اعتبار خبر واحد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه '
جز (جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه ')
 
خط ۹۷: خط ۹۷:
و [[ابن عباس]] عند الحاکم وصححه، و وافقه الذهبی...}}؛ محمد [[ناصرالدین البانی]]، سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها و فوائدها، ج۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref>.
و [[ابن عباس]] عند الحاکم وصححه، و وافقه الذهبی...}}؛ محمد [[ناصرالدین البانی]]، سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها و فوائدها، ج۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref>.


آنگاه در آخر می‌گوید: بعد از مدت زیادی از آن‌که این حدیث را تخریج کردم در [[سال ۱۴۰۲ هجری]] بر من نامه‌ای نوشته شد تا از [[دمشق]] به [[عمان]] [[مسافرت]] نمایم و پس از آنجا به امارات [[عربی]] بروم، در قطر برخی از اساتید و دکترهای خوبی را دیدم، یکی از آنان رساله‌ای چاپ شده در [[تضعیف]] این حدیث به من داد و چون آن را قرائت نمودم برایم روشن شد که مؤلف آن تازه کار در این فن است و این به دو جهت بود که به او [[تذکر]] دادم؛
آنگاه در آخر می‌گوید: بعد از مدت زیادی از آنکه این حدیث را تخریج کردم در [[سال ۱۴۰۲ هجری]] بر من نامه‌ای نوشته شد تا از [[دمشق]] به [[عمان]] [[مسافرت]] نمایم و پس از آنجا به امارات [[عربی]] بروم، در قطر برخی از اساتید و دکترهای خوبی را دیدم، یکی از آنان رساله‌ای چاپ شده در [[تضعیف]] این حدیث به من داد و چون آن را قرائت نمودم برایم روشن شد که مؤلف آن تازه کار در این فن است و این به دو جهت بود که به او [[تذکر]] دادم؛
جهت اول: این که او در تخریج این حدیث به برخی از مصادر چاپ شده متداول در دست [[مردم]] اکتفا کرده و لذا تقصیر فاحشی در تحقیق مطلب بر آن داشته است و بسیاری از طرق و اسانید آن‌که فی حد ذاته صحیح یا حسن است را از دست داده است تا چه رسد به شواهد و متابعات، آن‌گونه که برای هر نظر کننده‌ای آشکار می‌شود اگر مقابله کند بین تخریج او و تخریجی که اینجا آمده است.
جهت اول: این که او در تخریج این حدیث به برخی از مصادر چاپ شده متداول در دست [[مردم]] اکتفا کرده و لذا تقصیر فاحشی در تحقیق مطلب بر آن داشته است و بسیاری از طرق و اسانید آنکه فی حد ذاته صحیح یا حسن است را از دست داده است تا چه رسد به شواهد و متابعات، آن‌گونه که برای هر نظر کننده‌ای آشکار می‌شود اگر مقابله کند بین تخریج او و تخریجی که اینجا آمده است.


جهت دوم: اینکه او التفاتی به اقوال تصحیح کنندگان این حدیث از [[علما]] نداشته و به قاعده آنان که در اصطلاح حدیث ذکر کرده‌اند نگاهی نکرده است و آن اینکه [[حدیث ضعیف]] از راه کثرت طرق قوت می‌یابد و لذا در این خطای فاحش که تضعیف [[حدیث صحیح]] است گرفتار آمده است.<ref>{{عربی|بعد تخریج هذا الحدیث بزمن بعید، کتب علی أن أهاجر من دمشق إلی عمان، ثم أن أسافر منها إلی الإمارات العربیة أوائل سنة (۱۴۰۲) هجریة، فلقیت فی (قطر) بعض الأساتذة والدکاترة الطیبین، فأهدی إلی أحدهم رسالة له مطبوعة فی تضعیف هذا الحدیث، فلما قرأتها [[تبین]] لی أنه [[حدیث]] [[عهد]] بهذه الصناعة، وذلک من ناحیتین ذکرتهما له:
جهت دوم: اینکه او التفاتی به اقوال تصحیح کنندگان این حدیث از [[علما]] نداشته و به قاعده آنان که در اصطلاح حدیث ذکر کرده‌اند نگاهی نکرده است و آن اینکه [[حدیث ضعیف]] از راه کثرت طرق قوت می‌یابد و لذا در این خطای فاحش که تضعیف [[حدیث صحیح]] است گرفتار آمده است.<ref>{{عربی|بعد تخریج هذا الحدیث بزمن بعید، کتب علی أن أهاجر من دمشق إلی عمان، ثم أن أسافر منها إلی الإمارات العربیة أوائل سنة (۱۴۰۲) هجریة، فلقیت فی (قطر) بعض الأساتذة والدکاترة الطیبین، فأهدی إلی أحدهم رسالة له مطبوعة فی تضعیف هذا الحدیث، فلما قرأتها [[تبین]] لی أنه [[حدیث]] [[عهد]] بهذه الصناعة، وذلک من ناحیتین ذکرتهما له:
