پیشرفت اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(تغییرمسیر به پیشرفت حذف شد)
برچسب‌ها: تغییرمسیر حذف شد پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[پیشرفت اسلامی]]، یکی از [[اهداف]] [[نظام اجتماعی]] [[اسلام]] به شمار می‌آید. [[الگوی اسلامی پیشرفت]] با الگوی [[غربی]] آن تفاوت مبنایی و ساختاری و هدفی دارد. [[ملت ایران]] به تعبیر [[امام خمینی]] با داشتن مکتبی مترقی چون اسلام، دلیلی ندارد که برای [[پیشرفت]] و تعالی خود از الگوهای غربی و یا کشورهای کمونیست [[تقلید]] کند<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۵۰۷.</ref>. در این فصل، چیستی [[توسعه]] غربی و الگوی پیشرفت اسلامی و مؤلفه‌ها و راهبردهای رسیدن به آن از دیدگاه امام خمینی بیان شده است.
پیشرفت اسلامی، یکی از [[اهداف]] [[نظام اجتماعی]] [[اسلام]] به شمار می‌آید. [[الگوی اسلامی پیشرفت]] با الگوی [[غربی]] آن تفاوت مبنایی و ساختاری و هدفی دارد. [[ملت ایران]] به تعبیر [[امام خمینی]] با داشتن مکتبی مترقی چون اسلام، دلیلی ندارد که برای [[پیشرفت]] و تعالی خود از الگوهای غربی و یا کشورهای کمونیست [[تقلید]] کند<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۵۰۷.</ref>. در این فصل، چیستی [[توسعه]] غربی و الگوی پیشرفت اسلامی و مؤلفه‌ها و راهبردهای رسیدن به آن از دیدگاه امام خمینی بیان شده است.


[[نظریه]] امام خمینی در تبیین ماهیت پیشرفت از آن سو از اهمیت بی‌رقیبی برخوردار است که او در طراحی و عمل به الگویی متفاوت از زیستنِ همه‌جانبه و در حال تعالی بر اساس [[مبانی اسلام]] در [[رقابت]] با الگوی زیست غربی، بی‌نظیر است. بی‌گمان [[امام]] در رقابت نظری و عملی با [[غرب]]، سنگ تمام گذاشت. به نظر می‌رسد [[انقلاب اسلامی]]، [[شورشی]] همه جانبه علیه [[حاکمیت]] الگوهای غربی بر همه ابعاد [[زندگی]] [[ایرانیان]] بود. شورشی که توانست این حاکمیت را از ریشه برکند و الگوی [[اسلامی]] زندگی را جایگزین آن کند. مهم‌ترین استدلالِ پذیرش حاکمیت الگوهای غربی از سوی برخی را باید در [[برابری]] [[الگوی زندگی]] غربی و پیشرفت از منظر اینان دانست. نظریه«غرب به مثابه توسعه» بود و هست که برخی را واداشته تا بر آن باشند که باید همه ملازمات [[فرهنگی]] توسعه یعنی زندگی غربی را در کشورهای توسعه نیافته – یعنی هنوز غربی نشده – تحقق بخشید. بنابراین و لزوماً باید [[حضرت امام خمینی]] به عنوان [[رهبر]] بی‌نظیرِ نظری و عملی [[انقلاب]] کبیر اسلامی – که در [[هویت]] خویش به اندازه اسلامیت به رقابت با [[اندیشه]] و عمل غربی شناخته می‌شود – در مورد ماهیت پیشرفت نگاه متفاوتی داشته باشد. نگاهی که به اندازه [[خصومت]] امام با حاکمیت الگوهای زیست غربی، با الگوی غربی توسعه متفاوت است. مسأله اساسی که این فصل [[مسئولیت]] [[پاسخ‌گویی]] آن را پذیرفته آن است که [[امام]]، ماهیت [[پیشرفت]] را به ویژه متناظر با ماهیت [[غربی]] [[توسعه]] چگونه معنا می‌کند؟
[[نظریه]] امام خمینی در تبیین ماهیت پیشرفت از آن سو از اهمیت بی‌رقیبی برخوردار است که او در طراحی و عمل به الگویی متفاوت از زیستنِ همه‌جانبه و در حال تعالی بر اساس [[مبانی اسلام]] در [[رقابت]] با الگوی زیست غربی، بی‌نظیر است. بی‌گمان [[امام]] در رقابت نظری و عملی با [[غرب]]، سنگ تمام گذاشت. به نظر می‌رسد [[انقلاب اسلامی]]، [[شورشی]] همه جانبه علیه [[حاکمیت]] الگوهای غربی بر همه ابعاد [[زندگی]] [[ایرانیان]] بود. شورشی که توانست این حاکمیت را از ریشه برکند و الگوی [[اسلامی]] زندگی را جایگزین آن کند. مهم‌ترین استدلالِ پذیرش حاکمیت الگوهای غربی