جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب') |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
== سرانجام فضه بعد از [[حضرت زهرا]]{{س}} == | == سرانجام فضه بعد از [[حضرت زهرا]]{{س}} == | ||
[[ | [[ابنشهرآشوب]] مینویسد: [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "حضرت [[فاطمه]] {{س}} کنیزی به نام فضه داشت که بعد از [[شهادت]] ایشان [[کنیز]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود. حضرت او را به [[ازدواج]] [[ابی ثعلبه حبشی]] در آورد. ثمره این ازدواج [[فرزندی]] بود که فضه برای ابی ثعلبه به [[دنیا]] آورد. بعد از مدتی ابی ثعلبه از دنیا رفت و فضه با [[ابوملیک غطفانی]] ازدواج کرد. مدتی بعد فرزند فضه از ابی ثعلبه از دنیا رفت. فضه از نزدیک شدن به ابی ملیک (و همخوابی با او) دوری کرد. ابی ملیک به [[عمر]] [[شکایت]] کرد، زیرا این داستان در [[زمان]] [[حکومت]] او بود. | ||
عمر به فضه گفت: ای فضه، این چه شکایتی است که ابوملیک از تو دارد؟ حکمکننده درباره این واقعه تو هستی و این مطلب بر تو مخفی نیست. عمر گفت: من برای این کار تو ([[کنارهگیری]] از ابی ملیک) رخصتی نمییابم (این کار تو جایز نیست). فضه جواب داد: ای أبا [[حفصه]]، مسائل بر تو مشتبه شده است! همانا فرزندی که از ابی ثعلبه داشتم از دنیا رفت پس من خواستم به مدت یک حیض عده نگه دارم؛ اگر حائض شدم، در مییابم که فرزندم از دنیا رفته و [[برادری]] هم ندارد و اگر حامله بودم، فرزندی که در شکم من است [[برادر]] آن فرزندم است که از دنیا رفته نه فرزند ابی ملیک. عمر گفت: تار مویی از [[خاندان]] [[ابی طالب]] فقیهتر و آگاهتر است به مسائل [[شرعی]] از [[طایفه]] [[عدی]] ([[قوم]] عمر)<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۹-۵۳۰.</ref> | عمر به فضه گفت: ای فضه، این چه شکایتی است که ابوملیک از تو دارد؟ حکمکننده درباره این واقعه تو هستی و این مطلب بر تو مخفی نیست. عمر گفت: من برای این کار تو ([[کنارهگیری]] از ابی ملیک) رخصتی نمییابم (این کار تو جایز نیست). فضه جواب داد: ای أبا [[حفصه]]، مسائل بر تو مشتبه شده است! همانا فرزندی که از ابی ثعلبه داشتم از دنیا رفت پس من خواستم به مدت یک حیض عده نگه دارم؛ اگر حائض شدم، در مییابم که فرزندم از دنیا رفته و [[برادری]] هم ندارد و اگر حامله بودم، فرزندی که در شکم من است [[برادر]] آن فرزندم است که از دنیا رفته نه فرزند ابی ملیک. عمر گفت: تار مویی از [[خاندان]] [[ابی طالب]] فقیهتر و آگاهتر است به مسائل [[شرعی]] از [[طایفه]] [[عدی]] ([[قوم]] عمر)<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۹-۵۳۰.</ref> | ||
== فضه و سخنگویی با [[آیات قرآن]] == | == فضه و سخنگویی با [[آیات قرآن]] == | ||
[[علامه مجلسی]] (در کتابش) مینویسد: فردی گفت: در صحرا از قافله جا ماندم، در این وقت زنی را دیدم، به او گفتم: تو کیستی؟ آن [[زن]] این [[آیه]] را در جوابم خواند: {{متن قرآن|وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>؛ "بنابراین از آنان روی بگردان و بدرودی بگو که به زودی خواهند دانست» سوره زخرف، آیه ۸۹.</ref>؛ به او [[سلام]] کردم و به او گفتم: اینجا چه میکنی؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ}}<ref>؛"و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراهکنندهای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.</ref>؛ ... وقتی به قافله رسیدیم، در میان این کاروان چهار نفر به این نامها از [[خویشان]] من هستند. من نیز با صدای بلند این نامها را صدا زدم، ناگهان دیدم چهار [[جوان]] به سمت او آمدند، به او گفتم: آنها کیستند؟ وی این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}}<ref>«دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>؛ (اینان [[فرزندان]] من هستند). ... از آنان پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او مادرمان فضه، [[کنیز حضرت زهرا]] {{س}} است که بیست سال است فقط با [[قرآن]] سخن میگوید<ref>مناقب آل أبی طالب، | [[علامه مجلسی]] (در کتابش) مینویسد: فردی گفت: در صحرا از قافله جا ماندم، در این وقت زنی را دیدم، به او گفتم: تو کیستی؟ آن [[زن]] این [[آیه]] را در جوابم خواند: {{متن قرآن|وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>؛ "بنابراین از آنان روی بگردان و بدرودی بگو که به زودی خواهند دانست» سوره زخرف، آیه ۸۹.</ref>؛ به او [[سلام]] کردم و به او گفتم: اینجا چه میکنی؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ}}<ref>؛"و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراهکنندهای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.</ref>؛ ... وقتی به قافله رسیدیم، در میان این کاروان چهار نفر به این نامها از [[خویشان]] من هستند. من نیز با صدای بلند این نامها را صدا زدم، ناگهان دیدم چهار [[جوان]] به سمت او آمدند، به او گفتم: آنها کیستند؟ وی این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}}<ref>«دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>؛ (اینان [[فرزندان]] من هستند). ... از آنان پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او مادرمان فضه، [[کنیز حضرت زهرا]] {{س}} است که بیست سال است فقط با [[قرآن]] سخن میگوید<ref>مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳۰-۵۳۲.</ref> | ||
== بررسی داستان شیر و فضه == | == بررسی داستان شیر و فضه == |