جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[بنی هاشم]] بر اثر سکونت در مجاورت [[کعبه]] از [[قریش]] بِطاح محسوب میشدند.<ref>المحبر، ص ۱۶۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۳؛ معجمالبلدان، ج ۱، ص ۴۴۴.</ref> بنیهاشم [[فرزندان]] [[عمرو]] [[هاشم بن عبد مناف بن قُصَیّ بن کلاب]] جدّ دوم [[پیامبر]] بودند.<ref> المنمق، ص ۲۱؛ النسب، ص ۱۹۶؛ الطبقات، ابنخیاط، ص ۳۷.</ref> بنی عبد شمس بن عبد | [[بنی هاشم]] بر اثر سکونت در مجاورت [[کعبه]] از [[قریش]] بِطاح محسوب میشدند.<ref>المحبر، ص ۱۶۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۳؛ معجمالبلدان، ج ۱، ص ۴۴۴.</ref> بنیهاشم [[فرزندان]] [[عمرو]] [[هاشم بن عبد مناف بن قُصَیّ بن کلاب]] جدّ دوم [[پیامبر]] بودند.<ref> المنمق، ص ۲۱؛ النسب، ص ۱۹۶؛ الطبقات، ابنخیاط، ص ۳۷.</ref> بنی عبد شمس بن عبد مناف، بنی مطلّب بن عبد مناف و بنینوفل بن عبد مناف از تیرههای همعرض بنیهاشماند.<ref> مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ المنمق، ص ۲۱.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==اقدامات و [[جایگاه]] هاشم در میان قریش== | == اقدامات و [[جایگاه]] هاشم در میان قریش == | ||
در پی درگذشت [[عبدمناف]]، هاشم به همراه [[برادران]] خود نسبت به انحصاری بودن [[مناصب]] کعبه در دست بنیعبدالدار (عموزادگان خود) معترض شدند، از این رو با جمعآوری متّحدانی و بستن [[پیمان]] "[[حلف]] المطیّبین" در برابر پیمان "لعقة الدم" که میان [[بنی عبدالدار]] و متحدان آنان از جمله بنیمخزوم بسته شده بود مناصب سقایت (آب دادن به [[حاجیان]]) و رفادت (طعام دادن به حاجیان) و قیادت ([[فرماندهی]] و [[رهبری]] [[جنگها]]) را برای خود به دست آورند <ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۲؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳.</ref> که در آن میان سقایت و رفادت به هاشم سپرده شد<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۲.</ref> و قیادت نیز در دست برادرش عبد شمس ماند. <ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۱.</ref> هاشم هر ساله در اجرای [[مسئولیت]] رفادت خود به هنگام موسم [[حج]] قریش برای [[پذیرایی]] از [[زائران]] کعبه از [[مشارکت]] و کمکهای [[مالی]] خانوادههای قریش بهرهمند میشد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳ ـ ۶۴.</ref> او همچنین با حفر [[چاه]] "سَجْله"<ref> معجم البلدان، ج ۳، ص ۱۹۳؛ فتوح البلدان، ص ۶۱؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref>که با گسترده شدن فضای [[مسجدالحرام]] جزو محدوده [[مسجد]] قرار گرفت و همچنین چاه "بَذَّر"<ref>فتوح البلدان، ص ۶۱؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۶۱؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref> در راستای [[منصب]] سقایت تلاش کرد تا در امر آبرسانی به حجگزاران تسهیل کند. | در پی درگذشت [[عبدمناف]]، هاشم به همراه [[برادران]] خود نسبت به انحصاری بودن [[مناصب]] کعبه در دست بنیعبدالدار (عموزادگان خود) معترض شدند، از این رو با جمعآوری متّحدانی و بستن [[پیمان]] "[[حلف]] المطیّبین" در برابر پیمان "لعقة الدم" که میان [[بنی عبدالدار]] و متحدان آنان از جمله بنیمخزوم بسته شده بود مناصب سقایت (آب دادن به [[حاجیان]]) و رفادت (طعام دادن به حاجیان) و قیادت ([[فرماندهی]] و [[رهبری]] [[جنگها]]) را برای خود به دست آورند <ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۲؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳.</ref> که در آن میان سقایت و رفادت به هاشم سپرده شد<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۲.</ref> و قیادت نیز در دست برادرش عبد شمس ماند. <ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۱.</ref> هاشم هر ساله در اجرای [[مسئولیت]] رفادت خود به هنگام موسم [[حج]] قریش برای [[پذیرایی]] از [[زائران]] کعبه از [[مشارکت]] و کمکهای [[مالی]] خانوادههای قریش بهرهمند میشد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳ ـ ۶۴.</ref> او همچنین با حفر [[چاه]] "سَجْله"<ref> معجم البلدان، ج ۳، ص ۱۹۳؛ فتوح البلدان، ص ۶۱؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref>که با گسترده شدن فضای [[مسجدالحرام]] جزو محدوده [[مسجد]] قرار گرفت و همچنین چاه "بَذَّر"<ref>فتوح البلدان، ص ۶۱؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۶۱؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref> در راستای [[منصب]] سقایت تلاش کرد تا در امر آبرسانی به حجگزاران تسهیل کند. | ||
[[هاشم]] همچنین در کار بازرگانی توانست اولین کسی باشد که برای [[قریش]] ایلاف و [[پیمان]] [[نامه]] گرفت. او توانست در پی انعقاد پیمانهای بازرگانی با [[شام]] و نیز بستن پیمانهایی با [[قبایل]] حاضر در مسیر کاروانهای تجاری سفرهای تجاری قریش را به دو [[سفر]] تابستانی به سوی شام و زمستانی به سوی [[یمن]] و [[حبشه]] ارتقا دهد <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۲؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۲؛ المنمق، ص ۴۲.</ref> و بدین شکل زمینه توسعه [[تجارت]] و [[فزونی ثروت]] در [[مکه]] و نیز گسترش [[ارتباطات]] با کشورهای همجوار را فراهم کند. به دنبال هاشم دیگر [[برادران]] او نیز معاهداتی را با شاهان سایر مناطق منعقد کردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۴؛ المحبر، ص ۱۶۳؛ المنمق، ص ۴۴.</ref> [[خداوند]] در [[سوره قریش]] به این پیمانها با عنوان "ایلاف"<ref>تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۱۳۹؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۴۵؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۹.</ref> اشاره کرده است: {{متن قرآن|لِإِيلافِ قُرَيْشٍ إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ}}<ref>«برای | [[هاشم]] همچنین در کار بازرگانی توانست اولین کسی باشد که برای [[قریش]] ایلاف و [[پیمان]] [[نامه]] گرفت. او توانست در پی انعقاد پیمانهای بازرگانی با [[شام]] و نیز بستن پیمانهایی با [[قبایل]] حاضر در مسیر کاروانهای تجاری سفرهای تجاری قریش را به دو [[سفر]] تابستانی به سوی شام و زمستانی به سوی [[یمن]] و [[حبشه]] ارتقا دهد <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۲؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۲؛ المنمق، ص ۴۲.</ref> و بدین شکل زمینه توسعه [[تجارت]] و [[فزونی ثروت]] در [[مکه]] و نیز گسترش [[ارتباطات]] با کشورهای همجوار را فراهم کند. به دنبال هاشم دیگر [[برادران]] او نیز معاهداتی را با شاهان سایر مناطق منعقد کردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۴؛ المحبر، ص ۱۶۳؛ المنمق، ص ۴۴.</ref> [[خداوند]] در [[سوره قریش]] به این پیمانها با عنوان "ایلاف"<ref>تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۱۳۹؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۴۵؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۹.</ref> اشاره کرده است: {{متن قرآن|لِإِيلافِ قُرَيْشٍ إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ}}<ref>«برای پیوستگی قریش، پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۱-۲.</ref> شاید بر اثر همین ارتباطها بود که هاشم توانست در سال [[قحطی]] مکه که قریش دچار [[گرسنگی]] شده بودند با تهیه آرد و نان از شام <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۲.</ref> یا [[فلسطین]] <ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۲؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۲۶۸.</ref> و درآمیختن آن با گوشت شتر با تهیه ترید و [[اطعام]] آن به مکیان [[لقب]] "هاشم" (تهیه کننده ترید) را برای خود به جا گذارد.<ref>البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۱۱۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۲؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۴.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[مقام]] و [[منزلت]] [[عبدالمطلب]] در نزد قریش== | == [[مقام]] و [[منزلت]] [[عبدالمطلب]] در نزد قریش == | ||
برای هاشم ۴ پسر به نامهای [[شیبه]] (عبدالمطّلب)، [[عمرو]] (ابوصیفی)، [[اسد]] و [[نضله]]، و ۵ دختر به نامهای [[شفاء]]، [[رقیه]]، ضعیفه، خالدة و حنّة ذکر کردهاند <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۵؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۰۶.</ref> که در این میان ماندگارترین و مؤثرترین [[نسل]] [[شیبه]] ([[عبدالمطلب]]) است. این در حالی است که برخی نسل عبدالمطلب را تنها نسل باقی مانده از [[فرزندان هاشم]] دانسته، بنیهاشم را با [[بنی عبدالمطلب]] مساوی میدانند،<ref>المنمق، ص ۲۱؛ التبیان، ج ۵، ص ۱۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۶.</ref> در حالی که با وجود فرزندانی از [[نضله]] و [[عمرو بن هاشم]]<ref>المنمق، ص ۸۷؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۵۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۴.</ref> چنین ادعایی صحیح نیست. | برای هاشم ۴ پسر به نامهای [[شیبه]] (عبدالمطّلب)، [[عمرو]] (ابوصیفی)، [[اسد]] و [[نضله]]، و ۵ دختر به نامهای [[شفاء]]، [[رقیه]]، ضعیفه، خالدة و حنّة ذکر کردهاند <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۵؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۰۶.</ref> که در این میان ماندگارترین و مؤثرترین [[نسل]] [[شیبه]] ([[عبدالمطلب]]) است. این در حالی است که برخی نسل عبدالمطلب را تنها نسل باقی مانده از [[فرزندان هاشم]] دانسته، بنیهاشم را با [[بنی عبدالمطلب]] مساوی میدانند،<ref>المنمق، ص ۲۱؛ التبیان، ج ۵، ص ۱۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۶.</ref> در حالی که با وجود فرزندانی از [[نضله]] و [[عمرو بن هاشم]]<ref>المنمق، ص ۸۷؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۵۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۴.</ref> چنین ادعایی صحیح نیست. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
با [[رحلت]] مطّلب، [[مناصب]] سقایت و رفادت که پس از [[مرگ]] [[هاشم]] به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند <ref>المحبر، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد.<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۳.</ref> البته باید توجه داشت که این [[جایگاه]] عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زیرا میبینیم وی در حفر [[چاه زمزم]] به جای آنکه از سوی سران دیگر [[قبایل]] قریش [[یاری]] شود مورد [[تمسخر]] قرار گرفت. برخی از محققان این افول [[شأن]] عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از [[ضعف]] [[مالی]] تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت [[تصدی]] مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالی که در آن سو بنیامیه با دارا بودن [[منصب]] قیادت و اشتغال کامل به امر [[تجارت]]، موقعیت [[اجتماعی]] خود را ارتقا داده بودند.<ref> تاریخ صدر اسلام، ص ۹۶.</ref> از سوی دیگر در منابع نیز هیچ گزارشی از تجارت یا سفرهای تجاری [[عبدالمطلب]] به چشم نمیخورد و تنها در بحث مواجهه او با [[ابرهه]] از شتران او سخن به میان میآید، چنانکه در بحث سقایت او آمده است که عسل را با شیر شتران خود میآمیخت و به [[حاجیان]] میداد،<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴.</ref> از این رو میتوان [[جایگاه]] عبدالمطلب را پس از [[رحلت]] مطّلب متأثر از [[شأن]] رفیع جدش قصی و پدرش [[هاشم]] دانست؛ اما به تدریج با اقدامهای عبدالمطلب این جایگاه [[رشد]] بسیاری کرد که حفر [[چاه زمزم]] در این میان نقش بسیاری ایفا کرد. حفر این [[چاه]] که در راستای منصب سقایت او صورت گرفت برای [[حجاج]] از اهمیت فراوان برخوردار بود، زیرا به [[حج]] گزاران این امکان را میداد که پس از سالها از چاه [[حضرت اسماعیل]] آب بنوشند، از همین روست که پس از آن بنی عبد مناف و از آن جمله بنیهاشم بر سایر [[قریش]] [[فخر]] میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> موقعیت عبدالمطلب در نزد قریش و حجگزاران سراسر شبه [[جزیره عربستان]] در پی [[هجوم]] [[سپاه]] ابرهه به [[مکّه]] فزونی یافت، زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان [[نماینده]] مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس [[هدایت]] مکیان به کوههای اطراف و [[حفظ جان]] آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطلب را در این رخداد، «[[ابراهیم]] ثانی» [[لقب]] دهند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱؛ العدد القویه، ص ۱۳۶.</ref> این جایگاه رفیع پس از آن در حوادثی نیز [[ظهور]] بیشتری یافت که در این میان میتوان به حضور [[عبدالمطلب]] در دربار [[سیف بن ذی یَزَن]] [[حاکم]] حِمْیَرِی که توانسته بود با [[حمایت]] دربار [[ایران]] در حدود سالهای ۵۷۵ میلادی بر [[حاکمان]] [[حبشی]] [[یمن]] غالب گردد اشاره کرد. در این [[مهمانی]] عبدالمطلب مورد [[تکریم]] و [[احترام]] فراوان سیف قرار گرفت، به نحوی که شگفتی همگان را برانگیخت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲؛ السیرةالنبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص ۳۳۴؛ المنمق، ص ۴۲۷ ـ ۴۲۸.</ref> با [[رحلت]] عبدالمطلب تلاش [[قریش]] در [[بزرگداشت]] او و صرف هزینههای فراوان در [[تشییع]] و [[تعزیت]] او مورد توجه برخی از مؤرخان قرار گرفته است. <ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | با [[رحلت]] مطّلب، [[مناصب]] سقایت و رفادت که پس از [[مرگ]] [[هاشم]] به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند <ref>المحبر، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد.<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۳.</ref> البته باید توجه داشت که این [[جایگاه]] عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زیرا میبینیم وی در حفر [[چاه زمزم]] به جای آنکه از سوی سران دیگر [[قبایل]] قریش [[یاری]] شود مورد [[تمسخر]] قرار گرفت. برخی از محققان این افول [[شأن]] عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از [[ضعف]] [[مالی]] تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت [[تصدی]] مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالی که در آن سو بنیامیه با دارا بودن [[منصب]] قیادت و اشتغال کامل به امر [[تجارت]]، موقعیت [[اجتماعی]] خود را ارتقا داده بودند.<ref> تاریخ صدر اسلام، ص ۹۶.</ref> از سوی دیگر در منابع نیز هیچ گزارشی از تجارت یا سفرهای تجاری [[عبدالمطلب]] به چشم نمیخورد و تنها در بحث مواجهه او با [[ابرهه]] از شتران او سخن به میان میآید، چنانکه در بحث سقایت او آمده است که عسل را با شیر شتران خود میآمیخت و به [[حاجیان]] میداد،<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴.</ref> از این رو میتوان [[جایگاه]] عبدالمطلب را پس از [[رحلت]] مطّلب متأثر از [[شأن]] رفیع جدش قصی و پدرش [[هاشم]] دانست؛ اما به تدریج با اقدامهای عبدالمطلب این جایگاه [[رشد]] بسیاری کرد که حفر [[چاه زمزم]] در این میان نقش بسیاری ایفا کرد. حفر این [[چاه]] که در راستای منصب سقایت او صورت گرفت برای [[حجاج]] از اهمیت فراوان برخوردار بود، زیرا به [[حج]] گزاران این امکان را میداد که پس از سالها از چاه [[حضرت اسماعیل]] آب بنوشند، از همین روست که پس از آن بنی عبد مناف و از آن جمله بنیهاشم بر سایر [[قریش]] [[فخر]] میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> موقعیت عبدالمطلب در نزد قریش و حجگزاران سراسر شبه [[جزیره عربستان]] در پی [[هجوم]] [[سپاه]] ابرهه به [[مکّه]] فزونی یافت، زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان [[نماینده]] مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس [[هدایت]] مکیان به کوههای اطراف و [[حفظ جان]] آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطلب را در این رخداد، «[[ابراهیم]] ثانی» [[لقب]] دهند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱؛ العدد القویه، ص ۱۳۶.</ref> این جایگاه رفیع پس از آن در حوادثی نیز [[ظهور]] بیشتری یافت که در این میان میتوان به حضور [[عبدالمطلب]] در دربار [[سیف بن ذی یَزَن]] [[حاکم]] حِمْیَرِی که توانسته بود با [[حمایت]] دربار [[ایران]] در حدود سالهای ۵۷۵ میلادی بر [[حاکمان]] [[حبشی]] [[یمن]] غالب گردد اشاره کرد. در این [[مهمانی]] عبدالمطلب مورد [[تکریم]] و [[احترام]] فراوان سیف قرار گرفت، به نحوی که شگفتی همگان را برانگیخت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲؛ السیرةالنبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص ۳۳۴؛ المنمق، ص ۴۲۷ ـ ۴۲۸.</ref> با [[رحلت]] عبدالمطلب تلاش [[قریش]] در [[بزرگداشت]] او و صرف هزینههای فراوان در [[تشییع]] و [[تعزیت]] او مورد توجه برخی از مؤرخان قرار گرفته است. <ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[بنی هاشم]]، تیرهها و [[قبایل]] رقیب و همپیمان== | == [[بنی هاشم]]، تیرهها و [[قبایل]] رقیب و همپیمان == | ||
با توجه به [[جایگاه]] قریش در میان [[عرب]] شبه جزیره، [[رقابت]] میان تیرههای قریش نیز از اهمیتی خاص برخوردار بود، از این رو هر یک از این تیرهها تلاش میکردند تا از هر طریق ممکن با [[پیشی گرفتن]] از رقبا، [[ریاست]] و جایگاه ممتازی را در میان قبایل متعدد قریش به دست آورند. گزارشهای متعدد از حسادتها و کینهورزیهای [[فرزندان]] [[عبد]] [[شمس]] (عموزادگان بنی هاشم) نسبت به [[فرزندان هاشم]] از همین امر حکایت دارد. | با توجه به [[جایگاه]] قریش در میان [[عرب]] شبه جزیره، [[رقابت]] میان تیرههای قریش نیز از اهمیتی خاص برخوردار بود، از این رو هر یک از این تیرهها تلاش میکردند تا از هر طریق ممکن با [[پیشی گرفتن]] از رقبا، [[ریاست]] و جایگاه ممتازی را در میان قبایل متعدد قریش به دست آورند. گزارشهای متعدد از حسادتها و کینهورزیهای [[فرزندان]] [[عبد]] [[شمس]] (عموزادگان بنی هاشم) نسبت به [[فرزندان هاشم]] از همین امر حکایت دارد. | ||
بر پایه برخی از این گزارشها بر اثر [[رشد]] جایگاه و [[منزلت]] [[هاشم]] در میان عرب و به ویژه سران و رؤسای تیرههای قریش، [[امیة بن عبد شمس]] نسبت به او [[حسادت]] ورزید و تلاش کرد تا با اقدامهایی مشابه اقدامات هاشم برای خود منزلتی در میان قریش کسب کند؛ ولی ناکامی او در این امر که با [[شماتت]] قریش نیز همراه بود او را برانگیخت تا با طرح منافرت با هاشم به [[داوری]] حَکَمی میان خود و هاشم گردن نهد. نتیجه آن شد که [[امیه]] با [[حکم]] کاهنی از بنیخزاعه به مدت ۱۰ سال به [[شام]] [[تبعید]] شد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۴ ـ ۵۰۵؛ المنمق، ص ۹۹.</ref> این در حالی است که برخی از محققان با غیر معقول دانستن چنین منازعهای عدم [[نقل]] چنین گزارشی از سوی [[یعقوبی]]، [[مسعودی]] و [[ابن هشام]] را دلیلی بر غیر واقعی بودن آن دانستهاند.<ref>تاریخ صدر اسلام، ص ۹۵.</ref>مشابه چنین گزارشی نیز در خصوص [[عبدالمطلب]] و [[حرب بن امیه]] ([[پدر]] [[ابوسفیان]]) نقل شده است.<ref> المنمق، ص ۳۶۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۱؛ النزاع والتخاصم، ص ۴۹.</ref> با [[رحلت]] عبدالمطلب و افول [[جایگاه]] بنیهاشم که عمدتاً برگرفته از [[ضعف]] شدید [[مالی]] بنیهاشم بود دیگر گزارشی از این منافرتها و قضاوتها در منابع دیده نمیشود. تنها با [[بعثت پیامبر]]{{صل}} است که بر اثر [[حمایت]] [[ابوطالب]] و بنیهاشم از آن [[حضرت]] و [[رشد]] [[مجدّد]] بنیهاشم رقابتها و درگیریهای متعددی از سوی رقبای بنیهاشم به سرکردگی بنیمخزوم و سپس بنیامیه با آنان گزارش شده است. این امر به [[یقین]] برگرفته از دیدگاه این افراد در خصوص [[نبوت]] و [[رسالت پیامبر]]{{صل}} بود، زیرا از منظر این افراد [[بعثت]] [[پیامبری]] از بنیهاشم مقولهای جدای از رقابتهای قبیلهای نبود و آن را بهانهای برای [[حکومت]] کردن بنیهاشم و حاصل بازیگری آنان میدانستند،<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۶۲۳؛ النزاع والتخاصم، ص ۵۶؛ الأغانی، ج ۶، ص ۳۶۰ ـ ۳۶۵.</ref> از این رو تلاش میکردند تا با [[انکار نبوت]] و رویارویی با [[پیروان]] آن حضرت مانع رشد [[منزلت]] بنیهاشم گردند. این دیدگاه پس از [[پیامبر]] خود را حتی در نزد [[صحابه پیامبر]]{{صل}} در قالب [[مخالفت]] با [[خلافت علی]]{{ع}} آشکار ساخت؛ بسیاری از [[مخالفان]] [[خلافت]] آن حضرت، خلافت او را به معنای ادامه حکومت بنیهاشم بر [[عرب]] میدانستند، چنانکه [[عمر]] در گفت و گو با [[علی]]{{ع}} و همچنین [[عباس بن عبدالمطلب]] عنوان میکرد که عرب نمیپذیرد که نبوت و خلافت با هم در یک [[خاندان]] جمع گردد.<ref>المراجعات، ص ۳۵۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۷۷؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴۷.</ref>مثلث [[اتحاد]] [[ابوبکر]]، عمر و [[ابوعبیده]] <ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۴۲؛ الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۲۳؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۸۵.</ref> که هیچ یک از [[بنی عبد مناف]] و [[آل قصیّ]] نبودند و میکوشیدند تا [[خلافت]] را بین خود دست به دست بگردانند با همین دیدگاه شکل گرفت. | بر پایه برخی از این گزارشها بر اثر [[رشد]] جایگاه و [[منزلت]] [[هاشم]] در میان عرب و به ویژه سران و رؤسای تیرههای قریش، [[امیة بن عبد شمس]] نسبت به او [[حسادت]] ورزید و تلاش کرد تا با اقدامهایی مشابه اقدامات هاشم برای خود منزلتی در میان قریش کسب کند؛ ولی ناکامی او در این امر که با [[شماتت]] قریش نیز همراه بود او را برانگیخت تا با طرح منافرت با هاشم به [[داوری]] حَکَمی میان خود و هاشم گردن نهد. نتیجه آن شد که [[امیه]] با [[حکم]] کاهنی از بنیخزاعه به مدت ۱۰ سال به [[شام]] [[تبعید]] شد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۴ ـ ۵۰۵؛ المنمق، ص ۹۹.</ref> این در حالی است که برخی از محققان با غیر معقول دانستن چنین منازعهای عدم [[نقل]] چنین گزارشی از سوی [[یعقوبی]]، [[مسعودی]] و [[ابن هشام]] را دلیلی بر غیر واقعی بودن آن دانستهاند.<ref>تاریخ صدر اسلام، ص ۹۵.</ref>مشابه چنین گزارشی نیز در خصوص [[عبدالمطلب]] و [[حرب بن امیه]] ([[پدر]] [[ابوسفیان]]) نقل شده است.<ref> المنمق، ص ۳۶۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۱؛ النزاع والتخاصم، ص ۴۹.</ref> با [[رحلت]] عبدالمطلب و افول [[جایگاه]] بنیهاشم که عمدتاً برگرفته از [[ضعف]] شدید [[مالی]] بنیهاشم بود دیگر گزارشی از این منافرتها و قضاوتها در منابع دیده نمیشود. تنها با [[بعثت پیامبر]] {{صل}} است که بر اثر [[حمایت]] [[ابوطالب]] و بنیهاشم از آن [[حضرت]] و [[رشد]] [[مجدّد]] بنیهاشم رقابتها و درگیریهای متعددی از سوی رقبای بنیهاشم به سرکردگی بنیمخزوم و سپس بنیامیه با آنان گزارش شده است. این امر به [[یقین]] برگرفته از دیدگاه این افراد در خصوص [[نبوت]] و [[رسالت پیامبر]] {{صل}} بود، زیرا از منظر این افراد [[بعثت]] [[پیامبری]] از بنیهاشم مقولهای جدای از رقابتهای قبیلهای نبود و آن را بهانهای برای [[حکومت]] کردن بنیهاشم و حاصل بازیگری آنان میدانستند،<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۶۲۳؛ النزاع والتخاصم، ص ۵۶؛ الأغانی، ج ۶، ص ۳۶۰ ـ ۳۶۵.</ref> از این رو تلاش میکردند تا با [[انکار نبوت]] و رویارویی با [[پیروان]] آن حضرت مانع رشد [[منزلت]] بنیهاشم گردند. این دیدگاه پس از [[پیامبر]] خود را حتی در نزد [[صحابه پیامبر]] {{صل}} در قالب [[مخالفت]] با [[خلافت علی]] {{ع}} آشکار ساخت؛ بسیاری از [[مخالفان]] [[خلافت]] آن حضرت، خلافت او را به معنای ادامه حکومت بنیهاشم بر [[عرب]] میدانستند، چنانکه [[عمر]] در گفت و گو با [[علی]] {{ع}} و همچنین [[عباس بن عبدالمطلب]] عنوان میکرد که عرب نمیپذیرد که نبوت و خلافت با هم در یک [[خاندان]] جمع گردد.<ref>المراجعات، ص ۳۵۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۷۷؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴۷.</ref>مثلث [[اتحاد]] [[ابوبکر]]، عمر و [[ابوعبیده]] <ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۴۲؛ الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۲۳؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۸۵.</ref> که هیچ یک از [[بنی عبد مناف]] و [[آل قصیّ]] نبودند و میکوشیدند تا [[خلافت]] را بین خود دست به دست بگردانند با همین دیدگاه شکل گرفت. | ||
در این میان بنیامیه بیش از دیگران در برابر بنیهاشم قرار میگرفت. اینان پس از [[پیامبر]]{{صل}} نیز رقابتها و حسادتهای خود را با بنیهاشم به هر بهانهای آشکار میساختند. بهانه کردن [[مرگ عثمان]] و راهاندازی [[نبرد صفین]] در [[زمان]] [[معاویه]] و همچنین فشار بر [[حسین بن علی]]{{ع}} و بنیهاشم برای گرفتن [[بیعت]] با [[یزید]] <ref>الفتوح، ج ۵، ص ۲۵؛ اللهوف، ص ۱۸.</ref> که در نهایت به [[حادثه عاشورا]] انجامید از بزرگترین مصادیق رویارویی بنیامیه با بنیهاشم است. سخنان [[مروان]] با [[حسین بن علی]]{{ع}} در جریان [[بیعت گرفتن]] از [[حضرت]] <ref> اللهوف، ص ۱۸؛ الفتوح، ج ۵، ص ۲۵؛ مثیرالاحزان، ص ۱۴ ـ ۱۵.</ref> و همچنین گفتار یزید پس از [[شهادت امام]]{{ع}}<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۶۲۳.</ref> مؤید این دیدگاه است. | در این میان بنیامیه بیش از دیگران در برابر بنیهاشم قرار میگرفت. اینان پس از [[پیامبر]] {{صل}} نیز رقابتها و حسادتهای خود را با بنیهاشم به هر بهانهای آشکار میساختند. بهانه کردن [[مرگ عثمان]] و راهاندازی [[نبرد صفین]] در [[زمان]] [[معاویه]] و همچنین فشار بر [[حسین بن علی]] {{ع}} و بنیهاشم برای گرفتن [[بیعت]] با [[یزید]] <ref>الفتوح، ج ۵، ص ۲۵؛ اللهوف، ص ۱۸.</ref> که در نهایت به [[حادثه عاشورا]] انجامید از بزرگترین مصادیق رویارویی بنیامیه با بنیهاشم است. سخنان [[مروان]] با [[حسین بن علی]] {{ع}} در جریان [[بیعت گرفتن]] از [[حضرت]] <ref> اللهوف، ص ۱۸؛ الفتوح، ج ۵، ص ۲۵؛ مثیرالاحزان، ص ۱۴ ـ ۱۵.</ref> و همچنین گفتار یزید پس از [[شهادت امام]] {{ع}}<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۶۲۳.</ref> مؤید این دیدگاه است. | ||
همچنین بنیامیه تلاش کردند تا در مقاطعی [[جایگاه]] و نقش خود را در [[اسلام]] همسطح بنیهاشم معرفی کنند. این در حالی است که حسکانی بنابر روایتی از [[ابن عباس]] در [[تفسیر آیه]] | همچنین بنیامیه تلاش کردند تا در مقاطعی [[جایگاه]] و نقش خود را در [[اسلام]] همسطح بنیهاشم معرفی کنند. این در حالی است که حسکانی بنابر روایتی از [[ابن عباس]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}<ref>«آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش میپردازد از جهان واپسین میهراسد و به بخشایش پروردگارش امید میبرد؟ بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.</ref> آورده است که مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ يَعْلَمُونَ}} بنیهاشم و مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ}} بنیامیهاند.<ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۱۷۵.</ref> در این میان، بسیاری از منابع [[تفسیری]] بر پایه روایاتی از [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام صادق]] {{ع}} مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ يَعْلَمُونَ}} را [[ائمه شیعه]] میدانند.<ref>جامعالبیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۲۴۱؛ التبیان، ج ۹، ص ۱۳؛ مجمعالبیان، ج ۸، ص ۷۶۷.</ref> [[نامه]] [[حضرت علی]] {{ع}} خطاب به معاویه بیانگر همین [[نیّت]] و [[اقدام]] بنیامیه در [[اثبات]] نقشی همپای بنیهاشم در [[رشد]] و تثبیت اسلام است. حضرت در این نامه چنین مینگارد: شما چگونه با ما برابرید] در حالی که پیامبر از ماست و... [[سید]] [[جوانان]] [[بهشت]] از ما و [[کودکان]] [[آتش]] ([[فرزندان]] [[مروان بن حکم]] که [[پیامبر]] {{صل}}، در دوران کودکیِ آنان با تعبیر "صبیة النار" از [[کافر]] شدن آنان در [[آینده]] خبر داده بود)<ref> شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۹۷.</ref> از شما، [[بهترین زن]] عالم ([[حضرت فاطمه]] {{س}}) از ما و [[حمالة الحطب]] (همسر ابولهب که طبق فرموده [[خداوند]] به آتش افروز ملقب گردید) {{متن قرآن|وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ}}<ref>«و (نیز) همسرش در حالی که هیزمکش (دوزخ) است،» سوره مسد، آیه ۴.</ref> از شماست.<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸.</ref> همچنین برخی از [[مفسران]] [[آیه]] {{متن قرآن|أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ}}<ref>«آیا کسانی که به گناهان دست یازیدهاند گمان دارند که آنان را همانند کسانی قرار میدهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به گونهای که زندگانی و مرگشان همگون باشد؟! بد داوری میکنند!» سوره جاثیه، آیه ۲۱.</ref> را نیز در [[ارتباط]] با همین [[تصور]] ناصحیح [[بنی امیه]] در برابر بنیهاشم میدانند و این آیه را در [[شأن]] بنیهاشم و بنیامیّه دانستهاند.<ref>البرهان، ج ۵، ص ۲۹؛ شواهدالتنزیل، ج ۲، ص ۲۳۸؛ تأویل آیات الظاهره، ص ۵۵۹.</ref> در این آیه خداوند [[گمان]] بدکاران را که میپنداشتند با [[اهل]] [[ایمان]] برابر و هم سطحاند [[باطل]] و مردود میشمارد و [[حیات]] و [[مرگ]] بدکاران را متفاوت از [[مؤمنان]] میداند. | ||
منابع همچنین از بنیعبدالدار و بنیمخزوم به عنوان دیگر تیرههای رقیب بنیهاشم که (پس از بنیامیه) در [[دشمنی]] گوی [[سبقت]] را از سایرین ربوده بودند نام بردهاند. [[بنی عبدالدار]] که نخستین [[نزاع]] خود را با [[هاشم بن عبد مناف]] در جریان [[تصدی]] [[مناصب]] [[مکه]] داشت با [[بعثت پیامبر]]{{صل}} در کنار بنی امیه قرار گرفت.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۲.</ref> از [[نضر بن حارث بن کلده]] به عنوان سرسختترین [[دشمن پیامبر]] نام بردهاند. وی در [[نبرد]] [[بدر]] [[اسیر]] و به [[فرمان پیامبر]]{{صل}} کشته شد <ref>اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۷؛ العلل، ج ۳، ص ۴۱۹؛ الثقات، ج ۱، ص ۱۸۰.</ref>؛ همچنین کشته شدن ۱۱ تن از پرچمداران بنیعبدالدار در نبرد [[احد]]<ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۲۸.</ref> تأییدی بر دشمنی سرکردگان این تیره با پیامبر{{صل}} و بنیهاشم است. | منابع همچنین از بنیعبدالدار و بنیمخزوم به عنوان دیگر تیرههای رقیب بنیهاشم که (پس از بنیامیه) در [[دشمنی]] گوی [[سبقت]] را از سایرین ربوده بودند نام بردهاند. [[بنی عبدالدار]] که نخستین [[نزاع]] خود را با [[هاشم بن عبد مناف]] در جریان [[تصدی]] [[مناصب]] [[مکه]] داشت با [[بعثت پیامبر]] {{صل}} در کنار بنی امیه قرار گرفت.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۳؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۲.</ref> از [[نضر بن حارث بن کلده]] به عنوان سرسختترین [[دشمن پیامبر]] نام بردهاند. وی در [[نبرد]] [[بدر]] [[اسیر]] و به [[فرمان پیامبر]] {{صل}} کشته شد <ref>اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۷؛ العلل، ج ۳، ص ۴۱۹؛ الثقات، ج ۱، ص ۱۸۰.</ref>؛ همچنین کشته شدن ۱۱ تن از پرچمداران بنیعبدالدار در نبرد [[احد]]<ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۲۸.</ref> تأییدی بر دشمنی سرکردگان این تیره با پیامبر {{صل}} و بنیهاشم است. | ||
بنیمخزوم نیز با توجه به [[جایگاه]] اشرافیت [[ابوجهل]] و [[ریاست]] او بر [[مکّه]]، [[بعثت پیامبر]]{{صل}} ازبنیهاشم را خطری برای [[شرافت]] و جایگاه خود میدیدند. اینان در گذشته در جریان [[نزاع]] بنیعبدالدار و بنی عبد مناف در کنار بنیعبدالدار و در گروه "احلاف" قرار داشتند <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۸؛ المحبر، ص ۱۶۶.</ref> و با آغاز [[دعوت علنی]] [[حضرت]] نیز در رأس [[مخالفان پیامبر]] قرار گرفتند. [[اصرار]] ابوجهل در برخورد با [[مسلمانان]] در جریان حرکت [[سپاه مشرکان مکه]] به سوی [[مدینه]] به رغم دریافت [[نامه]] [[ابوسفیان]] مبنی بر انصراف [[سپاه]] [[مکه]] از رویارویی با مسلمانان،<ref> السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۴۵۰؛ الثقات، ج ۱، ص ۱۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸.</ref> [[مؤیّد]] شدت عکسالعمل بنیمخزوم در برابر بنیهاشم و [[اسلام]] است. کشته شدن بزرگان این تیره در [[جنگ بدر]] همچون ابوجهل <ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۷۱۰؛ الاعلام، ج ۵، ص ۸۷؛ الفصول العشره، ص ۶۴.</ref> و برادرش [[عاص بن هشام]] <ref>المنمق، ص ۳۶۵؛ الثقات، ج ۱، ص ۱۷۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۷۰۸.</ref> بر [[کینه]] آنان نسبت به بنیهاشم افزود. | بنیمخزوم نیز با توجه به [[جایگاه]] اشرافیت [[ابوجهل]] و [[ریاست]] او بر [[مکّه]]، [[بعثت پیامبر]] {{صل}} ازبنیهاشم را خطری برای [[شرافت]] و جایگاه خود میدیدند. اینان در گذشته در جریان [[نزاع]] بنیعبدالدار و بنی عبد مناف در کنار بنیعبدالدار و در گروه "احلاف" قرار داشتند <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۸؛ المحبر، ص ۱۶۶.</ref> و با آغاز [[دعوت علنی]] [[حضرت]] نیز در رأس [[مخالفان پیامبر]] قرار گرفتند. [[اصرار]] ابوجهل در برخورد با [[مسلمانان]] در جریان حرکت [[سپاه مشرکان مکه]] به سوی [[مدینه]] به رغم دریافت [[نامه]] [[ابوسفیان]] مبنی بر انصراف [[سپاه]] [[مکه]] از رویارویی با مسلمانان،<ref> السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۴۵۰؛ الثقات، ج ۱، ص ۱۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸.</ref> [[مؤیّد]] شدت عکسالعمل بنیمخزوم در برابر بنیهاشم و [[اسلام]] است. کشته شدن بزرگان این تیره در [[جنگ بدر]] همچون ابوجهل <ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۷۱۰؛ الاعلام، ج ۵، ص ۸۷؛ الفصول العشره، ص ۶۴.</ref> و برادرش [[عاص بن هشام]] <ref>المنمق، ص ۳۶۵؛ الثقات، ج ۱، ص ۱۷۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۷۰۸.</ref> بر [[کینه]] آنان نسبت به بنیهاشم افزود. | ||
در سوی دیگر این [[منازعات]] و رقابتها، از تیرههایی نیز به عنوان متحدان و همپیمانان بنیهاشم نام برده شده است که در این میان باید از تیره بنومطّلب بن عبد مناف به عنوان بزرگترین و محبوبترین [[متحد]] بنیهاشم نام برد. اینان به [[همراهی]] تیرههایی چون [[بنی زهرة بن کلاب]]، بنی تیم بن مُرّة [[بنی حارث بن فهر]] و [[بنی اسد بن عبدالعزّی]] در [[حلف]] المطیّبین در کنار [[هاشم]] و بنیعبد مناف و در مقابل [[بنی عبدالدار]] قرار داشتند.<ref>المحبر، ص ۱۶۶؛ المنمق، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.</ref> سپس در پیمانِ حلفالفضول که به [[رهبری]] [[زبیر بن عبدالمطّلب]] در [[منزل]] [[عبدالله بن جدعان]] بسته شد برای [[حمایت از مظلوم]] با بنیهاشم هم قسم شدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۰۳؛ المحبر، ص ۱۶۷؛ المنمق، ص ۵۳.</ref>. | در سوی دیگر این [[منازعات]] و رقابتها، از تیرههایی نیز به عنوان متحدان و همپیمانان بنیهاشم نام برده شده است که در این میان باید از تیره بنومطّلب بن عبد مناف به عنوان بزرگترین و محبوبترین [[متحد]] بنیهاشم نام برد. اینان به [[همراهی]] تیرههایی چون [[بنی زهرة بن کلاب]]، بنی تیم بن مُرّة [[بنی حارث بن فهر]] و [[بنی اسد بن عبدالعزّی]] در [[حلف]] المطیّبین در کنار [[هاشم]] و بنیعبد مناف و در مقابل [[بنی عبدالدار]] قرار داشتند.<ref>المحبر، ص ۱۶۶؛ المنمق، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.</ref> سپس در پیمانِ حلفالفضول که به [[رهبری]] [[زبیر بن عبدالمطّلب]] در [[منزل]] [[عبدالله بن جدعان]] بسته شد برای [[حمایت از مظلوم]] با بنیهاشم هم قسم شدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۰۳؛ المحبر، ص ۱۶۷؛ المنمق، ص ۵۳.</ref>. | ||
[[پس از ظهور]] [[اسلام]] نیز بنی مطّلب در بسیاری از صحنهها دوشادوش بنیهاشم به [[حمایت از پیامبر]]{{صل}} پرداختند. حضور در [[شعب]] [[ابی طالب]] و [[تحمّل]] سه سال [[سختی]] و مرارت در کنار بنیهاشم از بزرگترین نمونههای [[اتحاد]] بنیمطلّب با بنیهاشم است <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۹.</ref>و از همین روست که وقتی [[پیامبر]]{{صل}} میخواست سهم ذیالقربی را از [[خیبر]] بین بنیهاشم قسمت کند به بنیمطّلب نیز سهمی داد و چون این عمل مورد [[اعتراض]] [[جبیر بن مطعم]] و [[عثمان بن عفان]] قرار گرفت و آنان برای خود نیز سهمی از ذیالقربی [[طلب]] کردند پیامبر بنیمطّلب را [[یار]] و همراه خود در [[جاهلیت]] و اسلام معرفی کرد و آنان را با بنیهاشم یکی دانست.<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۲۵.</ref> از [[خزاعه]] نیز به عنوان دیگر [[متحد]] بنیهاشم یاد میشود. برخی منابع از [[همراهی]] خزاعه با [[عبدالمطلب]] و همپیمانی با او پس از جریان کشاکش عبدالمطلب و [[نوفل بن عبد مناف]] خبر دادهاند.<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۹.</ref> | [[پس از ظهور]] [[اسلام]] نیز بنی مطّلب در بسیاری از صحنهها دوشادوش بنیهاشم به [[حمایت از پیامبر]] {{صل}} پرداختند. حضور در [[شعب]] [[ابی طالب]] و [[تحمّل]] سه سال [[سختی]] و مرارت در کنار بنیهاشم از بزرگترین نمونههای [[اتحاد]] بنیمطلّب با بنیهاشم است <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۹.</ref>و از همین روست که وقتی [[پیامبر]] {{صل}} میخواست سهم ذیالقربی را از [[خیبر]] بین بنیهاشم قسمت کند به بنیمطّلب نیز سهمی داد و چون این عمل مورد [[اعتراض]] [[جبیر بن مطعم]] و [[عثمان بن عفان]] قرار گرفت و آنان برای خود نیز سهمی از ذیالقربی [[طلب]] کردند پیامبر بنیمطّلب را [[یار]] و همراه خود در [[جاهلیت]] و اسلام معرفی کرد و آنان را با بنیهاشم یکی دانست.<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۲۵.</ref> از [[خزاعه]] نیز به عنوان دیگر [[متحد]] بنیهاشم یاد میشود. برخی منابع از [[همراهی]] خزاعه با [[عبدالمطلب]] و همپیمانی با او پس از جریان کشاکش عبدالمطلب و [[نوفل بن عبد مناف]] خبر دادهاند.<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۹.</ref> | ||
[[ابن سعد]] در خصوص [[پیمان]] خزاعه و عبدالمطلب آورده که این پیمان که با [[هدف]] [[همیاری]] و [[نصرت]] یکدیگر در [[دارالندوه]] بسته شد با حضور ۷ تن از [[فرزندان عبدالمطلب]] و همچنین [[ارقم بن نضلة بن هاشم]] و [[ضحاک]] و [[عمرو]] [[فرزندان]] [[ابی صیفی بن هاشم]] ([[برادر]] زادگان عبدالمطلب) بوده و عبدالمطلب پیمان [[نامه]] را بر [[کعبه]] آویخت.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۹.</ref> اگر [[اختلاف]] عبدالمطلب و [[نوفل]] را در سنین [[کودکی]] عبدالمطلب بدانیم (چنانکه از گفتار [[طبری]] نیز برمیآید) گزارش ابن سعد را نمیتوان مربوط به این درگیری دانست، زیرا در گزارش او از حضور فرزندان عبدالمطلب در پیمان [[سخن]] به میان آمده است، از این رو باید این پیمان را پیمانی مجزّا از [[پیمان]] مورد نظر [[طبری]] دانست.<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | [[ابن سعد]] در خصوص [[پیمان]] خزاعه و عبدالمطلب آورده که این پیمان که با [[هدف]] [[همیاری]] و [[نصرت]] یکدیگر در [[دارالندوه]] بسته شد با حضور ۷ تن از [[فرزندان عبدالمطلب]] و همچنین [[ارقم بن نضلة بن هاشم]] و [[ضحاک]] و [[عمرو]] [[فرزندان]] [[ابی صیفی بن هاشم]] ([[برادر]] زادگان عبدالمطلب) بوده و عبدالمطلب پیمان [[نامه]] را بر [[کعبه]] آویخت.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۹.</ref> اگر [[اختلاف]] عبدالمطلب و [[نوفل]] را در سنین [[کودکی]] عبدالمطلب بدانیم (چنانکه از گفتار [[طبری]] نیز برمیآید) گزارش ابن سعد را نمیتوان مربوط به این درگیری دانست، زیرا در گزارش او از حضور فرزندان عبدالمطلب در پیمان [[سخن]] به میان آمده است، از این رو باید این پیمان را پیمانی مجزّا از [[پیمان]] مورد نظر [[طبری]] دانست.<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==صفات و ویژگیهای [[بنی هاشم]]== | == صفات و ویژگیهای [[بنی هاشم]] == | ||
دوری [[هاشم]] و [[عبدالمطلب]] از بتپرستی و دیگر ناپاکیهای آن [[روزگار]] مورد تأکید برخی از منابع است <ref>المنمق، ص ۵۳؛ القول الجازم، ص ۱۵۶.</ref> تا جایی که برخی به استناد درخواست [[حضرت ابراهیم]] از [[خداوند]] برای دوری فرزندانش از [[عبادت]] بتها که در [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.</ref> بدان تصریح شده، هاشم را از [[پرستش]] بتبری میدانند و عدم وجود هرگونه گزارشی از بتپرستی هاشم را مؤیّدی بر ادّعای خود قلمداد میکنند؛<ref> القول الجازم، ص ۱۵۶.</ref> | دوری [[هاشم]] و [[عبدالمطلب]] از بتپرستی و دیگر ناپاکیهای آن [[روزگار]] مورد تأکید برخی از منابع است <ref>المنمق، ص ۵۳؛ القول الجازم، ص ۱۵۶.</ref> تا جایی که برخی به استناد درخواست [[حضرت ابراهیم]] از [[خداوند]] برای دوری فرزندانش از [[عبادت]] بتها که در [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.</ref> بدان تصریح شده، هاشم را از [[پرستش]] بتبری میدانند و عدم وجود هرگونه گزارشی از بتپرستی هاشم را مؤیّدی بر ادّعای خود قلمداد میکنند؛<ref> القول الجازم، ص ۱۵۶.</ref> | ||
همچنین برخی از [[مفسران]] آیه {{متن قرآن|وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ}}<ref>«و آنچه کینه است از دل آنان میزداییم و برادروار بر اورنگهایی روبهرو مینشینند» سوره حجر، آیه ۴۷.</ref> را با [[هدف]] بالا بردن [[جایگاه]] تیرههای منسوب به [[خلفا]] در [[شأن]] بنیهاشم و تیرههایی چون [[بنیتیم بن مره]] و بنیعدی دانستهاند، <ref>شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۱۵؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۸۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۳۶.</ref> در حالی که بسیاری از مفسران این آیه را در خصوص [[پرهیزگاران]]، [[مؤمنان]] و [[اهل بهشت]] میدانند؛<ref>جامعالبیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۴۸؛ التبیان، ج ۶، ص ۳۳۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۲۰.</ref> همچنین وجود صفات پسندیدهای چون [[جود]] و [[بخشش]]، دوری از [[رذایل]] و زشتیها و [[جوانمردی]] برای [[فرزندان هاشم]] و عبدالمطلب (بنیهاشم و [[بنی عبدالمطلب]]) نیز در گزارشها دیده میشود.<ref>کنزالدرر، ج ۴، ص ۵۳؛ القول الجازم، ص ۱۵۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۵.</ref>پیمان [[حلف الفضول]] (که در آن بنیهاشم به همراه [[بنوزهره]]، [[بنوتمیم]] و بنومطّلب [[متعهد]] شدند که از [[مظلوم]] تا ستاندن حقش [[دفاع]] کنند، اگرچه آن مظلوم در [[مکه]] [[غریب]] یا [[بنده]] باشد) نمونهای گویا از [[فتوت]] و جوانمردی بنیهاشم و بنیعبدالمطلب است.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۰۳؛ الاغانی، ج ۱۷، ص ۲۹۰؛ المحبر، ص ۱۶۷.</ref> همچنین برخی از مفسران در خصوص آیه {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی | همچنین برخی از [[مفسران]] آیه {{متن قرآن|وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ}}<ref>«و آنچه کینه است از دل آنان میزداییم و برادروار بر اورنگهایی روبهرو مینشینند» سوره حجر، آیه ۴۷.</ref> را با [[هدف]] بالا بردن [[جایگاه]] تیرههای منسوب به [[خلفا]] در [[شأن]] بنیهاشم و تیرههایی چون [[بنیتیم بن مره]] و بنیعدی دانستهاند، <ref>شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۱۵؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۸۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۳۶.</ref> در حالی که بسیاری از مفسران این آیه را در خصوص [[پرهیزگاران]]، [[مؤمنان]] و [[اهل بهشت]] میدانند؛<ref>جامعالبیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۴۸؛ التبیان، ج ۶، ص ۳۳۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۲۰.</ref> همچنین وجود صفات پسندیدهای چون [[جود]] و [[بخشش]]، دوری از [[رذایل]] و زشتیها و [[جوانمردی]] برای [[فرزندان هاشم]] و عبدالمطلب (بنیهاشم و [[بنی عبدالمطلب]]) نیز در گزارشها دیده میشود.<ref>کنزالدرر، ج ۴، ص ۵۳؛ القول الجازم، ص ۱۵۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۵.</ref>پیمان [[حلف الفضول]] (که در آن بنیهاشم به همراه [[بنوزهره]]، [[بنوتمیم]] و بنومطّلب [[متعهد]] شدند که از [[مظلوم]] تا ستاندن حقش [[دفاع]] کنند، اگرچه آن مظلوم در [[مکه]] [[غریب]] یا [[بنده]] باشد) نمونهای گویا از [[فتوت]] و جوانمردی بنیهاشم و بنیعبدالمطلب است.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۰۳؛ الاغانی، ج ۱۷، ص ۲۹۰؛ المحبر، ص ۱۶۷.</ref> همچنین برخی از مفسران در خصوص آیه {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref> با استناد به قرائت [[ضحاک]] و ابوجوزاء {{متن قرآن|أَنْفُسِهِمْ}} را به [[فتح]] فاء {{عربی|"اَنْفَسِهم"}} که به معنای شریفترین [[مردم]] است خواندهاند <ref>زادالمسیر، ج ۱، ص ۴۹۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص ۱۶۹.</ref> که این امر خود بیانگر [[شرافت]] و [[عظمت]] [[بنی هاشم]] و بنیعبدالمطلب است. ضمن آنکه [[قرطبی]] چنین قرائتی را در خصوص {{متن عربی|أَنفُسِكُمْ}} در [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref> نیز مورد استناد قرار داده و آن را به شرافت بنیهاشم [[تفسیر]] کرده است<ref> تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref>در صورتی که چنین قرائتی در این دو آیه صحیح باشد باید این [[آیات]] را دلیلی بر شرافت بنیهاشم و [[بنی عبدالمطلب]] دانست. | ||
[[ثعلبی]] نیز تلاش کرده با دور کردن بنیهاشم از [[گناه]] و [[پلیدی]]، مراد از {{متن قرآن|أَهْلَ الْبَيْتِ}} را در آیه{{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی | [[ثعلبی]] نیز تلاش کرده با دور کردن بنیهاشم از [[گناه]] و [[پلیدی]]، مراد از {{متن قرآن|أَهْلَ الْبَيْتِ}} را در آیه{{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> بنیهاشم معرفی کند <ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۱۹.</ref> و این در حالی است که به [[اعتقاد]] [[مفسران شیعه]] و برپایه [[روایات]] بسیاری از [[مفسران]] [[سنی]] مراد از {{متن قرآن|أَهْلَ الْبَيْتِ}} مذکور در آیه [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} هستند.<ref>جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۲، ص ۹، ۱۱؛ احکام القرآن، ج ۳، ص ۵۲۹؛ الصافی، ج ۱، ص ۴۶۳؛ ج ۴، ص ۱۸۷.</ref> ابنعباس ۷ صفت را برای بنی عبدالمطلب نام برده است که عبارتاند از: [[جمال]]، [[سخنوری]]، [[بخشش]] و [[جوانمردی]]، [[شجاعت]]، [[علم]]، [[صبر]] و [[بردباری]] و گرامی داشتن [[زنان]].<ref>ذخائر العقبی، ص ۱۵؛ القول الجازم، ص ۱۵۷.</ref> ابنحبیب [[بغدادی]] به [[نقل]] از کلبی آورده که از علی {{ع}} نیز در خصوص بنی هاشم و بنیامیه پرسیدند. [[حضرت]] فرمود که بنیهاشم [[زیبا]]، سخنور و [[جوانمرد]] هستند <ref> المنمق، ص ۴۱.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[بنی هاشم]] و [[ظهور اسلام]]== | == [[بنی هاشم]] و [[ظهور اسلام]] == | ||
با [[بعثت پیامبر]] از میان بنیهاشم، عکس العملهای متفاوتی از سوی بنی هاشم نسبت به [[دین جدید]] گزارش شده است؛ شمار اندکی از آنان با [[پذیرفتن]] [[اسلام]] در زمره [[یاران]] [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} درآمدند که در این میان برخی همچون [[ابوطالب]] از اظهار اسلام خودداری میکردند تا بدین شکل بتوانند در [[حمایت از پیامبر]] گامهای مؤثرتری بردارند. برخی از هاشمیان نیز به [[دشمنی]] و رویارویی شدید با [[حضرت]] برخاسته، در این [[راه]] از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ [[ابولهب]] [[عموی پیامبر]] <ref>المنمق، ص ۳۸۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴.</ref> و [[ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] که به هجو [[پیامبر]] میپرداخت <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۷۴؛ السیر الکبیر، ج ۱، ص ۱۱۸؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۷.</ref> از جمله این افرادند. در کنار این دو گروه، بسیاری از بنیهاشم بدون [[قبول اسلام]] گاه بر پایه [[روابط]] قبیلگی به [[حمایت]] از آن حضرت میپرداختند، چنان که [[قمی]] در [[تفسیر]] خود در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref> آورده که بنیهاشم در عین حالی که به پیامبر{{صل}} [[ایمان]] نیاورده بودند، از آن حضرت حمایت کرده، [[مخالفان]] [[قریشی]] را از آن حضرت دور میکردند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۲۴؛ الصافی، ج ۲، ص ۱۱۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۰۹.</ref> این در حالی است که برخی از [[مفسران]] خطاب این آیه را به کافران دانسته و در توضیح و تفسیر آن آوردهاند که [[کفار]] [[قریش]] مردم را از [[پیروی]] پیامبر بازمیداشتند و آنها را از نزدیکی با آن حضرت دور میکردند.<ref>جامعالبیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۲۷؛ التبیان، ج ۴، ص ۱۰۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۴۴.</ref> در این میان برخی از بنیهاشم نیز با اتخاذ موضع بیطرفانه به [[اکراه]] در صف [[مخالفان]] آن [[حضرت]] قرار میگرفتند، در هر حال طبق آنچه که از منابع به دست میآید بسیاری از بنیهاشم در سالهای پس از [[هجرت]] و به ویژه در [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شدند، چنانکه [[عقیل بن ابی طالب]] قبل از [[حدیبیه]] <ref> ذخائر العقبی، ص ۲۲۲؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۲۶.</ref> یا در سال هشتم،<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۴۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۱، ص ۴؛ الاصابه، ج ۳، ص ۵۱۱.</ref> [[ابوسفیان بن حارث]] در فتح مکه،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۱.</ref> [[نوفل بن حارث]] در ایام [[خندق]]،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۱۷؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۶.</ref> [[عباس بن عبدالمطلب]] نیز به [[اختلاف]] قبل از [[بدر]]<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۳۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۹۸؛ تهذیب الکمال، ج ۱۴، ص ۲۲۷.</ref> یا پیش از [[فتح خیبر]] <ref>ذخائرالعقبی، ص ۱۹۱.</ref> مسلمان شدند. برخی نیز همچون [[ابولهب]]،<ref>التنبیه والاشراف، ص ۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۴۷۴.</ref> [[عتبة]] بن ابیلهب<ref>البدایة والنهایه، ج ۶، ص ۲۹۴؛ الاستغاثه، ج ۱، ص ۶۵؛ ذخایر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> و [[طالب بن ابی طالب]] <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۶۱؛ ذخائر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> [[کافر]] مردند و به آن حضرت [[ایمان]] نیاوردند، گرچه برخی معتقدند که طالب به [[پیامبر]] ایمان آورد.<ref>المجدی، ص ۳۱۸.</ref> | با [[بعثت پیامبر]] از میان بنیهاشم، عکس العملهای متفاوتی از سوی بنی هاشم نسبت به [[دین جدید]] گزارش شده است؛ شمار اندکی از آنان با [[پذیرفتن]] [[اسلام]] در زمره [[یاران]] [[حضرت رسول اکرم]] {{صل}} درآمدند که در این میان برخی همچون [[ابوطالب]] از اظهار اسلام خودداری میکردند تا بدین شکل بتوانند در [[حمایت از پیامبر]] گامهای مؤثرتری بردارند. برخی از هاشمیان نیز به [[دشمنی]] و رویارویی شدید با [[حضرت]] برخاسته، در این [[راه]] از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ [[ابولهب]] [[عموی پیامبر]] <ref>المنمق، ص ۳۸۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴.</ref> و [[ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] که به هجو [[پیامبر]] میپرداخت <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۷۴؛ السیر الکبیر، ج ۱، ص ۱۱۸؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۷.</ref> از جمله این افرادند. در کنار این دو گروه، بسیاری از بنیهاشم بدون [[قبول اسلام]] گاه بر پایه [[روابط]] قبیلگی به [[حمایت]] از آن حضرت میپرداختند، چنان که [[قمی]] در [[تفسیر]] خود در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref> آورده که بنیهاشم در عین حالی که به پیامبر {{صل}} [[ایمان]] نیاورده بودند، از آن حضرت حمایت کرده، [[مخالفان]] [[قریشی]] را از آن حضرت دور میکردند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۲۴؛ الصافی، ج ۲، ص ۱۱۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۰۹.</ref> این در حالی است که برخی از [[مفسران]] خطاب این آیه را به کافران دانسته و در توضیح و تفسیر آن آوردهاند که [[کفار]] [[قریش]] مردم را از [[پیروی]] پیامبر بازمیداشتند و آنها را از نزدیکی با آن حضرت دور میکردند.<ref>جامعالبیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۲۷؛ التبیان، ج ۴، ص ۱۰۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۴۴.</ref> در این میان برخی از بنیهاشم نیز با اتخاذ موضع بیطرفانه به [[اکراه]] در صف [[مخالفان]] آن [[حضرت]] قرار میگرفتند، در هر حال طبق آنچه که از منابع به دست میآید بسیاری از بنیهاشم در سالهای پس از [[هجرت]] و به ویژه در [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شدند، چنانکه [[عقیل بن ابی طالب]] قبل از [[حدیبیه]] <ref> ذخائر العقبی، ص ۲۲۲؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۲۶.</ref> یا در سال هشتم،<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۴۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۱، ص ۴؛ الاصابه، ج ۳، ص ۵۱۱.</ref> [[ابوسفیان بن حارث]] در فتح مکه،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۱.</ref> [[نوفل بن حارث]] در ایام [[خندق]]،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۱۷؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۶.</ref> [[عباس بن عبدالمطلب]] نیز به [[اختلاف]] قبل از [[بدر]]<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۳۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۹۸؛ تهذیب الکمال، ج ۱۴، ص ۲۲۷.</ref> یا پیش از [[فتح خیبر]] <ref>ذخائرالعقبی، ص ۱۹۱.</ref> مسلمان شدند. برخی نیز همچون [[ابولهب]]،<ref>التنبیه والاشراف، ص ۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۴۷۴.</ref> [[عتبة]] بن ابیلهب<ref>البدایة والنهایه، ج ۶، ص ۲۹۴؛ الاستغاثه، ج ۱، ص ۶۵؛ ذخایر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> و [[طالب بن ابی طالب]] <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۶۱؛ ذخائر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> [[کافر]] مردند و به آن حضرت [[ایمان]] نیاوردند، گرچه برخی معتقدند که طالب به [[پیامبر]] ایمان آورد.<ref>المجدی، ص ۳۱۸.</ref> | ||
با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[دعوت علنی پیامبر]]{{صل}} از میان بنیهاشم آغاز و [[علی]]{{ع}} از سوی آن حضرت [[مأمور]] [[دعوت]] از بنیهاشم و بنیعبدالمطلب شد.<ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> پس ۴۰ تن از مردان آنان در [[خانه]] [[ابوطالب]] جمع شدند. این [[اجتماع]] که نخستین نشست آن با سخنان [[ابولهب]] ناتمام ماند در جلسه دوم با [[سخنان پیامبر]] و [[اعلان]] [[رسالت]] خود و همچنین [[تعیین]] [[علی]]{{ع}} به عنوان [[وصیّ]] و [[وزیر]] [[پیامبر]]{{صل}} پایان یافت.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> این در حالی است که برخی منابع [[تفسیری]] [[بیم]] دادن پیامبر به [[فاطمه]] (علیها [[السلام]]) و [[صفیه دختر عبدالمطلب]] و همچنین [[انذار]] [[قریش]] به طور عموم بر [[کوه صفا]] یا در مکانهای دیگر را از اقدامهای آن [[حضرت]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] میدانند <ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶؛ زادالمسیر، ج ۶، ص ۱۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۹۷.</ref> که در یک جمعبندی کلی میتوان همه این گزارشها را اقدامهایی از سوی حضرت پس از نزول [[آیه انذار]] دانست. با تعیین علی{{ع}} به عنوان فردی که از این پس [[بنی هاشم]] باید [[گوش به فرمان]] او باشند آن حضرت مورد سخره گروهی از بنیهاشم قرار گرفت. برخی [[نزول آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ}}<ref>«بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.</ref><ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۲۶؛ الارشاد، ص ۲۵.</ref>. البته برخی نیز این آیه را در خصوص منافقانی میدانند که به [[تمسخر]] علی{{ع}} میپرداختند.<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۴۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۹۳؛ الصافی، ج ۵، ص ۳۰۲.</ref> آشکار شدن [[دعوت پیامبر]] و [[حمایت]] همه جانبه بنیهاشم و بنیمطلب به [[رهبری]] ابوطالب از حضرت، [[مشرکان]] [[مکه]] به ویژه سرکرده تیرههای رقیب و [[مخالف]] بنیهاشم ([[ابوسفیان]] [[رهبر]] بنیامیه و [[ابوجهل]] [[رئیس]] بنیمخزوم) را به جبههگیری در برابر پیامبر واداشت. [[نگرانی]] و [[حسادت]] [[مخالفان]] از [[رشد]] دوباره [[جایگاه]] و موقعیت بنی هاشم در میان [[قریش]] و سایر [[قبایل عرب]] را که در واقع با [[رحلت]] [[هاشم]] رو به افول گذارده و در پی رحلت [[عبدالمطلب]] بر شدت آن افزوده شده بود میتوان از عوامل مهم این مخالفتها و جبههگیریها دانست. | با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[دعوت علنی پیامبر]] {{صل}} از میان بنیهاشم آغاز و [[علی]] {{ع}} از سوی آن حضرت [[مأمور]] [[دعوت]] از بنیهاشم و بنیعبدالمطلب شد.<ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> پس ۴۰ تن از مردان آنان در [[خانه]] [[ابوطالب]] جمع شدند. این [[اجتماع]] که نخستین نشست آن با سخنان [[ابولهب]] ناتمام ماند در جلسه دوم با [[سخنان پیامبر]] و [[اعلان]] [[رسالت]] خود و همچنین [[تعیین]] [[علی]] {{ع}} به عنوان [[وصیّ]] و [[وزیر]] [[پیامبر]] {{صل}} پایان یافت.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> این در حالی است که برخی منابع [[تفسیری]] [[بیم]] دادن پیامبر به [[فاطمه]] (علیها [[السلام]]) و [[صفیه دختر عبدالمطلب]] و همچنین [[انذار]] [[قریش]] به طور عموم بر [[کوه صفا]] یا در مکانهای دیگر را از اقدامهای آن [[حضرت]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] میدانند <ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶؛ زادالمسیر، ج ۶، ص ۱۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۹۷.</ref> که در یک جمعبندی کلی میتوان همه این گزارشها را اقدامهایی از سوی حضرت پس از نزول [[آیه انذار]] دانست. با تعیین علی {{ع}} به عنوان فردی که از این پس [[بنی هاشم]] باید [[گوش به فرمان]] او باشند آن حضرت مورد سخره گروهی از بنیهاشم قرار گرفت. برخی [[نزول آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ}}<ref>«بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.</ref><ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۲۶؛ الارشاد، ص ۲۵.</ref>. البته برخی نیز این آیه را در خصوص منافقانی میدانند که به [[تمسخر]] علی {{ع}} میپرداختند.<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۴۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۹۳؛ الصافی، ج ۵، ص ۳۰۲.</ref> آشکار شدن [[دعوت پیامبر]] و [[حمایت]] همه جانبه بنیهاشم و بنیمطلب به [[رهبری]] ابوطالب از حضرت، [[مشرکان]] [[مکه]] به ویژه سرکرده تیرههای رقیب و [[مخالف]] بنیهاشم ([[ابوسفیان]] [[رهبر]] بنیامیه و [[ابوجهل]] [[رئیس]] بنیمخزوم) را به جبههگیری در برابر پیامبر واداشت. [[نگرانی]] و [[حسادت]] [[مخالفان]] از [[رشد]] دوباره [[جایگاه]] و موقعیت بنی هاشم در میان [[قریش]] و سایر [[قبایل عرب]] را که در واقع با [[رحلت]] [[هاشم]] رو به افول گذارده و در پی رحلت [[عبدالمطلب]] بر شدت آن افزوده شده بود میتوان از عوامل مهم این مخالفتها و جبههگیریها دانست. | ||
برخی از [[مفسران]] در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ}}<ref>«و اگر میخواستیم به جای شما در زمین فرشتگانی میگماشتیم که جانشین گردند» سوره زخرف، آیه ۶۰.</ref> با [[تطبیق]] [[ضمیر]] "کُم" در آیه بر بنیهاشم، آن را در [[شأن]] و [[تأیید]] [[حکومت]] بنیهاشم دانسته و گزارش دادهاند که چون [[حارث بن عمرو]] فهری از [[نزول]] این آیه در شأن بنیهاشم [[آگاه]] شد گفت که اگر این آیه [[حق]] است و بنیهاشم همچون [[پادشاهان]] یکی پس از دیگری حکومت بر [[عرب]] را به [[ارث]] میبرند، پس بر ما از [[آسمان]] سنگ یا [[عذاب]] دردناک ببارد.<ref>الکافی، ج ۸، ص ۵۷؛ الصافی، ج ۲، ص ۲۹۹؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۳۱.</ref> | برخی از [[مفسران]] در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ}}<ref>«و اگر میخواستیم به جای شما در زمین فرشتگانی میگماشتیم که جانشین گردند» سوره زخرف، آیه ۶۰.</ref> با [[تطبیق]] [[ضمیر]] "کُم" در آیه بر بنیهاشم، آن را در [[شأن]] و [[تأیید]] [[حکومت]] بنیهاشم دانسته و گزارش دادهاند که چون [[حارث بن عمرو]] فهری از [[نزول]] این آیه در شأن بنیهاشم [[آگاه]] شد گفت که اگر این آیه [[حق]] است و بنیهاشم همچون [[پادشاهان]] یکی پس از دیگری حکومت بر [[عرب]] را به [[ارث]] میبرند، پس بر ما از [[آسمان]] سنگ یا [[عذاب]] دردناک ببارد.<ref>الکافی، ج ۸، ص ۵۷؛ الصافی، ج ۲، ص ۲۹۹؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۳۱.</ref> | ||
در هر حال با آغاز جبههگیری قبایل مشرک در برابر پیامبر{{صل}} و شکست گفتوگوهای آنان با ابوطالب برای پایان دادن به فعالیتهای محمد{{صل}} یا توقّف حمایت بنیهاشم و بنیمطّلب از پیامبر، فشار مشرکان بر مسلمانان بیدفاع با هدف پراکندن آنان از اطراف آن حضرت افزایش یافت. در این میان برخی از مفسران با استناد به روایتی از ابنعباس و توسعه در مصداق {{متن قرآن|الْقُرْبَى}} در آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ}}<ref>«این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند مژده میدهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> تلاش کردهاند تا این آیه را درخصوص توصیه پیامبر به قریش و بنیهاشم معرفی کنند؛<ref>جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۳۰ ـ ۳۲.</ref> توصیه به اینکه اگر هم به او [[ایمان]] نمیآورند دست کم [[قرابت]] و نزدیکی با او را مورد توجه قرار دهند و از [[آزار]] و [[اذیت]] او دست برداشته، حمایتش کنند.<ref>جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۳۱؛ احکام القرآن، ج ۳، ص ۵۷۲؛ تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۹۱.</ref> این در حالی است که بنابر برخی [[روایات]] [[نقل]] شده از [[ابن عباس]]، [[سعید بن جبیر]] و... این [[آیه]] خطاب به [[مؤمنان]] بوده، مراد از {{متن قرآن|الْقُرْبَى}} نیز [[اهل بیت]] [[پیامبر]]{{صل}} یعنی [[علی]] و [[فاطمه]] و [[فرزندان]] او هستند.<ref>جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۳۳ ـ ۳۴؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۴۳؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref> پیامبر{{صل}} نیز تلاش کرد تا با فراهم کردن زمینه [[مهاجرت]] گروهی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] از این فشارها بکاهد. حضور برخی از بنیهاشم چون [[رقیه]]<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۶۸؛ المحبر، ص ۵۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۴۶.</ref> ([[دختر پیامبر]]) و [[جعفر بن ابی طالب]] ([[رهبر]] [[مهاجران]]) به همراه همسرش [[اسماء بنت عمیس]]<ref>السیر والمغازی، ص ۲۲۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۲۴.</ref> در این مهاجرت گزارش شده است. این در حالی بود که [[رشد]] روزافزون [[اسلام]] در [[مکه]] به ویژه در پی اسلام [[حمزة بن عبدالمطلب]] از یک سو و همچنین بازگشت نافرجام فرستادگان [[مشرکان]] از حبشه از سوی دیگر شکستی برای آنان در برابر پیامبر و مسلمانان تلقی میشد، از این رو وقتی با خودداری بنیهاشم از تحویل پیامبر روبهرو شدند با هم [[پیمان]] بستند که با [[تحریم]] هرگونه [[ارتباط]] با بنیهاشم و بنیمطّلب ضمن به [[شکست]] کشاندن مدعیان [[دین جدید]]، رقیب دیرین خود را نیز از صحنه [[رقابت]] خارج کنند.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۶۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳.</ref> [[ابوطالب]] نیز با فراخوانی مردان بنیهاشم از [[کافر]] و [[مسلمان]]،<ref>دلائل النبوه، ج ۲، ص ۳۱۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۹.</ref> آنان را به [[کعبه]]، [[حرم]]، [[رکن و مقام]] [[سوگند]] و بر [[حفاظت از پیامبر]] در [[شعب]] [[ابی طالب]] [[فرمان]] داد.<ref>اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۲۵.</ref> آنان نیز به همراه بنومطّلب همگی (جز [[ابولهب]] <ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳؛ مناقب، ج ۱، ص ۹۴.</ref> و [[ابوسفیان بن حارث]])<ref>المغازی، ج ۲، ص ۸۰۶؛ مناقب، ج ۱، ص ۹۴.</ref> وارد [[شعب]] شدند. ابناسحاق و برخی از مورخان اشعار بسیاری را از [[ابوطالب]] در تحریک بنیهاشم در روزهای [[بحرانی]] [[دعوت پیامبر]] [[نقل]] کردهاند.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۴۸ ـ ۱۴۹؛ مناقب، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵.</ref> | در هر حال با آغاز جبههگیری قبایل مشرک در برابر پیامبر {{صل}} و شکست گفتوگوهای آنان با ابوطالب برای پایان دادن به فعالیتهای محمد {{صل}} یا توقّف حمایت بنیهاشم و بنیمطّلب از پیامبر، فشار مشرکان بر مسلمانان بیدفاع با هدف پراکندن آنان از اطراف آن حضرت افزایش یافت. در این میان برخی از مفسران با استناد به روایتی از ابنعباس و توسعه در مصداق {{متن قرآن|الْقُرْبَى}} در آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ}}<ref>«این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند مژده میدهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> تلاش کردهاند تا این آیه را درخصوص توصیه پیامبر به قریش و بنیهاشم معرفی کنند؛<ref>جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۳۰ ـ ۳۲.</ref> توصیه به اینکه اگر هم به او [[ایمان]] نمیآورند دست کم [[قرابت]] و نزدیکی با او را مورد توجه قرار دهند و از [[آزار]] و [[اذیت]] او دست برداشته، حمایتش کنند.<ref>جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۳۱؛ احکام القرآن، ج ۳، ص ۵۷۲؛ تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۹۱.</ref> این در حالی است که بنابر برخی [[روایات]] [[نقل]] شده از [[ابن عباس]]، [[سعید بن جبیر]] و... این [[آیه]] خطاب به [[مؤمنان]] بوده، مراد از {{متن قرآن|الْقُرْبَى}} نیز [[اهل بیت]] [[پیامبر]] {{صل}} یعنی [[علی]] و [[فاطمه]] و [[فرزندان]] او هستند.<ref>جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۳۳ ـ ۳۴؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۴۳؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref> پیامبر {{صل}} نیز تلاش کرد تا با فراهم کردن زمینه [[مهاجرت]] گروهی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] از این فشارها بکاهد. حضور برخی از بنیهاشم چون [[رقیه]]<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۶۸؛ المحبر، ص ۵۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۴۶.</ref> ([[دختر پیامبر]]) و [[جعفر بن ابی طالب]] ([[رهبر]] [[مهاجران]]) به همراه همسرش [[اسماء بنت عمیس]]<ref>السیر والمغازی، ص ۲۲۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۲۴.</ref> در این مهاجرت گزارش شده است. این در حالی بود که [[رشد]] روزافزون [[اسلام]] در [[مکه]] به ویژه در پی اسلام [[حمزة بن عبدالمطلب]] از یک سو و همچنین بازگشت نافرجام فرستادگان [[مشرکان]] از حبشه از سوی دیگر شکستی برای آنان در برابر پیامبر و مسلمانان تلقی میشد، از این رو وقتی با خودداری بنیهاشم از تحویل پیامبر روبهرو شدند با هم [[پیمان]] بستند که با [[تحریم]] هرگونه [[ارتباط]] با بنیهاشم و بنیمطّلب ضمن به [[شکست]] کشاندن مدعیان [[دین جدید]]، رقیب دیرین خود را نیز از صحنه [[رقابت]] خارج کنند.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۶۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳.</ref> [[ابوطالب]] نیز با فراخوانی مردان بنیهاشم از [[کافر]] و [[مسلمان]]،<ref>دلائل النبوه، ج ۲، ص ۳۱۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۹.</ref> آنان را به [[کعبه]]، [[حرم]]، [[رکن و مقام]] [[سوگند]] و بر [[حفاظت از پیامبر]] در [[شعب]] [[ابی طالب]] [[فرمان]] داد.<ref>اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۲۵.</ref> آنان نیز به همراه بنومطّلب همگی (جز [[ابولهب]] <ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳؛ مناقب، ج ۱، ص ۹۴.</ref> و [[ابوسفیان بن حارث]])<ref>المغازی، ج ۲، ص ۸۰۶؛ مناقب، ج ۱، ص ۹۴.</ref> وارد [[شعب]] شدند. ابناسحاق و برخی از مورخان اشعار بسیاری را از [[ابوطالب]] در تحریک بنیهاشم در روزهای [[بحرانی]] [[دعوت پیامبر]] [[نقل]] کردهاند.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۴۸ ـ ۱۴۹؛ مناقب، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵.</ref> | ||
منابع در بیان شدت فشار بر بنیهاشم در شعب ابیطالب گفتهاند که صدای [[گریه]] [[کودکان]] گرسنه بنیهاشم شبها [[خواب]] راحت را بر [[قریشیان]] سخت کرده بود.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۶۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳.</ref> [[شکست]] محاصره سه ساله بنیهاشم اگرچه در حدّ خود نقطه عطفی در مسیر [[مقاومت]] [[مسلمانان]] در برابر فشارهای [[مشرکان]] محسوب میشد؛ امّا با [[رحلت ابوطالب]] ([[سال دهم بعثت]]) به عنوان بزرگترین حامی [[پیامبر]]{{صل}} این [[موفقیت]] کمرنگ شد و فشار [[قریش]] نیز بر پیامبر{{صل}} شدت یافت.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۴؛ الثقات، ج ۱، ص ۵۷.</ref> از این پس به نظر میرسد که سران بنیهاشم همچون گذشته از پیامبر{{صل}} [[حمایت]] نمیکردند تا آنجا که پیامبر در بازگشت از [[طائف]] با حمایت [[مطعم بن عدی]] <ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۵؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۵؛ الاعلام، ج ۷، ص ۲۵۲.</ref> از [[فرزندان]] [[نوفل بن عبد مناف]] وارد [[مکه]] شد. | منابع در بیان شدت فشار بر بنیهاشم در شعب ابیطالب گفتهاند که صدای [[گریه]] [[کودکان]] گرسنه بنیهاشم شبها [[خواب]] راحت را بر [[قریشیان]] سخت کرده بود.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۶۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۳.</ref> [[شکست]] محاصره سه ساله بنیهاشم اگرچه در حدّ خود نقطه عطفی در مسیر [[مقاومت]] [[مسلمانان]] در برابر فشارهای [[مشرکان]] محسوب میشد؛ امّا با [[رحلت ابوطالب]] ([[سال دهم بعثت]]) به عنوان بزرگترین حامی [[پیامبر]] {{صل}} این [[موفقیت]] کمرنگ شد و فشار [[قریش]] نیز بر پیامبر {{صل}} شدت یافت.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۴؛ الثقات، ج ۱، ص ۵۷.</ref> از این پس به نظر میرسد که سران بنیهاشم همچون گذشته از پیامبر {{صل}} [[حمایت]] نمیکردند تا آنجا که پیامبر در بازگشت از [[طائف]] با حمایت [[مطعم بن عدی]] <ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۵؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۵؛ الاعلام، ج ۷، ص ۲۵۲.</ref> از [[فرزندان]] [[نوفل بن عبد مناف]] وارد [[مکه]] شد. | ||
با [[هجرت پیامبر به مدینه]] برخی از بنیهاشم همچون [[حمزه]] و [[علی]] نیز [[هجرت به مدینه]] را بر ادامه حضور در مکه ترجیح دادند؛ ولی عمده [[بنی هاشم]] در [[مکّه]] همچنان ساکن بودند. شماری از این افراد حتی به [[اجبار]] در [[جنگ بدر]] نیز در [[سپاه مشرکان]] حاضر شدند که در آن میان [[طالب بن ابی طالب]] ([[برادر]] علی{{ع}}) در بین [[راه]] از [[همراهی]] مشرکان [[دست]] کشید و به مکه بازگشت؛<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۱۹؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۹؛ الاغانی، ج ۴، ص ۱۸۶.</ref> از بنیفهر که همپیمان بنیهاشم بود در [[جنگ]] شرکت کردند و توسط [[مسلمانان]] به [[اسارت]] درآمدند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳، ۷؛ السیر والمغازی، ج ۱، ص ۱۳۸؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۳۳.</ref> [[پیامبر]] که پیش از شروع جنگ مسلمانان را از حضور اجباری برخی از بنیهاشم در [[سپاه مشرکان]] [[آگاه]] کرده بود آنان را از کشتن این گروه برحذر داشت. با پایان یافتن جنگ و [[آزادی]] [[اسیران]] [[مشرک]]، اسرای [[هاشمی]] ([[عباس]]، [[عقیل]] و [[نوفل]]) مدت کوتاهی در [[مدینه]] در نزد آن [[حضرت]] ماندند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۲۹؛ الاغانی، ج ۴، ص ۱۹۶؛ کنزالعمال، ج ۱۰، ص ۴۰۹.</ref> از سوی دیگر در این جنگ در [[جبهه]] مسلمانان همان تعداد اندک از [[مهاجران]] بنیهاشم در رکاب پیامبر{{صل}} جنگیدند. [[ابن هشام]] از [[حمزه]] و [[علی]]{{ع}} به همراه برخی از [[موالی]] و همپیمانان بنیهاشم یاد میکند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۷۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۳ ـ ۲۴.</ref> اینان در سایر [[جنگها]] نیز پیامبر را [[همراهی]] کردند. [[شهادت]] حمزه در [[احد]] در [[سال سوم هجرت]]،<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۲۲.</ref> [[جعفر بن ابی طالب]] در [[موته]] در سالهشتم،<ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۸۸.</ref> [[ایمن بن ام ایمن]] از موالی بنیهاشم در [[حنین]] در سال هشتم،<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۵۹.</ref> حضور [[علی بن ابی طالب]] در تمامی [[غزوات پیامبر]] (جز [[تبوک]] که به [[فرمان پیامبر]]{{صل}}، در مدینه باقی ماند)، [[پایداری]] و [[دفاع]] ۹ یا ۱۰ تن از [[بنی هاشم]] در حنین از پیامبر{{صل}} همگی از [[حمایت]] و همراهی گروههایی از بنی هاشم از [[حضرت رسول]]{{صل}} حکایت دارد. منابع از علی بن ابی طالب؛ [[عباس بن عبدالمطلب]] و پسرش [[فضل]]، [[ابوسفیان]]، نوفل و [[ربیعه]] ۳ فرزند [[حارث بن عبدالمطلب]])، [[عتبه]] و معتّب [[فرزندان]] [[ابولهب]] و ایمن بن [[ام ایمن]] به عنوان هاشمیانی که تا آخرین لحظه در [[حنین]] به [[دفاع]] از [[پیامبر]] پرداختند یاد میکنند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۲؛ مناقب، ج ۲، ص ۳۰.</ref> | با [[هجرت پیامبر به مدینه]] برخی از بنیهاشم همچون [[حمزه]] و [[علی]] نیز [[هجرت به مدینه]] را بر ادامه حضور در مکه ترجیح دادند؛ ولی عمده [[بنی هاشم]] در [[مکّه]] همچنان ساکن بودند. شماری از این افراد حتی به [[اجبار]] در [[جنگ بدر]] نیز در [[سپاه مشرکان]] حاضر شدند که در آن میان [[طالب بن ابی طالب]] ([[برادر]] علی {{ع}}) در بین [[راه]] از [[همراهی]] مشرکان [[دست]] کشید و به مکه بازگشت؛<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۱۹؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۹؛ الاغانی، ج ۴، ص ۱۸۶.</ref> از بنیفهر که همپیمان بنیهاشم بود در [[جنگ]] شرکت کردند و توسط [[مسلمانان]] به [[اسارت]] درآمدند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳، ۷؛ السیر والمغازی، ج ۱، ص ۱۳۸؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۳۳.</ref> [[پیامبر]] که پیش از شروع جنگ مسلمانان را از حضور اجباری برخی از بنیهاشم در [[سپاه مشرکان]] [[آگاه]] کرده بود آنان را از کشتن این گروه برحذر داشت. با پایان یافتن جنگ و [[آزادی]] [[اسیران]] [[مشرک]]، اسرای [[هاشمی]] ([[عباس]]، [[عقیل]] و [[نوفل]]) مدت کوتاهی در [[مدینه]] در نزد آن [[حضرت]] ماندند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۲۹؛ الاغانی، ج ۴، ص ۱۹۶؛ کنزالعمال، ج ۱۰، ص ۴۰۹.</ref> از سوی دیگر در این جنگ در [[جبهه]] مسلمانان همان تعداد اندک از [[مهاجران]] بنیهاشم در رکاب پیامبر {{صل}} جنگیدند. [[ابن هشام]] از [[حمزه]] و [[علی]] {{ع}} به همراه برخی از [[موالی]] و همپیمانان بنیهاشم یاد میکند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۷۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۳ ـ ۲۴.</ref> اینان در سایر [[جنگها]] نیز پیامبر را [[همراهی]] کردند. [[شهادت]] حمزه در [[احد]] در [[سال سوم هجرت]]،<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۲۲.</ref> [[جعفر بن ابی طالب]] در [[موته]] در سالهشتم،<ref>السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۸۸.</ref> [[ایمن بن ام ایمن]] از موالی بنیهاشم در [[حنین]] در سال هشتم،<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۵۹.</ref> حضور [[علی بن ابی طالب]] در تمامی [[غزوات پیامبر]] (جز [[تبوک]] که به [[فرمان پیامبر]] {{صل}}، در مدینه باقی ماند)، [[پایداری]] و [[دفاع]] ۹ یا ۱۰ تن از [[بنی هاشم]] در حنین از پیامبر {{صل}} همگی از [[حمایت]] و همراهی گروههایی از بنی هاشم از [[حضرت رسول]] {{صل}} حکایت دارد. منابع از علی بن ابی طالب؛ [[عباس بن عبدالمطلب]] و پسرش [[فضل]]، [[ابوسفیان]]، نوفل و [[ربیعه]] ۳ فرزند [[حارث بن عبدالمطلب]])، [[عتبه]] و معتّب [[فرزندان]] [[ابولهب]] و ایمن بن [[ام ایمن]] به عنوان هاشمیانی که تا آخرین لحظه در [[حنین]] به [[دفاع]] از [[پیامبر]] پرداختند یاد میکنند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۲؛ مناقب، ج ۲، ص ۳۰.</ref> | ||
برخی منابع [[شیعی]] [[آیات]] {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ | برخی منابع [[شیعی]] [[آیات]] {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ }}<ref>«بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبر خود و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید؛ فرود آورد و کافران را به عذاب افکند و آن، کیفر کافران است» سوره توبه، آیه ۲۵-۲۶.</ref>را در [[شأن]] این افراد میدانند. در این آیات [[خداوند]] ابتدا ضمن [[یادآوری]] [[خودبینی]] و [[غرور]] [[مسلمانان]] در [[جنگ حنین]] و فرار آنها، به [[نصرت]] و [[یاری]] خود در این [[جنگ]] اشاره میکند<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۱۴۰ ـ ۱۴۱؛ اعلام الوری، ج ۱، ص ۳۸۶؛ مناقب، ج ۳، ص ۱۶۸.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[پیامبر]] و [[بنی هاشم]]== | == [[پیامبر]] و [[بنی هاشم]] == | ||
به رغم حمایتهای بنیهاشم و [[بنی عبدالمطلب]] از پیامبر{{صل}} چه در دوره حضور در [[مکّه]] و چه پس از [[هجرت به مدینه]]، پیامبر{{صل}} هیچ گاه امتیازی خاص برای بنیهاشم از آن جهت که از [[قبیله]] و [[نزدیکان]] او هستند قائل نشد. این در حالی است که بسیاری از [[منابع اهل سنّت]] بر احادیثی منسوب به پیامبر تأکید کردهاند که در آنها تلاش شده بنیهاشم و بنیعبدالمطلب به عنوان [[بهترین]] [[عرب]] و حتی بهترین [[انسانها]] معرفی شوند؛<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۲۱۰؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۲۸ ـ ۳۳۰؛ القول الجازم، ص ۱۵۳.</ref> اما با توجه به آنکه این [[احادیث]] عموماً در دوره [[حکومت]] بنیعباس [[نقل]] شده ممکن است در [[حمایت]] از [[عباسیان]] [[حاکم]] نقل شده باشد، از این رو باید عکسالعملهای پیامبر{{صل}} در برابر برخی از افراد بنیهاشم را از منظر [[احترام]] آن [[حضرت]] به [[مؤمنان]] [[هاشمی]] و [[یاوران]] خود دانست، چنان که آمده است که چون فردی از بنیهاشم میمرد [[پیامبر]] پس از خاکسپاری او، [[قبر]] را با آب خیس میکرد و بعد [[کف دست]] خود را بر [[گِل]] قبر میفشرد به طوری که اثر دست پیامبر روی قبر میماند. این عمل به حدّی در خصوص [[قبور]] بنیهاشم [[شهرت]] یافته بود که اگر غریبهای وارد [[مدینه]] میشد و چنین قبری را میدید از [[وفات]] فردی از [[خاندان پیامبر]]{{صل}} [[آگاه]] میشد،<ref> الکافی، ج ۳، ص ۲۰۰؛ تهذیب، ج ۱، ص ۴۶۰؛ الذکری، ص ۶۸.</ref> | به رغم حمایتهای بنیهاشم و [[بنی عبدالمطلب]] از پیامبر {{صل}} چه در دوره حضور در [[مکّه]] و چه پس از [[هجرت به مدینه]]، پیامبر {{صل}} هیچ گاه امتیازی خاص برای بنیهاشم از آن جهت که از [[قبیله]] و [[نزدیکان]] او هستند قائل نشد. این در حالی است که بسیاری از [[منابع اهل سنّت]] بر احادیثی منسوب به پیامبر تأکید کردهاند که در آنها تلاش شده بنیهاشم و بنیعبدالمطلب به عنوان [[بهترین]] [[عرب]] و حتی بهترین [[انسانها]] معرفی شوند؛<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۲۱۰؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۲۸ ـ ۳۳۰؛ القول الجازم، ص ۱۵۳.</ref> اما با توجه به آنکه این [[احادیث]] عموماً در دوره [[حکومت]] بنیعباس [[نقل]] شده ممکن است در [[حمایت]] از [[عباسیان]] [[حاکم]] نقل شده باشد، از این رو باید عکسالعملهای پیامبر {{صل}} در برابر برخی از افراد بنیهاشم را از منظر [[احترام]] آن [[حضرت]] به [[مؤمنان]] [[هاشمی]] و [[یاوران]] خود دانست، چنان که آمده است که چون فردی از بنیهاشم میمرد [[پیامبر]] پس از خاکسپاری او، [[قبر]] را با آب خیس میکرد و بعد [[کف دست]] خود را بر [[گِل]] قبر میفشرد به طوری که اثر دست پیامبر روی قبر میماند. این عمل به حدّی در خصوص [[قبور]] بنیهاشم [[شهرت]] یافته بود که اگر غریبهای وارد [[مدینه]] میشد و چنین قبری را میدید از [[وفات]] فردی از [[خاندان پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] میشد،<ref> الکافی، ج ۳، ص ۲۰۰؛ تهذیب، ج ۱، ص ۴۶۰؛ الذکری، ص ۶۸.</ref> | ||
همچنین آوردهاند که با [[شهادت]] [[جعفر بن ابی طالب]]، پیامبر به [[فاطمه]]{{س}} [[فرمان]] داد تا سه [[روز]] غذای [[خانه]] [[جعفر]] را آماده کند. این عمل بعدها به صورت سنّتی در میان بنیهاشم باقی ماند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۶؛ تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص ۵۷؛ الحدائق، ج ۴، ص ۱۶۰.</ref> نیز آمده که چون روزی پیامبر از [[منزل]] خود بسیار خوشحال بیرون آمد و [[مردم]] [[راز]] آن را پرسیدند، فرمود: [[جبرئیل]] از سوی [[خداوند]] آمد و گفت: خداوند ۷ تن از بنیهاشم را برگزید که در گذشته و [[آینده]] مانند آنها نیافریده و نخواهد آفرید: تو ای پیامبر، [[علی]] [[وصی]] تو، [[حسن]] و [[حسین]] [[نوادگان]] تو، [[حمزه]] عموی تو، جعفر پسر عموی تو و [[قائم]]{{ع}} که [[عیسی]] پشت سر او [[نماز]] میگزارد.<ref>الکافی، ج ۸، ص ۵۰؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۷ ـ ۷۸.</ref> نیز در خبری آمده که چون [[مهاجران]]، [[انصار]] و بنیهاشم در اینکه کدام یک نزد پیامبر محبوبترند [[اختلاف]] کردند [[حضرت]] خود را [[برادر]] انصار، و از میان مهاجران خواند؛ ولی در خصوص بنیهاشم فرمود: شما از من و با من هستید.<ref>مناقب، ج ۳، ص ۳۷۹؛ المعجمالکبیر، ج ۱۹، ص ۱۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۱۲.</ref> [[حرام]] شدن [[زکات]] بر بنیهاشم <ref>الخصال، ج ۱، ص ۶۲؛ قرب الاسناد، ص ۲۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۲۱.</ref> و اختصاص یافتن فیء و [[خمس]] به آنان از [[احکام]] ویژه این تیره است.<ref> جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۸؛ المغنی، ج ۲، ص ۷۱۴؛ المحلی، ج ۷، ص ۳۲۷.</ref> که اعتبار آنان را در نزد [[خداوند]] نیز آشکار میکند. | همچنین آوردهاند که با [[شهادت]] [[جعفر بن ابی طالب]]، پیامبر به [[فاطمه]] {{س}} [[فرمان]] داد تا سه [[روز]] غذای [[خانه]] [[جعفر]] را آماده کند. این عمل بعدها به صورت سنّتی در میان بنیهاشم باقی ماند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۶؛ تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص ۵۷؛ الحدائق، ج ۴، ص ۱۶۰.</ref> نیز آمده که چون روزی پیامبر از [[منزل]] خود بسیار خوشحال بیرون آمد و [[مردم]] [[راز]] آن را پرسیدند، فرمود: [[جبرئیل]] از سوی [[خداوند]] آمد و گفت: خداوند ۷ تن از بنیهاشم را برگزید که در گذشته و [[آینده]] مانند آنها نیافریده و نخواهد آفرید: تو ای پیامبر، [[علی]] [[وصی]] تو، [[حسن]] و [[حسین]] [[نوادگان]] تو، [[حمزه]] عموی تو، جعفر پسر عموی تو و [[قائم]] {{ع}} که [[عیسی]] پشت سر او [[نماز]] میگزارد.<ref>الکافی، ج ۸، ص ۵۰؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۷ ـ ۷۸.</ref> نیز در خبری آمده که چون [[مهاجران]]، [[انصار]] و بنیهاشم در اینکه کدام یک نزد پیامبر محبوبترند [[اختلاف]] کردند [[حضرت]] خود را [[برادر]] انصار، و از میان مهاجران خواند؛ ولی در خصوص بنیهاشم فرمود: شما از من و با من هستید.<ref>مناقب، ج ۳، ص ۳۷۹؛ المعجمالکبیر، ج ۱۹، ص ۱۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۱۲.</ref> [[حرام]] شدن [[زکات]] بر بنیهاشم <ref>الخصال، ج ۱، ص ۶۲؛ قرب الاسناد، ص ۲۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۲۱.</ref> و اختصاص یافتن فیء و [[خمس]] به آنان از [[احکام]] ویژه این تیره است.<ref> جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۸؛ المغنی، ج ۲، ص ۷۱۴؛ المحلی، ج ۷، ص ۳۲۷.</ref> که اعتبار آنان را در نزد [[خداوند]] نیز آشکار میکند. | ||
[[مفسران]] ضمن استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref> که در آن خداوند [[خمس]] استفادههای [[مالی]] را برای خود، [[پیامبر]]، [[نزدیکان]] [[حضرت]]، [[یتیمان]]، [[مساکین]] و [[در راه ماندگان]] معرفی کرده است مراد از نزدیکان پیامبر را بنیهاشم و بنیعبدالمطلب میدانند.<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۲۵؛ البرهان، ج ۲، ص ۶۹۱.</ref> در این میان بسیاری از [[مفسران شیعه]] مراد از {{متن قرآن|لِذِي الْقُرْبَى}} را [[اهل بیت]] [[پیامبر]]{{صل}} میدانند،<ref>التبیان، ج ۵، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۵؛ فقه القرآن، ج ۱، ص ۲۴۳.</ref> چنانکه برخی نیز مجموعه [[قریش]] را از نزدیکان پیامبر و از مصادیق ذی القربی دانسته و در خمس [[غنایم]] سهیم کردهاند<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۹؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۳۰۳ ـ ۳۰۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۰.</ref> همین [[تفاسیر]] از سوی مفسران در خصوص واژه ذیالقربی در آیه {{متن قرآن|مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref>«آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.</ref> نیز ارائه شده است و این آیه را در [[شأن]] بنیهاشم یا [[اهل بیت]] [[پیامبر]]{{ع}}<ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۹؛ التبیان، ج ۹، ص ۵۶۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۵.</ref> دانستهاند. البته این سهم پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} توسط [[خلفا]]، به بهانه آنکه [[پیامبران]] از خود ارثی نمیگذارند حذف گردید.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۱؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۸۳۵ ـ ۸۳۶.</ref> با نزدیک شدن [[رحلت پیامبر]]، آن [[حضرت]] بنیهاشم را فرا خواند و با آنان سخن گفت.<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۲۵؛ الامالی، ص ۶۰۲؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۵۰۰ ـ ۵۰۱.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | [[مفسران]] ضمن استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref> که در آن خداوند [[خمس]] استفادههای [[مالی]] را برای خود، [[پیامبر]]، [[نزدیکان]] [[حضرت]]، [[یتیمان]]، [[مساکین]] و [[در راه ماندگان]] معرفی کرده است مراد از نزدیکان پیامبر را بنیهاشم و بنیعبدالمطلب میدانند.<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۲۵؛ البرهان، ج ۲، ص ۶۹۱.</ref> در این میان بسیاری از [[مفسران شیعه]] مراد از {{متن قرآن|لِذِي الْقُرْبَى}} را [[اهل بیت]] [[پیامبر]] {{صل}} میدانند،<ref>التبیان، ج ۵، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۵؛ فقه القرآن، ج ۱، ص ۲۴۳.</ref> چنانکه برخی نیز مجموعه [[قریش]] را از نزدیکان پیامبر و از مصادیق ذی القربی دانسته و در خمس [[غنایم]] سهیم کردهاند<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۹؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۳۰۳ ـ ۳۰۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۰.</ref> همین [[تفاسیر]] از سوی مفسران در خصوص واژه ذیالقربی در آیه {{متن قرآن|مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref>«آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.</ref> نیز ارائه شده است و این آیه را در [[شأن]] بنیهاشم یا [[اهل بیت]] [[پیامبر]] {{ع}}<ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۹؛ التبیان، ج ۹، ص ۵۶۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۵.</ref> دانستهاند. البته این سهم پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} توسط [[خلفا]]، به بهانه آنکه [[پیامبران]] از خود ارثی نمیگذارند حذف گردید.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۱؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۸۳۵ ـ ۸۳۶.</ref> با نزدیک شدن [[رحلت پیامبر]]، آن [[حضرت]] بنیهاشم را فرا خواند و با آنان سخن گفت.<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۲۵؛ الامالی، ص ۶۰۲؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۵۰۰ ـ ۵۰۱.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[بنی هاشم]] پس از [[پیامبر]]{{صل}}== | == [[بنی هاشم]] پس از [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
پس از رحلت پیامبر{{صل}} عدهای از بنیهاشم عهدهدار [[تجهیز]] پیامبر ([[غسل]]، [[کفن]] و [[دفن]]) شدند. اگرچه برخی منابع از حضور برخی [[صحابه]] در تجهیز پیامبر{{صل}} یاد کردهاند؛<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۲۷۹.</ref> اما بسیاری منابع از [[علی]]{{ع}}، [[فضل بن عباس]] و [[اسامه]] از [[موالی]] بنیهاشم به عنوان افرادی از بنیهاشم که پیکر آن حضرت را درون [[قبر]] نهادند نام بردهاند.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۲۲۹؛ المصنف، ج ۸، ص ۵۶۷؛ مسند ابی یعلی، ج ۴، ص ۲۵۳.</ref> برخی نیز عباس را در زمره این افراد دانستهاند.<ref>صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۶۰۰؛ احکام الجنائز، ص ۱۴۵.</ref> و این در حالی بود که [[انصار]] و [[مهاجران]] در این [[زمان]] در [[سقیفه]] بنیساعده مشغول [[تعیین]] خلیفهای از میان خود بدون [[مشورت]] با بنیهاشم به رغم اعلام [[وصایت]] و [[جانشینی علی]]{{ع}} از سوی پیامبر{{صل}} بودند. [[عباس بن عبدالمطلب]]، فرزندش [[فضل]] و [[عتبة بن ابیلهب]] از افراد بنیهاشم بودند که در [[حمایت]] از علی در روزهای آغازین [[خلافت ابوبکر]] با او [[بیعت]] نکردند و در این میان [[ملاقات]] [[ابوبکر]] با عباس برای جلب نظر او نیز نتیجهای نداد.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ السقیفة والفدک، ص ۵۰؛ شرح نهجالبلاغه، ج ۱، ص ۲۷۲.</ref> از این زمان [[کشمکش]] میان بنیهاشم و خلفا و [[حاکمان]] پس از آنان در تمامی دورهها وجود داشته، اگرچه با گذشت زمان این برخوردها شائبه و رنگ و بویی متفاوت به خود گرفته و گاه انگیزهها و [[تعصبات قومی]] و قبیلگی در آن نقش ایفا کرده است؛ امری که حتی در [[دشمنی]] بسیاری از سرکردگان [[مشرک]] با [[پیامبر]]{{صل}} نیز دخالت داشت. | پس از رحلت پیامبر {{صل}} عدهای از بنیهاشم عهدهدار [[تجهیز]] پیامبر ([[غسل]]، [[کفن]] و [[دفن]]) شدند. اگرچه برخی منابع از حضور برخی [[صحابه]] در تجهیز پیامبر {{صل}} یاد کردهاند؛<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۲۷۹.</ref> اما بسیاری منابع از [[علی]] {{ع}}، [[فضل بن عباس]] و [[اسامه]] از [[موالی]] بنیهاشم به عنوان افرادی از بنیهاشم که پیکر آن حضرت را درون [[قبر]] نهادند نام بردهاند.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۲۲۹؛ المصنف، ج ۸، ص ۵۶۷؛ مسند ابی یعلی، ج ۴، ص ۲۵۳.</ref> برخی نیز عباس را در زمره این افراد دانستهاند.<ref>صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۶۰۰؛ احکام الجنائز، ص ۱۴۵.</ref> و این در حالی بود که [[انصار]] و [[مهاجران]] در این [[زمان]] در [[سقیفه]] بنیساعده مشغول [[تعیین]] خلیفهای از میان خود بدون [[مشورت]] با بنیهاشم به رغم اعلام [[وصایت]] و [[جانشینی علی]] {{ع}} از سوی پیامبر {{صل}} بودند. [[عباس بن عبدالمطلب]]، فرزندش [[فضل]] و [[عتبة بن ابیلهب]] از افراد بنیهاشم بودند که در [[حمایت]] از علی در روزهای آغازین [[خلافت ابوبکر]] با او [[بیعت]] نکردند و در این میان [[ملاقات]] [[ابوبکر]] با عباس برای جلب نظر او نیز نتیجهای نداد.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ السقیفة والفدک، ص ۵۰؛ شرح نهجالبلاغه، ج ۱، ص ۲۷۲.</ref> از این زمان [[کشمکش]] میان بنیهاشم و خلفا و [[حاکمان]] پس از آنان در تمامی دورهها وجود داشته، اگرچه با گذشت زمان این برخوردها شائبه و رنگ و بویی متفاوت به خود گرفته و گاه انگیزهها و [[تعصبات قومی]] و قبیلگی در آن نقش ایفا کرده است؛ امری که حتی در [[دشمنی]] بسیاری از سرکردگان [[مشرک]] با [[پیامبر]] {{صل}} نیز دخالت داشت. | ||
با روی کار آمدن [[عثمان]] و [[رشد]] [[قدرت]] بنیامیه به عنوان [[دشمن]] دیرین بنیهاشم کینهها و حسادتهای [[امویان]] با بنیهاشم که از [[زمان]] [[فتح مکه]] ([[سال ۸ هجری]]) موقعیتی برای [[ظهور]] پیدا نکرده بود دوباره آشکار گشت. سخنان [[ابوسفیان]] خطاب به عثمان که از او خواست تا [[خلافت]] را در میان بنیامیه موروثی کند، زیرا هیچ [[بهشت]] و [[جهنمی]] وجود ندارد<ref>الاغانی، ج ۶، ص ۳۷۱؛ النزاع والتخاصم، ص ۵۹؛ الفائق، ج ۲، ص ۱۱۷.</ref> به خوبی میتواند در تحلیل حوادث پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} مورد توجه قرار گیرد. البته این همه بدان معنا نیست که [[علی]]{{ع}} و بنیهاشم در دوره [[سه خلیفه]] نسبت به وقایع سرزمینهای [[اسلامی]] و [[سرنوشت]] [[مسلمانان]] بیتوجه باشند، بلکه همچنانکه [[بیعت]] علی{{ع}} و بنیهاشم با این [[خلفا]] با [[هدف]] [[حفظ اسلام]] و [[اتحاد]] مسلمانان صورت گرفت اینان در اداره [[حکومت اسلامی]] نیز نقش ایفا کردند، چنانکه از [[حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]] به عنوان [[والی]] [[مکه]] در زمان [[ابوبکر]]، [[عمر]] و عثمان <ref>ذخائرالعقبی، ص ۲۴۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۴۲؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۳.</ref> نام برده شده است. | با روی کار آمدن [[عثمان]] و [[رشد]] [[قدرت]] بنیامیه به عنوان [[دشمن]] دیرین بنیهاشم کینهها و حسادتهای [[امویان]] با بنیهاشم که از [[زمان]] [[فتح مکه]] ([[سال ۸ هجری]]) موقعیتی برای [[ظهور]] پیدا نکرده بود دوباره آشکار گشت. سخنان [[ابوسفیان]] خطاب به عثمان که از او خواست تا [[خلافت]] را در میان بنیامیه موروثی کند، زیرا هیچ [[بهشت]] و [[جهنمی]] وجود ندارد<ref>الاغانی، ج ۶، ص ۳۷۱؛ النزاع والتخاصم، ص ۵۹؛ الفائق، ج ۲، ص ۱۱۷.</ref> به خوبی میتواند در تحلیل حوادث پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} مورد توجه قرار گیرد. البته این همه بدان معنا نیست که [[علی]] {{ع}} و بنیهاشم در دوره [[سه خلیفه]] نسبت به وقایع سرزمینهای [[اسلامی]] و [[سرنوشت]] [[مسلمانان]] بیتوجه باشند، بلکه همچنانکه [[بیعت]] علی {{ع}} و بنیهاشم با این [[خلفا]] با [[هدف]] [[حفظ اسلام]] و [[اتحاد]] مسلمانان صورت گرفت اینان در اداره [[حکومت اسلامی]] نیز نقش ایفا کردند، چنانکه از [[حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]] به عنوان [[والی]] [[مکه]] در زمان [[ابوبکر]]، [[عمر]] و عثمان <ref>ذخائرالعقبی، ص ۲۴۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۴۲؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۳.</ref> نام برده شده است. | ||
با شروع [[حکومت]] علی{{ع}} بنیهاشم در تمامی وقایع در کنار آن [[حضرت]] حضور داشتند و گرچه در این زمان [[مدینه]]، [[شهر پیامبر]] [[مسکن]] بنیهاشم بود؛ ولی با [[تغییر]] [[مرکز حکومت]] و انتقال آن به [[کوفه]] گروهی از بنیهاشم نیز به این [[شهر]] رفتند. حضور برخی بنیهاشم در جمع [[کارگزاران حضرت علی]]{{ع}}<ref>الغارات، ج ۲، ص ۵۹۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۶۵.</ref> و در کنار او در [[صفین]]<ref>الفتوح، ج ۳، ص ۱۵۲؛ المراجعات، ص ۴۰۰؛ وقعة صفین، ص ۳۸۵ ـ ۳۵۹.</ref> و توجه به تلقی [[معاویه]] که [[سپاه کوفه]] را "[[سپاه]] بنیهاشم" میخواند<ref>الفتوح، ج ۳، ص ۱۵۲.</ref> حائز اهمیت است. پس از آن [[حضرت]] نیز در [[حکومت]] کوتاه مدت [[امام حسن]]{{ع}} به رغم [[حمایت]] بنیهاشم از [[امام]] برخی از بزرگان بنیهاشم همچون [[عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب]] [[فرمانده سپاه]] امام با [[پیوستن]] به [[سپاه معاویه]] امام را مجبور به [[صلح]] کردند.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۴؛ مقاتل الطالبیین، ص ۴۲.</ref> بنیهاشم جملگی در جریان [[بیعت گرفتن]] برای [[یزید]] از [[بیعت]] با او خودداری کردند.<ref> انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۸.</ref> و در حادثه [[قیام امام حسین]]{{ع}} برخی از هاشمیان ([[آل عقیل]] و [[آل علی]]) او را [[همراهی]] کردند.<ref>مقتل الحسین{{ع}}، ص ۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ص ۵۲، ۶۰ ـ ۶۱.</ref> بنیهاشم به رغم [[دشمنی]] با حکومت ظالمانه بنیامیه آنگاه که [[عبدالله بن زبیر]] در [[سال ۶۳ هجری]] [[مکه]] را [[تصرف]] کرد و آسیبهای فراوانی بر [[حکومت امویان]] وارد آورد از بیعت با او خودداری کردند تا جایی که [[عبدالله]] [[اقدام]] به [[تبعید]] و به [[نقلی]] زندانی کردن افرادی چون [[محمد بن حنیفه]] فرزند [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]]{{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] کرد.<ref> الاغانی، ج ۹، ص ۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۱ ـ ۲۶۲.</ref> با [[سرکوب]] [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] [[امویان]] دوباره متوجه بنیهاشم شدند و به [[آزار]] و [[اذیت]] و [[شکنجه]] حامیان آنان پرداختند. | با شروع [[حکومت]] علی {{ع}} بنیهاشم در تمامی وقایع در کنار آن [[حضرت]] حضور داشتند و گرچه در این زمان [[مدینه]]، [[شهر پیامبر]] [[مسکن]] بنیهاشم بود؛ ولی با [[تغییر]] [[مرکز حکومت]] و انتقال آن به [[کوفه]] گروهی از بنیهاشم نیز به این [[شهر]] رفتند. حضور برخی بنیهاشم در جمع [[کارگزاران حضرت علی]] {{ع}}<ref>الغارات، ج ۲، ص ۵۹۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۶۵.</ref> و در کنار او در [[صفین]]<ref>الفتوح، ج ۳، ص ۱۵۲؛ المراجعات، ص ۴۰۰؛ وقعة صفین، ص ۳۸۵ ـ ۳۵۹.</ref> و توجه به تلقی [[معاویه]] که [[سپاه کوفه]] را "[[سپاه]] بنیهاشم" میخواند<ref>الفتوح، ج ۳، ص ۱۵۲.</ref> حائز اهمیت است. پس از آن [[حضرت]] نیز در [[حکومت]] کوتاه مدت [[امام حسن]] {{ع}} به رغم [[حمایت]] بنیهاشم از [[امام]] برخی از بزرگان بنیهاشم همچون [[عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب]] [[فرمانده سپاه]] امام با [[پیوستن]] به [[سپاه معاویه]] امام را مجبور به [[صلح]] کردند.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۴؛ مقاتل الطالبیین، ص ۴۲.</ref> بنیهاشم جملگی در جریان [[بیعت گرفتن]] برای [[یزید]] از [[بیعت]] با او خودداری کردند.<ref> انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۸.</ref> و در حادثه [[قیام امام حسین]] {{ع}} برخی از هاشمیان ([[آل عقیل]] و [[آل علی]]) او را [[همراهی]] کردند.<ref>مقتل الحسین {{ع}}، ص ۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ص ۵۲، ۶۰ ـ ۶۱.</ref> بنیهاشم به رغم [[دشمنی]] با حکومت ظالمانه بنیامیه آنگاه که [[عبدالله بن زبیر]] در [[سال ۶۳ هجری]] [[مکه]] را [[تصرف]] کرد و آسیبهای فراوانی بر [[حکومت امویان]] وارد آورد از بیعت با او خودداری کردند تا جایی که [[عبدالله]] [[اقدام]] به [[تبعید]] و به [[نقلی]] زندانی کردن افرادی چون [[محمد بن حنیفه]] فرزند [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]] {{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] کرد.<ref> الاغانی، ج ۹، ص ۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۱ ـ ۲۶۲.</ref> با [[سرکوب]] [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] [[امویان]] دوباره متوجه بنیهاشم شدند و به [[آزار]] و [[اذیت]] و [[شکنجه]] حامیان آنان پرداختند. | ||
[[دستور]] [[هشام بن عبدالملک]] مبنی بر بریدن دست و [[زبان]] [[کمیت بن زید اسدی]] به [[جرم]] سرودن مرثیه برای [[زید بن علی بن حسین]] نمونهای از این [[واقعیت]] است.<ref>الاغانی، ج ۱۷، ص ۶.</ref> فعالیتها و اقدامات گروهها و تیرههای مختلف بنیهاشم همچون [[علویان]] (زیدیان، بنیالحسن و بنیالحسین) و بنیعباس تا پایان حکومت امویان ادامه داشت تا آنکه بنیعباس توانستند با [[سوء]] استفاده از [[جایگاه]] [[خاندان پیامبر]] در میان [[مردم]]، با [[فریب]] مردم ناراضی از حکومت [[بنی امیه]] در [[سال ۱۳۲ هجری]] <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۴۶؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴؛ التنبیه والاشراف، ص ۲۹۲.</ref> امویان را ساقط و خود تا [[سال ۶۵۶ هجری]] <ref> الاعلام، ج ۴، ص ۱۴۰؛ البدایة والنهایه، ج ۱۳، ص ۱۷۱.</ref> [[حکومت]] را در [[اختیار]] گیرند. | [[دستور]] [[هشام بن عبدالملک]] مبنی بر بریدن دست و [[زبان]] [[کمیت بن زید اسدی]] به [[جرم]] سرودن مرثیه برای [[زید بن علی بن حسین]] نمونهای از این [[واقعیت]] است.<ref>الاغانی، ج ۱۷، ص ۶.</ref> فعالیتها و اقدامات گروهها و تیرههای مختلف بنیهاشم همچون [[علویان]] (زیدیان، بنیالحسن و بنیالحسین) و بنیعباس تا پایان حکومت امویان ادامه داشت تا آنکه بنیعباس توانستند با [[سوء]] استفاده از [[جایگاه]] [[خاندان پیامبر]] در میان [[مردم]]، با [[فریب]] مردم ناراضی از حکومت [[بنی امیه]] در [[سال ۱۳۲ هجری]] <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۴۶؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴؛ التنبیه والاشراف، ص ۲۹۲.</ref> امویان را ساقط و خود تا [[سال ۶۵۶ هجری]] <ref> الاعلام، ج ۴، ص ۱۴۰؛ البدایة والنهایه، ج ۱۳، ص ۱۷۱.</ref> [[حکومت]] را در [[اختیار]] گیرند. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
افزون بر اینان سلسلههای [[هاشمی]] تبار دیگری چون [[فاطمیان]]، ادریسیان و [[علویان]] همزمان با عباسیان در [[مصر]]، مراکش و [[طبرستان]] حکومت کردند.<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | افزون بر اینان سلسلههای [[هاشمی]] تبار دیگری چون [[فاطمیان]]، ادریسیان و [[علویان]] همزمان با عباسیان در [[مصر]]، مراکش و [[طبرستان]] حکومت کردند.<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[جایگاه]] و شان [[بنی هاشم]] در [[جهان اسلام]]== | == [[جایگاه]] و شان [[بنی هاشم]] در [[جهان اسلام]] == | ||
با توجه به اهمیت و [[رشد]] جایگاه [[هاشم بن عبد مناف]] و اقدامات مثبت فرزندش [[عبدالمطلب]]، بنیهاشم در میان [[عرب]] دارای [[شأن]] والایی گردید. اگرچه این جایگاه در مقاطعی که به آن اشاره شد با افول شدیدی مواجه گردید؛ ولی با [[ظهور اسلام]] و [[بعثت پیامبر]]{{صل}} از میان بنیهاشم موجبات رشد این تیره بیش از گذشته فراهم شد و در این میان اقدامات [[مخالفان]] در برابر بنیهاشم نیز هیچگاه نتوانست نتایج مورد نظر آنان را فراهم کند. قرار گرفتن بنیهاشم در صدر [[دیوان]] [[عمر]] و اختصاص یافتن سهمی افزون از سایر [[مسلمانان]] به بنیهاشم<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۲۴؛ فتوح البلدان، ج ۳، ص ۵۵۵ ـ ۵۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۷۰.</ref> در این دیوان و همچنین سروده شدن اشعاری در [[وصف]] این [[خاندان]] همچون "[[هاشمیات]]" [[کمیت بن زید اسدی]]<ref>سلسله مؤلفات، ج ۱۲، ص ۲۷۲، «الاختصاص»؛ الامالی، ج ۱، ص ۴۳ ـ ۴۸؛ اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref> در دوره حکومت بنیامیه (بزرگترین [[دشمن]] بنی هاشم) از شواهد رشد ارزشی این خاندان پس از [[رحلت پیامبر]] است. | با توجه به اهمیت و [[رشد]] جایگاه [[هاشم بن عبد مناف]] و اقدامات مثبت فرزندش [[عبدالمطلب]]، بنیهاشم در میان [[عرب]] دارای [[شأن]] والایی گردید. اگرچه این جایگاه در مقاطعی که به آن اشاره شد با افول شدیدی مواجه گردید؛ ولی با [[ظهور اسلام]] و [[بعثت پیامبر]] {{صل}} از میان بنیهاشم موجبات رشد این تیره بیش از گذشته فراهم شد و در این میان اقدامات [[مخالفان]] در برابر بنیهاشم نیز هیچگاه نتوانست نتایج مورد نظر آنان را فراهم کند. قرار گرفتن بنیهاشم در صدر [[دیوان]] [[عمر]] و اختصاص یافتن سهمی افزون از سایر [[مسلمانان]] به بنیهاشم<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۲۴؛ فتوح البلدان، ج ۳، ص ۵۵۵ ـ ۵۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۷۰.</ref> در این دیوان و همچنین سروده شدن اشعاری در [[وصف]] این [[خاندان]] همچون "[[هاشمیات]]" [[کمیت بن زید اسدی]]<ref>سلسله مؤلفات، ج ۱۲، ص ۲۷۲، «الاختصاص»؛ الامالی، ج ۱، ص ۴۳ ـ ۴۸؛ اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref> در دوره حکومت بنیامیه (بزرگترین [[دشمن]] بنی هاشم) از شواهد رشد ارزشی این خاندان پس از [[رحلت پیامبر]] است. | ||
با گسترش [[فتوحات]] و حضور مسلمانان و [[شیعیان]] [[هوادار]] حکومت بنیهاشم در سرزمینهای [[فتح]] شده، بنیهاشم که در دوره [[اموی]] از صفبندی واحد [[سیاسی]] برخوردار بود از شأن و منزلتی خاص در بین نومسلمانان نیز برخوردار گردید. همین امر سبب شد که [[عباسیان]] (تیرهای از بنی هاشم) آنگاه که [[دعوت]] خود برضدّ [[بنی امیه]] را آغاز کردند [[مردم]] ستمدیده از [[حکومت امویان]] را به حکومت بنیهاشم فرا خوانند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۱۲، ۳۱۹، ۳۲۷؛ اخبار الدولة العباسیه، ص ۲۵۲؛ حیاة الامام الرضا{{ع}}، ص ۳۱.</ref> در واقع از این [[زمان]] به تدریج صف بندی واحد بنیهاشم از هم گسسته شد و [[فرزندان]] [[عباس]] و [[علی]]{{ع}} در عرصه [[سیاست]] از یکدیگر جدا شدند، چنان که با به [[قدرت]] رسیدن بنیعباس آنان [[فرزندان علی]]{{ع}} را خطری بزرگ برای خود میدانستند و با [[امامان شیعه]] که همگی از [[آل علی]]{{ع}} بودند برخوردی خصمانه داشتند و با اینحال [[حکومت]] خود را با عنوان "[[دولت]] بنیهاشم" معرفی میکردند و این در حالی بود که در سوی دیگر [[شیعیان]] و [[پیروان]] آل علی{{ع}} از حکومت [[آل عباس]] با عنوان "دولت بنیعباس" تعبیر میکردند؛ ولی به رغم تلاشهای شیعیان در این دوره اصطلاح بنیهاشم بیشتر بر فرزندان عباس اطلاق میشد و اصطلاح "[[آل ابی طالب]]" بر فرزندان علی{{ع}} دلالت میکرد.<ref> تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۵۹، ۳۹۴؛ ج ۶، ص ۸۰، ۱۵۹، ۱۷۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۳، ص ۳۸۲؛ ج ۱۴، ص ۴۱۰؛ ج ۴۳، ص ۵۶۸؛ تاریخ بغداد، ج ۵، ص۲۴۳؛ ج ۴، ص ۱۹.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | با گسترش [[فتوحات]] و حضور مسلمانان و [[شیعیان]] [[هوادار]] حکومت بنیهاشم در سرزمینهای [[فتح]] شده، بنیهاشم که در دوره [[اموی]] از صفبندی واحد [[سیاسی]] برخوردار بود از شأن و منزلتی خاص در بین نومسلمانان نیز برخوردار گردید. همین امر سبب شد که [[عباسیان]] (تیرهای از بنی هاشم) آنگاه که [[دعوت]] خود برضدّ [[بنی امیه]] را آغاز کردند [[مردم]] ستمدیده از [[حکومت امویان]] را به حکومت بنیهاشم فرا خوانند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۱۲، ۳۱۹، ۳۲۷؛ اخبار الدولة العباسیه، ص ۲۵۲؛ حیاة الامام الرضا {{ع}}، ص ۳۱.</ref> در واقع از این [[زمان]] به تدریج صف بندی واحد بنیهاشم از هم گسسته شد و [[فرزندان]] [[عباس]] و [[علی]] {{ع}} در عرصه [[سیاست]] از یکدیگر جدا شدند، چنان که با به [[قدرت]] رسیدن بنیعباس آنان [[فرزندان علی]] {{ع}} را خطری بزرگ برای خود میدانستند و با [[امامان شیعه]] که همگی از [[آل علی]] {{ع}} بودند برخوردی خصمانه داشتند و با اینحال [[حکومت]] خود را با عنوان "[[دولت]] بنیهاشم" معرفی میکردند و این در حالی بود که در سوی دیگر [[شیعیان]] و [[پیروان]] آل علی {{ع}} از حکومت [[آل عباس]] با عنوان "دولت بنیعباس" تعبیر میکردند؛ ولی به رغم تلاشهای شیعیان در این دوره اصطلاح بنیهاشم بیشتر بر فرزندان عباس اطلاق میشد و اصطلاح "[[آل ابی طالب]]" بر فرزندان علی {{ع}} دلالت میکرد.<ref> تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۵۹، ۳۹۴؛ ج ۶، ص ۸۰، ۱۵۹، ۱۷۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۳، ص ۳۸۲؛ ج ۱۴، ص ۴۱۰؛ ج ۴۳، ص ۵۶۸؛ تاریخ بغداد، ج ۵، ص۲۴۳؛ ج ۴، ص ۱۹.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |