بدون خلاصۀ ویرایش
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
«بدعت» از ابتداع گرفته شده است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴ و فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ذیل واژه «بدع».</ref> و ابتداع بهمعنای احداث یا اختراع چیزی است که نمونه قبلی نداشته باشد<ref>الصحاح، واژه «بدع».</ref>. [[بدع]] یعنی به وجود آوردن چیزی که قبل از آن در [[آفرینش]]، یاد و [[معرفتی]] نسبت به آن وجود نداشته است؛ بهعبارتی یعنی چیزی که در هر امری اولین است. [[خداوند متعال]] میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ}}<ref>سوره احقاف، آیه ٩.</ref>، یعنی تو اولین [[رسول]] و فرستاده نیستی<ref> فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴.</ref>. | «بدعت» از ابتداع گرفته شده است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴ و فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ذیل واژه «بدع».</ref> و ابتداع بهمعنای احداث یا اختراع چیزی است که نمونه قبلی نداشته باشد<ref>الصحاح، واژه «بدع».</ref>. [[بدع]] یعنی به وجود آوردن چیزی که قبل از آن در [[آفرینش]]، یاد و [[معرفتی]] نسبت به آن وجود نداشته است؛ بهعبارتی یعنی چیزی که در هر امری اولین است. [[خداوند متعال]] میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ}}<ref>سوره احقاف، آیه ٩.</ref>، یعنی تو اولین [[رسول]] و فرستاده نیستی<ref> فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴.</ref>. | ||
[[ابداع]] و ابتداع هر دو به یک معنا هستند، یعنی به وجود آوردن بدعت (چیزی که سابقه ندارد)<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.</ref>. [[سخن]] [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا}}<ref>سوره حدید، آیه ٢٧.</ref> از همین قبیل است، یعنی [[رهبانیت]] را به وجود آوردند و اختراع کردند. همچنین [[سخن امام علی]] (علیه [[السلام]]) اشاره به همین معناست: «خداوند [[مخلوقات]] را به وجود آورد بدون اینکه از نمونه قبلی الگوبرداری کند یا از آفرینندهای پیش از خود [[پیروی]] کند»<ref>{{متن حدیث|ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَی عَلَیْهِ}}؛ نهج البلاغة، خطبه ٩١.</ref> و [[بدیع]] یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است. [[طبرسی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ}}<ref>سوره بقره آیه ١١٧.</ref> میگوید البدیع به معنای مبدَع یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است.... البته بین بدیع و مبدَع تفاوت وجود دارد، تعبیر «بدیع» [[مبالغه]] آمیز است، به خلاف تعبیر «مبدع»... ابتداع و اختراع و انشاء نیز مانند یکدیگر هستند و هر کس که چیزی را به وجود بیاورد در [[حقیقت]] آن را ابداع کرده است که اسم چنین چیزی بدعت است<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص١٩٣.</ref><ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | [[ابداع]] و ابتداع هر دو به یک معنا هستند، یعنی به وجود آوردن بدعت (چیزی که سابقه ندارد)<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.</ref>. [[سخن]] [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا}}<ref>سوره حدید، آیه ٢٧.</ref> از همین قبیل است، یعنی [[رهبانیت]] را به وجود آوردند و اختراع کردند. همچنین [[سخن امام علی]] (علیه [[السلام]]) اشاره به همین معناست: «خداوند [[مخلوقات]] را به وجود آورد بدون اینکه از نمونه قبلی الگوبرداری کند یا از آفرینندهای پیش از خود [[پیروی]] کند»<ref>{{متن حدیث|ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَی عَلَیْهِ}}؛ نهج البلاغة، خطبه ٩١.</ref> و [[بدیع]] یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است. [[طبرسی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ}}<ref>سوره بقره آیه ١١٧.</ref> میگوید البدیع به معنای مبدَع یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است.... البته بین بدیع و مبدَع تفاوت وجود دارد، تعبیر «بدیع» [[مبالغه]] آمیز است، به خلاف تعبیر «مبدع»... ابتداع و اختراع و انشاء نیز مانند یکدیگر هستند و هر کس که چیزی را به وجود بیاورد در [[حقیقت]] آن را ابداع کرده است که اسم چنین چیزی بدعت است<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص١٩٣.</ref>.<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
=== معنای اصطلاحی === | === معنای اصطلاحی === | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
== تفاوت بین [[ابداع]]، [[تشریع]] و اختراع == | == تفاوت بین [[ابداع]]، [[تشریع]] و اختراع == | ||
ابداع به معنای ایجاد بدعتی است که دو عرصه [[اعتقاد]] و [[احکام]] را دربرمیگیرد، ولی تشریع تنها به احکام اختصاص دارد و در حوزه [[اعتقادات]] به [[کار]] نمیرود؛ لذا کسی که [[عقیده]] جدیدی را ایجاد کرده و دلیلی برای آن وجود ندارد، نه [[دلیل]] عام و نه دلیل خاص، [[بدعتگذار]] است و عنوان مشرِّع بر او [[صدق]] نمیکند. ولی کسی که ملتزم شود به [[وجوب]] چیزی که هیچ دلیلی بر آن [[دلالت]] ندارد، بر چنین شخصی بدعتگذار و مشرِّع صدق میکند و به همین دلیل [[فقها]] اصطلاح «تشریع» به جای «بدعت» به کار بردهاند و از هر دو تعبیر یک معنا را [[اراده]] کردهاند، یعنی داخل کردن در [[دین]]، آنچه جزء دین نیست و اما اختراع، یعنی [[انسان]] [[عبادت]] یا عقیدهای را ایجاد کند بدون اسناد آن به [[شریعت اسلام]]<ref>کشف الغطاء: ۵٣.</ref><ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ابداع به معنای ایجاد بدعتی است که دو عرصه [[اعتقاد]] و [[احکام]] را دربرمیگیرد، ولی تشریع تنها به احکام اختصاص دارد و در حوزه [[اعتقادات]] به [[کار]] نمیرود؛ لذا کسی که [[عقیده]] جدیدی را ایجاد کرده و دلیلی برای آن وجود ندارد، نه [[دلیل]] عام و نه دلیل خاص، [[بدعتگذار]] است و عنوان مشرِّع بر او [[صدق]] نمیکند. ولی کسی که ملتزم شود به [[وجوب]] چیزی که هیچ دلیلی بر آن [[دلالت]] ندارد، بر چنین شخصی بدعتگذار و مشرِّع صدق میکند و به همین دلیل [[فقها]] اصطلاح «تشریع» به جای «بدعت» به کار بردهاند و از هر دو تعبیر یک معنا را [[اراده]] کردهاند، یعنی داخل کردن در [[دین]]، آنچه جزء دین نیست و اما اختراع، یعنی [[انسان]] [[عبادت]] یا عقیدهای را ایجاد کند بدون اسناد آن به [[شریعت اسلام]]<ref>کشف الغطاء: ۵٣.</ref>.<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
== [[لزوم]] قصد تشریع در صدق عنوان بدعت == [[سؤال]]:''' آیا برای صدق عنوان بدعت قصد و اراده تشریع لازم است؟ | == [[لزوم]] قصد تشریع در صدق عنوان بدعت == | ||
[[سؤال]]:''' آیا برای صدق عنوان بدعت قصد و اراده تشریع لازم است؟ | |||
''' | '''پاسخ:''' دانشمندان متأخر از لزوم افزودن قید "به قصد تشریع" به تعریف مذکور [[سخن]] گفتهاند؛ لذا بدعت در عرصه تشریع یعنی داخل کردن در دین، آنچه جزء دین نیست لکن به قصد تشریع. بر این اساس مطلقِ داخل کردن چیزی در دین، تشریع و بدعت نیست، بلکه باید باید همراه با قصد انتساب به دین باشد. | ||
مرحوم نراقی، مناقشهای را در این موضوع مطرح کرده است: "کسی که میداند چیزی مانند یک عبادتی جزء دین نیست چگونه میتواند آن را جزء دین قرار دهد؟ بله ممکن است خود یا دیگری را نسبت به انجام آن ملزم کند، به عنوان اینکه جزء دین است". سپس بعد از این بحث میگوید: "و تحقیق در مسأله این است، هر فعلی که جزء [[شریعت]] بودنش [[ثابت]] نشده، انجام آن با [[اعتقاد]] به اینکه جزء [[دین]] است، ممکن نیست، ولی انجام دادن آن [[عبادت]] به عنوان اینکه جزء دین است یا قرار دادن آن به عنوان دین، ممکن است و این [[تشریع]] و داخل کردن در دین است هرچند متشرع به آن اعتقاد نداشته باشد و این همان [[بدعت]] است"<ref>کشف الغطاء، ص۵٣.</ref>. سپس ایشان گفته است: "به صورت کلی میتوان گفت: معیار و ملاک در ابتداع و تشریع و داخل کردن چیزی در دین، قرار دادن چیزی به عنوان دین برای دیگری است و قرار دادن چیزی به عنوان [[احکام شریعت]] برای اوست، نه برای خود شخص، زیرا قرار دادن چیزی به عنوان دین از جانب [[شارع]] برای خود ممکن نیست. از این رو بدعت کاری است که کسی غیر از شارع آن را به عنوان دین برای دیگری قرار میدهد بدون [[دلیل شرعی]]"<ref>عوائد الأیّام، ص٣٢۵.</ref>. | مرحوم نراقی، مناقشهای را در این موضوع مطرح کرده است: "کسی که میداند چیزی مانند یک عبادتی جزء دین نیست چگونه میتواند آن را جزء دین قرار دهد؟ بله ممکن است خود یا دیگری را نسبت به انجام آن ملزم کند، به عنوان اینکه جزء دین است". سپس بعد از این بحث میگوید: "و تحقیق در مسأله این است، هر فعلی که جزء [[شریعت]] بودنش [[ثابت]] نشده، انجام آن با [[اعتقاد]] به اینکه جزء [[دین]] است، ممکن نیست، ولی انجام دادن آن [[عبادت]] به عنوان اینکه جزء دین است یا قرار دادن آن به عنوان دین، ممکن است و این [[تشریع]] و داخل کردن در دین است هرچند متشرع به آن اعتقاد نداشته باشد و این همان [[بدعت]] است"<ref>کشف الغطاء، ص۵٣.</ref>. سپس ایشان گفته است: "به صورت کلی میتوان گفت: معیار و ملاک در ابتداع و تشریع و داخل کردن چیزی در دین، قرار دادن چیزی به عنوان دین برای دیگری است و قرار دادن چیزی به عنوان [[احکام شریعت]] برای اوست، نه برای خود شخص، زیرا قرار دادن چیزی به عنوان دین از جانب [[شارع]] برای خود ممکن نیست. از این رو بدعت کاری است که کسی غیر از شارع آن را به عنوان دین برای دیگری قرار میدهد بدون [[دلیل شرعی]]"<ref>عوائد الأیّام، ص٣٢۵.</ref>. | ||
خط ۳۹: | خط ۴۰: | ||
مرحوم [[علامه مجلسی]] به همه آنچه گذشت اشاره دارد: "بدعت در [[عرف]] [[شرعی]] عبارت است از آنچه بعد از [[رسول خدا]] (ص) به وجود آمده و بهخصوصه دلیلی برای آن نیامده است و داخل در مصادیق [[دلایل]] عام هم نیست، یا اینکه [[دلیل]] خاص یا عام بر [[نهی]] از آن وجود دارد. پس بدعت مصادیق دلایل عام را دربر نمیگیرد؛ مثلا ساختن مدارس و مانند آن داخل در [[ادله]] عام [[مسکن]] دادن به [[مؤمنین]] و ساکن کردن آنها یا کمک کردن به آنها و مانند [[نگارش]] بعضی از کتابهای [[علمی]] و تألیفاتی که به نوعی با معلومات شرعی در [[ارتباط]] هستند<ref>بلکه به صورت اجمالی در همه معلومات بشری؛ برای دعوت اسلام به یادگیری، تفکر، اندیشیدن و تدبر به صورت مطلق، هرچند ظاهر بسیاری از آنها توهم ایجاد میکنند که علم و دانشی هستند که انسان را به خدا وصل میکنند. علاوه بر اینکه این مطلب مطابق اصول ترخیصی است مانند اصالة الحلیة و مانند آن.</ref> و مانند لباسهایی که در [[زمان رسول خدا]] ([[ص]]) وجود نداشته و غذاهای جدید همه این موارد از مصادیق [[ادله]] عام [[حلیت]] هستند و نهیای در مورد آنها وارد نشده است. | مرحوم [[علامه مجلسی]] به همه آنچه گذشت اشاره دارد: "بدعت در [[عرف]] [[شرعی]] عبارت است از آنچه بعد از [[رسول خدا]] (ص) به وجود آمده و بهخصوصه دلیلی برای آن نیامده است و داخل در مصادیق [[دلایل]] عام هم نیست، یا اینکه [[دلیل]] خاص یا عام بر [[نهی]] از آن وجود دارد. پس بدعت مصادیق دلایل عام را دربر نمیگیرد؛ مثلا ساختن مدارس و مانند آن داخل در [[ادله]] عام [[مسکن]] دادن به [[مؤمنین]] و ساکن کردن آنها یا کمک کردن به آنها و مانند [[نگارش]] بعضی از کتابهای [[علمی]] و تألیفاتی که به نوعی با معلومات شرعی در [[ارتباط]] هستند<ref>بلکه به صورت اجمالی در همه معلومات بشری؛ برای دعوت اسلام به یادگیری، تفکر، اندیشیدن و تدبر به صورت مطلق، هرچند ظاهر بسیاری از آنها توهم ایجاد میکنند که علم و دانشی هستند که انسان را به خدا وصل میکنند. علاوه بر اینکه این مطلب مطابق اصول ترخیصی است مانند اصالة الحلیة و مانند آن.</ref> و مانند لباسهایی که در [[زمان رسول خدا]] ([[ص]]) وجود نداشته و غذاهای جدید همه این موارد از مصادیق [[ادله]] عام [[حلیت]] هستند و نهیای در مورد آنها وارد نشده است. | ||
