بلال بن رباح حبشی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
خط ۳۶: خط ۳۶:
بلال در زیر آن [[شکنجه]] طاقت‌فرسا چندبار حالت اغماء به او دست داد و روزهای بعد همین صحنه دلخراش تکرار شد. یکی از روزها که بلال را برای شکنجه حاضر کرده بودند، ظرف بزرگی را که پر از شیره خرما بود حاضر کرده و [[بدن]] برهنه بلال را با آن آغشته نمودند، بعد چند کندو زنبورهای گزنده به بدن بلال رها کردند و بلال در میان زنبورها و نیش زهرآگین آنها با دست و پای بسته جز [[صبر]] و [[تحمل]] برای [[خدا]] کاری نداشت. آنچنان این شکنجه بلال رقت‌آور بود که بعضی از تماشاگران به [[گریه]] افتادند و حال‌شان منقلب شد؛ ولی [[امیه]] سفاک [[تبسم]] [[پیروزی]] بر لب داشت.
بلال در زیر آن [[شکنجه]] طاقت‌فرسا چندبار حالت اغماء به او دست داد و روزهای بعد همین صحنه دلخراش تکرار شد. یکی از روزها که بلال را برای شکنجه حاضر کرده بودند، ظرف بزرگی را که پر از شیره خرما بود حاضر کرده و [[بدن]] برهنه بلال را با آن آغشته نمودند، بعد چند کندو زنبورهای گزنده به بدن بلال رها کردند و بلال در میان زنبورها و نیش زهرآگین آنها با دست و پای بسته جز [[صبر]] و [[تحمل]] برای [[خدا]] کاری نداشت. آنچنان این شکنجه بلال رقت‌آور بود که بعضی از تماشاگران به [[گریه]] افتادند و حال‌شان منقلب شد؛ ولی [[امیه]] سفاک [[تبسم]] [[پیروزی]] بر لب داشت.


بلال در زیر آن شکنجه وحشتناک می‌گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ‌}}. جریان شکنجه بلال وقتی به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} منتقل شد، وجود مقدسش را غمی سنگین و اندوهی [[وصف]] ناپذیر فراگرفت.
بلال در زیر آن شکنجه وحشتناک می‌گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ‌}}. جریان شکنجه بلال وقتی به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} منتقل شد، وجود مقدسش را غمی سنگین و اندوهی وصف ناپذیر فراگرفت.
جمعی از اهالی [[مکه]] که [[مسلمان]] شده بودند و در مکه موقعیتی داشتند، نزد امیه رفتند و گفتند: ای امیه مگر [[قلب]] تو از رحم و [[شفقت]] خالی است یا آن را از سنگ ساخته‌اند چرا به بلال رحم نمی‌کنی؟ امیه پاسخ داد: اولاً: او برده و [[بنده]] و زر خرید من است، ثانیاً: چه رحم و شفقتی؟ مگر محمد به ما رحم کرده است؟ به [[خدایان]] ما خرده می‌گیرد، بت‌های ما را مسخره می‌کند و [[دین]] اجداد ما را مورد [[سرزنش]] و [[انتقاد]] قرار می‌دهد. سرانجام امیه دست رد به سینه آنها زد.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص۶۹.</ref>.
جمعی از اهالی [[مکه]] که [[مسلمان]] شده بودند و در مکه موقعیتی داشتند، نزد امیه رفتند و گفتند: ای امیه مگر [[قلب]] تو از رحم و [[شفقت]] خالی است یا آن را از سنگ ساخته‌اند چرا به بلال رحم نمی‌کنی؟ امیه پاسخ داد: اولاً: او برده و [[بنده]] و زر خرید من است، ثانیاً: چه رحم و شفقتی؟ مگر محمد به ما رحم کرده است؟ به [[خدایان]] ما خرده می‌گیرد، بت‌های ما را مسخره می‌کند و [[دین]] اجداد ما را مورد [[سرزنش]] و [[انتقاد]] قرار می‌دهد. سرانجام امیه دست رد به سینه آنها زد.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص۶۹.</ref>.


۲۱۸٬۱۲۲

ویرایش