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
====[[تأیید]] از راه [[علو]] متن====
====[[تأیید]] از راه [[علو]] متن====
یکی از راه‌های [[اثبات]] متن یک خبر که عموماً نزد [[علما]] و [[محدثان شیعه]] به کار می‌رود راه علو متن یک حدیث است به این معنا که گاهی می‌توان به جهت علو متن انتساب آن به [[معصوم]]{{عم}} را ثابت کرد؛ زیرا برخی از عبارات فوق [[کلام]] مخلوق و دون کلام [[خالق]] است و «[[نهج البلاغه]]» از این قبیل است.
یکی از راه‌های [[اثبات]] متن یک خبر که عموماً نزد [[علما]] و [[محدثان شیعه]] به کار می‌رود راه علو متن یک حدیث است به این معنا که گاهی می‌توان به جهت علو متن انتساب آن به [[معصوم]]{{عم}} را ثابت کرد؛ زیرا برخی از عبارات فوق [[کلام]] مخلوق و دون کلام [[خالق]] است و «[[نهج البلاغه]]» از این قبیل است.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید:... علت ذکر این مطلب این است که بسیاری از افراد [[متعصب]] و پیرو [[هوس]] می‌گویند: بسیاری از «[[نهج البلاغه]]» سخن تازه پرداخته‌ای است که گروهی از [[شیعه]] آن را [[جعل]] کرده‌اند و برخی از آن را به [[سید رضی]] و برخی را به دیگران نسبت داده‌اند. این گروه کسانی هستند که [[تعصب]] چشمان آنان را [[کور]] کرده و از راه روشن [[گمراه]] گشته و به بیراهه‌ها رفته‌اند و این به سبب کمی [[شناخت]] ایشان از اسلوب‌ها و سبک‌های گفتار است و من با [[کلامی]] مختصر این [[فکر]] [[اشتباه]] را برای تو روشن می‌کنم و می‌گویم: این سخن از دو حال خارج نیست؛ یا آن‌که می‌گویند تمام «نهج البلاغه» جعلی و ساختگی است یا بخشی از آن. فرض اول: که تمام آن مجعول است بطلانش ضروری و [[بدیهی]] است؛ زیرا ما با [[تواتر]] [[اخبار]] از [[صحت]] اسناد برخی از این [[خطبه‌ها]] به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} آگاهیم و همه یا بسیاری از [[محدثان]] و [[مورخان]] از خطبه‌های «نهج البلاغه» آورده‌اند و شیعه هم نیستند که متهم و منسوب به غرض و [[هدف]] مخصوصی باشند.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید:... علت ذکر این مطلب این است که بسیاری از افراد [[متعصب]] و پیرو [[هوس]] می‌گویند: بسیاری از «[[نهج البلاغه]]» سخن تازه پرداخته‌ای است که گروهی از [[شیعه]] آن را [[جعل]] کرده‌اند و برخی از آن را به [[سید رضی]] و برخی را به دیگران نسبت داده‌اند. این گروه کسانی هستند که [[تعصب]] چشمان آنان را [[کور]] کرده و از راه روشن [[گمراه]] گشته و به بیراهه‌ها رفته‌اند و این به سبب کمی [[شناخت]] ایشان از اسلوب‌ها و سبک‌های گفتار است و من با [[کلامی]] مختصر این [[فکر]] [[اشتباه]] را برای تو روشن می‌کنم و می‌گویم: این سخن از دو حال خارج نیست؛ یا آنکه می‌گویند تمام «نهج البلاغه» جعلی و ساختگی است یا بخشی از آن. فرض اول: که تمام آن مجعول است بطلانش ضروری و [[بدیهی]] است؛ زیرا ما با [[تواتر]] [[اخبار]] از [[صحت]] اسناد برخی از این [[خطبه‌ها]] به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} آگاهیم و همه یا بسیاری از [[محدثان]] و [[مورخان]] از خطبه‌های «نهج البلاغه» آورده‌اند و شیعه هم نیستند که متهم و منسوب به غرض و [[هدف]] مخصوصی باشند.


