قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
جز (جایگزینی متن - 'معاویة بن ابی سفیان' به 'معاویة بن ابی‌سفیان')
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


== [[حیله]] معاویه درباره قیس ==
== [[حیله]] معاویه درباره قیس ==
معاویه پس از اینکه بین او و قیس چند [[نامه]] مبادله شد<ref>نامه معاویه به [[قیس بن سعد]] و جواب قیس به او: هنگامی که علی {{ع}} در کوفه بود، معاویه این نامه را برای قیس بن سعد نوشت: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]] به این نامه‌ای است از [[معاویة]] بن [[ابی سفیان]] برای قیس بن سعد. بعد از [[سلام]]، من [[سپاس]] می‌گویم خداوندی را که جز او خدائی نیست. شما از دست [[عثمان]] ناراحت بودید و به او [[اعتراض]] می‌کردید که چرا بعضی از [[اعمال]] را انجام می‌دهد، یا افرادی را [[سرزنش]] می‌کند، یا [[جوانان]] [[قبیله]] خود را به کار وا می‌دارد، و اما خود می‌دانستید که این اعمال، ریختن [[خون]] او را [[حلال]] نمی‌کرد. اکنون شما با کشتن عثمان [[گناه]] بزرگی کرده و [[مصیبت]] به بار آورده‌اید. اینک ای [[قیس]]، به درگاه [[خداوند]] از این عمل [[توبه]] کن! اگر از کسانی بوده‌ای که [[مردم]] را برای کشتن او تحریک می‌کردی؛ و اگر توبه از کشتن [[مؤمن]] اثری داشته باشد؛ ما [[یقین]] کردیم که صاحب تو در کشتن عثمان دخالت داشته و مردم را بر ضد او تحریک می‌کرده است. او مردم را واداشت تا او را بکشند. قبیله شما از [[کیفر]] [[خون عثمان]] سالم نخواهند ماند و این خون گریبان آنها را هم خواهد گرفت. اکنون اگر می‌توانی که برای [[طلب]] خون عثمان با ما [[همکاری]] کنی، در این [[راه]] همکاری و با ما در این راه [[بیعت]] کن. و اگر من در [[جنگ]] [[پیروز]] شدم و باقی ماندم، [[حکومت]] عراقین را به تو خواهم داد. و حکومت [[حجاز]] را هر یک از [[خویشاوندان]] تو که بخواهند نیز می‌دهم: اگر غیر از اینها هم چیزی می‌خواهی از من بخواه، تا به تو بدهم: و هر چه زودتر پاسخ مرا بده. هنگامی که [[نامه]] [[معاویه]] به قیس رسید، [[تصمیم]] گرفت معاویه را از خود دفع کند و موضوع را آشکار نسازد و در جنگ با او شتاب نکند و بعد در پاسخ معاویه نوشت: نامه تو به دستم رسید و از مطالب آن و از موضوع [[قتل عثمان]] و نظر تو در آن باره [[آگاه]] شدم. من در کشتن عثمان دخالتی نداشتم و به آن واقعه نزدیک هم نبودم. تو در نامه‌ات نوشته‌ای، صاحب من مردم را به کشتن عثمان تحریک می‌کرد و او مردم را واداشت تا عثمان را بکشند؛ من از این موضوع [[آگاهی]] ندارم. تو نوشته‌ای که [[عشیرة]] من در ریختن [[خون عثمان]] [[شریک]] هستند و آنها [[مجازات]] خواهند شد؛ به [[جان]] خودم [[سوگند]] که [[عشیره]] من از همه به او نزدیک‌تر بودند. و اما اینکه نوشته‌ای با تو در [[طلب]] خون عثمان [[همکاری]] کنم، آن را هم دریافتم ولی در این باره باید [[فکر]] کنم و نظر بدهم و در این کار نمی‌توان شتاب کرد. من نسبت به تو کاری نخواهم کرد و از خودم به تو حمله‌ای نخواهم کرد تا باعث [[ناراحتی]] تو شود. ما در این باره [[صبر]] می‌کنیم تا حوادث روشن شوند. هنگامی که [[معاویه]] [[نامه]] [[قیس]] را دید، [[احساس]] کرد که گاهی از آن بوی نزدیک شدن قیس به او و گاهی بوی دور شدن او به نظر می‌رسد، و [[خیال]] کرد که قیس او را فریفته است، از این رو نامه‌ای دیگر به او نوشت. ([[الغارات]]، ثقفی [[کوفی]]، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴).
