جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
در یک [[آیه]] از [[قرآن کریم]]، [[خداوند]] به نام الباطن خوانده شده است: {{متن قرآن|هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.</ref>. | در یک [[آیه]] از [[قرآن کریم]]، [[خداوند]] به نام الباطن خوانده شده است: {{متن قرآن|هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.</ref>. | ||
[[روایات]] متعددی در معنای این صفت وارد شده است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خداوند را اینچنین میخواند: {{متن حدیث|أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَيْءٌ}}، «تو نهانی هستی که هیچچیز پس از تو نیست»<ref>بحاراالانوار، ج۹۲، ص۴۰۶.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در بیان معنای اسم باطن میفرماید: {{متن حدیث|الْبَاطِنِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِكْرِ الْمُتَوَهِّمِينَ}}، «با [[شکوه]] عزتش از [[اندیشه]] خیالبافان پنهان است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۳.</ref>. {{متن حدیث|الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ}}، «[[نهان]] است نه به خاطر [[لطافت]] و ریز بودن»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.</ref>. {{متن حدیث|كُلُّ بَاطِنٍ غَيْرَهُ غَيْرُ ظَاهِرٍ}}، «هر نهانی جز او تا آشکار است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۵.</ref>. {{متن حدیث|الْبَاطِنُ لَا يُقَالُ فِيمَ}} «نهانی است که نشاید گفت در چه پنهان است؟»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳.</ref>، {{متن حدیث|هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ}}، «اوست که با [[قدرت]] و بزرگی خود بر ظاهر [[زمین]] چیره است، و با [[دانش]] و شناختش از درون آن [[آگاه]] است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶.</ref>. {{متن حدیث|لَا يُجِنُّهُ الْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ وَ لَا يَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ الْبُطُونِ}}، «نهانبودن، وی را از آشکاری پنهان نمیدارد و آشکاری، وی را از نهانی جدا نمیکند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵.</ref>. | [[روایات]] متعددی در معنای این صفت وارد شده است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خداوند را اینچنین میخواند: {{متن حدیث|أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَيْءٌ}}، «تو نهانی هستی که هیچچیز پس از تو نیست»<ref>بحاراالانوار، ج۹۲، ص۴۰۶.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در بیان معنای اسم باطن میفرماید: {{متن حدیث|الْبَاطِنِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِكْرِ الْمُتَوَهِّمِينَ}}، «با [[شکوه]] عزتش از [[اندیشه]] خیالبافان پنهان است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۳.</ref>. {{متن حدیث|الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ}}، «[[نهان]] است نه به خاطر [[لطافت]] و ریز بودن»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.</ref>. {{متن حدیث|كُلُّ بَاطِنٍ غَيْرَهُ غَيْرُ ظَاهِرٍ}}، «هر نهانی جز او تا آشکار است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۵.</ref>. {{متن حدیث|الْبَاطِنُ لَا يُقَالُ فِيمَ}} «نهانی است که نشاید گفت در چه پنهان است؟»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳.</ref>، {{متن حدیث|هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ}}، «اوست که با [[قدرت]] و بزرگی خود بر ظاهر [[زمین]] چیره است، و با [[دانش]] و شناختش از درون آن [[آگاه]] است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶.</ref>. {{متن حدیث|لَا يُجِنُّهُ الْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ وَ لَا يَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ الْبُطُونِ}}، «نهانبودن، وی را از آشکاری پنهان نمیدارد و آشکاری، وی را از نهانی جدا نمیکند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵.</ref>. | ||
امام علی{{ع}} خداوند را چنین میخواند: {{متن حدیث|يَا بَاطِنُ أَنْتَ تُبْطِنُ فِي الْأَشْيَاءِ مِثْلَ مَا تُظْهِرُهُ فِيهَا}}؛ «ای نهان، تو در چیزها نهانی همانگونه که در آنها آشکاری»<ref>اقبال الاعمال، ج۲، ص۳۶۴.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|يَا بَاطِناً بِلَا مُلَامَسَةٍ}}، «ای درون بدون پیوست (با چیزی)»<ref>بحار الانوار، ج۸۳، ص۳۱۵.</ref>. | امام علی {{ع}} خداوند را چنین میخواند: {{متن حدیث|يَا بَاطِنُ أَنْتَ تُبْطِنُ فِي الْأَشْيَاءِ مِثْلَ مَا تُظْهِرُهُ فِيهَا}}؛ «ای نهان، تو در چیزها نهانی همانگونه که در آنها آشکاری»<ref>اقبال الاعمال، ج۲، ص۳۶۴.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|يَا بَاطِناً بِلَا مُلَامَسَةٍ}}، «ای درون بدون پیوست (با چیزی)»<ref>بحار الانوار، ج۸۳، ص۳۱۵.</ref>. | ||
[[امام رضا]]{{ع}} نیز در معنای نام [[باطن]] میفرماید: {{متن حدیث|أَمَّا الْبَاطِنُ فَلَيْسَ عَلَى مَعْنَى الِاسْتِبْطَانِ لِلْأَشْيَاءِ بِأَنْ يَغُورَ فِيهَا وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنْهُ عَلَى اسْتِبْطَانِهِ لِلْأَشْيَاءِ عِلْماً وَ حِفْظاً وَ تَدْبِيراً}}، «([[خداوند]]) [[نهان]] است، نه به معنای به درون رفتن چیزها بدان که در آنها فرو روند. بلکه باطن بودن خداوند بدان معنا است که وی از جهت [[دانش]] و نگاهبانی و [[تدبیر]]، چیزها را در بردارد»؛ فرمود: {{متن حدیث|الْبَاطِنُ لَا بِاجْتِنَانٍ}}، «نهان نه به فرو رفتن و پنهان شدن<ref>بحار الانوار، ج۴، ص۲۵۸ و ۲۸۶.</ref>. | [[امام رضا]] {{ع}} نیز در معنای نام [[باطن]] میفرماید: {{متن حدیث|أَمَّا الْبَاطِنُ فَلَيْسَ عَلَى مَعْنَى الِاسْتِبْطَانِ لِلْأَشْيَاءِ بِأَنْ يَغُورَ فِيهَا وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنْهُ عَلَى اسْتِبْطَانِهِ لِلْأَشْيَاءِ عِلْماً وَ حِفْظاً وَ تَدْبِيراً}}، «([[خداوند]]) [[نهان]] است، نه به معنای به درون رفتن چیزها بدان که در آنها فرو روند. بلکه باطن بودن خداوند بدان معنا است که وی از جهت [[دانش]] و نگاهبانی و [[تدبیر]]، چیزها را در بردارد»؛ فرمود: {{متن حدیث|الْبَاطِنُ لَا بِاجْتِنَانٍ}}، «نهان نه به فرو رفتن و پنهان شدن<ref>بحار الانوار، ج۴، ص۲۵۸ و ۲۸۶.</ref>. | ||
از [[امام زمان]]{{ع}} نقل شده که خداوند را چنین یاد نمود: {{متن حدیث|الْبَاطِنُ دُونَ كُلِ شَيْءٍ بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ}}، «نهانی که به دانش و [[لطف]] خویش در پس همهچیز هست»<ref>بحار الانوار، ج۹۸، ص۳۲۵.</ref>. | از [[امام زمان]] {{ع}} نقل شده که خداوند را چنین یاد نمود: {{متن حدیث|الْبَاطِنُ دُونَ كُلِ شَيْءٍ بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ}}، «نهانی که به دانش و [[لطف]] خویش در پس همهچیز هست»<ref>بحار الانوار، ج۹۸، ص۳۲۵.</ref>. | ||
از مجموع این [[روایات]] استفاده میشود که نام باطن درباره خداوند سه معنا را در بردارد: | از مجموع این [[روایات]] استفاده میشود که نام باطن درباره خداوند سه معنا را در بردارد: | ||
#خداوند از [[اندیشهها]] پنهان است. | # خداوند از [[اندیشهها]] پنهان است. | ||
#به دانش و [[آگاهی]] و لطف خویش در همهچیز نهان است. | # به دانش و [[آگاهی]] و لطف خویش در همهچیز نهان است. | ||
#به گونهای غیرمادی و غیرجسمانی درون همهچیز نهان است. نام الباطِن یکی از نود و نه نام نیکوی خداوند شمرده شده است<ref>بحار الانوار، ج۴، ص۱۸۶.</ref>. | # به گونهای غیرمادی و غیرجسمانی درون همهچیز نهان است. نام الباطِن یکی از نود و نه نام نیکوی خداوند شمرده شده است<ref>بحار الانوار، ج۴، ص۱۸۶.</ref>. | ||
باطن درباره خداوند به معنای نهان بودن از [[اندیشه]] و [[خیال]] و حواس [[آدمی]] است. [[سید رضی]] باطن بودن خداوند را بدان معنا میداند که وی [[درک]] نمیشود<ref>تلخیص البیان، ج۲، ص۳۲۶.</ref>. [[زمخشری]] باطن را آن میداند که به حواس درک نشود و توصیف خداوند به باطن را دلیل بر رد کسانی میداند که بر این باورند که [[خدا]] در [[آخرت]] به [[حس]] درک میشود<ref>الکشاف، ج۴، ص۴۷۰.</ref>. [[طوسی]] این معنا را یکی از سه وجه در معانی باطن دانسته است<ref>التبیان، ج۹، ص۵۰۵.</ref>. باطن بودن خداوند بدان معنا است که وی از نهانیها [[آگاه]] است و بر پنهانیها [[دانا]] است. [[ابراهیم]] زجاج مینویسد: بالن اوست که به درون چیز داناست و [[آگاهی]] دارد<ref>شرح اسماء الله الحسنی، ج۱، ص۶۱.</ref>. این [[تفسیر]] به [[عبدالله بن عباس]] نیز نسبت داده شده است<ref>تنویر المقباس، ج۱، ص۴۵۶.</ref>. [[طوسی]] این معنا را یکی از سه وجه در معانی [[باطن]] دانسته است<ref>التبیان، ج۹، ص۵۰۵.</ref>. [[فخر رازی]] این وجه را نمیپذیرد. دلیل وی آن است که اگر باطن به معنای دانستن درون باشد در [[آیه]] (سوم [[حدید]]) تکرار پیش میآید؛ زیرا در پایان آیه آمده است: او به همه چیز داناست<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۸۶.</ref>. باطن به معنای [[چیرگی]] بر درون است. [[طبرسی]] از [[ابوزید]] بلخی نقل میکند که اول و آخر و ظاهر و باطن [[خداوند]] بدان معنا است که همه کار به دست اوست. طوسی نیز یکی از معنای باطن بودن خداوند را چیرگی بر درون چیزها میشمرد<ref>التبیان، ج۹، ص۵۰۵.</ref>. دیگر معنای نام باطن، آن است که خداوند به عنوان [[حقیقت]] هستی، درون و [[ملکوت]] همه چیز را در بردارد. [[سید حسین همدانی]] درباره نام باطن مینویسد: خداوند باطن هر چیزی است، بدین اعتبار که بر ملکوت هر چیز احاطه دارد<ref>شرح اسماء الحسنی، ص۵۴.</ref>. [[احمد ثعلبی]] و [[فخر رازی]]، هر یک، بیست و چهار سخن در معنای صفت باطن نقل میکند<ref>الکشف و البیان، ج۹، ص۲۲۹؛ لوامع البینات، ص۳۲۴.</ref>. [[زمخشری]] بر این [[باور]] است که واو [[عاطفه]] بین دو صفت ظاهر و باطن بر آن دلالت دارد که مجموع این دو صفت را باید به خداوند نسبت دهیم، خداوند ظاهر باطن است<ref> الکشاف، ج۴، ص۴۷۰.</ref>. فخر رازی، باطن بودن [[خدا]] را به معنای پنهان بودنش از خردها میداند. وی در توضیح مینویسد: کمال آشکاری خداوند، دلیل بر نهانی اوست. همانگونه که اگر [[آفتاب]] همواره میتابید، نمیدانستیم این [[روشنایی]] از آن است. حال اگر هستی بخشی خداوند به پدیدهها از میان میرفت، آشکار میشد که هستی پدیدهها از وجود خدا است، اما چون [[بخشش]] و [[فیض]] خداوند دائم است، این [[شبهه]] ایجاد میشود که وجود پدیدهها از آن خود آنهاست. پس [[منزه]] است خدایی که از شدت آشکاری از خردها پنهان شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۸۶.</ref>. | باطن درباره خداوند به معنای نهان بودن از [[اندیشه]] و [[خیال]] و حواس [[آدمی]] است. [[سید رضی]] باطن بودن خداوند را بدان معنا میداند که وی [[درک]] نمیشود<ref>تلخیص البیان، ج۲، ص۳۲۶.</ref>. [[زمخشری]] باطن را آن میداند که به حواس درک نشود و توصیف خداوند به باطن را دلیل بر رد کسانی میداند که بر این باورند که [[خدا]] در [[آخرت]] به [[حس]] درک میشود<ref>الکشاف، ج۴، ص۴۷۰.</ref>. [[طوسی]] این معنا را یکی از سه وجه در معانی باطن دانسته است<ref>التبیان، ج۹، ص۵۰۵.</ref>. باطن بودن خداوند بدان معنا است که وی از نهانیها [[آگاه]] است و بر پنهانیها [[دانا]] است. [[ابراهیم]] زجاج مینویسد: بالن اوست که به درون چیز داناست و [[آگاهی]] دارد<ref>شرح اسماء الله الحسنی، ج۱، ص۶۱.</ref>. این [[تفسیر]] به [[عبدالله بن عباس]] نیز نسبت داده شده است<ref>تنویر المقباس، ج۱، ص۴۵۶.</ref>. [[طوسی]] این معنا را یکی از سه وجه در معانی [[باطن]] دانسته است<ref>التبیان، ج۹، ص۵۰۵.</ref>. [[فخر رازی]] این وجه را نمیپذیرد. دلیل وی آن است که اگر باطن به معنای دانستن درون باشد در [[آیه]] (سوم [[حدید]]) تکرار پیش میآید؛ زیرا در پایان آیه آمده است: او به همه چیز داناست<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۸۶.</ref>. باطن به معنای [[چیرگی]] بر درون است. [[طبرسی]] از [[ابوزید]] بلخی نقل میکند که اول و آخر و ظاهر و باطن [[خداوند]] بدان معنا است که همه کار به دست اوست. طوسی نیز یکی از معنای باطن بودن خداوند را چیرگی بر درون چیزها میشمرد<ref>التبیان، ج۹، ص۵۰۵.</ref>. دیگر معنای نام باطن، آن است که خداوند به عنوان [[حقیقت]] هستی، درون و [[ملکوت]] همه چیز را در بردارد. [[سید حسین همدانی]] درباره نام باطن مینویسد: خداوند باطن هر چیزی است، بدین اعتبار که بر ملکوت هر چیز احاطه دارد<ref>شرح اسماء الحسنی، ص۵۴.</ref>. [[احمد ثعلبی]] و [[فخر رازی]]، هر یک، بیست و چهار سخن در معنای صفت باطن نقل میکند<ref>الکشف و البیان، ج۹، ص۲۲۹؛ لوامع البینات، ص۳۲۴.</ref>. [[زمخشری]] بر این [[باور]] است که واو [[عاطفه]] بین دو صفت ظاهر و باطن بر آن دلالت دارد که مجموع این دو صفت را باید به خداوند نسبت دهیم، خداوند ظاهر باطن است<ref> الکشاف، ج۴، ص۴۷۰.</ref>. فخر رازی، باطن بودن [[خدا]] را به معنای پنهان بودنش از خردها میداند. وی در توضیح مینویسد: کمال آشکاری خداوند، دلیل بر نهانی اوست. همانگونه که اگر [[آفتاب]] همواره میتابید، نمیدانستیم این [[روشنایی]] از آن است. حال اگر هستی بخشی خداوند به پدیدهها از میان میرفت، آشکار میشد که هستی پدیدهها از وجود خدا است، اما چون [[بخشش]] و [[فیض]] خداوند دائم است، این [[شبهه]] ایجاد میشود که وجود پدیدهها از آن خود آنهاست. پس [[منزه]] است خدایی که از شدت آشکاری از خردها پنهان شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۸۶.</ref>. |