فرض دوم: که برخی از آن مجعول باشد باید در آن دوگانگی [[احساس]] شود و هر کس به [[کلام]] و [[خطابه]] انس داشته باشد و اندکی از [[علم]] بیان بهره‌مند باشد و او را در این کار ذوقی باشد ناچار میان سخن [[سست]] و [[استوار]] و میان سخن شیوا و شیواتر و سخن اصیل و ریشه‌دار و سخن تازه فرق می‌گذارد و چون بر جزوه‌ای واقف شود که متضمن سخن تنی از [[خطیبان]] یا دو نفر از ایشان باشد میان سخن آنان فرق می‌گذارد و سبک آن دو را از یکدیگر تمییز می‌دهد.
فرض دوم: که برخی از آن مجعول باشد باید در آن دوگانگی [[احساس]] شود و هر کس به [[کلام]] و [[خطابه]] انس داشته باشد و اندکی از [[علم]] بیان بهره‌مند باشد و او را در این کار ذوقی باشد ناچار میان سخن [[سست]] و [[استوار]] و میان سخن شیوا و شیواتر و سخن اصیل و ریشه‌دار و سخن تازه فرق می‌گذارد و چون بر جزوه‌ای واقف شود که متضمن سخن تنی از [[خطیبان]] یا دو نفر از ایشان باشد میان سخن آنان فرق می‌گذارد و سبک آن دو را از یکدیگر تمییز می‌دهد.
مگر نمی‌بینی که ما اگر [[قدرت]] شناخت و [[نقد]] و بررسی [[شعر]] را داشته باشیم و [[دیوان]] ابوتمام را ورق بزنیم و در آن میان یک یا چند قصیده از فرد دیگری ببینیم با ذوق خود می‌شناسیم و مباینت آن را با قصاید ابوتمام می‌فهمیم و متوجه می‌شویم که راه و روش و ریزبینی‌های او در آن قصیده نیست، مگر نمی‌دانی که شعرشناسان و [[عالمان]] به همین سبب قصاید بسیاری را که منسوب به او بوده و به نامش سروده‌اند را از دیوانش حذف کرده‌اند که با راه و روش شعری او مباینت داشته است.
مگر نمی‌بینی که ما اگر [[قدرت]] شناخت و [[نقد]] و بررسی [[شعر]] را داشته باشیم و [[دیوان]] ابوتمام را ورق بزنیم و در آن میان یک یا چند قصیده از فرد دیگری ببینیم با ذوق خود می‌شناسیم و مباینت آن را با قصاید ابوتمام می‌فهمیم و متوجه می‌شویم که راه و روش و ریزبینی‌های او در آن قصیده نیست، مگر نمی‌دانی که شعرشناسان و [[عالمان]] به همین سبب قصاید بسیاری را که منسوب به او بوده و به نامش سروده‌اند را از دیوانش حذف کرده‌اند که با راه و روش شعری او مباینت داشته است.
در مورد ابونواس نیز همین‌گونه [[رفتار]] کرده‌اند و بسیاری از اشعار را که از کلمات آنها معلوم شده از [[شعر]] او نیست نابود کرده‌اند و درباره [[شاعران]] دیگری غیر از آن دو نیز همین‌گونه رفتار کرده‌اند و در این مورد به چیزی جز ذوق [[اعتماد]] نکرده‌اند. اینک اگر در «[[نهج البلاغه]]» [[تأمل]] کنی تمام آن را یکدست و از یک سرچشمه و آن را یکنواخت خواهی دید که سبک آن یکسان است و همچون یک عنصر [[خالص]] است که هیچ آمیزه‌ای ندارد و هیچ یک از اجزاء آن مخالف با اجزاء دیگر نیست و ماهیت آن تفاوتی ندارد و همچون [[قرآن مجید]] است که آغازش همچون میانه‌اش و میانه‌اش همچون پایانش بوده و در هر [[سوره]] و آیه‌اش از لحاظ راه و روش و فن و [[نظم]] چون دیگری است، اگر بعضی از قسمت‌های «نهج البلاغه» صحیح و بعضی ساختگی بود با این [[برهان]] برای تو روشن می‌شد و حال آن‌که [[گمراهی]] کسانی آشکار می‌شود که پنداشته‌اند این کتاب یا بخشی از آن منسوب به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} نبوده و ساختگی است.
در مورد ابونواس نیز همین‌گونه [[رفتار]] کرده‌اند و بسیاری از اشعار را که از کلمات آنها معلوم شده از [[شعر]] او نیست نابود کرده‌اند و درباره [[شاعران]] دیگری غیر از آن دو نیز همین‌گونه رفتار کرده‌اند و در این مورد به چیزی جز ذوق [[اعتماد]] نکرده‌اند. اینک اگر در «[[نهج البلاغه]]» [[تأمل]] کنی تمام آن را یکدست و از یک سرچشمه و آن را یکنواخت خواهی دید که سبک آن یکسان است و همچون یک عنصر [[خالص]] است که هیچ آمیزه‌ای ندارد و هیچ یک از اجزاء آن مخالف با اجزاء دیگر نیست و ماهیت آن تفاوتی ندارد و همچون [[قرآن مجید]] است که آغازش همچون میانه‌اش و میانه‌اش همچون پایانش بوده و در هر [[سوره]] و آیه‌اش از لحاظ راه و روش و فن و [[نظم]] چون دیگری است، اگر بعضی از قسمت‌های «نهج البلاغه» صحیح و بعضی ساختگی بود با این [[برهان]] برای تو روشن می‌شد و حال آنکه [[گمراهی]] کسانی آشکار می‌شود که پنداشته‌اند این کتاب یا بخشی از آن منسوب به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} نبوده و ساختگی است.


وانگهی بدان، کسی که چنین ادعایی کند ادعای چیزی کرده است که او را یارای آن نبوده و برای ادعایش نهایت و اندازه‌ای متصور نیست؛ زیرا اگر ما این باب را بگشاییم و در این گونه موارد [[شک و تردید]] داشته باشیم نباید به [[درستی]] و [[صحت]] هیچ سخنی که از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده اعتماد داشته باشیم و هر [[طعن]] زننده‌ای می‌تواند اشکال کند و بگوید: این سخن ساخته و پرداخته دیگری است....<ref>{{عربی|... و إنما ذکرت هذا؛ لأن کثیراً من أرباب الهوی یقولون: إن کثیراً من «نهج البلاغة» کلام محدث، صنعه قوم من فصحاء الشیعة، و ربما عزوا بعضه إلی الرضی أبی الحسن و غیره، و هؤلاء قوم أعمت العصبیة أعینهم، فضلوا عن النهج الواضح و رکبوا بنیات الطریق، ضلالاً و قلة معرفة بأسالیب الکلام، و أنا أوضح لک بکلام مختصر ما فی هذا الخاطر من الخلط فأقول: لا یخلو إما أن یکون کل «نهج البلاغة» مصنوعاً منحولاً، أو بعضه، والأول باطل بالضرورة؛ لأنا نعلم بالتواتر صحة إسناد بعضه إلی أمیر المؤمنین{{ع}}، و قد نقل المحدثون کلهم أو جلهم، والمؤرخون کثیراً منه، و لیسوا من الشیعة لینسبوا إلی غرض فی ذلک. والثانی یدل علی ما قلناه؛ لأن من قد [[أنس]] بالکلام و الخطابة، و شدا طرفاً من [[علم]] البیان، و صار له ذوق فی هذا الباب لا بد أن یفرق بین الکلام الرکیک والفصیح، و بین الفصیح والأفصح، وبین الأصیل والمولد، وإذا [[وقف]] علی کراس واحد یتضمن کلاماً لجماعة من الخطباء، أو لاثنین منهم فقط، فلا بد أن یفرق بین الکلامین، و یمیز بین الطریقتین. ألا تری أنا مع معرفتنا بالشعر و نقده، لو تصفحنا [[دیوان]] أبی تمام فوجدناه قد کتب فی أثنائه قصائد أو قصیدة [[واحدة]] لغیره، لعرفنا بالذوق مباینتها لشعر أبی تمام ونفسه، وطریقته ومذهبه فی القریض، ألا تری أن العلماء بهذا الشأن حذفوا من شعره قصائد کثیرة منحولة إلیه؛ لمباینتها لمذهبه فی الشعر، وکذلک حذفوا من [[شعر]] أبی نواس شیئاً کثیراً، لما ظهر لهم أنه لیس من ألفاظه، ولا من شعره، و کذلک غیرهما من الشعراء، و لم یعتمدوا فی ذلک إلا علی الذوق خاصة.
وانگهی بدان، کسی که چنین ادعایی کند ادعای چیزی کرده است که او را یارای آن نبوده و برای ادعایش نهایت و اندازه‌ای متصور نیست؛ زیرا اگر ما این باب را بگشاییم و در این گونه موارد [[شک و تردید]] داشته باشیم نباید به [[درستی]] و [[صحت]] هیچ سخنی که از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده اعتماد داشته باشیم و هر [[طعن]] زننده‌ای می‌تواند اشکال کند و بگوید: این سخن ساخته و پرداخته دیگری است....<ref>{{عربی|... و إنما ذکرت هذا؛ لأن کثیراً من أرباب الهوی یقولون: إن کثیراً من «نهج البلاغة» کلام محدث، صنعه قوم من فصحاء الشیعة، و ربما عزوا بعضه إلی الرضی أبی الحسن و غیره، و هؤلاء قوم أعمت العصبیة أعینهم، فضلوا عن النهج الواضح و رکبوا بنیات الطریق، ضلالاً و قلة معرفة بأسالیب الکلام، و أنا أوضح لک بکلام مختصر ما فی هذا الخاطر من الخلط فأقول: لا یخلو إما أن یکون کل «نهج البلاغة» مصنوعاً منحولاً، أو بعضه، والأول باطل بالضرورة؛ لأنا نعلم بالتواتر صحة إسناد بعضه إلی أمیر المؤمنین{{ع}}، و قد نقل المحدثون کلهم أو جلهم، والمؤرخون کثیراً منه، و لیسوا من الشیعة لینسبوا إلی غرض فی ذلک. والثانی یدل علی ما قلناه؛ لأن من قد [[أنس]] بالکلام و الخطابة، و شدا طرفاً من [[علم]] البیان، و صار له ذوق فی هذا الباب لا بد أن یفرق بین الکلام الرکیک والفصیح، و بین الفصیح والأفصح، وبین الأصیل والمولد، وإذا [[وقف]] علی کراس واحد یتضمن کلاماً لجماعة من الخطباء، أو لاثنین منهم فقط، فلا بد أن یفرق بین الکلامین، و یمیز بین الطریقتین. ألا تری أنا مع معرفتنا بالشعر و نقده، لو تصفحنا [[دیوان]] أبی تمام فوجدناه قد کتب فی أثنائه قصائد أو قصیدة [[واحدة]] لغیره، لعرفنا بالذوق مباینتها لشعر أبی تمام ونفسه، وطریقته ومذهبه فی القریض، ألا تری أن العلماء بهذا الشأن حذفوا من شعره قصائد کثیرة منحولة إلیه؛ لمباینتها لمذهبه فی الشعر، وکذلک حذفوا من [[شعر]] أبی نواس شیئاً کثیراً، لما ظهر لهم أنه لیس من ألفاظه، ولا من شعره، و کذلک غیرهما من الشعراء، و لم یعتمدوا فی ذلک إلا علی الذوق خاصة.
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:


و کی و در کدامین لحظه از لحظات عمرش او این راه صریح را نپیمود؟ آیا در [[اعلان]] [[رسالت]] و ایمان به آن؟ در حالی که او خودش را برای [[دعوت]] به آن و [[جهاد]] در راه آن یا در تطبیق آن به عنوان دستور کامل برای مجاری [[افکار]] و اقوال و اعمالش [[وقف]] کرده و [[زهد]] و تقوا و [[شجاعت]] و جوانمردی‌اش [[شاهد]] بر این مطلب بود؟...
و کی و در کدامین لحظه از لحظات عمرش او این راه صریح را نپیمود؟ آیا در [[اعلان]] [[رسالت]] و ایمان به آن؟ در حالی که او خودش را برای [[دعوت]] به آن و [[جهاد]] در راه آن یا در تطبیق آن به عنوان دستور کامل برای مجاری [[افکار]] و اقوال و اعمالش [[وقف]] کرده و [[زهد]] و تقوا و [[شجاعت]] و جوانمردی‌اش [[شاهد]] بر این مطلب بود؟...
و «نهج البلاغه» چه آن‌که حروفش بر دستان فرزند [[ابوطالب]] روشن شده یا در دستان فردی که [[اهل]] فن بوده و به [[زحمت]] آنها را انشاء کرده، در هر حال همیشه گویا و تعبیری عمیق و [[بلیغ]] از [[شخصیت]] یک نفر است به نام [[علی بن ابی طالب]].<ref>{{عربی|قالوا: إن الید التی امتدت إلی «[[نهج البلاغة]]» هی ید طویلة کانت أطول من ثلاثة قرون، و لقد امتدت تتلاعب بالحروف، تصوغها کما یشاء فن الإقحام.
و «نهج البلاغه» چه آنکه حروفش بر دستان فرزند [[ابوطالب]] روشن شده یا در دستان فردی که [[اهل]] فن بوده و به [[زحمت]] آنها را انشاء کرده، در هر حال همیشه گویا و تعبیری عمیق و [[بلیغ]] از [[شخصیت]] یک نفر است به نام [[علی بن ابی طالب]].<ref>{{عربی|قالوا: إن الید التی امتدت إلی «[[نهج البلاغة]]» هی ید طویلة کانت أطول من ثلاثة قرون، و لقد امتدت تتلاعب بالحروف، تصوغها کما یشاء فن الإقحام.
فإذا کان الأمر کذلک، فإن للمقحم أطول باع فی مجال الفن، إذ طالب غوصاً یؤهله لأن یندمج فیه تمام الاندماج، و کان بارعاً فی فن الإخراج، و فن الأداء، و فن التقلید، و فن التمثیل...
فإذا کان الأمر کذلک، فإن للمقحم أطول باع فی مجال الفن، إذ طالب غوصاً یؤهله لأن یندمج فیه تمام الاندماج، و کان بارعاً فی فن الإخراج، و فن الأداء، و فن التقلید، و فن التمثیل...
و هل الکتاب کان غیر تقویم للرجل [[الکبیر]] فی نهجه الطویل، الذی زرع علیه الإنسان قیمة تتبلور بالعقل الصحیح تسمو بالفضیلة، و [[جعل]] الفضائل تنمو و تدور علی محور واحد هو محور التقوی والإیمان بالله؟ و [[متی]] و فی أیة لحظة من لحظات [[عمره]] لم یعبر عن هذا النهج الصریح؟ أفی إعلانه الرسالة و إیمانه بها، و لقد [[نذر]] نفسه للدعوة لها و الجهاد فی سبیلها، أم فی تطبیقها دستوراً کاملاً لک مجاری أفکاره و أقواله و أعماله من حیث کان زهده و تقواه و شجاعته و بطولته؟...
و هل الکتاب کان غیر تقویم للرجل [[الکبیر]] فی نهجه الطویل، الذی زرع علیه الإنسان قیمة تتبلور بالعقل الصحیح تسمو بالفضیلة، و [[جعل]] الفضائل تنمو و تدور علی محور واحد هو محور التقوی والإیمان بالله؟ و [[متی]] و فی أیة لحظة من لحظات [[عمره]] لم یعبر عن هذا النهج الصریح؟ أفی إعلانه الرسالة و إیمانه بها، و لقد [[نذر]] نفسه للدعوة لها و الجهاد فی سبیلها، أم فی تطبیقها دستوراً کاملاً لک مجاری أفکاره و أقواله و أعماله من حیث کان زهده و تقواه و شجاعته و بطولته؟...
۲۱۸٬۱۶۸

ویرایش