از سوی برخی را باید در [[برابری]] [[الگوی زندگی]] غربی و پیشرفت از منظر اینان دانست. نظریه«غرب به مثابه توسعه» بود و هست که برخی را واداشته تا بر آن باشند که باید همه ملازمات [[فرهنگی]] توسعه یعنی زندگی غربی را در کشورهای توسعه نیافته – یعنی هنوز غربی نشده – تحقق بخشید. بنابراین و لزوماً باید [[حضرت امام خمینی]] به عنوان [[رهبر]] بی‌نظیرِ نظری و عملی [[انقلاب]] کبیر اسلامی – که در [[هویت]] خویش به اندازه اسلامیت به رقابت با [[اندیشه]] و عمل غربی شناخته می‌شود – در مورد ماهیت پیشرفت نگاه متفاوتی داشته باشد. نگاهی که به اندازه [[خصومت]] امام با حاکمیت الگوهای زیست غربی، با الگوی غربی توسعه متفاوت است. مسأله اساسی که این فصل [[مسئولیت]] [[پاسخ‌گویی]] آن را پذیرفته آن است که [[امام]]، ماهیت [[پیشرفت]] را به ویژه متناظر با ماهیت [[غربی]] [[توسعه]] چگونه معنا می‌کند؟
خط ۳۵: خط ۳۵:
به نظر می‌رسد، ماهیت پیشرفت با هر تعریفی بر «تغییر و حرکت» و جهت حرکت و تغییر ([[هدف]]) [[استوار]] است. برهمین اساس توسعه به مفهوم و مصداق رایج و غربی آن به معنای حرکت و [[تغییر]] از هر وضعیتی به سمت تحقق وضعیت کنونی کشورهای [[توسعه]] یافته می‌باشد. این فصل برآن است که نظریه [[امام]] در مورد [[پیشرفت]] بر مدار هسته سخت آن یعنی نوع نگاه امام به «[[انسان]]» و تمام هستی مرتبط و مؤثر بر انسان این [[رسالت]] را انجام می‌دهد. به نظر می‌رسد [[فلسفه اسلامی]] به ویژه [[فلسفه]] صدرائی - که امام نیز در آن چارچوب قرار می‌گیرد - از ظرفیت بالایی برای تبیین «تغییر» در عالم و [[آدم]] برخوردار است.
به نظر می‌رسد، ماهیت پیشرفت با هر تعریفی بر «تغییر و حرکت» و جهت حرکت و تغییر ([[هدف]]) [[استوار]] است. برهمین اساس توسعه به مفهوم و مصداق رایج و غربی آن به معنای حرکت و [[تغییر]] از هر وضعیتی به سمت تحقق وضعیت کنونی کشورهای [[توسعه]] یافته می‌باشد. این فصل برآن است که نظریه [[امام]] در مورد [[پیشرفت]] بر مدار هسته سخت آن یعنی نوع نگاه امام به «[[انسان]]» و تمام هستی مرتبط و مؤثر بر انسان این [[رسالت]] را انجام می‌دهد. به نظر می‌رسد [[فلسفه اسلامی]] به ویژه [[فلسفه]] صدرائی - که امام نیز در آن چارچوب قرار می‌گیرد - از ظرفیت بالایی برای تبیین «تغییر» در عالم و [[آدم]] برخوردار است.


ویژگی اساسی انسان در نگاه امام «صیرورت و شدن مستمر انسان به سوی [[کمال مطلق]]» با استفاده از همه ظرفیت‌های هستی موثر بر اوست. این مبنای [[انسان‌شناختی]] امام به عنوان یک [[فیلسوف]] صدرایی بر مبانی و اصول عام [[هستی‌شناختی]] که انسان نیز بخشی از آن است، [[استوار]] است. نخستین اصل هستی‌شناختی آن است که اصالت به معنای منشاء آثار<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵.</ref>، با اصل وجود است نه با ماهیت به معنای تمایزات و حدود موجودات. بر این اساس همه تفاوت‌های مشهود در بین [[انسان‌ها]] و [[جوامع انسانی]] به یک امر وجودی در آنها باز می‌گردد. اصل دوم - که مبنای روشن‌تری برای بحث ماست - اصل تشکیک وجود است. بر این اساس تفاوت‌های بین موجودات از جمله انسان‌ها و جوامع انسانی به تفاوت در شدت و [[میزان]] برخورداری از سطح و شدت وجود، مرتبط است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۶۱.</ref>. حرکت جوهری اصل سوم هستی‌شناختی است که پیوند مبانی هستی‌شناختی را با پیشرفت روشن‌تر نشان می‌دهد. بر اساس این اصل، حرکت و تغییر به عنوان مشهودترین خصوصیت [[حیات دنیوی]] و [[حیات انسانی]] در این [[دنیا]] فقط در قلمرو عوارض، [[ظواهر]] و نمودها نیست، بلکه ذات، جوهر و تمام هستی همه موجودات متغیر از جمله انسان در حال حرکت و تغییر وجودی پیوسته از [[قوه]] به فعل می‌باشد. این اصل اساسی – که در ماهیت خود تمام ملازمات منطقی دو اصل پیشین را داراست – پایه اصلی شکل‌گیری ایده صیرورت مستمر وجود [[انسان‌ها]]، به عنوان هسته اصلی [[نظریه]] [[پیشرفت اسلامی]] است و از سوی دیگر بر سرتاسر هستی [[نظام]] علی و معلولی [[حاکم]] است. هیچ امر و سطح وجودی که قبلاً وجود نداشته بدون علت شکل نگرفته است<ref>امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۶۸.</ref>، تا اینکه سلسله علل به [[خداوند]] منتهی گردد. نسبت وجود به خداوند، [[وجوب]] بالذات است؛ علتی نیاز ندارد که محمول را به او نسبت دهد؛ اما موجودات تمامی [[عوالم]]، یا بدون واسطه و یا با واسطه عین [[فقر]] و ربط به [[ذات باری تعالی]] هستند<ref>امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۷۰.</ref>. پیداست که علت غائی [[آفرینش]] به عنوان [[هدف]] [[خلق]] مدام عالم و [[آدم]] جز کمال و کامل مطلق نمی‌تواند باشد و به عنوان سطوح بالاتر وجودی [[انسان]] نیز از این اصل و مبنای عام [[هستی‌شناختی]] مستثنی نشده است.
ویژگی اساسی انسان در نگاه امام «صیرورت و شدن مستمر انسان به سوی [[کمال مطلق]]» با استفاده از همه ظرفیت‌های هستی موثر بر اوست. این مبنای [[انسان‌شناختی]] امام به عنوان یک [[فیلسوف]] صدرایی بر مبانی و اصول عام [[هستی‌شناختی]] که انسان نیز بخشی از آن است، [[استوار]] است. نخستین اصل هستی‌شناختی آن است که اصالت به معنای منشاء آثار<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵.</ref>، با اصل وجود است نه با ماهیت به معنای تمایزات و حدود موجودات. بر این اساس همه تفاوت‌های مشهود در بین [[انسان‌ها]] و [[جوامع انسانی]] به یک امر وجودی در آنها باز می‌گردد. اصل دوم - که مبنای روشن‌تری برای بحث ماست - اصل تشکیک وجود است. بر این اساس تفاوت‌های بین موجودات از جمله انسان‌ها و جوامع انسانی به تفاوت در شدت و [[میزان]] برخورداری از سطح و شدت وجود، مرتبط است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۶۱.</ref>. حرکت جوهری اصل سوم هستی‌شناختی است که پیوند مبانی هستی‌شناختی را با پیشرفت روشن‌تر نشان می‌دهد. بر اساس این اصل، حرکت و تغییر به عنوان مشهودترین خصوصیت [[حیات دنیوی]] و [[حیات انسانی]] در این [[دنیا]] فقط در قلمرو عوارض، [[ظواهر]] و نمودها نیست، بلکه ذات، جوهر و تمام هستی همه موجودات متغیر از جمله انسان در حال حرکت و تغییر وجودی پیوسته از [[قوه]] به فعل می‌باشد. این اصل اساسی – که در ماهیت خود تمام ملازمات منطقی دو اصل پیشین را داراست – پایه اصلی شکل‌گیری ایده صیرورت مستمر وجود [[انسان‌ها]]، به عنوان هسته اصلی [[نظریه]] پیشرفت اسلامی است و از سوی دیگر بر سرتاسر هستی [[نظام]] علی و معلولی [[حاکم]] است. هیچ امر و سطح وجودی که قبلاً وجود نداشته بدون علت شکل نگرفته است<ref>امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۶۸.</ref>، تا اینکه سلسله علل به [[خداوند]] منتهی گردد. نسبت وجود به خداوند، [[وجوب]] بالذات است؛ علتی نیاز ندارد که محمول را به او نسبت دهد؛ اما موجودات تمامی [[عوالم]]، یا بدون واسطه و یا با واسطه عین [[فقر]] و ربط به [[ذات باری تعالی]] هستند<ref>امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۷۰.</ref>. پیداست که علت غائی [[آفرینش]] به عنوان [[هدف]] [[خلق]] مدام عالم و [[آدم]] جز کمال و کامل مطلق نمی‌تواند باشد و به عنوان سطوح بالاتر وجودی [[انسان]] نیز از این اصل و مبنای عام [[هستی‌شناختی]] مستثنی نشده است.


خلق مدام و صیرورت مستمر وجودی عالم و آدم بهترین جلوه‌گاه [[مشاهده]] [[توحید ربوبی]] به عنوان تفاوت اصلی نگاه [[اسلام]] به نقش خدای [[کریم]] در تداوم [[جهان]] در مقایسه با رویکرد دئیستی به عنوان مبنایی برای [[انکار]] [[ربوبیت الهی]] در عالم است. دئیسم بر خلاف [[مارکسیسم]] نیازی ندارد تا [[خالقیت]] نخستین خداوند را انکار کند، اما [[ربوبیت]] مستمر [[الهی]] را به خاطر [[ضرورت]] عدم محدودیت برای [[آزادی]] مطلق انسان انکار می‌کند<ref>در دائرة المعارف بریتانیکا (Encyclopedia Britanica، print، ۱۹۹۴ - ۲۰۰۰) ذیل واژه دئیسم آمده است: دئیسم اعتقاد به این امر است که در هر شخصی به نحو فطری، نوعی از معرفت مذهبی وجود دارد که به واسطه عقل انسان حاصل شده است و نیازی به وحی یا آموزه‌های کلیسایی در این معرفت مذهبی نیست. براساس این عقیده، نقش خداوند فقط در عمل خلقت (مطابق قوانین عقلانی قابل کشف برای انسان) خلاصه می‌شود و خداوند پس از آفرینش جهان، هیچ‌گونه دخالتی در امور جاری طبیعت و انسان نمی‌کند و طبیعت مانند ساعتی که به وسیله خداوند کوک شده است، به کار می‌افتد و به حضور خدا نیازی ندارد. گویی خداوند از مخلوقاتش غایب شده و ربوبیتی بر آنها ندارد.</ref>. اما صیرورت مستمر عالم، [[گواه]] روشنی است که اگر [[خلق]] نخستین به [[خالق]] نیازمند است، صیرورت وجودی پی در پی عالم و [[آدم]] نیز به خالق وابسته است. [[توحید ربوبی]] بهترین [[استدلال]] [[هستی‌شناختی]] برای [[معرفت‌شناسی]] [[اسلامی]] است؛ زیرا حرکت وجودی [[انسان]] در بستری که مدام تحت تأثیر عوامل مادی و فرامادی به وجود می‌آید، محال است که توسط [[عقل آدمی]] قابل [[فهم]] و [[مدیریت]] باشد. البته روشن است که [[عقل]] تجربه‌گرای [[غربی]] که تا حوادث به وقوع نپیوندد نمی‌تواند درباره آن اظهار نظر کند و به علاوه اساساً برای عوامل فرامادی موجودیتی قائل نیست، از این جهت از وضعیت اسف‌بارتری برخوردار است. همین ضرورت‌هاست که نقش‌آفرینی [[ربوبیت الهی]] را علاوه بر [[تکوین]] عالم برای مدیریت [[تشریعی]] [[حیات]] متغیر فردی و [[اجتماعی]] انسان – که همیشه در چالش بین [[پیشرفت]] و [[انحطاط]] قرار دارد – حکیمانه می‌سازد<ref>برای فهم نوع تبیین امام در مورد «ربوبیت الهی» مراجعه شود به: مجموعه تبیان، دفتر ۴۸، توحید از دیدگاه امام خمینی، جلد دوم، صص ۶۸۷ تا ۶۹۴.</ref>. در یک [[کلام]] اگر وجود خالق برای خلق نخستین عقلاً [[ضرورت]] دارد، وجود [[رب]] برای خلق صیرورت وجودی مستمر عالم و آدم نیز عقلاً ضرورت دارد؛ زیرا بر خلاف مبانی دئیستی هنوز خلق عالم و آدم پایان نیافته است.
خلق مدام و صیرورت مستمر وجودی عالم و آدم بهترین جلوه‌گاه [[مشاهده]] [[توحید ربوبی]] به عنوان تفاوت اصلی نگاه [[اسلام]] به نقش خدای [[کریم]] در تداوم [[جهان]] در مقایسه با رویکرد دئیستی به عنوان مبنایی برای [[انکار]] [[ربوبیت الهی]] در عالم است. دئیسم بر خلاف [[مارکسیسم]] نیازی ندارد تا [[خالقیت]] نخستین خداوند را انکار کند، اما [[ربوبیت]] مستمر [[الهی]] را به خاطر [[ضرورت]] عدم محدودیت برای [[آزادی]] مطلق انسان انکار می‌کند<ref>در دائرة المعارف بریتانیکا (Encyclopedia Britanica، print، ۱۹۹۴ - ۲۰۰۰) ذیل واژه دئیسم آمده است: دئیسم اعتقاد به این امر است که در هر شخصی به نحو فطری، نوعی از معرفت مذهبی وجود دارد که به واسطه عقل انسان حاصل شده است و نیازی به وحی یا آموزه‌های کلیسایی در این معرفت مذهبی نیست. براساس این عقیده، نقش خداوند فقط در عمل خلقت (مطابق قوانین عقلانی قابل کشف برای انسان) خلاصه می‌شود و خداوند پس از آفرینش جهان، هیچ‌گونه دخالتی در امور جاری طبیعت و انسان نمی‌کند و طبیعت مانند ساعتی که به وسیله خداوند کوک شده است، به کار می‌افتد و به حضور خدا نیازی ندارد. گویی خداوند از مخلوقاتش غایب شده و ربوبیتی بر آنها ندارد.</ref>. اما صیرورت مستمر عالم، [[گواه]] روشنی است که اگر [[خلق]] نخستین به [[خالق]] نیازمند است، صیرورت وجودی پی در پی عالم و [[آدم]] نیز به خالق وابسته است. [[توحید ربوبی]] بهترین [[استدلال]] [[هستی‌شناختی]] برای [[معرفت‌شناسی]] [[اسلامی]] است؛ زیرا حرکت وجودی [[انسان]] در بستری که مدام تحت تأثیر عوامل مادی و فرامادی به وجود می‌آید، محال است که توسط [[عقل آدمی]] قابل [[فهم]] و [[مدیریت]] باشد. البته روشن است که [[عقل]] تجربه‌گرای [[غربی]] که تا حوادث به وقوع نپیوندد نمی‌تواند درباره آن اظهار نظر کند و به علاوه اساساً برای عوامل فرامادی موجودیتی قائل نیست، از این جهت از وضعیت اسف‌بارتری برخوردار است. همین ضرورت‌هاست که نقش‌آفرینی [[ربوبیت الهی]] را علاوه بر [[تکوین]] عالم برای مدیریت [[تشریعی]] [[حیات]] متغیر فردی و [[اجتماعی]] انسان – که همیشه در چالش بین [[پیشرفت]] و [[انحطاط]] قرار دارد – حکیمانه می‌سازد<ref>برای فهم نوع تبیین امام در مورد «ربوبیت الهی» مراجعه شود به: مجموعه تبیان، دفتر ۴۸، توحید از دیدگاه امام خمینی، جلد دوم، صص ۶۸۷ تا ۶۹۴.</ref>. در یک [[کلام]] اگر وجود خالق برای خلق نخستین عقلاً [[ضرورت]] دارد، وجود [[رب]] برای خلق صیرورت وجودی مستمر عالم و آدم نیز عقلاً ضرورت دارد؛ زیرا بر خلاف مبانی دئیستی هنوز خلق عالم و آدم پایان نیافته است.
خط ۶۸: خط ۶۸:
[[امام]] بر آن است که تفاوت [[انسان]] و [[حیوان]] در نگاه [[غرب]] به برخورداری انسان از [[عقل]] ابزارساز برای تحقق گرایشات منحصراً مادی و [[حیوانی]] انسان است<ref>صحیفه امام، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.
[[امام]] بر آن است که تفاوت [[انسان]] و [[حیوان]] در نگاه [[غرب]] به برخورداری انسان از [[عقل]] ابزارساز برای تحقق گرایشات منحصراً مادی و [[حیوانی]] انسان است<ref>صحیفه امام، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.


۲. همان‌گونه که [[پیشرفت]] به معنای [[غربی]] آن به معنای تحقق حداکثری گرایشات منحصراً حیوانی انسان است، [[پیشرفت اسلامی]] از منظر امام به معنای تحقق حداکثری همه گرایشات [[فطری]] ویژه انسان به مثابه [[رشد]] همه [[کمالات انسانی]] خواهد بود<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۵۲۱.</ref>.
۲. همان‌گونه که [[پیشرفت]] به معنای [[غربی]] آن به معنای تحقق حداکثری گرایشات منحصراً حیوانی انسان است، پیشرفت اسلامی از منظر امام به معنای تحقق حداکثری همه گرایشات [[فطری]] ویژه انسان به مثابه [[رشد]] همه [[کمالات انسانی]] خواهد بود<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۵۲۱.</ref>.
از منظر امام تفاوت نگاه غرب و [[اسلام]] به ماهیت پیشرفت به همین تفاوت نگاه به انسان باز می‌گردد. از دیدگاه امام همه مکاتبِ غیر از اسلام، انسان را حیوان [[تصور]] کرده است، موجودی که کارش خوردن و خوابیدن است. تنها تفاوت انسان با حیوان این است که [[انسان‌ها]] به دلیل برخورداری از توانایی‌های [[انسانی]]، بهتر و با کیفیت‌تر از سایر حیوانات می‌خورند و می‌خوابند<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۹.</ref>. جالب آن است که امام این نگاه غرب به پیشرفت و انسان را به مبانی [[هستی‌شناختی]] و [[معرفت‌شناختی]] مبتنی بر آن، مربوط می‌داند. غربی که همه هستی و همه عینیت را برابر با [[طبیعت]] مادی تلقی می‌کند، بنابر این اساساً هستی غیر مادی موهوم است و به همین دلیل موضوع [[شناخت]] [[آدمی]] قرار نمی‌گیرد. این در حالی است که سطوح ماوراء مادی هستی و [[انسان]] از سطوح مادی آن قوی‌تر و مؤثرتر است. [[اسلام]] و [[مکاتب الهی]] بر آن‌اند که با «[[تربیت]]» [[اندیشه]] و عمل [[انسانی]]، انسان را با اهتمام به بهره‌مندی از سطح [[طبیعت]] مادی به سطوح بالاتر هستی ارتقاء دهد<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۹.</ref>.
از منظر امام تفاوت نگاه غرب و [[اسلام]] به ماهیت پیشرفت به همین تفاوت نگاه به انسان باز می‌گردد. از دیدگاه امام همه مکاتبِ غیر از اسلام، انسان را حیوان [[تصور]] کرده است، موجودی که کارش خوردن و خوابیدن است. تنها تفاوت انسان با حیوان این است که [[انسان‌ها]] به دلیل برخورداری از توانایی‌های [[انسانی]]، بهتر و با کیفیت‌تر از سایر حیوانات می‌خورند و می‌خوابند<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۹.</ref>. جالب آن است که امام این نگاه غرب به پیشرفت و انسان را به مبانی [[هستی‌شناختی]] و [[معرفت‌شناختی]] مبتنی بر آن، مربوط می‌داند. غربی که همه هستی و همه عینیت را برابر با [[طبیعت]] مادی تلقی می‌کند، بنابر این اساساً هستی غیر مادی موهوم است و به همین دلیل موضوع [[شناخت]] [[آدمی]] قرار نمی‌گیرد. این در حالی است که سطوح ماوراء مادی هستی و [[انسان]] از سطوح مادی آن قوی‌تر و مؤثرتر است. [[اسلام]] و [[مکاتب الهی]] بر آن‌اند که با «[[تربیت]]» [[اندیشه]] و عمل [[انسانی]]، انسان را با اهتمام به بهره‌مندی از سطح [[طبیعت]] مادی به سطوح بالاتر هستی ارتقاء دهد<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۹.</ref>.


خط ۷۶: خط ۷۶:
۴. در همین چارچوب نظری است که [[نظام]] [[تعلیم و تربیت]] و به طور عام [[نظام فرهنگی]] - به جای [[نظام اقتصادی]] در مدل [[غربی]] [[توسعه]] - در [[نظام فکری]] امام، نقش هسته مرکزی [[الگوی اسلامی پیشرفت]] را ایفا می‌کند، چنانکه فرموده است: «نظر ما به [[اقتصاد]] نیست مگر به طور آلت، نظر ما به [[فرهنگ اسلامی]] است.»..<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۷۳.</ref>. بزرگ‌ترین تحولی که باید صورت پذیرد در قلمرو [[فرهنگ]] باید صورت پذیرد<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۴۷۴.</ref>؛ زیرا رأس همه [[اصلاحات]]، [[اصلاح]] فرهنگ است<ref>صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۵۶.</ref>. از نظر امام فرهنگ اساس [[ملیت]] و [[هویت]] یک [[ملت]] است<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۵۸.</ref>. این همه از آن سو است که امام [[هدف بعثت]] [[انبیاء]] را [[تربیت]] انسان می‌داند<ref>برای نمونه: صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۹؛ ج۸، ص۳۲۴ و۵۲۰؛ جهاد اکبر، ص۱۲؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳۸؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۲۲.</ref>. در همین چارچوب نظری است که امام بر آن است که اساساً اسلام [[مادیات]] را نیز به عنوان پیرو [[معنویات]] می‌خواهد<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۲.</ref>. بر اساس نظر امام - با اینکه به تصریح [[قرآن کریم]] هدف بعثت انبیاء [[تحقق عدالت]] است اما - [[عدالت]] [[هدف]] متوسط [[حکومت]] و [[جامعه اسلامی]] است و هدف نهایی، تعالی [[معنوی]] است<ref>اصلِ اساس معنویات است. اصل اساس این است که هیچ تعلیم و تربیتی در دنیا و هیچ رژیمی در عالم - از تمام رژیم‌ها که بگیرید - توجه به آن معنویت انسان ندارند. اینکه توهّم می‌شود که فرق ما بین رژیم اسلامیِ انسانی با سایر رژیم‌ها این است که در این عدالت هست، این صحیح است لکن فرق این نیست. فرق‌ها هست. یکی از فرق‌هایش قضیه عدالت اجتماعی است. هیچ یک از رژیم‌های دنیا، غیر از آن رژیم توحیدی انبیا، توجهش به معنویات انسان نبوده است؛ در نظر نداشته است که معنویات را ترقی بدهد. آنها همه در دنبال این بوده‌اند که این مادیات را استفاده از آن بکنند و یک نظام مادی در عالم ایجاد کنند. و انبیا اصلش آمده‌اند برای تزکیه نفوس انسانی؛ تعلیم و تربیت کتاب و حکمت و مهار کردن این طبیعت. (صحیفه امام، ج۸ ص۲۵۶).</ref>. نقش بی‌بدیل دانشگاه‌ها، [[حوزه‌های علمیه]]، [[آموزش و پرورش]]، [[رسانه‌ها]] به ویژه صدا و [[سیما]] و... را در منظومه [[فکری]] [[امام]] باید از همین منظر ارزیابی نمود.
۴. در همین چارچوب نظری است که [[نظام]] [[تعلیم و تربیت]] و به طور عام [[نظام فرهنگی]] - به جای [[نظام اقتصادی]] در مدل [[غربی]] [[توسعه]] - در [[نظام فکری]] امام، نقش هسته مرکزی [[الگوی اسلامی پیشرفت]] را ایفا می‌کند، چنانکه فرموده است: «نظر ما به [[اقتصاد]] نیست مگر به طور آلت، نظر ما به [[فرهنگ اسلامی]] است.»..<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۷۳.</ref>. بزرگ‌ترین تحولی که باید صورت پذیرد در قلمرو [[فرهنگ]] باید صورت پذیرد<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۴۷۴.</ref>؛ زیرا رأس همه [[اصلاحات]]، [[اصلاح]] فرهنگ است<ref>صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۵۶.</ref>. از نظر امام فرهنگ اساس [[ملیت]] و [[هویت]] یک [[ملت]] است<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۵۸.</ref>. این همه از آن سو است که امام [[هدف بعثت]] [[انبیاء]] را [[تربیت]] انسان می‌داند<ref>برای نمونه: صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۹؛ ج۸، ص۳۲۴ و۵۲۰؛ جهاد اکبر، ص۱۲؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳۸؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۲۲.</ref>. در همین چارچوب نظری است که امام بر آن است که اساساً اسلام [[مادیات]] را نیز به عنوان پیرو [[معنویات]] می‌خواهد<ref>صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۲.</ref>. بر اساس نظر امام - با اینکه به تصریح [[قرآن کریم]] هدف بعثت انبیاء [[تحقق عدالت]] است اما - [[عدالت]] [[هدف]] متوسط [[حکومت]] و [[جامعه اسلامی]] است و هدف نهایی، تعالی [[معنوی]] است<ref>اصلِ اساس معنویات است. اصل اساس این است که هیچ تعلیم و تربیتی در دنیا و هیچ رژیمی در عالم - از تمام رژیم‌ها که بگیرید - توجه به آن معنویت انسان ندارند. اینکه توهّم می‌شود که فرق ما بین رژیم اسلامیِ انسانی با سایر رژیم‌ها این است که در این عدالت هست، این صحیح است لکن فرق این نیست. فرق‌ها هست. یکی از فرق‌هایش قضیه عدالت اجتماعی است. هیچ یک از رژیم‌های دنیا، غیر از آن رژیم توحیدی انبیا، توجهش به معنویات انسان نبوده است؛ در نظر نداشته است که معنویات را ترقی بدهد. آنها همه در دنبال این بوده‌اند که این مادیات را استفاده از آن بکنند و یک نظام مادی در عالم ایجاد کنند. و انبیا اصلش آمده‌اند برای تزکیه نفوس انسانی؛ تعلیم و تربیت کتاب و حکمت و مهار کردن این طبیعت. (صحیفه امام، ج۸ ص۲۵۶).</ref>. نقش بی‌بدیل دانشگاه‌ها، [[حوزه‌های علمیه]]، [[آموزش و پرورش]]، [[رسانه‌ها]] به ویژه صدا و [[سیما]] و... را در منظومه [[فکری]] [[امام]] باید از همین منظر ارزیابی نمود.


۵. ماهیت [[پیشرفت]] با هر [[تفسیری]] بر دو رکن اساسی حرکت و [[تغییر]] و جهت حرکت ([[هدف]]) [[استوار]] است. بر همین اساس است که [[غربیان]] مقصد را برای همه [[جوامع]] آنچنان که خود در دوران معاصر طی کرده‌اند، تعریف می‌کنند و بر آن‌اند که همه [[ملت‌ها]] باید با همان راه و روش آنان حرکت کنند؛ اما در [[نظریه]] [[اسلامی]] پیشرفت، اساس حرکت و جهت حرکت شناخته می‌شود ولی پایان آن را هیچ جامعه‌ای [[تجربه]] نکرده است؛ زیرا فرد و [[جامعه]] نه تنها به حقارتی که در مبانی [[غربی]] تصویر می‌کنند نیست، بلکه در فرایند پیشرفت به سمت کمال بی‌نهایت برای تحقق همه [[ابعاد وجودی انسان]] است. بنابر این هر گام کمالی در روند پیشرفت، نسبت به ماقبل خود مقصد خواهد بود و پله‌ای نسبت به مابعد خود. [[پیشرفت اسلامی]] به معنای گسترش و تعالی همه ابعاد وجودی انسان به سمت بی‌نهایت، یعنی خداست. بر اساس نظر امام، هر اندازه [[ملت]] و [[حکومت]] طبق [[موازین اسلامی]] و برای [[خدا]] عمل کنند تدریجاً نقایص خود را بیشتر برطرف می‌کنند و دائماً در تعالی و [[ترقی]] بیشتری قرار خواهند گرفت و در مجموع [[جامعه]] به ارزش‌های خدایی بیشتر نزدیک می‌شود و این [[سیر]]، نهایت ندارد<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۴۱۱.</ref>.
۵. ماهیت [[پیشرفت]] با هر [[تفسیری]] بر دو رکن اساسی حرکت و [[تغییر]] و جهت حرکت ([[هدف]]) [[استوار]] است. بر همین اساس است که [[غربیان]] مقصد را برای همه [[جوامع]] آنچنان که خود در دوران معاصر طی کرده‌اند، تعریف می‌کنند و بر آن‌اند که همه [[ملت‌ها]] باید با همان راه و روش آنان حرکت کنند؛ اما در [[نظریه]] [[اسلامی]] پیشرفت، اساس حرکت و جهت حرکت شناخته می‌شود ولی پایان آن را هیچ جامعه‌ای [[تجربه]] نکرده است؛ زیرا فرد و [[جامعه]] نه تنها به حقارتی که در مبانی [[غربی]] تصویر می‌کنند نیست، بلکه در فرایند پیشرفت به سمت کمال بی‌نهایت برای تحقق همه [[ابعاد وجودی انسان]] است. بنابر این هر گام کمالی در روند پیشرفت، نسبت به ماقبل خود مقصد خواهد بود و پله‌ای نسبت به مابعد خود. پیشرفت اسلامی به معنای گسترش و تعالی همه ابعاد وجودی انسان به سمت بی‌نهایت، یعنی خداست. بر اساس نظر امام، هر اندازه [[ملت]] و [[حکومت]] طبق [[موازین اسلامی]] و برای [[خدا]] عمل کنند تدریجاً نقایص خود را بیشتر برطرف می‌کنند و دائماً در تعالی و [[ترقی]] بیشتری قرار خواهند گرفت و در مجموع [[جامعه]] به ارزش‌های خدایی بیشتر نزدیک می‌شود و این [[سیر]]، نهایت ندارد<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۴۱۱.</ref>.


۶. همان‌گونه که روشن شد [[پیشرفت]] و یا [[پسرفت]] به معنای انتقال از یک ظرفیت [[اجتماعی]] به ظرفیت اجتماعی دیگر است. براین اساس اگر انتقال و [[تحول]] اجتماعی با [[مدیریت]] [[عقل]] [[بشر]] بر سایر قوای [[انسانی]] صورت پذیرد مصداق پیشرفت خواهد بود. اما اگر سایر قوای وجودی [[قوای حیوانی]] و یا [[شیطانی]] با بهره‌گیری از توانایی‌های عقل بشری این تحول اجتماعی را رقم بزنند مصداق پسرفت خواهد بود که «[[توسعه]] [[غربی]]» در این چارچوب نظری، این‌گونه به نظر می‌رسد. یکی از نتایج مهم این نوع نگاه به [[انسان]]، جامعه و پیشرفت، نتایج روش‌شناختی آن است. پیداست که انسان و جامعه در حال [[تغییر]] را نمی‌توان با ابزار [[تجربه]] [[شناخت]] زیرا مفروض اساسی رویکرد [[تجربی]] آن است که:
۶. همان‌گونه که روشن شد [[پیشرفت]] و یا [[پسرفت]] به معنای انتقال از یک ظرفیت [[اجتماعی]] به ظرفیت اجتماعی دیگر است. براین اساس اگر انتقال و [[تحول]] اجتماعی با [[مدیریت]] [[عقل]] [[بشر]] بر سایر قوای [[انسانی]] صورت پذیرد مصداق پیشرفت خواهد بود. اما اگر سایر قوای وجودی [[قوای حیوانی]] و یا [[شیطانی]] با بهره‌گیری از توانایی‌های عقل بشری این تحول اجتماعی را رقم بزنند مصداق پسرفت خواهد بود که «[[توسعه]] [[غربی]]» در این چارچوب نظری، این‌گونه به نظر می‌رسد. یکی از نتایج مهم این نوع نگاه به [[انسان]]، جامعه و پیشرفت، نتایج روش‌شناختی آن است. پیداست که انسان و جامعه در حال [[تغییر]] را نمی‌توان با ابزار [[تجربه]] [[شناخت]] زیرا مفروض اساسی رویکرد [[تجربی]] آن است که:
۷۳٬۳۸۶

ویرایش