باطن در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

باطن، اسم فاعل از «ب ط ن» است. ماده بطن معنای واحدی در بردارد. درون آدمی، مکان یا معنا را بطن آن گویند. بنابراین بطن آدمی، شکم او است. بطن هر مکان، میانه آن است. بطن مطلب، لایه درونی و نهانی آن می‌باشد. در تقسیم‌بندی اجتماعی، اعراب به طبقات درونی قبیله، بطن گویند[۱].

در یک آیه از قرآن کریم، خداوند به نام الباطن خوانده شده است: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲].

روایات متعددی در معنای این صفت وارد شده است. پیامبر اکرم (ص) خداوند را اینچنین می‌خواند: «أَنْتَ‏ الْبَاطِنُ‏ فَلَيْسَ‏ دُونَكَ شَيْ‏ءٌ»، «تو نهانی هستی که هیچچیز پس از تو نیست»[۳]. امام علی (ع) در بیان معنای اسم باطن می‌فرماید: «الْبَاطِنِ‏ بِجَلَالِ‏ عِزَّتِهِ‏ عَنْ فِكْرِ الْمُتَوَهِّمِينَ»، «با شکوه عزتش از اندیشه خیال‌بافان پنهان است»[۴]. «الْبَاطِنِ‏ لَا بِلَطَافَةٍ»، «نهان است نه به خاطر لطافت و ریز بودن»[۵]. «كُلُّ بَاطِنٍ‏ غَيْرَهُ‏ غَيْرُ ظَاهِرٍ»، «هر نهانی جز او تا آشکار است»[۶]. «الْبَاطِنُ‏ لَا يُقَالُ‏ فِيمَ»‏ «نهانی است که نشاید گفت در چه پنهان است؟»[۷]، «هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ‏ وَ عَظَمَتِهِ‏ وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ»، «اوست که با قدرت و بزرگی خود بر ظاهر زمین چیره است، و با دانش و شناختش از درون آن آگاه است»[۸]. «لَا يُجِنُّهُ‏ الْبُطُونُ‏ عَنِ‏ الظُّهُورِ وَ لَا يَقْطَعُهُ‏ الظُّهُورُ عَنِ الْبُطُونِ»، «نهانبودن، وی را از آشکاری پنهان نمی‌دارد و آشکاری، وی را از نهانی جدا نمی‌کند»[۹].

امام علی (ع) خداوند را چنین می‌خواند: «يَا بَاطِنُ‏ أَنْتَ‏ تُبْطِنُ‏ فِي‏ الْأَشْيَاءِ مِثْلَ مَا تُظْهِرُهُ فِيهَا»؛ «ای نهان، تو در چیزها نهانی همانگونه که در آنها آشکاری»[۱۰]. امام صادق (ع) فرمود: «يَا بَاطِناً بِلَا مُلَامَسَةٍ»، «ای درون بدون پیوست (با چیزی)»[۱۱].

امام رضا (ع) نیز در معنای نام باطن می‌فرماید: «أَمَّا الْبَاطِنُ فَلَيْسَ عَلَى مَعْنَى الِاسْتِبْطَانِ لِلْأَشْيَاءِ بِأَنْ يَغُورَ فِيهَا وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنْهُ عَلَى‏ اسْتِبْطَانِهِ‏ لِلْأَشْيَاءِ عِلْماً وَ حِفْظاً وَ تَدْبِيراً»، «(خداوند) نهان است، نه به معنای به درون رفتن چیزها بدان که در آنها فرو روند. بلکه باطن بودن خداوند بدان معنا است که وی از جهت دانش و نگاهبانی و تدبیر، چیزها را در بردارد»؛ فرمود: «الْبَاطِنُ‏ لَا بِاجْتِنَانٍ‏»، «نهان نه به فرو رفتن و پنهان شدن[۱۲].

از امام زمان (ع) نقل شده که خداوند را چنین یاد نمود: «الْبَاطِنُ‏ دُونَ‏ كُلِ‏ شَيْ‏ءٍ بِعِلْمِهِ‏ وَ لُطْفِهِ‏»، «نهانی که به دانش و لطف خویش در پس همهچیز هست»[۱۳].

از مجموع این روایات استفاده می‌شود که نام باطن درباره خداوند سه معنا را در بردارد:

  1. خداوند از اندیشه‌ها پنهان است.
  2. به دانش و آگاهی و لطف خویش در همهچیز نهان است.
  3. به گونه‌ای غیرمادی و غیرجسمانی درون همهچیز نهان است. نام الباطِن یکی از نود و نه نام نیکوی خداوند شمرده شده است[۱۴].

باطن درباره خداوند به معنای نهان بودن از اندیشه و خیال و حواس آدمی است. سید رضی باطن بودن خداوند را بدان معنا می‌داند که وی درک نمی‌شود[۱۵]. زمخشری باطن را آن می‌داند که به حواس درک نشود و توصیف خداوند به باطن را دلیل بر رد کسانی می‌داند که بر این باورند که خدا در آخرت به حس درک می‌شود[۱۶]. طوسی این معنا را یکی از سه وجه در معانی باطن دانسته است[۱۷]. باطن بودن خداوند بدان معنا است که وی از نهانی‌ها آگاه است و بر پنهانی‌ها دانا است. ابراهیم زجاج می‌نویسد: بالن اوست که به درون چیز داناست و آگاهی دارد[۱۸]. این تفسیر به عبدالله بن عباس نیز نسبت داده شده است[۱۹]. طوسی این معنا را یکی از سه وجه در معانی باطن دانسته است[۲۰]. فخر رازی این وجه را نمی‌پذیرد. دلیل وی آن است که اگر باطن به معنای دانستن درون باشد در آیه (سوم حدید) تکرار پیش می‌آید؛ زیرا در پایان آیه آمده است: او به همه چیز داناست[۲۱]. باطن به معنای چیرگی بر درون است. طبرسی از ابوزید بلخی نقل می‌کند که اول و آخر و ظاهر و باطن خداوند بدان معنا است که همه کار به دست اوست. طوسی نیز یکی از معنای باطن بودن خداوند را چیرگی بر درون چیزها می‌شمرد[۲۲]. دیگر معنای نام باطن، آن است که خداوند به عنوان حقیقت هستی، درون و ملکوت همه چیز را در بردارد. سید حسین همدانی درباره نام باطن می‌نویسد: خداوند باطن هر چیزی است، بدین اعتبار که بر ملکوت هر چیز احاطه دارد[۲۳]. احمد ثعلبی و فخر رازی، هر یک، بیست و چهار سخن در معنای صفت باطن نقل می‌کند[۲۴]. زمخشری بر این باور است که واو عاطفه بین دو صفت ظاهر و باطن بر آن دلالت دارد که مجموع این دو صفت را باید به خداوند نسبت دهیم، خداوند ظاهر باطن است[۲۵]. فخر رازی، باطن بودن خدا را به معنای پنهان بودنش از خردها می‌داند. وی در توضیح می‌نویسد: کمال آشکاری خداوند، دلیل بر نهانی اوست. همانگونه که اگر آفتاب همواره می‌تابید، نمی‌دانستیم این روشنایی از آن است. حال اگر هستی بخشی خداوند به پدیده‌ها از میان می‌رفت، آشکار می‌‌شد که هستی پدیده‌ها از وجود خدا است، اما چون بخشش و فیض خداوند دائم است، این شبهه ایجاد می‌شود که وجود پدیده‌ها از آن خود آنهاست. پس منزه است خدایی که از شدت آشکاری از خردها پنهان شده است[۲۶].

علامه طباطبایی درباره نام باطن می‌نویسد: هر چیز که نهان دانسته شود، خداوند از آن نهان‌تر است؛ زیرا خداوند از پس وی بر آن احاطه دارد و این احاطه زمانی یا مکانی نیست و بدان معنا نیست که زمان و مکان خدا را در برگرفته‌اند. علامه طباطبایی، چهار نام اول، آخر، ظاهر و باطن را شاخه‌های نام محیط و احاطه وجودی خداوند بر چیزها می‌داند. این احاطه را می‌‌توان سیطره علم خداوند بر همه چیزها نیز دانست و بخش پایانی آیه قرینهای برای این معنا است[۲۷]؛ فیض کاشانی همراهی دو صفت ظاهر و باطن در توصیف خداوند را دلیل بر آن می‌داند که خدا مکانی نیست[۲۸].

ملاصدرا باطن بودن خداوند را از سویی ناشی از بسیاری نور و شدت ظهور و نهایت وضوح خداوند و از سویی دیگر نتیجه ناتوانی عقل و حواس و دیده‌ها می‌داند. خداوند به خودی خود، همواره متجلی و آشکار است و پنهان بودن وی به دلیل کوتاهی و ناتوانی کسانی است که خدا بر آنان تجلی نموده است[۲۹]. وی در بیانی دیگر، پنهانی را از شئون نیستی و باطن بودن خداوند را، ناشی از نهایت آشکاری او می‌داند که بر درک و دریافت‌های ناتوان، چیره می‌شود و آنان را ناتوان می‌سازد[۳۰]. ملاصدرا ناتوانی ما از ادراک خداوند، ناشی از این می‌داند که عقول ما با ماده انس گرفته و همواره با نیستی‌ها و تاریکی‌ها (ممکنات) همراه بوده است[۳۱]. ملا هادی سبزواری این معنا را در بیتی می‌سراید:

يا مَنْ هُوَ اخْتَفَى لِفَرْطِ نورِهِالظّاهِرُ الْباطِنُ فى ظُهورِهِ
«ای آنکس که از بسیاری نورش در پنهانی است. همان آشکار نهان در آشکاریش»[۳۲][۳۳]

پنهان و عالم به پنهانیها، از اسما و صفات الهی

باطن، اسم فاعل و از ریشه «ب ـ ط ـ ن» خلاف «ظهر» به معنای پوشیده و پنهان بودن است[۳۴]. گفته شده: «بَطْن» در اصل به معنای شکم است و به جهت پایین (در برابر جهت بالا) و به هر چیز پیچیده‌ای بطن گفته می‌شود و نیز آنچه را با حواس نتوان ادراک کرد باطن می‌گویند[۳۵]. از دیگر معانی بطن، علم به باطن و شناختن آن است[۳۶]. باطن از اسمای ذات الهی[۳۷] بوده، با ذات حق و دیگر اسمای خداوند، عینیت و اتحاد دارد. باطن و ظاهر از صفات متقابل‌اند و ذات حق به سبب نامتناهی بودن قابل اتصاف به آنهاست[۳۸]. شایان ذکر است که ذات حق از همان حیث که باطن است، ظاهر و از همان حیث که ظاهر است باطن است؛ زیرا خدا واحد حقیقی است و جهات گوناگون ندارد[۳۹]. در روایتی امیرمؤمنان، علی(ع) فرموده‌اند: هر باطنی غیر از خداوند غیر ظاهر است[۴۰]، بنابراین بین باطن و ظاهر بودن خداوند منافاتی نیست. عارفان در تقسیمی باطن را به همراه سه اسم «ظاهر»، «اول» و «آخر»، امهات اسما دانسته، اسم جامع آنها را «الله» و «الرحمن» می‌دانند و معتقدند اسمائی که به بطون تعلق دارد، در اسم باطن داخل است[۴۱]. باطن به عنوان اسم خدا در قرآن تنها یک بار به کار رفته است: هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْـَٔاخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ[۴۲] برخی سرّ ترتیب ذکر اسمای چهارگانه در این آیه را آن دانسته‌اند که هر اسم متأخری، متضمّن مفاد اسم پیشین است، بنابراین اسم باطن متضمن مفاد نامهای ظاهر، آخر و اول است[۴۳]. بر اساس روایات، باطن بودن خداوند به این معنا نیست که در چیزی پنهان شده باشد[۴۴]. باطن بودن خداوند دو گونه تبیین می‌شود:

  1. چنان‌که در آیه ۲ حدید[۴۵] بیان شده، خداوند بر هر چیز مفروضی قادر است: وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍۢ قَدِيرٌ، ازاین‌رو با قدرتش بر هر چیزی، از هر جهتی احاطه دارد، بنابراین هر چیزی که باطن فرض شود، خداوند از آن، باطن‌تر است؛ زیرا از ورای آن چیز بر آن احاطه دارد، در نتیجه خداوند باطن خواهد بود؛ نه آن چیز، پس باطن مطلق تنها خداوند است و هرچه جز او باطن باشد، باطن نسبی و اضافی خواهد بود و این معنای حصر موجود در آیه ۳ حدید[۴۶] است. از بیان فوق معلوم می‌شود که باطن از فروع اسم محیط و محیط فرع بر اطلاق قدرت الهی است. این احتمال نیز وجود دارد که باطن فرع بر احاطه وجود الهی بر هر چیزی باشد؛ زیرا خداوند نزد اوهام و عقول از هر چیز مخفی و باطنی، پنهان‌تر است؛ همچنین باطن نوعی تفرّع بر علم خداوند نیز دارد و ذیل آیه که بیانگر علم الهی به هر چیزی است: وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ با این تفرّع مناسبت دارد[۴۷].
  2. مراد از باطن بودن خداوند آن است که به همه چیز و به باطن اشیا عالم است[۴۸]. به این معنا در برخی از روایات نیز اشاره شده است[۴۹]. برخی این معنا را خلاف ظاهر[۵۰] و برخی دیگر آن را مستلزم تکرار در ذیل آیه ـ که بیانگر علم الهی به هر چیزی است ـ دانسته و ازاین‌رو آن را ضعیف شمرده‌اند[۵۱]؛ اما بعضی ذیل آیه را مؤیّد این قول به حساب آورده‌اند[۵۲]. در بیان علّت پنهان بودن خداوند باید گفت که پنهان بودن خداوند از شدّت ظهور و غایت وضوح است[۵۳]؛ زیرا خداوند با ذاتش برای اشیا تجلی کرده است و چون برخی از اشیا از پذیرش این تجلّی حق قاصر است، خداوند از آنها پنهان است، پس در حقیقت حجابی وجود ندارد، مگر در محجوبان[۵۴]. برخی در توضیح چگونگی باطن بودن خداوند بر اثر شدّت ظهور گفته‌اند: هرچه در آسمانها و زمین است بر نیاز خویش به مدبّری که او را تدبیر کند، گواهی می‌دهد و اگر برخی از اشیا گواهی می‌داد و برخی گواهی نمی‌داد، همه انسان‌ها به خداوند یقین پیدا می‌کردند؛ ولی چون همه اشیا در گواهی دادن به وجود پروردگار متحدند، ادراک این گواهیها به سبب فراوانی و شدت ظهور، مخفی و پیچیده شده است[۵۵]. برخی باطن بودن خداوند را به این صورت بیان کرده‌اند که اگر از طریق حسّ و خیال طلب شود، پنهان است، چنان‌که اگر از طریق عقل و استدلال طلب شود ظاهر است[۵۶]. قابل ادراک نبودن خداوند با حواسّ ظاهری، در آیات دیگری نیز بیان شده است؛ مانند: لَّا تُدْرِكُهُ ٱلْأَبْصَـٰرُ وَهُوَ يُدْرِكُ ٱلْأَبْصَـٰرَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلْخَبِيرُ[۵۷] بعضی از مفسّران، این مطلب را دلیلی بر باطل بودن این قول اشاعره به حساب آورده‌اند که مؤمنان در آخرت خداوند را با چشم می‌بینند[۵۸]. برخی نیز باطن بودن خداوند را، پنهان بودن حقیقت ذات الهی، دانسته‌اند[۵۹]؛ زیرا عقول به آن راه ندارند[۶۰]، چنان‌که هیچ عارفی نیز نمی‌تواند ژرفای ذات حق را شهود کند.

در توضیح باطن بودن خداوند اقوال دیگری نیز نقل شده که به برخی از آنها در روایات هم اشاره شده است و برخی دیگر هیچ‌گونه دلیل و مؤیدی ندارد. این اقوال عبارت است از:

  1. اسم باطن به همراه اوّل و آخر و ظاهر، مجموعا بدین معناست که همه امور به دست خدا و تمامیّت هر چیزی به اوست[۶۱].
  2. خداوند نزدیک‌ترین چیز به هر موجودی است[۶۲].
  3. باطن است به اسمای تنزیهیّه‌اش و به اینکه مقوم ارواح است[۶۳].
  4. منزّه از کیفیت و چگونگی است[۶۴].
  5. باطن یعنی لطیفی که نور او در اعماق هر چیزی و بواطن هر زنده‌ای نافذ است[۶۵].
  6. از قلبهای دشمنانش پنهان است و از این رو وی را انکار می‌کنند[۶۶].
  7. باطن است بدون آنکه کسی او را پنهان کرده باشد و بدون آنکه از کسی بترسد، پنهان کننده هر باطنی است، باطن است به پوشاندن گناه هنگام وقوع معصیت[۶۷].
  8. باطن است بدون آنکه پوشیده باشد[۶۸].
  9. با معقولات و محسوسات مشابهت ندارد، از جسمیّت و مکان داشتن و کمیّت منزه است، باطن است به صمدیّت، امتنان، فضل، میراندن، لطف و جمال، عنایت، رحمت، ارشاد و...[۶۹].[۷۰]

منابع

پانویس

  1. معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۲۵۹؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۷۹.
  2. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  3. بحاراالانوار، ج۹۲، ص۴۰۶.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۳.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۶۵.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳.
  8. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶.
  9. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵.
  10. اقبال الاعمال، ج۲، ص۳۶۴.
  11. بحار الانوار، ج۸۳، ص۳۱۵.
  12. بحار الانوار، ج۴، ص۲۵۸ و ۲۸۶.
  13. بحار الانوار، ج۹۸، ص۳۲۵.
  14. بحار الانوار، ج۴، ص۱۸۶.
  15. تلخیص البیان، ج۲، ص۳۲۶.
  16. الکشاف، ج۴، ص۴۷۰.
  17. التبیان، ج۹، ص۵۰۵.
  18. شرح اسماء الله الحسنی، ج۱، ص۶۱.
  19. تنویر المقباس، ج۱، ص۴۵۶.
  20. التبیان، ج۹، ص۵۰۵.
  21. التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۸۶.
  22. التبیان، ج۹، ص۵۰۵.
  23. شرح اسماء الحسنی، ص۵۴.
  24. الکشف و البیان، ج۹، ص۲۲۹؛ لوامع البینات، ص۳۲۴.
  25. الکشاف، ج۴، ص۴۷۰.
  26. التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۸۶.
  27. المیزان، ج۱۹، ص۷۸.
  28. اصول المعارف، ص۱۳۰.
  29. شرح اصول کافی، ج۳، ص۱۲۰.
  30. التفسیر الکبیر، ص۲۵۴.
  31. الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۷۰.
  32. شرح منظومه، ج۲، ص۴۴.
  33. سلطانی، محمد، مقاله «باطن»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۳۵۶-۳۵۷.
  34. المصباح، ص۵۲؛ القاموس‌المحیط، ج۲، ص۱۵۵۲؛ التحقیق، ج ۱، ص۲۹۲، «بطن».
  35. مفردات، ص۱۳۰، «بطن».
  36. المصباح، ص۵۲؛ لسان‌العرب، ج ۱۳، ص۵۵؛ مقاییس‌اللغه، ج ۱، ص۲۵۹، «بطن».
  37. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  38. نمونه، ج۲۳، ص۲۹۹ ـ ۳۰۰؛ شرح الاسماء الحسنی، ص۱۲۹.
  39. شرح فصوص الحکم، ص۴۷۷.
  40. نهج البلاغه، خطبه ۶۵.
  41. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  42. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  43. رحمة من الرحمن، ج ۴، ص۲۷۰.
  44. الکافی، ج ۱، ص۱۲۲؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳؛ نورالثقلین، ج ۵، ص۲۳۴ ـ ۲۳۷.
  45. لَهُۥ مُلْكُ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ يُحْىِۦ وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍۢ قَدِيرٌ «فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، زنده می‌گرداند و می‌میراند و او بر هر کاری تواناست» سوره حدید، آیه ۲.
  46. هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْـَٔاخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  47. المیزان، ج ۱۹، ص۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ البصائر، ج ۴۴، ص۸۰ ـ ۸۱؛ نگرش وحی بر خداشناسی، ج ۲، ص۶۱.
  48. کشف‌الاسرار، ج ۹، ص۴۷۶ ـ ۴۷۷؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۴۷.
  49. الکافی، ج ۱، ص۱۲۲؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶.
  50. الکشاف، ج ۴، ص۴۷۲.
  51. حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص۱۰۳.
  52. تفسیر صدرالمتالهین، ج ۶، ص۱۵۳.
  53. شرح الاسماء، ص۷۲۰.
  54. تفسیر صدرالمتالهین، ج ۶، ص۱۵۶.
  55. شرح الاسماء الحسنی، ص۱۲۹ـ۱۳۰؛ شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۳۴.
  56. شرح الاسماء الحسنی، ص۱۲۹؛ التحریر والتنویر، ج ۲۷، ص۳۶۲؛ اشتقاق اسماء اللّه، ص۳۶۳.
  57. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  58. الکشاف، ج ۴، ص۴۷۲.
  59. شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۳۴؛ شرح الاسماء، ص۷۲۰.
  60. حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص۱۰۳؛ موسوعة له الاسماء الحسنی، ج ۱، ص۳۷۰.
  61. مجمع البیان، ج ۹، ص۳۴۷؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۶، ص۱۵۴.
  62. جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۷، ص۲۸۱؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص۴۸.
  63. شرح الاسماء، ص۷۲۰.
  64. شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۲۶؛ اسما و صفات الهی، ج ۱، ص۱۲۱.
  65. اسما و صفات الهی، ج ۱، ص۱۲۲.
  66. البصائر، ج۴۴، ص۸۲؛ کشف‌الاسرار، ج۹، ص۴۷۷؛ موسوعة له الاسماء الحسنی، ج ۱، ص۳۷۲.
  67. کشف‌الاسرار، ج ۹، ص۴۷۶ ـ ۴۷۷؛ شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۲۶ ـ ۳۲۷.
  68. نمونه، ج ۲۳، ص۲۹۸ ـ ۲۹۹.
  69. شرح اسماءالله الحسنی، ص۳۲۵ ـ ۳۲۸؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۴۷؛ البصائر، ج ۴۴، ص۸۱ ـ ۸۲.
  70. جمالی، احمد، مقاله «باطن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۲۸۸.