معاویه پس از اینکه بین او و قیس چند [[نامه]] مبادله شد<ref>نامه معاویه به [[قیس بن سعد]] و جواب قیس به او: هنگامی که علی {{ع}} در کوفه بود، معاویه این نامه را برای قیس بن سعد نوشت: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]] به این نامه‌ای است از [[معاویة بن ابی‌سفیان]] برای قیس بن سعد. بعد از [[سلام]]، من [[سپاس]] می‌گویم خداوندی را که جز او خدائی نیست. شما از دست [[عثمان]] ناراحت بودید و به او [[اعتراض]] می‌کردید که چرا بعضی از [[اعمال]] را انجام می‌دهد، یا افرادی را [[سرزنش]] می‌کند، یا [[جوانان]] [[قبیله]] خود را به کار وا می‌دارد، و اما خود می‌دانستید که این اعمال، ریختن [[خون]] او را [[حلال]] نمی‌کرد. اکنون شما با کشتن عثمان [[گناه]] بزرگی کرده و [[مصیبت]] به بار آورده‌اید. اینک ای [[قیس]]، به درگاه [[خداوند]] از این عمل [[توبه]] کن! اگر از کسانی بوده‌ای که [[مردم]] را برای کشتن او تحریک می‌کردی؛ و اگر توبه از کشتن [[مؤمن]] اثری داشته باشد؛ ما [[یقین]] کردیم که صاحب تو در کشتن عثمان دخالت داشته و مردم را بر ضد او تحریک می‌کرده است. او مردم را واداشت تا او را بکشند. قبیله شما از [[کیفر]] [[خون عثمان]] سالم نخواهند ماند و این خون گریبان آنها را هم خواهد گرفت. اکنون اگر می‌توانی که برای [[طلب]] خون عثمان با ما [[همکاری]] کنی، در این [[راه]] همکاری و با ما در این راه [[بیعت]] کن. و اگر من در [[جنگ]] [[پیروز]] شدم و باقی ماندم، [[حکومت]] عراقین را به تو خواهم داد. و حکومت [[حجاز]] را هر یک از [[خویشاوندان]] تو که بخواهند نیز می‌دهم: اگر غیر از اینها هم چیزی می‌خواهی از من بخواه، تا به تو بدهم: و هر چه زودتر پاسخ مرا بده. هنگامی که [[نامه]] [[معاویه]] به قیس رسید، [[تصمیم]] گرفت معاویه را از خود دفع کند و موضوع را آشکار نسازد و در جنگ با او شتاب نکند و بعد در پاسخ معاویه نوشت: نامه تو به دستم رسید و از مطالب آن و از موضوع [[قتل عثمان]] و نظر تو در آن باره [[آگاه]] شدم. من در کشتن عثمان دخالتی نداشتم و به آن واقعه نزدیک هم نبودم. تو در نامه‌ات نوشته‌ای، صاحب من مردم را به کشتن عثمان تحریک می‌کرد و او مردم را واداشت تا عثمان را بکشند؛ من از این موضوع [[آگاهی]] ندارم. تو نوشته‌ای که [[عشیرة]] من در ریختن [[خون عثمان]] [[شریک]] هستند و آنها [[مجازات]] خواهند شد؛ به [[جان]] خودم [[سوگند]] که [[عشیره]] من از همه به او نزدیک‌تر بودند. و اما اینکه نوشته‌ای با تو در [[طلب]] خون عثمان [[همکاری]] کنم، آن را هم دریافتم ولی در این باره باید [[فکر]] کنم و نظر بدهم و در این کار نمی‌توان شتاب کرد. من نسبت به تو کاری نخواهم کرد و از خودم به تو حمله‌ای نخواهم کرد تا باعث [[ناراحتی]] تو شود. ما در این باره [[صبر]] می‌کنیم تا حوادث روشن شوند. هنگامی که [[معاویه]] [[نامه]] [[قیس]] را دید، [[احساس]] کرد که گاهی از آن بوی نزدیک شدن قیس به او و گاهی بوی دور شدن او به نظر می‌رسد، و [[خیال]] کرد که قیس او را فریفته است، از این رو نامه‌ای دیگر به او نوشت. ([[الغارات]]، ثقفی [[کوفی]]، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴).
نامه دوم معاویه به قیس و جواب او: معاویه در نامه دوم خود به قیس نوشت: من نامه‌ات را خواندم؛ من احساس نکردم که تو به ما نزدیک می‌شوی تا تو را از همراهان به حساب بیاورم، و یا از من دوری می‌کنی تا برای [[جنگ]] با تو آماده شوم. تو اکنون مانند شتری هستی که نمی‌توان تو را رام و رها کرد. تو نمی‌توانی مرا [[فریب]] دهی و با من [[مکر]] کنی؛ مردان زیادی با من هستند که عنان اسبان را در دست دارند. اگر آنچه گفتم را قبول می‌کنی، نظرت را اعلام کن و اگر قبول نکنی [[مصر]] را از سوار و پیاده پر خواهم کرد و بر تو خواهم تاخت. هنگامی که قیس نامه او را خواند و دانست که او [[نرمش]] را نمی‌پذیرد، [[عقیده]] [[قاطع]] خود را آشکار کرد و این گونه برای او نوشت. به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ این نامه‌ای است از [[قیس بن سعد]] برای [[معاویة]] بن [[ابی سفیان]]؛ [[تعجب]] می‌کنم از اینکه نظرات مرا به سود خود تلقی کرده‌ای و از گفته‌های من فریفته شده‌ای و [[طمع]] کرده‌ای که بر من [[پیروز]] شوی. این چه پنداری است که برایت حاصل شده؟ من از [[طاعت]] [[علی]] برگردم؟ چگونه از [[ولایت]] و [[اطاعت]] کسی خارج شوم که از همه به [[خلافت]] شایسته‌تر از همه به [[حق]] گوینده‌تر و راهش از همه روشن‌تر است. او به [[رسول خدا]] {{صل}} از همگان نزدیک‌تر است. تو به من امر می‌کنی که از تو [[پیروی]] کنم. تو برای خلافت همگان دورتری، و بیشتر از همه [[زور]] می‌گوئی و بیشتر از همگان از رسول خدا {{صل}} دورتری. گروهی [[گمراه]] و [[فریب]] دهنده و بت‌های [[شیطان]] نزد تو جمع شده‌اند و از تو [[حمایت]] می‌کنند. تو گفته‌ای که من [[مصر]] را از پیاده و سواره پر خواهم کرد، من تو را از این کار باز نمی‌دارم تا آن را انجام دهی. هنگامی که [[معاویه]] [[نامه]] [[قیس]] را خواند، از او [[مأیوس]] شد و [[مقام]] قیس بر او گران آمد و [[دوست]] داشت کسی دیگر در مکان او باشد. معاویه از پاسخ قیس پریشان شد، زیرا از [[شجاعت]] و [[دلاوری]] او می‌ترسید. معاویه قبلا به [[مردم]] گفته بود که قیس با اوست و شما برای او [[دعا]] کنید و او نامه نخستین او را برای مردم خواند. ([[الغارات]]، ثقفی [[کوفی]] ج۱، ص۲۱۴-۲۱۶).</ref>، دانست که نمی‌تواند قیس را به طرف خود بکشاند، پس حیله‌ای کرد و نامه‌ای از طرف او برای خودش [[جعل]] کرد و آن نامه را برای [[شامیان]] خواند. آن نامه چنین بود: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ این نامه‌ای است برای [[امیر]] [[معاویة بن ابی سفیان]] از طرف [[قیس بن سعد]]. اما بعد؛ [[کشته شدن عثمان]] حادثه‌ای بزرگ در [[اسلام]] بود. من با خود [[فکر]] کردم و [[دین]] خود را در نظر گرفتم و متوجه شدم که نباید با [[قاتلان]] او باشم؛ من چگونه از کسانی [[پشتیبانی]] کنم که [[پیشوای مسلمانان]] و پیشوای [[نیکوکار]] و [[پرهیزکار]] خود را از پا در آوردند، و اکنون برای [[گناهان]] خود [[استغفار]] می‌کنم و از [[خداوند]] می‌خواهم که [[دین]] ما را [[حفظ]] کند. من اینک [[تسلیم]] شما هستم و با شما با [[قاتلان]] [[امام]] [[مظلوم]] می‌جنگم. اکنون ای [[معاویه]] هر چه [[مال]] و [[لشکر]] بخواهی به سرعت برایت می‌فرستم.
نامه دوم معاویه به قیس و جواب او: معاویه در نامه دوم خود به قیس نوشت: من نامه‌ات را خواندم؛ من احساس نکردم که تو به ما نزدیک می‌شوی تا تو را از همراهان به حساب بیاورم، و یا از من دوری می‌کنی تا برای [[جنگ]] با تو آماده شوم. تو اکنون مانند شتری هستی که نمی‌توان تو را رام و رها کرد. تو نمی‌توانی مرا [[فریب]] دهی و با من [[مکر]] کنی؛ مردان زیادی با من هستند که عنان اسبان را در دست دارند. اگر آنچه گفتم را قبول می‌کنی، نظرت را اعلام کن و اگر قبول نکنی [[مصر]] را از سوار و پیاده پر خواهم کرد و بر تو خواهم تاخت. هنگامی که قیس نامه او را خواند و دانست که او [[نرمش]] را نمی‌پذیرد، [[عقیده]] [[قاطع]] خود را آشکار کرد و این گونه برای او نوشت. به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ این نامه‌ای است از [[قیس بن سعد]] برای [[معاویة بن ابی‌سفیان]]؛ [[تعجب]] می‌کنم از اینکه نظرات مرا به سود خود تلقی کرده‌ای و از گفته‌های من فریفته شده‌ای و [[طمع]] کرده‌ای که بر من [[پیروز]] شوی. این چه پنداری است که برایت حاصل شده؟ من از [[طاعت]] [[علی]] برگردم؟ چگونه از [[ولایت]] و [[اطاعت]] کسی خارج شوم که از همه به [[خلافت]] شایسته‌تر از همه به [[حق]] گوینده‌تر و راهش از همه روشن‌تر است. او به [[رسول خدا]] {{صل}} از همگان نزدیک‌تر است. تو به من امر می‌کنی که از تو [[پیروی]] کنم. تو برای خلافت همگان دورتری، و بیشتر از همه [[زور]] می‌گوئی و بیشتر از همگان از رسول خدا {{صل}} دورتری. گروهی [[گمراه]] و [[فریب]] دهنده و بت‌های [[شیطان]] نزد تو جمع شده‌اند و از تو [[حمایت]] می‌کنند. تو گفته‌ای که من [[مصر]] را از پیاده و سواره پر خواهم کرد، من تو را از این کار باز نمی‌دارم تا آن را انجام دهی. هنگامی که [[معاویه]] [[نامه]] [[قیس]] را خواند، از او [[مأیوس]] شد و [[مقام]] قیس بر او گران آمد و [[دوست]] داشت کسی دیگر در مکان او باشد. معاویه از پاسخ قیس پریشان شد، زیرا از [[شجاعت]] و [[دلاوری]] او می‌ترسید. معاویه قبلا به [[مردم]] گفته بود که قیس با اوست و شما برای او [[دعا]] کنید و او نامه نخستین او را برای مردم خواند. ([[الغارات]]، ثقفی [[کوفی]] ج۱، ص۲۱۴-۲۱۶).</ref>، دانست که نمی‌تواند قیس را به طرف خود بکشاند، پس حیله‌ای کرد و نامه‌ای از طرف او برای خودش [[جعل]] کرد و آن نامه را برای [[شامیان]] خواند. آن نامه چنین بود: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ این نامه‌ای است برای [[امیر]] [[معاویة بن ابی سفیان]] از طرف [[قیس بن سعد]]. اما بعد؛ [[کشته شدن عثمان]] حادثه‌ای بزرگ در [[اسلام]] بود. من با خود [[فکر]] کردم و [[دین]] خود را در نظر گرفتم و متوجه شدم که نباید با [[قاتلان]] او باشم؛ من چگونه از کسانی [[پشتیبانی]] کنم که [[پیشوای مسلمانان]] و پیشوای [[نیکوکار]] و [[پرهیزکار]] خود را از پا در آوردند، و اکنون برای [[گناهان]] خود [[استغفار]] می‌کنم و از [[خداوند]] می‌خواهم که [[دین]] ما را [[حفظ]] کند. من اینک [[تسلیم]] شما هستم و با شما با [[قاتلان]] [[امام]] [[مظلوم]] می‌جنگم. اکنون ای [[معاویه]] هر چه [[مال]] و [[لشکر]] بخواهی به سرعت برایت می‌فرستم.


در میان [[شامیان]] شایع شد که [[قیس]] با معاویه [[صلح]] کرد. گزارشگران امام {{ع}} این موضوع را به آن [[حضرت]] خبر دادند و ایشان از این موضوع در شگفت شد و آن را بسیار بزرگ و با اهمیت تلقی کرد. پس [[علی]] {{ع}} [[فرزندان]] خود [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} و هم‌چنین [[محمد]] و [[عبدالله بن جعفر]] را فرا خواند. پس از اینکه آنها به حضور آن حضرت رسیدند، موضوع را به آنها خبر داد، و نظر آنها را در این باره خواست. عبدالله بن جعفر گفت: "یا [[امیرالمؤمنین]]، اکنون که حال او مشکوک است، او را از [[مقام]] خود برکنار کن"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قیس بن سعد بن عباده (مقاله)|مقاله «قیس بن سعد بن عباده»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۴۸-۵۵۰.</ref>
در میان [[شامیان]] شایع شد که [[قیس]] با معاویه [[صلح]] کرد. گزارشگران امام {{ع}} این موضوع را به آن [[حضرت]] خبر دادند و ایشان از این موضوع در شگفت شد و آن را بسیار بزرگ و با اهمیت تلقی کرد. پس [[علی]] {{ع}} [[فرزندان]] خود [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} و هم‌چنین [[محمد]] و [[عبدالله بن جعفر]] را فرا خواند. پس از اینکه آنها به حضور آن حضرت رسیدند، موضوع را به آنها خبر داد، و نظر آنها را در این باره خواست. عبدالله بن جعفر گفت: "یا [[امیرالمؤمنین]]، اکنون که حال او مشکوک است، او را از [[مقام]] خود برکنار کن"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قیس بن سعد بن عباده (مقاله)|مقاله «قیس بن سعد بن عباده»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۴۸-۵۵۰.</ref>
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش