دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '↵::::::' به ' '
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
جز (جایگزینی متن - '↵::::::' به ' ')
خط ۹۵: خط ۹۵:


۶. '''[[علامه طباطبائی]]''': ایشان در ذیل آیه شریفه {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)|وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ]]}}<ref>(و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود)، سوره مبارکه هود، آیه ۳۱.</ref>، بر امکان [[علم غیب]] برای انسان‌ها، چنین استدلال می‌کند: نیاز در ذات و آثار ذاتی موجودات ممکن، ساری است و چون نیاز به‌خدا در مقام ذات موجودات است پس مطلقاً استقلال و جدائی از خدا محال است. بنابراین، وجود، حیات، قدرت و علمی که یک موجود ممکن دارد در اصل وجود خود وابسته به‌خدا است و چون همیشه خصیصه عدم استقلال در این موجود محفوظ است دیگر فرقی بین کم و زیاد نیست پس مانعی ندارد موجود ممکنی فرض کنیم که همه چیز بداند یا به همه چیز قدرت داشته یاشد یا برای همیشه زنده بماند بر این‌که موجود ممکن وجودش مستقل از خدا نیست هر چه دارد از خدا دارد.<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۱۲.</ref>   
۶. '''[[علامه طباطبائی]]''': ایشان در ذیل آیه شریفه {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)|وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ]]}}<ref>(و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود)، سوره مبارکه هود، آیه ۳۱.</ref>، بر امکان [[علم غیب]] برای انسان‌ها، چنین استدلال می‌کند: نیاز در ذات و آثار ذاتی موجودات ممکن، ساری است و چون نیاز به‌خدا در مقام ذات موجودات است پس مطلقاً استقلال و جدائی از خدا محال است. بنابراین، وجود، حیات، قدرت و علمی که یک موجود ممکن دارد در اصل وجود خود وابسته به‌خدا است و چون همیشه خصیصه عدم استقلال در این موجود محفوظ است دیگر فرقی بین کم و زیاد نیست پس مانعی ندارد موجود ممکنی فرض کنیم که همه چیز بداند یا به همه چیز قدرت داشته یاشد یا برای همیشه زنده بماند بر این‌که موجود ممکن وجودش مستقل از خدا نیست هر چه دارد از خدا دارد.<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۱۲.</ref>   
::::::۷. '''علامه جعفری''': ایشان در تفسیر [[نهج البلاغه]] می‌نویسد: کسی در امکان آگاهی‌های اشراقی و شهودی و الهامی تردیدی نکرده است. و بسیاری از اکتشافات و اختراعات نیازی به طی کردن مقدمات علمی و عقلی نداشته است و چه بسیار دانشمندان زبر دست که اکتشافاتی انجام نداده‌أند بلکه نوعی الهام و امری نا معلوم بوده است وی در ادامه می‌گوید: با توجه به آیه إرتضا که امکان تعلیم [[علم غیب]] را به رسول گوشزد می‌کند بعید دانستن یا امکان ناپذیر بودن [[علم غیب]] برای غیر خدا، اجتهاد در مقابل نص است... و همه ما چه در گذشته و چه در دوران معاصر با اشخاصی فراوان روبرو گشته‌إیم که بجهت ریاضت‌های مناسب از درون مردم و آینده آنان و حوادثی که بعدها به وقوع خواهد پیوست اخبار کاملاً مطابق واقع می‌دهند.<ref>ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۴۷.</ref>
۷. '''علامه جعفری''': ایشان در تفسیر [[نهج البلاغه]] می‌نویسد: کسی در امکان آگاهی‌های اشراقی و شهودی و الهامی تردیدی نکرده است. و بسیاری از اکتشافات و اختراعات نیازی به طی کردن مقدمات علمی و عقلی نداشته است و چه بسیار دانشمندان زبر دست که اکتشافاتی انجام نداده‌أند بلکه نوعی الهام و امری نا معلوم بوده است وی در ادامه می‌گوید: با توجه به آیه إرتضا که امکان تعلیم [[علم غیب]] را به رسول گوشزد می‌کند بعید دانستن یا امکان ناپذیر بودن [[علم غیب]] برای غیر خدا، اجتهاد در مقابل نص است... و همه ما چه در گذشته و چه در دوران معاصر با اشخاصی فراوان روبرو گشته‌إیم که بجهت ریاضت‌های مناسب از درون مردم و آینده آنان و حوادثی که بعدها به وقوع خواهد پیوست اخبار کاملاً مطابق واقع می‌دهند.<ref>ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۴۷.</ref>


۸. '''آیه الله سبحانی''': ایشان برای انسان سه نوع آگاهی می‌شمارد حس آگاهی یا راه حس، خرد آگاهی یا راه عقل و دل آگاهی یا راه الهام. وی درباره آگاهی نوع سوم می‌فرماید: این راه، واقعیت شناسی سومی است که در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد، یک نوع واقعیت شناسی نوی است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست.<ref>آگاهی سوم یا علم غیب، ص۴۴.</ref>   
۸. '''آیه الله سبحانی''': ایشان برای انسان سه نوع آگاهی می‌شمارد حس آگاهی یا راه حس، خرد آگاهی یا راه عقل و دل آگاهی یا راه الهام. وی درباره آگاهی نوع سوم می‌فرماید: این راه، واقعیت شناسی سومی است که در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد، یک نوع واقعیت شناسی نوی است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست.<ref>آگاهی سوم یا علم غیب، ص۴۴.</ref>   
::::::۹. '''آلوسی''': وی مدعی است که اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که، ولی به‌واسطه کرامت از [[غیب]] آگاهی می‌یابد.<ref>روح المعانی، ج ۲۷، ص ۹۷.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] نیز در شرح حدیث مشهور: {{عربی|"مازال عبدی یتقرب الی بالنوافل"}} از [[ابن عطااسکندری]] که از بزرگان علماء و عرفاء اهل سنت است نقل می‌کند که: جواز آگاهی ولی بر [[غیب]] به‌وسیله خداوند دلالت دارد.<ref>{{عربی|"وفیه دلاله علی جواز اطلاع الولی علی المغیبات باطلاع الله تعالی له"}}؛ "فتح الباری"، ج ۱۱، ص ۲۹۱.</ref>
۹. '''آلوسی''': وی مدعی است که اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که، ولی به‌واسطه کرامت از [[غیب]] آگاهی می‌یابد.<ref>روح المعانی، ج ۲۷، ص ۹۷.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] نیز در شرح حدیث مشهور: {{عربی|"مازال عبدی یتقرب الی بالنوافل"}} از [[ابن عطااسکندری]] که از بزرگان علماء و عرفاء اهل سنت است نقل می‌کند که: جواز آگاهی ولی بر [[غیب]] به‌وسیله خداوند دلالت دارد.<ref>{{عربی|"وفیه دلاله علی جواز اطلاع الولی علی المغیبات باطلاع الله تعالی له"}}؛ "فتح الباری"، ج ۱۱، ص ۲۹۱.</ref>


۱۰. '''مولوی''': وی با اشاره به امکان آگاهی‌های فوق حسی و فوق عقلی در انسان، معتقد است که منشأ این آگاهی‌های برتر در انبیاء{{ع}} و اولیاء روح قدسی است که مخصوص آنان است، چنان‌چه در سخنان غزالی گذشت.
۱۰. '''مولوی''': وی با اشاره به امکان آگاهی‌های فوق حسی و فوق عقلی در انسان، معتقد است که منشأ این آگاهی‌های برتر در انبیاء{{ع}} و اولیاء روح قدسی است که مخصوص آنان است، چنان‌چه در سخنان غزالی گذشت.


۱۱. '''شیخ بایزید''' می‏‌گوید: به [[غیب]] ایمان نیاورده است کسی که چراغی و نوری از [[غیب]] نداشته باشد. <ref>{{عربی|"لم یؤمن بالغیب من لم یکن له سراج من الغیب. (به نقل از "منهاج‏ الولایة فی‏شرح ‏نهج‏‌البلاغة"}}، ج ۱، ص ۵۸۵.</ref>  
۱۱. '''شیخ بایزید''' می‏‌گوید: به [[غیب]] ایمان نیاورده است کسی که چراغی و نوری از [[غیب]] نداشته باشد. <ref>{{عربی|"لم یؤمن بالغیب من لم یکن له سراج من الغیب. (به نقل از "منهاج‏ الولایة فی‏شرح ‏نهج‏‌البلاغة"}}، ج ۱، ص ۵۸۵.</ref>  
::::::۱۲. [[شهرستانی]] در مورد [[علم غیب]] می‌گوید: اما سوم، درباره ادراک [[علم غیب]] در حال بیداری، همانا برخی نفوس چنان قوی می‌شوند که حواس آنان را مشغول نمی‌کند بلکه چنان سعه‌إی پیدا می‌کند که به [[عالم غیب]] مطلع می‌شود و برای او برخی امور آشکار می‌شود مثل برق خاطف<ref>"الملل والنحل"، ج ۲، ص ۲۲۹.</ref>»<ref>[[علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن (پایان‌نامه)|علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن]]، ص۳۶.</ref>.
۱۲. [[شهرستانی]] در مورد [[علم غیب]] می‌گوید: اما سوم، درباره ادراک [[علم غیب]] در حال بیداری، همانا برخی نفوس چنان قوی می‌شوند که حواس آنان را مشغول نمی‌کند بلکه چنان سعه‌إی پیدا می‌کند که به [[عالم غیب]] مطلع می‌شود و برای او برخی امور آشکار می‌شود مثل برق خاطف<ref>"الملل والنحل"، ج ۲، ص ۲۲۹.</ref>»<ref>[[علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن (پایان‌نامه)|علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن]]، ص۳۶.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:


'''الف) باورمندان به علم [[پیامبر]] و [[امام]] در محدوده نیازهای تبلیغی و رسالتی'''
'''الف) باورمندان به علم [[پیامبر]] و [[امام]] در محدوده نیازهای تبلیغی و رسالتی'''
::::::دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:
دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:


'''۱. مرحوم [[شیخ مفید]]:''' از نخستین تدوین‌کنندگان اعتقادات اسلامی‌ و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: [[امامان]]{{عم}} گاهی از دل برخی از مردم خبر ‌داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می‌دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط [[امامت]] [[ائمه]] نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی‌ داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی‌از مفوّضه و کسانی که غلوّ ‌کنندگان که به آنان پیوسته‌اند<ref>{{عربی|" إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی‌إلیهم من الغلاه"}}</ref>. بیان [[شیخ مفید]] زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: آگاهی امامان به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان: از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند.
'''۱. مرحوم [[شیخ مفید]]:''' از نخستین تدوین‌کنندگان اعتقادات اسلامی‌ و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: [[امامان]]{{عم}} گاهی از دل برخی از مردم خبر ‌داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می‌دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط [[امامت]] [[ائمه]] نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی‌ داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی‌از مفوّضه و کسانی که غلوّ ‌کنندگان که به آنان پیوسته‌اند<ref>{{عربی|" إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی‌إلیهم من الغلاه"}}</ref>. بیان [[شیخ مفید]] زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: آگاهی امامان به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان: از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند.
خط ۲۳۷: خط ۲۳۷:


'''ب) باورمندان به علم گسترده و نامحدود [[امام]] با استثناء علم مخصوص واجب تعالی مثل علم به ذات خودش'''
'''ب) باورمندان به علم گسترده و نامحدود [[امام]] با استثناء علم مخصوص واجب تعالی مثل علم به ذات خودش'''
::::::دیدگاه قبلی را با توجه به وجود کتاب‌های مدون کلامی، روایی و تفسیری در دوران آغاز غیبت، از آن زمان مورد بررسی قرار دادیم. در بررسی این دیدگاه، پیشینه‌ای از آن دوران قابل تحصیل نیست؛ مگر اینکه گاه در گزارش‌های علمی‌ [[شیخ مفید]] می‌خوانیم که [[ابو اسحاق اسماعیل بن نوبختی]] [[علم امام]] را نامحدود می‌دانستند. اما در مجموع، این دیدگاه نیز به‌ ویژه در قرون اخیر، طرفداران جدی داشته و دارد:
دیدگاه قبلی را با توجه به وجود کتاب‌های مدون کلامی، روایی و تفسیری در دوران آغاز غیبت، از آن زمان مورد بررسی قرار دادیم. در بررسی این دیدگاه، پیشینه‌ای از آن دوران قابل تحصیل نیست؛ مگر اینکه گاه در گزارش‌های علمی‌ [[شیخ مفید]] می‌خوانیم که [[ابو اسحاق اسماعیل بن نوبختی]] [[علم امام]] را نامحدود می‌دانستند. اما در مجموع، این دیدگاه نیز به‌ ویژه در قرون اخیر، طرفداران جدی داشته و دارد:


'''۱. مرحوم مولی [[مهدی نراقی]]:'''[[امام]] دارای عقل بالفعل است و عقل بالفعل آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشد، به‌ نحوی که گویا آنها را مشاهده می‌کند؛ و هیچ‌ یک از آنها از ذهن او زائل نشوند؛ و این معنی برای آن [[حضرت علی]]{{ع}} ثابت بود. ایشان در اثبات این مدعا ضمن آوردن روایاتی از [[اهل سنت]] و شیعه، به افضلیت و اعلمیت [[حضرت علی]]{{ع}} در علم شرایع و احکام و ادیان، در فنون جنگی و اسلحه و در مدیریت و کشورداری اشاره کرده‌اند. اما واقعیت این است که دیدگاه قبلی منکر این فضایل نیست، بلکه بیش از آن را نیز می‌گویند! تنها سخن در آن است که آنان اینها را [[علم غیب]] نمی‌دانند، بلکه آموخته‌هایی می‌دانند از جانب [[الهام]] و آموزش [[پیامبر]] رحمت!.
'''۱. مرحوم مولی [[مهدی نراقی]]:'''[[امام]] دارای عقل بالفعل است و عقل بالفعل آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشد، به‌ نحوی که گویا آنها را مشاهده می‌کند؛ و هیچ‌ یک از آنها از ذهن او زائل نشوند؛ و این معنی برای آن [[حضرت علی]]{{ع}} ثابت بود. ایشان در اثبات این مدعا ضمن آوردن روایاتی از [[اهل سنت]] و شیعه، به افضلیت و اعلمیت [[حضرت علی]]{{ع}} در علم شرایع و احکام و ادیان، در فنون جنگی و اسلحه و در مدیریت و کشورداری اشاره کرده‌اند. اما واقعیت این است که دیدگاه قبلی منکر این فضایل نیست، بلکه بیش از آن را نیز می‌گویند! تنها سخن در آن است که آنان اینها را [[علم غیب]] نمی‌دانند، بلکه آموخته‌هایی می‌دانند از جانب [[الهام]] و آموزش [[پیامبر]] رحمت!.
خط ۲۵۰: خط ۲۵۰:


'''ج) تردیدکنندگان در علم محدود و علم نامحدود [[امام]]:'''
'''ج) تردیدکنندگان در علم محدود و علم نامحدود [[امام]]:'''
::::::با ستارگانی در آسمان علم و فقاهت روبرو هستیم که با اشاره‌ای کوتاه، همفکری خود را با امثال [[شیخ مفید]] و [[شیخ طوسی]] نشان می‌دهند، ولی از ادامه سخن باز مانده و آگاهی از حقیقت موضوع را به خود معصومان‌: حوالت می‌دهند.
با ستارگانی در آسمان علم و فقاهت روبرو هستیم که با اشاره‌ای کوتاه، همفکری خود را با امثال [[شیخ مفید]] و [[شیخ طوسی]] نشان می‌دهند، ولی از ادامه سخن باز مانده و آگاهی از حقیقت موضوع را به خود معصومان‌: حوالت می‌دهند.


'''۱. [[شیخ انصاری]]:''' اما در مورد گستره دانسته‌های [[امام]] و چگونگی آن، ... از روایات گوناگونی که وجود دارد، چیز مطمئنی به دست نمی‌آید؛ پس بهتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذاریم.
'''۱. [[شیخ انصاری]]:''' اما در مورد گستره دانسته‌های [[امام]] و چگونگی آن، ... از روایات گوناگونی که وجود دارد، چیز مطمئنی به دست نمی‌آید؛ پس بهتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذاریم.
خط ۲۶۵: خط ۲۶۵:


«دیدگاه [[شیخ مفید]] در رابطه با‌ [[علم‌ امام‌]]، متأثر از نظر ایشان در رابطه با علم غیب خداوند است؛ زیرا شیخ مفید‌ معتقد‌ است تنها کسی از علم نامحدود برخوردار است که، علم و آگاهی وی ذاتی‌ باشد‌ و نه‌ اکتسابی. بنابراین [[علم غیب]] فقط شایسته خداوند است<ref>مکدرموت، ۱۳۷۲، ص ۱۴۵</ref>  ایشان در مورد‌ [[علم‌ غیب]] [[ائمه]] {{عم}} می‌فرماید: [[امام]] گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها‌ را‌ پیش‌ از وقوع می‌دانستند. ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط [[امامت]] [[ائمه]] {{عم}} نمی‌باشد؛ بلکه بدین‌ وسیله‌ خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله‌ پیروی‌ و اطاعت‌ از آنان باشد. (...) [[شیخ مفید]] برای اثبات این دیدگاه‌ دلایل‌ عقلی و نقلی بیان می‌کند. از جهت عقلی‌ معتقد‌ است‌: لزوم [[علم امام]] به تمامی امور عالم‌ در‌ مرحله اول از نظر عقل و قیاس نه ممتنع است و نه واجب؛ یعنی آگاهی‌ [[امام‌]] نسبت به عالم حس و غیب‌ و نیز‌ نسبت به‌ درون‌ انسان‌ها‌، حرفه‌ها، پیشه‌ها، لغات و لهجه‌ها، محال و غیرممکن‌ نیست‌ و لزوم عقلی هم ندارد. این مطلب، بدان معناست که [[علم امام]] به‌ این‌ امور ممکن و جزء محالات نمی‌باشد و در‌ عالم هستی امکان وقوع‌ دارد‌. البته باید توجه داشت که‌ عقل‌ و خرد، این آگاهی را برای [[امام]] لازم و واجب نمی‌داند و نمی‌توان آن را در‌ سطح‌ صفاتی مانند: عصمت، آگاهی به‌ احکام‌ شرعی‌ و.... واجب دانست که‌ عقل‌، این صفات را جزء‌ صفات‌ ضروری برای [[امام]] می‌داند و بدون آن، تحقق [[امامت]] را غیر ممکن می‌شمرد <ref>مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، ص ۶۷‌</ref> ایشان در کتاب تصحیح اعتقادات بیان‌ می‌کند‌ که بهتر‌ است‌ به‌ کمال [[ائمه]]{{عم}} در علم‌ و عصمت قطع و یقین پیدا کنیم. اما از جهت نقل نیز روایات وارده موجب یقین ایشان‌ به‌ این مطلب نمی‌باشد. [[شیخ مفید]] در‌ این‌ رابطه‌ می‌فرماید‌ که‌ روایاتی از طریق‌ [[ائمه‌]] {{عم}} رسیده است که [[امامان]]، از چنان آگاهی برخوردار بودند. بر فرض این‌که روایات، بتوانند قطع‌آور باشند‌ و ما‌ را‌ به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در‌ این‌ صورت‌ بایستی‌ آن‌ را‌ پذیرفت. ولی [[شیخ مفید]] بیان می‌دارد که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان و یقینی دست یابم<ref>مفید، ۱۴۱۳، ص ۶۸.</ref>(...)
«دیدگاه [[شیخ مفید]] در رابطه با‌ [[علم‌ امام‌]]، متأثر از نظر ایشان در رابطه با علم غیب خداوند است؛ زیرا شیخ مفید‌ معتقد‌ است تنها کسی از علم نامحدود برخوردار است که، علم و آگاهی وی ذاتی‌ باشد‌ و نه‌ اکتسابی. بنابراین [[علم غیب]] فقط شایسته خداوند است<ref>مکدرموت، ۱۳۷۲، ص ۱۴۵</ref>  ایشان در مورد‌ [[علم‌ غیب]] [[ائمه]] {{عم}} می‌فرماید: [[امام]] گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها‌ را‌ پیش‌ از وقوع می‌دانستند. ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط [[امامت]] [[ائمه]] {{عم}} نمی‌باشد؛ بلکه بدین‌ وسیله‌ خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله‌ پیروی‌ و اطاعت‌ از آنان باشد. (...) [[شیخ مفید]] برای اثبات این دیدگاه‌ دلایل‌ عقلی و نقلی بیان می‌کند. از جهت عقلی‌ معتقد‌ است‌: لزوم [[علم امام]] به تمامی امور عالم‌ در‌ مرحله اول از نظر عقل و قیاس نه ممتنع است و نه واجب؛ یعنی آگاهی‌ [[امام‌]] نسبت به عالم حس و غیب‌ و نیز‌ نسبت به‌ درون‌ انسان‌ها‌، حرفه‌ها، پیشه‌ها، لغات و لهجه‌ها، محال و غیرممکن‌ نیست‌ و لزوم عقلی هم ندارد. این مطلب، بدان معناست که [[علم امام]] به‌ این‌ امور ممکن و جزء محالات نمی‌باشد و در‌ عالم هستی امکان وقوع‌ دارد‌. البته باید توجه داشت که‌ عقل‌ و خرد، این آگاهی را برای [[امام]] لازم و واجب نمی‌داند و نمی‌توان آن را در‌ سطح‌ صفاتی مانند: عصمت، آگاهی به‌ احکام‌ شرعی‌ و.... واجب دانست که‌ عقل‌، این صفات را جزء‌ صفات‌ ضروری برای [[امام]] می‌داند و بدون آن، تحقق [[امامت]] را غیر ممکن می‌شمرد <ref>مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، ص ۶۷‌</ref> ایشان در کتاب تصحیح اعتقادات بیان‌ می‌کند‌ که بهتر‌ است‌ به‌ کمال [[ائمه]]{{عم}} در علم‌ و عصمت قطع و یقین پیدا کنیم. اما از جهت نقل نیز روایات وارده موجب یقین ایشان‌ به‌ این مطلب نمی‌باشد. [[شیخ مفید]] در‌ این‌ رابطه‌ می‌فرماید‌ که‌ روایاتی از طریق‌ [[ائمه‌]] {{عم}} رسیده است که [[امامان]]، از چنان آگاهی برخوردار بودند. بر فرض این‌که روایات، بتوانند قطع‌آور باشند‌ و ما‌ را‌ به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در‌ این‌ صورت‌ بایستی‌ آن‌ را‌ پذیرفت. ولی [[شیخ مفید]] بیان می‌دارد که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان و یقینی دست یابم<ref>مفید، ۱۴۱۳، ص ۶۸.</ref>(...)
::::::[[علامه طباطبایی]] در این مورد دیدگاه متفاوتی‌ دارد‌. و در مورد [[علم امام]]، قائل به دیدگاه حداکثری است. ایشان اقسام غیب را در غیب نسبی و غیب مطلق خلاصه کرده، و غیب‌هایی را که به عالم شهود وارد شده و یا متعلق‌ علم‌ ما قرار‌ گرفته‌اند، غیب نسبی و غیب‌هایی را که از مرحله شهادت خارج‌اند، غیب مطلق نام نهاده است. <ref>طباطبایی، ۱۴۱۷، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶</ref> (...) علامه در مورد [[علم امام]] معتقد است که [[امام]] دارای دو نوع [[علم]] است: نوع اول علم عادی بدین مفهوم که [[پیامبر]]{{صل}} به [[نص]] [[قرآن کریم]] و هم‌چنین [[ائمه]]{{عم}} (از عترت‌ پاک‌ او) بشری همانند سایر افراد [[بشر]] هستند و اعمالی که در مسیر [[زندگی]] انجام می‌دهند، مانند [[اعمال]] سایر افراد [[بشر]] در مجرای [[اختیار]] و بر اساس [[علم عادی]] قرار دارد. (...) قسم دوم از [[علم‌ امام‌]]، علم‌ به حقایق [[جهان هستی]] است که [[امام]] در‌ شرایط‌ خاص، به اذن خدا به تمام علوم حسی و غیر حسی دسترسی پیدا می‌کند. در این علم، هیچ تخلفی صورت‌ نمی‌گیرد‌ و خطا‌ در آن راه ندارد، اما هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این‌ نوع علم تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا تکلیف برای امکان و فعل و در زمانی که فعل و ترک هر دو در اختیار‌ مکلف‌ باشند‌، تعلق می‌گیرد. خدا به کاری که ممکن است، امر می‌فرماید ولی‌ در‌ مواردی که کار حتمی‌الوقوع باشد و انجام دادن و ندادن آن در اختیار انسان نباشد، مورد امر و نهی‌ الهی‌ قرار‌ نمی‌گیرد؛ زیرا این‌گونه امر و نهی لغو است، مانند آن‌که اگر کسی بداند‌ به‌ طور‌ حتمی در ساعت و مکان خاصی دچار حادثه‌ای خواهد شد و تلاش برای جلوگیری از آن‌ هم‌ امکان‌ ندارد، در این صورت با وجود علم به خطر، به زندگی خود ادامه می‌دهد‌؛ اگر‌ چه منتهی به حادثه شود. (...)
[[علامه طباطبایی]] در این مورد دیدگاه متفاوتی‌ دارد‌. و در مورد [[علم امام]]، قائل به دیدگاه حداکثری است. ایشان اقسام غیب را در غیب نسبی و غیب مطلق خلاصه کرده، و غیب‌هایی را که به عالم شهود وارد شده و یا متعلق‌ علم‌ ما قرار‌ گرفته‌اند، غیب نسبی و غیب‌هایی را که از مرحله شهادت خارج‌اند، غیب مطلق نام نهاده است. <ref>طباطبایی، ۱۴۱۷، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶</ref> (...) علامه در مورد [[علم امام]] معتقد است که [[امام]] دارای دو نوع [[علم]] است: نوع اول علم عادی بدین مفهوم که [[پیامبر]]{{صل}} به [[نص]] [[قرآن کریم]] و هم‌چنین [[ائمه]]{{عم}} (از عترت‌ پاک‌ او) بشری همانند سایر افراد [[بشر]] هستند و اعمالی که در مسیر [[زندگی]] انجام می‌دهند، مانند [[اعمال]] سایر افراد [[بشر]] در مجرای [[اختیار]] و بر اساس [[علم عادی]] قرار دارد. (...) قسم دوم از [[علم‌ امام‌]]، علم‌ به حقایق [[جهان هستی]] است که [[امام]] در‌ شرایط‌ خاص، به اذن خدا به تمام علوم حسی و غیر حسی دسترسی پیدا می‌کند. در این علم، هیچ تخلفی صورت‌ نمی‌گیرد‌ و خطا‌ در آن راه ندارد، اما هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این‌ نوع علم تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا تکلیف برای امکان و فعل و در زمانی که فعل و ترک هر دو در اختیار‌ مکلف‌ باشند‌، تعلق می‌گیرد. خدا به کاری که ممکن است، امر می‌فرماید ولی‌ در‌ مواردی که کار حتمی‌الوقوع باشد و انجام دادن و ندادن آن در اختیار انسان نباشد، مورد امر و نهی‌ الهی‌ قرار‌ نمی‌گیرد؛ زیرا این‌گونه امر و نهی لغو است، مانند آن‌که اگر کسی بداند‌ به‌ طور‌ حتمی در ساعت و مکان خاصی دچار حادثه‌ای خواهد شد و تلاش برای جلوگیری از آن‌ هم‌ امکان‌ ندارد، در این صورت با وجود علم به خطر، به زندگی خود ادامه می‌دهد‌؛ اگر‌ چه منتهی به حادثه شود. (...)
::::::در مورد محدوده علم امام‌، شیخ مفید معتقد بود، علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی ائمه {{عم}} از اسرار و نهان‌ها، به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام {{صل}} یا رؤیای صادقه و همانند آنها‌ منوط‌ است. (مفید، بی‌تا (الف) ، ج 1، ص 51) ایشان معتقد است پیامبر {{صل}} و امام {{صل}} ، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. آن‌چه واجب است، این است‌ که‌ آنان برای خودشان عالِم باشند؛ چرا که ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود‌ که‌ معلومات بی‌پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند.<ref>مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، پاورقی‌ ۳۸.</ref> البته شیخ مفید در کتاب‌ ارشاد‌<ref>مفید‌، بی‌تا (ب) ، ج۱، ص ۲۶ و ۳۵۹.</ref> به موارد متعددی در مورد آگاهی ائمه {{عم}} به غیب و درون انسان‌ها اشاره می‌کند که این امور را دلیل‌ بر‌ حقانیت‌ ائمه {{عم}} می‌داند، اما با این وجود معتقد است‌ که‌ علم ائمه {{عم}} به اسرار، از طریق تعلیم خداوندی است؛ حال یا از طریق پیامبر {{صل}} و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های‌ دیگر می‌باشد. در نتیجه علم نامحدود به حقیقت هستی تنها‌ صفت خداوند است. (...)
در مورد محدوده علم امام‌، شیخ مفید معتقد بود، علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی ائمه {{عم}} از اسرار و نهان‌ها، به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام {{صل}} یا رؤیای صادقه و همانند آنها‌ منوط‌ است. (مفید، بی‌تا (الف) ، ج 1، ص 51) ایشان معتقد است پیامبر {{صل}} و امام {{صل}} ، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. آن‌چه واجب است، این است‌ که‌ آنان برای خودشان عالِم باشند؛ چرا که ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود‌ که‌ معلومات بی‌پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند.<ref>مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، پاورقی‌ ۳۸.</ref> البته شیخ مفید در کتاب‌ ارشاد‌<ref>مفید‌، بی‌تا (ب) ، ج۱، ص ۲۶ و ۳۵۹.</ref> به موارد متعددی در مورد آگاهی ائمه {{عم}} به غیب و درون انسان‌ها اشاره می‌کند که این امور را دلیل‌ بر‌ حقانیت‌ ائمه {{عم}} می‌داند، اما با این وجود معتقد است‌ که‌ علم ائمه {{عم}} به اسرار، از طریق تعلیم خداوندی است؛ حال یا از طریق پیامبر {{صل}} و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های‌ دیگر می‌باشد. در نتیجه علم نامحدود به حقیقت هستی تنها‌ صفت خداوند است. (...)
::::::شیخ مفید در "الفصول المختاره" مناظره‌ای‌ را‌ که با یکی از بزرگان معتزله درباره غیبت امام داشته، بیان می‌کند. (...) عالم معتزلی، از شیخ‌ مفید‌ می‌پرسد: آیا غیبت امام عصر{{ع}} در دیدگاه شیعه به خاطر ترس از دشمنان است یا هراس از شیعه هم موجب آن بوده است؟ شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: به‌ خاطر‌ ترس‌ دشمنان و هم برخی از شیعیان‌؛ زیرا‌ ممکن‌ است که اگر امام خود را به شیعه نشان دهد، به خاطر جهاتی یا ارتداد جویند و یا مکان امام را نشان‌ دهند‌. معتزلی‌، در ادامه بیان می‌کند که آیا فکر می‌کنی‌ که‌ امام از تو هم هراس دارد یا نه؟ شیخ مفید در پاسخ می‌گوید که من نسبت به خود، اطمینان کامل‌ دارم‌. پس‌ از آن، معتزلی می‌پرسد: اگر به‌راستی، امام غایب از تو‌ هراسی بر دل ندارد، چرا خود را بر تو ظاهر و آشکار نمی‌گرداند و معجزات خود را بر تو نمی‌نمایاند‌، مشکلات‌ بسیار‌ تو را حل نمی‌کند، با نزدیک کردن تو به خویش، ارج‌ تو‌ را نمی‌افزاید و... . مرحوم مفید، در پاسخ می‌گوید: که اگر من بدان عقیده بودم که امام غایب‌، نهان‌ آدمی‌ را می‌داند و هیچ سرّ درونی بر او مخفی نمی‌ماند، در این فرض‌ بایستی‌ می‌پذیرفتم‌ که امام آن‌چه را من از خود می‌دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من بر‌ این‌ اعتقاد‌ نبوده و نیستم.
شیخ مفید در "الفصول المختاره" مناظره‌ای‌ را‌ که با یکی از بزرگان معتزله درباره غیبت امام داشته، بیان می‌کند. (...) عالم معتزلی، از شیخ‌ مفید‌ می‌پرسد: آیا غیبت امام عصر{{ع}} در دیدگاه شیعه به خاطر ترس از دشمنان است یا هراس از شیعه هم موجب آن بوده است؟ شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: به‌ خاطر‌ ترس‌ دشمنان و هم برخی از شیعیان‌؛ زیرا‌ ممکن‌ است که اگر امام خود را به شیعه نشان دهد، به خاطر جهاتی یا ارتداد جویند و یا مکان امام را نشان‌ دهند‌. معتزلی‌، در ادامه بیان می‌کند که آیا فکر می‌کنی‌ که‌ امام از تو هم هراس دارد یا نه؟ شیخ مفید در پاسخ می‌گوید که من نسبت به خود، اطمینان کامل‌ دارم‌. پس‌ از آن، معتزلی می‌پرسد: اگر به‌راستی، امام غایب از تو‌ هراسی بر دل ندارد، چرا خود را بر تو ظاهر و آشکار نمی‌گرداند و معجزات خود را بر تو نمی‌نمایاند‌، مشکلات‌ بسیار‌ تو را حل نمی‌کند، با نزدیک کردن تو به خویش، ارج‌ تو‌ را نمی‌افزاید و... . مرحوم مفید، در پاسخ می‌گوید: که اگر من بدان عقیده بودم که امام غایب‌، نهان‌ آدمی‌ را می‌داند و هیچ سرّ درونی بر او مخفی نمی‌ماند، در این فرض‌ بایستی‌ می‌پذیرفتم‌ که امام آن‌چه را من از خود می‌دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من بر‌ این‌ اعتقاد‌ نبوده و نیستم.


شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام، بدین‌گونه بیان می‌کند: علم‌ امام‌ همچون علم بشری، در محدوده ظواهر است و اما علم وی به اسرار، از‌ طریق‌ تعلیم‌ خداوندی است و این علم حال یا از طریق پیامبر {{صل}} و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های دیگر به دست آمده است. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را‌ پاسخ‌ می‌دهد‌ که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام نگذارد، طبیعی است که امام‌ با‌ من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خردورزی امام اقتضای آن داشته باشد‌ که‌ از‌ من هم‌چون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سر پنهان‌ من‌ را‌ در اختیار امام گذارده باشد. در تکمله کلام مفید، بایستی گفت که‌ این‌ نکته که علم غیر عادی امام به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است. اما ویژگی‌ دیدگاه‌ وی در آن است که خداوند، می‌تواند بر اساس حکمت خویش، پاره‌ای‌ از‌ آن‌گونه دانش‌ها را به امام اعطا نکند‌، مثل‌ حقیقت‌ و باطن اشخاص که تنها کسی از این‌ مزیت‌ برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین علم غیب‌ فقط‌ شایسته خداوند است.
شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام، بدین‌گونه بیان می‌کند: علم‌ امام‌ همچون علم بشری، در محدوده ظواهر است و اما علم وی به اسرار، از‌ طریق‌ تعلیم‌ خداوندی است و این علم حال یا از طریق پیامبر {{صل}} و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های دیگر به دست آمده است. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را‌ پاسخ‌ می‌دهد‌ که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام نگذارد، طبیعی است که امام‌ با‌ من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خردورزی امام اقتضای آن داشته باشد‌ که‌ از‌ من هم‌چون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سر پنهان‌ من‌ را‌ در اختیار امام گذارده باشد. در تکمله کلام مفید، بایستی گفت که‌ این‌ نکته که علم غیر عادی امام به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است. اما ویژگی‌ دیدگاه‌ وی در آن است که خداوند، می‌تواند بر اساس حکمت خویش، پاره‌ای‌ از‌ آن‌گونه دانش‌ها را به امام اعطا نکند‌، مثل‌ حقیقت‌ و باطن اشخاص که تنها کسی از این‌ مزیت‌ برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین علم غیب‌ فقط‌ شایسته خداوند است.