]. او به همین مناسبت ابیات رسایی خطاب به علی{{ع}} سروده است. علی{{ع}} نیز در پاسخ [[پدر]] چنین سروده‌هایی خطاب به او دارد<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۴- ۶۵؛ اسنی المطالب، ص۲۱؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۳۱۲؛ الغدیر، ج۷، ص۳۵۷- ۳۵۸؛ ج۸، ص۳- ۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۴۲؛ دلائل النبوه (بیهقی)، ج۲، ص۳۱۲؛ تاریخ الاسلام (ذهبی)، ج۲، ص۱۴۰- ۱۴۱؛ ابوطالب مؤمن قریش، ص۱۹۴.</ref>.
بدین منظور شب‌ها که همگان در بستر آرمیده بودند، جایش را عوض می‌کرد و فرزندش علی {{ع}} را به جای او می‌گذاشت تا اگر اتّفاقی بیفتد، برای فرزندش باشد نه [[محمّد]]. او به همین مناسبت ابیات رسایی خطاب به علی {{ع}} سروده است. علی {{ع}} نیز در پاسخ [[پدر]] چنین سروده‌هایی خطاب به او دارد<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۴- ۶۵؛ اسنی المطالب، ص۲۱؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۳۱۲؛ الغدیر، ج۷، ص۳۵۷- ۳۵۸؛ ج۸، ص۳- ۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۴۲؛ دلائل النبوه (بیهقی)، ج۲، ص۳۱۲؛ تاریخ الاسلام (ذهبی)، ج۲، ص۱۴۰- ۱۴۱؛ ابوطالب مؤمن قریش، ص۱۹۴.</ref>.


ابوطالب گاهی [[قریش]] را با [[ملایمت]] از پیامبر{{صل}} دور می‌کرد و گاهی با [[خشونت]]. او برای تحریک [[عواطف]] و [[احساسات]]، و دور ساختن غائله، شعرهای [[سیاسی]] می‌سرود و فضا را برای اعتلای کلمه [[خداوند]]، و گسترش [[دین]] و [[حمایت]] از [[پیروان]] [[رسول خدا]]{{صل}} آماده می‌کرد.
ابوطالب گاهی [[قریش]] را با [[ملایمت]] از پیامبر {{صل}} دور می‌کرد و گاهی با [[خشونت]]. او برای تحریک [[عواطف]] و [[احساسات]]، و دور ساختن غائله، شعرهای [[سیاسی]] می‌سرود و فضا را برای اعتلای کلمه [[خداوند]]، و گسترش [[دین]] و [[حمایت]] از [[پیروان]] [[رسول خدا]] {{صل}} آماده می‌کرد.
یک بار پیامبر{{صل}} را گم کرد، هرچه گشت او را نیافت. پس [[بنی هاشم]] را جمع، و آنان را مسلّح کرد. او قصد داشت، اگر ثابت شود، اتّفاقی برای محمّد{{صل}} پیش آمده هر یک از آنان را در کنار یکی از بزرگان قریش قرار دهد تا او را بکشد.
یک بار پیامبر {{صل}} را گم کرد، هرچه گشت او را نیافت. پس [[بنی هاشم]] را جمع، و آنان را مسلّح کرد. او قصد داشت، اگر ثابت شود، اتّفاقی برای محمّد {{صل}} پیش آمده هر یک از آنان را در کنار یکی از بزرگان قریش قرار دهد تا او را بکشد.


همه این تلاش‌ها و موضع‌گیری‌های [[جوان]] مردانه ابوطالب برای [[دفاع]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[یاری]] و اعتلای کلمه خداوند و بالا بردن [[منزلت]] [[دین]] بود.
همه این تلاش‌ها و موضع‌گیری‌های [[جوان]] مردانه ابوطالب برای [[دفاع]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[یاری]] و اعتلای کلمه خداوند و بالا بردن [[منزلت]] [[دین]] بود.
روشن است که برشمردن همه مواضع و فداکاریهای [[ارزشمند]] و [[عظیم]] [[ابوطالب]] نیاز به وقت دراز، و تلاش جداگانه دارد. در اینجا به همین اندازه بسنده می‌کنیم و [[اقرار]] داریم که [[حق]] مطلب را چنان که باید و شاید ادا نکرده‌ایم. در پی به گوشه‌ای از انبوه بی‌شمار فداکاریهای جانانه ابوطالب در راه [[دفاع]] از [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانی]] اشاره می‌کنیم.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۹۲.</ref>.
روشن است که برشمردن همه مواضع و فداکاریهای [[ارزشمند]] و [[عظیم]] [[ابوطالب]] نیاز به وقت دراز، و تلاش جداگانه دارد. در اینجا به همین اندازه بسنده می‌کنیم و [[اقرار]] داریم که [[حق]] مطلب را چنان که باید و شاید ادا نکرده‌ایم. در پی به گوشه‌ای از انبوه بی‌شمار فداکاریهای جانانه ابوطالب در راه [[دفاع]] از [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانی]] اشاره می‌کنیم.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۹۲.</ref>.


== فداکاری‌های ابوطالب ==
== فداکاری‌های ابوطالب ==
از آنچه گذشت روشن شد که [[ابوطالب]]، بزرگ [[مکّه]] [[آمادگی]] داشت تا
از آنچه گذشت روشن شد که [[ابوطالب]]، بزرگ [[مکّه]] [[آمادگی]] داشت تا
# از موقعیت خود در میان [[قوم]] دست بردارد و در وضعیتی کاملاً مخالف‌ آن یعنی [[عداوت]] و [[دشمنی]] با [[خویشاوندان]]، [[مردم]] [[شهر]] و حتی همه [[دنیا]] قرار گیرد. وی کاملا آماده بود تا به خاطر [[پیامبر]]{{صل}} از شهر و دیارش [[تبعید]] شود، در [[انزوای سیاسی]] و [[اجتماعی]] قرار گیرد، امّا هرگز [[تسلیم]] فشارهای گوناگون [[قریش]] نشود.
# از موقعیت خود در میان [[قوم]] دست بردارد و در وضعیتی کاملاً مخالف‌ آن یعنی [[عداوت]] و [[دشمنی]] با [[خویشاوندان]]، [[مردم]] [[شهر]] و حتی همه [[دنیا]] قرار گیرد. وی کاملا آماده بود تا به خاطر [[پیامبر]] {{صل}} از شهر و دیارش [[تبعید]] شود، در [[انزوای سیاسی]] و [[اجتماعی]] قرار گیرد، امّا هرگز [[تسلیم]] فشارهای گوناگون [[قریش]] نشود.
# برای [[دفاع]] و [[حمایت]] از برادرزاده و [[دین]] او به [[گرسنگی]]، [[فقر]] و [[محاصره اقتصادی]] تن دهد و حتی [[اموال]] و اندوخته‌های خود را در راه دین صرف نماید.
# برای [[دفاع]] و [[حمایت]] از برادرزاده و [[دین]] او به [[گرسنگی]]، [[فقر]] و [[محاصره اقتصادی]] تن دهد و حتی [[اموال]] و اندوخته‌های خود را در راه دین صرف نماید.
# در صورت [[لزوم]] خویشتن را درگیر معرکه [[جنگی]] کوبنده و ویران‌گر سازد که چه بسا به نابودی [[خاندان]] [[بنی هاشم]] و [[دشمنان]] آنان منتهی خواهد شد.
# در صورت [[لزوم]] خویشتن را درگیر معرکه [[جنگی]] کوبنده و ویران‌گر سازد که چه بسا به نابودی [[خاندان]] [[بنی هاشم]] و [[دشمنان]] آنان منتهی خواهد شد.
# کوچک‌ترین فرزندش، علی{{ع}} را [[قربانی]] کند و فدای پیامبرش سازد. چنان که [[غم]] [[غربت]] فرزند دیگرش، جعفر را به دوش می‌کشید که در راه دین و [[حفظ جان]] [[مسلمانان]] بی‌پناه به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد.
# کوچک‌ترین فرزندش، علی {{ع}} را [[قربانی]] کند و فدای پیامبرش سازد. چنان که [[غم]] [[غربت]] فرزند دیگرش، جعفر را به دوش می‌کشید که در راه دین و [[حفظ جان]] [[مسلمانان]] بی‌پناه به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد.
# با دست و زبان خود [[جهاد]] کند و همه امکانات مادی و [[معنوی]] خویش را در این راه به کار گیرد و در راه [[دفاع از دین]]، از [[تحمّل]] [[مشکلات]] و [[سختی‌ها]] پروایی نداشته باشد و همه توان خویش را برای [[حفظ]] و حمایت آن به کار گیرد.
# با دست و زبان خود [[جهاد]] کند و همه امکانات مادی و [[معنوی]] خویش را در این راه به کار گیرد و در راه [[دفاع از دین]]، از [[تحمّل]] [[مشکلات]] و [[سختی‌ها]] پروایی نداشته باشد و همه توان خویش را برای [[حفظ]] و حمایت آن به کار گیرد.


لازم می‌دانیم، در اینجا به یک [[پرسش]] که از سوی برخی مغرضان مطرح می‌شود، پاسخ دهیم. پرسش این است: چرا فداکاریهای ابوطالب در دفاع از پیامبر{{صل}} و [[آیین]] [[مسلمانی]] برخاسته از [[حمیت]] نسبی و قبیله‌ای و انگیزه‌های [[عاطفی]] و احساسی نباشد؟ آیا [[فکر]] نمی‌کنید، بر اساس [[انگیزه]] «[[دوستی]] طبیعی» باشد؟<ref>تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۳۹۴.</ref>.
لازم می‌دانیم، در اینجا به یک [[پرسش]] که از سوی برخی مغرضان مطرح می‌شود، پاسخ دهیم. پرسش این است: چرا فداکاریهای ابوطالب در دفاع از پیامبر {{صل}} و [[آیین]] [[مسلمانی]] برخاسته از [[حمیت]] نسبی و قبیله‌ای و انگیزه‌های [[عاطفی]] و احساسی نباشد؟ آیا [[فکر]] نمی‌کنید، بر اساس [[انگیزه]] «[[دوستی]] طبیعی» باشد؟<ref>تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۳۹۴.</ref>.


در پاسخ به این پرسش مغرضانه به چند نکته اشاره می‌کنیم:
در پاسخ به این پرسش مغرضانه به چند نکته اشاره می‌کنیم:
# [[دلایل]] [[قاطع]] بر [[ایمان ابوطالب]]{{ع}} در دست داریم خصوصا اشعار و سخنان صریح خود وی در کنار گفته‌های پیامبر{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{ع}} به روشنی ثابت می‌کند که چنین انگیزه‌هایی در موضع‌گیری‌ها و فداکاریهای جانانه وی جایی نداشت.
# [[دلایل]] [[قاطع]] بر [[ایمان ابوطالب]] {{ع}} در دست داریم خصوصا اشعار و سخنان صریح خود وی در کنار گفته‌های پیامبر {{صل}} و [[ائمه اطهار]] {{ع}} به روشنی ثابت می‌کند که چنین انگیزه‌هایی در موضع‌گیری‌ها و فداکاریهای جانانه وی جایی نداشت.
# اگر [[محمّد]] برادرزاده [[ابوطالب]] است، علی فرزند خود اوست. اگر [[عاطفه]] نسبی [[انگیزه]] او در این راه بود، پس چرا فرزندش را به [[اختیار]] خود در راه برادرزاده‌اش [[فدا]] می‌کند. در حالی که به اندازه کافی درباره عواقب این کار [[اندیشه]]، [[تأمل]] و [[تدبّر]] کرده است؟ چرا [[راضی]] می‌شود که اگر کسی کشته شود، پسرش باشد نه برادرزاده‌اش؟ آیا خردمندانه است که ابوطالب به طور طبیعی فرزند برادرش را بیشتر از فرزند و جگرگوشه خودش [[دوست]] بدارد؟
# اگر [[محمّد]] برادرزاده [[ابوطالب]] است، علی فرزند خود اوست. اگر [[عاطفه]] نسبی [[انگیزه]] او در این راه بود، پس چرا فرزندش را به [[اختیار]] خود در راه برادرزاده‌اش [[فدا]] می‌کند. در حالی که به اندازه کافی درباره عواقب این کار [[اندیشه]]، [[تأمل]] و [[تدبّر]] کرده است؟ چرا [[راضی]] می‌شود که اگر کسی کشته شود، پسرش باشد نه برادرزاده‌اش؟ آیا خردمندانه است که ابوطالب به طور طبیعی فرزند برادرش را بیشتر از فرزند و جگرگوشه خودش [[دوست]] بدارد؟
# اگر [[حمیت]] قبیله‌ای و رابطه نسبی انگیزه و عامل مواضع ابوطالب بود، چرا [[ابولهب]] را بر آن نداشت که همانند ابوطالب موضع‌گیری کند؟ برعکس می‌بینیم وی از سرسخت‌ترین و جسورترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} بود و بیش از همه در [[اذیت]] و [[آزار]] برادرزاده‌اش می‌کوشید! به علاوه هر چند سایر [[بنی هاشم]] همراه [[پیامبر]]{{صل}} وارد [[شعب ابوطالب]] شدند، امّا فداکاری‌های آنان یک دهم فداکاری‌های ابوطالب نمی‌شد. همچنان که همین موضع‌گیری آنان تحت تأثیر و [[نفوذ]]، و پافشاری ابوطالب بود و بس. بدین ترتیب روشن می‌شود که [[حمیّت دینی]] از [[حمیّت]] نسبی بسی قوی‌تر است. از این‌رو شماری از [[مسلمانان]] را می‌بینیم که [[آمادگی]] خود را برای [[قتل]] [[پدران]] و [[فرزندان]] خویش در راه [[دین]] و [[ایمان]] به [[صراحت]] اعلام کرده‌اند. فی المثل [[عبدالله بن عبدالله بن ابی]] از رسول خدا{{صل}} اجازه خواست که [[پدر]] خودش را بکشد<ref>الصافی، ج۵، ص۱۸۰؛ سیره حلبی، ج۲، ص۶۴؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۴؛ الاصابه، ج۲، ص۳۳۶.</ref>. در [[جنگ صفین]] نیز [[برادر]] از برادر دست برنمی‌داشت تا این که [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} به او اجازه فرمود که برادرش را رها سازد<ref>وقعة صفّین، ص۲۷۱- ۲۷۲.</ref>. شواهد فراوان دیگری نیز در این باره هست.
# اگر [[حمیت]] قبیله‌ای و رابطه نسبی انگیزه و عامل مواضع ابوطالب بود، چرا [[ابولهب]] را بر آن نداشت که همانند ابوطالب موضع‌گیری کند؟ برعکس می‌بینیم وی از سرسخت‌ترین و جسورترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]] {{صل}} بود و بیش از همه در [[اذیت]] و [[آزار]] برادرزاده‌اش می‌کوشید! به علاوه هر چند سایر [[بنی هاشم]] همراه [[پیامبر]] {{صل}} وارد [[شعب ابوطالب]] شدند، امّا فداکاری‌های آنان یک دهم فداکاری‌های ابوطالب نمی‌شد. همچنان که همین موضع‌گیری آنان تحت تأثیر و [[نفوذ]]، و پافشاری ابوطالب بود و بس. بدین ترتیب روشن می‌شود که [[حمیّت دینی]] از [[حمیّت]] نسبی بسی قوی‌تر است. از این‌رو شماری از [[مسلمانان]] را می‌بینیم که [[آمادگی]] خود را برای [[قتل]] [[پدران]] و [[فرزندان]] خویش در راه [[دین]] و [[ایمان]] به [[صراحت]] اعلام کرده‌اند. فی المثل [[عبدالله بن عبدالله بن ابی]] از رسول خدا {{صل}} اجازه خواست که [[پدر]] خودش را بکشد<ref>الصافی، ج۵، ص۱۸۰؛ سیره حلبی، ج۲، ص۶۴؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۴؛ الاصابه، ج۲، ص۳۳۶.</ref>. در [[جنگ صفین]] نیز [[برادر]] از برادر دست برنمی‌داشت تا این که [[امیر المؤمنین علی]] {{ع}} به او اجازه فرمود که برادرش را رها سازد<ref>وقعة صفّین، ص۲۷۱- ۲۷۲.</ref>. شواهد فراوان دیگری نیز در این باره هست.
# اگر ابوطالب این فداکاری‌ها را برای رسیدن به [[مال]] و [[ثروت]]، [[مقام]] و موقعیت [[دنیایی]] انجام می‌داد، لازم بود که برادرزاده‌اش را فدای فرزند خودش کند و هم او را در راه [[خانواده]] خویش [[قربانی]] سازد؛ زیرا با این کار می‌توانست به همه چیز [[دنیا]] برسد. در حالی که [[ابوطالب]] همه چیز را فدای [[محمّد]]{{صل}} کرد. چنان که احتمال داشت خودش نیز همراه او نابود شود. چنین اقداماتی به هیچ وجه در [[منطق]] [[مصالح]] [[دنیایی]] پذیرفتنی نیست.
# اگر ابوطالب این فداکاری‌ها را برای رسیدن به [[مال]] و [[ثروت]]، [[مقام]] و موقعیت [[دنیایی]] انجام می‌داد، لازم بود که برادرزاده‌اش را فدای فرزند خودش کند و هم او را در راه [[خانواده]] خویش [[قربانی]] سازد؛ زیرا با این کار می‌توانست به همه چیز [[دنیا]] برسد. در حالی که [[ابوطالب]] همه چیز را فدای [[محمّد]] {{صل}} کرد. چنان که احتمال داشت خودش نیز همراه او نابود شود. چنین اقداماتی به هیچ وجه در [[منطق]] [[مصالح]] [[دنیایی]] پذیرفتنی نیست.
# [[حمیّت]] قبیله‌ای- اگر هم باشد- فقط در حدود مصالح قبیله‌ای و [[حفظ]] شئونات و [[آینده]] [[قبیله]] تأثیر می‌گذارد، امّا هرگاه این حمیّت عامل نابودی و از هم‌پاشیدگی قبیله و به هدر رفتن [[منافع]] و مصالح آن و به خطر انداختن آینده قبیله و افراد آن باشد، هرگز مجال بروز نخواهد یافت و احدی از [[خردمندان]] [[جهان]] چنین اقداماتی را نخواهند پذیرفت.
# [[حمیّت]] قبیله‌ای- اگر هم باشد- فقط در حدود مصالح قبیله‌ای و [[حفظ]] شئونات و [[آینده]] [[قبیله]] تأثیر می‌گذارد، امّا هرگاه این حمیّت عامل نابودی و از هم‌پاشیدگی قبیله و به هدر رفتن [[منافع]] و مصالح آن و به خطر انداختن آینده قبیله و افراد آن باشد، هرگز مجال بروز نخواهد یافت و احدی از [[خردمندان]] [[جهان]] چنین اقداماتی را نخواهند پذیرفت.
بدین ترتیب روشن می‌شود که نمی‌توانیم موضع‌گیری‌های حکیمانه و فداکاریهای جانانه ابوطالب{{ع}} را [[تفسیر]] کنیم، مگر بر پایه انگیزه‌های [[عقیدتی]] و [[ایمان راسخ]] که [[انسان]] را بر آن می‌دارد تا هرچه دارد در راه [[دین]] و [[عقیده]] خود [[بذل و بخشش]] نماید.
بدین ترتیب روشن می‌شود که نمی‌توانیم موضع‌گیری‌های حکیمانه و فداکاریهای جانانه ابوطالب {{ع}} را [[تفسیر]] کنیم، مگر بر پایه انگیزه‌های [[عقیدتی]] و [[ایمان راسخ]] که [[انسان]] را بر آن می‌دارد تا هرچه دارد در راه [[دین]] و [[عقیده]] خود [[بذل و بخشش]] نماید.


[[درود]] و [[سلام]] بر تو ای ابوطالب؛ ای [[پدر]] مردان؛ ای قافله سالار [[فداکاری]] و [[ایثار]] در راه [[حق]] و دین؛ [[رحمت]] و [[برکات]] خداوندگاری بر [[روح]] جاودان تو باد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۹۳.</ref>.
[[درود]] و [[سلام]] بر تو ای ابوطالب؛ ای [[پدر]] مردان؛ ای قافله سالار [[فداکاری]] و [[ایثار]] در راه [[حق]] و دین؛ [[رحمت]] و [[برکات]] خداوندگاری بر [[روح]] جاودان تو باد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۹۳.</ref>.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش