جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[انصاف]] در لغت دارای چند معنی است که سه معنی از همه مشهورتر است: | [[انصاف]] در لغت دارای چند معنی است که سه معنی از همه مشهورتر است: | ||
===به نیمه رسیدن=== | === به نیمه رسیدن === | ||
طبق این معنی واژه انصاف در مورد هر چیزی که به نیمه خود برسد قابل کاربرد است<ref>ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۵۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۲، ص۵۰۱.</ref> مثل روزی که به نیمه میرسد<ref>جوهری، صحاح اللغة، ج۳، ص۱۱۸۵؛ زبیدی، تاجالعروس ج۱۲، ص۵۰۱.</ref> و کوزهای که تا نیمه پر میشود<ref>ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۴۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۲، ص۵۰۳.</ref>. در این کاربرد انصاف را به چیزی نسبت میدهند که به نصف رسیده مثل [[روز]] و کوزه؛ صرفنظر از اینکه کسی یا چیزی دیگر در نصف کردن آن مؤثر است یا نه.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۵۷.</ref>. | طبق این معنی واژه انصاف در مورد هر چیزی که به نیمه خود برسد قابل کاربرد است<ref>ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۵۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۲، ص۵۰۱.</ref> مثل روزی که به نیمه میرسد<ref>جوهری، صحاح اللغة، ج۳، ص۱۱۸۵؛ زبیدی، تاجالعروس ج۱۲، ص۵۰۱.</ref> و کوزهای که تا نیمه پر میشود<ref>ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۴۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۲، ص۵۰۳.</ref>. در این کاربرد انصاف را به چیزی نسبت میدهند که به نصف رسیده مثل [[روز]] و کوزه؛ صرفنظر از اینکه کسی یا چیزی دیگر در نصف کردن آن مؤثر است یا نه.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۵۷.</ref>. | ||
===نصف کردن=== | === نصف کردن === | ||
طبق این معنی میتوان انصاف را بر کار کسی که چیزی را نصف میکند یا به نیمه میرساند اطلاق کرد. مثل آبی که کوزه را تا نیمه پر میکند<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>. و [[پیری]] که نیمی از سر را فرا میگیرد (کنایه از نیمهشدن [[عمر]])<ref>ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۴۹؛ زبیدی، تاجالعروس، ج۱۲، ص۵۰۳.</ref>، کسی که نیمی از چیزی را بر میدارد<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>، مسافری که نیمی از روز را راه میرود<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>، کسی که کوزهای را از آب نیمه میکند<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>. چنان که ملاحظه میکنید، در همه کاربردهای کلمه انصاف، عنصر نصف نقش اساسی دارد.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۵۷.</ref>. | طبق این معنی میتوان انصاف را بر کار کسی که چیزی را نصف میکند یا به نیمه میرساند اطلاق کرد. مثل آبی که کوزه را تا نیمه پر میکند<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>. و [[پیری]] که نیمی از سر را فرا میگیرد (کنایه از نیمهشدن [[عمر]])<ref>ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۴۹؛ زبیدی، تاجالعروس، ج۱۲، ص۵۰۳.</ref>، کسی که نیمی از چیزی را بر میدارد<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>، مسافری که نیمی از روز را راه میرود<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>، کسی که کوزهای را از آب نیمه میکند<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۸۱۲.</ref>. چنان که ملاحظه میکنید، در همه کاربردهای کلمه انصاف، عنصر نصف نقش اساسی دارد.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۵۷.</ref>. | ||
===[[عدل و داد]]=== | === [[عدل و داد]] === | ||
یکی از معانی انصاف که در همه کتب لغت آمده [[عدالت]] است<ref>ابن منظور، لسانالعرب، ج۴، ص۶۵۰؛ جوهری، صحاح اللغة، ج۳، ص۱۱۸۵.</ref>. ملاحظه نمونههایی که اهل لغت برای این کاربرد آوردهاند، نشان میدهد انصاف بر نوعی خاص از عدالت اطلاق میشود، عدالت با دو شرط انصاف نامیده میشود؛ نخست آنکه خود [[حاکم]]، یکی از طرفین دعوا باشد و دیگر آنکه به مرحله [[اجرا]] برسد. حکمی که در مورد دیگران باشد، انصاف نامیده نمیشود هرچند که عادلانه باشد و عدالتی که اجرا نشود نیز مصداق انصاف نیست. کسی که در میانه دو نفر به [[حق]] [[حکم]] میکند، [[عادل]] است؛ حتی اگر محکوم علیه [[حق]] محکوم له را پرداخت نکند. کسی هم که در [[مقام]] [[حکم]]، به [[حق دیگران]] اعتراف میکند، منصف نامیده نمیشود. منصف کسی است که در مورد خود به نفع دیگری حکم میکند و خود آن حکم را [[اجرا]] میکند و حق را به صاحبش میپردازد؛ به همین دلیل در [[تفسیر]] [[انصاف]] نوشتهاند: حق دیگری را چنان بدهی که حق خود را میگیری<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۷، ص۱۳۳؛ ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۵؛ زبیدی، تاجالعروس ج۱۲، ص۵۰۲. </ref>، و در همه مثالهایی که برای آن آوردهاند، این دو عنصر [[مشاهده]] میشود. | یکی از معانی انصاف که در همه کتب لغت آمده [[عدالت]] است<ref>ابن منظور، لسانالعرب، ج۴، ص۶۵۰؛ جوهری، صحاح اللغة، ج۳، ص۱۱۸۵.</ref>. ملاحظه نمونههایی که اهل لغت برای این کاربرد آوردهاند، نشان میدهد انصاف بر نوعی خاص از عدالت اطلاق میشود، عدالت با دو شرط انصاف نامیده میشود؛ نخست آنکه خود [[حاکم]]، یکی از طرفین دعوا باشد و دیگر آنکه به مرحله [[اجرا]] برسد. حکمی که در مورد دیگران باشد، انصاف نامیده نمیشود هرچند که عادلانه باشد و عدالتی که اجرا نشود نیز مصداق انصاف نیست. کسی که در میانه دو نفر به [[حق]] [[حکم]] میکند، [[عادل]] است؛ حتی اگر محکوم علیه [[حق]] محکوم له را پرداخت نکند. کسی هم که در [[مقام]] [[حکم]]، به [[حق دیگران]] اعتراف میکند، منصف نامیده نمیشود. منصف کسی است که در مورد خود به نفع دیگری حکم میکند و خود آن حکم را [[اجرا]] میکند و حق را به صاحبش میپردازد؛ به همین دلیل در [[تفسیر]] [[انصاف]] نوشتهاند: حق دیگری را چنان بدهی که حق خود را میگیری<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۷، ص۱۳۳؛ ابنمنظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۵؛ زبیدی، تاجالعروس ج۱۲، ص۵۰۲. </ref>، و در همه مثالهایی که برای آن آوردهاند، این دو عنصر [[مشاهده]] میشود. | ||
{{عربی|الانصاف اعطاء الحق}}<ref>«انصاف، دادن حق است». ابن منظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۵۰؛ زبیدی، تاجالعروس ج۱۲، ص۵۰۲.</ref>. {{عربی|انصف، اذا اخذ الحق و اعطی الحق}}<ref>«انصاف ورزیده، وقتی که حق را بگیرد و حق را بدهد» ابنمنظور، لسان العرب، ج۹، ص۶۵۰؛ زبیدی، تاج العروس ج۱۲، ص۵۰۲.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۵۷.</ref>. | {{عربی|الانصاف اعطاء الحق}}<ref>«انصاف، دادن حق است». ابن منظور، لسانالعرب، ج۹، ص۶۵۰؛ زبیدی، تاجالعروس ج۱۲، ص۵۰۲.</ref>. {{عربی|انصف، اذا اخذ الحق و اعطی الحق}}<ref>«انصاف ورزیده، وقتی که حق را بگیرد و حق را بدهد» ابنمنظور، لسان العرب، ج۹، ص۶۵۰؛ زبیدی، تاج العروس ج۱۲، ص۵۰۲.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۵۷.</ref>. |