اگر هر کدام از این موارد که به صورت کلی است، به صورت خاص، مطلوب و مورد قصد قرار گیرد، [[بدعت]] است. چنانچه [[نماز]]، موضوعی [[نیک]] و مطلوب است و انجام دادن آن در هر زمانی [[مستحب]]، ولی هنگامی که عُمَر تعداد رکعات مخصوصی را به شکل خاص در وقت مشخص، [[تعیین]] کرد، [[بدعتگذاری]] کرد<ref>اشاره دارد به نماز تراویح که توسط عمر بدعت گذاشته شد و در ضمن تطبیقات مطرح خواهد شد.</ref>. همچنین اگر کسی تعیین کند هفت مرتبه [[ذکر]] «لا [[اله]] الاّ [[الله]]» در یک [[زمان]] مشخص مطلوب [[شارع]] است، در آن زمان خاص در صورتی که دلیلی برای آن نباشد، بدعت است. خلاصه اینکه، ایجاد هر امری در [[دین]] که دلیلی برای آن نباشد بدعت است و تفاوتی ندارد اصل آن امری جدید باشد یا ویژگی و خصوصیتی جدید باشد<ref>مرآة العقول، ص۷۸.</ref><ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره؛ ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | اگر هر کدام از این موارد که به صورت کلی است، به صورت خاص، مطلوب و مورد قصد قرار گیرد، [[بدعت]] است. چنانچه [[نماز]]، موضوعی [[نیک]] و مطلوب است و انجام دادن آن در هر زمانی [[مستحب]]، ولی هنگامی که عُمَر تعداد رکعات مخصوصی را به شکل خاص در وقت مشخص، [[تعیین]] کرد، [[بدعتگذاری]] کرد<ref>اشاره دارد به نماز تراویح که توسط عمر بدعت گذاشته شد و در ضمن تطبیقات مطرح خواهد شد.</ref>. همچنین اگر کسی تعیین کند هفت مرتبه [[ذکر]] «لا [[اله]] الاّ [[الله]]» در یک [[زمان]] مشخص مطلوب [[شارع]] است، در آن زمان خاص در صورتی که دلیلی برای آن نباشد، بدعت است. خلاصه اینکه، ایجاد هر امری در [[دین]] که دلیلی برای آن نباشد بدعت است و تفاوتی ندارد اصل آن امری جدید باشد یا ویژگی و خصوصیتی جدید باشد<ref>مرآة العقول، ص۷۸.</ref>.<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره؛ ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
== دو [[سؤال]] در رابطه با [[حقیقت]] بدعت == | == دو [[سؤال]] در رابطه با [[حقیقت]] بدعت == | ||
خط ۴۹: | خط ۵۰: | ||
در پاسخ به سؤال اول دو دیدگاه وجود دارد: | در پاسخ به سؤال اول دو دیدگاه وجود دارد: | ||
==== دیدگاه اول ==== | ==== دیدگاه اول ==== | ||
برخی از [[علماء]]<ref>ر. ک: کشف الغطاء، ج۱، ص۲۶۹؛ رسائل فقهیة (تراثالشیخ الأعظم)، ص۱۳۹. فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱ ـ ۳۴۲.</ref> معتقدند، تمام ملاک و مناط [بدعت] در نظر [[عقل]] اسناد دادن به دین هر آن چیزی است که جزء دین بودنش معلوم نیست و واقعیت مسأله در آن دخیل نیست. بر این اساس اگر آنچه مکلف نسبت به آن ملتزم شده در واقع از اموری باشد که [[شارع]] آن را [[جعل]] کرده است، ولی مکلف به تشریع آن از جانب شارع [[علم]] ندارد، با این وجود بدون علم آن را به شارع نسبت میدهد، این از مصادیق تشریع و [[قبیح]] است؛ زیرا تمام مناط و موضوع آنچه عقل قبیح میداند محقق شده است. ولی اگر مسأله بر عکس باشد و مکلف آنچه را که علم به تشریعش دارد، به شارع اسناد دهد و در واقع از اموری باشد که شارع آن را جعل نکرده باشد، مکلف [[بدعتگذار]] و مشرِّع نیست، نه اینکه مشرِّع است و به [[دلیل]] جهلش نزد عقل معذور باشد. [[محقق نائینی]] میگوید: "خلاصه اینکه تشریع، واقعیتی نیست که مکلف [[توانایی]] دستیابی به آن را داشته باشد یا نداشته باشد، بلکه واقعیت تشریع، اسناد چیزی به شارع است بدون اینکه علم به تشریع آن داشته باشد و تفاوتی هم ندارد مکلف علم به عدم تشریع یا [[ظن]] به تشریع یا [[شک]] به [[تشریع]] داشته باشد، همچنین تفاوتی ندارد درواقع از اموری باشد که [[شارع]] حکمی [[جعل]] کرده باشد یا جعل نکرده باشد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۴.</ref>. | برخی از [[علماء]]<ref>ر.ک: کشف الغطاء، ج۱، ص۲۶۹؛ رسائل فقهیة (تراثالشیخ الأعظم)، ص۱۳۹. فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱ ـ ۳۴۲.</ref> معتقدند، تمام ملاک و مناط [بدعت] در نظر [[عقل]] اسناد دادن به دین هر آن چیزی است که جزء دین بودنش معلوم نیست و واقعیت مسأله در آن دخیل نیست. بر این اساس اگر آنچه مکلف نسبت به آن ملتزم شده در واقع از اموری باشد که [[شارع]] آن را [[جعل]] کرده است، ولی مکلف به تشریع آن از جانب شارع [[علم]] ندارد، با این وجود بدون علم آن را به شارع نسبت میدهد، این از مصادیق تشریع و [[قبیح]] است؛ زیرا تمام مناط و موضوع آنچه عقل قبیح میداند محقق شده است. ولی اگر مسأله بر عکس باشد و مکلف آنچه را که علم به تشریعش دارد، به شارع اسناد دهد و در واقع از اموری باشد که شارع آن را جعل نکرده باشد، مکلف [[بدعتگذار]] و مشرِّع نیست، نه اینکه مشرِّع است و به [[دلیل]] جهلش نزد عقل معذور باشد. [[محقق نائینی]] میگوید: "خلاصه اینکه تشریع، واقعیتی نیست که مکلف [[توانایی]] دستیابی به آن را داشته باشد یا نداشته باشد، بلکه واقعیت تشریع، اسناد چیزی به شارع است بدون اینکه علم به تشریع آن داشته باشد و تفاوتی هم ندارد مکلف علم به عدم تشریع یا [[ظن]] به تشریع یا [[شک]] به [[تشریع]] داشته باشد، همچنین تفاوتی ندارد درواقع از اموری باشد که [[شارع]] حکمی [[جعل]] کرده باشد یا جعل نکرده باشد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۴.</ref>. | ||
همچنین ایشان میگوید: "صرف عدم احراز [[مشروعیت]]، تمام آنچه موضوع [[حکم عقل]] به [[قبح]] استناد به شارع و تشریع است محقق میشود، در نتیجه جایی برای [[شک]] باقی نمیماند تا اینکه برای [[حلیت]] [[تشریعی]] به اصالة الحل [[تمسک]] شود"؛ سپس میگوید: "این مطلب بر اساس قول [[مختار]] است که تمام موضوع قبح تشریع، عدم [[علم]] به مشروعیت است... ولی بنابر احتمال دیگر که حکم عقل به قبح تشریع بر عدم مشروعیت [[واقعی]] مترتب میشود و حکم عقل به قبح تشریع در صورتی است که مشروعیت مشکوک باشد، به جهت اجتناب از وقوع در تشریع واقعی... در این صورت اصل عدم مشروعیت مجال طرح شدن دارد"<ref>الصلاة (النائینی، تقریرات الکاظمی)، ج۱، ص۳۱۵ و ۳۱۶.</ref>. همچنین ایشان در جای دیگری میگوید: "تمام موضوع برای [[حرمت]] تشریع و عدم جواز [[تعبد]]، شک است و جریان [[استصحاب]] برای [[اثبات]] این اثر تحصیل حاصل است بلکه وضعیتی بدتر از آن دارد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. | همچنین ایشان میگوید: "صرف عدم احراز [[مشروعیت]]، تمام آنچه موضوع [[حکم عقل]] به [[قبح]] استناد به شارع و تشریع است محقق میشود، در نتیجه جایی برای [[شک]] باقی نمیماند تا اینکه برای [[حلیت]] [[تشریعی]] به اصالة الحل [[تمسک]] شود"؛ سپس میگوید: "این مطلب بر اساس قول [[مختار]] است که تمام موضوع قبح تشریع، عدم [[علم]] به مشروعیت است... ولی بنابر احتمال دیگر که حکم عقل به قبح تشریع بر عدم مشروعیت [[واقعی]] مترتب میشود و حکم عقل به قبح تشریع در صورتی است که مشروعیت مشکوک باشد، به جهت اجتناب از وقوع در تشریع واقعی... در این صورت اصل عدم مشروعیت مجال طرح شدن دارد"<ref>الصلاة (النائینی، تقریرات الکاظمی)، ج۱، ص۳۱۵ و ۳۱۶.</ref>. همچنین ایشان در جای دیگری میگوید: "تمام موضوع برای [[حرمت]] تشریع و عدم جواز [[تعبد]]، شک است و جریان [[استصحاب]] برای [[اثبات]] این اثر تحصیل حاصل است بلکه وضعیتی بدتر از آن دارد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. | ||
بله از کلمات بعضی از [[علماء]] استفاده میشود مراد ایشان از جریان [[حکم]] تشریع همان قبح اسناد در مجهول است نه اینکه [[بدعت]] و تشریع موضوعیت داشته باشند<ref>ر. ک: فوائد الاصول، ج۴، ص۴۵۶.</ref>. مرحوم [[حکیم]] میگوید: "از [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] حرمت تشریع استفاده میشود که موضوع آن عدم علم به مشروعیت است نه عدم مشروعیت واقعی و در صورتی که مشروعیت مشکوک باشد، درواقع موضوع حرمت تشریع محقق شده است، در نتیجه تشریع محرز است. نه اینکه با وجود شک در مشروعیت، حرمت تشریع مشکوک باشد تا مجال اصالة الحل باشد و به آن مراجعه شود. بر فرض که موضوع حرمت تشریع، عدم مشروعیت واقعی باشد، هرچند شک در مشروعیت و عدم مشروعیت موجب شک در حلیت و حرمت است، ولی مجالی برای جریان اصالة الحل نیست، زیرا اولاً اصلِ عدم [[مشروعیت]] جاری است که بنابراین قول، مانعی از جریان آن نیست چراکه بر جریان این اصل اثر مترتب میشود و این اصل، [[حاکم]] بر اصالة الحل است. ثانیاً بنابراین قول باید آنچه [[دلالت]] دارد بر عدم جواز [[التزام]] به آنچه [مشروعیتش] معلوم نیست، حمل شود به [[حکم ظاهری]] نه [[حکم واقعی]] که مبنای قول اول است. در صورتی که این حکم ظاهری [[ثابت]] شود، باید از [[عمومیت]] اصالة الحل رفع ید کرد به [[دلیل]] تخصیص دلیل اصالة الحل به دلیل حکم ظاهری. به هر حال این تقریب بسیار [[ضعیف]] است"<ref>مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱- ۳۴۲؛ حقائق الاصول، ج۲، ص۲۹.</ref>. | بله از کلمات بعضی از [[علماء]] استفاده میشود مراد ایشان از جریان [[حکم]] تشریع همان قبح اسناد در مجهول است نه اینکه [[بدعت]] و تشریع موضوعیت داشته باشند<ref>ر.ک: فوائد الاصول، ج۴، ص۴۵۶.</ref>. مرحوم [[حکیم]] میگوید: "از [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] حرمت تشریع استفاده میشود که موضوع آن عدم علم به مشروعیت است نه عدم مشروعیت واقعی و در صورتی که مشروعیت مشکوک باشد، درواقع موضوع حرمت تشریع محقق شده است، در نتیجه تشریع محرز است. نه اینکه با وجود شک در مشروعیت، حرمت تشریع مشکوک باشد تا مجال اصالة الحل باشد و به آن مراجعه شود. بر فرض که موضوع حرمت تشریع، عدم مشروعیت واقعی باشد، هرچند شک در مشروعیت و عدم مشروعیت موجب شک در حلیت و حرمت است، ولی مجالی برای جریان اصالة الحل نیست، زیرا اولاً اصلِ عدم [[مشروعیت]] جاری است که بنابراین قول، مانعی از جریان آن نیست چراکه بر جریان این اصل اثر مترتب میشود و این اصل، [[حاکم]] بر اصالة الحل است. ثانیاً بنابراین قول باید آنچه [[دلالت]] دارد بر عدم جواز [[التزام]] به آنچه [مشروعیتش] معلوم نیست، حمل شود به [[حکم ظاهری]] نه [[حکم واقعی]] که مبنای قول اول است. در صورتی که این حکم ظاهری [[ثابت]] شود، باید از [[عمومیت]] اصالة الحل رفع ید کرد به [[دلیل]] تخصیص دلیل اصالة الحل به دلیل حکم ظاهری. به هر حال این تقریب بسیار [[ضعیف]] است"<ref>مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱- ۳۴۲؛ حقائق الاصول، ج۲، ص۲۹.</ref>. | ||
و همین مطلب از [[ظاهر]] کلمات [[شیخ انصاری]] استفاده میشود: "[[تشریع]] یعنی نسبت دادن چیزی به [[دین]] در صورتی که میداند جزء دین نیست یا اینکه نمیداند که جزء دین است، نه اینکه کاری را انجام دهد، به احتمال اینکه انجام آن در نظر [[شرع]] مطلوب باشد"<ref>رسائل فقهیة (تراث الشیخ الأعظم)، ص۱۳۹.</ref>. ایشان در جای دیگر هم میگوید: "عمل به [[ظن]] و [[تعبد]] به آن بدون اینکه از جانب [[شارع]] باشد به [[ادله اربعه]] تشریع و [[حرام]] است"<ref>فرائد الاصول (تراث الشیخ الأعظم)، ج۱، ص۳۴۶.</ref> و [[مرحوم خویی]] تصریح میکند: "تشریع عبارت است از اسناد چیزی به شارع که معلوم نیست"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۲، ص۷۲.</ref> هرچند در جای دیگر ایشان گفته است: "مگر اینکه اسناد به صورت [[تشریعی]] باشد که مورد آن [[علم]] به خلاف است"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۷، ص۲۱۳.</ref> مگر اینکه گفته شود ظاهر [[کلام]] ایشان این است که ایشان در [[مقام]] بیان تعریف تشریع نیستند. و شاید ظاهر عبارت سایر [[علما]] نیز همین باشد<ref>درر الفوائد (الآخوند)، ص۷۸؛ منتهی الاصول، ج۲، ص۱۰۶.</ref>. این صحیح است؛ زیرا اسناد آنچه [[مکلف]] نمیداند جزء دین است به اینکه جزء دین است به معنای این است که تشریع کرده و ملتزم شده و خود را [[الزام]] کرده به آنچه جزء دین بودن آن را نمیداند، ناچار باید گفت [[الزام]] از جانب خود اوست نه به لحاظ [[کشف]] و [[مشاهده]] اینکه [[شارع]] او را به آن ملزَم کرده است. | و همین مطلب از [[ظاهر]] کلمات [[شیخ انصاری]] استفاده میشود: "[[تشریع]] یعنی نسبت دادن چیزی به [[دین]] در صورتی که میداند جزء دین نیست یا اینکه نمیداند که جزء دین است، نه اینکه کاری را انجام دهد، به احتمال اینکه انجام آن در نظر [[شرع]] مطلوب باشد"<ref>رسائل فقهیة (تراث الشیخ الأعظم)، ص۱۳۹.</ref>. ایشان در جای دیگر هم میگوید: "عمل به [[ظن]] و [[تعبد]] به آن بدون اینکه از جانب [[شارع]] باشد به [[ادله اربعه]] تشریع و [[حرام]] است"<ref>فرائد الاصول (تراث الشیخ الأعظم)، ج۱، ص۳۴۶.</ref> و [[مرحوم خویی]] تصریح میکند: "تشریع عبارت است از اسناد چیزی به شارع که معلوم نیست"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۲، ص۷۲.</ref> هرچند در جای دیگر ایشان گفته است: "مگر اینکه اسناد به صورت [[تشریعی]] باشد که مورد آن [[علم]] به خلاف است"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۷، ص۲۱۳.</ref> مگر اینکه گفته شود ظاهر [[کلام]] ایشان این است که ایشان در [[مقام]] بیان تعریف تشریع نیستند. و شاید ظاهر عبارت سایر [[علما]] نیز همین باشد<ref>درر الفوائد (الآخوند)، ص۷۸؛ منتهی الاصول، ج۲، ص۱۰۶.</ref>. این صحیح است؛ زیرا اسناد آنچه [[مکلف]] نمیداند جزء دین است به اینکه جزء دین است به معنای این است که تشریع کرده و ملتزم شده و خود را [[الزام]] کرده به آنچه جزء دین بودن آن را نمیداند، ناچار باید گفت [[الزام]] از جانب خود اوست نه به لحاظ [[کشف]] و [[مشاهده]] اینکه [[شارع]] او را به آن ملزَم کرده است. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۳: | ||
نظر کسانی که در مقابل گروه اول از [[دانشمندان]] هستند؛ [[لزوم]] تفکیک بین دو مسأله و انحصار تشریع (در داخل کردن [[واقعی]] در [[دین]]، آنچه جزء دین نیست) ولی اسناد امر نامعلوم به اینکه از جانب شارع است داخل در مصادیق [[سخن]] و فتوای بدون علم است. | نظر کسانی که در مقابل گروه اول از [[دانشمندان]] هستند؛ [[لزوم]] تفکیک بین دو مسأله و انحصار تشریع (در داخل کردن [[واقعی]] در [[دین]]، آنچه جزء دین نیست) ولی اسناد امر نامعلوم به اینکه از جانب شارع است داخل در مصادیق [[سخن]] و فتوای بدون علم است. | ||
[[امام خمینی]] میگوید: "دوم: گاهی بین عنوان تشریع و قول به غیر علم، خلط واقع میشود، پس برای [[دلالت]] بر حرمت قول به غیر علم به حرمت تشریع، [[استدلال]] شده است، در حالی که بین آن دو تفاوت وجود دارد؛ تشریع عبارت است از داخل کردن آنچه در دین نیست و میتوان گفت: [[تغییر]] [[قوانین الهی]] و [[احکام شرعی]] با داخل کردن در دین، آنچه در دین نیست و خارج کردن آنچه جزء دین است از دین و این بدعت نامیده میشود و در حرمت و مبغوضیت آن هیچ [[کلامی]] (اختلافی) نیست. ولی [[تفسیر]] تشریع به [[التزام]] به آن چیزی که جواز [[التزام]] به آن از جانب [[شارع]]، معلوم نیست؛ اگر مراد از آن التزام، [[تعبد]] [[حقیقی]] [یعنی [[اعتقاد]]] باشد شکی نیست که این امر خارج از [[اختیار]] [[مکلف]] و غیر ممکن است، زیرا چگونه میتوان نسبت به چیزی که [[عبادی]] بودن آن روشن نیست، تعبد حقیقی داشت؟ التزامات [[نفسانی]] تحت [[اختیار انسان]] نیست تا اینکه هر زمانی [[اراده]] کرد آن را بیابد و اگر مراد از آن التزام، اسناد دادن به [[شریعت]] آن چیزی که جزء شریعت بودن آن معلوم نیست، چنین چیزی ممکن است ولی [[تشریع]] نیست، بلکه عنوان [[حرام]] دیگری است و [[دلیل]] بر [[حرمت]] آن، آنچه در حرمت قول به غیر [[علم]] گفته میشود، است و آنچه از [[ادله]] حرمت [[فتوا]] و [[قضاوت]] بدون علم وارد شده است. البته با اشکالی که (به لحاظ اینکه [[حکم شرعی]] انشاء است نه اسناد به [[شرع]]) در [[دلالت]] قسم دوم وجود دارد. از آنچه [[ذکر]] کردیم [[اشتباه]] بعضی از بزرگان در یکی دانستن دو عنوان روشن میشود. سوم: [[تشریعی]] واقعیتی است که گاهی مکلف مرتکب آن میشود، [[تغییر]] [[قوانین]] [[شرعی]] مانند سایر [[محرمات]] واقعاً مبغوض شارع هستند و در صورتی که علم و قطع به آن تعلق بگیرد، به مناط [[واقعی]] مبغوض است، چنانچه [[سخن]] بدون علم و اسناد بدون دلیل چیزی به [[خداوند]]، از آن جهت که مناط مبغوضیت را دارد مبغوض است. اینکه از بعض بزرگان معاصر [[نقل]] شده تشریع واقعیتی ندارد که قابلیت وقوع [[خارجی]] داشته باشد یا نداشته باشد، بلکه [[واقعیت]] تشریع اسناد به شارع در مورد چیزی که علم به تشریع آن از جانب شارع ندارد، (فرقی ندارد که مکلف علم یا [[ظن]] یا [[شک]] به عدم تشریع داشته باشد، و همچنین تفاوتی ندارد که در واقع از آن اموری که شارع آن را تشریع کرده باشد یا نباشد) روشن نیست؛ زیرا همان گونه که [[گذشت]] تشریع غیر از اسناد بدون علم است و [[حجت]] (معتبر) نیست، [[تشریع]] عبارت است از [[تغییر]] [[قوانین الهی]] و [[بازی]] با [[احکام]] [[خداوند متعال]] که از عناوین واقعیه است که متصف به [[قبح]] میشود مانند [[ظلم]] بلکه تشریع نوعی ظلم است، پس اگر [[مکلف]] نسبت به آن [[جهل]] داشته باشد، متصف به [[قبح فاعلی]] نمیشود، در حالی که فعل [[حرام]] [[واقعی]] باشد"<ref>تهذیب الاصول (الخمینی)، ج۲، ص۴۰۲ ـ ۴۰۳.</ref><ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | [[امام خمینی]] میگوید: "دوم: گاهی بین عنوان تشریع و قول به غیر علم، خلط واقع میشود، پس برای [[دلالت]] بر حرمت قول به غیر علم به حرمت تشریع، [[استدلال]] شده است، در حالی که بین آن دو تفاوت وجود دارد؛ تشریع عبارت است از داخل کردن آنچه در دین نیست و میتوان گفت: [[تغییر]] [[قوانین الهی]] و [[احکام شرعی]] با داخل کردن در دین، آنچه در دین نیست و خارج کردن آنچه جزء دین است از دین و این بدعت نامیده میشود و در حرمت و مبغوضیت آن هیچ [[کلامی]] (اختلافی) نیست. ولی [[تفسیر]] تشریع به [[التزام]] به آن چیزی که جواز [[التزام]] به آن از جانب [[شارع]]، معلوم نیست؛ اگر مراد از آن التزام، [[تعبد]] [[حقیقی]] [یعنی [[اعتقاد]]] باشد شکی نیست که این امر خارج از [[اختیار]] [[مکلف]] و غیر ممکن است، زیرا چگونه میتوان نسبت به چیزی که [[عبادی]] بودن آن روشن نیست، تعبد حقیقی داشت؟ التزامات [[نفسانی]] تحت [[اختیار انسان]] نیست تا اینکه هر زمانی [[اراده]] کرد آن را بیابد و اگر مراد از آن التزام، اسناد دادن به [[شریعت]] آن چیزی که جزء شریعت بودن آن معلوم نیست، چنین چیزی ممکن است ولی [[تشریع]] نیست، بلکه عنوان [[حرام]] دیگری است و [[دلیل]] بر [[حرمت]] آن، آنچه در حرمت قول به غیر [[علم]] گفته میشود، است و آنچه از [[ادله]] حرمت [[فتوا]] و [[قضاوت]] بدون علم وارد شده است. البته با اشکالی که (به لحاظ اینکه [[حکم شرعی]] انشاء است نه اسناد به [[شرع]]) در [[دلالت]] قسم دوم وجود دارد. از آنچه [[ذکر]] کردیم [[اشتباه]] بعضی از بزرگان در یکی دانستن دو عنوان روشن میشود. سوم: [[تشریعی]] واقعیتی است که گاهی مکلف مرتکب آن میشود، [[تغییر]] [[قوانین]] [[شرعی]] مانند سایر [[محرمات]] واقعاً مبغوض شارع هستند و در صورتی که علم و قطع به آن تعلق بگیرد، به مناط [[واقعی]] مبغوض است، چنانچه [[سخن]] بدون علم و اسناد بدون دلیل چیزی به [[خداوند]]، از آن جهت که مناط مبغوضیت را دارد مبغوض است. اینکه از بعض بزرگان معاصر [[نقل]] شده تشریع واقعیتی ندارد که قابلیت وقوع [[خارجی]] داشته باشد یا نداشته باشد، بلکه [[واقعیت]] تشریع اسناد به شارع در مورد چیزی که علم به تشریع آن از جانب شارع ندارد، (فرقی ندارد که مکلف علم یا [[ظن]] یا [[شک]] به عدم تشریع داشته باشد، و همچنین تفاوتی ندارد که در واقع از آن اموری که شارع آن را تشریع کرده باشد یا نباشد) روشن نیست؛ زیرا همان گونه که [[گذشت]] تشریع غیر از اسناد بدون علم است و [[حجت]] (معتبر) نیست، [[تشریع]] عبارت است از [[تغییر]] [[قوانین الهی]] و [[بازی]] با [[احکام]] [[خداوند متعال]] که از عناوین واقعیه است که متصف به [[قبح]] میشود مانند [[ظلم]] بلکه تشریع نوعی ظلم است، پس اگر [[مکلف]] نسبت به آن [[جهل]] داشته باشد، متصف به [[قبح فاعلی]] نمیشود، در حالی که فعل [[حرام]] [[واقعی]] باشد"<ref>تهذیب الاصول (الخمینی)، ج۲، ص۴۰۲ ـ ۴۰۳.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | ||
=== پاسخ سؤال دوم === | === پاسخ سؤال دوم === | ||
خط ۸۲: | خط ۸۳: | ||
شاید از مجموع کلمات مرحوم آخوند استفاده شود [[تشریع]] مانند تجری از [[افعال]] قلبی است و توصیف فاعل است نه فعل [[خارجی]]، پس [[قبح فاعلی]] دارد نه [[قبح]] فعلی. بلکه شاید ـ از افعال قلبی بودن تشریع ـ ظاهر کلام هر کسی است که قائل به سرایت قبح و حرمت از [[باور]] به عمل است، زیرا در صورتی که تشریع همان فعل خارجی باشد سرایت معنا ندارد. | شاید از مجموع کلمات مرحوم آخوند استفاده شود [[تشریع]] مانند تجری از [[افعال]] قلبی است و توصیف فاعل است نه فعل [[خارجی]]، پس [[قبح فاعلی]] دارد نه [[قبح]] فعلی. بلکه شاید ـ از افعال قلبی بودن تشریع ـ ظاهر کلام هر کسی است که قائل به سرایت قبح و حرمت از [[باور]] به عمل است، زیرا در صورتی که تشریع همان فعل خارجی باشد سرایت معنا ندارد. | ||
[[مرحوم خویی]] میگوید: "بلکه [[وجه]] دیگری دارد که موجب بطلان عبادت در حالت تشریع است... یعنی همان مبغوضیت عمل و حرمت آنکه مانع از مقرِّب بودن آن است، زیرا حرمت باور و تشریع به عملی که در خارج محقق میشود سرایت پیدا میکند و به این جهت [[حکم]] به حرمت و مبغوضیت آن میشود، در این صورت چگونه میتوان عمل مقرِّب باشد تا حکم به [[صحت]] آن شود"<ref>التنقیح فی شرح العروة (الطهارة)، ج۵، ص۴۴۳.</ref>، ایشان همچنین میگوید: "بلکه وجه بطلان حرمت تشریع به عمل سرایت میکند و موجب میشود [[عمل حرام]] و مبغوض باشد"<ref>التنقیح فی شرح العروة (الطهارة)، ج۴، ص۴۸۹؛ مستمسک العروةف ج۷، ص۱۸۱.</ref><ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | [[مرحوم خویی]] میگوید: "بلکه [[وجه]] دیگری دارد که موجب بطلان عبادت در حالت تشریع است... یعنی همان مبغوضیت عمل و حرمت آنکه مانع از مقرِّب بودن آن است، زیرا حرمت باور و تشریع به عملی که در خارج محقق میشود سرایت پیدا میکند و به این جهت [[حکم]] به حرمت و مبغوضیت آن میشود، در این صورت چگونه میتوان عمل مقرِّب باشد تا حکم به [[صحت]] آن شود"<ref>التنقیح فی شرح العروة (الطهارة)، ج۵، ص۴۴۳.</ref>، ایشان همچنین میگوید: "بلکه وجه بطلان حرمت تشریع به عمل سرایت میکند و موجب میشود [[عمل حرام]] و مبغوض باشد"<ref>التنقیح فی شرح العروة (الطهارة)، ج۴، ص۴۸۹؛ مستمسک العروةف ج۷، ص۱۸۱.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | ||
==== قول دوم ==== | ==== قول دوم ==== | ||
خط ۹۱: | خط ۹۲: | ||
اقای بجنوردی در این زمینه میگوید: "آیا عملی که تشریع با آن محقق میشود حرام است یا خصوص [[التزام]] و [[تعبد]] به آن؟ [[ظاهر]] این است که [[عقل]] حکم به [[قبح]] [[نفس]] عملی میکند که به عنوان جزء [[دین]] بودن صادر میشود. بر این اساس عملی که با این عنوان صادر میشود مصداق تشریع [[قبیح]] [[عقلی]] است و به کمک قاعده ملازمه [[کشف]] میشود که چنین عملی حرام است"<ref>منتهی الاصول، ج۲، ص۱۰۶ ـ ۱۰۷.</ref>. [[شهید صدر]] هم در این باره میگوید: "[[حرمت]] تشریع متوقف بر اسناد [[قلبی]] نیست بلکه شامل فعل خارجی هم میشود ـ چنانچه قول صحیح همین است ـ زیرا تشریع جهت و عنوان عمل است اگر این عنوان حرام باشد، عمل نیز حرام خواهد بود"<ref>بحوث فی علم الاصول، ج۳، ص۱۲۳.</ref>. | اقای بجنوردی در این زمینه میگوید: "آیا عملی که تشریع با آن محقق میشود حرام است یا خصوص [[التزام]] و [[تعبد]] به آن؟ [[ظاهر]] این است که [[عقل]] حکم به [[قبح]] [[نفس]] عملی میکند که به عنوان جزء [[دین]] بودن صادر میشود. بر این اساس عملی که با این عنوان صادر میشود مصداق تشریع [[قبیح]] [[عقلی]] است و به کمک قاعده ملازمه [[کشف]] میشود که چنین عملی حرام است"<ref>منتهی الاصول، ج۲، ص۱۰۶ ـ ۱۰۷.</ref>. [[شهید صدر]] هم در این باره میگوید: "[[حرمت]] تشریع متوقف بر اسناد [[قلبی]] نیست بلکه شامل فعل خارجی هم میشود ـ چنانچه قول صحیح همین است ـ زیرا تشریع جهت و عنوان عمل است اگر این عنوان حرام باشد، عمل نیز حرام خواهد بود"<ref>بحوث فی علم الاصول، ج۳، ص۱۲۳.</ref>. | ||
میتوان بین دو قول مذکور جمع کرد، به این صورت که گفته میشود؛ نسبت به هر [[باور قلبی]] و عملی که همراه با این قصد محقق شود، [[بدعت]] و تشریع [[صدق]] میکند، پس هر دو مورد مصداق تشریع حرام هستند و منحصر در یکی از آن دو نیست؛ زیرا [[ظهور]] بدعت گاهی در عمل ظاهری نمایان میشود و گاهی در [[عمل]]قلبی و [[باطنی]] و شاید بعضی از کلمات [[محقق نجفی]] ([[صاحب جواهر]]) ناظر به همین باشد، چنانچه میگوید: "ادعای عدم حرمت بدعت حتی در صورتی که به عنوان [[مشروعیت]] آورده شود، [[ظن]] و [[گمان]] به جهت این است که [آنچه در [[بدعت حرام]] است] [[اعتقاد]] است نه فعل خارجی، این ادعا [[شایسته]] توجه و قابلیت التفات ندارد بلکه میتوان گفت [[اجماع]] بر خلاف آن وجود دارد. چنانچه ظاهر این است که تشریع مخصوص شخص [[جاهلی]] نیست که [[تصور]] میرود [[اعتقاد]] به خلاف داشته باشد، بلکه هم نسبت به [[جاهل]] و هم نسبت به [[عالم]] [[تشریع]] ممکن است، زیرا آنچه [[حرام]] است این صورت و [[نیت]] جعلی است خصوصاً در مورد رئیسی که پیروانی دارد مانند [[ابوحنیفه]] و [[مالک]]"<ref>جواهر الکلام، ج۲، ص۲۷۸.</ref>. سپس باید توجه داشت تشریع بر مبنای مشهور ـ [[التزام]] به [[شرعی]] بودن چیزی ـ تفاوتی ندارد متعلق آن فعل کسی باشد که [[بدعت]] و تشریع میکند یا فعل دیگری باشد<ref>عوائد الأیّام، ص۳۲۵.</ref><ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | میتوان بین دو قول مذکور جمع کرد، به این صورت که گفته میشود؛ نسبت به هر [[باور قلبی]] و عملی که همراه با این قصد محقق شود، [[بدعت]] و تشریع [[صدق]] میکند، پس هر دو مورد مصداق تشریع حرام هستند و منحصر در یکی از آن دو نیست؛ زیرا [[ظهور]] بدعت گاهی در عمل ظاهری نمایان میشود و گاهی در [[عمل]]قلبی و [[باطنی]] و شاید بعضی از کلمات [[محقق نجفی]] ([[صاحب جواهر]]) ناظر به همین باشد، چنانچه میگوید: "ادعای عدم حرمت بدعت حتی در صورتی که به عنوان [[مشروعیت]] آورده شود، [[ظن]] و [[گمان]] به جهت این است که [آنچه در [[بدعت حرام]] است] [[اعتقاد]] است نه فعل خارجی، این ادعا [[شایسته]] توجه و قابلیت التفات ندارد بلکه میتوان گفت [[اجماع]] بر خلاف آن وجود دارد. چنانچه ظاهر این است که تشریع مخصوص شخص [[جاهلی]] نیست که [[تصور]] میرود [[اعتقاد]] به خلاف داشته باشد، بلکه هم نسبت به [[جاهل]] و هم نسبت به [[عالم]] [[تشریع]] ممکن است، زیرا آنچه [[حرام]] است این صورت و [[نیت]] جعلی است خصوصاً در مورد رئیسی که پیروانی دارد مانند [[ابوحنیفه]] و [[مالک]]"<ref>جواهر الکلام، ج۲، ص۲۷۸.</ref>. سپس باید توجه داشت تشریع بر مبنای مشهور ـ [[التزام]] به [[شرعی]] بودن چیزی ـ تفاوتی ندارد متعلق آن فعل کسی باشد که [[بدعت]] و تشریع میکند یا فعل دیگری باشد<ref>عوائد الأیّام، ص۳۲۵.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | ||
== انجام فعل به [[امید]] [[ثواب]] == | == انجام فعل به [[امید]] [[ثواب]] == | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۱: | ||
[[روایات]] به این مضمون بسیار زیاد هستند و همان [[روایت]] اول، اجمالاً برای [[حکم]] به [[حرمت]] [[کافی]] است که مفاد آن از [[پیامبر]] ([[ص]]) بین [[شیعه]] و [[اهل سنت]] شبه [[متواتر]] است و همه این روایات نسبت به [[بدعت]] یک نظر دارند و آن را در مقابل [[سنت]] قرار میدهند<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره؛ ج٦، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | [[روایات]] به این مضمون بسیار زیاد هستند و همان [[روایت]] اول، اجمالاً برای [[حکم]] به [[حرمت]] [[کافی]] است که مفاد آن از [[پیامبر]] ([[ص]]) بین [[شیعه]] و [[اهل سنت]] شبه [[متواتر]] است و همه این روایات نسبت به [[بدعت]] یک نظر دارند و آن را در مقابل [[سنت]] قرار میدهند<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره؛ ج٦، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== | == تقابل بین سنت و بدعت == | ||
بین سنت به معنای اصطلاحی<ref>سنت در لغت به معنای روش است که سنت نیک و سنت بد را دربرمیگیرد ولی به معنای اصطلاحی نزد متشرعه عمل و گفتار و تقریر رسول خداست که بر حکم شرعی دلالت دارد.</ref> و بدعت تقابل وجود دارد، این تقابل از زمانی که دو اصطلاح در [[زمان رسول خدا]] (ص) شکل گرفت، آشکار شد؛ روایات در این زمینه عبارت است از: | بین سنت به معنای اصطلاحی<ref>سنت در لغت به معنای روش است که سنت نیک و سنت بد را دربرمیگیرد ولی به معنای اصطلاحی نزد متشرعه عمل و گفتار و تقریر رسول خداست که بر حکم شرعی دلالت دارد.</ref> و بدعت تقابل وجود دارد، این تقابل از زمانی که دو اصطلاح در [[زمان رسول خدا]] (ص) شکل گرفت، آشکار شد؛ روایات در این زمینه عبارت است از: | ||
# در خطبهای از [[رسول خدا]] (ص) [[نقل]] شده: "همانا [[برترین]] روش [[هدایت]]، هدایت [[محمّد]] است و [[بهترین]] [[گفتار]]، کتاب خداست، و بدترین امور، امور جدید و نوپدید است، [[آگاه]] باشید هر بدعتی [[گمراهی]] است و جای هر گونه گمراهی در [[آتش]] است"<ref>{{متن حدیث|إنّ أفضل الهدی هدی محمّد، و خیر الحدیث کتاب اللّه، و شرّ الأمور محدثاتها، ألا و کلّ بدعة ضلالة، و کلّ ضلالة ففی النّار}}؛ بحارالأنوار، ج۲، ص۲۶۱، کتاب العلم، باب البدعة و السنّة، حدیث ١٢.</ref>. مراد از "[[هدایت]] [[محمد]]"[[سنت]] آن [[حضرت]] است که در مقابل [[بدعت]] قرار دارد و شامل [[واجب]] و غیر واجب میشود. | # در خطبهای از [[رسول خدا]] (ص) [[نقل]] شده: "همانا [[برترین]] روش [[هدایت]]، هدایت [[محمّد]] است و [[بهترین]] [[گفتار]]، کتاب خداست، و بدترین امور، امور جدید و نوپدید است، [[آگاه]] باشید هر بدعتی [[گمراهی]] است و جای هر گونه گمراهی در [[آتش]] است"<ref>{{متن حدیث|إنّ أفضل الهدی هدی محمّد، و خیر الحدیث کتاب اللّه، و شرّ الأمور محدثاتها، ألا و کلّ بدعة ضلالة، و کلّ ضلالة ففی النّار}}؛ بحارالأنوار، ج۲، ص۲۶۱، کتاب العلم، باب البدعة و السنّة، حدیث ١٢.</ref>. مراد از "[[هدایت]] [[محمد]]"[[سنت]] آن [[حضرت]] است که در مقابل [[بدعت]] قرار دارد و شامل [[واجب]] و غیر واجب میشود. | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۶: | ||
از مجموع [[روایات]] استفاده میشود همواره [[بدعت]] نقطه مقابل [[سنت]] است و همان گونه که اشاره شد سنتی که در اینجا مد نظر است معنای عامی دارد که همه [[احکام]] پنجگانه را دربرمیگیرد، در نتیجه بدعت، قرار دادن [[حکم]] [[مخالف]] با احکام پنجگانه است. منظور از [[مخالفت]] با احکام پنجگانه، این نیست که حکم ششم [[ابداع]] میشود، بلکه مراد این است آنچه [[واجب]] است [[حرام]]، یا [[مستحب]]، یا [[مکروه]] یا [[مباح]] شود یا برعکس. از این رو بر اساس این تعریف از بدعت، ممکن نیست بدعت امری مستحب یا مکروه باشد، زیرا حرام بودن آنچه واجب است مقابل سنت است چراکه سنت این است که آنچه [[خداوند]] آن را حرام قرار داده ما نیز حرام بدانیم و واجب دانستن آن مخالفت با سنت است و به همین [[دلیل]] بدعت را توصیف شده به [[گمراهی]] و نتیجه هر گمراهی [[آتش جهنم]] است. | از مجموع [[روایات]] استفاده میشود همواره [[بدعت]] نقطه مقابل [[سنت]] است و همان گونه که اشاره شد سنتی که در اینجا مد نظر است معنای عامی دارد که همه [[احکام]] پنجگانه را دربرمیگیرد، در نتیجه بدعت، قرار دادن [[حکم]] [[مخالف]] با احکام پنجگانه است. منظور از [[مخالفت]] با احکام پنجگانه، این نیست که حکم ششم [[ابداع]] میشود، بلکه مراد این است آنچه [[واجب]] است [[حرام]]، یا [[مستحب]]، یا [[مکروه]] یا [[مباح]] شود یا برعکس. از این رو بر اساس این تعریف از بدعت، ممکن نیست بدعت امری مستحب یا مکروه باشد، زیرا حرام بودن آنچه واجب است مقابل سنت است چراکه سنت این است که آنچه [[خداوند]] آن را حرام قرار داده ما نیز حرام بدانیم و واجب دانستن آن مخالفت با سنت است و به همین [[دلیل]] بدعت را توصیف شده به [[گمراهی]] و نتیجه هر گمراهی [[آتش جهنم]] است. | ||
همه آنچه تا اینجا گذشت بنابر تعریف مشهور از بدعت بود. اما بنابر نظر بعضی از [[علما]] در تقسیم حکم بدعت به احکام پنجگانه، ناچار روایات گذشته باید حمل شوند بر خصوص [[بدعت حرام]] یا بدعت حرام و مکروه. تقسیم شدن بدعت به پنج قسم منسوب به گروهی از [[اهل سنت]] است<ref>این دیدگاه به شافعی، عز بن عبدالسلام، نووی و ابی شامة از پیروان او و به قرافی و زرقافی از مالکیه، و به ابن عابدین از حنفیه و به ابن جوزی از حنابله و به ابن حزم از ظاهریون نسبت داده شده است. ر. ک: الموسوعة الفقهیّة (انتشارات وزارت أوقاف کویت)، ج۸، ص۲۱، واژه "بدعة".</ref>. | همه آنچه تا اینجا گذشت بنابر تعریف مشهور از بدعت بود. اما بنابر نظر بعضی از [[علما]] در تقسیم حکم بدعت به احکام پنجگانه، ناچار روایات گذشته باید حمل شوند بر خصوص [[بدعت حرام]] یا بدعت حرام و مکروه. تقسیم شدن بدعت به پنج قسم منسوب به گروهی از [[اهل سنت]] است<ref>این دیدگاه به شافعی، عز بن عبدالسلام، نووی و ابی شامة از پیروان او و به قرافی و زرقافی از مالکیه، و به ابن عابدین از حنفیه و به ابن جوزی از حنابله و به ابن حزم از ظاهریون نسبت داده شده است. ر.ک: الموسوعة الفقهیّة (انتشارات وزارت أوقاف کویت)، ج۸، ص۲۱، واژه "بدعة".</ref>. | ||
معروف است [[شهید]] اول نیز این نظر را قبول دارد، ولی [[کلام]] ایشان در [[قواعد]] این مطلب را [[تأیید]] نمیکند؛ زیرا ایشان در قواعد گفته است: "امور نوپدیدی که بعد از [[پیامبر]] ([[ص]]) به وجود آمدند به اقسامی تقسیم میشوند که نزد ما، همه آنها [[بدعت]] نیستند مگر آن قسمی که [[حرام]] است"، عبارت ایشان تصریح دارد که بدعت نزد [[امامیه]] حرام است، ولی همه امور نوپدید حرام نیستند، در نتیجه بدعت نیستند، هر آنچه از این امور بدعت باشد، حرام است. سپس ایشان گفته است: "اولین مورد از امور نوپدید: [[واجب]]: مانند [[تدوین قرآن]] و [[سنت]] است هنگامی که [[ترس]] از بین رفتن آنها وجود داشته باشد. دومین مورد از امور نوپدید: حرام: هر بدعتی که [[قواعد]] و [[دلایل]] [[حرمت]] [[شرعی]] آن را در بر بگیرد. سومین مورد [[مستحب]]: مواردی که دلایل [[استحباب]] شامل آنها شود مانند ساختن مدارس و راهها. چهارمین مورد [[مکروه]]: مواردی که [[ادله]] [[کراهت]] شامل آنها میشود. پنجمین مورد از امور نوپدید [[مباح]]: آنچه مشتمل بر ادله [[اباحه]] است مانند سبوس گرفتن از آرد"<ref>القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۴۵، قاعده ٢٠۵.</ref>. | معروف است [[شهید]] اول نیز این نظر را قبول دارد، ولی [[کلام]] ایشان در [[قواعد]] این مطلب را [[تأیید]] نمیکند؛ زیرا ایشان در قواعد گفته است: "امور نوپدیدی که بعد از [[پیامبر]] ([[ص]]) به وجود آمدند به اقسامی تقسیم میشوند که نزد ما، همه آنها [[بدعت]] نیستند مگر آن قسمی که [[حرام]] است"، عبارت ایشان تصریح دارد که بدعت نزد [[امامیه]] حرام است، ولی همه امور نوپدید حرام نیستند، در نتیجه بدعت نیستند، هر آنچه از این امور بدعت باشد، حرام است. سپس ایشان گفته است: "اولین مورد از امور نوپدید: [[واجب]]: مانند [[تدوین قرآن]] و [[سنت]] است هنگامی که [[ترس]] از بین رفتن آنها وجود داشته باشد. دومین مورد از امور نوپدید: حرام: هر بدعتی که [[قواعد]] و [[دلایل]] [[حرمت]] [[شرعی]] آن را در بر بگیرد. سومین مورد [[مستحب]]: مواردی که دلایل [[استحباب]] شامل آنها شود مانند ساختن مدارس و راهها. چهارمین مورد [[مکروه]]: مواردی که [[ادله]] [[کراهت]] شامل آنها میشود. پنجمین مورد از امور نوپدید [[مباح]]: آنچه مشتمل بر ادله [[اباحه]] است مانند سبوس گرفتن از آرد"<ref>القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۴۵، قاعده ٢٠۵.</ref>. | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۶: | ||
# [[شهید ثانی]] هم در بیان علت [[سخن]] علامه حلی در [[ارشاد]] که گفته است: تثویب<ref>منظور از تثویب همان جمله متعارف در میان اهل سنّت است که در اذان صبح پس از «حیّ علی الفلاح» مؤذّن میگوید: «الصّلاة خیر من النّوم» یعنی: نماز خواندن بهتر از خوابیدن است.</ref> [[بدعت]] است، میگوید: "تثویب بدعت است زیرا [[اذان]] کیفیتی برگرفته از [[شارع]] است و [[عقل]] دخالتی در آن ندارد، از این رو افزودن چیزی بر آن [[تشریع]] و [[حرام]] است"<ref>روض الجنان، ج۲، ص۶۵۲.</ref>. | # [[شهید ثانی]] هم در بیان علت [[سخن]] علامه حلی در [[ارشاد]] که گفته است: تثویب<ref>منظور از تثویب همان جمله متعارف در میان اهل سنّت است که در اذان صبح پس از «حیّ علی الفلاح» مؤذّن میگوید: «الصّلاة خیر من النّوم» یعنی: نماز خواندن بهتر از خوابیدن است.</ref> [[بدعت]] است، میگوید: "تثویب بدعت است زیرا [[اذان]] کیفیتی برگرفته از [[شارع]] است و [[عقل]] دخالتی در آن ندارد، از این رو افزودن چیزی بر آن [[تشریع]] و [[حرام]] است"<ref>روض الجنان، ج۲، ص۶۵۲.</ref>. | ||
# [[محقق اردبیلی]] در بیان علت عدم امکان استفاده [[آب]] [[نجس]] در [[طهارت]] با [[اعتقاد]] به اینکه طهارت با آب نجس [[مشروع]] است، میگوید: "این [[کار]] بدعت است و هر بدعتی [[گمراهی]] است و انتهای مسیر هر گمراهی [[آتش جهنم]] است و این مطلب در [[روایت]] صحیح [[ذکر]] شده است که درباره ممنوعیت [[نماز جماعت]] در [[نماز]] مستحبی [[ماه رمضان]] و [[نماز عید]]" سپس در ردّ قول [[شهید]] اول میگوید: "اینکه شهید در کتاب [[ذکری]]حرام بودن بدعت را منع کرده بعید است"<ref>مجمع الفائدة، ج۱، ص۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref>. | # [[محقق اردبیلی]] در بیان علت عدم امکان استفاده [[آب]] [[نجس]] در [[طهارت]] با [[اعتقاد]] به اینکه طهارت با آب نجس [[مشروع]] است، میگوید: "این [[کار]] بدعت است و هر بدعتی [[گمراهی]] است و انتهای مسیر هر گمراهی [[آتش جهنم]] است و این مطلب در [[روایت]] صحیح [[ذکر]] شده است که درباره ممنوعیت [[نماز جماعت]] در [[نماز]] مستحبی [[ماه رمضان]] و [[نماز عید]]" سپس در ردّ قول [[شهید]] اول میگوید: "اینکه شهید در کتاب [[ذکری]]حرام بودن بدعت را منع کرده بعید است"<ref>مجمع الفائدة، ج۱، ص۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref>. | ||
# همچنین ایشان درباره اذان سوم [[روز جمعه]] هم [[کلامی]] دارد که خلاصه آن این گونه است: "اذان بدعت نیست زیرا یک اصل و اساسی دارد پس حرام نیست ولی عدم [[حرمت]] آن به جهت تقسیم کردن بدعت به حرام و [[مکروه]] نیست چنانچه شهید این کار را کرده است بلکه به جهت این است که هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی هم در آتش جهنم است"<ref>ر. ک: مجمع الفائدة، ج۲، ص۳۷۶ ـ ۳۷۷.</ref>. | # همچنین ایشان درباره اذان سوم [[روز جمعه]] هم [[کلامی]] دارد که خلاصه آن این گونه است: "اذان بدعت نیست زیرا یک اصل و اساسی دارد پس حرام نیست ولی عدم [[حرمت]] آن به جهت تقسیم کردن بدعت به حرام و [[مکروه]] نیست چنانچه شهید این کار را کرده است بلکه به جهت این است که هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی هم در آتش جهنم است"<ref>ر.ک: مجمع الفائدة، ج۲، ص۳۷۶ ـ ۳۷۷.</ref>. | ||
# صاحب مدارک در تعلیق به [[کلام]] [[محقق حلی]] که گفته: «اذان دوم در روز جمعه بدعت است» میگوید: "زیرا [[اجماع]] بر این واقع شده که [[پیامبر]] ([[ص]]) چنین کاری نکرده و امر به چنین کاری نکرده است و زمانی که [[مشروعیت]] آن [[ثابت]] نشده باشد، بدعت است مانند اذان برای نماز مستحبی، زیرا [[عبادات]] توقیفی هستند. سپس کلام شهید در کتاب ذکری را [[نقل]] کرده است: "مراد از بدعتی که در [[زمان پیامبر]] (ص) نبوده و بعد از ایشان به وجود آمده همان است که به [[حرام]] و [[مکروه]] تقسیم میشود"؛ سپس میگوید در این [[کلام]] اشکال وجود دارد؛ زیرا [[بدعت]] در [[عبادت]] فقط حرام است و قسم دیگری ندارد، [[زراره]]، [[محمد بن مسلم]] و [[فضیل بن یسار]] در [[روایت]] صحیح از [[امام باقر]] و [[امام صادق]] ([[ع]]) [[نقل]] کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "[[آگاه]] باشید هر بدعتی [[گمراهی]] است و هر گمراهی در نهایت به [[آتش جهنم]] میرسد"<ref>المدارک، ج۴، ص۷۴ ـ ۷۵ و ج۳، ص۲۶۶.</ref>. هرچند کلام ایشان [[ظهور]] در این دارد که بدعت در [[عبادات]] حرام است ولی [[عمومیت]] علتی که بیان کردند دیگر موارد را هم دربر میگیرد. | # صاحب مدارک در تعلیق به [[کلام]] [[محقق حلی]] که گفته: «اذان دوم در روز جمعه بدعت است» میگوید: "زیرا [[اجماع]] بر این واقع شده که [[پیامبر]] ([[ص]]) چنین کاری نکرده و امر به چنین کاری نکرده است و زمانی که [[مشروعیت]] آن [[ثابت]] نشده باشد، بدعت است مانند اذان برای نماز مستحبی، زیرا [[عبادات]] توقیفی هستند. سپس کلام شهید در کتاب ذکری را [[نقل]] کرده است: "مراد از بدعتی که در [[زمان پیامبر]] (ص) نبوده و بعد از ایشان به وجود آمده همان است که به [[حرام]] و [[مکروه]] تقسیم میشود"؛ سپس میگوید در این [[کلام]] اشکال وجود دارد؛ زیرا [[بدعت]] در [[عبادت]] فقط حرام است و قسم دیگری ندارد، [[زراره]]، [[محمد بن مسلم]] و [[فضیل بن یسار]] در [[روایت]] صحیح از [[امام باقر]] و [[امام صادق]] ([[ع]]) [[نقل]] کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "[[آگاه]] باشید هر بدعتی [[گمراهی]] است و هر گمراهی در نهایت به [[آتش جهنم]] میرسد"<ref>المدارک، ج۴، ص۷۴ ـ ۷۵ و ج۳، ص۲۶۶.</ref>. هرچند کلام ایشان [[ظهور]] در این دارد که بدعت در [[عبادات]] حرام است ولی [[عمومیت]] علتی که بیان کردند دیگر موارد را هم دربر میگیرد. | ||
# صاحب [[ذخیره]] نیز در تعلیقه به کلام [[شهید]] در کتاب ذکری میگوید: "بر این کلام اشکال میشود، آنچه از لفظ بدعت متبادر میشود خصوصا نسبت به عبادات، [[حرمت]] است و همچنین به [[دلیل]] آنچه [[شیخ طوسی]] از زراره و محمد بن مسلم و [[فضیل]] از از امام باقر و امام صادق (ع) نقل کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "آگاه باشید هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در نهایت به آتش جهنم میرسد"<ref>الحدائق، ج۱۰، ص۱۸۰.</ref>. | # صاحب [[ذخیره]] نیز در تعلیقه به کلام [[شهید]] در کتاب ذکری میگوید: "بر این کلام اشکال میشود، آنچه از لفظ بدعت متبادر میشود خصوصا نسبت به عبادات، [[حرمت]] است و همچنین به [[دلیل]] آنچه [[شیخ طوسی]] از زراره و محمد بن مسلم و [[فضیل]] از از امام باقر و امام صادق (ع) نقل کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "آگاه باشید هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در نهایت به آتش جهنم میرسد"<ref>الحدائق، ج۱۰، ص۱۸۰.</ref>. | ||
# [[صاحب ریاض]] هم گفته است: "عمومیت بدعت شامل موارد غیر حرام نمیشود، به دلیل ظهور بدعت که تبادر در حرمت دارد"<ref>الریاض، ج۴، ص۶۸.</ref>. سپس به همان روایت رزاره که اشاره شد [[استشهاد]] کرده است. | # [[صاحب ریاض]] هم گفته است: "عمومیت بدعت شامل موارد غیر حرام نمیشود، به دلیل ظهور بدعت که تبادر در حرمت دارد"<ref>الریاض، ج۴، ص۶۸.</ref>. سپس به همان روایت رزاره که اشاره شد [[استشهاد]] کرده است. | ||
# مرحوم نراقی هم در این زمینه میگوید: "هر عبادتی [[تشریع]] میشود برای [[مردم]] اینگونه ابراز شود که جزء [[دین]] است، حرام است"<ref>مستند الشیعة، ج۶، ص۱۳۹.</ref>. | # مرحوم نراقی هم در این زمینه میگوید: "هر عبادتی [[تشریع]] میشود برای [[مردم]] اینگونه ابراز شود که جزء [[دین]] است، حرام است"<ref>مستند الشیعة، ج۶، ص۱۳۹.</ref>. | ||
# [[صاحب جواهر]] نیز ادعا کرده متبادر از کلمه "بدعة"حرمت است<ref>ر. ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۱، ص۳۰۰.</ref>. بلکه میتوان ادعا کرد بدعت یعنی آنچه [[خارج از دین]] است، به دین اسناد داده شود، در این صورت اختلافی در حرمت آن وجود ندارد و همه [[علما]] حتی شهید اول هم به آن ملتزم میشود. نکته مهم که محل کلام است نامیدن امور نوپدیدی است که این گونه نیستند، چگونه [[بدعت]] نامیده میشوند، در حالی که به [[انگیزه]] [[تشریع]] ایجاد نشدهاند. در بعض موارد [[نامگذاری]]بدعت صحیح است چنانچه [[ظاهر]] [[شهید]] اول در کتاب ذکری است و در بعض موارد دیگر نامگذاری به بدعت صحیح نیست، بلکه لفظ بدعت به موارد [[حرام]] اختصاص دارد، یعنی انجام عمل جدیدی به قصد تشریع چنانچه مشهور معتقدند، در نتیجه باید گفت [[نزاع]] لفظی است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶؛ ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | # [[صاحب جواهر]] نیز ادعا کرده متبادر از کلمه "بدعة"حرمت است<ref>ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۱، ص۳۰۰.</ref>. بلکه میتوان ادعا کرد بدعت یعنی آنچه [[خارج از دین]] است، به دین اسناد داده شود، در این صورت اختلافی در حرمت آن وجود ندارد و همه [[علما]] حتی شهید اول هم به آن ملتزم میشود. نکته مهم که محل کلام است نامیدن امور نوپدیدی است که این گونه نیستند، چگونه [[بدعت]] نامیده میشوند، در حالی که به [[انگیزه]] [[تشریع]] ایجاد نشدهاند. در بعض موارد [[نامگذاری]]بدعت صحیح است چنانچه [[ظاهر]] [[شهید]] اول در کتاب ذکری است و در بعض موارد دیگر نامگذاری به بدعت صحیح نیست، بلکه لفظ بدعت به موارد [[حرام]] اختصاص دارد، یعنی انجام عمل جدیدی به قصد تشریع چنانچه مشهور معتقدند، در نتیجه باید گفت [[نزاع]] لفظی است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶؛ ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== عوامل بدعت == | == عوامل بدعت == | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۷۴: | ||
=== [[حکم تکلیفی]] بدعت === | === [[حکم تکلیفی]] بدعت === | ||
بعضی از علمای [[اهل سنت]] معتقدند، بدعت محکوم به [[احکام]] پنجگانه است<ref>ر. ک: الموسوعة الفقهیة (الکویتیة)، ج۸، ص۲۱- ۲۲.</ref>، به [[گمان]] اینکه همان بدعتی است که در [[قرآن]] و [[روایات]] به آن اشاره شده است: "اسمی برای هر امر نوپدیدی که بعد از [[پیامبر]] ایجاد شده است. ولی همان گونه که در معنای اصطلاحی بدعت نزد [[فقهای امامیه]] که موافق روایات هم بود، [[گذشت]]؛ بدعت داخل کردن در [[دین]] هر چیزی است که جزء دین نیست، یا قرار دادن چیزی که [[دلیل شرعی]] عام یا خاص بر [[مشروعیت]] آن برای دیگری وجود ندارد و روشن است این معنا بر احکام پنجگانه منطبق نیست به خلاف [[تفسیر]] بدعت به هر امر جدید". | بعضی از علمای [[اهل سنت]] معتقدند، بدعت محکوم به [[احکام]] پنجگانه است<ref>ر.ک: الموسوعة الفقهیة (الکویتیة)، ج۸، ص۲۱- ۲۲.</ref>، به [[گمان]] اینکه همان بدعتی است که در [[قرآن]] و [[روایات]] به آن اشاره شده است: "اسمی برای هر امر نوپدیدی که بعد از [[پیامبر]] ایجاد شده است. ولی همان گونه که در معنای اصطلاحی بدعت نزد [[فقهای امامیه]] که موافق روایات هم بود، [[گذشت]]؛ بدعت داخل کردن در [[دین]] هر چیزی است که جزء دین نیست، یا قرار دادن چیزی که [[دلیل شرعی]] عام یا خاص بر [[مشروعیت]] آن برای دیگری وجود ندارد و روشن است این معنا بر احکام پنجگانه منطبق نیست به خلاف [[تفسیر]] بدعت به هر امر جدید". | ||
شاید آنچه باعث شده علمای اهل سنت به این تفسیر روی بیاورند و آن را متعلق احکام پنجگانه قرار دهند، به جهت توجه به معنای لغوی کلمه بدعت است، زیرا همان گونه که واضح است این معنا قابلیت تعلق احکام پنجگانه را دارد؛ چراکه بدعت به معنای لغوی، [[دلالت]] دارد بر اینکه هر امر نوپدیدی ایجاد شده است و چه بسا [[دلیل]] تفسیر این معنا از بدعت و پذیرش این تقسیم [[کلام]] بعضی از [[خلفاء]] در [[نماز تراویح]] است که گفته است: «نعمة البدعة هذه» چه بدعت خوبی است این بدعت که [[ظاهر]] در این است که بعضی از [[بدعتها]] [[مستحب]] هستند از جمله تراویح. | شاید آنچه باعث شده علمای اهل سنت به این تفسیر روی بیاورند و آن را متعلق احکام پنجگانه قرار دهند، به جهت توجه به معنای لغوی کلمه بدعت است، زیرا همان گونه که واضح است این معنا قابلیت تعلق احکام پنجگانه را دارد؛ چراکه بدعت به معنای لغوی، [[دلالت]] دارد بر اینکه هر امر نوپدیدی ایجاد شده است و چه بسا [[دلیل]] تفسیر این معنا از بدعت و پذیرش این تقسیم [[کلام]] بعضی از [[خلفاء]] در [[نماز تراویح]] است که گفته است: «نعمة البدعة هذه» چه بدعت خوبی است این بدعت که [[ظاهر]] در این است که بعضی از [[بدعتها]] [[مستحب]] هستند از جمله تراویح. | ||
خط ۲۱۷: | خط ۲۱۸: | ||
سوم: اخباری که [[دلالت]] دارند بر [[حرمت]] [[افتاء]] و [[قضاوت]] بدون [[علم]] حتی اگر [[مطابق با واقع]] باشد<ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۰، باب ۴ از صفات قاضی.</ref>، چنانچه [[شیخ انصاری]]<ref>فرائد الاصول (تراث الشیخ الأعظم)، ج۱، ص۱۲۶.</ref> و [[محقق نائینی]]<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۱۹- ۱۲۰.</ref> به آنها [[استدلال]] کردهاند. البته این استدلال مبتنی بر [[تفسیر]] [[بدعت]] و [[تشریع]] به اسناد مطلق هرآنچه جزء [[دین]] بودن آن معلوم نیست، به دین است در غیر این صورت این [[اخبار]] شامل آن نمیشود. علاوه بر اینکه مرحوم [[آخوند خراسانی]] اشکال کرده است که احتمال دارد [[عقاب]] در این [[روایات]] به خاطر این است که شخص خود را در [[مقام]] [[فتوا]] و [[حکم]] دادن قرار داده است؛ زیرا این امور صلاحیت نیاز دارد ـ چنانچه بعض روایات نیز به آن اشاره کردهاند: مانند: [[روایت]] [[اسحاق بن عمار]] از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: [[امیرالمؤمنین]] به [[شریح]] فرمودند: ای شریح تو در جایگاهی نشستهای که جز [[پیامبر]] یا [[وصی پیامبر]] یا بیچاره در آن کسی نمینشیند»<ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۷، ب ۳ از صفات قاضی، ح ۲.</ref> ـ و از این روایات استفاده نمیشود که عقاب برای [[نفس]] فتوا دادن و قضاوت بدون علم است<ref>درر الفوائد (الآخوند)، ص۷۹.</ref> که با حرمت [[شرعی]] ملازمه دارد. مگر اینکه گفته شود اشکال ندارد که قبول این [[منصب]] و مقام بنفسه [[حرام]] است، زیرا شخص خود را در معرض قضاوت و فتوا دادن قرار داده در حالی که عمل به بعض روایات را نمیداند و نفس فتوا دادن گترهای بدون علم نیز حرام است مستند به [[ظاهر]] روایات دیگر در بابی که مربوط به صرف فتوا دادن است. پس تفسیر روایات به قبول کردن این [[مقامات]] خلاف ظاهر آنهاست و این صحیح است. | سوم: اخباری که [[دلالت]] دارند بر [[حرمت]] [[افتاء]] و [[قضاوت]] بدون [[علم]] حتی اگر [[مطابق با واقع]] باشد<ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۰، باب ۴ از صفات قاضی.</ref>، چنانچه [[شیخ انصاری]]<ref>فرائد الاصول (تراث الشیخ الأعظم)، ج۱، ص۱۲۶.</ref> و [[محقق نائینی]]<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۱۹- ۱۲۰.</ref> به آنها [[استدلال]] کردهاند. البته این استدلال مبتنی بر [[تفسیر]] [[بدعت]] و [[تشریع]] به اسناد مطلق هرآنچه جزء [[دین]] بودن آن معلوم نیست، به دین است در غیر این صورت این [[اخبار]] شامل آن نمیشود. علاوه بر اینکه مرحوم [[آخوند خراسانی]] اشکال کرده است که احتمال دارد [[عقاب]] در این [[روایات]] به خاطر این است که شخص خود را در [[مقام]] [[فتوا]] و [[حکم]] دادن قرار داده است؛ زیرا این امور صلاحیت نیاز دارد ـ چنانچه بعض روایات نیز به آن اشاره کردهاند: مانند: [[روایت]] [[اسحاق بن عمار]] از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: [[امیرالمؤمنین]] به [[شریح]] فرمودند: ای شریح تو در جایگاهی نشستهای که جز [[پیامبر]] یا [[وصی پیامبر]] یا بیچاره در آن کسی نمینشیند»<ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۷، ب ۳ از صفات قاضی، ح ۲.</ref> ـ و از این روایات استفاده نمیشود که عقاب برای [[نفس]] فتوا دادن و قضاوت بدون علم است<ref>درر الفوائد (الآخوند)، ص۷۹.</ref> که با حرمت [[شرعی]] ملازمه دارد. مگر اینکه گفته شود اشکال ندارد که قبول این [[منصب]] و مقام بنفسه [[حرام]] است، زیرا شخص خود را در معرض قضاوت و فتوا دادن قرار داده در حالی که عمل به بعض روایات را نمیداند و نفس فتوا دادن گترهای بدون علم نیز حرام است مستند به [[ظاهر]] روایات دیگر در بابی که مربوط به صرف فتوا دادن است. پس تفسیر روایات به قبول کردن این [[مقامات]] خلاف ظاهر آنهاست و این صحیح است. | ||
چهارم: روایات خاصی که در خصوص تشریع و بدعت وارد شده است. روایات متعددی که [[ظهور]] در مبغوض بودن [[بدعت]] و [[حرمت]] آن نزد [[شارع]] دارد و بعض [[علما]] به آنها [[استدلال]] کردهاند<ref>عوائد الأیّام، ص۳۱۹- ۳۲۰؛ منتهی الاصول، ج۲، ص۵۹۸.</ref>: از جمله: [[خبر]] [[عبدالرحیم]] القصیر از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: "[[رسول خدا]] میفرماید: هر بدعتی [[گمراهی]] است و هر گمراهی در [[آتش]] است"<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۷۲، باب ۴۰ من الأمر والنهی، ح ۱۱.</ref><ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | چهارم: روایات خاصی که در خصوص تشریع و بدعت وارد شده است. روایات متعددی که [[ظهور]] در مبغوض بودن [[بدعت]] و [[حرمت]] آن نزد [[شارع]] دارد و بعض [[علما]] به آنها [[استدلال]] کردهاند<ref>عوائد الأیّام، ص۳۱۹- ۳۲۰؛ منتهی الاصول، ج۲، ص۵۹۸.</ref>: از جمله: [[خبر]] [[عبدالرحیم]] القصیر از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: "[[رسول خدا]] میفرماید: هر بدعتی [[گمراهی]] است و هر گمراهی در [[آتش]] است"<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۷۲، باب ۴۰ من الأمر والنهی، ح ۱۱.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه.</ref> | ||
== [[حکم]] [[بدعتگذار]] == | == [[حکم]] [[بدعتگذار]] == | ||
خط ۲۳۵: | خط ۲۳۶: | ||
=== [[حکم]] [[بدعتگذار]] نسبت به دیگران === | === [[حکم]] [[بدعتگذار]] نسبت به دیگران === | ||
[[احکام]] متعددی نسبت به بدعتگذار وجود دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: | [[احکام]] متعددی نسبت به بدعتگذار وجود دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: | ||
# [[نهی]] کردن بدعتگذار از ایجاد [[بدعت]]: از آنجا که [[بدعت حرام]] است، از [[منکرات]] به شمار میآید و بر همگان [[واجب]] است [[نهی از منکر]] کنند. پس در صورت امکان واجب است بدعتگذار را از ایجاد بدعت نهی کنند و او را امر کنند که به [[سنّت]] بازگردد. البته مراتب [[امر و نهی]] در آن باید مراعت شود که [[سخن]] درباره آن ذیل عنوان «[[امر به معروف]]» [[گذشت]]. با این حال [[روایات]] متعددی در دوری از بدعتگذار و دفع بدعت او وارد شده است و به همین جهت بدعتگذار از کسانی به شمار میآید که [[غیبت]] درباره او جایز است. [[شیخ انصاری]] در موارد استثناء از [[حرمت]] غیبت میگوید: "و از آن موارد است: قصد از بین بردن ماده [[فساد]] غیبت از میان [[مردم]] مانند [[بدعتگذاری]] که [[ترس]] آن میرود مردم را [[گمراه]] کند و [[دلیل]] بر جواز غیبت عبارت است از: "علاوه بر اینکه مصلحتی که در دفع [[فتنه]] و فساد از مردم هست اولی و سزاوارتر است از پوشاندن و [[حفظ]] شخص غیبت شونده، روایتی از [[کافی]] [[شریف]] است بهسند صحیح از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: "[[رسول خدا]] صلّی [[اللّه]] علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر بعد از من [[اهل]] شکّ و بدعت را دیدید، از ایشان [[اظهار برائت]] و دوری نمایید و آنها را بسیار [[دشنام]] دهید و درباره آنها [[بدگویی]] و غیبت کنید و آنها را با [[برهان]] و [[دلیل]] متحیّر کنید که (نتوانند در [[دل]] [[مردم]] [[القاء]] [[شبهه]] کنند) نتوانند به ایجاد [[فساد]] در [[اسلام]] [[طمع]] کنند و در نتیجه مردم از آنها دوری کنند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند و [[خداوند]] در برابر این [[کار]] برای شما [[حسنات]] مینویسد و درجات شما را در [[آخرت]] بالا میبرد"<ref>{{متن حدیث|عن أبی عبد اللّه {{ع}}، قال: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله: إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البراءة منهم، و أکثروا من سبّهم و القول فیهم و الوقیعة، و باهتوهم؛ کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام، و یحذرهم النّاس، و لا یتعلّموا من بدعهم، یکتب اللّه لکم بذلک الحسنات، و یرفع لکم به الدرجات}}؛ أصول الکافی، ج۲، ص۳۷۵، باب مجالسة أهل المعاصی، حدیث ۴.</ref><ref>مکاسب (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۵۳ ـ ۳۵۴.</ref><ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | # [[نهی]] کردن بدعتگذار از ایجاد [[بدعت]]: از آنجا که [[بدعت حرام]] است، از [[منکرات]] به شمار میآید و بر همگان [[واجب]] است [[نهی از منکر]] کنند. پس در صورت امکان واجب است بدعتگذار را از ایجاد بدعت نهی کنند و او را امر کنند که به [[سنّت]] بازگردد. البته مراتب [[امر و نهی]] در آن باید مراعت شود که [[سخن]] درباره آن ذیل عنوان «[[امر به معروف]]» [[گذشت]]. با این حال [[روایات]] متعددی در دوری از بدعتگذار و دفع بدعت او وارد شده است و به همین جهت بدعتگذار از کسانی به شمار میآید که [[غیبت]] درباره او جایز است. [[شیخ انصاری]] در موارد استثناء از [[حرمت]] غیبت میگوید: "و از آن موارد است: قصد از بین بردن ماده [[فساد]] غیبت از میان [[مردم]] مانند [[بدعتگذاری]] که [[ترس]] آن میرود مردم را [[گمراه]] کند و [[دلیل]] بر جواز غیبت عبارت است از: "علاوه بر اینکه مصلحتی که در دفع [[فتنه]] و فساد از مردم هست اولی و سزاوارتر است از پوشاندن و [[حفظ]] شخص غیبت شونده، روایتی از [[کافی]] [[شریف]] است بهسند صحیح از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: "[[رسول خدا]] صلّی [[اللّه]] علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر بعد از من [[اهل]] شکّ و بدعت را دیدید، از ایشان [[اظهار برائت]] و دوری نمایید و آنها را بسیار [[دشنام]] دهید و درباره آنها [[بدگویی]] و غیبت کنید و آنها را با [[برهان]] و [[دلیل]] متحیّر کنید که (نتوانند در [[دل]] [[مردم]] [[القاء]] [[شبهه]] کنند) نتوانند به ایجاد [[فساد]] در [[اسلام]] [[طمع]] کنند و در نتیجه مردم از آنها دوری کنند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند و [[خداوند]] در برابر این [[کار]] برای شما [[حسنات]] مینویسد و درجات شما را در [[آخرت]] بالا میبرد"<ref>{{متن حدیث|عن أبی عبد اللّه {{ع}}، قال: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله: إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البراءة منهم، و أکثروا من سبّهم و القول فیهم و الوقیعة، و باهتوهم؛ کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام، و یحذرهم النّاس، و لا یتعلّموا من بدعهم، یکتب اللّه لکم بذلک الحسنات، و یرفع لکم به الدرجات}}؛ أصول الکافی، ج۲، ص۳۷۵، باب مجالسة أهل المعاصی، حدیث ۴.</ref><ref>مکاسب (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۵۳ ـ ۳۵۴.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
# جلوگیری از [[بدعت]]: بر کسی که میتواند از بدعت جلوگیری کند، [[واجب]] است جلوی بدعت را بگیرد. امکان دارد جلوگیری از بدعت به روشهای و راههای گوناگونی انجام بگیرد: | # جلوگیری از [[بدعت]]: بر کسی که میتواند از بدعت جلوگیری کند، [[واجب]] است جلوی بدعت را بگیرد. امکان دارد جلوگیری از بدعت به روشهای و راههای گوناگونی انجام بگیرد: | ||
## آنچنان که در [[روایت]] قبل اشاره شده بود. | ## آنچنان که در [[روایت]] قبل اشاره شده بود. | ||
خط ۲۴۲: | خط ۲۴۳: | ||
# نپذیرفتن هر آنچه [[عدالت]] در آن شرط است، از بدعتگذار: هر فعلی که عدالت در [[صحت]] آن شرط باشد از بدعتگذار، صحیح نیست و پذیرفته نمیشود؛ زیرا بدعتگذار یا [[کافر]] است یا [[فاسق]] و در هر دو صورت عدالت ندارد، از این رو هر آنچه عدالت در آن شرط است از بدعتگذار صحیح نیست. از جمله مواردی که عدالت در آنها شرط است عبارتند از: [[ولایت عام]] و خاص؛ اهلیت و صلاحیت [[فتوا]] دادن و [[مرجعیت]]؛ [[امام جماعت]] شدن؛ [[قضاوت]]؛ [[شهادت]] و [[گواهی دادن]]. | # نپذیرفتن هر آنچه [[عدالت]] در آن شرط است، از بدعتگذار: هر فعلی که عدالت در [[صحت]] آن شرط باشد از بدعتگذار، صحیح نیست و پذیرفته نمیشود؛ زیرا بدعتگذار یا [[کافر]] است یا [[فاسق]] و در هر دو صورت عدالت ندارد، از این رو هر آنچه عدالت در آن شرط است از بدعتگذار صحیح نیست. از جمله مواردی که عدالت در آنها شرط است عبارتند از: [[ولایت عام]] و خاص؛ اهلیت و صلاحیت [[فتوا]] دادن و [[مرجعیت]]؛ [[امام جماعت]] شدن؛ [[قضاوت]]؛ [[شهادت]] و [[گواهی دادن]]. | ||
آیا [[نقل روایت]] از بدعتگذار پذیرفته است؟ بنابر قول به اشتراط عدالت در [[راوی]] چنانچه گروهی بر این عقیدهاند<ref>ر. ک: معارج الأصول (للمحقّق الحلّی)، ص١۴٩؛ مبادئ الوصول إلی علم الأصول (للعلاّمة الحلّی)، ص٢٠۶؛ الرعایة فی علم الدرایة (للشهید الثانی)، ص١٨٣-١٨۴؛ معالم الدین فی الأصول (للشیخ حسن العاملی)، ص۴٢٧، (الحجریّة)، و به مشهور نسبت داده است، و زبدة الأصول (للشیخ بهاء الدین العاملی)، ص٧٠؛ المدارک، ج۱، ص۸۲، ایشان عدالت را در زمان ادای شهادت معتبر میداند نه در زمان تحمّل (پذیرش) شهادت.</ref>، اشکالی در این نیست که [[روایت]] [[بدعتگذار]]، در حالی که بدعتگذار است، قابل قبول نیست؛ زیرا بدعتگذار [[فاسق]] است و تفاوتی ندارد بدعتی که او ایجاد کرده موجب [[کفر]] یا [[فسق]] باشد. ولی بنابر قول به کفایت [[وثاقت]] [[راوی]] در [[پذیرفتن]] روایتی که او [[نقل]] میکند، چنانچه گروه دیگری معتقدند، بلکه نظر مشهور متأخرین همین قول است<ref>ر. ک:: عدّة الأصول (للشیخ الطوسی)، ج۲، ص۱۴۸ ـ ۱۵۱؛ الفصول الغرویّة (للشیخ محمّد حسین الإصفهانی)، ص٢٩۴، در نظر ایشان همین که راوی مورد مدح قرار گرفته باشد کافی است، بلکه همین که تصریح با فاسق بودن او نشده باشد کافی است البته در صورتی که گمان به اجتناب او از دروغ وجود داشته باشد. همچنین ر. ک: فرائد الأصول (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۰۹؛ فوائد الأصول، ج۳، ص۳۲۳؛ دراسات فی علم الأصول، ج۳، ص۱۹۰؛ تهذیب الأصول، ج۲، ص۱۹۸.</ref>، در این صورت قاعده اقتضاء میکند در صورتی که وثاقت بدعتگذار در [[نقل روایت]] احراز شود، روایت او مورد قبول است. | آیا [[نقل روایت]] از بدعتگذار پذیرفته است؟ بنابر قول به اشتراط عدالت در [[راوی]] چنانچه گروهی بر این عقیدهاند<ref>ر.ک: معارج الأصول (للمحقّق الحلّی)، ص١۴٩؛ مبادئ الوصول إلی علم الأصول (للعلاّمة الحلّی)، ص٢٠۶؛ الرعایة فی علم الدرایة (للشهید الثانی)، ص١٨٣-١٨۴؛ معالم الدین فی الأصول (للشیخ حسن العاملی)، ص۴٢٧، (الحجریّة)، و به مشهور نسبت داده است، و زبدة الأصول (للشیخ بهاء الدین العاملی)، ص٧٠؛ المدارک، ج۱، ص۸۲، ایشان عدالت را در زمان ادای شهادت معتبر میداند نه در زمان تحمّل (پذیرش) شهادت.</ref>، اشکالی در این نیست که [[روایت]] [[بدعتگذار]]، در حالی که بدعتگذار است، قابل قبول نیست؛ زیرا بدعتگذار [[فاسق]] است و تفاوتی ندارد بدعتی که او ایجاد کرده موجب [[کفر]] یا [[فسق]] باشد. ولی بنابر قول به کفایت [[وثاقت]] [[راوی]] در [[پذیرفتن]] روایتی که او [[نقل]] میکند، چنانچه گروه دیگری معتقدند، بلکه نظر مشهور متأخرین همین قول است<ref>ر.ک:: عدّة الأصول (للشیخ الطوسی)، ج۲، ص۱۴۸ ـ ۱۵۱؛ الفصول الغرویّة (للشیخ محمّد حسین الإصفهانی)، ص٢٩۴، در نظر ایشان همین که راوی مورد مدح قرار گرفته باشد کافی است، بلکه همین که تصریح با فاسق بودن او نشده باشد کافی است البته در صورتی که گمان به اجتناب او از دروغ وجود داشته باشد. همچنین ر.ک: فرائد الأصول (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۰۹؛ فوائد الأصول، ج۳، ص۳۲۳؛ دراسات فی علم الأصول، ج۳، ص۱۹۰؛ تهذیب الأصول، ج۲، ص۱۹۸.</ref>، در این صورت قاعده اقتضاء میکند در صورتی که وثاقت بدعتگذار در [[نقل روایت]] احراز شود، روایت او مورد قبول است. | ||
بنابر مبنای اخیر [[شیخ طوسی]] از افرادی نام میبرد که از ابتدای امر در زمره [[مذهب امامیه]] نبودند یا اینکه [[شیعه]] بودند ولی از آن خارج شدند، مانند بعضی از [[فطحیه]] و [[واقفیه]]، ولی در عین حال [[اصحاب]] به [[روایات]] آنها عمل کردند، زیرا آنها [[موثق]] و قابل [[اعتماد]] بودند. ایشان در ضمن [[سخن]] از این موضوع میگوید: "اگر آنچه این افراد روایت کردهاند در بین [[شیعیان]] مورد [[مخالفت]] قرار نگرفته و مشهور نیست که شیعیان خلاف آن عمل کرده باشند، عمل به آن [[واجب]] است، در صورتی که در نقل روایت دور از [[خطا]] و در [[امانت]] قابل [[اعتماد]] باشد هرچند در اصل [[اعتقاد]] دارای [[اشتباه]] و خطا باشد"<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. [[مرحوم خویی]] در ضمن بیان [[کلامی]] درباره [[احمد بن هلال عبرتائی]] که متهم به [[انحراف]] و [[غلوّ]] و مانند آن است میگوید: «بعد از احراز [[وثاقت]] [[راوی]]، [[فساد]] [[عقیده]] یا عمل در [[سقوط]] [[روایت]] از [[حجیت]] اثری ندارد»<ref>معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۵۸، ترجمة ١٠٠۵.</ref>. | بنابر مبنای اخیر [[شیخ طوسی]] از افرادی نام میبرد که از ابتدای امر در زمره [[مذهب امامیه]] نبودند یا اینکه [[شیعه]] بودند ولی از آن خارج شدند، مانند بعضی از [[فطحیه]] و [[واقفیه]]، ولی در عین حال [[اصحاب]] به [[روایات]] آنها عمل کردند، زیرا آنها [[موثق]] و قابل [[اعتماد]] بودند. ایشان در ضمن [[سخن]] از این موضوع میگوید: "اگر آنچه این افراد روایت کردهاند در بین [[شیعیان]] مورد [[مخالفت]] قرار نگرفته و مشهور نیست که شیعیان خلاف آن عمل کرده باشند، عمل به آن [[واجب]] است، در صورتی که در نقل روایت دور از [[خطا]] و در [[امانت]] قابل [[اعتماد]] باشد هرچند در اصل [[اعتقاد]] دارای [[اشتباه]] و خطا باشد"<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. [[مرحوم خویی]] در ضمن بیان [[کلامی]] درباره [[احمد بن هلال عبرتائی]] که متهم به [[انحراف]] و [[غلوّ]] و مانند آن است میگوید: «بعد از احراز [[وثاقت]] [[راوی]]، [[فساد]] [[عقیده]] یا عمل در [[سقوط]] [[روایت]] از [[حجیت]] اثری ندارد»<ref>معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۵۸، ترجمة ١٠٠۵.</ref>. | ||
نکته مهم بیان قاعده کلی مذکور است و پذیرش یا عدم پذیرش شخص مذکور به جهت فراوانی اشتباه و عدم استقامتش، اهمیتی ندارد. بر این اساس وثاقت او احراز نمیشود همان گونه که [[شیخ طوسی]] بیان کرده بود<ref>ر. ک: عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. | نکته مهم بیان قاعده کلی مذکور است و پذیرش یا عدم پذیرش شخص مذکور به جهت فراوانی اشتباه و عدم استقامتش، اهمیتی ندارد. بر این اساس وثاقت او احراز نمیشود همان گونه که [[شیخ طوسی]] بیان کرده بود<ref>ر.ک: عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. | ||
همه آنچه گذشت نسبت به [[بدعتگذار]] در حال [[بدعت]] بود ولی اگر شخصی سالم و با اعتقادِ صحیح باشد، سپس بدعتگذار شود و در حال [[استقامت]] و [[صحت]] اعتقاد [[نقل روایت]] کرده باشد، [[ظاهر]] کلمات [[اصحاب]] این است که اگر عدالتش [[ثابت]] شود روایت او قابل قبول است. [[دلیل]] این است: اگر [[روایات]] این افراد در حالی که بدعتگذار و قابل اعتماد و [[موثق]] بودند، پذیرفتیم، لازمهاش این است که روایات آنها در حال استقامتشان به طریق اولی قابل پذیرش است. شیخ طوسی به همین مطلب تصریح کرده است، ایشان درباره [[غلات]] و منحرفین میگوید: «اگر وضعیت این افراد از جمله کسانی باشد که حال استقامت بر اعتقاد [[حق]] و حال انحراف و [[غلو]] آنها روشن باشد، به روایاتی که در حال استقامت [[نقل]] کردهاند عمل میشود و روایاتی که در حال خطا و انحراف روایت کردهاند کنار گذاشته میشود. به همین جهت [[شیعه]] به آنچه ابوخطاب [[محمد]] بن ابی [[زینب]] در حال استقامت نقل کرده عمل میکنند و آنچه در حال انحراف نقل کرده رها میکنند. همچنین است [[سخن]] درباره احمد بن هلال عبرتائی و ابن ابی عذافر و دیگران. به هر حال، عمل به آنچه این افراد در حال انحراف نقل میکنند، جایز نیست»<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. | همه آنچه گذشت نسبت به [[بدعتگذار]] در حال [[بدعت]] بود ولی اگر شخصی سالم و با اعتقادِ صحیح باشد، سپس بدعتگذار شود و در حال [[استقامت]] و [[صحت]] اعتقاد [[نقل روایت]] کرده باشد، [[ظاهر]] کلمات [[اصحاب]] این است که اگر عدالتش [[ثابت]] شود روایت او قابل قبول است. [[دلیل]] این است: اگر [[روایات]] این افراد در حالی که بدعتگذار و قابل اعتماد و [[موثق]] بودند، پذیرفتیم، لازمهاش این است که روایات آنها در حال استقامتشان به طریق اولی قابل پذیرش است. شیخ طوسی به همین مطلب تصریح کرده است، ایشان درباره [[غلات]] و منحرفین میگوید: «اگر وضعیت این افراد از جمله کسانی باشد که حال استقامت بر اعتقاد [[حق]] و حال انحراف و [[غلو]] آنها روشن باشد، به روایاتی که در حال استقامت [[نقل]] کردهاند عمل میشود و روایاتی که در حال خطا و انحراف روایت کردهاند کنار گذاشته میشود. به همین جهت [[شیعه]] به آنچه ابوخطاب [[محمد]] بن ابی [[زینب]] در حال استقامت نقل کرده عمل میکنند و آنچه در حال انحراف نقل کرده رها میکنند. همچنین است [[سخن]] درباره احمد بن هلال عبرتائی و ابن ابی عذافر و دیگران. به هر حال، عمل به آنچه این افراد در حال انحراف نقل میکنند، جایز نیست»<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. | ||
البته شاید عدم جواز عمل به [[روایات]] این افراد در حال [[انحراف]] به جهت شدت انحراف آنها باشد، زیرا شیخ این تفصیل را ذیل عنوان کسانی که از [[غلات]]، متهمین و ضعفاء بودند بیان کرده، ولی این مطلب را درباره [[فطحیه]] و [[واقفیه]] بیان نکرده است و همان گونه که [[گذشت]] منافاتی بین [[فساد]] [[عقیده]] و [[وثاقت]] در [[نقل روایت]] نیست چنانچه بسیاری از فطحیه و واقفیه این گونه بودند<ref>ر. ک: مقباس الهدایة، ج۲، ص۳۲ ـ ۴۳؛ الرعایة فی علم الدرایة، ص١٨٣-١٨۴ و کتابهای دیگر درایة الحدیث، ذیل بحث اشتراط عدالت در راوی، و بعضی کتابهای اصول ذیل بحث حجیت خبر واحد، و در کتابهای فقهی نیز گاهی به مناسبتی این موضوع مطرح شده است.</ref><ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج٦، ص٣١٢ ـ ٣٣١.</ref> | البته شاید عدم جواز عمل به [[روایات]] این افراد در حال [[انحراف]] به جهت شدت انحراف آنها باشد، زیرا شیخ این تفصیل را ذیل عنوان کسانی که از [[غلات]]، متهمین و ضعفاء بودند بیان کرده، ولی این مطلب را درباره [[فطحیه]] و [[واقفیه]] بیان نکرده است و همان گونه که [[گذشت]] منافاتی بین [[فساد]] [[عقیده]] و [[وثاقت]] در [[نقل روایت]] نیست چنانچه بسیاری از فطحیه و واقفیه این گونه بودند<ref>ر.ک: مقباس الهدایة، ج۲، ص۳۲ ـ ۴۳؛ الرعایة فی علم الدرایة، ص١٨٣-١٨۴ و کتابهای دیگر درایة الحدیث، ذیل بحث اشتراط عدالت در راوی، و بعضی کتابهای اصول ذیل بحث حجیت خبر واحد، و در کتابهای فقهی نیز گاهی به مناسبتی این موضوع مطرح شده است.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج٦، ص٣١٢ ـ ٣٣١.</ref> | ||
== [[حکم]] [[نماز]] میت برای [[بدعتگذار]] == | == [[حکم]] [[نماز]] میت برای [[بدعتگذار]] == | ||
نماز بر هر میت [[مسلمانی]] بدون تفاوت بین [[عادل]] و [[فاسق]] [[واجب]] است، حتی کسی که مرتکب [[گناهان کبیره]] شده است، ولی بر [[کافر]] با تمام اقسامش، حتی [[مرتد فطری]] یا ملی که بدون [[توبه]] مرده باشند، جایز نیست. مشهور این است که در [[مسلمان]] بودن بین [[مؤمن]] ـ به معنای اخص یعنی [[شیعه دوازده امامی]] ـ و غیر او هم تفاوتی نیست، جز بعضی از [[فقها]] که [مسلمان [[حقیقی]] بودن را] به مؤمن اختصاص دادهاند<ref>ر. ک: جواهر، ج۴، ص۸۰؛ المستمسک، ج۴، ص۲۱۰؛ التنقیح (الطهارة)، ج۹، ص۷ و بعض کتابهای دیگر.</ref>. به هر حال اگر بدعتگذار با ایجاد [[بدعت]] از [[اسلام]] خارج و به [[کفر]] وارد شود، به [[دلیل]] آنکه [[مرتد]] شده، بر او نماز میت خوانده نمیشود<ref>مانند ناصبی، غلو کننده، قائل به تجسم و مانند این افراد.</ref>. | نماز بر هر میت [[مسلمانی]] بدون تفاوت بین [[عادل]] و [[فاسق]] [[واجب]] است، حتی کسی که مرتکب [[گناهان کبیره]] شده است، ولی بر [[کافر]] با تمام اقسامش، حتی [[مرتد فطری]] یا ملی که بدون [[توبه]] مرده باشند، جایز نیست. مشهور این است که در [[مسلمان]] بودن بین [[مؤمن]] ـ به معنای اخص یعنی [[شیعه دوازده امامی]] ـ و غیر او هم تفاوتی نیست، جز بعضی از [[فقها]] که [مسلمان [[حقیقی]] بودن را] به مؤمن اختصاص دادهاند<ref>ر.ک: جواهر، ج۴، ص۸۰؛ المستمسک، ج۴، ص۲۱۰؛ التنقیح (الطهارة)، ج۹، ص۷ و بعض کتابهای دیگر.</ref>. به هر حال اگر بدعتگذار با ایجاد [[بدعت]] از [[اسلام]] خارج و به [[کفر]] وارد شود، به [[دلیل]] آنکه [[مرتد]] شده، بر او نماز میت خوانده نمیشود<ref>مانند ناصبی، غلو کننده، قائل به تجسم و مانند این افراد.</ref>. | ||
ولی اگر از اسلام خارج نشده باشد، در صورتی که مؤمن یعنی امامی باشد، نماز بر او واجب است، زیرا او مسلمان و مؤمن است، اگرچه فاسق است. اما اگر شیعه دوازده امامی نباشد بنابر همان اختلافی که اشاره شد، کسی که به [[وجوب]] [[نماز]] بر هر [[مسلمانی]]، قائل است باید به وجوب نماز بر او ملتزم شود زیرا او هم [[مسلمان]] است هرچند به واسطه بدعتی که ایجاد کرده [[فاسق]] شده است و کسی که نماز را بر خصوص [[مؤمن]] [[واجب]] میداند، به وجوب نماز بر او ملتزم نمیشود. همین [[سخن]] درباره به تفصیلی که [[گذشت]] در همه مراتب [[تجهیز]] میت از قبیل [[غسل]]، [[کفن]] و [[دفن]] جاری است<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ولی اگر از اسلام خارج نشده باشد، در صورتی که مؤمن یعنی امامی باشد، نماز بر او واجب است، زیرا او مسلمان و مؤمن است، اگرچه فاسق است. اما اگر شیعه دوازده امامی نباشد بنابر همان اختلافی که اشاره شد، کسی که به [[وجوب]] [[نماز]] بر هر [[مسلمانی]]، قائل است باید به وجوب نماز بر او ملتزم شود زیرا او هم [[مسلمان]] است هرچند به واسطه بدعتی که ایجاد کرده [[فاسق]] شده است و کسی که نماز را بر خصوص [[مؤمن]] [[واجب]] میداند، به وجوب نماز بر او ملتزم نمیشود. همین [[سخن]] درباره به تفصیلی که [[گذشت]] در همه مراتب [[تجهیز]] میت از قبیل [[غسل]]، [[کفن]] و [[دفن]] جاری است<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
خط ۲۶۱: | خط ۲۶۲: | ||
== [[حکم]] [[ازدواج]] با بدعتگذار == | == [[حکم]] [[ازدواج]] با بدعتگذار == | ||
اگر بدعتگذار محکوم به [[کفر]] شود، [[احکام]] [[کافر]] بر او جاری میشود، در نتیجه اگر مرد باشد هیچ [[زن]] مسلمانی نمیتواند به ازدواج او دربیاید و اگر زن باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با زن کافره است<ref>ر. ک: الحدائق، ج۳، ص۲۴؛ الجواهر، ج۳۰، ص۲۷ و کتابهای بعد از آن.</ref>. ولی اگر بدعتگذار محکوم به کفر نباشد، اگر [[مخالف]] [[مذهب شیعه]] باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با [[مذهب]] مخالف است که محل [[اختلاف]] است، هرچند مشهور این است که ازدواج با مذهب مخالف جایز ولی [[مکروه]] است البته غیر از مرد و زن [[ناصبی]] که ازدواج با آنها حرام است<ref>ر. ک: الحدائق، ج۲۴، ص۵۳ و الجواهر، ج۳۰، ص۹۲ ـ ۱۰۲.</ref>. اما اگر به لحاظ مذهبی مخالف نباشد، قاعده اولیه این است که ازدواج با زن یا [[مرد]] بدعتگذار جایز، لکن مکروه است زیرا ازدواج با شخص فاسق [[مکروه]] است<ref>ر. ک: الجواهر، ج۳۰، ص۱۱۵. اینها علاوه بر آن مواردی است که قبلا اشاره شده از جمله دوری از بدعتگذار تا اینکه از کار خود دست بردارد و ازدواج نکردن با او نیز از وسائلی است که از ایجاد بدعت توسط او جلوگیری میکند.</ref>. | اگر بدعتگذار محکوم به [[کفر]] شود، [[احکام]] [[کافر]] بر او جاری میشود، در نتیجه اگر مرد باشد هیچ [[زن]] مسلمانی نمیتواند به ازدواج او دربیاید و اگر زن باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با زن کافره است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۳، ص۲۴؛ الجواهر، ج۳۰، ص۲۷ و کتابهای بعد از آن.</ref>. ولی اگر بدعتگذار محکوم به کفر نباشد، اگر [[مخالف]] [[مذهب شیعه]] باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با [[مذهب]] مخالف است که محل [[اختلاف]] است، هرچند مشهور این است که ازدواج با مذهب مخالف جایز ولی [[مکروه]] است البته غیر از مرد و زن [[ناصبی]] که ازدواج با آنها حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۴، ص۵۳ و الجواهر، ج۳۰، ص۹۲ ـ ۱۰۲.</ref>. اما اگر به لحاظ مذهبی مخالف نباشد، قاعده اولیه این است که ازدواج با زن یا [[مرد]] بدعتگذار جایز، لکن مکروه است زیرا ازدواج با شخص فاسق [[مکروه]] است<ref>ر.ک: الجواهر، ج۳۰، ص۱۱۵. اینها علاوه بر آن مواردی است که قبلا اشاره شده از جمله دوری از بدعتگذار تا اینکه از کار خود دست بردارد و ازدواج نکردن با او نیز از وسائلی است که از ایجاد بدعت توسط او جلوگیری میکند.</ref>. | ||
آنچه [[گذشت]] در صورتی است که ایجاد [[بدعت]] قبل از [[ازدواج]] باشد، ولی اگر ایجاد بدعت بعد از ازدواج باشد، در صورتی که ایجاد بدعت موجب [[کفر]] میشود، ذیل مسأله [[حکم]] زنی که شوهرش [[مرتد]] شده داخل میشود که اگر [[ارتداد]] [[فطری]] باشد، به مجرد ارتداد، [[زن]] از او جدا میشود و اگر ارتداد ملی باشد جدایی زن و مرد متوقف بر اتمام عده زن و عدم [[توبه]] مرتد است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | آنچه [[گذشت]] در صورتی است که ایجاد [[بدعت]] قبل از [[ازدواج]] باشد، ولی اگر ایجاد بدعت بعد از ازدواج باشد، در صورتی که ایجاد بدعت موجب [[کفر]] میشود، ذیل مسأله [[حکم]] زنی که شوهرش [[مرتد]] شده داخل میشود که اگر [[ارتداد]] [[فطری]] باشد، به مجرد ارتداد، [[زن]] از او جدا میشود و اگر ارتداد ملی باشد جدایی زن و مرد متوقف بر اتمام عده زن و عدم [[توبه]] مرتد است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== حکم [[مال]] [[بدعتگذار]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] او == | == حکم [[مال]] [[بدعتگذار]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] او == | ||
اگر بدعتگذار با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج نشده باشد، [[خون]]، مال و فرزندان او محترم هستند و به هیچ [[وجه]] تعرض به آنها جایز نیست. [[شهید ثانی]] در این زمینه میگوید: "قاعده اولیه این است که [[تصرف]] در مال دیگری به صورت خوردن باشد یا شکل دیگر، بدون اجازه او جایز نیست و به [[دلیل]] [[سخن]] [[خداوند]] که میفرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ}}<ref>سوره بقرة، آیه ١٨٨.</ref> و سخن [[رسول خدا]] {{صل}} که فرمودند: "مال، خون و آبروی [[مسلمان]] بر مسلمان [[حرام]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۸۶، کتاب البرّ و الصلة، باب تحریم ظلم المسلم، حدیث ٣٢.</ref> و فرمودند: "مسلمان [[برادر]] مسلمان است و برای [[مسلمانی]] مال مسلمان [دیگر][[حلال]] نیست مگر اینکه با [[رضایت]] خاطر او باشد"<ref>عوالی اللآلی، ج۳، ص۴۷۳، باب الغصب، حدیث اوّل، و سنن الدار قطنی، ج۳، ص۲۵، کتاب البیوع، حدیث ٨٧ و ر. ک: وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۰، باب اوّل از کتاب القصاص، حدیث ٣.</ref> در این موارد بین [[مسلمانان]] اختلافی نیست حتی اگر [[اهل بدعت]] باشند به جهت عمومیتی که در این [[ادله]] وجود دارد"<ref>المسالک، ج۱۲، ص۹۷ ـ ۹۸.</ref>. [[صاحب جواهر]] نیز مانند همین مطلب را بیان کرده است<ref>الجواهر، ج۳۶، ص۴۰۵.</ref>. | اگر بدعتگذار با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج نشده باشد، [[خون]]، مال و فرزندان او محترم هستند و به هیچ [[وجه]] تعرض به آنها جایز نیست. [[شهید ثانی]] در این زمینه میگوید: "قاعده اولیه این است که [[تصرف]] در مال دیگری به صورت خوردن باشد یا شکل دیگر، بدون اجازه او جایز نیست و به [[دلیل]] [[سخن]] [[خداوند]] که میفرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ}}<ref>سوره بقرة، آیه ١٨٨.</ref> و سخن [[رسول خدا]] {{صل}} که فرمودند: "مال، خون و آبروی [[مسلمان]] بر مسلمان [[حرام]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۸۶، کتاب البرّ و الصلة، باب تحریم ظلم المسلم، حدیث ٣٢.</ref> و فرمودند: "مسلمان [[برادر]] مسلمان است و برای [[مسلمانی]] مال مسلمان [دیگر][[حلال]] نیست مگر اینکه با [[رضایت]] خاطر او باشد"<ref>عوالی اللآلی، ج۳، ص۴۷۳، باب الغصب، حدیث اوّل، و سنن الدار قطنی، ج۳، ص۲۵، کتاب البیوع، حدیث ٨٧ و ر.ک: وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۰، باب اوّل از کتاب القصاص، حدیث ٣.</ref> در این موارد بین [[مسلمانان]] اختلافی نیست حتی اگر [[اهل بدعت]] باشند به جهت عمومیتی که در این [[ادله]] وجود دارد"<ref>المسالک، ج۱۲، ص۹۷ ـ ۹۸.</ref>. [[صاحب جواهر]] نیز مانند همین مطلب را بیان کرده است<ref>الجواهر، ج۳۶، ص۴۰۵.</ref>. | ||
ولی اگر [[بدعتگذار]] با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج و [[مرتد]] گردد، [[احکام]] مرتد بر او جاری میشود و [[اموال]] او بین [[وراث]] [[مسلمان]] او تقسیم میشود، البته در صورتی که [[مرتد فطری]] باشد ولی اگر [[مرتد ملی]] باشد [[ممنوع]] التصرف در اموال خود خواهد بود و انتقال اموال او به [[ورثه]] تا [[زمان]] مرگش متوقف خواهد شد، در صورتی که [[توبه]] نکرده باشد. همچنین در مورد [[زن]] مرتد تفاوتی ندارد ارتدادش به صورت [[فطری]] باشد یا ملی. به هر حال اموال او محفوظ است به [[دلیل]] اینکه به وراث مسلمان او منتقل میشود. همچنین [[فرزندان]] و [[زنان]] او نیز محفوظ و مصون هستند در صورتی که در ایجاد [[بدعت]] با او [[همراهی]] نکرده باشند<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ولی اگر [[بدعتگذار]] با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج و [[مرتد]] گردد، [[احکام]] مرتد بر او جاری میشود و [[اموال]] او بین [[وراث]] [[مسلمان]] او تقسیم میشود، البته در صورتی که [[مرتد فطری]] باشد ولی اگر [[مرتد ملی]] باشد [[ممنوع]] التصرف در اموال خود خواهد بود و انتقال اموال او به [[ورثه]] تا [[زمان]] مرگش متوقف خواهد شد، در صورتی که [[توبه]] نکرده باشد. همچنین در مورد [[زن]] مرتد تفاوتی ندارد ارتدادش به صورت [[فطری]] باشد یا ملی. به هر حال اموال او محفوظ است به [[دلیل]] اینکه به وراث مسلمان او منتقل میشود. همچنین [[فرزندان]] و [[زنان]] او نیز محفوظ و مصون هستند در صورتی که در ایجاد [[بدعت]] با او [[همراهی]] نکرده باشند<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
خط ۲۸۲: | خط ۲۸۳: | ||
## اذان سوم در [[روز جمعه]]؛ | ## اذان سوم در [[روز جمعه]]؛ | ||
# بدعت در نماز: | # بدعت در نماز: | ||
## [[نماز]] [[عید قربان]]<ref>علامه در المنتهی گفته است: {{عربی|صلاة الضحی بدعة عندنا، خلافا للجمهور، فإنّهم قد أطبقوا علی استحبابها}}؛ المنتهی، ج۴، ص۲۹. اهل سنت درباره استمرار نماز عید اختلاف دارند، به دلیل روایتی که از عایشه نقل میکنند که گفته است: {{عربی|ما رأیت النبیّ {{صل}} و سلّم یصلّی الضحی قطّ}} و در روایت دیگر از عایشه انجام آن با فاصله زیاد استثناء شده است و حداقل این نماز دو رکعت و حداکثر آن هشت رکعت است. ر. ک: المغنی، ج۱، ص۷۶۷ ـ ۷۶۸.</ref>؛ | ## [[نماز]] [[عید قربان]]<ref>علامه در المنتهی گفته است: {{عربی|صلاة الضحی بدعة عندنا، خلافا للجمهور، فإنّهم قد أطبقوا علی استحبابها}}؛ المنتهی، ج۴، ص۲۹. اهل سنت درباره استمرار نماز عید اختلاف دارند، به دلیل روایتی که از عایشه نقل میکنند که گفته است: {{عربی|ما رأیت النبیّ {{صل}} و سلّم یصلّی الضحی قطّ}} و در روایت دیگر از عایشه انجام آن با فاصله زیاد استثناء شده است و حداقل این نماز دو رکعت و حداکثر آن هشت رکعت است. ر.ک: المغنی، ج۱، ص۷۶۷ ـ ۷۶۸.</ref>؛ | ||
## [[نماز تراویح]]<ref>رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نمازهای مستحبی شبهای ماه رمضان را به صورت فرادی اقامه میکرد و در زمان ابوبکر و بخشی از خلافت عمر نیز همین گونه بود، پس از آن عمر دستور داد یک نفر [به عنوان امام جماعت] بخواند، از عبد الرحمن بن عبد القاریّ نقل شده که میگوید: {{عربی|خرجت مع عمر بن الخطّاب لیلة فی رمضان إلی المسجد، فإذا النّاس أوزاع متفرّقون یصلّی الرجل لنفسه، و یصلّی الرجل فیصلّی بصلاته الرهط، فقال عمر: إنّی أری لو جمعت هؤلاء علی قارئ واحد لکان أمثل، ثمّ ـ عزم فجمعهم علی أبیّ بن کعب. ثمّ خرجت معه لیلة أخری و النّاس یصلّون بصلاة قارئهم، قال عمر: نعم البدعة هذه}}. همراه با عمر برای رفتن به سوی مسجد در شب ماه رمضان، بیرون آمدیم، در این هنگام مشاهده کردیم که مردم به صورت پراکنده و بدون نظم هر کسی برای خودش [به تنهایی] نماز میخواند، و کسی نماز میخواند و گروهی به او اقتدا کرده بودند. عمر گفت: اگر همه اینها را به یک امام جماعت، جمع کنم بهتر است، سپس همه آنها را به امامت ابی بن کعب جمع کرد. راوی میگوید: پس از آن شبی دیگر با عمر بیرون رفتیم در حالی که مردم به امام جماعتی اقتدا کرده بودند، عمر گفت: این عمل بدعت است ولی بدعت خوبی است». صحیح البخاری، ج۱، ص۳۴۲، کتاب نماز تراویح. و از مالک و شافعی، روایت شده که شبزندهداری رمضان برای کسی که توانایی اقامه آن را در خانه داشته باشد نزد آن دو دوستداشتنیتر است. ر. ک: المغنی، ج۱، ص۸۰.</ref>؛ | ## [[نماز تراویح]]<ref>رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نمازهای مستحبی شبهای ماه رمضان را به صورت فرادی اقامه میکرد و در زمان ابوبکر و بخشی از خلافت عمر نیز همین گونه بود، پس از آن عمر دستور داد یک نفر [به عنوان امام جماعت] بخواند، از عبد الرحمن بن عبد القاریّ نقل شده که میگوید: {{عربی|خرجت مع عمر بن الخطّاب لیلة فی رمضان إلی المسجد، فإذا النّاس أوزاع متفرّقون یصلّی الرجل لنفسه، و یصلّی الرجل فیصلّی بصلاته الرهط، فقال عمر: إنّی أری لو جمعت هؤلاء علی قارئ واحد لکان أمثل، ثمّ ـ عزم فجمعهم علی أبیّ بن کعب. ثمّ خرجت معه لیلة أخری و النّاس یصلّون بصلاة قارئهم، قال عمر: نعم البدعة هذه}}. همراه با عمر برای رفتن به سوی مسجد در شب ماه رمضان، بیرون آمدیم، در این هنگام مشاهده کردیم که مردم به صورت پراکنده و بدون نظم هر کسی برای خودش [به تنهایی] نماز میخواند، و کسی نماز میخواند و گروهی به او اقتدا کرده بودند. عمر گفت: اگر همه اینها را به یک امام جماعت، جمع کنم بهتر است، سپس همه آنها را به امامت ابی بن کعب جمع کرد. راوی میگوید: پس از آن شبی دیگر با عمر بیرون رفتیم در حالی که مردم به امام جماعتی اقتدا کرده بودند، عمر گفت: این عمل بدعت است ولی بدعت خوبی است». صحیح البخاری، ج۱، ص۳۴۲، کتاب نماز تراویح. و از مالک و شافعی، روایت شده که شبزندهداری رمضان برای کسی که توانایی اقامه آن را در خانه داشته باشد نزد آن دو دوستداشتنیتر است. ر.ک: المغنی، ج۱، ص۸۰.</ref>؛ | ||
## تأمین یعنی گفتن آمین بعد از [[سوره حمد]]؛ | ## تأمین یعنی گفتن آمین بعد از [[سوره حمد]]؛ | ||
## [[تکفیر (تکتف)]] قرار دادن یک دست بر روی دست دیگر در [[نماز]]؛ | ## [[تکفیر (تکتف)]] قرار دادن یک دست بر روی دست دیگر در [[نماز]]؛ | ||
خط ۲۹۹: | خط ۳۰۰: | ||
این [[طلاقها]] ـ البته گاهی از سه طلاق بدعت نام برده میشود که به جهت [[احتساب]] نفاس همراه با حیض است ـ به [[دلیل]] اینکه از آنها [[نهی]] شده، به لحاظ تکلیفی [[حرام]] و به لحاظ وضعی [[باطل]] هستند. | این [[طلاقها]] ـ البته گاهی از سه طلاق بدعت نام برده میشود که به جهت [[احتساب]] نفاس همراه با حیض است ـ به [[دلیل]] اینکه از آنها [[نهی]] شده، به لحاظ تکلیفی [[حرام]] و به لحاظ وضعی [[باطل]] هستند. | ||
طلاقهای باطل دیگری هم وجود دارند، ولی [[فقها]] آنها را در ضمن [[بدعتها]] [[ذکر]] نکردهاند. به همین خاطر بعضی از فقها به این انحصار اشکال کردهاند. از جمله طلاقهای باطل، طلاق بدون [[حضور]] [[گواهان]] است، بلکه میتوان گفت: هر طلاقی که همراه با [[اعتقاد]] به [[صحت]] و [[مشروعیت]] واجد همه شرایط صحت نباشد، باطل و حرام است<ref>ر. ک: الحدائق، ج۲۵، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ الجواهر، ج۳۲، ص۱۱۶.</ref>. این قول نزد [[شیعه]] است ولی نزد [[اهل سنت]] [[طلاق]] [[بدعت]]، صحیح است در حالی که به [[حرام]] و بدعت بودن آن یعنی خلاف [[سنت]] بودن آن اعتراف میکنند، مقصود آنها از طلاق بدعت سه صورت اول است ولی در بدعت بودن صورت چهارم [[اختلاف]] دارند<ref>ر. ک: المغنی (لابن قدامة)، ج۸، ص۲۳۵ ـ۲۳۸؛ الموسوعة الفقهیّة (إصدار وزارة الأوقاف الکویتیّة)، ج۲۹، ص۳۳، عنوان «طلاق/السنّی و البدعی».</ref><ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | طلاقهای باطل دیگری هم وجود دارند، ولی [[فقها]] آنها را در ضمن [[بدعتها]] [[ذکر]] نکردهاند. به همین خاطر بعضی از فقها به این انحصار اشکال کردهاند. از جمله طلاقهای باطل، طلاق بدون [[حضور]] [[گواهان]] است، بلکه میتوان گفت: هر طلاقی که همراه با [[اعتقاد]] به [[صحت]] و [[مشروعیت]] واجد همه شرایط صحت نباشد، باطل و حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۵، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ الجواهر، ج۳۲، ص۱۱۶.</ref>. این قول نزد [[شیعه]] است ولی نزد [[اهل سنت]] [[طلاق]] [[بدعت]]، صحیح است در حالی که به [[حرام]] و بدعت بودن آن یعنی خلاف [[سنت]] بودن آن اعتراف میکنند، مقصود آنها از طلاق بدعت سه صورت اول است ولی در بدعت بودن صورت چهارم [[اختلاف]] دارند<ref>ر.ک: المغنی (لابن قدامة)، ج۸، ص۲۳۵ ـ۲۳۸؛ الموسوعة الفقهیّة (إصدار وزارة الأوقاف الکویتیّة)، ج۲۹، ص۳۳، عنوان «طلاق/السنّی و البدعی».</ref>.<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |